مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 2325
  • بازدید دیروز : 2206
  • بازدید کل : 13043988

مقاله37-بررسی گاهشماری جلالی 32 ص


مقاله37-بررسی گاهشماری جلالی 32 ص

 

چکیده ای در بارهی گاهشماری جلالی 1

گاهشماری ماه ها وسال ها 4

گاهشماری باستانی 5

نام های سی روز ماه در گاهشماری اصیل ایرانی 6

نام های پنج روزاورداد یا بهزیک روزهای پایانی سال 10

شماره بندی بخش های چها رگانه هر ماه 10

گفتاری اجمالی پیرامون گاهشماری فرهنگ مازندرانی 12

ماههای سال باستانی مازندرانی وقرینه ی دیلمی آن 13

گاهشماری استان کردستان 23

گاهشماری ومراسم سالانه 26

 

 

 

چکیده‌ای در باره گاهشماری جلالی :

آقای دکتر پرویز رجبی که در تألیف مجموعه ده جلدی تاریخ دوره اسلامی ایران به نام «سده‌های گمشده» به زمان سلجوقیان رسیده‌اند؛ به این نگارنده تکلیف کردند تا کوته‌نوشته‌ای در باره گاهشماری جلالی برای درج در آن کتاب بنویسم. مشق زیر، ادای آن تکلیف است که به ایشان تقدیم شده است.

گاهشماری جلالی که به نام‌های «ملک‌شاهی»، «سلطانی» و «محدث» نیز نامیده می‌شود، یک نظام گاهشماری خورشیدیِ اعتدالی است که در زمان سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی (485 تا 465 هجری قمری) آغاز به تنظیم شده و نام‌های گوناگون آن نیز از نام و لقب‌های ملک‌شاه برگرفته شده است.

ساختاربنیادین این گاهشماری بر مبنای سنت‌های دیرین گاهشماری‌های ایرانی و با تأکید خاص بر انطباق نوروز یا روز نخست سال با نقطه اعتدال بهاری بوده است.

گاهشماری جلالی را می‌توان نتیجه و محصول نهایی کوشش‌های بسیار دیرینه و پرسابقه‌ ایرانیان برای دستیابی به تقویمی اعتدالی که حداکثر دقت و انطباق با تقویم طبیعی را داشته باشد، دانست. این گاهشماری، شکل نهایی‌ و اصلاح شده گاهشماری‌های «معتضدی»، «فارسیه»، «خراجی» و دیگر سامانه‌هایی است که در سده‌های سوم تا پنجم هجری برای تثبیت نوروز در اعتدال بهاری به کار می‌رفته‌اند و فاقد دقت کافی، و یا بدون قابلیت محاسباتی نظری برای سال‌های پیشین و پسین بوده‌اند. در آن زمان (یعنی در اواخر سده پنجم) تقویم یزدگردی نیز به دلیل فقدان کبیسه‌گیری‌های یک ماه در هر صد و بیست سال، عملاً از قاعده محاسباتی خود خارج شده؛ در حالیکه در نظام اصلی خود نیز بدون دقت کافی بوده و تا یک ماه با تقویم طبیعی دچار اختلاف می‌شده است. گاهشماری هجری خورشیدی فعلی ایران نیز ادامه همان گاهشماری جلالی است و تاکنون دقیق‌تر از آن در جهان به وجود نیامده است.

فرایند تنظیم گاهشماری جلالی و زیج پیوسته به آن که «زیج ملک شاهی» نامیده می‌شده است، در زمان ملک‌شاه سلجوقی و به احتمال تحت تأثیر وزیرش خواجه نظام‌الملک در شهر اصفهان (یا شهر ری) و با شرکت گروهی از تقویم‌شناسان مشهور آن زمان همچون «ابومظفر اسفزاری»، «ابو عباس لوکری»، «محمد بن احمد معموری»، «میمون بن نجیب واسطی» و «ابن کوشک بیهقی مباهی» به سرپرستی «عمر خیام» آغاز شد؛ در حالیکه عبدالرحمان خازنی (خدمتکار خزانه‌دار مرو) که بنا به علایق شخصی و غیر حرفه‌ای به مطالعه در تقویم می‌پرداخت، بطور مستقل در شهر مرو به محاسباتی جداگانه پرداخت و نتیجه پژوهش خود و از جمله شیوه سنجش نوروز را برای گروه خیام فرستاد. مشهور است که بخشی از محاسبات خازنی از سوی این گروه پذیرفته شده و به رسمیت شناخته شد.

مبدأ تأسیس تقویم جلالی برابر است با سال 471 هجری قمری، 448 یزدگردی، 468 خراجی و 1079 میلادی ژولی. فاصله بین‌التاریخین مبدأ تقویم جلالی با مبدأ هجری قمری 166797 روز، با مبدأ تقویم یزدگردی 163173 روز، با مبدأ خراجی 170933 روز، با مبدأ گاهشماری میلادی ژولی 393813 روز و با مبدأ اسکندری (سلوکی) 507497 روز است.

تطبیق روز نخست این تقویم یا «نوروز جلالی/ نوروز سلطانی» با نقطه اعتدال بهاری بر اساس تعریفی مشخص از طول سال متوسط اعتدالی، اصل ثابت و نهادین در گاهشماری جلالی و یکی از اهداف بنیادگزاران آن بوده است. بنا به گزارش عبدالعلی محمد بن حسن بیرجندی در «شرح سی فصل» و «شرح زیج جدید سلطانی» ، خواجه نصیر طوسی در «زیج ایلخانی»، نویسنده‌ ناشناس در «ربیع‌المنجمین» و الغ بیک در «زیج الغ بیک»، در این گاهشماری نه تنها طول سال با تقویم طبیعی برابری دارد، بلکه طول هر فصل نیز به دلیل کوشش برای انطباق روزهای هر ماه خورشیدی با مدت زمان توقف خورشید در برج‌های همزمان آن، با طول فصل‌های طبیعی برابری داشته و نقاط اعتدال و انقلابین درست در ابتدای هر فصل تقویم جلالی واقع می‌شوند.

 

 

 

در نتیجه مجموع روزهای هر یک از سه‌ماه‌های نخست و دوم سال (بهار و تابستان) برابر با 93 روز، مجموع روزهای سه‌ماهه سوم (پاییز) 90 روز و مجموع روزهای سه‌ماهه سوم (زمستان) 89 روز است که کاملاً با تقویم طبیعی برابری دارد و این ویژگی بسیار مهم و بی‌نظیر تقویم جلالی است که در دیگر تقویم‌ها دیده نمی‌شود.

در تعریف نوروز جلالی یا مبدأ آغاز سال نو می‌توان بنا به تعریف کامل و کوتاه خواجه نصیر طوسی، الغ بیک و ملا مظفر گنابادی گفت که نوروز جلالی یا سلطانی، روزی است که خورشید تا زمان عبور از نصف‌النهار محل به نقطه اعتدال بهاری رسیده باشد.

گروه خیام، روز اعتدال بهاریِ شش ماه پیش از هجرت (19 مارس سال 622 میلادی ژولی) را به عنوان نقطه آغاز سالشماری برگزید و از نام‌های ایرانی برای نامگذاری برابرهای ماهی دوازده برج سالیانه بهره برد.

در زمینه نظام کبیسه‌گیری در گاهشماری جلالی برای افزودن کسر سال و گزینش سال‌‌های 366 روزه، منابع موجود شیوه‌‌های گوناگونی از تعریف طول سال و قاعده کبیسه‌گیری را به دست می‌دهند. شیوه‌های پیشنهادی یا گزارشی خواجه نصیر طوسی، عبدالرحمان خازنی، حسن بن حسین شاهنشاه سمنانی، عبدالعلی بیرجندی، میرم چلبی وقطب‌الدین شیرازی تا اندازه‌ای با یکدیگر تفاوت دارند. اما همگی آنها بر وجود کبیسه‌های خماسی که یکی دیگر از مهمترین ویژگی‌های گاهشماری جلالی است، تأکید دارند. به گمان این نگارنده و با در نظر داشتن فرض‌های بنیادین این گاهشماری در تطبیق طول سال و فصل‌ها با تقویم طبیعی و دارا بودن قابلیت محاسبات نظری برای گذشته و آینده، شیوه پیشنهادی یکسان ذبیح بهروز و احمد بیرشک (683 کبیسه در یک دوره 2820 ساله) برغم وجود پاره‌ای انتقادها، بهترین و کاراترین شیوه اجرای کبیسه‌های جلالی و هجری خورشیدی است.

 

 

گاهشماری ماه ها و سال ها:

گاهشماری یا تقویم روش محاسبه و داشتن حساب گذشت زمان و تقسیمات آن مانند ماه‌ها و سال‌ها است.در ایران هیچ اطلاعی از تقویم‏ها و روش محاسبه تاریخ توسط مردم پیش از دوره هخامنشیان دردست نیست. با این حال، بعد از هخامنشیان دو نوع تقویم ساخته شده است.نخستین تقویم ایرانی در کتیبه‎های تخت جمشید یافت شد. این گاهشماری شامل ۱۲ ماه و تقویمی خورشیدی بود که احتمالاً از پائیز آغاز می‏شده و شامل سال‌های کبیسه نیز بود.دومین تقویم، تقویم اوستایی بود که زیربنای گاهشماری کنونی ایرانیان است.در ایران باستان، از ماههای قمری به روشی متفاوت استفاده می‏شد. هفته که از مهم‌ترین قسمت‌های گاهشماری سامی بود، وجود نداشت. در عوض، ماه به ۳۰ روز تقسیم می‏شد، و هر ماه نام مشخص داشت.اما پژوهش های تازه رضا مرادی غیاث آبادی دلایلی را عرضه می کند که گویا هفته در ایران باستان وجود داشته است.در گاهشماری اوستایی سال ۳۶۵ روز بوده و دوازده ماه ۳۰ روزه را تشکیل می‏داد. پنج روز باقیمانده نیز «پنجه» (گاه «پنجه دزدیده» یا «خمسه مسترقه») نامیده می‏شد.در ایران باستان، زمان تاجگذاری پادشاهی، به عنوان آغاز تقویم به حساب می‏آمد، و سالها، بعد از پادشاهان نامگذاری می‏شدند. برای مثال، می‏گفتند: “پنجمین ماه از هفتمین سال حکومت اردشیر”.با آغاز دوره اشکانیان در سال ۲۴۷ پیش از میلاد مسیح، مبدأ گاهشماری تغییر کرد. با شروع دودمان ساسانیان، از نو تقویم به آنچه در دوره هخامنشیان استفاده می‏شد تغییر کرد. در دوره یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانیان سال ۶۳۱، به عنوان آغاز تازه گاهشماری ایرانیان برگزیده شد. از آنجایی که هیچ پادشاهی پس از او به پادشاهی نرسید، آن تقویم با نام گاهشماری یزدگردی بکار می‌‌رفت.

 

 

گاهشماری باستانی:

در گاه شماری باستانی سال به ۱۲ماه بخش می شود و همه ی ماه ها ۳۰ روزه هستند که بنابر اين ، ٣۶٠ روز ميشوند و وا پسين پنج روز مانده نيز به نام " اَوَر داد " يا " پنجه ی ـ دزديده "يا پنج روز" بهزيك" شناخته ميشوند. در گاه شماری خورشيدی امروزين نيز سال به دوازده ماه بخش ميشود ، ليک اين ويگونگی ( تفاوت ) را با گاه شماری باستانی دارد که ١۲ ماه امروزی ١٢بخش يکسان و مساوی نيستند ، بلکه ٦ ماه نخست ٣١ روز ، ۵ ماه دوم ٣٠روزو وا پسين ماه ، ٢٩يا۳۰ روزه هستند .

حال آنكه در گاه شماری باستانی هر ماهی در بر دارنده ی ٣٠ روز ا ست . بنا بر اين ، با آنکه نام و شمار ماه ها در دو گاه شماری امروزين و باستانی يکی است ، ليک از ديدگاه روند سپری شدن با هم يکی نخواهند بود :

در ۶ ماه نخست گاه شماری امروزين ، هر يک ماه، يک روز بيشتر از همان ماه (ماه هم -ارز خود ) در گاه شماری باستانی دارد که با اين شمار ، اگر از سر آغاز فروردين هر دو گاه شماری را کنار هم ديگر پی بگيريم ، می بينيم که هر يک ماهی را که پشت سر می گذاريم گاه شماری باستانی يک روز پيش می افتد :

۳۱ فروردين کنونی ميشود يکم ارديبهشت باستانی و ۳۱ ارديبهشت کنونی ، ميشود ۲ خرداد باستانی و . . . ۳۱ شهريور امروزی هم ميشود ۶ مهر باستانی تا آنکه به آغاز مهرماه در گاه شماری امروزين برسيم ، در اين روز، گاه شماری باستانی ۵ روز از گاه شماری جوان تراز خودش پيشی گرفته است .

پس از آن چون ماه های امروزين همانند ماه های باستانی ۳۰ روزه می شوند پس فاصله ی پنج روزه بيشتر نخواهد شد و می بينيم که ۳٠ مهر امروزی ، ۶ آبان ( اَبان ) با ستانی است و ۳۰ آبان امروزی ۶ آذر باستانی است و . . . ۳۰بهمن امروزی ، با ۶ اسپند (سپند ، اسفند ) باستانی هم زمان هستند .

 

اگر از اين تاريخ دو گاهشماری را با دقت بيشتری بررسی کنيم ، خواهيم ديد که در روز ۲۴ اسفند در گاه شماری امروزی ، اسفند ماه باستانی به روز سی ام ، روز پايانی خود ميرسد.از آن پس اَوَرداد؛ پنجه ی دزديده که همان پنج روز بيش آمده هست ، آغاز می شود . گفتنی است که هر يک از آن پنج روز هم نام ويژه ی خود را دارند که در همين جُستار ( مقاله ) آورده خواهند شد . به هر روی ، از ۲۹اسفند يا يکم فروردين تا سی ام فروردين هر دو گاه شماری يکسان و همسان پيش می روند و اين ، روند هر ساله خواهد بود .

امروزه هر روز از ماه با شماره ی آن شناسا يی ميشود؛ يکم فروردين ، 29 اسفند و . . . ولی در گاه شماری ريشه ای هر کدام از سی روز ماه ، نام ويژه ی خود را دارند . چند نمونه آورده می شود :اور مَزد( اور مُزد و فروردين ماه ) برابر با يکم فروردين است . اورمزد و ارديبهشت ماه نيز همان يکم اردی بهشت باستانی است . مان تره سپند و فروردين ماه ، سيم فروردين و مان تره سپند و اسپند ماه نيز همان سی امين روز اسفند ماه باستانی است و . . .

نام های سی روز ماه در گاهشماری اصيل ايرانی :

روز يکم از هر ماهی ، اور مَزد(Ormazd) : اهورا مزدا ، هستی بخش بزرگ دانا

دوم ، وهمن(Vahman):بهمن، وهومن، به انديشی ، نو انديشی ، انديشه ی پويا ، انديشه ی نيک ، منش پاک ، دل پاک ، عقل سليم ، سلامت ، يکی از شش اَمشاسِپَند( فروزه يا همان صفت اهورا يی ؛ امش ـ سپند ) فزونی بخش جاويدان ، جاودانی پاک و مقدس

سوم ، اردی بهشت(Ardibehesht) : بهترين راستی و پاکی ، بالا ترين بی آلايشی ، دومين امشاسپند ، پا سبان آتش

چهارم ، شهريور(Shahrivar) : شهرياری پذيرفتنی پسنديده و نيرومند ، شاهی و فرمان روايی آرمانی ويژه ی خدايی، سومين امشاسپند ، پا سبان فلزها.

 

پنجم ، سپندارمزد(Sepandaarmazd) :سپند، سپانتا آرمَئی تی ، سپند ار مز ، سپندار مذ

سپندار ، گستراننده ، پاک و فروتن، فروتنی و مهر پاک ،روا ن و روح مدارا و هماهنگی نماد خرد و انديشه و بردباری، چهارمين امشاسِپند ، پا سبان زمين (نمادمهر و عشق ) پشتيبان زنان خردمند و پارسا

ششم ، خورداد(Khordaad) :خرداد، هَئوروتات ، تندرستی و رسائی ، رفاه و شادمانی درستی و راستی ، همه ، پنجمين امشا سِپند ، پاسبان آب

هفتم ، امرداد(Amordaad) : امرتات ، بی مرگی و جاودانی ، پاکی و بی آلايشی ششمين و وا پسين امشاسِپند ، فروزه ی ( صفت خدائی ، فرشته ) نگاهبان رود ها و پشتيبان مهر و زايش

هشتم ، دی به آذر(Day-Be aazar) : آفريدگار ،روزآفريدگار

نهم، آذر(Aazar) : آتش ، فروغ

دهم ، آبان(Aabaan) : اَبان ، آب ها ، هنگامه ی آب

يازدهم ، خور(Khor) : خير ، آفتاب ، خورشيد ، فرشته ی آفتاب

دوازدهم ، ماه(Maah)

سيزدهم ، تير(Tir) : تيشتريه ( Tish Trya)ستاره ی تير ( و نه سياره ی تير ) ستاره ی باران فروزه ی فراوانی

چهاردهم ، گوش(Goosh) : گِئوش ، جهان ، زندگی ، هستی

پانزدهم ، دی به مهر (Day-Be mehr): آفريدگار

 

 

 

شانزدهم ، مهر: ميثره ، ميثرا ( اوستائی ) ميترا ( سنسکريت ) دوستی و پيمان ،( ايزد يا فرشته ی نگاهبان خستگی ناپذير و هوادار راستی و درستی ،سپس مهر را هوادار پيروزی استوار كننده ی كشور،بی رونق كننده ی دشمن وكشور يورش برده،پاسبانی بيدار و دلير و پشتيبان آئين مزدا نيز دانستند واينگونه ايزد يا فرشته ی بزرگ پيمان داری وروشنائی افشان روز،خدای دشت ها و رمه ها وپروردگار خورشيد زندگی بخش،يكی از سه ايزد و فرشته ای شد كه داوری انجامين در برابر آن ها است. ) نخستين آرِش وچَم وکامه ومعنائی از خداوند بی همتا كه كم و بيش،هفت هزار سال پيش آريائيان بدان باور داشته اند و ايرانيان ارزش آن را هرگز وسراسر فراموش نكرده اند وتا امروز هم يادگار های ريشه ای آن ماندگار است.وميانه ی هر ماهی كه ازديدی جايگاه هماهنگی وتعادل و ا وج ا ست به نام نامدار مهرميباشد.(دراستوره ی ايرانی، شير با سرشت مهر پيوند خورده است. هر چندهنوز رازهای بسياری آشكار نشده اند و چشم به را ه پژوهشند. به نشان كهن شيروخورشيدكه سه هزارسال ازآن ايران وايرانيان بوده است، نگاه ميكنيم.)

 

هفدهم، سروش(Soroosh):(Sarosha,Sraocha) ،فرشته يا ايزد بزرگ فرمان برداری كه نگاهبان جهان نيزمی باشد، يكی از سه ايزدی كه داوری انجامين دربرابر آنهاست.

هجدهم،رشن(Rashn-Rachnou) دادگری،فرشته ی دادگری و ايزد بزرگ،يكی از سه فرشته ای كه داوری انجامين در برابر آنهاست.

نوزدهم،فروردين(Farvardin): فروهر،فرخ،خرم، نيروی پيشرفت.

بيستم، وِرَهرام(Verahraam) ، بهرام ،ورثغنه (Verethragna) فرشته ی‌ نگاهبان جهان و دورگردان وجنگ ها و يورش هاى پيروز مندانه،نشانش كلاهى دارای سه بال است .

بيست و يكم، رام(Raam) : رامش،روا ن ،شادمانی و بی آزاری، زن خدای (ا لهه ی) موسغی و سرود و چامه و پايكوبی و رقص و نيز شناخت

بيست و دوم ، باد(Baad) : واد، واز،ويو(به واژه ی Wave، در اينگليسی نگاه كنيد.) وايو (Wayo) فرشته ی آئين زناشوئی ، فرشته ی پا سبا ن هوا و بادها

بيست وسوم، دی به دين(Day-Be din) : دی بادی ، آفريدگار،روز آفريدگار،فرشته يا همان فروزه ی خواب و بيداری

بيست و چهارم ، دين(Din)، دَئنا ، دينا ، بينش درونی، وجدان، نيروی دريافت مينوی آدمی ديدن، زائيدن، ديوانگی، فروزه و فرشته ی نگهبان نويسندگان و خامه، فرشته ی تلاش و جنبش

بيست و پنجم، اَرد(Ard) : اشی، اَرشوانگ، ارشسنگ، ا شش وانگ، خوشبختی، دارائی خواسته،سرشت و اخلاق و پاكی های مينوی، روان پا ك، سپس ها فرشته جن و اهريمن شد.

بيست و ششم، اَشتاد(Ashtaad) :‌ ارشتات، بخشی از بخش های دوازده گانه ی اوستا، ايزد راستی و درستی و داد و دادگستری،سپس ها فرشته ای شد كه به هنگام پديداری دين آفريده شده است.

بيست و هفتم، آسمان(Aasemaan)

بيست و هشتم، زامياد(Zaamyaad) : زمين، زميزاد، فرشته ی پاسدار زمين

بيست ونهم : مانترِه سِپند(Maantrasepand)، سپند، گفتار پا ك

و سی ام : انارا م (Anaraam) ، انيرا م ؛ انغره نام روچنگهام، فروغ روشنائی های بی پايان نام يك ايزد.

 

 

 

همان گونه كه ديده شد، نام های دوازده ماه سال نيز نام ها‍ ی دوازده روزازسی روز ماه را در بر می گيرند و هر زمانی كه نام ماه با نام روز يكی باشد،

روز جشن آن ماه خواهد بود. گذشته از اين و افزوده بر گاهانباربان شش گانه(که هر کدام پنج روز هستند.)، جشن ها و ياد بود های فراوانی در سالی با شمارش باستانی داريم كه همگی در آ ينده آورده می شوند .

 

نام های پنج روز اَوَرداد يا بهزيك، روزها‌ی پايانی سال:

اَهنَوَد (Ahnavad) اَهونِه وَت گاه، اهنُوَدگاه، اَهُنُه وَدگاه، نام نخستين بخش از سروده های اَشوزرتشت (گاتاها، گاثاها)

اُشتَوَد (Oshtavad) اَشتَه وت گاه، نام دومين بخش گاتاها

سِپَنتَمَد (Sepantamad) سپنته مت گاه، نام سومين بخش گاتاها

وُهوخُشترَ (Vohokhoshtra) وَهوخَشَتَرگاه، نام چهارمين بخش گاتاها

وَهِشتواَش (Vaheshtouash) وهشتويُشت گاه، وهيشتواِش، وهشتوايشت، نام واپسين بخش ازگاتاها .

شماره بندی بخش های چهار گانه ی هر ماه:

امروزه اين بخش بندی هفت روزه ا ست و همه ی بخش های آن نيزبا يك شمار هستند ليك در بيشتر زمان ها هفته ای هست كه ميان دو ماه (چه۲٩ روزه چه روزه ٣٠ و يا چه٣١ روزه باشد) جای گرفته است و يك يا چند روز از آ ن، برای ماه پيشين و روز يا روز هائی ا زان ماه پسين باشند و اين چنيش بخش بندی هفتگی در بخش بندی بزرگتر ماهانه ، نامرتب جای گيرد .

 

 

كنون آنكه هر چند در گاه شماری باستانی بخش های چهار گانه ی ماه های سی روزه به يك گونه شمارش و بخش نمی شوند ليك در آن بخش بندی بزرگ تر از خود به گونه ای بی كم و كاست جای ميگيرند ؛ دو بخش پيشين هفت روزه و دو بخش پسين هشت روزه هستند كه روز يكم بخش نخست ، آغاز ماه و واپسين روز بخش چهارم هم ، پايان ماه خواهد شد . با اين روی برای شما رش هفتگانه ی روزهای هفته نيز با پايانی درآدينه روز،ا زدير باز نام هائی به كار می گرفتند كه بنا بر شناخت مردمی بسيار كهن در باره ی ستارگان و سياره- های آسمانی است و نشان های آن در نام های روزهای هفته در زبان های اروپائی ، مانند انگليسی ديده ميشوند و خوداين نام ها دردنبال نام گزاری رومی پديدآمده اند كه همگی برگرفته ازيك سرچشمه ی‌ آريائی‌ هستند ؛

كيوان شيد : روز پرتو كيوان، شنبه(شنبة در تازی ريشه ی عبری دارد ؛ سبت)Saturday

مهر شيد : روز پرتو خور(خورشيد) ، يك شنبهSunday

مه شيد : روز پرتو ماه، دو شنبهMonday

بهرام شيد : روز پرتو بهرام، سه شنبهTuesday

تير شيد : روز پرتو تير، چهار شنبهWednesday

اور مزد شيد : روز پرتو اورمزد، پنج شنبهThursday

ناهيد شيد : روز پرتو ناهيد، آ دينهFriday

 

 

 

 

 

گفتاری اجمالی پیرامون گاهشماری فرهنگ مازندرانی :

قبل از بیان یا نقل باقی ماجرا ، ذكر این نكته را لازم میدانم كه فرهنگ مازندرانی دارای وجوه تشابه فراوانی با فرهنگ گیلانی ها یا گیلك میباشد، بنحوی كه اگر لهجه را از عناصر فرهنگی جدا كرده و بطور فرضی بعنوان یك متغیر ثابت كنار بگذاریم میتوان گفت كه نزدیك به صد در صد تشابه بین این دو فرهنگ ( اگر دوفرهنگ جدا بتوان نامید ) وجود دارد البته نباید گفت دو فرهنگ – با توجه به تحلیل فوق – بهتر است بگوئیم یك فرهنگ با دو وجه . تنها تفاوت باز البته تفاوت كه نمیتوان گفت؛ بطور طبیعی ، تفاوتی است كه جغرافیا ایجاد میكند. چنانچه ملاحظه شود از شرق مازندران از منطقه استان گلستان ( كه سال قبل استان مستقلی شد ) همینطور كه بمركز مازندران و از آنجا به سمت غرب استان حركت میكنیم، تفاوتهائی را در لهجه ها و حتی شكل و ظاهر و قالب مراسم و جلوه های نموداری سنتها و فرهنگ بر میخوریم كه این تفاوت از جهت جغرافیائی طبیعی می نماید. در واقع در یك دید كلی میتوان استانهای گلستان ، مازندران و گیلان را دارای یك فرهنگ – فرهنگ مادر – با سه پاره فرهنگ در نظر گرفت. تازه استان گلستان را نیز نمیتوان حتی بسان استان گیلان حتی از جهت ظاهر متفاوت دانست ، در واقع دو جلوه را در این فرهنگ داریم:

1- جلوه تبری ( در مازندران و گلستان )

2- جلوه دیلمی ( در گیلان )

با این مقدمه مجمل میرویم روی اصل این مطلب یا در واقع اصل منظور راقم این سطور! در اینجا ما برابر با سال 1379 هجری خورشیدی بصورت جدول ماههای سال را با هم مقایسه و برمی شماریم.

 

 

 

ماههای سال باستانی مازندرانی و قرینه دیلمی آن عبارتند از :

 

ردیف

ماههای تبری ( مازندرانی )

ماههای دیلمی ( گیلانی )

1

فردینه ماه

نوروز ما

2

كرچه ماه

كورچ ما

3

هر ماه

اریه ما

4

تیر ماه

تیرما

5

ملاره ماه

مردال ما

6

شروینه ماه

شریر ما

7

میر ماه

امیر ما

8

اونه ماه

اول ما

9

اركه ماه

سیا ما

10

د ماه

دیا ما

11

وهمنه ماه

ورفنه ما

12

نوروز ماه

اسفندارمز ما

 

بین ماههای 8 و 9 ( یعنی بین اونه ماه و اركه ما مازندرانی و نظیر آن برای ماههای دیلمی هم همینطور ) شیشك مازندرانی یك روز و پتك مازندرانی 5 روز نامیده میشود.

معادل و نظیر آن در ماههای دیلمی پنجیك دیلمی ( معادل 5 روز) نام دارد.

نكته جالب توجه آنكه :

1- در فرهنگ مازندرانی 5 روز اول فروردین ماه خورشیدی یا همان 5 روز اول نوروز را " پتك " مینامند و اركه ماه بعد از این 5 روز پتك شروع میشود یعنی از 6 فروردین به بعد.

2- آخرین روز سال یا در واقع چنانچه اسفندماه 30 روز باشد؛ روز 30 اسفند را " شیشك " مینامند. كما اینكه اونه ماه خود 30 روز میباشد. پس دو واقعه جالب توجه داریم:

5 روز اول سال = پتك

یك روز آخر سال = شیشك

تمام روزهای ماههای یاد شده 30 روز میباشد كه مجموعا 360 روز در سال میباشند . باین عدد اضافه میشود 5 روز شیشك و یك روز پتك ؛ كه با این حساب مجموع روزهای سال 366 روز میشود.

چنانچه سال 365 روز باشد؛ دیگر ( ظاهرا ) روز آخر سال یا همان سی ام اسفند كه شیشك مازندرانی نامیده میشود را نداریم. اینم از كبیسه یا غیر كبیسه بودن سالهای مازندرانی.

در ماههای سال دیلمی ( گیلانی ) بجای پتك 5 روزه مازندرانی آنها " پنجیك " 5 روزه دیلمی را دارند ( این 5 روز قبل از سیا ما و بعد از اول ما میباشد ). در واقع پنجیك دیلمی ( گیلانی ) بین دو ماه ، سیا ما و اول ما قرار گرفته است. درست مانند پتك 5 روزه مازندرانی كه بین " اونه ماه " . " اركه ماه " قرار گرفته است. ( یعنی قبل از شروع اركه ماه و در انتهای اونه ماه ).

 

 

مطلب دیگر كه ضرورت دارد بدان توجه شود، از باب تفاوت بین روزها و زمان شمارش ماهها بین این دو زبان ( مازندرانی – گیلانی ) این است كه : معادل 15 روز ( نصف یك ماه ) بین زمان شمارش ماه تفاوت وجود دارد. بطوریكه روز اول فردینه ماه مازندران برابر است با روز 16 اسفندارمزما گیلان.

با توجه باینكه 5 روز پتك مازندران درست قبل از شروع اركه ماه واقع شده و در آخر اونه ماه مازندران و این ماه برابر است با اول ماه گیلان ؛ لذا همین 5 روز پتك باعث اختلاف در برابری ( یا تفاوت ) 15 روزه بین دو ماه شده است بطوریكه اول اركه ماه مازندران ( كه بعد از 5 روز پتك آغاز میشود ) برابر است با 21 اول ما گیلان ، این تفاوت 5 روزه ( 5 = 16 – 21 ) مربوط به همان پتك میباشد.

در گاهشماری گیلانی نیز 5 روز را بنام " پنجیك " داریم ولی زمان این 5 روز پنجیك با 5 روز پتك مازندران برابری زمانی ندارد بطوریكه پنجیك بعد از اول ماه گیلانی و قبل از سیاما آن قرار دارد كه برابر است با اركه ماه مازندران یعنی :

اول پنجیك = 11 اركه ماه مازندران

پنجم پنجیك = 15 اركه ماه مازندران

در واقع درست 15 روز بعد از پتك مازندران ، پنجیك گیلان شروع میشود و راز تفاوت 15 روزه در برابری زمانی ( روز – زمان ) این دو گاهشمار در همین است. نوروز مازندران یك نصفه ماه یا معادل 15 روز زودتر از نوروز گیلان شروع میشود. مطلب دیگر نزدیكی و تشابه اسامی ماههای این دو فرهنگ میباشد كه تنها تفاوت در لهجه ها ( غالبا ) میباشد. از جهت دیگر میتوان گفت كه (از یك نظر ) گاهشماری گیلانی یا دیلمی از جهت تطابق با تقویم رسمی كشور همزمانی با گاهشماری رسمی كشور میباشد.

از جهت ترتیب اسمی چون نوروز ، در اول سال است ولی برای مازندران فردینه ماه كه شاید همان فروردین ماه باشد در اول قرار دارد.

اگر گاهشماری دیلمی را دارای تطابق بیشتری با تقویم رسمی بدانیم در عوض گاهشماری تبری را میتوان واقعی تر دانست؛ چرا كه 15 روز قبل از عید مطابق زمان هجری خورشیدی ، شكوفه ها شروع به پدیدار شدن می نماید. نوعی پیشواز رفتن است.

مطلب دیگر در خصوص این موضوع، واقعی بودن نامگذاری این ماهها میباشد؛ بطوریكه در نامگذاری از وضعیت و كیفیت طبیعت استفاده شده است. وقتی میگویند ، ورفنه ما ؛ یعنی ماهی كه برف میبارد یا برف می آید.

ورف = برف اینكه در گویش مازندرانی بعنوان مثال ورفنه ماه را بنام وهمنه ماه نامیده اند، احتمالا نوعی سهو یا اشتباه یا در واقع نوعی تساهل و تسامح در گویش و هجی و تلفظ درست واژه بوده است. نگارش اسم مطابق با گویش عمومی تدوین شده است در حالی كه بمرور زمان گویش ها تغییرات جزئی می یابد و چنانچه ریشه یابی شود و به عقب تر و گذشته مطلب برگردیم ، در می یابیم كه گویش موضوع یا مطلب چیز دیگری ( مشابه آن ) بوده است. مثل اینكه از سر تسامح و تساهل به اسماعیل ؛ اسمال یا اسی میگویند و یا به سارویه در طول زمان به جهت خلاصه كردن در گفتگو و محاوره ، ساری گفته اند و قس علیهذا. لذا وهمنه ماه در واقع همان ورفنه ما میباشد یعنی ماهی كه برف می آید. یا ماه پنجم كه در مازندران ملاره ماه و در گیلان مردال ماه میگویند، كه در واقع با توجه به معنی و كیفیت و وضعیت آب و هوائی آن ماه ، همان مردال ماه یعنی ماهی كه در آن مردار = مردن = هلاك شدن ، واقع میشود. چون از بسكه هوا گرم میشود، آدمی و جانداران بحالت مردار (مردال ) یا ملار در می آیند.

 

یا مثلا ماه ششم (6) كه در زبان رسمی – شهریور – بمعنی خاصی است و تشابه لفظی خاصی هم بین این ماه با اسامی مازندران و گیلانی این ماه وجود دارد – كه عبارتند از شروینه ماه یا شریر ماه شاید هم این تشابه در لفظ ( شهریور – شروینه – شریر ) در مفهوم مشترك نباشند و صرفا تصادفی بوده باشد.

ولی اگر از جهت مفهومی با توجه بوضعیت آب و هوائی این ماه – كه در نامگذاری ماهها در زبان مازندرانی و گلیلكی وضع اقلیمی هر ماه یا آب و هوای هر ماه و یا در واقع صفت هر ماه را بنام آن ماه نامیده اند ( مثل ورفنه ماه = ماهی كه برف می آید ) شاید بتوان شهریور ماه یا شروینه ماه یا شریر ماه را همان ماه شرور نامید كه از جهت وضع آب و هوائی خاصی بنوعی شرارت دارد. اگر دقت شود سه ماه مربوط به تابستان از جهت نامگذاری وضع خاصی دارند ( نگاه كنید كه ) ؛

( تیر ماه = تیر ما ) – ( ملاره ماه = مردال ما ) – ( شروینه ماه = شریر ما ) حكایت از ناسازگاری این فصل با طبیعت وجود آدمی دارد.

تیرماه یعنی ماهی كه به بشر تیر می اندازد.

مردال ماه – ماهی كه در آن جانوران بحالت مردار در می آیند.

شریر ماه – ماهی است كه شرارت دارد از جهت گرما و.......

البته این تفسیر منفی ، چندان مناسب نیست ولی از جهت سنخیت و تطابق طبیعی موضوع میتواند واقعیت داشته باشد یعنی در فرهنگ بومی هر ماه را متناسب با وضع آب و هوائی همان ماه نامگذاری كرده اند كه مثال روشنش همان ورفنه ماه – یا ماهی كه برف می آید كه منظور بهمن ماه هست . اگر بر این قیاس بقیه اسامی ماهها را در گویش یا فرهنگ مازندرانی و گیلكی ارزیابی كنیم. تفسیر فوق پر بیراه نیست! كما اینكه اگر به سه ماه فصل بهار و اسامی آنها نگاه كنید، متوجه میشوید كه این نامگذاری نیز متناسب با حال و اوضاع آب و هوائی همان فصل و ماه میباشد. فروردین ؛ فردینه ؛ نوروز ماه در فصل بهار نشان از فر و شكوه و شكوفه و... میدهد. یا كرچه ماه یا همان كورچ ماه گیلانی یعنی ماهی كه مرغان كرچ میشوند و بنوعی حكایت از فعلگی جانوران و طیور دارد.

در هر حال گذشته این مباحث ریز و تخصصی تر، بحث كلان و كلی موضوع حكایت از این دارد كه خطه مازندران ، طبرستان و... كه از استانهای فعلی گلستان – مازندران و گیلان ( نواحی دریای مازندران ) دارای فرهنگی غنی و مستقل بوده كه حتی عناصر ریز و خاص و مهم این فرهنگ ( كه گاهشماری از اهمیت حیاتی نیز برای حساب و كتاب و... برخوردار بود ) نیز بطور روشن و واضح وجود دارد.

اهمیت گاهشماری بویژه برای مردم 1- مسلمان ( كه داشتن حساب و كتاب زمان از جهات مختلفی اهمیت دارد بویژه ماههای قمری ) 2- حیات اقتصادی و كشاورزی و دامداری منطقه و... خیلی مبرهن بوده است.

من نمیدانم آیا چنین چیزی در دیگر مناطق كشور ایران مثلا منطقه خراسان یا سیستان و بلوچستان و دیگر استانها وجود دارد یا خیر؟ اگر بلی آیا اقتباس و استقراض از دیگر فرهنگهای مادر بوده یا خیر؟ یعنی مستقل بوده است یا خیر؟ چون احتمال دارد در خطه خراسان ( البته احتمال دارد – بنده هیچ اطلاعی ندارم فقط بعنوان مثال عرض كردم ) وضعیتی مشابه وجود داشته باشد ولی این وضعیت بنوعی همانند پاره فرهنگ یا خرده فرهنگ زیرمجموعه یك فرهنگ معروف به عراقات باشد و... كه جای بحثش و تحقیقش باز و بجای خود ضرورت و اهمیت دارد.

 

ذبل طی جدولی برابر یا تطابق سه گانه گاهشماری را كه اعم از مازندرانی – گیلانی – فارسی – میلادی – ترسیم نمایم. البته ماه قمری را بدلیل اینكه هر سال 10 روز كسر دارد نمیتوان در این جدول برای طولانی مدت و ثابت آورد. ولی ماههای یادشده بدلیل اینكه همگی در گاهشماری خورشید را ملاك قرار میدهند نه ماه را میتوان با هم مقایسه مستقیم نمود. گاهشماری قمری از دیرباز میان اعراب رواج داشته و با مبدا هجرت پیامبراکرم از مکه به مدینه تاریخ اسلام بر این مبنا و مبدأ رقم خورد و تقریباً تا همین صد سال پیش تاریخ کلیه کشورهای اسلامی به سال قمری محاسبه می شد، در یک قرن اخیر کشوری مانند ترکیه سال میلادی را برای گاهشماری رسمی کشورش برگزید و کشور ما سال هجری را با گاهشماری خورشیدی به جای قمری انتخاب کرد.

در کشوری مانند عربستان با 40 درجه طول و 20 درجه عرض جغرافیایی و نزدیکی به خط استوا، تغییر فصول و اختلاف در زاویه تابش خورشید چندان محسوس نیست ، برخلاف کشوری مانند ایران با تغییر فصول بسیار روشن و واضح که از زمان های بسیار دور گاهشماری خورشیدی در آن متداول بوده است ، گاهشماری در عربستان به واسطه تغییرات محسوس ماه که در شبهای پرستاره صحرای عربستان یگانه همراه عرب بیابانگرد بود ماخذ گاهشماری قرار گرفت. از سوی دیگر با اندکی بررسی در واژه هایی که برای ماه( معادل یک دوازدهم سال) و ماه( قمر زمین) در زبان های مختلف مانند : در فارسی برای هر دو معنا یک واژه به کار برده می شود، در ترکی برای هر دو معنا واژه " آی "و در انگلیسیMoon ( قمرزمین) وMonth( واحد زمان) و در زبان رومانیایی برای هر دو معنا واژه یکسانLuna به کار برده می شود" موید این مطلب است که در ابتدای امر ، بشر گاهشماری خود را بر مبنای قمر قرار داد و یکسال را دوازده ماه(قمری) به حساب آورد.

این نوع گاهشماری قمری در تمام مناطق دنیا از جمله در میان سرخپوستان امریکا، یونان بوستان و ایران باستان سده های قبل از تاریخ رواج داشته است ولی رفته رفته با اختلافاتی که سال قمری با فصول ایجاد می کرد بعضی ملل مانند ایرانیان گاهشماری خود را با چرخش زمین به دور خورشید هماهنگ کرده و سال خورشیدی را با 365 روز مبنای تاریخ و زمان خود گرفتند. عوامل مؤثر در این چرخش را می توان چنین گفت:"... شناخت ماههای قمری به عنوان مبنای محاسبه زمانی فصل و موسم مواجه با مشکلی عمده بوده است. زیرا پدیده های طبیعی همیشه در یک ماه به خصوص پیش نمی آیند. مثلاً ربیع(به معنای بهار) همواره مصادف با موسم بهار نخواهد بود.

بدین ترتیب ملل باستان که هنوز گاهشماری قمری را در سالشماری خود در نظر می گرفتند ، هرگاه می دیدند پس از 12 ماه آغاز فصلی فرا نرسیده یک ماه اضافی را در نظر گرفته و یک سال را با 13 ماه می گذراندند و این رویه را برای نگهداری موسم کار و کشاورزی رعایت می کردند. ولی در نزد اعراب نه تنها فصول که ماههای حرام هم از اهمیت زیادی برخوردار بود. " آخرین ماه سال عربی( ذیحجه) که یکی از چهارماه با حرمت در نزد اعراب پیش از اسلام( و البته بعد از اسلام) بود از زمانیکه اعراب با بت پرستی آشنا شدند( به قول بیرونی 325 سال پیش از میلاد رسول اکرم بود) به جشن بت پرستی اختصاص یافت در این میان، ماههای قمری که اساس کار گاهشماری عرب بوده، از محاسبه فصل ها و موسم ها جلو افتاده بود و ذیحجه که می بایستی در موسم درو و خرمن انجام می گرفت فی المثل به فصل بذرافشانی انتقال یافته بود و در نتیجه اقتصاد مکه در معرض نابودی قرار می گرفت. پس چاره را( گویا به تبعیت از یهودیان) در این دیدند که به کبیسه متوسل شدند و پس از هر سه سال یک ماه اضافی و یا تکراری به دوازده ماه سال اضافه کنند.استفاده از این کبیسه و تکرار ماهی از ماههای سال که اصطلاحاً نسئی گفته می شود موجب شد که ترتیب ماهها و حرمت آنها نیز دچار اختلال گردد.

هدف اعراب جاهلیت تن پروری و راحت طلبی از یک سو و تغییر دادن ماههای حرام برای مخالفت با حکم خداوند بود. چرا که اعراب عصر جاهلیت خوش داشتند مناسک حج را همه ساله در فصلی به جا آورند که هوا معتدل و میوه جات فراوان و وسایل آسایش در سفر حج فراهم باشد تا کمترین رنجی نبرند. و کسی که اولین بار "نسئی " ( بر وزن فعیل ) را اعمال کرد، شخصی از قبیله کنانه به نام " قلمس" بود که شغل وی در اخلاف او موروثی گشت و رئیس قبیله کنانه موظف بود تا طی مراسم حج مناسک حج سال آینده را تعیین نماید.

در این شیوه مراسم حج تنها برای دو سال در موسم خود انجام می گرفت و پس از 11 ماه که در غیر موسم حج، مراسم برگزار میشد دوباره به ذیحجه باز می گشت و به این ترتیب ماههای حرام دستخوش جابه جایی و تغییر می شد.

 

 

 

از اینروست که خداوند در قرآن می فرماید:( توبه آیه 36) انما النسیء زیاده فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما لیواطئوا عده ما حرم الله فیحلوا ما حرم الله زین لهم اعمالهم و الله لا یهدی القوم الکافرین( نسیء افزایش در کفر است که تا کافران را به جهل و گمراهی کشند سالی ماه حرام را حلال می شمرند و سالی دیگر حرام تا بدین وسیله عده ماه هایی که خدا حرام کرده پایمال کنند و حرام خدا را حلال گردانند اعمال زشت آنها در نظرشان زیباست و خدا هرگز کافران را به راه راست هدایت نخواهد کرد.) این شیوه گاهشماری در میان اعراب در کنار شیوه های دیگر گاهشماری نظیر تاریخ یزدگرد سوم، تاریخ مجوس ، تاریخ آنتونیوس و... وجود داشت تا اینکه ظهور اسلام بر این تشتت و گونه گونی گاهشماری خاتمه داده و به سال قمری در نزد اعراب انتظام بخشید. خداوند در آیه 35 از سوره توبه تصریح می کند : "ان عده الشهورعندالله اثنا عشرا شهرا فی کتب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعه حرم ذلک الدین القیم...( همانا عدد ماههای سال نزد خدا در کتاب دوازده ماه است از آن روزی که خدا آسمان و زمین را بیافرید و از آن دوازده، چهارماه ماههای حرام خواهد بود.

( این است دستور دین استوار...) تاریخ اسلام با مبدا هجرت پیامبراکرم از مکه به مدینه " یگانه تقویم کاملاً قمری است که نزد گروه معتنابهی رواج دارد.

گزینش تاریخ هجرت پیغمبراکرم بعنوان مبدا تقویم اسلامی از زمان خود رسول مکرم اسلام رواج یافته است. اما بعضی " منابع از جمله بیرونی، کشاف اصطلاحات الفنون، دایرة المعارف اسلام و لغتنامه دهخدا برآنند که گزینش تاریخ هجرت پیغمبراکرم بعنوان مبدا تقویم اسلامی و اجراء آن به دست عمربن خطاب در هفدهمین سال هجرت صورت گرفت..

به هر صورت سال قمری با مبدا هجرت پیامبر اسلام در ابتدا در جزیره العرب و پس از آن که اعراب مسلمان به کار کشور گشایی روی آوردند در تمام بلاد اسلامی آن زمان گسترش یافت و شیوه گاهشماری ممالک وسیعی از هند تا اسپانیا شد ، و در ایران نیز جایگزین سالشمار خورشیدی شد که از ازمنه قدیم در ایران رواج داشت ؛ گاهشماری قمری در ایران تا ابتدای سلطنت پهلوی یگانه گاهشماری کشور بود تا اینکه توسط رضا خان گاهشماری در ایران به هجری خورشیدی تغییر یافت .

اینک آغاز سال 1425 هجری قمری را پیش رو داریم ، سال قمری با هجرت پر برکت رسول اکرم معنا یافت و مبدا تاریخ اسلام شد چه اگر پیامبر در مکه باقی می ماند چیزی از اسلام باقی نمی ماند ولی سال قمری که با هجرت پیامبر مکرم اسلام متبرک شده بود در سال 61 پس از هجرت به خون عزیزان وخاندان رسول اکرم رنگ شد واز آن پس سال قمری برای مسلمان راستین جز با اندوهی جانکاه آغاز نگشته است ؛ تا کی باشد که خونخواه این خون " ثارالله" بپا خیزد وجهانی را به عدل بیاراید.

 

گاهشماري استان کردستان:

 

قوم ماد در مناطق مختلف ايران، به ويژه در منطقه غرب پراکنده بود. گستردگي قلمرو سکونت اين قوم و تنوع اقليم آن سبب شد که مؤرخين براي تنظيم اقتصاد، معيشت و تطبيق فعاليت هاي خود با آن، چند نوع تقويم را پديد آورند. در نواحي مرتفع شمالي تقويم شباني بر مبناي محاسبات خورشيدي و در نواحي پست تر جنوبي تقويم زراعتي بر مبناي گردش ماه و طلوع ستاره سهيل به وجود آمد. عشاير کوچ رو، ييلاق و قشلاق خود را براساس فصل خورشيدي تنظيم مي کردند.نزد عشاير کوچ رو جنوب، بهار کردي از 15 بهمن ماه و زمستان کردي از 15 آبان ماه آغاز مي شود. آثار اين نوع تقسيم بندي و تقويم برگرفته از سرشت طبيعت را هنوز مي توان با وجود گذشت قرون متمادي، در رفتارهاي زباني اقوام ساکن زاگرس و پيرامون آن مشاهده کرد.

 

 

فصول مختلف سال در کردستان شامل به هار (بهار)، هاوين (تابستان)، پاييز (پاييز) و جستاين يا زستان (زمستان) است. برخي از طوايف کرد مانند شکري ها، شروع سال را اول پاييز مي دانند و از اول پاييز تا پاييز سال بعد را يک سال ورز مي گويند که يک سال کشاورزي است.ماه هاي کردي در طوايف مختلف، نام هاي گوناگون دارد که در هر حال توصيفي از فصول مختلف سال و با الهام از زندگي گياهان، جانوران و آداب کشاورزي و گله داري است.

فروردين ماه را "جژنانه" مي گويند و ماه جشن است. از اين ماه در برخي از نقاط کردنشين با عنوان "خاکه ليوه" نيز ياد مي شود.

ارديبهشت ماه را "گولان"(ماه وسط بهار) يا "بانه مز" مي گويند که به معناي رفتن گوسفندان به ييلاق است. اين ماه را "شيست باران" که همان شست باران است، نيز مي نامند.

"باره بران" به معناي پرش قوچ و "تارا" نيز از ديگر نام هاي اين ماه است.

 

برخي معتقدند در اين ماه انسان دچار تنبلي مي شود و به خواب تمايل بيشتري پيدا مي کند و اگر بخوابد تا آخر سال تنبل و بيکار خواهد بود. اين ماه را در برخي از روستاها، "بخته باران" نيز مي گويند و معتقدند که بارش باران در اين ماه قطعي نيست.

خرداد را "زردان" يا "ئاخر مانگ باهار" (ماه آخربهار) مي نامند. زردان به معني زردي ها و نشانه زرد شدن گياه، به ويژه جو است. از همين رو اين ماه جوزردان نيز ناميده مي شود. در بعضي روستاها به اين ماه "تالف دروين" به معني ماه جمع کردن علف، نيز مي گويند.

تير ماه را "پوشير" يا "ئه ول مانگ هاوين" (ماه اول تابستان) مي گويند. در اين ماه، کار جدا کردن کاه از دانه گندم انجام مي شود. اهالي معتقدند در اين ماه گاو و گوسفندان زيادي دچار مرگ و مير مي شوند و از اين رو نام ديگر اين ماه در بين مردم "مندار مانگ" يا "مردار مانگ" است.

مرداد ماه را "گه لاويژ" يا "ناوراسي مانگ هاوين" (ماه وسط تابستان) نيز مي گويند. "گه لاويژ" به معني توده محصول و نيز نام ستاره اي است که يک بار در اين ماه و بار ديگر 45 روز پس از شروع زمستان در آسمان پديدار مي شود.

شهريور ماه را "نوخشان" يا "ئاخر مانگ هاوين" (ماه آخر تابستان) مي گويند نوخشان به معني بهره مند شدن است و مقصود بهره وري از زراعت و دام است. برخي به آن نوخشان به معني بهره وري نو لقب داده اند. نام ديگر اين ماه "خرامان" به معني خرمن ها است که بساط خرمن کويي در آن فراهم مي شود.

مهر ماه را "بران" مي گويند. بر به دو معني بهره و قوچ است. نام ديگر اين ماه "رزه بر" به معني برو ميوه، با توجه به مراسم انگور چيني است.

آبان را "خه رزان" که همان خزان است مي نامند. نام هاي ديگر اين ماه "خزلور" به معني برگ زرد و "باور" به معني ماهي که در آن برگ ريزان مي شود، است. شکارچيان اين ماه را "کوييوار" مي نامند که به معناي زماني است که کبک به نواحي گرمسير کوچ مي کند.

آذر ماه "ساران" ناميده مي شود. ساران به معناي سردي هاست. به اين ماه "سه رماوز" به معني وزيدن و آغاز سرما نيز مي گويند.

دي ماه را "بفران" يا "ثاول مانگ زستان" نيز مي گويند. نام ديگر اين ماه "بفرانبار" يا "بفرامبار"به معني انبار برف است. "بفراوان" به معني برف زياد و "هول" به معني اول زمستان است.

اسفند ماه را برخي "ره شه مه" و"ئاخر مانگ زستان" نيز مي گويند و معتقدند که در اين ماه سياهي از دل برف سر برمي آورد. اين ماه را در برخي از مناطق کردستان نوروز ماه انجام مي شود.

در نقاط کردنشين دامداران تاريخ و سن خود را بر مبناي قشلاق و ييلاق تعيين مي کنند. و واحد شمارش زمان براي آنها ييلاق و قشلاق است. بيشتر محاسبات و روز شمار کردها، خورشيدي است و حساب قمري جز براي محاسبه ماه رمضان، عيدهاي فطر، قربان و ميلاد مسعود حضرت رسول(ص) چندان کاربردي ندارد. بخشي از حساب روز شمار آنها بر مبناي رومي است.

 

گاهشماری و مراسم سالانه:

مبداء تاريخ ايران بعد از اسلام هجرت پيامبر اکرم از مکّه به مدينه است و براساس سال خورشيدي تنظيم شده است. سال از نوروز، اوّلين روز بهار و ازلحظه تحويل خورشيد به برج حمل آغاز مي‌گردد و365 روز و يک چهارم روز طول مي‌کشد. نوروز مطابق 21 مارس در تقويم ميلادي است. هر چهارسال يک بار ازمجموع ساعت هاي اضافه بر 365 يک روز جمع مي آيد و سال پنجم 366 روز مي شود. به اين سال ها کبيسه مي گويند.

گاه شماري امروز ايران براساس تقويم جلالي است. اين تقويم به دستور سلطان جلال الدين ملکشاه سلجوقي به سال 471ه/1074م تدوين شد. نوروز- که با رعايت نکردن کبيسه به ترتيبي که در ماه هاي زَرتُشتي است- از اول بهار آغازگشته و به ميان پاييز رسيده بود، به جاي خود بازگشت. به دستور سلطان ملکشاه سلجوقي، دانشمندان و ستاره شناسان بزرگ ايراني محاسبات مربوط به تصحيح تقويم را انجام دادند. تاريخ شمسي را که براساس محاسبات تقويم جلالي وضع شده از دقيق ترين تاريخ ها دانسته‌اند.

 

دراين تقويم سال به چهار فصل: بهار، تابستان، پاييز، و زمستان، و دوازده ماه تقسيم مي‌شود. نام ماههاي ايراني از فرشتگان ايران باستان است:

فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دي، بهمن و اسفند. شش ماهِ اول سال هرکدام سي و يک روز و پنج ماهِ بعد سي روز است. ماه اسفند درسال هاي عادي 29 روز و درسال کبيسه سي روز است. اين ترتيب ازسال 1305 خورشيدي درعصر پهلوي اوّل رسميت يافته است. پيش از آن روزهاي هرماه برطبق روزهاي بروج بود.

روزهاي سال به هفته تقسيم مي شود: شنبه، يکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه. جمعه تعطيل هفتگي است. بعضي روزهاي تعطيل‌سالانه‌درايران به مناسبت عيدها و سوگواري‌هاي مذهبي و بعضي ديگر مربوط به جشن هاي ملّي و رويدادهاي تاريخي است. تعطيل هايي که مناسبت سياسي داردگاه با تغييرحکومت تغيير مي يابد. به عنوان نمونه، درگذشته روزچهاردهم مردادماه هرسال به مناسبت جشن مشروطيت تعطيل رسمي بود و مراسمي خاص برگزار مي‌شد. پس از انقلاب اسلامي اين روز تعطيل نيست. اکنون روز دوازدهم فروردين به مناسبت روزجمهوري اسلامي و روز 22 بهمن بواسطه پيروزي انقلاب اسلامي تعطيل رسمي و عمومي است. درمورد ايّام مذهبي و جشن هاي ملّي ايراني نيز هر حکومت بنا برسياست خود آن را به صورتي برگزار مي کند.

يکی از نخستين پرسش ها درباره آغاز سال جديد، اين است که سال روی چه علامتی می چرخد؟سال 86 روی خوک چرخيد و سال 87 ، سال موش است.تقويم دوازده حيوانی نه تنها در ايران، بلکه در اکثر کشورهای جهان، به ويژه در آسيا جايگاه ويژه ای دارد. چينی ها و اکثر ملت های آسيای مرکزی به تاثير خصوصيات حيوانی که بر آن سال حاکم است بر سالی که آغاز می شود، بر تولدها، کارها، دوستی ها و به ويژه عشق ها و ازدواج ها اعتقاد دارند.


مبلغ قابل پرداخت 11,664 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۲۴ فروردین ۱۳۹۶               تعداد بازدید : 1624

دیدگاه های کاربران (0)

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما