مقدمه
قرآن کریم بزرگترین کتاب آسمانی است که برای هدایت بشر نازل گشته و بهترین هدیه الهی برای انسانها است تا آنها را به صراط مستقیم و راه سعادت و کمال راهنمایی کند و برای رسیدن به این منظور از هر شیوه و وسیلهای بهره گرفته است.
یکی از شیوههای جالب نیز نقل داستانهای گذشتگان و ملتها و اقوام گذشته است که موجب اندرز و پند و عبرت دیگران است و به خصوص داستان زندگی و تاریخ پیامبران الهی که الگوی انسانهای دیگر بوده و همانگونه که پیروی گفتارشان برای ما لازم است رفتار و عملشان نیز برای ما حجّت و برهانی آشکار است که باید نمونه و الگوی زندگی ما باشد.
قرآن کریم خود نیز به این شیوه دستور داده و به پیامبر بزرگوار خود فرموده:
( فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّروُنَ)
داستانها را برایشان بازگوی شاید اندیشه کنند.
و در پایان داستان حضرت یوسف میگوید:
( لَقَد کانَ فی قَصَصِهِم عِبرَتٌ لِاُولِی الاَلبابِ)
به راستی که در داستانهایشان عبرتی بود برای خردمندان.
امیرالمؤمنین در نامهای که به فرزندش امام مجتبی مینویسد در یک جا میفرماید:
پسرم! درست است که من به اندازهی همهی کسانی که پیش از من میزیستهاند عمر نکردهام، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و درآثار آنها به سیر و سیاحت پرداختم تا بدان جا که همانند یکی از آنها شدم، بلکه گویا در اثر آن چه از تاریخ آنان به من رسیده با همه از اول تا آخر بودهام من قسمت زلال و مصفای زندگی آنان را از بخش کدِر و تاریک باز شناختم و سود و زیانش را داشتم و از میان تمام آنها قسمتهای مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین آنها زیبایش را برایت انتخاب نمودم.
آری، تاریخ گذشتگان سراسر پند و عبرت و درس زندگی است.
عیسی(ع)
عیسی(ع) از پیغمبران بزرگواری است که نامش در قرآن کریم بسیار آمده است و در بیشتر آیاتی که ذکری از آن حضرت به میان آمده، نامش با فضیلت و عظمت توأم است و با عنوانهایی چون عبداللّه، کلمهی خدا، روح خدا و تأیید شده به روح القدوس و سایر افتخارات مفتخر گشته است. در 45 جای قرآن با نام عیسی و در یازده جا با لقب مسیح از آن حضرت یاد شده و در مجموع در سیزده سوره داستان آن بزرگوار آمده است.
مادرش مریم دختر عمران، به عنوان یکی از زنان برگزیده و پاک دامن عالم که به قرب مقام حق تعالی نایل گشته، عبادت و خدمتش به پیشگاه خداوند پذیرفته شده، بیحساب و بدون وسیله از جانب خدا روزیاش میرسیده، فرشتگان الهی و در رأس آنها جبرئیل بر وی نازل گشته و او را به ولادت فرزندش مسیح مژده دادند در قرآن معرفی شده است. به موجب روایات نیز پیغمبر گرامی و رهبران بزرگ اسلام مریم را یکی از چهار زن مقدّس و برگزیده عالم دانسته و فضائل بسیاری درباره آن بانوی پاک دامن بیان فرمودهاند برای بزرگداشت مقام وی لازم است پیش از ورود به احوالات حضرت عیسی شمهای از حالات و فضائل او را بیان دادیم و سپس به شرح حال فرزند بزرگوارش بپردازیم.
مریم(ع)
پیش از این در سرگذشت حضرت زکریا بیان داشتیم که (عمران) پدر مریم از فرزندان سلیمان بن داود و از بزرگان و رؤسای بنی اسرائیل بود و حتّی در حدیثی است که وی یکی از پیغمبران بوده و بسوی قوم خود مبعوث گشته است.
همسر عمران که طبق مشهور نامش حنّه بوده است سالها در آرزوی فرزندی بسر می برد و اندک اندک از آن مأیوس شده بود تا یک روز که در زیر درختی نشسته بود پرندهای را دید که با منقار خود به جوجهاش غذایی دهد این منظره حنّه را دوباره به یاد فرزند انداخت و با حسرت و اندوه به درگاه خدای تعالی دعا کرد که خداوند این آرزویش را برآورد و فرزندی به او عنایت کند و به دنبال آن دعا نذر کرد که اگر صاحب فرزندی شد او را به خدمتگری بیتالمقدّس بگمارد. خدای تعالی دعای حنّه را مستجاب فرمود و به شوهرش عمران وحی کرد که ما به تو فرزندی مبارک خواهیم داد که بیماران مبتلای به مرض خوره و پیسی را شفا بخشد و مردگان را به اذن خدا زنده کند و او را پیامبری برای بنی اسرائیل قرار خواهیم داد.
عمران این مژده را به حنّه داد و طولی نکشید که حنّه در خود احساس آبستنی کرد و آرزوی دیدار فرزند فروغی در چشمان او دمید و شادی و سرور زندگی آنها را فرا گرفت.
در خلال این ماجرا پیش از این که نوزاد به دنیا آید مرگ عمران فرا رسید و روزگار شادی حنّه را به اندوه مبدّل ساخت و او را با مصیبت از دست دادن شوهر روبرو کرد و دیگر کسی آن شادی را در چهرهی حنّه مشاهده نمیکرد دوران آبستنی بپایان رسید و کودک به دنیا آمد امّا بر خلاف انتظار حنّه نوزادش دختر بود این هم اندوه دیگری بود که بر قلب مادر داغدیده وارد شد زیرا او نذر کرده بود فرزندش را بخدمت معبد سپارد و دختر شایسته این کار نبود از سوی دیگر خداوند به عمران وعده کرده بود که فرزندی بدو عنایت خواهد کرد که به مقام پیغمبری برسد و معجزاتی از وی بروز کند از این رو با حسرت اندوه رو به درگاه خدای تعالی کرده و عرض کرد: (پروردگارا من او را دختر زائیدم) ولی باز هم ناامید شد و تصمیم گرفت او را به معبد ببرد و به بزرگان معبد بسپارد به همین مناسبت نامی مناسب هم برای او انتخاب کرد و او را (مریم) نامید که به معنای زن عبادت کار و خدمتکار معبد است.
شمّهای از فضائل مریم
به موجب دو آیه از سوره آل عمران فرشتگان با مریم سخن میگفتند و او از جانب خدای تعالی به مقام پاکی و برگزیدگی بر زمانشان مفتخر کرده و فرشتگان او را به ولادت ( کلمة اللّه( حضرت عیسی) مژده دادند و طبق 2 آیه از سوره مریم جبرئیل بصورت بشری بر وی نازل گشت و خود را به وی معرفی کرد تا پسری پاکیزه بوی بخشد.
ولادت عیسی(ع)
مریم(ع) با سرپرستی حضرت زکریا دوران کودکی را پشت سر نهاد و قدم در سنین بلوغ گذاشت و چنانکه برخی از مفسران گفتهاند گاه گاهی برای رفع نیازهای خود به خانهی ذکریا و نزد خالهاش میرفت.
روزی در گوشهی خانهی زکریا در قسمت شرقی آن برای شستشوی بدن و غسل پردهای زده بود و به پشت پرده رفته بود که ناگهان جوان بسیار زیبا و دل فریبی را دید که به طرف او میآید.
این جوان زیبا، فرشتهی بزرگ الهی جبرئیل امین بود که بصورت انسانی پیش مریم آمده بود تا روح عیسی را در وی بدمد مریم که تا به آن روز در کمال عفت و پاکی زندگی کرده و شب و روز خود را به عبادت و تقوی گذرانده و خلوت سرای دل را به معشوق حقیقی سپرده بود بدون آنکه بداند آن جوان زیبا کیست و از نام و نشان او پرسش کند، به پروردگار خویش پناه برد و با یک جمله کوتاه و موعظه آمیز از آن جوان خواست تا بیدرنگ از کنار او دور شود.
کلام خدا
بهتر است این قسمت را از خدای تعالی و قرآن کریم بشنوید چنانکه در سوره مریم آمده است «در این کتاب مریم را یاد کن آن دم که در مکانی درست شرق از کسان خود کنار گرفت و در برابر آنها پردهای زد. در این وقت ما روح خود را بسوی او فرستادیم و او بصورت انسانی خلقت تمام بر او نمودار شد مریم گفت از تو به خدای رحمان پناه میبرم اگر پرهیزگار هستی. وی گفت من فرستاده پروردگارتو هستم آمدهام تا پسری پاکیزه به تو عطا کنم»
مریم که با شنیدن این جمله اطمینان خاطری پیدا کرد و دانست که این جوان بشر نیست و منظور سوئی ندارد، بفکر فرو رفت که چگونه ممکن است زنی بدون تماس با جنس مخالف فرزنددار شود از این رو با تعجّب پرسید« چگونه ممکن است مرا پسری باشد با اینکه بشری به من دست نزده و من زن آلودهای هم نبودهام.»
فرشته الهی قدرت پروردگار تعالی را بیاد او آورد و این جمله را در پاسخش گفت «اینگونه است پروردگار تو گفته که این کار را بر من آسان است و ما میخواهیم تا او را از جانب خویش نشانه و رحمتی قرار دهیم و کاری گذشته است.»
مریم دانست که مشیّت حق تعالی کار خود را کرده و قرار است مولود بزرگوار و پاکیزهای بدون وجود پدر از مریم پدید آید و آیت و رحمتی از جانب خدا باشد از آن پس آثار حمل در شکم مریم پدید آمد و پس از مدتی هنگام وضع حمل فرا رسید. از آن زمان که حضرت مریم آثار حاملگی در خود مشاهده کرد به جای دوری رفت و آنگاه که هنگام وضع فرا رسید خود را به کنار درخت خرمائی کشید و در آن جا نوزاد مبارک و بزرگوار خود را بر زمین نهاد.
در آن حال از شدت ناراحتی گفت: ای کاش نبودم و این وضع را بر خود نمیدیدم چنان که خدای تعالی فرموده: «درد زایمان او را به سوی تنهی نخل کشانید و گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و چیز حقیری بودم که فراموشم کرده بودند.
دوران کودکی و نبوت عیسی(ع)
دربارهی تاریخ زندگی حضرت عیسی در تواریخ اختلاف زیادی دیده میشود و گفتار مورخان اسلامی با مندرجات اناجیل مخلوط گشته و تمیز دادن آنها نیز کار مشکلی است و در روایات اهل بیت(ع) نیز تا آنجا که به دست ما رسیده برخی از این اختلافات مشاهده میشود، گذشته از اینکه روایاتی که در این باره به ما رسیده بسیار اندک است. مورخان عموماً نوشتهاند: عیسی در سی سالگی نبوت خود را اظهار کرد و این قول موافق با برخی از اناجیل موجود است. برخی گفتهاند: در سی سالگی فرشتهی وحی بر او نازل و دوره ی نبوت و رسالتش آغاز گردید.
در روایت ائمّه اهل بیت(ع) نیز داستانهای عجیبی از دوران کودکی حضرت عیسی نقل شده و در روایت است که روزی مریم(ع) آن حضرت را به صباغی که پارچه و جامهها را رنگ میکرد سپرد تا شغل رنگرزی را به او یاد دهد رنگرز به او گفت این ظرف جای رنگ قرمز است و این یکی مخصوص رنگ زرد و آن دیگری برای رنگ سیاه. عیسی همهی لباسها را در یک ظرف ریخت. صباغ بر او فریاد زد و عیسی فرمود که چیزی نیست من همانطور که میل توست این جامهها را برنگهای مختلف بیرون میآورم و هر کدام را برنگ خود رنگ میکنم رنگرز که آن واقعه را مشاهده کرد با تعجّب گفت من شایستگی آن را ندارم که استاد تو باشم و تو شاگرد من باشی. و همچنین نقل دیگری شده که مریم عیسی را از ترس پادشاهی بنام هیرودیس به مصر برد و 12 سال در آنجا بودند تا وقتی که هیرودیس از جهان رخت بربست و سپس به شام بازگشتند هنگامی که در مصر بودند چنین اتّفاق افتاد که مریم به خانهی دهقانی رفت که فقرا و مساکین به دان خانه میرفتند.
روزی از خانهی دهقان مالی بسرقت رفت و دهقان مسکینان را متّهم ساخت مریم از پیش آمد غمناک شد وقتی عیسی دید که مادرش غمگین است بدو گفت: میخواهی دزد را به تو معرفی کنم؟ مریم گفت آری عیسی فرمود آن شخص کور و آن دیگری که زمینگیر است هر 2 به کمک یکدیگر مال را دزدیدهاند. بدین ترتیب که آن شخص کور رفیق خود را که زمینگیر است بدوش خود سوار کرده و او مال را برداشته است. بدنبال گفتار عیسی بنزد آن کور آمدند و گفتند زمینگیر را به دوش خود سوار کن گفت نمیتوانم.
عیسی(ع) فرمود چگونه دیروز که میخواستی فلان مال را بردارید توانستی او را بر دوش خود سوار کنی کور که این سخن را شنید به کار خود اعتراف کرده و مال را برگرداند. پس از اینکه 12 سال از توقف شان در مصر گذشت و خبر مرگ هیرودیس به آنها رسید به سوی شام بازگشتند و در روستائی که نامش« ناصره» بود ماندند تا وقتی که 30 سال از عمر عیسی گذشت و آن حضرت مأمور شد نبوّت خود را اظهار کند وی گوید بخاطر همین انتصاب به ناصره، پیروان عیسی(ع) را نصاری گویند ثعلبی و دیگران نیز همین مطلب را در کتابهای خود ذکر کردهاند.
معجزات عیسی(ع)
عیسی ابن مریم از پیغمبران بزرگواری است که اصل وجود و آفرینشش معجزه بود بلکه آغاز و انجام زندگیش با معجزه همراه بود پیغمبری که بدون داشتن پدر از مریم متولّد شد و از همان ساعت تولّد معجزات شگفت انگیزی از وی به ظهور میرسید مانند سخن گفتن او با مادرش مریم و دلداری دادنش، سخن گفتن با دیگران و بیان خبرهای غیبی و اخبار آینده.
پایان زندگی آن بزرگوار نیز با معجزه انجام گرفت و خدای سبحان او را از دست دشمنان بطرز معجزه آسایی نجات داد و به آسمان برد.
مهمترین معجزه عیسی(ع) در دوران زندگی زنده کردن مردگان و شفای بیمارانی بود که علاج آنها ازطریق مادّی ممکن نبود علّت آن را امام هشتم(ع) در حدیثی که تمامی آن را در احوالات حضرت موسی نقل کردیم اینگونه بیان فرموده که خدای تعالی عیسی(ع) را وقتی مبعوث فرمود که بیماریها در آن زمان بسیار بود و مردم به پزشک احتیاج داشتند عیسی(ع) نیز معجزهای آورد که از توان پزشکان آن عصر بیرون بود معجزهای که به اذن خدا مرده را زنده میکرد و کور مادرزاد را شفا داد بدین ترتیب حجت خود را بر مردم ثابت کرد.
اندرزها و مواعظ حضرت عیسی(ع)
از آن حضرت روایت شده که عیسی ابن مریم میان بنی اسرائیل بپا خواست و فرمود: ای بنی اسرائیل حکمت را به نادانان میآموزید که به دانایان ستم میکنید و آن را از آموختن به اهلش دریغ ندارید که بدانها ستم خواهید کرد و به ستمکار در ستمش کمک نکنید که فضیلت خود را از بین میبرید. و همچنین فرمود: ای فرزندان آدم از دنیا به سوی خدا بگریزید و دلهاتان را از آن بردارید زیرا که شما شایسته آن نیستید و دنیا نیز شایسته شما نیست شما در آن نخواهید ماند و دنیا برای شما پایدار نمیماند دنیائی پرفریب و پرماجراست و فریب خورده کسی است که مغرور آن گردد و مغبون است کسی که بدان دل ببندد و هلاک شونده کسی است که آن را دوست بدارد و بخواهد، به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و از پروردگار بترسید و واهمه کنید از روزی که پدر مجازات پسر را نکشد و فرزندی بجای پدر مجازات نشود پدرانتان کجا هستند؟ مادرانتان کجا هستند؟ خواهران و برادرانتان کجایند فرزندانتان کجایند؟ آنها را خواندند و اجابت کردند و با این جهان وداع کردند و با مردگان مجاور گشتند و در زمره هلاک شدگان درآمدند و از دنیا رفتند حکایت شما در دنیا حکایت چهارپایانی است که پیوسته در اندیشه شکم و شهوت خود هستند چرا از کسی که شما را آفریده شرم ندارید بندگانی نیکوکار باشید نه پادشاهانی جبّار و نه از فراعنهی سرکشی که به خدایی که آنها را به مرگ مقهور کرده سرکشی میورزند.
روایت شده که عیسی بن مریم(ع) در یکی از خطبههای خود به بنی اسرائیل گفت:
من میان شما شب خود را به روز آوردم، در حالی که نان خورشم گرسنگی، خوراکم علف صحرا، چراغم ماه، فرشم خاک و بسترم سنگ است. خانهای ندارم که ویران شود، مالی ندارم که تباه گردد، فرزندی ندارم که بمیرد، زنی ندارم که غمناک و محزون گردد. صبح کردم در حالی که هیچ ندارم و شام کردم در حالی که هیچ ندارم و با این حال بینیازترین فرزندان آدم هستم.
از امام صادق(ع) روایت شده که عیسی بن مریم(ع) فرمود:
من بیماران را مداوا کردم و به اذن خدا شفا یشان دادم و کور مادرزاد و شخص برص دار را به اذن خدا بهبودی دادم و مردگان را به اذن خدا زنده کردم، ولی شخص احمق را نتوانستم اصلاح و معالجه کنم.
بدان حضرت گفتند: یا روح اللّه! احمق کیست؟ فرمود: شخص خودپسند و خودرأی. کسی که هر فضیلت و برتری را برای خود میبیند نه برای دیگران و همه جا حق را به خود میدهند نه به دیگران. این است آن احمقی که بهبودی و مداوایش مقدور نیست.
پایان کار حضرت عیسی(ع)
حضرت عیسی با پشتکار و دلگرمی عجیبی به کار تبلیغ دین خود مشغول بود به هر شهر و دهکدهای که وارد میشد بیماران را شفا میداد بخاطر همین مخالفهای فراوانی داشت. در اینجا بود که به گفتهی بسیاراز مورخان، یهودای استحریوطی تطمیع شد و دین خود را به دنیا فروخت و با این که خود زادهی حواریون آن حضرت بود، در صدد برآمد تا محل اختفای آن حضرت را به یهود و مأموران دولت نشان دهد و سرانجام همین کار را کرد و با گرفتن مبلغی اندک مکان حضرت مسیح را به دشمنان نشان داد آن چه از نظر مسلم و قطعی است، این است که یهود نتوانستند عیسی(ع) را دستگیر سازد و هنگامی که وارد آن مکان شدند خدای تعالی آن حضرت را به آسمان بالا برد و شخص دیگری را که شبیه آن حضرت بوددستگیر کردند و به دار آویختند.
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خونها بریخت
بر سر آرد زخم رنج احمقی رحم نبود چاره جویی آن شقی
اندک اندک آب را دزد و هوا وین چنین دزد و احمق از شما
آن گریز عیسوی نزد بیم بود ایمن است او آن پی تعلیم بود
منبع:
برچسب های مهم