مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 3199
  • بازدید دیروز : 5020
  • بازدید کل : 13105654

بررسي وضعيت اسلام و مسلمانان در مكه در صدر اسلام


بررسي وضعيت اسلام و مسلمانان در مكه در صدر اسلام

 

مقدمه

آشنایی با زندگی پیامبر اکرم(ص) و جریان گسترش اسلام برای مسلمانان بسیار لازم است تا بدانند که این دُرّ گران بها را رایگان به چنگ نیاورده‌اند و برای به دست آوردن آن چه زحمات فراوان کشیده، چه خون دل‌ها خورده و چه جانهای ارزشمند فدا شده است. بعثت نبی‌اکرم (ص) چنان عظیم بود که در تغییر سیاست‌ها و فرهنگ‌ها و شرایط اقتصادی و اجتماعی در طول تاریخ نقش موثر بسیار مهم داشته و سرنوشت‌ها را تغییر داده است.

شناخت حوادث صدر اسلام و نحوه رشد و توسعه آن برای مردم ایران که عشق و اعتقاد و علاقه خاص به اسلام دارند و وقایع سرزمین آنها به حوادث تاریخ اسلام ارتباط داشته، اهمیت ویژه دارد. از بعثت نبی اکرم(ص) تا مهاجرت به یثرب که نهال اسلام کاشته شد مطالعه وضع مسلمینی که اسوه مقاومت و صبر و ایثار بودند برای الگوگیری هر مسلمان شایان اهمیت است. لذا در این مقاله سعی شده است جریان شکل‌گیری و توسعه اسلام در مکه در زمان حضرت پیامبر(ص) مورد بررسی قرار گیرد.

 

بعثت نبی اکرم

بعثت، برانگیختگی پس از یک مرحله رکود و سکون است، در جامعه شرک زده و جاهلیت که از کمالات انسانی دور افتاده بودند بعثت نبی‌اکرم صورت گرفت، بعثت واقعیت‌های حاکم بر جامعه مکه را دگرگون ساخت و علیه مظاهر شرک طغیان کرد و یک نظام توحیدی انسانی که عدالت و قسط را بشارت می‌داد و انسان را به کمال اخلاقی می‌رساند، جایگزین کرد.

حضرت محمد(ص) برای دوری از محیط فاسد و شرک زده مکه هر سال در ماه مبارک رمضان مکه را ترک می‌کرد و در غار حرا به عبادت و تحنث می‌پرداخت. قبل از بعثت هیچگاه فکر نمی‌کرد روزی مورد خطاب کلام وحی قرار گیرد و بر پیامبری مبعوث شود «وَمَا کُنتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَىٰ إِلَیْکَ الْکِتَابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ» [1]

در یکی از روزهای تحنث در چهل سالگی بنا به قول اکثر مورخین [2]جبرئیل امین در مقابل ایشان نمایان شد و لوحی در مقابل حضرت محمد(ص) قرار داد و گفت بخوان و بعد از سه بار که جواب دادند چه بخوانم؟ جبرئیل کلام وحی را خواند و آن حضرت خواندند: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الْانسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْانسَانَ مَا لَمْ یَعْلَم»[3] آنگاه جبرئیل خطاب به حضرت محمد(ص) گفت تو از این پس پیامبر خدائی و من فرشته وحی خداوندم. به اعتقاد علمای امامیه بعثت رسول اکرم(ص) در روز بیست و هفتم ماه رجب بوده است و علمای اهل سنت، تاریخ‌های هفدهم و هیجدهم و بیست و چهارم ماه رمضان و دوازهم ربیع‌الاول را نیز ذکر کرده‌اند.[4]

 

نخستین ایمان آورندگان

محمد(ص) پس از دریافت وحی با بارسنگین رسالت و شور و عشق و حیرت به خانه آمد و مورد استقبال همسر مهربان خود خدیجه قرار گرفت. خدیجه پس از شنیدن ماجرا به او تبریک گفت و به خاطر شناخت عمیقی که به همسرش داشت و صدق گفتار او را می‌دانست به محمد(ص) ایمان آورد و او اولین زن مسلمان بود.

بر اساس روایات فراوان شیعه و سنی حضرت علی(ع) نخستین مردی بود که به پیامبر ایمان آورد و رسالتش را تصدیق نمود.[5] فضیلت تقدم اسلام آوردن حضرت علی(ع) به وسیله ابن اسحاق، ابن هشام، سهیلی، نویدی، تائید شده است و در فهرستی که از ابن اسحاق وجود دارد و دیگران آن را تائید کرده‌اند نام حضرت علی در صدر دیده می‌شود این فهرست توسط دیگر مورخین نیز تائید شده است.

 

انقطاع وحی

بعد از نزول آیات نخستین سوره «علق»، برای مدتی وحی الهی قطع شد مدت زمان آن را از سه روز تا سه سال نقل کرده‌اند.[6] با انقطاع وحی اندوه و حزن نبی‌اکرم(ص) زیاد شد. بین مورخین و مفسرین در آیاتی که بعد از انقطاع وحی نازل شده است اختلاف نظر وجود دارد. گروهی اعتقاد دارند آیات اولیه سوره (مدثر) به دوران انقطاع وحی خاتمه داده است.[7] « یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ * وَلا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ * وَلِرَبِّکَ فَاصْبِرْ* فَإِذَا نُقِرَ فِی النَّاقُورِ »[8]

زیرا (قم فانذر) را اعلام نبوت و دعوت کردن مردم و توجه دادن به عذاب الهی دانسته‌اند در صورت قبول این نظریه معلوم می‌شود قبل از شروع دوره انذار (انذاری سری) از بین اهل مکه نخستین ایمان آورندگان خدیجه و حضرت علی(ع) و زید بن حارثه بوده‌اند و بقیه اسامی که در فهرست ابواسحاق موجود است پس از آغاز دوره انذار و پایان دوره انقطاع وحی ایمان آورده‌اند. عده‌ای نیز معتقدند آیات نخستین سوره (والضحی) بعد از انقطاع وحی نازل شده است.

 

1- دوره دعوت مخفی

کم کم حساسیت مشرکین و ایذا و اذیت تازه مسلمانان، پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان را واداشت که به دره‌های اطراف مکه برای عبادت در گروه‌های کوچک پناه ببرند، گاه بین مشرکین و آنان برخورد به وجود می‌آمد، چنانکه وقتی مسلمانان را به هنگام ادای نماز مورد تمسخر قرار دادند سعد بن ابی وقاص با استخوان فک شتر بر سر یکی از مشرکین زد و او را مجروع ساخت و این اولین خونی بود که در راه اعتلای اسلام ریخته شد.[9]

با بروز درگیری‌ها به دستور پیامبر اکرم(ص)، محل دعوت برای هدایت مسلمانان در خانه «ارقم» در کوه صفا انتقال یافت به این ترتیب هم فعالیت‌ها تمرکز پیدا کرد [10] و هم دعوت با حزم و احتیاط بیشتر صورت گرفت زیرا به تجربه دریافته بودند که جلسات پراکنده و عبادت‌های چند نفره عملاً با برخوردهای بیشتر می‌انجامد. به این ترتیبت با دنبال کردن پیامبر به دعوت تعداد مسلمانان به چهل نفر رسید.[11]

از بین افراد سرشناسی که در خانه ارقم اسلام آوردند ابوذر غفاری بود. با توجه به اینکه ابوذر خبر بعثت پیامبر(ص) را در بادیه شنیده بود به مکه به منزل حضرت علی(ع) وارد شد و بعد از سه روز به خدمت پیامبر (ص) رسید و مسلمان شد. اسلام آوردن ابوذر نشان می‌دهد که حتی در دوره دعوت مخفی در خارج از مکه نیز آوازه رسالت پیامبر رسیده بود. دعوت در پایگاه ارقم تا سال سوم بعثت ادامه داشت.

محتوای دعوت در دوره مخفی

یگانه‌پرستی و پرهیز از بت‌پرستی که اساس و شالوده دعوت پیامبر(ص) را در تمام دوره رسالت تشکیل می‌داده مبتنی بوده است بر خودسازی از طریق شب زنده‌داری، تربیت روح، پایبندی به اصول اعتقادات اسلامی و تحمل سختی‌ها و صبر و شکیبایی و تلاش زیرا می‌بایست رفتار و شخصیت آنان را تغییر دهد. دقت در پیام آیات اولیه حمد و مدثر و مزمل که در شمار نخستین آیات دوران دعوت مخفی است، وظیفه پیامبر(ص) و اصحاب را به تزکیه و پالایش درون و تلاش و غلبه بر وسوسه‌های شیطانی و ذکر و تسبیح و عبادت و برگزاری نماز مطرح کرده است. علاوه برآن باید آماده شوند برای رویارویی با مشرکین و مبارزه جدی و نبرد فکری سنگین با مخالفین حتی با اقوام نزدیک و اعضای خانواده و عشیره در زمانی که متعرض مسلمانان شوند.[12]

اطلاع مشرکین از دعوت مخفی

ابن اسحاق نقل می‌کند که برای تجارت به مکه وارد شدم دیدم مردی وارد مسجد شد و به نماز ایستاد که زنی و پسری جوان نیز همراه او نماز می‌خواندند. من در کنارعباس بن عبدالمطلب نشسته بودم. از او پرسیدم این چه دینی است که آن را نمی‌شناسم؟ عباس گفت: « این مرد محمد بن عبدالله برادرزاده من است و آن زن خدیجه همسر اوست و آن پسر عموی وی است، محمد مدعی است خداوند او را به رسالت فرستاده است و به زودی گنج‌های کسری و قیصر بر روی وی گشوده خواهد شد.»[13]

ابن سعد از قول محمدبن واحدی می‌نویسد: «پیامبر مردم را آشکارا و پنهان به اسلام فرا می‌خواند تا اینکه جمعی از جوانان و ضعفای مکه به آن حضرت ایمان آوردند و پیروان او زیاد شدند. در این حالت قریش کاری با آن حضرت نداشتند فقط وقتی بر مجالس مسلمانان می‌گذشتند می‌گفتند پسر عبدالمطلب از آسمان سخن می‌گوید.»[14]

در قول محمد بن واقدی محدود کردن ایمان آورندگان بر ضعفای مکه درست نیست زیرا با نگاهی گذرا به زندگی مسلمانان اولیه پی می‌بریم که هسته نخستین صحابی پیامبر(ص) از یک طبقه اجتماعی خاص نبودند.

 

خلاصه ویژگی‌های دعوت علنی و عمومی به شرح زیر است:

1ـ پرستش خدای واحد و سرزنش از بت‌پرستی.

2ـ تبیین هدف بعثت و ابلاغ یکتاپرستی و فراخوانی عمومی به آن.

3ـ فلاح و نجات در پرتو توحید و ترک عبادت بتان.

 

علل مخالفت‌های اشراف مکه

مناسبات حاکم بر جامعه مکه از قرن‌ها قبل از اسلام مبتنی بود بر نظام‌های اشرافی در مجموعه‌های قبیله‌ای و تکاثر ثروت از طریق‌ بهره‌کشی از تهیدستان و بردگان رباخواری ، مالکیت‌های بزرگ و سرمایه‌گذاری‌های انبوه و تفاخر قومی که پایه آنها بر شرک نهاده بود.

در دوره دعوت مخفی اشراف مکه فکر می‌کردند فقط دینی آمده که به خدای یگانه دعوت می‌کند و به زودی فهمیدند که این دین پایه‌های قدرت آنها را بر هم می‌ریزد؛ زیرا از عدالت اجتماعی سخن می‌گوید. برای آنها سخت بود که پیامبر از رفعت و کرامت و عزت و مساوات و برادری انسان‌ها سخن می‌گفت و از حقوق ضعفا دفاع می‌کرد و قسمتی از ثروت اغنیا را حقی برای محرومان می‌دانست. اشرافی که بردگان را در حد چهارپایان به کار می‌گرفتند. نمی‌توانستند بپذیرند که بلال حبشی و زید و صهیب و ولید و عتبه و.. با آنها برابر باشند مسلمانان نجات و نیاز آخرت خود را در تمکین از تفاهیم مقدس اسلام می‌دانستند، وقتی امیه بن خلف، بلال حبشی را شکنجه می‌داد از او پرسیدند تو از (احد) چه یافته‌ای که این همه سر سختی می‌کنی گفت: « نجات و آزادی خویش.»[15]

 

واکنش‌های اشراف مکه در قبال دعوت علنی و عمومی

در مقابل اقبال مردم به اسلام و موفقیت پیامبر اعظم (ص) و به خطر افتادن مشرکین، اشراف مشرک مکه و یاران آنها اقدامات متعددی انجام دادند که مهمترین این واکنش‌ها عبارتست از:

الف: استهزاء

قریش برای وارد ساختن فشارهای روانی به استهزاء پیامبر اکرم(ص) پرداختند تا بتوانند او را منزوی کنند.[16] در قرآن کریم به آزار و استهزای آن حضرت، توسط معاندین چندین جا اشاره شده است «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّک یَضِیقُ صدْرُک بِمَا یَقُولُونَ» [17] و « اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ » و یا « یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُون »[18] مشرکین هنگامی که آن حضرت نعمت‌های بهشتی را در ضمن دعوت ذکر می‌فرمود به استهزا، از او می‌خواستند به جای آن وعده‌های آخرت از نعمت‌های روی زمین به آنها هدیه کند. این ریشخندها قلب پیامبر(ص) را آزرده می ساخت و موجب اندوه ایشان می‌شد.[19]

استهزا کنندگان مکه همه ثروتمند و اهل زر و زور و رباخواری بودند. توجه به نام آنها که ابن اسحاق مشهورترین آنها را نام برده دلیل بر این مدعاست. افرادی مثل (اسود بن مطلب، اسود بن عبد یغوث، ولیدین مغیره، عاص بن وائل و حارث بن طلاطله)[20]

ب‌: تهمت

دشمنان پیامبر اکرم(ص) برای آن که عرصه را بر وی تنگ کنند از حربه دیگری استفاده کردند و آن تهمت زدن به ایشان بود چنانکه ولید بن مغیره ابتدا سخنان آن حضرت را اساطیر الاولین نامید و کوشید تا آسمان بودن منشا قرآن را نفی کند. مثلاً به ایشان تهمت جنون می‌زند که در قرآن کریم در سوره قلم این اتهام نفی شده است و بر خلق برجسته پیامبر(ص) تاکید شده است. علاوه بر آن در آیات دیگر قرآن کریم نیز به این مساله اشاره شده است.[21]

ولید بن مغیره هنگام آمدن زائران به حج فعالیتی هماهنگ برای تهمت زدن به آن حضرت را فراهم ساخت که نتیجه آن تهمت ساحری بود. در حالی که خود قبول داشت و می‌گفت که: «سخن محمد با حلاوت است و اصل و ریشه آن مستحکم و میوه آن نیکو ولی با وجود این برای منافع خود تهمت به آن حضرت می‌زد.»[22]

در قرآن کریم در سوره مدثر به کوشش بی‌ثمر ولید بن مغیره اشاره کرده است و همچنین غالب مفسرین مخاطب آیه (10) سوره مزمل را همین ولید بن مغیره دانسته‌اند.[23]

ج‌: تطمیع

مشرکین مکه از دیدگاه خود به پیامبر(ص) نگاه می‌کردند؛ به این جهت عتبه بن ربیعه نماینده اصحاب دارالندوه به آن حضرت پیشنهاد حکومت و ثروت و همسران زیبا می‌کرد و شاید این پیشنهادها بعد از مذاکره با ابوطالب و سایر اقدامات ایشان برای منزوی ساختن پیامبر(ص) بود. حضرت محمد(ص) در مقابل پیشنهادات زر و سیم و مال و منال و قدرت حکومتی و لذایذ دنیوی آیاتی از سوره فصلت را بیان فرمودند: « حم* تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ * بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ * وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ ... »[24]

عتبه که خود اعلم اشراف و سخن‌شناس قریش بود، وقتی نزد اشراف بازگشت اعتراف کرد که قرآن نه سحر است نه شعر و نه کهانت و نه جادوگری، برای حفظ اشرافیت قریش و از روی مآل اندیشی گفت: « ای گروه قریش سخنم را بشنوید و از محمد دست بردارید سوگند به خدا با گفتاری که من از او شنیدم خبری بزرگ در پیش است... که عزت و سعادت شما در آن است.[25]

پایه‌های اشرافیت مکه به شکل زیر بود:

1ـ نظام نابرابری اقتصادی مردم بر پایه‌های شرک بود.

2ـ از عدالت و مساوات می‌گریختند.

3ـ نسبت به فقرا بی‌اعتنا بودند و اصلاً اهل بذل و بخشش نبودند.

4ـ در فحشا و بغی و انجام منکرات غرق بودند.

به این جهت بود وقتی ولید بن مغیره خواست که پبامبر(ص) برای او قرآن بخوانند ایشان این آیه را خواندند[26] :« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »[27]

د: درخواست کارهای خارق‌العاده

اشراف قریش که از ترفندهای قبلی طرفی نبستند از حضرت محمد(ص) انجام کارهای عجیب و خارق‌العاده در خواست کردند مثل؛ (هموار شدن کوه‌های مکه و جاری شدن انهار، آمدن فرشته‌ای در جلو مردم که پیامبر را تائید کند، بر سر اشراف سنگ فرود آید) نمونه‌ای از این درخواست‌ها در قرآن کریم آمده است از آن جمله: «وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا. أَوْ یُلْقَى إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا، أنظُر کَیفَ ضَرَبوا لَکَ الأمثالَ فَضَلُّوا فَلا یَستَطیعونَ سَبیلاً»[28]

حضرت پیامبر(ص) در مقابل این گونه سوالات با آرامش جواب می‌دادند که من مبعوث شدم بشیر و نذیر شما باشم اگر سخن مرا بشنوید سود دنیا و عقبی را خواهید برد ولی اگر مرا انکار کردید من وظیفه و ماموریت دارم که طریق صبر و مقاومت پیش گیرم تا زمانی که خداوند بین من و شما حکم کند.

اشراف قریش محمد(ص) را خوب می‌شناختند و متوجه کلام فصیح و محتوای مفاهیم قرآن کریم که خود معجزه‌ای شگفت است، بودند.

هـ‌ : آزار و شکنجه مسلمانان

اشراف مکه پس از سر سختی حضرت محمد(ص) و پایداری مسلمانان و وقوف به سازش ناپذیری تصمیم گرفتند آن حضرت را بکشند.[29] ولی با مقاومت جدّی ابوطالب روبرو شدند و گویا در همین زمان حمزه عموی پیامبر نیز ایمان آورد و قریش متوجه شد که هر گونه تعرض به جان محمد(ص) واکنش شدید بنی هاشم را به دنبال دارد لذا به آزار و شکنجه مسلمانان فاقد حسب و نسب (موالی) پرداختند.[30] شکنجه‌هایی مثل (تازیانه زدن به آنها بر روی ریگ‌های داغ، گرسنگی و تشنگی دادن و نهادن سنگ سنگین بر روی شکم) انجام دادند. نام بعضی از این شکنجه‌شدگان عبارتند از: «بلال حبشی، عامل بن فهیره، صهیب بن سنان، ام عیس تهدیه و دخترش، سمیه.

چنان فشار بر مسلمانان زیاد شد که حتی برگزاری نماز را بر مسلمانان محدود کردند این فشارها سبب شد کسانی مثل (حارث بن زهر، ابوقیس فاکهه و ابوقیس بن ولید و...) مرتد شدند و در جنگ بدر همه این مرتدین کشته شدند.[31]

و: حصر در شعب ابی طالب

مشرکین که نتوانستند با فشارها و شکنجه‌ها و... حضرت محمد(ص) را از دعوت به اسلام باز دارند به فکر تحمیل فشار اقتصادی افتادند و پیمان نامه ترک معاملات و مراودات اقتصادی و اجتماعی با بنی‌هاشم و بنی مطلب را نوشتند که بر اساس آن تا وقتی که بنی‌هاشم محمد (ص) را برای قتل به مشرکین وانگذارند حق معامله با ایشان را ندارند، به اتخاذ این رویه در شب اول سال هفتم بعثت[32] بنی هاشم و بنی مطلب را چه مسلمان و غیرمسلمان در شعب محصور کردند. کم­کم زندگی در شعب سخت شد و تمام ثروت خدیجه صرف نیازهای محصورین در شعب شد.[33]

چند تن از مکیان در تهیه غذا به بنی هاشم مساعدت می‌کردند از آن جمله (ابوالبخزی و ابوالعباس بن‌ربیع و حکم بن هشام) ضمن آنکه ماه‌های حرام امنیت و امکان خرید و فروش وجود داشت ولی با وجود این محدودیت اقتصادی چنان شدید بود که چاره‌ای جز خوردن پوست درخت نداشتند مسلمانان این فشارها را تحمل می‌کردند زیرا در شعب بهتر می‌توانستند جان پیامبر را حفظ کنند.

محرومیت‌ها و رنج‌ها باعث شد که اتحاد بنی‌هاشم بر ضد اشراف مکه بیشتر شود و ستمگری‌های آنان را بیشتر نشان داد حصر در شعب ابوطالب سه سال طول کشید و پیامبر فرصت بیشتری پیدا کرد که به تبلیغ و ارشاد مسلمان و دعوت مشرکین محصور در شعب بپردازد. قریش نسنجیده این فرصت را فراهم کرد و مسلمانان برای مقاومت آماده‌تر شدند و مسلمانان با روح بزرگ پیامبر بهتر آشنا شدند و به نیروی ایمان در آفرینش انسان مومن و صبور پی برده و الگو گرفتند بدون آنکه پاداش مادی دنیوی دریافت کنند.

سرانجام پیمان نامه را موریانه خورد و فقط «بسمک اللهم» باقیماند. ضمن آن که بسیاری از مخالفین فهمیدند محصور کردن بنی هاشم کاملاً به ضرر آنها بوده است از طرف دیگر طرفداران نقض پیمان‌نامه وقتی زمینه را مطلوب دیدند مسلحانه به سوی شعب رفتند و بنی هاشم را به ترک آنجا فراخواندند. تاریخ ترک شعب را نیمه رجب سال دهم هجری نوشته‌اند.

مرگ خدیجه در سال دهم هجری (در شعب ابوطالب) اتفاق افتاد.و مرگ خدیجه را بین 3 تا 55 روز بعد از مرگ ابوطالب اعلام کرده‌اند. از دست دادن دو یاور نیرومند و با نفوذ برای پیامبر بسیار دردناک بود و فشار مشرکین روز به روز شدت گرفت.[34]

 

انتخاب پایگاه یا پناهگاه مناسب

بر اساس گزارش‌های موجود با مشاهده گسترش شکنجه‌های مسلمانان بی‌پناه حضرت پیامبر اکرم(ص) آنان را به سوی هجرت به حبشه فراخواند. مسلمانان دوبار به حبشه مهاجرت کردند. تعداد مهاجران را متفاوت اعلام کرده‌اند بیشتر گفته شده یازده نفر مرد و چهار نفر زن در نوبت اول مهاجرت نمودند و پس از دو ماه سکونت در حبشه با استفاده از حق جوار به مکه بازگشتند و در مرتبه دوم یکصد و یک نفر به سرکردگی جعفر بن ابیطالب مهاجرت کردند.[35]

در مورد زمان مهاجرت مسلمانان زمان‌های مختلف را بیان کرده‌اند از آن جمله قبل از محصور شدن در شعب و همچنین بعد از حصر در شعب. آنچه مورد توجه است اینکه حضرت پیامبر به فکر پناهگاهی برای مسلمانان و تبلیغ اسلام در سرزمین‌های دیگر بود و انتخاب حبشه به وسیله حضرت محمد(ص) با بررسی و تحقیق انجام گرفته بود و مسلمانان در آنجا در محل امن زندگی می‌کردند. با وجود این وقتی در مهاجرت اول شنیدند که مردم مکه مسلمان شدند به شوق حضور در جوار پیامبر و سایر مسلمانان به مکه مراجعه کردند. نتیجه آن که مهاجرت فقط از بیم جان نبوده است بلکه تدارک پایگاهی امن در بیرون شبه جزیره عربستان بوده است و با نقشه دقیق حضرت پیامبر(ص) صورت گرفته است. (انقلاب تعاملی اسلام، ص93)

 

بررسی وضعیت مسلمانان بعد از حصر در شعب ابیطالب

بعد از مرگ ابیطالب مشرکین فرصت پیدا کردند که فشارها و سخت گیری‌ها را هر روز نسبت به مسلمانان زیادتر کنند کم کم کار به بن بست رسید تا آنجا که تقریباً کار دعوت در مکه متوقف شد. برای بیرون شدن از این بن بست حضرت محمد(ص) در اطراف مکه به دنبال جائی برای دعوت و همچین نجات از آزارهای فزاینده بود. به این منظور به طائف رفت ولی علاوه بر آنکه استقبال نکردند با اهانت و پرتاب سنگ آن حضرت را از طائف خارج کردند.

پیامبر در مقابل بد رفتاری مردم طائف به خدا پناه برد و با وجودی که فرشته وحی دست او را برای نفرین بر مردم طائف واگذاشت؛ فرمود: نمی‌توانم خواستار مرگ مردم طائف باشم چرا که می‌ترسم در اصلاب ایشان مردم راه یافته‌ای وجود داشته باشد.[36] (یا مَن رَحمَتُهُ عَفیفه)

متاسفانه روزهای کوشش و تلاش بی‌ثمر بود، مخالفان آزار و شکنجه را با بی‌شرمی ادامه می‌دادند چنانکه آب دهان به صورت مبارک او می‌انداختند، زنان و اطفال را وادار کردند بر سر ایشان خاکستر و شکمبه گوسفند بریزند. حضرت محمد(ص) به سراغ قبیله بنی عامری صعصعه رفت و آنان را دعوت کرد.[37] مردی به نام بحیره بن فراس که آرزوی سلطه بر مکیان را داشت گفت: «بنی عامر حاضر به قبول اسلام است به شرط واگذاری جانشینی پیامبر به وی، ولی پیامبر فرمودند: «اختیار این امر با خداست و او آن را در هر جا که خود بخواهد قرار می‌دهد» بعد از آنکه پیامبر(ص) از قبیله بنی عامری پاسخ نامناسب شنیدند باز هم از پا نایستادند و به تبلیغ خود ادامه دادند و حتی برای دعوت تا (کنده) نیز رفت ولی حاصلی نداشت.[38]

 

آمدن مردم یثرب

پیامبر چون کوه استوار بود به طور جدی و عجیب ایستادگی می‌کردند و با تزکیه‌ای که در مسلمانان به وجود آورده بودند امیدوار و پابرجا بودند. در سال پانزدهم هجری در موسم حج پیامبر اکرم(ص) با شش نفر از قبیله خزرج ملاقات کرد و اسلام را بر آنها عرضه کرد و برای آنان قرآن را تلاوت کرد و ایشان مسلمان شدند و در سال دوازدهم، دوازده نفر مرد و پنج نفر زن به مکه آمدند[39] و در عقبه دوم پیمان نامه نوشته شد و مقدمه مهاجرت مسلمانان به یثرب و توسعه اسلام فراهم شد و در سال سیزدهم هجری هفتاده و سه نفر مرد و زن به مکه آمدند و با پیامبر بیعت کردند.[40]

 

نقشه قتل پیامبر(ص) در لیله المبیت

قریش فکر می‌کردند با مهاجرت مسلمانان به یثرب در مبارزه با حضرت محمد و اسلام موفق شده‌اند، ولی خلاف این بود زیرا اسلام به سرعت در شهر و روستاهای دیگر گسترش پیدا می‌کرد. بخصوص که پیامبر نقیبانی برای تبلیغ اعزام می‌کرد. آنها متوجه به خطر افتادن قدرت قریش شدند، لذا تصمیم گرفتند ریشه‌ جان او را در همان مکه خشک کنند تا امکان تشکیل دولت و حکومت مسلمین در یثرب از بین برود. به همین علت اصحاب دارالندوه هم پیمان شدند که حضرت محمد را به قتل برسانند.

پیامبر(ص) به دستور خداوند پس از اعزام مسلمانان به یثرب در شب پنجشنبه اول ربیع‌الاول سال چهاردهم هجری از راه مخفیانه (به علت مسدود بودن راه‌ها توسط مشرکین) ) به سمت یثرب حرکت کرد، در آن شب حضرت علی(ع) در قتگاه در بستر محمد(ص) خوابید و پیامبر اعظم(ص) به یثرب مهاجرت کردند. «و مِنَ النّاسَ مَن یَشتَری إبتِغاءَ مَرضاتِ الله.

 

 

 

2- دوران دعوت علنى

پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به فرمان الهى دعوت خود را آشكار ساخت:

فاصدَع بِما تؤ مَرُ و اءَعرِض عَن المُشرِكينَ انّا كَفَيناكَ المستَهزِئينَ؛

آشكارا آن چه را ماموريت دارى بيان كن و از مشركان روى گردان، ما شر استهزاكنندگان را از تو دور مى كنيم.

پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با شعار لَا اله الا الله در صحنه اجتماع ظاهر گرديد. اين شعار توحيدى و دعوت اعتقادى با مفاهيم جاهليت و نظام طبقاتى اجتماع و سياست حاكمان جور در آن زمان سازگارى نداشت و منافع سياسى و اقتصادى آن ها را در معرض خطر جدى قرار مى داد، از اين رو موج جديدى از مخالفت ها آشكار شد.

سران شرك، هنگامى كه موقعيت خود را در خطر جدى ديدند، به اقدام عملى عليه آن حضرت و رسالت وى و يارانش دست زدند. در اولين عكس ‍ العمل ها، انكار و استهزا را در پيش گرفتند، استماع قرآن را تحريم كردند و انگشتان خود را هنگام تلاوت قرآن كه با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مى شدند در گوش هايشان مى نهادند و همهمه مى كردند تا صداى قرآن به گوش كسى نرسد.

پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را به نسبت هاى ناروايى چون شاعر، كاهن و ساحر بودن و... متهم كردند، براى كنار آمدن با آن حضرت با پيشنهاد اعطاى مال و مقام، قصد تطميع حضرت را داشتند، جهت مغلوب كردن حضرت با كمك اهل كتاب به طرح پرسش هاى مشكل و درخواست هاى نابه جا و معجزه هاى عجيب و غريب پرداختند و از شكنجه و خشونت عليه ياران حضرت دريغ نكردند، در نهايت با پيشنهاد مصالحه و سازش به ميدان آمدند كه با پاسخ كوبنده سوره كافرون رو به رو شدند، لذا به محاصره و عدم ارتباط با آنان روى آوردند، چرا كه جاذبه كعبه و رفت و آمد در آن، زمينه گسترش دعوت بود، لذا با اين انحصار، اين راه مسدود مى شد. قصه سرايى و افسانه بافى و دامن زدن به خرافات و... نمونه اى از فعاليت هاى مشركان عليه پيامبر بود.

ظاهرا قريش از همه راه هاى سياسى و فشارها و ترفندهاى تبليغاتى وارد شده و همه ابزارهاى ممكن را عليه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به كار گرفته بود و در مقابل، انعطاف هاى سياسى و مذاكرات با نرمش جهت استوار كردن پايه هاى نهضت و در پيش گرفتن روش گام به گام، با ديد ظاهرى، توجيه پذير مى نمود، لكن در روش تبليغ و تفسير حضرت، اثرى از اين روش ها ديده نمى شود و محتواى تعاليم الهى، با همان قاطعيت و محتواى اصيل و لَا يتغيرى در جو اختناق و رعب انگيز مكه ارائه مى گشت، كه سال ها بعد در مدينه در زمان حكومت اسلامى ارائه مى شد.

تنها مطالبى كه ممكن است چنين نرمش و چنين ملاحظه كاريى را به ذهن مى رساند، روايتى است كه مورخان و سيره نويسانى چون طبرى، ابن اسحاق، موسى بن عقبه و محمد بن عمر واقدى، تحت عنوان داستان غرانيق نقل كرده اند كه متاسفانه در تعدادى از كتاب هاى تفسير اهل سنت، ذيل آيات آخر سوره نجم و آيه 52 سوره حج آورده شده است. ما اين مسئله را در جاى خود توضيح خواهيم داد.

 

اوضاع مدينه

از آن جا كه مدينه قبل از هجرت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با اوضاع پيش از اسلام آن تفاوت چندانى نداشت، لذا از دو حيث قبل از هجرت و پس از هجرت قابل بررسى است.

1- قبل از هجرت

ساكنان عمده مدينه را دو گروه اعراب و يهوديان تشكيل مى دادند.

اعراب، كه منسوب به دو قبيله اوس و خزرج بودند، جد ((اوسى))ها ((اوس بن حارثه بن ثعلبه عمرو)) و جد ((خزرجى))ها ((خزرج بن حارثة بن ثعلبه عمرو)) بوده است. سال ها ميان اين دو قبيله جنگ و درگيرى برقرار بود و هر دو قبيله با هم رقابت مى كردند.

يهود، از سه طائفه بزرگ بنى قريظه، بنى نضير و بنى قينقاع، در مدينه و طوايف كوچك ديگر در اطراف، تشكيل شده بود. آن ها در قلعه ها زندگى مى كردند، هر قبيله اى براى خود رئيسى داشت و افراد، تحت حمايت بزرگان قبائل بودند. در ميان اين طوائف، اختلاف طبقاتى شديدى حكم فرما بود و امور دينى و تنفيذ احكام و داورى كه در دست احبار بود، در مورد همه افراد اين طوائف به يكسان اجرا در نمى آمد. به عنوان نمونه: بنى نضير به علت شرف در نسب، ديه كامل مى گرفت، در حالى كه بنى قريظه نصف ديه.

اينگونه تبعيض ها، اختلاف شديدى را در ميان آن ها ايجاد كرده بود، لذا بنى قريظه با قبيله اوس و بنى قينقاع و بنى نضير با قبيله خزرج هم پيمان بودند.

بنى نضير، براى خود برترى هايى قائل بودند؛ آن ها نسبشان را به هارون مى رساندند و به آن افتخار مى كردند.

2- بعد از هجرت

بررسى عملكردهاى رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) از اين مقطع به بعد مى تواند جنبه سياسى شخصيت آن حضرت را به عنوان اولين مفسر قرآن به ما بشناساند، چرا كه همه كارها و اقدامات آن حضرت، زير چتر وحى و نبوت قرار داشت، و در همه آن ها محور اصلى، پياده كردن و ابلاغ شريعت اسلام بود، كه عمل آن حضرت را بايد تفسير عملى قرآن دانست، چرا كه سنت وى در اداره جامعه درست همان اجراى عملى دستورها و قوانين قرآن كريم است.

در اين زمينه استاد معرفت مى فرمايد:

سنت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) قولى و عملى و تقرير بود كه همه آن ها براى بيان و تفسير مجملات كتاب خدا و حل مبهمات آن در قوانين شرع و سنت است... بنابراين، هر آن چه از آن حضرت در شريعت سر زده، فروع احكام عبادات چه مستحب و واجب و همچنين احكام معاملات و نظام سياسى اسلام، همه آن ها تفصيل است براى آن چه از تشريع و تكليف در قرآن، مجمل است.

 

تغيير نظام سياسى اجتماعى

با ورود پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به مدينه، نظام سياسى مدينه متحول شد و گروه هاى سياسى جديدى تشكيل يافت.

1. يهود:

شرح آن گذشت.

2. مهاجران و انصار:

يكى از مهمترين اقدامات پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) بعد از ورود به مدينه اين بود كه عناصر متجانس و ستيزه جويى را كه در شهر و اطراف آن تشكيل شده بود، با نظم به هم پيوند دهد.

در واقع با ظهور اسلام، تركيب اجتماعى شهر دگرگون شد و ساختار جديدى به نام مهاجران و انصار و يهوديان شكل يافت، كه البته معيار اين تفكيك قبيله و نسب نيست. تحول ژرفى كه با هجرت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به مدينه با استقبال توده هاى مردم به اسلام ايجاد شده بود با پيوند برادرى كه بين دو طائفه بزرگ اوس و خزرج بسته شد به اوج خود رسيد و نيروى عظيمى به عنوان انصار را در صحنه مدينه پديد آورد. مهاجران نيز مسلمانانى بودند كه در اثر آزار و اذيت قريشيان، شهر، ديار، زن و فرزند خود را رها كرده و براى حفظ دين خود به مدينه مهاجرت كرده بودند.

 

تمايز ساختار سياسى مهاجران و انصار

مسلمانان در مدينه با برقرار شدن پيمان برادرى به صورت يك پارچه شدند، اما تمايز ساختار سياسى آن ها در صحنه اجتماعى امرى نبود كه بتوان انكارش كرد. انعكاس اين دوگانگى و تمايز را از بعضى از آيات قرآن كه در آن مهاجران و انصار را مخاطب قرار داده است، به خوبى مى توان به دست آورد. مانند:

آن ها كه ايمان آوردند و مهاجرت نمودند و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد نمودند و آن ها كه پناه دادند و يارى نمودند، اولياى يكديگرند... و آن ها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و جهاد در راه خدا كردند، و آن ها كه پناه دادند و يارى كردند، آنان مؤمنان حقيقى اند....

پيش گامان نخستين مهاجران و انصار و آن ها كه به نيكى از آن ها پيروى كردند خداوند از آن ها خشنود و آن ها نيز از او خشنود شدند....

شايد از اين آيات و آيات مشابه بتوان برداشت كرد كه: خداوند متعال در قرآن كريم مهاجر و انصار را به عنوان دو طيف و دو جريان مجزا و موازى به عنوان يك واقعيت اجتماعى در كنار هم ذكر و در موارد متعددى از آن ها تمجيد مى كند.

همچنين با بررسى تاريخ در مورد رفتارها، كنش ها و واكنش هاى مهاجران و انصار، اين دو بازوى اسلام، نسبت به يك ديگر، در مى يابيم كه مهاجران و انصار در تعامل با يك ديگر دچار چالش بوده اند، به طورى كه هر يك از اين دو گروه براى كسب فضيلت بيشتر و در نتيجه به دست آوردن جاى گاه و اعتبار ويژه نزد پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) كه مركز و ثقل قدرت اسلامى به حساب مى آمد با يك ديگر در رقابت بودند.

مهاجران به خاطر سبقت در اسلام و تحمل دوران سخت و محنت بار مكه و همچنين هجرت خود از مكه و از همه مهم تر اين كه پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) از قوم آنان بود، براى خود فضيلت و امتيازهاى ويژه اى قائل بودند و خود را برتر از انصار مى دانستند، و به اين وسيله مى خواستند برترى و تفوق اجتماعى خويش را در مدينه به دست آورند، گو اين كه قريش براى خود در ميان ساير اعراب سرورى قائل بود.

از سوى ديگر، انصار نيز به خاطر يارى رساندن به پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) و پناه دادن به مهاجران و اين كه مدينه سرزمين آنان بود، براى خود فضيلت هايى قائل بودند كه به واسطه آن خود را مقدم مى دانستند. آنان در مشاجرات و نزاع هاى لفظى خود اين فضيلت ها را به رخ يكديگر مى كشيدند و به آنان تفاخر مى كردند؛ به گونه اى كه گاهى تا سر حد جنگ پيش مى رفتند.

 

بيان شواهد تاريخى

شواهد متعددى در تاريخ نقل شده است كه سبب مى شود اين دو گروه به عنوان جريان هاى سياسى در نظر گرفته شود، مانند:

الف) تفاخر

1- ماجراى سعد بن ابى وقاص: در الدر المنثور به نقل از سعد بن ابى وقاص آمده است كه:

آيه تحريم شراب درباره سرگذشتى از من نازل شده است و آن سرگذشت اين بود كه روزى مردى از انصار طعامى پخت و ما را بر آن مائده دعوت كرد، غير از ما هم عده اى آمده بودند، بعد از طعام، شراب سيرى صرف شد؛ به گونه اى كه همه سرشار بودند، البته اين داستان قبل از تحريم شراب بود، بعد از آن كه سرها از نشئه شراب گرم شد، شروع كردند به تفاخر، انصار گفتند: ما بهتريم از قريش، قريش گفتند: ما از انصار بهتريم، مردى از آن ميان دست برد و استخوان فكى كه در آن ميان بود برداشت و به بينى مى كوفت، و بينى مرا شكافت [بينى سعد تا آخر عمرش شكاف دار بود] من با آن حال شكايت نزد رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) برده و داستان خود را به عرض رساندم، در پاسخ عرض حال من اين آيه نازل شد و آن حضرت تلاوتش فرمود:

يا ايَّها الَّذينَ آمَنوا اءِنَّمَا الخَمرُ و المَيسِرُ...

اين ماجرا، نشان مى دهد بعضى از اصحاب دست از نوشيدن خمر حتى پس از تحريم آن با آيه سوره بقره يَساءَلونَكَ عَن الخَمرِ و المَيسِرِ برنداشته بودند، لذا با اين آيه حرمت آن تاءكيد بيشترى يافت. هم چنين آيه شريفه بيان مى كند، مهاجر و انصار بر يك ديگر تفاخر مى كردند؛ به گونه اى كه منجر به ضرب و جرح يكى از انصار شد.

2- ماجراى عبدالله بن انيس: پيغمبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) عبدالله بن انيس را با مردى از انصار و مردى از مهاجر به دنبال كارى فرستاد و اين سه تن در بين راه به انساب خود افتخار مى كردند، تا آن جا كه عبدالله بن انيس را خشم گرفت و مرد انصار را كشت و از اسلام مرتد شده به مكه گريخت.

شايد جاى شكى باقى نماند كه اينگونه تفاخرها و فضيلت تراشى ها صرفا براى بيان فضايل آبا و اجدادى نبوده است، بلكه در وراى آن، حفظ سلطه و كسب قدرت به خوبى نمايان است. به ويژه اين كه قريش براى خود سيادتى در ميان اعراب قائل بود، لذا طبيعى بود كه به همين وسيله براى حفظ سيادت خود تلاش كند.

اينگونه تفاخرها و فضيلت تراشى ها آن چنان ريشه دار بود كه حتى با سال ها حاكميت اسلام نيز ريشه كن نشد و بعد از رحلت رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) نيز به شدت در ميان اين دو جريان يعنى انصار و مهاجر ادامه يافت. با اين حال چگونه مى توان ساده انگارانه پنداشت كه اينگونه تفاخرها سياسى نبوده است، در حالى كه سياست- ظاهرا- تنها عامل قدرت مندى است كه مى توانست موجب اين تفاخرها باشد.

 

ب) كوشش براى كسب موقعيت اجتماعى

1. نزاع بر سر چاه آب: در بازگشت از جنگ بنى المصطلق، انس بن سيار، هم پيمان انصار و جهجاه اجير عمر بن خطاب، در كنار چاه به هم برخوردند، و هر دو دلو در چاه انداختند تا آب بكشند و دلوها در هم پيچيد. سيار گفت: دلو من، جهجاه گفت: دلو من. و همين باعث درگيرى بين آن دو شد. جهجاه به صورت سيار سيلى زد و خون از روى او جارى شد. سيار قبيله خزرج را و جهجاه قبيله قريش را به كمك طلبيد، هر دو گروه سلاح بر گرفتند و چيزى نمانده بود كه فتنه اى به پا شود.

2. اعتراض انصار به تقسيم غنايم: اين اعتراض به حضرت رسول (صلّى الله عليه و آله و سلم) در تقسيم غنائم، بعد از جنگ با هوازن رخ داد.

ابوسعيد خدرى مى گويد:

رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) غنايم را تنها ميان آن عده از قريش و ساير اقوام عرب تقسيم كرد كه با به دست آوردن غنيمت دل هايشان متمايل به اسلام مى شد و اما به انصار هيچ سهمى نداد، نه كم و نه زياد. از اين رو سعد بن عباده نزد آن جناب رفت و عرض كرد: يا رسول الله، گروه انصار در اين تقسيمى كه كردى، اشكالى به تو دارند، زيرا همه آن ها را به اهل شهر خودت و ساير اعراب دادى و به انصار چيزى ندادى.

حضرت فرمود: حرف خودت چيست؟ عرض كرد: من هم يكى از انصارم.

فرمود: پس قوم خودت (انصار) را جمع كن تا جواب همه را بگويم. سعد همه انصار را جمع كرد. رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) نزد آنان رفت و براى ايراد خطبه به پا خاست... حضرت فرمود: شما به خاطر پشيزى مال دينا كه من به وسيله آن دل هايى را رام كردم تا اسلام بياورند ناراحت شده ايد. و آن نعمت بزرگى كه خدا به شما قسمت كرده و به دين اسلام هدايتتان كرده هيچ در نظر نمى گيريد؟...

از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه:

خداوند نور انصار را، به خاطر اين اعتراض، گرفت.

در اين ماجرا چشم و هم چشمى ها، رقابت ها و فضيلت تراشى هاى انصار و مهاجر نسبت به يكديگر سبب شد تا انصار بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلم در تقسيم غنائم خرده بگيرند كه ديگران چه فضيلتى بر ما دارند كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) همه غنايم را به آن ها داد و به ما نداد؟ پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) براى اين كه اين دل نگرانى را تا حدى كاهش دهد فرمود:

اگر نبود مسئله هجرت من خود را يكى از انصار مى دانستم و....

اين كلام حضرت سبب گريه انصار شد و توانست آتش حسادت را كه بين آنان و قريش شعله ور شده بود تا اندازه اى فرو نشاند و پس از آن حضرت دست به دعا برداشته و براى انصار دعا كرد.

شايد درباره همسران پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نيز بتوان رد پاى اين فضيلت تراشى ها را جست و جو كرد، زيرا كسانى كه از طريق همسران پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به آن حضرت منتسب مى شدند از موقعيت خوبى برخوردار مى شدند؛ همان طور كه بعد از جنگ بنى مصطلق، وقتى اسيران آن قوم را آوردند و حضرت با يكى از آن اسيران به نام ((جويريه)) ازدواج كرد، مسلمانان، ساير اسيران را نيز به خاطر فاميل شدن با پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) آزاد كردند.

بدين سان اين عامل، يعنى ازدواج پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) با همسرانش، نيز مى تواند يكى از ابزارهاى مهم براى كسانى باشد كه طالب برترى و فضيلت تراشى بودند و نبايد اين واقعيت را هم ناديده گرفت كه خليفه اول و دوم نيز هر يك پدر يكى از هسمران پيامبر بودند؛ يعنى عايشه و حفصه.

3. فضيلت تراشى هاى عمر: تلاش عمر براى حفظ يا كسب برترى در موقعيت اجتماعى، حتى بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله و سلم نيز به شدت در ميان اين دو جريان، يعنى انصار و مهاجر به چشم مى خورد، كه نزاع عمر بن خطاب با ابى بن كعب شاهد ديگرى است بر اين مدعا:

عمر بن خطاب از آيه: وَ السَّابقونَ الاءَوَّلونَ منَ المهاجِرينَ و الاءَنصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعوُهُم بِاءِحسان...((واو)) را انداخت و ((الانصار)) را به صداى پيش خواند.

زيد بن ثابت گفت: آيه و الذين صحيح است، عمر گفت: الذين است. زيد گفت: اميرالمؤمنين بهتر مى داند! عمر گفت: بگوييد ابى بن كعب بيايد. چون بيامد از او پرسيد: كدام يك صحيح است؟ ابى گفت: و الذين صحيح است. عمر گفت: ((عيب ندارد، از حرف ابى تبعيت مى كنيم )).

همان طور كه ملاحظه مى شود مقتضاى سخن عمر اين بود كه سبقت و شرافت تنها و تنها مختص مهاجران است و انصار تابع آنان مى باشند. گزارش ديگرى نيز هست كه نشان مى دهد عمر بر اين موضوع اصرار و تاءكيد داشته است ((واو)) را حذف كند تا به اين وسيله برترى مهاجران بر انصار را به قرآن نسبت دهد، و انصار را به حكم قرآن مجبور به پيروى بى چون و چرا از مهاجران نمايد.

در گزارشى آمده است:

عمر به شخصى برخورد كه اين آيه را مى خواند، عمر دست او را گرفت و گفت: چه كسى براى تو اين طور قرائت كرده و تو ياد گرفته اى؟ گفت: ابى ابن كعب. عمر گفت: از من جدا نشود تا تو را نزد او ببرم. وقتى نزد او رفتند عمر پرسيد: تو اين آيه را براى اين مرد چنين قرائت كرده اى؟ ابى گفت: آرى، پرسيد: تو همين طور از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) شنيده اى؟ گفت: آرى، عمر گفت: عجب! من تاكنون خيال مى كردم كه ما مهاجران تنها دسته اى هستيم كه به بالاترين درجه شرافت و اعتبار رسيده ايم و ديگر كسى با ما در آن درجه شركت ندارد.

اين گزارش به ضميمه گزارش قبل، به خوبى نمايانگر طرز تفكر خليفه مسلمانان درباره مهاجران و انصار است. و اين كه چگونه او اصرار دارد طرز تفكر خود را با هر طريق، ولو تغيير قرآن، به مردم آن جامعه بقبولاند. كاملا روشن است كه وقتى وضع و حال خليفه مسلمانان اينگونه باشد حال سايرين چگونه خواهد بود.

شاهد ديگر بر مدعاى ما، روايتى است كه عمر براى تكريم قريش، حتى براى ستمگرانشان، به پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) نسبت مى دهد كه ستم گران قريش نيز در بهشت هستند و سخن خود را در ضمن تفسير آيه ذيل بيان مى دارد: ثُمَّ اءورَثنَا الكِتابَ الذينَ اصطَفَينا مِن عبادِنا فَمنهم ظالم لنَفسِهِ و مِنْهُمْ مُقتَصد و مِنْهُمْ سابِق بِالخيراتِ؛سپس اين كتاب [آسمانى] را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم؛ از ميان آنها عده اى بر خود ستم كردند، و عده اى ميانه رو بودند و گروهى به اذن خدا در نيكى ها [از فتنه پيشى گرفتند.]

فخر رازى مى نويسد:

عمر از پيامبر روايت كرده است كه: ظالِمنا مَغفُور لَنا؛ يعنى ستم گران ما (قريش) بخشيده مى شوند.

سيوطى نيز مى گويد:

از عمر بن خطاب روايت شده كه مى گويد: شنيدم پيامبر فرمود: سَابِقُنا سَابِق، مُقتَصدُنا ناج، وَ ظَالِمُنا لِنَفسِهِ مَغفُور لَنَا؛

پيشى گرفتگان ما پيش گام و مقتصد ما نجات يافته و ستم گران ما (قريش) مورد بخشش مى باشند.

به راستى چگونه ممكن است، پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) ستم گران، آن هم از

  انتشار : ۸ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1181

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما