مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1493
  • بازدید دیروز : 2206
  • بازدید کل : 13043156

نابرابری زن و مرد در سریال های تلویزیون ایران


نابرابری زن و مرد در سریال های تلویزیون ایران یک بررسی تجربی

 

مسأله مورد بررسی در این مقاله ، وجود نابرابری در به تصویر کشیدن زنان و مردان در سریال های تلویزیونی است. پس از اثبات این مدعا، سؤال تحقیق تحت عنوان، نقش های جنسیتی در سریال های تلویزیونی داخلی چگونه به تصویر کشیده می شوند، بیان شده است.

درپاسخ به این سؤال ، چارچوب نظری تحقیق با تکیه بر تئوری های فمینیستی با ساختار مفهومی زیر فرموله گردیده است: در نظام مردسالاری، رسانه های جمعی به عنوان ابزاری ایدئولوژیکی در جهت ترویج و تقویت فرهنگ مردسالار به کار گرفته می شوند و نقش های جنسیتی دراین رسانه ها براساس تبعیض میان دوجنس به تصویر کشیده می شوند. در گام بعدی راه حل تئوریک مسأله از این دستگاه نظری استنتاج گردید. درادامه از طریق روش تحلیل محتوا داده های تجربی و فرضیات به روش تحلیل کمی مورد آزمون تجربی قرار گرفته اند. روش تحلیل تجربی دراین تحقیق، تحلیل کمی است و از روش تحلیل کیفی نیز برای معناکاوی یافته های کمی استفاده شده است.

یافته های تجربی مربوط به فرضیۀ اول نشان می دهد که در سریال های مورد مطالعه منزلت اجتماعی شخصیت های زن 6/12 درصد پایین تر ازشخصیت های مرد می باشد. در باب فرضیۀ دوم نیز آزمون تجربی نشان می دهد که دراین سریال ها زنان 43 درصد بیشتر از مردان سلطه پذیر بوده و مردان نیز60 درصد بیشتر از زنان سلطه جو هستند. یافته های مربوط به آزمون تجربی فرضیۀ سوم نیز دلالت برآن دارند که کنش عاطفی زنان در سریال های مورد مطالعه 5/26 درصد بیشتر از مردان بوده و کنش عقلانی مردان در این سریال ها 12/46 درصد بیشتر از زنان می باشد. به طور کلی بر مبنای این یافته ها می توان داوری کرد که فرضیات تحقیق به طور موقت تأیید شده است.

مفاهیم کلیدی: فمینیسم، فرهنگ مردسالار، نقش های جنسیتی، سریال های تلویزیونی، تحلیل محتوا.

 

مقدمه

موضوع این مقاله بررسی نقش های جنسیتی در سریال های تلویزیونی داخلی است. منظور از نقش های جنسیتی، انتظارات متفاوتی است که در هرجامعه ای از زنان و مردان با توجه به پایگاهی که دارند وجود دارد . محتوای این نقش ها در فرهنگ های مختلف وحتی دردرون یک فرهنگ نیز می تواند متفاوت باشد. نقش های جنسیتی موضوع جدیدی است که در دهه های اخیر از سوی طرفداران حقوق زنان مطرح و درحیطه های فلسفی، روانشناسی ، جامعه شناسی و سایر رشته های علمی مورد اقبال فراوانی قرار گرفته است . برخلاف متفکرین متقدم که تفاوت های میان زنان و مردان را از نظر ویژگی های بیولوژیکی مد نظر داشتند امروزه ریشۀ این تفاوت ها را در مسائل اجتماعی و فرهنگی هرجامعه جستجو می کنند.

دراین مقاله ما به دنبال ایجاد زمینه ای برای بررسی علمی مطالعات مربوط به زنان درجامعۀ خود هستیم تا راه برای پژوهش های بعدی در این زمینه هموارتر گردد. تحولاتی که پیرامون موضوع جنسیت و نقش های جنسیتی در راستای احقاق حقوق زنان در سراسر دنیا رخ داده است به ناچار در جامعه ی ایران نیز بازتاب هایی دارد و نیاز به بررسی و کنکاش علمی در این مورد را دوچندان می سازد . با توجه به این که در اکثر جوامع نظام مردسالاری حکمفرما است و زنان در این جوامع جنس دوم به شمار آمده و در تمام زمینه ها از حقوق برابر با مردان برخوردار نیستند و از طرفی نیز با توجه به تحولات اخیردر زمینه جنبش های فمینیستی و برابری حقوق زنان با مردان، سطح آگاهی و مطالبات زنان افزایش یافته و چالش هایی در این جوامع ایجاد شده است که اگر به گونه ای منطقی و علمی با آن ها مواجه نشویم احتمال بروز خطرات و اشتباهات غیر قابل انکاری وجود خواهد داشت. زیرا که جوامع مختلف دارای فرهنگ های متفاوت بوده و نمی توان کورکورانه از کشورهای غربی تقلید کرد و قدم جای قدم آن ها گذاشت و نسخه ای واحد برای همه ی زنان دنیا پیچید.

 

طرح مسأله

افراد برحسب جایگاهی که در جامعه دارند نقش های متفاوتی را ایفا می کنند و عوامل زیادی در دسترسی افراد به جایگاه های مختلف تأثیر دارند،از جمله سن، جنس،طبقه و موارد دیگر. در طول تاریخ انسانی، جنسیت عامل مهمی در شکل گیری جایگاه فرد و به تبع آن ایفای نقش های متعدد او بوده است. همواره جوامع بر حسب فرهنگ های متفاوت خود نقش های متفاوتی را به زن و مرد نسبت داده اند و در غالب موارد به جز در بعضی از جوامع مادر سالار گذشته، جایگاه زنان و نقش های مربوط به این جایگاه نازل تر از مردان بوده است. هرچند در جوامع امروزی این تفاوت های نقشی نسبت به گذشته کمتر شده است که این نیز مرهون حرکت ها و جنبش های طرفداران آزادی و برابری زنان می باشد ولی درعین حال هنوز نیز درخیلی از جوامع از جمله جامعۀ ما تبعیضاتی درانتساب نقش ها ی خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره به زنان و مردان دیده می شود. درزمینۀ نقش های خانوادگی، نقش زنان محدود به خانه داری،بچه داری، شوهرداری و رفق و فتق امور خانه آن هم نه در حد اتخاذ تصمیم گیری های مهم و بنیادی برای خانواده، بلکه در حد یک خدمتکار و سرویس دهنده به اعضای دیگر خانواده می شود و مردان علاوه بر رئیس خانواده، نان آور و تصمیم گیرندۀ نهایی می باشند. در زمینۀ نقش های اجتماعی و اقتصادی نیز تفاوت های بارزی میان زنان و مردان وجود دارد، مشاغل کلیدی و مهم جامعه در اختیار مردان است و اکثر زنان شاغل در مشاغلی که در راستای وظایف خانگی آن ها هستند مشغول به کار می باشند. در جوامع مرد سالار از تمامی امکانات بهره گرفته می شود تا این نظام مرد سالاری حفظ و تثبیت شود و افراد جامعه از بدو تولد از طریق عوامل جامعه پذیری، ارزش ها و هنجارهای این فرهنگ مرد سالار را در خود درونی می کنند. یکی از مهمترین عوامل جامعه پذیری که روز به روز نیز نقش آن پر رنگ تر می شود، رسانه های جمعی می باشند که نقش تلویزیون درمیان آنها برجسته تر می باشد. تحقیق حاضربه دنبال بررسی نقش تلویزیون در این فرایند می باشد. سئوالاتی که در این تحقیق ما درصدد پاسخ گویی به آ ن ها هستیم عبارتند از:

1- نقش های جنسیتی در سریال های تلویزیونی داخلی چگونه به تصویرکشیده می شوند؟

2- کنش شخصیت های مرد وزن دراین سریال ها چه تفاوتی با هم دارند؟

 

مبانی نظری

نظریه های مربوط به نقش های جنسیتی بر حسب این که علل و ریشۀ تفاوت ها ی جنسیتی را چه می دانند به سه دسته تقسیم می شوند. دستۀ اول تفاوت های زیست شناختی را دخیل در ایجاد نقش های جنسیتی می دانند ، دستۀ دوم برتأثیر عوامل فرهنگی اجتماعی در شکل گیری نقش های جنسیتی تأکید دارند و دستۀ سوم عوامل اقتصادی اجتماعی را دراین مسئله مد نظر دارند.

نظریه هایی که در دیدگاه زیست شناختی قرار می گیرند متنوع هستند که شامل نظریه فروید ، پارسنز و برخی نظریه های فمینیسم رادیکال می گردد. در این دیدگاه ادعا می شود که نقش های جنسیتی متفاوتی که در جامعه وجود دارد نتیجۀ تفاوت های زیست شناختی هردو جنس می باشد و نقش های اجتماعی برای هرجنس بر پای، توانایی ها و قابلیت های فیزیکی، هورمونی ، ژنتیکی و تکاملی فرد تعریف می شود. نظریه پردازان این دیدگاه، سلسله ای از عوامل علی زیست شناختی را در میان پدیده های اجتماعی و روان شناختی مشخص ساخته وحول آن ها به بررسی چگونگی شکل گیری نقش های جنسیتی در جامعه می پردازند. به اعتقاد آن ها تفاوت های زیست شناختی، تفاوت های روان شناختی بین دوجنس را به وجود می آورد. زیست شناسان اجتماعی معتقدند که مردان به لحاظ ژنتیکی برای پرخاشگری و زنان برای پرورش و مراقبت برنامه ریزی شده اند و معتقدند که این گونه استعدادهای ژنتیکی از راه تفاوت های تکاملی ساختار مغز عمل می کنند واز راه فعالیت هورمونی کارکرد دارند و خودشان را در تفاوت های روان شناختی و اجتماعی آشکار می کنند و نتیجه ی آن تفاوت هایی است که در میان دوجنس مشاهده می کنیم ( بار،1383: 8-50). عده ای از نظریه پردازان بر تفاوت های عضلانی و استخوان بندی متفاوت زنان و مردان تأکید کرده و آن را عامل تفاوت در نقش های جنسیتی آنان می دانند و معتقدند که زنان به واسطۀ اینکه از این نظر ظریف تر و کم جثه تر از مردان هستند بنابراین برای کارهای سنگین مناسب نیستند. برخی نیز قدرت تولید مثل وباروری زنان و به تبع آن شیردهی آنان را مؤثر در این تفاوت ها دانسته و نقش زنان را محدود و وابسته به این مسئله می دانند.

فروید نیز ساختار شخصیتی متفاوت زنان ومردان را به تفاوت های تناسلی و آن فراگردهای شناختی و عاطفی نسبت می دهد که با کشف این تفاوت های جسمانی از سوی کودکان آغاز می شود. کارکرد گرایانی هم چون پارسنز نیز تقسیم کار بر مبنای جنس در خانواده را به نام شایستگی بیولوژیکِ بیشتر زنان برای مراقبت از دیگران، مادری کردن یا ایفای نقشی پراحساس توجیه می کنند(گرت، 74:1382).

از میان دیدگاه های فمینیستی، فمینیست های رادیکال برتأثیرعوامل زیست شناختی درشکل گیری نقش های جنسیتی تأکید دارند. برخی هم چون فایرستون ( 1970) بر ویژگی های زیست شناختی زنان مانند قدرت تولید مثل تکیه کرده و آن را عامل نابرابری در نقش های جنسیتی می دانند و برخی نیز هم چون سوزان براون میلر (1984) براساس تبیین های زیست شناختی ، پرخاشگری طبیعی مردان را عامل سلطه جویی آن ها می دانند. بعضی از آن ها نیز مانند گریفین (1982) با بهره گیری از مفاهیم جبرزیست شناختی استدلال می کنند که زنان دارای ویژگی های زیست شناختی خاصی مانند صلح طلبی هستند.

نظریه های دیدگاه دوم نیزشامل برخی نظریه های روانشناختی ، نظریه سیمون دوبووار ، جان استوارت میل ، نظریه های فمینیسم لیبرال ، و پسا ساختارگرا می باشد. نظریه یادگیری اجتماعی جهت تبیین شکل گیری رفتار کودک از مفهوم تقویت استفاده می کند. بدین ترتیب کودکان درصدد هستند تا رفتارهای جنسیتی مناسب را که دارای پاداش است با فراوانی بیشتری انجام دهند و رفتارهای جنسیتی نامناسب را که تنبیه به دنبال دارد با فراوانی کمتری انجام دهند. براساس نظریه ی یادگیری اجتماعی سه فرایند تقویت،تقلید و یادگیری مشاهده ای اساس فرایند شکل گیری جنسیتی یعنی اکتساب رفتارهای سنخی وابسته به جنسیت را تشکیل می دهد ( هاید، 1383 : 74). تزمحوری چودروف این است که شخصیتِ جنسیتی از درون شناخت پویش های روانی خانواده و به ویژه روابط ابژه ای که کودک با مادرش ایجاد می کند شکل می گیرد. او ادعا می کند که تفاوت های شخصی میان زنان و مردان وجود دارد و این تفاوت ها به خاطر غیبت مردان از منزل ایجاد می شود و دوباره خلق می شوند (چودروف،1979). دینرستین می گوید درک ما از تفاوت های جنسیتی طی مرحله ی پیشا ادیبی رشد روانی جنسیتی ساخته می شود، مرحله ای که درآن نوزاد تماس نمادین با مادر را به ذهن می سپرد. به اعتقاد وی مردان دوره ای را که کاملاً تحت کنترل مادرشان بوده اند با تلاش برای زیر سلطه درآوردن زنان جبران می کنند و در عین حال زنان نیز به سلطه پذیری تمایل دارند چه آن ها هم مانند مردان نمی خواهند تصویر زنانه مادر دوباره زنده شود.

از نظر فمینیست های لیبرال جامعه پذیری از طریق عوامل مختلف این فرایند، مهم ترین تأثیر را در یادگیری نقش های جنسیتی دارد. به اعتقاد مری ولستون کرافت زنان از وسایل توسعه و پیشرفت عقل خود محروم شده اند لذا جنسیت و منش زنان حاصل آموزش و پرورش آنان بوده است(وینسنت،1378). جان استوارت میل ریشۀ تفاوت های میان زنان و مردان را در شرایط و محیط اجتماعی و آموزش های متفاوت جستجو می کند لذا وی زنانگی را دارای ماهیتی اجتماعی می داند و نه طبیعی ( میل، 1379). بتی فریدان نیز معتقد بود که ایدئولوژی خانه نشین کردن زنان و مقدس جلوه دادن خانه داری و بچه داری از طریق کانال های مختلف جامعه پذیری به زنان القاء شده و تربیت و خواسته های آن ها را متفاوت با مردان می سازد (مشیرزاده، 1383)به اعتقاد سیمون دوبووار در فرهنگ مرد سالار، مرد مثبت یا معیار و زن منفی یا دیگری تلقی می شود و زنانگی یک ساخت اجتماعی است ( دوبووار، 1380).

فمینیست های پسا ساختارگرا نیز معتقدند که جنس یک واقعیت نیست، زیرا متضمن معانی و برداشت های ضمنی است و این برداشت ها سرشتی فرهنگی و اجتماعی دارند ( مشیرزاده،1381: 445). جودیت باتلر برآن است که جنسیت هویتی است که به شکلی ظریف در طول زمان شکل می گیرد و از طریق تکرار سَبک مند اعمال، به عنوان یک فضای بیرونی نهاد می یابد (همان:456). ایریگاری نیز تأکید دارد که مردان زنانگی را تعریف کرده اند. این تعریف نیز متأثر از نظم نمادین پدرسالاری است (همان:446). برایدوتی معتقد است مردان به این دلیل که خردورز هستند، ارباب نیستند، بلکه چون اربابند عقلانیت را امتیاز خود کرده اند. ایدالیزه کردن عقلانیت در امتداد مردانگی است و نتیجه این می شود که هرچیزی که زنانه باشد کم ارزش است ( همان: 463).

نظریه های فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم سوسیالیستی نیز متعلق به دیدگاه سوم می باشد. در این دیدگاه برنقش نظام سرمایه داری در فرودستی زنان و بهره کشی ازآن ها تأکید می شود. به زعم فمینیسم مارکسیستی ، وجه مشخصۀ جامعه ی امروزی سرمایه داری است که درآن زنان در معرض نوع خاصی از ستم قراردارند که عمدتاً به سبب محرومیت آنان از اشتغالِ مزدی و نقشی است که در بازآفرینی مناسبات تولید در قلمرو خانگی بازی می کنند. کریستین دلفی معتقد است که زنان به مثابه یک جنسیت، طبقه ای مجزا تشکیل می دهند زیرا مردان آن ها را درون فضای خانگی استثمار می کنند( هام، 1382: 114). فمینیسم های سوسیالیست تحلیلی مبتنی بر پذیرش وجود دونظام اقتصادی و نظام جنسی/ جنسیتی ارائه می دهند. هایدی هاتمن مرد سالاری را مقدم برسرمایه داری می داند و اعتقاد دارد که تقسیم کار جنسی یا تبعیض شغلی بر مبنای جنسیت مهم ترین عامل فرودستی زنان در سراسر جهان است (آبوت و والاس،پیشین:329).

 

چارچوب نظری تحقیق

چارچوب نظری تحقیق با توجه به نقد وبررسی که در مورد نظریه ها صورت گرفت براساس دیدگاه سوم یعنی دیدگاه فرهنگی و اجتماعی درباره ی نقش های جنسیتی شکل گرفته است و تلفیقی از نظریه های جان استوارت میل ، وولستون کرافت و بتی فریدان که فمینیست لیبرال هستند و نظریه سیمون دوبووارمی باشد. نقاط مشترک این نظریه ها عبارت است از:

جنسیت برساختۀ اجتماع می باشد و در جوامع مردسالار مردان حاکم و مسلط برزنان هستند و از طریق این سلطه بر زنان ظلم روا می دارند. فرهنگ مردسالاری حاکم بر جوامع از طریق نهادها و ابزار ایدئولوژیکی که در اختیاردارد نقش های جنسیتی را براساس فرادستی مردان و فرودستی زنان شکل داده و مستمرمی سازند و یکی از ابزار اعمال سلطه برزنان در این جوامع رسانه های جمعی می باشند. برابری در نقش های جنسیتی از مهمترین نکاتی است که در این نظریه ها برآن تأکید می شود.

لذا می توان به طور خلاصه چارچوب نظری تحقیق را بر اساس نظریه های فوق چنین مطرح ساخت: در نظام مردسالاری رسانه های جمعی به عنوان ابزاری ایدئولوژیکی در جهت ترویج و تقویت فرهنگ مردسالار به کار گرفته می شوند و نقش های جنسیتی در این رسانه ها بر اساس تبعیض و تفاوت میان دوجنس به تصویر کشیده می شوند. فمینیست ها علاوه بر این که نابرابری جنسیتی و فرودستی زنان در جامعه را مورد انتقاد قرار می دهند، در سطح فرهنگ عامه نیزروابط ناعادلانه و استثمارگرانه میان زنان و مردان را رد کرده و خواهان تصویری برابری طلبانه از زنان و روابط شان با مردان در رسانه های جمعی هستند.

فرضیه های تحقیق

 

نقش های جنسیتی در مجموعه های تلویزیونی براساس دیدگاه مردسالاری نمایش داده می شود به گونه ای که:

1-1- زنان نسبت به مردان در منزلت اجتماعی پایین تری ایفای نقش می کنند.

2-1- شخصیت های زن در این مجموعه ها، سلطه پذیر و شخصیت های مرد سلطه جو هستند.

3-1- کنش زنان در این مجموعه ها، از نوع کنش عاطفی و کنش مردان از نوع کنش عقلانی می باشد.

تعاریف نظری

منزلت اجتماعی

به اعتقاد لینتن پایگاه اجتماعی عبارت از وضعی است که یک فرد درزمانی معین و نظامی خاص احراز می کند به نظر او پایگاه مجموع حقوق و وظایف است. به اعتقاد وی درهمه ی جوامع امور معینی را به عنوان معیار برای نسبت دادن پایگاه در نظر می گیرند. اموری که به این منظور انتخاب می شود همیشه چنان ماهیتی دارد که از بدو تولد فرد محرز است و می توان فرد را برای احراز پایگاه ها و نقش های بالقوه ی او آموزش داد. ساده ترین و عمومی ترین این معیارها جنسیت است.به نظر می رسد تقسیم و انتساب پایگاه ها در ارتباط با جنسیت معیاری پایه ای در همه ی نظام های اجتماعی است. همه ی جوامع نگرش ها و فعالیت های متفاوتی برای زنان و مردان تعیین می کنند و این انتساب ها را فرهنگ تعیین می کند (لوییس کوزر،روزنبرگ، 1378،:295).

سلطه

گونه ای از روابط اجتماعی که درآن معیار، پذیرش میزان قدرت باشد و خواست،اراده و تصمیم سلطه گر بر افراد مورد سلطه تحمیل شود (ساروخانی،1375 :220) . سلطه قدرتی است که یک فرد یا گروه برفرد یا گروهی دیگراعمال می کند این اعمال قدرت صرفاً اقتصادی یا فنی یا نظامی نیست بلکه جنبۀ عاطفی ، فرهنگی و روانی داردکه در افراد زیر سلطه نوعی حقارت و عدم امنیت ایجاد می کند. بخش مهمی از نظریه های فمینیستی معاصر تحلیلی است که از بنیان سلطۀ مردانه به دست می دهند وهدف همۀ آن ها رسیدن به راهی برای پایان دادن به این سلطه است.

لیبرال فمینیسم ریشۀ سلطه ی مردانه را در تعصب های غیر منطقی می داند و معتقد است با بحث های منطقی می توان برآن غلبه کرد. فمینیست های مارکسیست سلطۀ مردانه را ایدئولوژی حکومت سرمایه داری می دانند که تنها انقلابی فرهنگی مبتنی بر دگرگونی سوسیالیستی اقتصاد برآن غلبه خواهد کرد. به نظررادیکال فمینیست ها پایۀ سلطۀ مردانه کنترل مردان بر بدن زنان و فعالیت های تولید جنسی و تولید مثلی ایشان است و معتقدند این سلطه زمانی پایان می یابد که زنان بر بدن و قابلیت های جنسی و تولید مثلی خود حاکم شوند. فمینیست های سوسیالیست سلطۀ مردانه را بخشی از بنیان اقتصادی جامعه می دانند که محو آن مستلزم دگرگونی اساسی در این بنیان است (آبوت و والاس،پیشین:319).

کنش عقلانی معطوف به هدف

این نوع کنش براین اساس تعریف می شود که فاعلِ کنش هدفی روشن را درنظر دارد و همۀ وسایل را برای رسیدن به آن با هم به کار می گیرد . به اعتقاد وبر، کنش هنگامی به طریق عقلایی در جهت دستگاهی از غایات مجرد فردی هدایت می شود که هدف، وسایل و نتایج ثانوی تماماً به طریق عقلایی به حساب آیند و مورد سنجش قرار گیرند. مانند کنش مهندسی که پلی را می سازد ویا کنش سوداگری که درصدد کسب منفعت است ((آبراهامز، 1369 :7-354).

کنش عاطفی

دراین نوع کنش، هدف یا نظامی از ارزش ها مبنای تعریف کنش نیست بلکه کنش در واقع عبارت از واکنشی عاطفی است که فاعل کنش در اوضاع و احوال معین نشان می دهد. به زعم وبر در این نوع از کنش نیت و معنای عمل درجهت تحقق نتیجه ی مشخصی از عمل است که به خاطر خود عمل انجام می شود. مثال هایی از کنش عاطفی عبارتند از: ارضای انگیزه ی مستقیم برای انتقام گرفتن،حظ شهوانی، درجهت دفع و ابراز یک بحران عاطفی تلاش کردن. محرک هایی از این قبیل صرف نظر از این که چقدرپست و دنائت آمیز ویا شامخ و متعالی باشند، به این مقوله تعلق دارند(همان).

 

روش شناسی

عملیاتی کردن مفاهیم

تعریف عملیاتی مفاهیم گذر از سطح نظری به سطح تجربی را امکان پذیر می سازد. در سطح نظری، مفاهیم فرضیات مفاهیم انتزاعی هستند. تطبیق این مفاهیم با واقعیت نیازمند تعریف و تبدیل آن ها به سنجه های قابل مشاهده است( ساعی، 1382).

منزلت اجتماعی

1- مقوله مکان فعالیت شخصیت (فضای کنش)

معرف های تجربی مربوط به مکان فعالیت شخصیت، شامل فضای خانه و فضای بیرون از خانه می باشد.از نظر سنتی و عرفی مکان فعالیت زنان اغلب در محیط خانه و مکان فعالیت مردان در بیرون از خانه تعریف می شود. از نظر فمینیست ها، محدود کردن زنان به محیط خانه ، نشان گر منزلت پایین زنان در جامعه می باشد.

2- مقوله نوع فعالیت شخصیت در خانه

معرف های تجربی نوع فعالیت شخصیت در خانه، شامل: فعالیت های سنتی زنانه مانند جارو کشیدن، ظرف شستن، آشپزی و...

فعالیت های سنتی مردانه مانند تعمیر وسایل منزل، نقاشی ساختمان، تعمیروسیله نقلیه و...

در جامعه ی مرد سالار، فعالیت های زنان در خانه شامل آن دسته از کارهایی است که زن را در قالب کسی که وظیفه ی سرویس دادن به دیگراعضای خانواده را دارد مطرح می کند که فمینیست ها معتقدند همین فعالیت ها نیز اگر فقط مختص زنان و وظیفه آن ها دانسته شود، باعث منزلت پایین زنان و فرودستی آنان می شود.

3- مقوله شغل شخصیت ها: در رابطه با تقسیم کار در جوامع، نیز نابرابری جنسیتی وجود دارد، مشاغل فنی، قضایی، سیاسی و اجتماعی سطح بالامتعلق به مردان و زنان نیز در مشاغلی مثل معلمی و پرستاری که در راستای وظایف خانگی آن ها می باشد اشتغال دارند.

معرف های تجربی آن: خانه دار وشاغل

سلطه پذیری

انتخاب معرف های تجربی این مقوله با استفاده از پرسشنامۀ نقش جنسیتی ساندرا بم، تحقیقات پیشین ، تئوری های تحقیق ونظرات اساتید محترم صورت گرفته است. لازم به ذکر است که این مفاهیم از فرضیه ها و تئوری های پشتوانه ای این فرضیات استخراج شده است.

معرف های تجربی مربوط به این مقوله شامل ویژگی هایی می باشد که شخصیت را در موقعیت تحت سلطه و فرودست قرار می دهد که عبارتند از:

ضعیف بودن، مطیع بودن، عدم توانایی در تصمیم گیری، منفعل بودن، سکوت درمقابل توهین دیگران، وابستگی مالی، عدم اعتماد به نفس، کم جرأت، قانع به وضعیت موجود، احساس حقارت کردن، تکیه به دیگران، تسلیم شدن

سلطه جویی

معرف های تجربی مربوط به این مقوله ویژگی هایی را در بر می گیرد که شخصیت را در موقعیتی قرار می دهد که اراده و خواست خود را به دیگران تحمیل می کند که عبارتند از:

مقتدر و قوی بودن، فعال بودن، شجاع بودن، جاه طلب بودن، مغرور بودن، انعطاف ناپذیری پرخاشگری، امرونهی کردن، عدم مشورت با دیگران، دارای قدرت تصمیم گیری، خشونت فیزیکی، توهین وتحقیر دیگران، اعتماد به نفس داشتن، ریسک کردن، اهل رقابت، قطع صحبت دیگران( به معنای اجازه ندادن به دیگران که صحبت کنند ودیگران نیز به واسطه ترسیدن از وی این وضعیت را بپذیرند) ، دفاع از باورهای خود، سوء استفاده از دیگران، استقلال مالی، تطمیع کردن دیگران، تهدید کردن دیگران.

کنش عقلانی

مقوله کنش عقلانی دارای دوزیر مقوله ی اهداف و وسایل می باشد.

معرف های تجربی مقوله اهداف عبارتند از:

سودجویی، استقلال، ، دفاع از باورهای خود، کسب و حفط اقتدار و حیثیت، کمک به دیگران، آرامش و امنیت، انجام وظیفه، انتقام جویی.

معرف های تجربی مقوله وسایل عبارتند از:

اقتصادی، محبت کردن، فریب و توطئه، تفکر و تحقیق، فرار و امتناع، مصالحه و همکاری، مخالفت و ممانعت، راهنمایی و امر ونهی، خشونت

کنش عاطفی

معرف های تجربی مقوله کنش عاطفی عبارتنداز: گریه کردن، بی قراری و اضطراب، دستپاچه شدن، حسادت، زودباوری و خوش بینی، کینه جویی، بدبینی و بی اعتمادی، قهرکردن، عصبانی شدن، ترسیدن، به وجدآمدن، زودرنجی، عجولانه تصمیم گرفتن، ابراز محبت، غمگین بودن و غصه خوردن.

روش گردآوری شواهدتجربی

روش گردآوری شواهد تجربی در این پژوهش، روش تحلیل محتوا می باشد که استفاده از این روش از این نظر ضرورت دارد که هدف ، تئوری ها و فرضیه های تحقیق چنین اقتضاء می کند که محتوای برنامه های تلویزیون مورد بررسی قرار گیرد و روش مناسبی که در این جهت کاربرد دارد، تحلیل محتوا می باشد. دراین روش پرسشنامه ای معکوس براساس مقوله ها، زیرمقوله ها ومعرف های تجربی ساخته شده و با رجوع به متن مورد تحقیق این پرسشنامه تکمیل می شود.

جمعیت آماری تحقیق حاضر نیز عبارت است از: سریال های تلویزیونی ایرانی که در ماه های بهمن و اسفند سال 1384، در ساعات پربیننده( 8 شب به بعد) از شبکه های اول، دوم و سوم تلویزیون پخش شده است. هفت سریال دراین زمان مشخص پخش شده است که شامل54 قسمت ودر مجموع 2216 دقیقه(معادل 37ساعت) زمان پخش می باشد.

روش تحلیل داده های تجربی

روش تحلیل تجربی دراین تحقیق، تحلیل کمی است و از روش تحلیل کیفی نیز برای معناکاوی یافته های کمی استفاده شده است. برای تحلیل کمی از تکنیک های جدول توزیع فراوانی، درصد توزیع فراوانی ونمودار استفاده شده است. تحلیل تفسیری به عنوان یکی از روش های تحلیل شواهد تجربی، معنای نهفته در متن یا واقعه ی مورد مطالعه را دردرون متن بیان می کند. بنابراین در تحلیل تفسیری، دوعنصر کلیدی وجود دارد: 1- متن یا واقعه ی موردمطالعه2- زمینه .

یافته های تحقیق

آشنایی با مشخصات کلی سریال های مورد بررسی

از میان 7 سریال مورد بررسی ، 2 سریال صرفاً موضوع خانوادگی دارد، و 5 سریال دیگر علاوه بر موضوع خانوادگی، دارای موضوع اجتماعی- پلیسی نیز می باشند. از میان 7 سریال مذکور فقط کارگردان سریال غریبی آشنا زن بوده و کارگردان سایر سریال ها مرد می باشد.

جنسیت کاراکتر نقش اول در 5 سریال زن و در 2سریال مرد می باشد. توزیع جنسی بازیگران نقش اصلی و فرعی سریال ها بدین صورت است: از تعداد 149 بازیگر، 60 بازیگر زن و 89 بازیگر مرد هستند یعنی نسبت بازیگران زن به بازیگران مرد دراین سریال ها تقریباً 2 به 3 می باشد که از این تعداد نیز 26 بازیگر زن و 42 بازیگر مرد در نقش اصلی ظاهر شده اند . بنابراین میانگین کلی تعداد بازیگران زن برای هر سریال57/8 و برای بازیگران مرد 71/ 12است.

داوری درباب فرضیه اول

زنان نسبت به مردان در منزلت اجتماعی پایین تری ایفای نقش می کنند

در جامعۀ ما منزلت اجتماعی زنان و مردان متفاوت می باشد و زنان دردرجۀ دوم اهمیت قرار دارند. شاخص های مربوط به منزلت اجتماعی عبارتند از: درآمد، شغل و تحصیلات. در این پژوهش به دوعلت شاخص ها به گونه ای دیگر انتخاب شده اند اولاً در مجموعه های تلویزیونی و فیلم ها تشخیص میزان تحصیلات و میزان درآمد شخصیت های بازیگر خیلی مشکل ودر بعضی اوقات غیر ممکن می باشد بنابراین از این دوشاخص نمی توان استفاده کرد. ثانیاً همان گونه که در مباحث مربوط به نقش های جنسیتی مطرح شد در تعیین منزلت اجتماعی هردوجنس علاوه بر استفاده از شاخص های یاد شده، بر میزان حضور آن ها در خانه که یک محیط خصوصی و محدود است و نوع فعا لیت شان در خانه نیز تأکید می شود زیرا براساس نگرش های سنتی جای زن در خانه وجای مرد در بیرون از خانه است و مسئولیت انجام فعالیت های درون خانه با زنان می باشد لذا این فرضیه براساس تحلیل داده های مربوط به سه مقولۀ فضای کنش شخصیت ها، نوع فعا لیت آن ها در خانه و وضعیت شغلی شان مورد آزمون قرار می گیرد. اکنون با این مقدمه به داوری در باب فرضیه اول می پردازیم .

از مجموع 819 صحنه ای که زنان درآن ظاهر شده اند 39/57 درصد فضای کنش آن ها خانه و 61/42 درصد بیرون از خانه بوده است. در میان مردان نیز از مجموع 1031 صحنه ای که در آن حضور داشته اند، 2/32 درصد در خانه و 8/67 درصد در بیرون از خانه بوده است.

در مقایسۀ میان زنان و مردان، زنان 2/17 درصد بیشتر از مردان در خانه حضور داشته اند و مردان 4/33 درصد بیشتر از زنان در بیرون از خانه به نمایش گذاشته شده اند.

طبق یافته های جدول شمارۀ1 با مقایسۀ میان زنان و مردان به این نتیجه می رسیم که زنان79/61 درصد بیشتر از مردان درمحیط خانه فعالیت های سنتی زنانه داشته اند و مردان 68 درصد بیشتر از زنان فعالیت های سنتی مردانه داشته اند. براساس یافته های تحقیق از مجموع 37 کاراکتر زن کدگذاری شده در سریال ها 86/64درصد خانه دار و 73/29 درصد شاغل هستند و از مجموع 43 کاراکتر مرد کدگذاری شده 47/60 درصد شاغل هستند. طبق شواهد تجربی 37 نفر ازشخصیت های کدگذاری شده شاغل می باشند که در میان آن ها 73/29 درصد مربوط به زنان و 27/70 درصد متعلق به مردا ن است. با توجه به متوسط در صد های ابعاد مربوط به منزلت اجتماعی که در جدول شمارۀ 4 آمده است می توان چنین نتیجه گرفت که در سریال های مورد مطالعه منزلت اجتماعی شخصیت های زن 6/12 درصد پایین تر ازشخصیت های مرد می باشد. بنابراین فرضیه اول تحقیق تأیید می گردد.

داوری درباب فرضیه دوم

شخصیت های زن در این مجموعه ها سلطه پذیر و شخصیت های مرد سلطه جو هستند

سلطه پذیری

 

همان گونه که در جدول شمارۀ 2 مشاهده می شود در همۀ معرف های تجربی مربوط به مقولۀ سلطه پذیری، زنان بیشترین درصد را به خود اختصاص داده اند. دراین مقایسه بیشترین درصد تفاضل بین داده ها مربوط به معرف تجربی منفعل بودن(6/66 درصد) و قانع به وضعیت موجود بودن(22/65 درصد) است . کمترین درصد تفاوت میان زنان و مردان درمورد احساس حقارت کردن خود را نشان می دهد.

سلطه جویی

 

طبق جدول شمارۀ 3 آزمون تجربی فرضیات نشان می دهد که به جز درمعرف های تجربی اعتماد به نفس داشتن و دفاع از باورهای خود در سایر شاخص ها ی مربوط به مفهوم سلطه جویی تفاضل میان زنان و مردان بیشتر از 30 درصد می باشد که نشان می دهد میزان سلطه جویی مردان نسبت به زنان خیلی زیاد است .

یافته های تحقیق نشان می دهد که، فرضیه دوم تحقیق که بر اساس آن شخصیت های زن سریال ها سلطه پذیر و شخصیت های مرد سلطه جو هستند با میزان سلطه پذیری 6/71 درصدی زنان و سلطه جویی 80 درصدی مردان تأیید می شود. دراین سریال ها زنان 43 درصد بیشتر از مردان سلطه پذیر بوده و مردان نیز60 درصد بیشتر از زنان سلطه جو هستند.

داوری در باب فرضیه سوم

کنش عاطفی

کنش زنان در این مجموعه ها از نوع کنش عاطفی و کنش مردان از نوع کنش عقلانی می باشد.

براساس یافته های تحقیق که در جدول شمارۀ 5 مشخص است، شخصیت های زن در اغلب موارد بیشتر از شخصیت های مرد، کنش عاطفی داشته اند و به خصوص در موارد قهر کردن ، غصه خوردن و زودرنجی زنان بیش از 50 درصد بیشتر ازمردان این کنش ها را داشته اند ولی در موارد کینه جویی و عصبانی شدن مردان بیش از 20 درصد بیشتر از زنان دارای این کنش ها بوده اند که نشانگر تفاوت در نوع کنش عاطفی زنان و مردان می باشد .

 

اهداف کنش عقلانی

یافته های جدول شمارۀ 6 نشان می دهد که فقط در موارد کسب استقلال و کمک به دیگران درصد زنان بیشتر از مردان است که گویای این حقیقت است که شخصیت های زن این سریال ها احساس نیاز به استقلال دارند و درصددند که برای کسب استقلال بیشترین تلاش های عقلانی را داشته باشند. هم چنین کمک کردن به دیگران برای شخصیت های زن این سریال ها در اولویت خاصی قرار دارد که این اولویت نیز در راستای همان نقش های عاطفی زنان در خانواده می باشد. اهداف کنش عقلانی مردان نیز به نسبت زنان بیشتر در جهت نقش های اجتماعی آن ها است که باعث شکل گیری شخصیت آن ها در همین زمینه شده است.

وسایل کنش عقلانی

همان گونه که در جدول شمارۀ 7 مشاهده می شود میزان کنش عقلانی مردان 12/46 درصد بیشتر از زنان می باشد در حالی که مردان بیش از 73 درصد کنش عقلانی داشته اند کنش عقلانی زنان 94/26 درصد است که در این بخش، قسمت دوم فرضیۀ سوم مورد تإیید قرار می گیرد یعنی کنش عقلانی مردان در این سریال ها بیشتر از زنان است.

داوری نهایی درباب فرضیه سوم

شواهد نشان می دهد که فرضیۀ سوم مبنی بر این که کنش زنان در سریال های تلویزیونی از نوع کنش عاطفی و کنش مردان از نوع کنش عقلانی است به اندازۀ 25/63 درصد ( کنش عاطفی زنان) و 06/73 درصد (کنش عقلانی مردان ) با واقعیت انطباق دارد.

بحث و نتیجه گیری

در این مقاله، تلاش ما این بود تا از دیدگاه فمینیسم مفروضاتی را در رابطه با نحوۀ به تصویر کشیدن نقش های جنسیتی در تلویزیون، طرح و بررسی کنیم. فمینیست ها به خصوص فمینیسم لیبرال بر آن است که در جوامع مردسالار نقش های جنسیتی از طریق فرایند جامعه پذیری در جامعه شکل می گیرد و عوامل مختلفی در این زمینه دخیل هستند. یکی از مهم ترین این عوامل در جامعۀ امروزی رسانه های جمعی می باشند که با تولیدات خود مناسبات جنسیتی را باز تولید می کنند. در این میان تلویزیون به عنوان یکی از در دسترس ترین و پر مخاطب ترین رسانه ها نقش قابل توجهی در این زمینه ایفا می کند. بیان معروف سیمون دوبووار که گفته است" زن زاده نمی شود بلکه ساخته می شود" عصاره ی تفکرات نظریه پردازان فمینیستی می باشد. به اعتقاد وولستون کرافت زنان از وسایل توسعه و پیشرفت عقل خود ( که مردان از آن بهره مند ند) محروم می شوند لذا جنسیت و منش زنان حاصل آموزش و پرورش آنان است. جان استوارت میل نیز به عنوان یکی از پیشگامان تفکر فمینیستی، تفاوت میان زنان و مردان را فراتر از ویژگی های بیولوژیکی دانسته و نقش آموزش و تربیت اجتماعی را در فرایند نقش پذیری جنسیتی برجسته می نماید فریدان نیز معتقد است که دستگا ه های ایدئولوژیک و به بیان متعارف تر، کانال های جامعه پذیری مانند خانواده، مدرسه،رسانه ها و... در تثبیت پایه های ایدئولوژی مرد سالاری وخانه نشین کردن زنان نقش دارند. (مشیرزاده،پیشین: 20-219 ) . نتایج این پژوهش نیز نشان می دهد که زنان و مردان به گونه ای متفاوت در سریال های تلویزیونی به نمایش گذاشته می شوند. براساس شواهد تجربی مهمترین نتایج توصیفی این تحقیق به شرح جدول زیر می باشد:

 

در فرضیۀ اول ادعا شده بود که منزلت اجتماعی زنان در این سریال ها پایین تر از مردان است که نتایج پژوهش این فرضیه را تأیید نمود به گونه ای که منزلت اجتماعی شخصیت های زن 6/12 درصد پایین تر ازشخصیت های مرد می باشد. در سریال های تلویزیونی مورد مطالعه، 6/58 درصد شخصیت های زن در محیط خانه به تصویر کشیده شده اند در حالی که درصد حضورمردان در خانه 4/41 درصد است. 89/80 درصد از فعالیت های زنان در خانه مربوط به فعالیت های سنتی زنانه بوده و فقط 1/19 درصد از فعالیت های مردان درخانه از نوع سنتی زنانه بوده است. در بین شاغلین به نمایش گذاشته در سریال ها 27/70 درصد مردان و 73/29 درصد زنان بوده اند. جنسیت یکی از ملاک های برخورداری افراد از منزلت های اجتماعی متفاوت است. درجامعه ی ما منزلت اجتماعی زنان و مردان متفاوت می باشد و زنان دردرجۀ دوم اهمیت قرار دارند. از نظر فمینیست های لیبرال که معتقد به تساوی حقوق زنان و مردان و برابری فرصت های اجتماعی برای هر دوجنس هستند، برای رسیدن به این امر در ابتدا لازم است که آن ها آموزش و جامعه پذیری یکسان و هماهنگی داشته باشند و به جای تأکید بر تفاوت های بیولوژیکی زن ومرد باید به تشابهات انسانی آن ها توجه شود تا بتوان عدالت جنسیتی را برقرار نمود. در این میان رسانه های جمعی و به ویژه تلویزیون می توانند نقش مهمی را ایفا کنند.

از دیگر نتایج این پژوهش تفاوت در میزان سلطه پذیری و سلطه جویی زنان و مردان است که مشخص شد میزان سلطه پذیری زنان 42 در صد بیشتر از مردان بوده و مردان 60 درصد بیشتر از زنان سلطه جویی داشته اند . بحث سلطه پذیری زنان و سلطه جویی مردان از پایه ای ترین مباحث دیدگاه های فمینیستی می باشد که همۀ دیدگاه های فمینیستی بر آن اتفاق دارند و هر کدام از این دیدگاه ها عوامل متفاوتی را دخیل در این مسئله می دانند. از دیدگاه فمینیست های لیبرال در فرایند جامعه پذیری، زنان و مردان به گونه ای تربیت می شوند که سلطه پذیری زنان و سلطه جویی مردان یک امر طبیعی و مطلوب تلقی می شود. در سریال های مورد بررسی این گونه تلقی از رفتارهای زن ومرد به وضوح مشاهده می شود. نکته قابل ذکر این است که با توجه به این که از بین 7 سریال موردمطالعه، 5 سریال آن مضامین پلیسی نیز داشته اند لذا خود به خود فراوانی داده های مربوط به سلطه جویی در بین مردان افزایش می یابد. در این سریال ها غالب افراد خلافکار و همچنین افراد پلیس مرد هستند و به دلیل وجود سلسله مراتب در بین این دوگروه، سلطه جویی مردان نمود می یابد . در این سریال ها و اکثر سریال های تلویزیونی کمتر زنان در نقش قاچاقچیان و تبهکاران حرفه ای ایفای نقش می کنند و از طرفی هرچند اخیراً در سریال های داخلی از پلیس زن استفاده می شود ولی این زنان به نسبت مردان حضور فعالی ندارند و بیشتر درنقش یک مأمور ی که مراقب زنان خلافکار دستگیر شده است ظاهرمی شوند. مسئله دیگر این که از آنجا که زنان در این سریال ها نقش های وابسته به مردان را دارند همین مسئله ناخودآگاه زنان را به حاشیه کشانده و عرصه را برای وجود زنان سلطه جو تنگ می کند. اگر به یافته های تحقیق توجه شود مشاهده می کنیم که بالا بودن درصد فراوانی بعضی از معرف های تجربی مقوله سلطه جویی مانند خشونت فیزیکی و تطمیع کردن دیگران ناشی از قدرت و زور فرد کنش گر است و در اغلب تولیدات رسانه ای این فرد کنش گرِ قدرتمند مرد می باشد. البته با توجه به محذوریت ها و محدودیت هایی که در نحوۀ به نمایش گذاشتن زنان در جامعۀ ما وجود دارد نمی توان انتظار داشت که بعضی از رفتارهایی را که مردان به نمایش می گذارند مانند خشونت فیزیکی ، در رابطه با زنان نیز صدق کند اما در هرصورت حتی زنان پلیس ( که منع نمایش ندارد) نیز کمتر از مردان از اسلحه استفاده می کنند.

درفرضیۀ سوم نیز چنین استدلال شده بود که کنش زنان در سریال های مذکور عاطفی و کنش مردان عقلانی می باشد که فرضیه در مرحلۀ آزمون تجربی اثبات شده است. اگر به یافته های تحقیق دقت کنیم متوجه می شویم که ماهیت کنش عاطفی وعقلانی مردان وزنان با یکدیگر متفاوت است . یک دسته از این کنش ها مخصوص زنان است و یک دستۀ دیگر مخصوص مردان. کنش عاطفی و عقلانی زنان ناشی از ضعف و انفعال آن ها بوده و کنش عاطفی و عقلانی مردان منبعث از اقتدارشان است. در جهان واقع نیز خصوصیات دسته اول به زنان نسبت داده می شود و خصوصیات دسته دوم برازندۀ مردان است . البته از نظر عرف مردم، کنش عاطفی فقط شامل احساساتی شدن و ابراز محبت کردن می باشد لذا همیشه در زبان محاوره ای مردم، زن به گونه ای احساساتی و مرد منطقی با مسائل برخورد می کند و عصبانی شدن و حس انتقام جویی اورا به گونه ای مختلف تعبیر می کنند.

ریشۀ بروز تفاوت میان کنش عاطفی وعقلانی زنان و مردان به فرهنگ هر جامعه ونوع جامعه پذیر کردن آن ها بستگی دارد. از آنجا که در فرهنگ حاکم بر جامعۀ ما مردان دارای قدرت و سلطه بر زنان و کودکان هستند لذا خصوصیات روحی و رفتاری آن ها نیز در همین راستا شکل می گیرد. از طرفی به زنان نیز به عنوان موجوداتی که همواره به کمک مردان نیاز داشته و هویت آن ها درگرو هویتی است که مردان به آن ها می دهند نگریسته می شود. بنابراین خصوصیاتی مانند زودباوری و زودرنجی دروی شکل گرفته و ابزار دفاعی او می شود. مسئلۀ دیگری که تأثیر به سزایی در شکل گیری این خصوصیات در مرد و زن دارد این است که از آنجا که زنان در تمامی جوامع و فرهنگ ها مسئولیت خانه داری، بارداری، شیر دهی ، بچه داری و مواظبت از سایر اعضاء خانواده را به عهده دارند و ارتباطات آن ها بیشتر از نوع ارتباط خانوادگی است وکمتر ارتباطات اجتماعی دارند لذا شخصیت آن ها نیز به گونه ای شکل می گیرد که عواطف و احساسات آن ها بیشتر از مردان است آن هم احساساتی که آمیخته با دلسوزی و محبت است. بر عکس ، مردان به لحاظ این که کمتر در محیط خانه به سر می برند و روابط آن ها بیشتر در محیط های اجتماعی شکل می گیرد لذا در میدان رقابت وتجارت ناگزیر از بروز احساساتی هستند که همراه با زور و تهدید و پرخاشگری است. نتیجه این که از آن جا که شبکه ی روابط اجتماعی مرد گسترده تر و پیچیده تر می باشد کنش عقلانی بر رفتار او حاکم است و بر عکس چون زنان روابط ساده و محدودی با جهان پیرامون خود دارند و اغلب وظایف عاطفی جامعه وخانواد به آن ها سپرده شده است بنابراین کنش غالب آن ها کنش عاطفی است که البته نوع جامعه پذیری متفاوت آن ها را نیز باید ضمیمه کرد.

البته این فرضیات شرایط ابطال پذیری نیز دارند آن هم در صورتی میسر است که سریال های تلویزیونی در زمان و شرایط دیگری مورد بررسی قرار گیرند که اگر میزان تغییراتی که در جامعه در زمینۀ نقش های جنسیتی حاصل می گردد چشمگیر باشد، در آن صورت می توان این انتظار را داشت که در آینده ای نزدیک شاهد تغییراتی نیز در نحوۀ به نمایش گذاشتن نقش های جنسیتی در رسانه ها باشیم.

این پژوهش در نوع خود خالی از محدودیت ها و کاستی ها نبوده و نیاز به تأمل و بازنگری و پژوهش دقیق تر و علمی تر دراین زمینه احساس می شود. شاید اگر در مقوله بندی معرف های تجربی چنین تحقیقاتی از گویه ها استفاده شود بتوان به نتایج متقن تری رسید.

تحقیق حاضر نمونه ای از یک بررسی عمیق در مورد نقش های جنسیتی و رسانه ها می باشد و امید است که سرآغاز تحقیقات بعدی باشد. در همین راستا چند پیشنهاد ارائه می شود :

1- بررسی سریال های تلویزیونی در یک دوره ی طولانی ، تا تغییراتی که در طول چندین سال در نقش های جنسیتی در جامعه ایجاد شده است مورد مقایسه قرار بگیرد.

2- مسلماً روش تحلیل محتوای سریال ها به تنهایی برای بررسی نقش های جنسیتی کافی نیست و اگر هم زمان تأثیرات این سریال ها بر مخاطبین نیز سنجیده شود پژوهشی غنی و پربار ارائه خواهد شد.

3- بررسی نقش های جنسیتی در تبلیغات تلویزیونی نیز از پژوهش های مهمی می باشد که در کشورما هنوز در این زمینه کاری انجام نشده است.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

منابع

آبراهام،جی.اچ(1369)، مبانی و رشد جامعه شناسی، حسن پویان ، تهران،چاپخش .

آبرکرامبی،نیکلاس و هیل،استفن و اس ترنر،برایان (1367)، فرهنگ جامعه شناسی، حسن پویان،تهران،چاپخش.

ابوت، پاملا و والاس ،کلر(1381)، جامعه شناسی زنان، منیژه نجم عراقی، تهران، نشر نی .

استوارت میل،جان(1379)، انقیاد زنان، علاء الدین طبا طبایی، تهران، هرمس.

اعزازی، شهلا( 1376)، جامعه شناسی خانواده، تهران ، روشنگران و مطالعات زنان .

بار، ویون(1383)،جنسیت و روانشناسی اجتماعی، حبیب احمدی و بیتا شایق، شیراز، نوید.

باردن، لورنس(1374)، تحلیل محتوا، محمد یمنی دوزی سرخابی و ملیحه آشتیانی، تهران،دانشگاه شهیدبهشتی.

برنارد، جسی(1384)، دنیای زنان، شهرزاد ذوفن، تهران، نشر اختران.

بووار،سیمون دو(1380)، جنس دوم، قاسم صنعوی، جلد اول و دوم، تهران، نشر توس.

دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، (1382)، فمینیسم و دانش های فمینیستی: ترجمه، تحلیل و نقد مجموعه مقالات دایره المعارف وتلیج، قم، دفترمطالعات و تحقیقات زنان.

ریتزر،جرج(1374)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی.

رید،ایولین(1383)، آزادی زنان، افشنگ مقصودی، تهران، گل آذین.

ساروخانی،باقر(1380)، درآمدی بر دایره المعارف علوم اجتماعی،جلد اول و دوم، تهران، کیهان.

ساعی ، علی(1383)، جزوه روش تحقیق، دانشگاه تربیت مدرس.

فریدمن، جین(1381)، فمینیسم،فیروزه مهاجر، تهران،آشیان.

کار، مهرانگیز(1379)، پژوهشی درباره خشونت علیه زنان درایران، تهران، روشنگران و مطالعات زنان.

عضدانلو،حمید( 1384)، آشنایی با مفاهیم اساسی جامعه شناسی، تهران، نشر نی.

کوزر،لوییس(1378)، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، فرهنگ ارشاد، تهران، نشرنی.

گرت،استفانی(1382)، جامعه شناسی جنسیت، کتایون بقایی، تهران، نشر دیگر.

گروه علمی، تخصصی مطالعات زنان( 1385)، مجموعه مقالات فمینیسم و دیدگاه ها، تهران، روشنگران و مطالعات زنان.

گیدنز، آنتونی(1376)، جامعه شناسی،منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.

مشیرزاده، حمیرا(1381)، از جنبش تا نظریه اجتماعی:تاریخ دوقرن فمینیسم، تهران،شیرازه.

نرسیسیانس، امیلیا (1383)، مردم شناسی جنسیت، تهران، افکار.

وینسنت،اندرو(1378)،ایدئولوژی های مدرن سیاسی، مرتضی ثاقب فر، تهران، ققنوس.

هام،مگی(1382)، فرهنگ نظریه های فمینیستی، فیروزه مهاجر،فرخ قره داغی، نوشین احمدی خراسانی، تهران، توسعه.

هاید، جانت شیبلی(1383)، روانشناسی زنان: سهم زنان در تجربه بشری، اکرم خمسه، تهران، آگه و ارجمند.

هولستی، اُ ل آر(1373)، تحلیل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی، نادر سالارزاده، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.

 

  انتشار : ۷ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1261

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما