مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 986
  • بازدید دیروز : 1990
  • بازدید کل : 13096299

نظريه معاصر روابط بين‌الملل


 

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه. 1

مسائل ديپلماسي.. 4

محيط داخلي.. 5

محيط بين‌المللي.. 6

كاربردهاي نظريه. 6

محدوديت‌هاي نظريه. 8

ماهيت نظريه روابط بين‌الملل.. 10

نظريه‌ها، مدل‌ها و طبقه‌بندي‌ها10

تكامل نظريه. 11

جايگاه كنوني نظريه. 14

ديدگاه‌هاي روش‌گرا17

آينده اروپا و گزينش‌هاي آن.. 21

تحليل سيستم‌ها و ديدگاه‌هاي وابسته. 22

مسائل مفهومي و اصل موضوع‌ها24

متغيرهاي مستقل.. 25

متغيرهاي وابسته. 26

ارزشيابي كلي.. 28

منبع................................................................................................................................... 30

مقدمه

در مطالعات روابط بين‌الملل سه مرحله را مي‌توان از هم جدا كرد و بر همين اساس بر سه روشي هم مي‌توان اين موضوع را مورد مطالعه و بررسي قرار داد: يكي از بُعد تاريخي يعني مطالعه حوادث و رويدادهاي بين‌المللي كه داده‌هاي موضوع را تشكيل مي‌دهند و بدون شناخت آنها هيچ قدمي فراتر نمي‌توان گذاشت، زيرا تاريخ آزمايشگاه و نمايشگاه علوم انساني است كه محقق با مراجعه به آن مواد مورد نياز را انتخاب مي‌كند سپس با ابزار تحليل به بررسي آنها مي‌پردازد.

از همين رو است كه درك و شناخت واقعيت‌هاي تاريخي آن طور كه بوده‌اند ضروري به نظر مي‌رسد و اين كار هم به آساني انجام نمي‌شود، زيرا مطالعه ما از موارد تاريخي غيرمستقيم است و احتمال دخالت ذهنيات تاريخ نگار و مورخ در بيان حوادث بسيار زياد است. اگر فرض كنيم كه اين مرحله با موفقيت و پيروزي انجام گرفته است در مرحله بعد مطالعه بايد با جمع‌بندي، ريشه‌يابي و سير تكامل رويدادها پرداخت كه خود موضوع جالب و مهمي در مطالعات بين‌المللي را تشكيل مي‌دهد و امروزه خيلي از كشورهايي كه در اين رابطه موفقيت‌هايي داشته‌اند رشته‌ي جداگانه‌اي تحت عنوان جامعه‌شناسي روابط بين‌الملل را در برنامه‌هاي آموزشي دانشگاه‌هاي خود قرار داده‌اند.

به طور كلي مي‌توان گفت كه تئوري بيان منسجم و سيستماتيك شناخت ما است از آنچه كه آن را واقعيت مي‌ناميم. بنابراين در درجه اول بايد به جمع‌آوري و سيستماتيزه كردن عناصر شناخت خود از موضوع بپردازيم و چون شناخت مشي و پروسه‌اي فعال است. مي‌توان گفت كه تئوري نظريه برآيند نهايي اين پروسه است كه به نوبه خود بر پويايي و توسعه آن مي‌افزايد. به عبارت ديگر پايه‌هاي اصلي تئوري بيان واقعيت است و نشان مي‌دهد كه موضوع مورد بحث چرا اين‌گونه است و نه به صورتي ديگر برقراري رابطه مخصوصاً رابطه‌ي علّي بيني عناصر مختلف شناخت اساسي تئوري را تشكيل مي‌دهد و در اين‌جا دومين كار ويژه تئوري هم مشخص مي‌شود و آن پيش‌بيني تحولات نهايي واقعيتي است كه موضوع تئوري را تشكيل مي‌دهد.

در عين حال نبايد كمال مطلوب در تئوري را با واقعيت تئوري اشتباه كرد، زيرا تئوري هميشه نمي‌تواند واقعيت را در تمامي ابعاد و پيچيدگي آن بيان كند. دخالت عنصر ذهني در نظريه‌پردازي باعث اصلي اختلاف‌نظرها و نظريه‌هاي گوناگون است كه در روابط بين‌الملل بيش از هر جاي ديگري خودنمايي مي‌كند. امروزه دو طرز فكر دانشمندان روابط بين‌الملل را به دو گروه تقسيم كرده است: يكي آنهايي كه از بُعد فلسفي به قضايا نگريسته‌اند و بر سنت‌گرايان مشهورند و ديگر كساني كه به عمل‌گرايان مشهورند و بر روش‌هاي تجربي تأكيد دارند.

كشمكش بين اين دو گروه كه خود باعث غناي بحث شده است هنوز هم ادامه دارد و در اين پژوهش بيشتر خوانندگان را با نظريات دست دوم يعني طرفداران مشي تجربي آشنا مي‌كنيم.

ديپلمات‌هاي دست‌اندركار و نظريه‌پردازان دانشگاهي روابط بين‌الملل قطعاً نقش‌هاي اجتماعي متفاوتي دارند هر چند علماي سياست معمولاً در طول تاريخ به دنبال تأثيرگذاري بر فعاليت‌هاي سياسي بوده‌اند با اين حال در دكترين خردگرا و كلاسيك نظريه سياسي تفاوت آشكاري بين افراد و نظريه‌پرداز و دست‌اندركار وجود دارد. همواره ميان نظريه و عمل پيوندي وجود دارد. نظريه اصول اساسي عمل را استخراج مي‌كند و با تدوين فرا سياست بر آن تأثير مي‌گذارد. البته در زمان حاضر اين تأخير زماني از بين مي‌رود و ظاهراً ميان علم و هنر سياست به ويژه در ايالات متحده همگرايي جديدي بوجود آمده است. طي مسيري دوري خيلي از نظريه‌پردازان به طور زيادي كوشيدند تا فرايندهاي مبهم و شناخته نشده حكومتي را با كمك مستقيم افراد دست‌اندركار بشناسند و حتي بر اين فرايندها تأثير بگذارند و در برابر دست‌اندركاران نيز ضرورت كمك گرفتن از ديگران را در مورد مسائل زمان حاضر كه پيوسته پيچيده‌تر مي‌شود احساس مي‌كنند با اين وجود نظريات دوتوكويل هنوز هم صادقند و روابط اين دو گروه مثل هميشه با مشكل روبروست.

در اين زمينه هر دو طرف علائق مشتركي دارند و هر دو از ارزش روابط متقابل خويش آگاهي دارند، ولي وجود اختلافات اساسي در نگرش‌ها موجب جدايي آنها مي‌شود. نظريه‌پردازان اساساً به نظريه‌هاي خود و بحث در مورد آنها توجه دارند در حالي كه اين مسائل براي افراد دست‌اندركار مناسبتي دارد. آنها بيشتر از سياست‌هاي حكومتي انتقاد مي‌كنند و اين انتقاد گاهي باساس دلايل غيرنظري است.

مي‌توان روابط بين‌الملل را به بخش‌هاي بنيادي، استراتژيكي و تاكتيكي تقسيم كرد. يعني همان روشي كه گزارش دينتون در سال 1971 در تحليل رابطه شاخه‌هاي مختلف علوم طبيعي با يكديگر بكار برد. با اين حال چنين قياسي محدوديت‌هاي زيادي دارد؛ اول اين‌كه يافتن پيوندهاي ميان سياست بنيادي و سياست كاربردي دشوار است و دوم آن‌كه علم تاكتيكي رشد چنداني نداشته است حال آن‌كه بخش كاربردي علوم طبيعي بسيار گسترده و از اهميت تاكتيكي برخوردار است كاربرد عمده نظريه براي دست‌اندركاران عبارت است از گسترش نگرش آنها از طريق شناخت منافع بلندمدت و درك اهميت نظام بين‌الملل به عنوان محيط سياست خارجي در اين زمينه از مطالعات كاربردي مربوط به رفتار دولت‌ها راحت‌تر از متون نظري مي‌توان استفاده كرد.

 

مسائل ديپلماسي

در بيشتر ديدگاه‌هاي نظري ديپلمات‌ها در دستگاه تصميم‌گيري قرار مي‌گيرند كه در داخل كشور عمل مي‌كنند و در زمينه سياست خارجي بين دو محيط داخلي و بين‌المللي قرار دارد. به همين دليل ديپلماسي حدوسط اين دو محيط است. ديپلمات‌ها هم‌چنين عقيده‌اي دارند. بعضي از نظريه‌پردازان ديپلماسي را از انجام وظايف فعلي آن عاجز مي‌دانند. در ديپلماسي هميشه اتحادهايي وجود داشته است. از اين هم بگذريم به لحاظ سنتي ديپلماسي به ميانجيگري تعبير مي‌شود، زيرا زير نظر حاكميت سياسي خارجي اتخاذ شده از سوي حاكمان و نيز تحت‌تأثير محدوديت‌ها شديد بين‌المللي است.

 

محيط داخلي

اختلافاتي كه در مورد نقش ديپلماسي وجود دارد، اساساً در رابطه با محيط داخلي است. بدون شك نظريه حقوق اساسي در مورد كارمندان دولت كه در خدمت حاكمان خود هستند تا حدودي درست است. البته مي‌دانيم كه نخست‌وزير يا هيأت دولت ممكن است سياستي اتخاذ كنند كه مورد حمايت كاركنان دولت نباشد، اما اين موارد كم است و تصميمات سياسي با مشورت ديپلمات‌ها اتخاذ مي‌شود. نظر ديپلمات‌ها براي سياستمداران ممكن است معمولاً به منافع داخلي مربوط شود حال آن‌كه معمولاً در ارتباط با مسائل سياست خارجي قرار دارد. قانون اساسي به اين صورت است كه منافع داخلي را بايد سياستمداران بشناسند و اين منافع تنها در هيأت دولت يا حداقل در سطح مجلسي بايد مورد توجه قرار گيرد. فشارهاي داخلي خيلي كم به سطح بالاي سياسي مي‌رسد غير از مواردي كه به سازماندهي گروهي ذي نفوذ يا به جنبش انتخاباتي بزرگي بينجامد.

 


محيط بين‌المللي

مسائل اين حوزه به گستره‌ي سنتي ديپلماسي ربط دارد. دو گروه كاملاً متمايز مسائل به شرح زير مي‌باشد:

1. جريان اطلاعات و تفسير آنها به وسيله بيشتر اقلام جنبي مشكل مي‌شود. اين بخش به وسيله‌ي ديدگاه روابط عمومي بررسي مي‌شود.

2. فعاليت‌هاي ساير دواير در زمينه سياست خارجي به سختي مستلزم هماهنگي است.

 

كاربردهاي نظريه

اگر قبول كنيم كه برداشت گسترده‌تري از ديپلماسي مي‌تواند مشكلات و كمبودهاي آن را كم كند آن‌گاه نظريه مي‌تواند به دلايل نظري و سياسي مفيد باشد. نظريه روابط در مرحله ابتدايي تكامل خويش و با وجود تمام كمبودهايش چگونه مي‌تواند دريافت‌ها و جوانب جالب و نويني را آشكار سازد. با اين همه نظريه كاربرد سياسي مهمي نيز دارد و آن اينست كه تشريحي شايسته و منطقي نشان دهد كه چرا ديپلمات‌ها بايد نظرات محدود سنتي خود را توسعه دهند و ملاحظات وسيع‌تري را در رابطه با محيط داخلي يا منافع ملي و يا در زمينه دستيابي به تعميم‌ها و قياس‌هاي مناسبي در رابطه با ساير كشورها مطرح كنند. در اين رابطه نظريه براي مشروعيت بخشيدن بكار مي‌رود و بيشتر نوعي دليل تراشي است تا استدلالي براي تعابيري گسترده‌تر. البته اين كاربرد نظريه كاربردي بدبينانه و ماكياوليستي نيست. بلكه كاربردي احتياطي و مصلحتي است كه ديپلمات‌ها را به انجام امور دلخواهشان قادر مي‌سازد. اگر استدلال‌هاي نظري نقش اساسي در پذيرش اقدامات ديپلماتيك از سوي زمامداران يا انكار عمومي داخلي بازي نمي‌كنند مي‌توانند به طور بيشتري در قبول اين اقدامات در خارج مؤثر باشند. اين امر بخصوص در مورد روابط انگلستان با ايالات متحده صادق است كه ديپلمات‌هاي آن در زمينه نظريه روابط بين‌الملل آموزشي ديده‌اند و در آينده هم مفاهيم آن را بيشتر بكار مي‌برند در رابطه با كاربردهاي نظري نظريه به موارد زير اشاره شده است:

الف) نظريه به نگرش ما گسترش كلي مي‌بخشد.

ب) نظريه به تفكري منظم يا عملي مي‌انجامد.

ج) نظريه به تفكيك و تشخيص بهتر عوامل مربوط به يك موضوع كمك مي‌كند.

د) نظريه روابط بين‌الملل مانند كليه نظريه‌هاي اجتماعي مي‌تواند به تدوين آنچه كه جان استوارت ميل نظريه‌هاي ميان برد مي‌ناميد منتهي مي‌شود.

 

زماني كه ارزشيابي دشوار است معمولاً به طور ناخودآگاه از نمونه‌هاي عالي به عنوان معيار مقايسه و ارزشيابي استفاده مي‌شود. ظاهراً هر كشوري بايد از كشورهاي موفق و قدرتمند و يا تقريباً مشابه تقليد كند اما اين مسأله نياز به توضيح دارد.

 


محدوديت‌هاي نظريه

الف) تشريح كاملاً علّي مجموعه‌ي امور بين‌المللي غيرممكن است با اين‌كه بسياري تلاش مي‌كنند تا آنها را در قالب يك اصل فراگير و يا يك نظريه در آورند حتي در تشريح‌هايي كه بيشتر بر اساس فرضيه‌ها يا حدسيات منعطف‌تري استوارند تا نظريه‌اي كامل باز هم راه اشتباه را پيموده‌ايم.

ب) تلاش جهت رسيدن به دقت و اطمينان به تلاش بيهوده‌اي مي‌انجامد كه تلاش مي‌كنند تا مسائل اجتماعي گوناگون را به رغم تنوع آنها در قالب نظريه‌هايي علمي قرار دهند.

نظريه روابط بين‌الملل همچون ساير علوم اجتماعي بيشتر به روش شناسي مي‌پردازد و بيشتر به خوب شدن روش‌ها توجه دارد تا رسيدن به نتايجي درباره‌ي ماهيت و محتواي مسائل طرفداران و منتقدان.

نظريه روابط بين‌الملل معمولاً نتايج اين نظريه را به لحاظ روش شناختي مورد قضاوت قرار مي‌دهند. ولو اين‌كه اين نتايج از نظر ماهوي و محتوايي بي‌اهميت و پيش‌پا افتاده باشد از جهتي اين اهميت روش‌شناسي با توجه به آثار گيج كننده در واقعيت مرتبط زير طبيعي است:

يكي اين‌كه ظاهراً انسان در اصل از آزادي انتخاب برخوردار است و ديگر اين‌كه فعاليتش تحت‌تأثير نظام‌هاي تبييني و مجموعه باورهاي وي در مورد محيط اجتماعي است. بدين ترتيب بخشي وسيعي از نظريه روابط بين‌الملل به مسائل فرعي مي‌پردازد و به مسائل جزيي، زيرا تنها در حوزه‌ي اين مسائل مي‌توان به ابزارهاي تحقيقي به لحاظ عقلي مناسبي دست پيدا كرد.

ج) نظريه‌پردازان روابط بين‌الملل در تلاش معقول خويش براي رسيدن به دقت علمي به طور افراط‌آميزي به تعريف دوباره مفاهيم سياسي پرداخته‌اند كه اين امر لزوماً به افزايش تعاريفي گيج كننده و متعارض و بكارگيري اصطلاحات جديد بسيار و به عبارت ديگر به پيدايش زباني تخصصي مي‌انجامد كه براي افراد ناآشنا به آن نظريه هر قدر هم كه به سياست‌هاي بين‌المللي علاقه‌مند باشند گاه غيرقابل فهم مي‌شود. در عين حال بايد گفت كه بعضي از مفاهيم جديد سودمند و ضروري هستند مانند مفهوم نظام سياسي تحت نفوذ.

د) تحليل‌هاي نظريه روابط بين‌الملل معمولاً غيرتاريخي است. يعني بر متغيرهاي انتخابي محدودي تكيه مي‌كند كه ديدگاه مربوط آنها را به طور غيرواقعي نمايان ساخته است. محدوديت ديگري كه با اين مسئله ارتباط نزديكي دارد اين است كه نظريه‌پردازان به قانونمندي‌ها توجه داشته از موارد مشخص و منحصر به فرد غفلت مي‌كنند.

ه‍( علي‌رغم وجود توافق مطلوبي در مورد معني سياست بين‌الملل اختلاف‌نظر شديدي درباره‌ي شيوه تحليل آن وجود دارد. در اين رابطه دو گروه عمده سنت‌گرايان و علم‌گرايان وجود دارند كه هر يك نيز به گروه‌هايي تقسيم مي‌شوند.

 

با طبقه‌بندي نظريه‌ها براساس پيروان آنها پنج مقوله متمايز را مي‌توان مشخص كرد:

1. سياستمداران نظريه‌پرداز: لنيني يا هيتلر

2. ديپلمات‌هاي سياست‌گرا و نظريه‌گرا: جورج كنان

3. نظريه‌پردازان سياست‌گرا در يك بافت سياسي مستعد: هرمن كاز يا هنري كسينجر

4. نظريه‌پردازان سياست‌گرا در شرايطي نامستعد: محققين صلح احتمالاً به استثناي سوئد

5. نظريه‌پردازان انتزاعي كه ابداً در بند كاربرد نظريه‌هاي خويش نيستند.

 

ماهيت نظريه روابط بين‌الملل

نظريه‌ها، مدل‌ها و طبقه‌بندي‌ها

بر طبق عقيده پروفسور كوئينسمي رايت پيشگام نظريه روابط بين‌الملل نظريه عمومي عبارتست از: دانش جامع، قابل درك، منسجم و خود اصلاح‌گر به علاوه‌ي پيش‌بيني، ارزشيابي و كنترل روابط كشورها و شرايط جهان.

نظريه تنها بر يك گرايش تحليل كلي و حصول به دقت و انسجام منطقي دلالت مي‌كند. به منظور اجتناب از كاربرد غلط نظريه بكارگيري مفهوم بازتر مدل منطقي‌تر به نظر مي‌رسد. هر نظريه‌اي مدعي درستي خويش و بطلان سايز نظريه‌هاست. حال آن‌كه مدل‌ها صرفاً شيوه‌اي مناسب براي بررسي مسائل از زاويه‌اي خاص مي‌باشند. مسأله صحت و سقم در مورد نظريه‌ها مطرح است. نظريه سياست قدرت حتي در شكل محتاطانه‌اش توسط هانس مورگنتا نيز قانع كننده نيست چرا كه نمي‌تواند كليه رفتارهاي كشورها را به طور رضايت‌بخشي تبيين كند.

 

تكامل نظريه

نظريه‌پردازان در اين مورد كاملاً توافق دارند كه روابط بين‌الملل حوزه‌اي پژوهشي است تا رشته‌اي علمي. تغييرات مطالعه در اين حوزه به نظر پروفسور (كي.دبليو.دويچ) شامل چهار موج پيشرفت است كه با ديدگاه‌هاي گوناگوني مشخص شده است.

1. در موج اول اين حوزه براي مدت زيادي عرصه انحصاري حقوق‌دانان بين‌الملل بود.

2. موج دوم هم در پي دو امر پديدار شد؛ اول آشكار شدن تاريخ ديپلماسي در پي باز شدن بسياري از آرشيوهاي دولتي پس از جنگ جهاني اول و دوم گرايش به سمت سازمان‌هاي بين‌المللي در پي تجربه جامعه ملل.

3. در موج سوم محققين با توجه به بعضي از روش‌ها و يافته‌هاي مناسب ساير علوم اجتماعي و رفتاري به ويژه روان‌شناسي، انسان‌شناسي اجتماعي و جامعه‌شناختي پرداختند.

4. موج چهارم عبارت است از: كاربرد مفاهيم مربوط به تحقيقات تحليلي و كمّي به علاوه روش‌هاي تطبيقي كه در اين موج با استفاده از علم اقتصاد، رياضيات، تحليل سياست‌ها و حتي به طور غيرطبيعي از علم رفتارشناسي قاعده‌پردازي‌هاي برجسته‌اي صورت گرفته است.

بقيه نويسندگان براي بررسي تحول مطالعات اين حوزه دو دوره بندي قائل شده‌اند؛ يكي به ترتيب مراحل عمدتاً تجويزي يا دستوري، تجربي و كمّي، رفتاري و ديگري گذار از تحليل‌هاي تخيلي يا پندارگرا به تحليل‌هاي واقع‌گرا- رفتاري و اكنون ما بعد رفتاري همه بر اين امر توافق دارند كه مسأله اصلي نظريه‌پردازان اين است كه چگونه بر سر گزينش ديدگاه‌هايي در خور مسائل جاري توافق و چگونه آنها را با يكديگر تلفيق كنند. در حال حاضر با تغيير ديدگاه‌ها كانون‌هاي توجه نيز در حال تغييرند. توجه به دولت‌ها قبل از جنگ جهاني اول در فاصله ميان دو جنگ جاي خود را توجه به سوي نظام بين‌الملل و روش اصلاحي آن از طريق تكامل حقوقي بين‌الملل و سازمان‌هاي بين‌المللي داد. از جنگ جهاني دوم به بعد توجه به نظام بين‌الملل با توجهي دوباره به رفتار دولت‌ها و تعامل آنها روبرو گشته است چرا كه امروزه معمولاً دولت‌ها را بيشتر از همه‌ي نظام بين‌الملل قابل تحليل و حتي قابل اصلاح و بررسي مي‌دانند. در دوره بعد از جنگ توجه محققين در مطالعه رفتار دولت‌ها تا حد زيادي از جنگ به سوي همكاري و از تصميمات بحراني عمده بر سمت رفتارهاي غيربحراني مداوم معطوف شده است.

در چند ساله اخير هم كانون از جانب توانايي‌ها به سمت مقاصد تغيير يافته است. هم‌ اكنون مقاصد به طور گسترده‌اي به وسيله‌ي ديدگاه‌هاي روان‌شناختي و نيز روش‌هاي تاريخي مورد مطالعه قرار مي‌گيرند. خوشبختانه بيشتر نظريه‌پردازان جديد بار ديگر با ديدي ميان رشته‌اي يا چند رشته‌اي به ديدگاه‌هاي خويشي مي‌نگرند. در واقع بيشتر آنان تربيت يافتگان علم سياست مي‌باشند. تنها عده‌ي كمي از دانشمندان ساير رشته‌ها بر روابط بين‌الملل توجه كافي كرده‌اند. با اين‌كه تخصص فنّي آنها به طور گسترده‌اي مورد استفاده قرار مي‌گيرد. البته افراد برجسته‌اي مانند آناتول راپوپورت و يا اقتصادداني مثل توماس شلينگ و كنث بولدينگ كمك‌هاي اساسي بر نظريه روابط بين‌الملل كردند.

به طور كلي بيشترين كمك از طرف روان‌شناساني بوده است كه از دهه‌ي 1930 گرايشات مربوط به جنگ و مسائل آن را مورد مطالعه قرار داده‌اند و يا آنهايي كه در دهه 1940 تحقيق درباره‌ي تنش‌ها را شروع كردند. به هر حال امروزه كوشش‌هاي انحرافي براي دستيابي به يك نظريه‌ي عمومي جنگ بر پايه غريزه پرخاشگري انسان كاملاً كنار گذاشته است و هر چند همه‌ي نظريه‌پردازان به درجات مختلف اهميت نقش عوامل روان‌شناختي را در رفتار دولت‌ها مي‌پذيرند، اما در حال حاضر كارايي يك نظريه روان‌شناختي عمومي را در مورد روابط بين‌الملل رد مي‌كنند. جامعه‌شناسان هم به جز موارد استثنايي مهمي مثل ريمون آرون و يوهان گالتونگ توجه اندكي به روابط بين‌الملل نشان داده‌اند. نظريه روابط بين‌الملل در مرحله كنوني تكامل آن درگير روند بي‌نهايت پرهزينه، طاقت‌فرسا و انباشت داده‌هاست كه تا به حال هيچ چارچوب كلي معقولي نداشته است. چنين كاري با گستره‌ي كنوني‌اش به روشني از حيطه‌ي امكانات جوامع دانشگاهي كليه كشورها غير از ايالات متحده خارج است.

 

جايگاه كنوني نظريه

تنوع گيج كننده ديدگاه‌هاي متعارض، فقدان پيشرفت‌هايي ماهوي و مشكلات كاربردي در زمينه مسائل عيني خارجي همگي نگراني فزاينده نسبت به بحران اعتبار نظريه روابط بين‌الملل را شدت بخشيده است. عامل ديگري كه اين عدم اقناع فكري را كاملاً تشديد نموده عبارت بود از ناراحتي نسبت به تأمين مالي آينده در ميان گروه وسيعي از دانشگاهيان امريكا كه مستقيماً به منابع مالي گسترده دولت وابسته بودند، ولي در سال‌هاي اخير به رغم كاهش بودجه دولتي اطمينان تازه‌اي حاصل شده است و بسياري از محققين برجسته امريكايي به طور فزاينده‌اي بر روابط متقابل و پيوندهاي فكري ديدگاه‌هاي گوناگون با يكديگر تأكيد مي‌ورزند تا برآشفتگي و برخورد نامنظم آنها عده زيادي هم به ويژه آنان‌كه چندان از خود مطمئن نيستند پايه‌ي اصلي بيشتر نظريه‌ها اين است كه بر وقايع و مسائل نه به طور مجزا بلكه به عنوان اجزايي از الگوهاي بزرگ‌تر تعامل بين‌المللي مي‌نگرند.

دو گروه عمده در عرصه نظريه روابط بين‌الملل عبارتند از: سنت‌گرايان و رفتارگرايان.

گروه اول مدعي است كه نظريات جديد به محتواي سنتي علم سياست تاريخ و حقوق كمك چنداني نكرده‌اند و علاوه بر اين تظاهر شديد آنها به برخورداري از روش‌هاي علمي و قواعد رياضي نبود خلاقيت واقعي آنها را پنهان مي‌سازد. گروه دوم كه تعدادي از آنها نسبت به دستاوردهاي واقعي خود كاملاً متواضع و فروتن هستند تصريح مي‌كنند كه تنها راه پيشرفت عبارتست از: رعايت دقيق و سخت‌گيري علمي، گردآوري داده‌هاي مناسب و ابداع و اصلاح روش‌هاي جديد.

از جهتي بحث حاضر بحثي است اساساً شناخت شناسانه در مورد اين‌كه چه مسائلي را مي‌توان به طريقي منظم و روشن مورد مطالعه قرار دارد. از يك طرف اگر طبق نظر سنت‌گرايان كليه تصميمات دستخوش عدم قطعيت، احتمال و تصادف هستند در اين صورت اهميت نظريه زير سوال مي‌رود. از طرف ديگر نيز اگر طبق ادعاي رفتارگرايان ما هنوز در دوران اوليه يا ماقبل علمي نظريه روابط بين‌الملل به سر مي‌بريم. پس هنوز نمي‌توانيم در مورد قابل شناخت بودن يا نبودن مسائل قضاوت كنيم. شناخت انسان تحت‌تأثير خود واقعيت و دستگاه فكري اوست و هنوز ميزان توانايي ما در اصلاح عامل دوم كاملاً معلوم نيست. گروه‌بندي موازي و بسيار متداخل ديگري در زمينه نظريه روابط بين‌الملل شامل واقع‌گرايان و پندارگرايان يا تخيلي‌ها است كه در آثار هانس مورگنتا به بهترين نحو مورد بررسي قرار گرفته است. نگرش گروه اول به جهان نگرشي اساساً سنتي است و با نگرش دست‌اندركاران شباهت زيادي دارد. اين نگرش بر مفاهيم گوناگون منافع تكيه دارد و آن را عمدتاً به قدرت تعبير مي‌كند، چه قدرت عمومي‌ترين وسيله‌ي نيل به منافع است. اين نگرش در پي شناخت جهان است نه تغيير آن در مقابل نگرش دوم يا ديدگاه تخيلي كه در يكي ديگر از سنت‌هاي قديمي غرب و به ويژه امريكا ريشه دارد در پي تغيير جهان است. پيروان اين ديدگاه تحليل عقلي مفهوم قدرت را به لحاظ روان‌شناختي بسيار پيچيده دانسته، از اين رو آن را كنار مي‌گذارند. آنها با مطرح كردن ساخت‌هايي عقلاني نام نظريه را بر آنها مي‌نهند، حال آن‌كه در واقع چيزي جز خيالبافي نيستند. توهم اعتبار آنها با دو عامل به هم پيوسته تقويت مي‌گردد:

1. تقليل‌گرايي

2. كمّي‌سازي

كه اساساً بر تحليل اقتصادي استوار است.

ديدگاه‌هاي معاصر در نظريه روابط بين‌الملل را مي‌توان تحت عنوان‌هاي گسترده زير آورد:

نظريه نظريه‌ها از همه پيچيده‌تر است و به مسائل اساسي وجودي و شناختي مي‌پردازد و به طور كلي ميان اين نظريه با فلسفه سياسي و فلسفه علم مرز روشني وجود ندارد.

ديدگاه تحليل سيستم‌ها هم به كل نظام بين‌الملل و هم به دولت‌ها به عنوان واحدهاي عمل كننده در اين نظام توجه دارد و در هر دو مورد روش‌هاي نظريه عمومي سيستم‌ها را بكار مي‌برد.

ديدگاه ارتباطات اجتماعي يا سيرنتيكي كه بر نظام‌ها و فرايندهاي ارتباطات و كنترل تكيه مي‌كند و مكاتب همگرايي و كاركردگرايي نيز ارتباط نزديكي با اين ديدگاه دارند.

اخيراً هم ديدگاه پيوند ارائه شده است كه پيوند سياست‌هاي داخلي و خارجي با يكديگر را بررسي مي‌كند.

نظريه‌هاي معطوف بر رفتار دولت‌ها به مطالعه يكايك دولت‌ها توجه دارند و از ميان آنها ديدگاه اساسي تصميم‌گيري تصميم‌گيران دولت‌ها مهم است. نظريه كنش متقابل به تصميمات مربوط به مدل‌هاي كنش متقابل و از جمله به تحليل منازعات و جايگزين‌هاي مشاركتي آنها توجه دارد. نظريه‌هاي بازي‌ها و چانه‌زني بين‌المللي ارتباط ويژه‌اي با ديپلمات‌ها دارند چرا كه روش‌هاي جديدي را براي مذاكرات بين دولتي ارائه مي‌دهند.

 

ديدگاه‌هاي روش‌گرا

چندين ديدگاه روش‌گرا نيز وجود دارد كه مي‌توانند در هر يك از گروه‌هاي فوق به كار روند از قبيل: ديدگاه‌هاي شبيه‌سازي، گردآوري داده‌ها، كمّي‌سازي و پيش‌بيني.

اين امر طبقه‌بندي كلي نظريه روابط بين‌الملل را با مشكلات بيشتري روبرو مي‌سازد حال آن‌كه بدون اين مشكلات هم اين طبقه‌بندي چند از رضايت‌بخشي نيست و طبقات مختلف تا حدودي در يكديگر تداخل دارند. به همين دليل هيچ مرزبندي روشني بين نظريه رفتار دولت‌ها، نظريه كنش متقابل دولت و نظريه دو بُعدي اخير وجود ندارد. همين‌طور نظريه همگرايي يكي از زير بخش‌هاي ديدگاه تحليل سيستم‌هاست ولي در عين حال با نظريه كنش متقابل دولت‌ها نيز بي‌ارتباط نيست.

 

در اين‌جا به تشريح چهار ديدگاه اصلي روش‌گرا مي‌پردازيم:

1. گردآوري داده‌ها

2. كمّي‌سازي

3. شبيه‌سازي

4. پيش‌بيني

 

1. گردآوري داده‌ها: به دنبال فعاليت وسيع ساير شاخه‌هاي رشته سياست در زمينه گردآوري داده‌ها بعضي از نظريه‌پردازان روابط بين‌الملل به كوشش‌هاي بسياري جهت دستيابي به داده‌هاي بين‌المللي درست و كاملاً تطبيقي دست زده‌اند كه اين امر به رغم آمارهاي سازمان ملل متحد كار بي‌نهايت وقت‌گيري است.

2. كمّي سازي: كمي‌سازي با ديدگاه قبلي ارتباط نزديكي دارد و روش‌هاي كمّي كه در داده پردازي بكار مي‌روند به طور فزاينده‌اي در ساير تحقيقات هم بكار مي‌رود. در اين حوزه هم اختلاف‌نظر وجود دارد و افراد معطوف به روش‌هاي سنتي بر اهميت ناملموسات تعيين كننده تأكيد مي‌ورزند. حال آن‌كه كمّيت‌گراياني كه صرفاً زنداني روش‌هاي خويش و در نتيجه دچار تنگ‌نظري‌اند غالباً از آن غافل مي‌مانند. اين ناملموسات تعيين كننده شايد هرگز براي تصميم‌گيران قابل اندازه‌گيري كمّي نباشند. در واقع اين اختلافات چندان اساسي نيستند.

محققين سنتي پاره‌اي از روش‌هاي كمي را بكار مي‌گيرند و بيشتر كميت‌گرايان نيز از محدوديت‌هاي روش‌هاي خويش به خوبي آگاهند. از اين گذشته اختلاف آنها تا حدودي جنبه معنايي دارد و به معني كمّي‌سازي مربوط مي‌شود. كمّي‌سازي در مفهوم رايجش بر ارقام مانند آمارهاي جمعيّتي يا حجم توليد ناخالص ملي دلالت مي‌كند. در كمّي‌سازي از روش‌هاي رياضي استفاده زيادي مي‌شود. اين روش‌ها عمدتاً از آمار اجتماعي، اقتصادي، روان‌شناسي و نيز رياضيات محض گرفته مي‌شوند. به لحاظ نظري فرايند كمّي‌سازي ساده به نظر مي‌رسد. هر متخصص علاقمندي مي‌تواند به بررسي كمّي عوامل نظير نخبگان و تركيب، انسجام و ايدئولوژي آنها، توانايي كشورها مي‌پردازد.

3. شبيه‌سازي: اين اصطلاح معمولاً به معني نمايش عملي واقعيت است. اين فنّ از دو منبع الهام گرفته است كه اولي منبعي فنّي است و ديگري بازي‌هاي جنگي، نظامي و سنتي است كه در دهه‌هاي اخير الهام‌بخش بازي‌هاي تجاري هم بوده است. دست‌اندركاران در مورد مرزبندي ميان شبيه‌سازي و بازي‌ها اختلاف‌نظر دارند. طرفداران پاكي رياضيات مدعي‌اند كه شبيه‌سازي‌ها بسيار دقيق‌تر از بازي‌هاست چه در آن كليه متغيرها و روابط به طور روشن و دقيقي مشخص و كنترل مي‌شوند و به علاوه براساس مجموعه‌اي از معادلات رياضيات و يا توسط كامپيوتر اجرا مي‌گردد.

با اين حال اغلب دست‌اندركاران اين اصطلاح را بر هر تمريني كه بازيگران آن در محيطي كنترل شده به سر برند اطلاق مي‌كنند. در دو دهه اخير اين فن در ايالات متحده بسيار رايج شده و به طور نسبتاً پراكنده‌اي بكار گرفته شده است. شبيه‌سازي امريكايي به سه مكتب عمده تقسيم مي‌شود كه ساده‌ترين آنها تمرين سياسي- نظامي است. شبيه‌سازي بين‌المللي ساختار عالي‌تري دارد و گروه‌هاي معرف ملت‌ها، پنج تا ده گروه، يا مجموعه‌هايي از متغيرهاي برنامه‌ريزي شده كار مي‌كنند. بدين سان بازيگران به هر طريقي سازمان يافته‌تر از نوع قبلي بركنش متقابل مي‌پردازند. زيرا عوامل داخلي روند تصميم‌گيري نيز وارد بازي مي‌شوند. اين شبيه‌سازي از نوع مركب انساني- ماشيني است كه با ترتيبات بسيار و غالباً بدون كاربرد كامپيوتر به كار گرفته شده است. اين نوع شبيه‌سازي مفاهيم جالبي را در رابطه با تأثير عوامل داخلي بر سياست خارجي مطرح ساخته است، از قبيل دامنه تصميم و عوامل اعتبار دهنده نارسايي اصلي همه شبيه‌سازي‌ها به رابطه جهان شبيه‌سازي شده و جهان واقعي يا مرجع بر مي‌گردد.

4. پيش‌بيني: به دو نوع تقسيم مي‌شود؛

الف) موردي

ب) الگويي

كاربرد اصلي اولي ياري رساندن به دولت‌ها در انتخاب گزينش‌هايي كوتاه‌مدت است و دومي هم به گزينش‌هاي بلندمدت و توالي‌ها يا مجموعه‌هاي وقايع مربوط مي‌گردد. پيش‌بيني دقيق يكايك وقايع به دو پيش فرض بستگي دارد: اولاً عوامل مربوطه قابل محاسبه يا كميّت پذير و ثانياً عوامل اساسي واقعاً قابل شناسايي و دقيقاً قابل سنجش باشند. پيداست كه اين پيش فرض‌ها در مورد رفتارهاي انسان صادق نيستند چرا كه پيش‌بيني‌هاي مربوط به رفتارهاي انسان مانند پيش‌بيني‌هاي هواشناسي قطعي نبوده و صرفاً احتمالاتي با درجات مختلف هستند و بر همين اساس نيز نتايج عملي آنها محدود است. مسلماً پيش‌بيني شرايط احتمالي آينده اساسي انتظارات و در نتيجه يكي از ريشه‌هاي اصلي رفتار ماست. شايد نمونه بارز اين امر علم اقتصاد باشد كه در آن انتظارات نقش محوري در پاره‌اي تحليل‌ها و كليه برنامه‌ريزي‌ها بازي مي‌كنند. انتظارات اساسي مدل‌هاي خام را تشكيل مي‌دهند. مدل‌هايي كه اغلب براي تحليل پيش‌بيني‌هاي تجاري و به عنوان ابزارهاي موجود براي پيش‌بيني بكار گرفته شده‌اند. اين مدل‌ها براساس اين تصور استوارند كه آينده صرفاً كاركرد گذشته است. ناتواني نظريه اقتصادي در ارائه بنيادي مطمئن براي پيش‌بيني امكان دستيابي به پيش‌بيني‌هايي قطعي در حوزه پيچيده‌تر سياست را ترديدآميز مي‌كند. به علاوه به علت محدوديت تعداد كشورها محاسبه احتمالات آماري در عالم سياست از امكاناتي كمتر از تحقيقات مربوط به مصرف‌كنندگان برخوردار است.

 

آينده اروپا و گزينش‌هاي آن

مدل‌هاي اروپاي غربي در دهه هفتاد كه ابوچان گردآورنده آن است هم از نظر بنيادي و هم از لحاظ گستره‌ي زماني بلندپروازي بسيار كمتري دارد و معمولاً به تحليل منطقي دامنه ساختارهاي سياسي ممكن براي اروپاي غربي مي‌پردازد. اين نوشته براساس گزينش نسبتاً متأثرگرايانه معقول‌ترين جايگزين‌ها ديدگاهي مناسب ولي نه چندان علمي را براي برنامه‌ريزي ميان مدت ارائه مي‌كند. پيش‌بيني حتي اگر دقيق هم نباشد باز بر سياست‌هاي ما تأثير مي‌گذارد. اين امر به روشني در عالم اقتصاد مشهور است چه در اين حوزه تصميم‌گيران تا حد زيادي با پيش‌بيني‌هاي اقتصادي آشنايند و اين پيش‌بيني‌ها خودبخود به طور مستقيم و هر چند نه لزوماً قطعي بر رفتار آنها تأثير مي‌گذارد. با تكامل بيشتر آينده‌شناسي در زمينه تحليل شرايط بين‌المللي آينده تأثيرش بر رفتارهاي ما به تأثير پيش‌بيني‌هاي اقتصادي نزديك‌تر خواهد شد. بنابراين هر چند پيش‌بيني دقيق جريانات غيرممكن است ولي پيش‌بيني‌ها آگاهي ما را نسبت به اين جريانات افزايش مي‌دهد به تشخيص دقيق دامنه احتمالات و عوامل مؤثر بر كنش‌ها كمك مي‌كند. همين‌طور بدين وسيله سريع و عقلايي‌تر مي‌توان خود را با تحولات ناگهاني همراه كرد. كاربرد قياس‌ها نيز چنين نقشي دارد. پيش‌بيني نقش مهمي در ديدگاه‌هاي تجويزي نظريه روابطه بين‌الملل دارد.

 

تحليل سيستم‌ها و ديدگاه‌هاي وابسته

ماهيت ديدگاه سيستم‌ها: اين ديدگاه عمدتاً در مورد نظام بين‌المللي جهاني بكار مي‌رود و بر همين دليل در تحليل مستقيم سياست خارجي نسبت به بقيه ديدگاه‌ها عملكرد پايين‌تري دارد. كاربرد اصلي اين ديدگاه بررسي سياست خارجي در بيشترين بافت آن، تشخيص الگوهاي آن و مقايسه آنها با الگوهاي سياست خارجي ساير دولت‌ها است. در متون فراوان مربوط به اين موضع سه نوع تقسيم يا نظام مورد بحث قرار مي‌گيرند؛ يكي نظام‌هاي آرماني با ويژگي‌هاي اساسي و متمايزشان و ديگر نظام‌هاي بين‌المللي تاريخي موجود در گذشته و حال و سوم تركيبي از اين دو نوع.

 

اين متون بيشتر بر سمت فراگيرترين نظام‌ها، در حال حاضر نظام جهاني معطوفند ولي برخي از آنها نيز بر تحليل نظام‌هايي فرعي نظير مناطق با نظام‌هاي سياسي يكايك كشورها مي‌پردازد.

 

مزيتي كه كاربرد اصطلاح نظام بين‌الملل به جاي اصطلاحات سنتي خانواده ملل، جامعه بين‌المللي و يا جامعه جهاني دارد اين است كه بررسي علمي و تشخيص متغيرها و الگوهاست در حالي كه مفاهيم قديمي بدون توجه به اين امر و به طور مسامحمه‌آميز و آشفته‌اي بكار رفته‌اند.

 

ارزش ديدگاه سيستمي يا نظام‌گرا در اين است كه ما را قادر مي‌سازد تا اولاً رفتار دولت‌ها را در قالب محيط يا محيط‌هاي مناسب آن تحليل كنيم و ثانياً به جاي تمركز بيهوده روي يك كشور به تعامل آن با محيط خارجي نيز به اندازه كافي توجه كنيم در تحليل سياست خارجي همواره توجه به متغيرهاي سيستمي و مطالعه منظم آنها ضرورتي اساسي دارد. تصور پديده‌هاي بين‌المللي به عنوان يك نظام خود شالوده‌اي اساسي براي دستيابي به قانونمندي است. متغيرهاي اصلي و شناخته شده كليه نظام‌هاي بين‌المللي را به طور معني‌داري مي‌توان به سه دسته بزرگ تقسيم نمود:

1. كنش دولت‌ها به عنوان اجزاي اصلي نظام

2. ساختار و عملكرد نظام كه از كنشي متقابل واحدهاي آن سرچشمه مي‌گيرد.

3. عوامل محيطي كه هم‌كنشي واحدها و هم عملكرد نظام را محدود مي‌سازد.

 

مسائل مفهومي و اصل موضوع‌ها

براساس تحليل اوران يانگ در كليه ديدگاه‌هاي نظام‌گرا با پاره‌اي مسائل مفهومي و اساسي روبرو هستيم.

شناخت تجربي يك نظام به دو صورت امكان‌پذير است؛ يكي بر مبناي تصور وجود نظام‌ها يا سيستم‌هاي طبيعي و بر پايه ويژگي‌هاي مشخص آنها و ديگري براساس ديدگاهي ساختارگرا مبني بر اين‌كه به لحاظ تحليلي هر مجموعه‌اي از داده‌ها را مي‌توان به عنوان يك نظام يا سيستم تلقي كرد. البته در عمل بين اين دو ديدگاه تفاوت اساسي وجود ندارد. در مورد تشخيص نظام‌ها و مرزبندي آنها از زاويه هر يك از اين دو ديدگاه تفاوت‌هايي وجود دارد.


متغيرهاي مستقل

كليه تحليل‌گران نظام‌گرا واحدها، ساختارها، فرايندها و بافت يا محيط را عناصر اصلي هر نظامي مي‌دانند. اين عناصر را مي‌توان عوامل اصلي يا متغيرهاي مستقل دانست كه همه پديده‌هاي اساسي با توجه به آنها تبيين مي‌گردند. اين متغيرها عبارتند از:

الف) واحد يا بازيگر نظام بين‌الملل عنصر مستقلي است كه داراي سازماني رسمي متشكل از افراد انساني و در زمينه‌هاي مهم نيز فاقد وابستگي كامل به ساير بازيگران است. اين عنصر مي‌تواند به طور مستقلي موضوع تحليل سيستم‌ها قرار گيرد. دولت‌ها و در قرن حاضر دولت‌هاي ملّي مهم‌ترين بازيگران نظام‌هاي بين‌المللي را تشكيل مي‌دهند. بر اين اساس براي مدتي معمولاً تنها دولت‌ها مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌گرفتند حتي مقوله واحد يا بازيگر نظام بين‌الملل هم مي‌تواند سوال انگيز باشد.

صرف‌نظر از تعريف ساير بازيگران به جز دولت‌ها، كوشش‌هاي صورت گرفته در زمينه طبقه‌بندي دولت‌ها براساس برخي ويژگي‌هاي مهم و ارائه تصميماتي درباره‌ي آن طبقات حوزه تحليلي مفيدي را تشكيل مي‌دهد. طبقه‌بندي معاصر براساس قدرت يعني ابرقدرت‌ها، قدرت‌هاي متوسط و قدرت‌هاي كوچك به روشني براي بريتانيا جهت دستيابي به قياس‌هايي در رابطه با رفتار ساير قدرت‌هاي متوسط سودمند است. تفكيك دولت‌ها به توسعه يافته و در حال توسعه و يا طرفدار وضع موجود و تجديدنظر طلب نيز مبناي مناسبي براي تجزيه و تحليل است.

ب) اصطلاح ساختارها به روابط مشخص بازيگران در طول زمان دلالت مي‌كند. مجامع گوناگون از اتحادهاي رسمي تا گروه‌بندي‌هاي غيررسمي و انواع كنش‌هاي متقابل خصمانه كه موجب پيدايش نظام‌هاي دوقطبي و چندقطبي و ... مي‌گردند، در اين مقوله قرار مي‌گيرند.

ج) فرايندها بر دو وسيله از ساختارها جدا مي‌شوند؛ يكي ويژگي‌هاي تحليلي و ديگري مقياس زماني شيوه‌هاي عمده تحليل فرايندها بدين صورت هستند از طريق ابزارهاي آنها، اشكال و ميزان رسميّت آنها.

د) بافت نظام سياسي بين‌المللي معمولاً به جوانب علمي، تكنولوژيكي، اقتصادي، فيزيكي، اجتماعي و فرهنگي تقسيم مي‌شود.

 

متغيرهاي وابسته

ديدگاه سيستم‌ها را مي‌توان براي تبيين هر پديده بين‌المللي كه به لحاظ تحليلي متغير وابسته ناميده مي‌شود بكار برد. بيشتر تحليل حول پنج مقوله كمابيش متداخل زير مي‌گردند كه در درون هر كدام هم تنوع بسياري وجود دارد:

 

الف) قدرت: سه تصور متمايز درباره اين مفهوم وجود دارد:

1. به عنوان تملّك و دارايي

2. به منزله‌ي نيرويي متحرك شبيه جريان برق در يك مدار الكتريكي

3. به مثابه ويژگي مشخص روابط انساني

در بسياري از نوشته‌ها مرز ميان اين سه تصور تيره و آشفته است. محققان بر تلاش‌هايي براي تعيين و تعريف ابعاد اصلي قدرت زده‌اند و معمولاً بر جدايي عناصر مختلف قدرت مي‌پردازند؛ قدرت بالقوه و قدرت بالفعل.

همان‌گونه كه در شرايط خاصي اعمال گرديده‌اند و قدرت فرضي يعني قدرت يك بازيگر در نظر ديگران.

ب) مديريت قدرت: اين مفهوم به مسأله محوري تنظيم قدرت دلالت مي‌كند و معمولاً براي توصيف و طبقه‌بندي نظام‌هاي بين‌المللي بكار مي‌رود. مديريت قدرت به دو صورت انجام مي‌شود؛ يكي توازن بخشيدن به آن از طريق كاربرد اشكال مختلف توازن قدرت و ديگري ايجاد ترتيباتي اجتماعي كه فاقد روابط صريح قدرتي باشد.

ج) ثبات: اين مقوله بيانگر جنبه‌اي از نظام‌هاي بين‌المللي است كه فراوان مورد بررسي قرار گرفته است. اين اصطلاح به طور آشفته‌اي گاه به جاي ثبات ساختاري و يا به جاي ثبات پويا بكار مي‌رود. اصطلاح مقابل ثبات بي‌ثباتي كه بايد ميان اشكال نماز و بالقوه و بالفعل آن فرق گذاشته مي‌شود. بين ثبات و مديريت قدرت نوعي پيوند وجود دارد چرا كه ثبات دست كم مستلزم وجود حداقل ترتيبات لازم براي مديريت قدرت است كما اين‌كه اين دو مفهوم در همه زمينه‌ها با يكديگر مرتبط نيستند. دگرگوني با كاهش عناصر بي‌ثباتي و در عين حال عدم ايجاد دگرگوني‌هايي كيفي در متغيرهاي اساسي نظام مي‌تواند به تقويت ثبات بينجامد.

د) تحول و دگرگوني: پديده پيچيده‌اي است كه معمولاً در الگوهاي به هم پيوسته هر دو گروه متغيرهاي مستقل و وابسته حادث مي‌شود. نظريه‌پردازان به طور گسترده‌اي كوشيده‌اند تا ابعاد تحليلي و مهم دگرگوني را مشخص سازند. ابعادي نظير وسعت يا گسترده، شدت و ضعف، درجه الگوپذيري فرضيه‌هاي بسياري در مورد عوامل مربوط گوناگون ارائه شده‌اند از قبيل اين‌كه در نظام‌هاي دوقطبي دگرگوني‌ها احتمالاً بيشتر گسترده، ناگهاني و مستقل بوده حال آن‌كه در نظام‌هاي چند قطبي احتمالاً بيشتر تدريجي، همبسته و تصاعدي‌اند.

 

ارزشيابي كلي

بزرگ‌ترين و مهم‌ترين امتياز ديدگاه سيستم‌ها ماهيت جامع آن است. كانون توجه و مناسب‌ترين فن تحليلي ما هر چه باشد باز هم به طور مطلوبي با يكي از انواع نظريه سيستم‌ها ارتباط مي‌يابد. هر چند نظريه سيستم‌ها قدرت تبيين محدودي دارد، ولي بر دو دليل سودمند است؛ يكي توانايي گسترده‌اش در سازماندهي عناصر منفصل و ديگري ممكن ساختن دستيابي به فرضيه‌هايي جالب توجه.

اين نظريه غالباً در مورد نظام جهاني بكار مي‌رود، ولي در عين حال در تجزيه و تحليل جايگاه مناطق و يكايك كشورها در اين نظام هم ثمربخش است. بدين سان مي‌توان سه سطح تحليل قائل شد:

1. نظام غالب جهاني

2. نظام‌هاي فرعي

3. نظام‌هاي داخلي

در داخل هر نظام فرعي هم يك بخش مركزي، يك بخش پيراموني و يك نظام نفوذي را مي‌توان تشخيص داد.

 

منبع

نظريه معاصر روابط بين‌الملل

نوشته: جوزف فرانكل

ترجمه: وحيد بزرگي

 

 

 

 

 

  انتشار : ۷ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1206

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما