عنوان صفحه
مقدمه. 1
چکیده. 2
سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله. 3
عبادت پيامبر. 3
زهد پيامبر. 4
سوز پيامبر. 5
بىتكلّفى پيامبر. 6
غمخوار و همدرد. 6
اول مردم. 7
مشورت با مردم. 7
همگام با ياران. 8
وفاى پيامبر. 8
صداقت پيامبر. 8
پيشگام در مبارزه. 9
تدبير پيامبر. 9
قاطعيّت پيامبر. 10
همسردارى پيامبر. 11
مهربانى با كودكان. 11
مهمان نوازى پيامبر. 14
رفتار پيامبر با مخالفان. 14
شمائل و اخلاق پیامبر ( ص)16
آداب معاشرت... 21
لباس و وسایل زندگی پیامبر. 24
پیامبر ( ص ) و فرزند. 25
مسواک و نماز شب پیامبر ( ص ) 26
فهرست منابع. 28
مقدمه:
مهمترین ویژگی انقلاب ما اسلامی بودن آن است و مهمترین ویژگی مکتب اسلام انسانسازی بر اساس معیارهای الهی است .
هدف ما این است که مجموعه ای دقیق و مستدل و در عین حال جا لب و شیرین از اعتقادات خا لص اسلامی در اختیار همگان به ویژه نسل جوان قرار گیرد تا بتواند در این شرایط خاص انقلاب اسلامی خود را بسازند و ایمانی نیرومند که در اعمال و رفتار آنها پرتوافکن باشد فراهم آورند و هم مقدمه ای باشد برای مطا لعه بیشتر .
عشق به آگاهی و آشنایی به جهان هستی در درون جان همه ما است :
همه ما به راستی می خواهیم بدانیم :
این آسمان بلند پایه با اختران زیبایش ، با مناظر ذلفریبش ، این موجودات رنگارنگ ، پرندگان زیبا ، ماهیان گوناگون ، دریاها و کوهها ، شکوفه ها و گل ها ، انواع درختان سربه آسمان کشیده و ... خود به خود بوجود آمده اند یا این نقش های عجیب به دست نقاشی ماهر و توانا و چیره دست کشیده است ؟ در زندگی این دنیا نیز ما چنین حا لی داریم مذهبها و مکتبهای مختلف هر کدام ما را به سوی خود دعوت می کند ولی از آنجا که سرنوشت ما خوشبختی و بدبختی ما پیشرفت و عقب افتادگی ما به بررسی و انتخاب بهترین راه بستگی دارد ما را بر آن می دارد تا شمه ای مختصر آنچه خداوند به وسیله آخرین فرستاده خود بر مسلمانان فرموده است را بیان داریم شاید اندک کمکی برای تعمق و یادگیری بهتر در رسیدن به هدف انجام داده باشیم .
و من ا...توفیق
چکیده:
گفتار و عقاید رسول خدا ( ص ) در زندگی معمولی خویش و روش و شیوه برخورد آن حضرت در رویدادهای مختلف روزانه بهترین سرمشق و نمونه برای استفاده تمام مردم خصوصاَ مسلمانان می باشد .
خدا در قرآن مجید می فرماید :
بگو : اگر شما خدا را دوست دارید از من پیروی کنید خدا شما را دوست خواهد داشت و گناهان شما را می آمرزد و خدا آمرزنده و مهربان است[1] .
پیامبران و امامان علیه السلام که بزرگترین و برجسته ترین حاکمان – مدیران و رهبران جامعه بشری هستند از جمله مهمترین صفات بایسته آنان مقام معنوی و اخلاقی آنان است امام صادق ( ع ) ضمن حدیثی می فرمایند : خداوند پس از آنکه پیامبر خود را به آداب الهی مودّب فرمود و در ظلّ عنایات خویش تربیت نمود آنگاه سیاست بندگانش را به او واگذار کرد . دیدگاه اسلام این است که خصیصه های اخلاقی و معنوی در کنار سایر عوامل مادی و علمی و مهارتی می تواند موجبات استحکام یا ویرانی حکومت و رهبری را فراهم آورد و یا ابزاری باشد در خدمت مدیریت .
اینک توجه می کنیم به یک مورد از آیات قرآن کریم که تاریخ و یاد گذشتگان را تقویت روحیه و اراده رسول گرامی اسلام ( ص ) در جهت ایفای مسئولیت عظیم رهبری و رسا لت بکار گرفته است .
در آیه 49 سوره هود : پس از اینکه به گو شه هاییاز تاریخ نوح ( ع ) اشاره کرده است در خطاب به رسول گرامی اسلام ( ص ) می فرماید : « اینها از اخبار غیب است که به تو وحی می کنیم نه تو و نه قوم تو اینها اینها را پیش از این نمی دانستید بنابراین صبر و شکیبایی پیشه کن که عاقبت از آن پرهیزگاران است . » همانا بهترین روش زندگی رو ش زندگی پیامبران می باشد و بهترین روش زندگی پیامبران روش زندگی پیامبر اسلام ( ص ) است .
سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
در ميان تمام انبيا، تنها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است كه جزئيّات تاريخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده كه افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مىرود، زيرا زندگى ساير انبيا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحريفات فراوان و همراه با انواع تهمتها نوشته شده است.
كتابهاى زيادى درباره اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته شده كه بيشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخشهاى قبلى درباره انبيا و شناخت و صفات آنان بحثهايى كرديم مناسب است گوشهاى از سيره آن پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله را در اينجا ذكر كنيم زيرا آشنايى با سيره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفيد است. از خداوند متعال مىخواهم اين نوشته مختصر را از ما بپذيرد و ما را از بهترين امّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله قرار دهد.
پيامبر اكرم نزد كسى پاى خود را دراز نمىكرد. با گشادهرويى صحبت مىكرد و به همه افراد توجه مىفرمود.
آنچه در اينجا ذكر مىشود از كتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سيره ابن هشام» و «كُحل البصر» و «تفسير الميزان» جلد ششم و غير آن است.
عبادت پيامبر
چون پاسى از شب مىگذشت رسول خدا صلى الله عليه و آله از بستر برمىخاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواك و تلاوت آياتى چند از قرآن كريم، در گوشهاى به عبادت مىپرداخت و اشك مىريخت. بعضى از همسرانش كه او را به اين حال مىديدند مىگفتند: تو كه گناهى ندارى چرا اين قدر اشك مىريزى؟ مىفرمود: آيا بنده شاكر خدا نباشم؟
امّ سلمه مىگويد: شبى پيامبر در خانه من بود، نيمه شب، او را نيافتم به سراغش شتافتم، ديدم در تاريكى ايستاده، دستها را بلند كرده، اشك مىريزد و مىگويد: خدايا! هرچه نعمت به من دادهاى از من مگير، دشمنم را خشنود مكن، به بلاهايى كه مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مكن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدايت شوند، شما كه بخشوده شدهاى! فرمود: هيچ كس از خدا بىنياز نيست. حضرت يونس آنى به خودش واگذار شد، در شكم ماهى زندانى شد.
چون ماه رمضان مىرسيد، پيامبر همه بردگان خود را آزاد مىكرد، به هنگام نماز مىلرزيد و هرگاه نماز را به تنهايى مىخواند ركوع و سجود آن را طول مىداد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مىخواند بسيار عادّى و ساده برگزار مىكرد. به يكى از يارانش كه امام جماعت ساير مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مىايستى سعى كن بعد از حمد، سوره كوچكى قرائت كنى و نماز را طول ندهى.
رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زينت مىكرد.
زهد پيامبر
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دوازده درهم به حضرت على عليه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهيّه كن. على عليه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قيمت تهيّه كرد و خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله آورد. پيامبر فرمود: اگر لباس ارزانتر يا سادهترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على عليه السلام لباس را برگرداند و پول را پس گرفت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله برگشت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله با على عليه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه كنيزى را ديدند كه گريه مىكند، از حالش جويا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خريد جنس به من دادهاند ولى پول را گم كردهام و اكنون مىترسم كه به خانه برگردم. پيامبر صلى الله عليه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند و پيراهنى به قيمت چهار درهم خريدند.
هنگام بازگشت برهنهاى را ديدند، لباس را به او بخشيدند و دوباره به بازار برگشته و پيراهن ديگرى خريدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان كنيز را ديدند كه ناراحت است و مىگويد: چون برگشتن به خانه طول كشيده مىترسم مرا بزنند. پيامبر صلى الله عليه و آله همراه كنيز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشريف فرمايى پيامبر صلى الله عليه و آله كنيز را بخشيد و او را آزاد نمود. رسول اكرم فرمود: چه دوازده درهم با بركتى كه دو برهنه را پوشاند و يك نفر را آزاد كرد.
آرى، اگر ما هم كمى از زندگى خود بكاهيم بسيارى از برادران ما به نوائى مىرسند.
يك نفر يهودى چند درهم از پيامبر صلى الله عليه و آله طلب داشت. روزى مطالبه كرد ولى پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى نداشت كه به او بپردازد. يهودى گفت: همين جا در كنار تو مىمانم تا بدهى خود را بپردازى و پيامبر صلى الله عليه و آله را در جاى خود نگه داشت. ظهر شد، مردم نماز ظهر را خواندند، عصر هم گذشت و وقت نماز مغرب و عشا فرا رسيد و آن يهودى همچنان پيامبر صلى الله عليه و آله را عملاً بازداشت كرده بود. مردم از رفتار آن مرد يهودى عصبانى شدند اما پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ما حق ظلم نداريم. اين رفتار پيامبر باعث شد تا آن يهودى به خاطر صبر، متانت و خوش اخلاقى پيامبر مسلمان شد و مقدارى از مال خود را نيز در راه خدا داد و گفت: اين كار من نسبت به رسول خدا جنبه آزمايشى داشت نه جسارت.
سوز پيامبر
اگر كسى براى اصلاح و متحوّل كردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعهاى را مشتعل سازد. يكى از صفات برجسته انبياى الهى سوز و گداز آنها براى هدايت و سعادت انسانهاست. يكى از ناسزاهايى كه قديمىها به بعضى مىگفتند اين بود: «اى بى درد!» پيداست كه داشتن درد و سوز، خود يك كمال است و بى دردى يك درد بزرگ است!
خداوند در اوصاف پيامبرش مىفرمايد: «حريص عليكم» او نسبت به شما سوز دارد و براى ايمان شما حرص مىخورد و در جاى ديگر خطاب به پيامبر مىفرمايد: «لعلّك باخع نفسك الا يكونوا مؤمنين» شايد خويشتن را هلاك كنى كه چرا آنها ايمان نمىآورند.
همچنين در سوره طه مىفرمايد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى»؛ اى پيامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه اين همه خود را به زحمت بيندازى !
آرى، سوز و گداز دينى از اوصاف انبيا و اولياست و نه تنها براى آنها كه براى هر مسلمانى لازم است. يك طلبه و يك دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مىتواند متحوّل كند.
البته سوز هم بايد از روى اخلاص باشد، دكّان نباشد! هر پيرو پيامبرى بايد ببيند كجاى كار معطّل مانده است، آستينها را بالا بزند و كار را انجام دهد. به نوع كار، پستى و شرافت ظاهرى آن نبايد نگاه كرد. كارى كه بر روى زمين مانده است بايد با نيّت پاك و خالص انجام داد.
بىتكلّفى پيامبر
يكى از خصوصيّات انبيا از جمله پيامبر اسلام پرهيز از تكلف بود. خداوند از پيامبرش مىخواهد كه به مردم بگويد: «و ما انا من المتكلّفين»؛ من اهل تكلّف نيستم و خود و ديگران را به سختى نمىاندازم.
غمخوار و همدرد
پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى بر مردم سخت شد و كم كم كار به قحطى كشيد، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على عليه السلام كه پيرمردى عيالمند و كم درآمد بود، نياز شديدى به كمك داشت.
پيامبر صلى الله عليه و آله با عموى خود(عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر يك، يكى از فرزندان او را به خانه خود بياورند و بدين وسيله مخارج زندگى او را سبك كنند. اين تصميم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم على عليه السلام را به منزل آورد و از همان اوان كودكى مربّى او گرديد.
اول مردم
بر خلاف رهبرانى كه هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مىبرند و پا به فرار مىگذارند و مردم و هواداران را در گرفتارىها رها مىكنند، پيامبر صلى الله عليه و آله در مكه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدينه نيز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند.
پيامبر اكرم روزى به كارگرى برخورد كه بر اثر كار بسيار پينه بر دست داشت، دستهاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.
مشورت با مردم
در كارهايى كه از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و كار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بي گاه پيامبر با مردم مشورت مىكرد و حتى در مواردى رأى ديگران را بر نظر خود مقدّم مىداشت. در جنگ احد پيامبر صلى الله عليه و آله شورايى تشكيل داد و درباره اين كه براى جنگيدن از مدينه بيرون بروند يا در خود مدينه سنگر بگيرند مشورت نمود. نظر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و عدّهاى ديگر سنگربندى در مدينه بود. ولى اكثر جوانهايى كه از ياران پيامبر بودند به بيرون رفتن از مدينه تمايل نشان دادند و گفتند: يا رسولالله صلى الله عليه و آله ما تابع شما هستيم ولى چون از ما نظر خواستيد عقيده ما بيرون رفتن است.
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى ديگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب اين كه فرمان «و شاورهم فى الامر» پس از شكست احد نازل شد و با اين كه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند ولى خداوند فرمان مىدهد: باز هم با آنان مشورت كن. البته تصميمگيرى نهايى با رهبر است. زيرا قرآن در پايان همين آيه به پيامبر صلى الله عليه و آله مىگويد: «فاذا عزمت فتوكّل على اللّه» هرگاه تو تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن و كار خود را شروع كن.
همگام با ياران
در سفرى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهيّه غذا هر يك از آنان كارى را قبول كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله هم هيزم جمع كردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از كار پيامبر صلى الله عليه و آله جلوگيرى نمايند نپذيرفت.
در مورد ديگرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از شتر پياده شدند و براى بستن آن به گوشهاى مىرفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پيامبر صلى الله عليه و آله بگيرند و افسار آن را ببندند اما پيامبر نپذيرفت و فرمود: سعى كنيد كار خود را به ديگران واگذار نكنيد.
وفاى پيامبر
عمّار مىگويد: پيش از بعثت، من و حضرت محمد صلى الله عليه و آله با هم چوپانى مىكرديم. يك روز به او پيشنهاد كردم كه فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برويم. حضرت محمد صلى الله عليه و آله پذيرفت. من فردا به آنجا رفتم و ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چريدن بازمىدارد. پرسيدم چرا نمىگذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو اين بود كه با هم شروع كنيم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از اين چراگاه استفاده كنند.
صداقت پيامبر
يكى از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله ابراهيم نام داشت و در كودكى از دنيا رفت، اندكى پس از مرگ او خورشيد گرفت، مردم گمان كردند كه اين خورشيد گرفتگى به خاطر فوت ابراهيم است. ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشيد به خاطر مرگ فرزندم نبوده است.
او بدين وسيله مردم را از جهل و خرافهگرايى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى كه اگر هر سياستمدارى بود با شعار «هدف وسيله را توجيه مىكند» از اين تصور و فكر غلط مردم سوء استفاده مىكرد و علاقه نارواى آنان را مىستود.
پيشگام در مبارزه
در جنگ احزاب كه تمام نيروهاى ضداسلامى يعنى مشركان و كافران و منافقان با طرحى گسترده قصد كودتا عليه اسلام را داشتند، پيامبر تصميم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند كه دور مدينه را خندق بكنند. در اينجا نيز رسول خدا اول كسى بود كه شروع به كندن خندق نمود و با اين كه برخى مسلمانان با كسب اجازه و گروهى هم بدون آن، كار را رها مىكردند اما پيامبر صلى الله عليه و آله تا پايان كار ايستاد و همچنان مشغول كندن خندق بودند.
تدبير پيامبر
رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام رو به رو شدن با مشكلات، اهل طرح و ابتكار و صداقت بود، در تاريخ مىخوانيم: قبايل عرب دست به دست هم داده، كعبه را تجديد بنا نمودند ولى همين كه كار به نصب حجرالاسود رسيد هر قبيلهاى بر ديگرى پيشى مىگرفت تا اين سند افتخار به نام او ثبت شود. در اين باره گفتگوها به خشونت انجاميد و زمينهاى براى درگيرى پيدا شد.
شخصى گفت: به جاى درگيرى صبر مىكنيم و اولين شخصى كه از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَكم و داور قرار مىدهيم. ناگاه ديدند كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله وارد شد، او را حكم و داور قرار دادند. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد پارچهاى آوردند و حجرالاسود را در ميان آن نهادند و از تمام قبايل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزديك كعبه آوردند، سپس شخص رسولالله صلى الله عليه و آله با دستان مباركش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند.
قاطعيّت پيامبر
عدّهاى خدمت آن حضرت رسيدند و گفتند: ما به تو ايمان مىآوريم به شرط اين كه:
1- بتها را عبادت كنيم.
2- نماز نخوانيم.
امّا پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت زيرا حاضر نبود گوشهاى از مكتب آسيب ببيند گرچه به قيمت زياد شدن پيروان باشد. اين ديگرانند كه براى به دست آوردن پيروان زيادتر هر لحظه به شكلى و نامى و آرمى تغيير روش مىدهند و همچون تجار دنبال پيدا كردن مشترى هستند.
پيامبر به كفار مىفرمود: «لكم دينكم و لِىَ دين» دين شما براى شما باشد و دين من براى خودم. در صورتى كه غير انبيا در دين خود چندان استوار نيستند و به راه دشمنان مىروند و يا به آنها متمايل مىشوند و راه سازش و نرمش را در پيش مىگيرند.
دشمنان انبيا همواره مىخواهند، پيامبران و پيروان آنها را به سازش بكشند؛ قرآن مسلمانان را از اين نقشه آگاه مىسازد و مىفرمايد: «ودّوا لو تدهن فيدهنون»
پيامبرى كه جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پيش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مىدهد كه به راستى انسان را مبهوت مىكند: به هنگام وضو مىبيند كه گربهاى تشنه به آب نگاه مىكند، وضو را قطع مىكند و آب را نزد گربه مىگذارد. با دشمن محكمتر از كوه و با دوست نرمتر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسختترين دشمن خود به راحتى مىگذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است كه سوگند ياد مىكند: اگر دخترم هم خلافى كند او را با حدود الهى ادب مىكنم.
همسردارى پيامبر
با اين كه اكثر همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله زنانى سالمند، يتيم دار، بيوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه كه قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» معاشرت پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان كاملاً نيكو و طبيعى بود و گاه و بي گاه كه بعضى از آنان بدرفتارى مىكردند و حتى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مىگفتند: يا رسولاللّه صلى الله عليه و آله! او را رها كنيد، پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را بايد در كنار نقاط مثبت و كمالات آنان حساب كرد و نبايد انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها كند.
پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله فرمود: از ما نيست كسى كه مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سختگيرى كند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خديجه حتى بعد از مرگ او به زنانى كه با خديجه دوست بودند احترام خاصى مىگذاشت.
پيامبر فرمود: من نسبت به خانوادهام از همه بهتر رفتار مىكنم.
آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مىكرد كه حتى در ايامى كه بيماريش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق يكى از آنان قرار مىدادند.
مهربانى با كودكان
نوزادى را براى دعا يا نامگذارى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس كرد، مادر كودك و اطرافيان به شدت ناراحت شدند، اما پيامبر فرمود: آزادش بگذاريد، من لباس خود را مىشويم امّا فرياد زدن شما باعث مىشود كه اين كودك بى گناه بترسد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به اطفال سلام مىكردند.
نام اطفال و كودكان را محترمانه مىبردند.
به خصوص درباره دختران سفارشهاى خاصى مىفرمودند و در مكتب او ارزش دادن به زن كارى پسنديده بود. در قرآن كريم آمده است: تولد دختر سبب عصبانيّت پدران مىشد تا آنجا كه از شدّت بغض رنگشان سياه مىشد: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم.»
در چنين جوّى، احترام مخصوص به كودك و دختر بسيار چشمگير و ارجمند است. آرى، در زمانى كه داشتن دختر ننگ بود، پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمود: بهترين فرزندان شما دخترانند و علامت خوشقدمى زن آن است كه اوّلين فرزندش دختر باشد.
يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود كه به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پيامبر صلى الله عليه و آله كه اين منظره را ديد فرمود: زمين جايگاه او و آسمان سايهبان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو كه از آن استفاده مىكنى.
فردى در محضر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گفت: من هرگز كودك خود را نبوسيدهام. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين علامت قساوت توست.
درباره عدالت ميان كودكان نيز تأكيد و سفارش فرمود كه اگر يكى از آنها را در برابر ديگرى بوسيدى بايد ديگرى را نيز ببوسى.
روزى پيامبر آبى آشاميد، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، كودكى كه در آنجا بود گفت: يا رسول الله! بقيّه آب را به من بدهيد. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: يا رسول الله! براى تبرّك باقىمانده آب را به ما بدهيد. پيامبر فرمود: اول نوبت كودك است. سپس به او فرمود: آيا اجازه مىدهى آب را به بزرگترها بدهم؟ كودك پاسخ منفى داد. پيامبر آب را به كودك داد.
بعد از جنگ موته، در حالى كه فرزندان جعفر طيّار را بر مركب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت . سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى كه فرزندان جعفر روى پلّههاى منبر بودند، در فضيلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن نيز آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان كشيد.
امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر دو ركعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسيدند: يا رسول الله چه كارى پيش آمده است؟ فرمودند: مگر شيون و گريه كودك را نشنيديد.
روزى پيامبر يكى از سجدههايش را خيلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: يا رسول الله! گمان كرديم وحى نازل شده است. فرمودند: خير، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر كردم او از شانهام فرود آيد.
هرگاه حسن و حسين عليهماالسلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مىشدند، حضرت از جا برمىخاست و آنان را در آغوش مىگرفت و بر دوش خود سوار مىكرد.
پيامبر دستور مىدهد كه اگر كسى حيوان خود را - گرچه در سفر مكه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مىافتد زيرا كسى كه حيوان را خسته كرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنين كسى نارواست.
مهمان نوازى پيامبر
سلمان مىگويد: به منزل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم، متّكايى را كه خود حضرت از آن استفاده مىكرد پشت من قرار داد. جالب اين كه اين عمل را نسبت به هر مهمانى انجام مىداد. پيامبر براى ميهمانان خود زيرانداز پهن مىكرد و هنگام غذا خوردن تا زمانى كه ميهمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره كنار نمىكشيد.
روزى يكى از برادران و خواهران رضاعى پيامبر هر كدام جداگانه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند امّا پيامبر نسبت به خواهر بيش از برادر احترام كرد، برخى دليل اين تفاوت را پرسيدند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: چون اين خواهر احترام پدر و مادر خود را بيشتر رعايت مىكرد من هم نسبت به او علاقه و احترام زيادترى دارم.
گاهى مهمانان حضرت بعد از صرف غذا از خانه بيرون نمىرفتند و همچنان مشغول گفتگو بودند ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله تحمّل مىكردند تا آيه نازل شد كه هرگاه مهمان پيامبر شديد پس از صرف غذا متفرّق شويد، زيرا نشستن بى مورد شما سبب بازداشتن رسول خدا صلى الله عليه و آله از كارهاى فردى و اجتماعى اوست كه قهراً سبب آزار ايشان نيز مىشود. «فاذا طعمتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث.»
رفتار پيامبر با مخالفان
طبق فرمان خدا كه دستور مىدهد: «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها» - اگر مخالفان تمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست آنها را عقب نزن و تمايل نشان بده - رفتار پيامبر با مخالفان، طبق همين آئيننامه بود، البته در سوره انفال آيه 58 مىخوانيم: هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نيّت او بويى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پيمان را لغو كن. اين قرآن است كه مىفرمايد: يهود و نصارا را در مسائلى كه مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همكارى دعوت كن:
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم.»
به اهل كتاب بگو: بياييد در محور توحيد و مبارزه با شرك و طاغوتزدايى با هم توافق داشته باشيم. آرى، وحدت در توحيد و نفى شرك در مكتب اسلام ارزش دارد.
در آيهاى ديگر مىفرمايد: از شركت در مجالس مخالفان كه در بحثهاى بىمنطق و باطل وارد مىشوند دورى كن تا شايد آنها مسير خود را عوض نمايند: «و اذا رايت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره.»
پيامبر صلى الله عليه و آله سخنان مخالفان را چنان گوش مىداد كه خيال مىكردند پيامبر صلى الله عليه و آله زود باور و سرا پا گوش است، «و يقولون هو اُذن» ولى در عمل هرگز تحت تأثير گفتهها و سوگندهاى آنها قرار نمىگرفت.
براى مبارزه از همه نوع امكانات و تجهيزات نظامى استفاده مىكرد، تعليم تيراندازى را حتى براى نوجوانان لازم مىدانست و برد و باخت را در اين زمينه جايز مىشمرد و مىفرمود: به خاطر يك تيرى كه به سوى دشمن خدا رها مىشود هم سازنده آن و هم رها كننده آن و هم كسى كه آن را خريده و در اختيار سرباز اسلام قرار داده است، به بهشت مىروند.
در برابر منافقان مىبينيم كه ساختمان مسجد آنان را خراب مىكند و به هنگام جنگ تبوك، منافقان در يك خانه تيمى مشغول توطئه بودند پيامبر كه ديد در اين لحظه حساس دشمن چنين طرحى مىريزد دستور داد خانه را بر سر اين منافقان خراب كردند و پيامبر نسبت به زنده آنان با شدّت رفتار كرد «واغلظ عليهم» و به مرده منافقان نماز نمىخواند. «لا تصلّ على احد منهم مات ابدا.»
سستى و بىتفاوتى در قاطعيت مكتبى او راهى نداشت ابولهب عموى پيامبر بود امّا سوره «تَبّت» با لحن تندى درباره او نازل شد، آرى، دست كارشكن بايد قطع شود گرچه عموى پيامبر باشد. در اين زمينه فرمان صريح در قرآن آمده كه پيامبر و مؤمنان حق استغفار براى مشركان ندارند گرچه اين مشركان از بستگان آنها باشند:
«ما كان للنبىّ والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين و لو كانوا اولى قربى.»
در آيات متعدّدى خداوند پيامبرش را دلدارى مىدهد كه مبادا تلاش و توطئه دشمن در اراده تو اثر بگذارد، تو از آزار آنها چشم بپوشى و بر خدا توكل نما:
«ودع أذاهم و توكلّ على اللّه.»
و هرگز غم مخور و از مكر و حيله آنها به خود سخت نگير: «ولاتحزن عليهم ولاتك فى ضيق مما يمكرون.»
ما از تمام نقشههاى سرّى و علنى دشمنان تو آگاهيم: «انّا نعلم ما يسرّون و مايعلنون.»
وظيفه تو صبر و تسبيح خداست:
«فاصبر على ما يقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشمس و قبل الغروب.»
روزى يكى از دشمنان رسول خدا بر حضرتش وارد شد و به جاى «السّلام عليك» گفت: «السّام عليك» يعنى مرگ بر تو، و با كمال جسارت اين كلمه را چند مرتبه تكرار كرد ولى پيامبر با داشتن قدرت انتقام تنها با كلمه «و عليك» به او پاسخ دادند. بعضى از حاضران كه خيلى ناراحت شده بودند به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردند: چرا جواب اين همه توهين او را ندادى؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با همان كلمه «عليك»، - آنچه مىگويى بر تو است، - جواب دادم.
شمائل و اخلاق پیامبر ( ص)
ابن شهر آشوب در مناقب می گوید : پیامبر ( ص ) بزرگ و با وقار به نظر می آمد در دلها گرامی بودصورت مبارک ایشان همچون ماه شب چهارده می درخشید و رنگ صورت ایشان سفید مایل به سرخ بود نه لاغر بود و نه چاق صورتش سپید و نورانی بود چشمانی درشت و سیاه ابروانی مشکی و باریک و کمانی ، سری بزرگ قامتی متوسط و معتدل داشت پیشانی بلند و بینی کشیده و باریکی داشت در سفیدی چشمان ایشان کمی هم سرخی دیده می شد ابروانی پیوسته و گونه هایی صاف و هموار داشت مچ ها و دستش پهن و دو ساق دستش بلند و مفصل شانه هایش بزرگ بود و همچنین شانه هایی پهن داشت کف دست و پاهای ایشان ضخیم و محکم بود و بر روی دو طرف سینه ایشان مو نبود و کف پایش بیش از حد معمول گود بود مژه هایش بلند و محاسنش پر پشت و افتاده بود و نیز سبیل پر پشت داشت چند موی سفید در سر و صورت مبارک ایشان بود که بخاطر خضاب سبز به نظر می آمد دهانی گشاده ولی متناسب داشت و میان بینی ایشان برآمده بود و دندانهایش سفید و از هم جدا بود موهایی آویخته داشت و از وسط سینه تا ناف خط باریک از مو داشت و اندامش متناسب و معتدل بود و شکم و سینه اش با هم برابر بودند سسینه ای پهن و گشاده و گردنی زیبا به درخشندگی نقره داشت دست و پاهایش کشیده و ساق پاهایش کم گوشت بود چانه ای کوتاه داشت و پیشانی اش کمی برآمده بود رانهایش خیلی کلفت نبوده اعضای بدنش محکم و قرص بود و قدش نه زیاد بلند و بی قواره و نه زیاد کوتاه و زشت بود و موی سرش خیلی مجعد نبود و خیلی لخت نیز نبود چهره اش نه کم گوشت و نه پر گوشت بود و رنگ سفید زننده ای نیز نداشت استخوان های مفصلش درشت و حرکات دستها و پاهایش در اختیارش بود بر روی سینه اش مویی نداشت الا خط باریکی که از سینه تا نافش کشیده شده بود چهرشانه بود و بدنش کم مو بود موهای سفید که نشانه پیری است بیشتر در دو طرف سر ایشان دیده می شد کف دستهایش مانند کف دستهای عطر فروشان معطر بود و کف دستش گشاده و استخوانهای قلم دست و پایش بلند بود در هنگام خشنودی چهره ای چون آینه درخشان و جا لب داشت به آرامی و با وقار راه می رفت در امور خیر از دیگران جلوتر بود در زمان راه رفتن همچون فردی راه می رفت که از سراشیبی فرود می آید در هنگام تبسم دندانهایش مانند دانه های تگرگ به نظر می آمد و سفیدی آنها چون برقی سریع زیر لبها پنهان می شد اندامی زیبا و اخلاقی نیکو داشت خوش مجلس بود زمانی که با مردم روبرو می شد پیشانی اش همچون چراغی روشن نظر دیگران را به خود جلب می کرد دانه های عرق همچون مروارید بر روی چهره اش می غلتید و بوی عرق ایشان خوشبوتر از مشک بود و مهر نبوت میان دو کتف ایشان بود .
امام حسین ( ع ) فرمود : پیرامون داخل شدن پیامبر به خانه از پدرم سؤال کردم که ایشان فرمود : داخل شدن حضرت ( ص ) به خانه با اجازه خودش بود و هنگامی که داخل می شد اوقات ایشان بر سه قسمت بود : قسمتی برای خداوند عزّ و وجل – قسمتی برای خانواده اش و قسمتی دیگر برای خودش و کارهای شخصی اش بود و قسمت مربوط به خودش را به دو جزء تقسیم کرده بودند :
1 – برای خود
2 – برای مردم . که این وقت را صرف مردم عادی و خواص می نمود و برای آنها چیزی را کم نمی گذاشت یکی از روشهای ایشان در تقسیم زمانی که برای مردم قرار داده بود به این صورت بود که برای اهل فضل وقت بیشتری را صرف می نمود و هر کسی را به مقدار فضیلتی که در دین داشت احترام می کرد و برخی از مردم یک حاجت و برخی دو حاجت و برخی دیگر بیش از اینها حاجت و خواسته داشتند که آن حضرت ( ص ) به همگی آنها رسیدگی می کرد و مشغول اصلاح کردن کارهای آنها می شد و از آنها در مورد دیگران نیز سوال می نمود که آنها هم تمامی مطا لب را برای ایشان بیان می کردند و آن وقت بود که می فرمود : حاضران به غایبان بگویند و حاجت کسانی را که به من دسترسی ندارید به من برسانید که اگر فردی چنین عملی را انجام دهد و خواسته نیازمندی را به حاکمی خبر دهد خداوند عزّ و وجل گامهایش را در قیامت ثابت نگاه می دارد مردم هم فقط به معتمدین آن حضرت ( ص ) خبر می دادند و ایشان نیز به غیر آنان حرف کسی را قبول نمی کرد مردم برای زیارت نزد ایشان می آمدند و در حا لی خارج می شدند که خوشحال و هدایت شده بودند. همچنین امام حسین (ع) فرمود از پدرم سوال کردم : جدم هنگام خروج از منزل چه کارهایی انجام می داد ؟ پدرم فرمود : پیامبر ( ص ) فقط در مواردی که مفید بود صحبت می کرد و با مردم انس می گرفت و آنها را از خود طرد نمی کرد با بزرگ هر قبیله ای با بزرگواری رفتار می نمود او را مسئول و حاکم قوم خود قرار می داد مردم را از فتنه ها بر حذر می داشت با مردم با خوش خلقی رفتار می کرد از نیکی و احسان نمودن تعریف می کرد و بدی را کوچک و زشت می شمرد او در تمام امور فردی معتدل بود هرگز از هیچ چیزی غافل نمی شد تا دیگران به غفلت نیفتند برای هر کاری برنامه داشت و در حق کسی کوتاهی و یا به حقوق دیگران تجاوز نمی کرد افرادی که نزدیک ایشان می نشستند جزو صا لحین و نیکوکاران بودند و برترین مردم نزد ایشان کسی بود که خیر دیگران را بخواهد و فردی در نزد ایشان بالاترین مرتبه را داشت که دیگران را با خود یکسان و یا بالاتر بداند و همچنین به دیگران در تمامی کارهایشان کمک می نمود . امام حسین (ع) فرمود : از پدرم پیرامون مجا لس آن حضرت (ص) سوال کردم ایشان فرمود : ایشان هیچ گاه نشست و برخاست نمی کرد مگر با نام و یاد خدای عزّ و وجل و برای خود جایگاه خاصی قرار نمی داد و دیگران را نیز به این خصلت دستور می داد برای هر یک از افراد به اندازه نیازشان وقتی را صرف می نمود تا کسی فکر نکند که دیگری بر او برتری دارد هر کسی که با ایشان هم صحبت می شد و یا حاجتی را می خواست آن حضرت (ص) آنقدر صبر می نمود تا آن فرد صحبتش تمام شود و هر کس که خواسته ای از ایشان داشت آن حضرت (ص) یا اینکه خواسته اش را برآورده می ساخت و یا با صحبتی مناسب و نیکو او را روانه می کرد مردم از خلق و خوی ایشان در آسایش بودند . برای دیگران هم چون پدر بود و مردم در نزد ایشان از حق و حقوق یکسانی برخوردار بودند و مجلس ایشان مجلس بردباری – حیا – راستگویی و امانت بود و در آنجا صداها بلند نمی شد و به کسی توهین نمی شد خطاهای دیگران را فاش نمی ساخت هم نشینان آن حضرت همگی افرادی متعادل – متقی و متواضع بودند و بزرگان را احترام می کردند و نسبت به کوچکترها مهربان بودند و نیازمندان را به خود ترجیح می دادند و از فرد غریب و بی کس حمایت می کردند امام حسین (ع) فرمود : از پدرم در مورد روش برخورد آن حضرت (ص) با هم نشینان شان سوال کردم : ایشان فرمود : پیامبر (ص) دائماَ خوش رو و در مقابل مردم سهل گیر و نرم خو بود و خشن – تندخو – پرخاشگر – فحاش – عیب جو و مدح گوی کسی نبود و نسبت به آنچه نمی پسندید خود را به غفلت می زد کسانی که به ایشان امید داشتند نا امید بر نمی گرداندند ایشان از سه چیز دوری می کرد : جدال – زیاد حرف زدن و همچنین از کارهای بیهوده و نسبت به دیگران سه چیز را ترک می کرد : بدگویی – سرزنش دیگران و تلاش در فهمیدن اسرار آنها – فقط در جایی که امید ثواب می رفت صحبت می فرمود و هنگامی که سخن می گفت کسانی که در مجلس بودند سرها را به زیر می انداختند و ساکت می ماندند گویی که پرنده ای بر سرشان نشسته است و پس از این که ایشان سکوت می نمود دیگران شروع به صحبت می کردند اصحاب در نزد ایشان هنگام صحبت کردن با یکدیگر نزاع نمی کردند کسی که صحبت می کرد دیگران گوش می دادند تا صحبت او تمام شود در نزد آن حضرت به نوبت صحبت می کردند و به آنچه که همه می خندیدند و متعجب می شدند ایشان نیز می خندید و متعجب می شد در مقابل غربت و تنهایی بردبار و صبور بود و در برابر صحبت های تند و بی رویه مردم صبر و تحمل می نمود اگر فردی صحابه حاجتمندی را رد می کرد ایشان فرمود : اگر حاجتمندی را دیدی حاجت او را روانمائید . قبول نمی کرد که کسی او را بسیار ستایش و مدح گوید . صحبت دیگران را قطع نمی کرد مگر آنکه از حدش آن تجاوز می نمود و در این هنگام یا ایشان بر می خاست و یا اینکه او را از ادامه دادن صحبتش منع می فرمود .
امام حسین (ع) فرمود از پدرم پرسیدم : حا لت ایشان در سکوت چگونه بود ؟ پدرم فرمود : در این حالت به یکی از این چهار صورت رفتار می نمود :
1 – بردباری 2 – دوری کردن 3- تقدیر 4 – تفکر
اما تقدیر و مقدار توجه و نگاه ایشان به مجلسیان به یک اندازه بود و همچنن گوش دادن به سخنان آنان نیز این طور بود و اما فکر کردن : ایشان در مورد آنچه باقی می ماند و آنچه فانی می شد فکر می نمود بردباری و صبر را یک جا داشت و چیزی باعث خشم و تنفر ایشان نمی شد دوری نمودن آن حضرت در چهار چیز بود .
آداب معاشرت :
در مناقب آمده است که : پیامبر ( ص ) کفشش را پینه می زد و لباسش را وصله می کرد و درب خانه را بر روی دیگران باز می کرد و گوسفندان را می دوشید و زانوبند شترش را می بست و شیر آن را می دوشید و همچون خادمش که از آسیاب کردن خسته می شد به او کمک می کرد آب وضوی شبانه را خودش تهیه می کرد و در راه از کسی جلو نمی زد هنگام نشستن تکیه نمی داد و در کارهای خانه کمک می کرد و گوشت خرد می کرد بر سر سفره غذا همچون بردگان می نشست انگشتان خود را می لیسید و دعوت آزاد و برده را قبول می کرد هر چند که برای ماهیچه دست یا کتف گوسفندی دعوت شده باشد هر هدیه ای را قبول می نمود حتی اگر جرعه شیری بود هدیه خوردنی را میل می کرد ولی از صدقه نمی خورد در چهره کسی خیره نمی شد خشمش برای پروردگار بود و نه برای خودش بعضی اوقات از گرسنگی سنگ به شکم می بست هر چه حاضر می کردند میل می فرمود و غذایی را رد نمی کرد و لباس را با هم نمی پوشید گاهی اوقات یک بردیمانی را می پوشید و گاهی اوقات نیز عبایی پشمی بر روی دوش می انداخت لباسهای پنبه ای و کتانی نیز می پوشید و اکثر لباسهای ایشان سفید بود و بر روی شبکلاه عمامه می گذاشت و پیراهن را از سمت راست به تن می کرد لباس مخصوصی را برای روز جمعه داشت و زمانی که لباس جدید می پوشید لباس کهنه خود را به فقیری می داد و عبایی داشت که هر جایی می رفت آن را دولا می کردند و زیر ایشان می انداختند انگشتر نقره ای داشت که در انگشت کوچک دست راست می گذاشت خربزه را دوست می داشت و از بوی ناخوشایند بدش می آمد.
موقع وضو گرفتن مسواک می زد هنگام سوار شدن بر مرکبی برده یا کس دیگری را هم ردیف خود سوار می نمود بر اسب یا استر یا الاغ سوار می شد و بر الاغ بی پالان که تنها افساری داشت سوار می شد گاهی اوقات پیاده و بدون عبا – عمامه ، عرقچین و کفش راه می رفت تشییع جنازه می کرد و حتی در دورترین نقاط شهر به عبادت مریضان می رفت با فقرا می نشست و غذا می خورد و با دست خود به آنان غذا می داد به اهل فضیلت در تقوا احترام می گذاشت با خوبی کردن به افراد آبرومند به آنان انس می گرفت با خویشاوندان صله رحم می کرد بدون آنکه آنان را بر دیگران مقدم بدارد مگر به امر خدا به فردی ستم نکرد معذرت افراد را قبول می کرد بیشترین تبسم را نسبت به دیگران به لب داشت مگر وقتی که قرآن نازل می شد و یا هنگامی که مردم را موعظه می کرد گاهی اوقات خنده بدون قهقه می کرد در خوراکیها و پوشیدنیها بر غلامان و کنیزان خود برتری نمی گرفت به کسی ناسزا نگفت زن یا خادمی را لعن نفرمود و اگر کسی سرزنش می شد می فرمود : به او کاری نداشته باشید هر فردی که برای کاری نزد ایشان می آمد ، برده ، آزاد و یا کنیز که بود برای انجام کار او بر می خاست خشن و بداخلاق نبود در بازار صدایش را بلند نمی کرد و جواب بدی را به بدی نمی داد و می بخشید و در می گذشت اول از همه سلام می کرد اگر فردی برای خواسته ای نزد ایشان می آمد با او همکاری می کرد تا مشکلش رفع شود و هنگامی که دست می داد دست خود را زودتر از دیگری نمی کشید و اول از همه مصافحه می نمود و جز به یاد خدا در جایی نمی نشست و بر نمی خواست و اگر در جایی نماز می خواند و کسی برای کاری نزد ایشان بود نماز خود را کمتر و سبکتر می کرد و به او توجه می نمود و می فرمود : آیا حاجتی داری ؟ اکثر اوقات به این صورت می نشست که ساقهای پا را بلند می کرد و دست های خود را دور آن حلقه می کرد و زمانی که داخل منزل می شد در جایی که خا لی بود می نشست و اکثر اوقات روبه قبله می نشست هر گاه فردی نزد ایشان شرفیاب می شد به او احترام می گذاشت و حتی گاهی اوقات لباس خود را زیر او پهن می کرد و یا اینکه او را بر روی تشک خود می نشاند حا لت ایشان در خشنودی و خشم یکسان بود و چیزی به جز حق نمی گفت .
خیار را با خرما و نمک میل می نمود و در میان میوه های تازه خربزه و انگور را دوست می داشت و بیشترین غذایش آب و خرما بود شیر را با خرما میل می نمود و آنها را دو غذای پاک اسم گذارده بود بهترین غذا نزد ایشان ، گوشت بود و گوشت را با تردید می خورد ماهیچه و سردست گوسفند را نیز دوست می داشت و از پختنی ها کدوحلوایی ، از خورش ها سرکه ، از خرماها عجوه ( که خرمایی پر گوشت بود ) می خورد ، از سبزی ها کاسنی ، ریحان کوهی و کلم را دوست می داشت .
پیامبر ( ص ) فرمود :
تا می توانی صبح و شب تلاش کن و در قلبت قصد فریب و نیرنگ کسی را نداشته باش چرا که این از سنت من است و کسی که سنتم را زنده کند همانا مرازنده کرده است و کسی که مرا زنده کند در بهشت بامن خواهد بود .
لباس و وسایل زندگی پیامبر :
غزالی در احیاء العلوم می گوید : رسول خدا ( ص ) هر نوع لباس که برایش فراهم می شد می پوشید و از لباس سبز خوشش می آمد.
بیشتر لباس هایش سفید بود و می فرمود : زنده های خود را سفید بپوشانید و مردگان خود را در کفن کنید .
بلندی لباس های آنحضرت تا بالای قوزک پاهایش بود روپوشی که به تن داشت تا نصف ساقش را می گرفت که آن را روی پیراهن خود می بست و بسا در حال نماز و غیر آن ، آن را باز می کرد
لباسی که روی همه لباس ها می پوشید بازعفران رنگ شده بود و گاهی با همان یک لباس با مردم نماز جماعت می خواند و گاهی اوقات از تنها یک عبا به تن داشت که گاهی آن را به تن می کرد و می فرمود : من بنده ام و لباس بندگان می پوشم .
گاهی تنها یک روپوش بدون جامه دیگر به تن می کرد و دو طرف آن را بین دو شانه خود گره می زد او انگشتری به دست می کرد و با همان انگشتری ، نامه ها را مهر می زد و می فرمود :مهر کردن نامه ها بهتر از تهمت است .
عمامه ای داشت که آن را « سحاب» می گفتند و آن را به علی بخشیده بود چون علی (ع) ببا آن عمامه می آمد رسول خدا (ص) می فرمود : « علی » در « سحاب » پیش شما آمد .
چون لباس نو می
برچسب های مهم