مقام زن در اسلام
زن در اسلام، همان مقام شامخ انسان را دارد، زيرا زن و مرد در انسان بودن تفاوتي ندارند. اگر انسان در قرآن «خليفةالله» معرفي شده و مورد كرامت قرار گرفته است:
«ما آدميزادگان را گرامي داشتيم و در خشكي و دريا بر مركب سوار كرديم و از طيبات روزي داديم و بر بسياري مخلوقات برتري عطا كرديم».[1]
و چنانچه آدم به مقامي رسيد كه مسجود فرشتگان واقع شد: «وقتي طينت آدم را آراستم و آماده ساختم و از روح [منسوب به] خودم در آن دميدم به سويش سجده كنيد».[2]
همهي اينها در اثر انسان بودن او است. قرآن كريم دربارهي حضرت آدم ميفرمايد: «و خدا اسما را به آدم تعليم كرد. سپس آنها را بر ملائكه عرضه داشت و گفت: اگر راست ميگوييد اسمهاي اينها را بگوييد. ملائكه گفتند: خدايا تو منزهي، جز آنچه را به ما تعليم كردهاي، نميدانيم و تو دانا و حكيم هستي. آنگاه خدا به آدم گفت: از اسما به آنان خبر بده، وقتي آدم اسمهاي آنان را بيان كرد، خدا به فرشتگان گفت: آيا به شما نگفتم كه من از غيب آسمانها و زمين آگاه هستم و آنچه را اظهار ميداريد يا كتمان ميكنيد ميدانم».[3]
اگر حضرت آدم توانست اسما را بفهمد و پاسخگوي آنها باشد، در اثر آفرينش ويژهي انسانياش بود و در اين آفرينش زن و مرد يكسانند. به طور كلي، هرگونه تعريف و تمجيدي كه در قرآن و احاديث دربارهي انسان به عمل آمده، زن و مرد در اين باره يكسانند.
در قرآن، آيهاي نيست كه زن را به عنوان زن بودن نكوهش كند.
بنابراين، زن و مرد از ديدگاه اسلام و قرآن دو انسانند، در ارزشها تفاوتي ندارند و مسئوليتهاي مشتركي را در ادارهي جامعه بر عهده دارند كه به برخي اشاره ميشود:
اول: زن و مرد به طور تساوي منشأ پيدايش و تولد و تكثير و بقاي نسل انسانند.
قرآن كريم ميفرمايد: «اي مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا شناخته شويد، ارزشمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين افراد هستند. خدا دانا و آگاه است».[4]
همچنين ميفرمايد: «اي مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از جنس خودش خلق كرد و به وسيله آن دو نفر، مردان و زنان فراواني را در زمين پراكنده ساخت، بترسيد. تقواي خدا را پيشه سازيد كه با سوگند به نام او از يكديگر سؤال ميكنيد و دربارهي خويشاوندان نيز از خدا بترسيد و خدا مراقب شما است».[5]
در آيات فوق زن و مرد دو ركن مهم اجتماع معرفي شدهاند و رعايت تقوا ملاك برتري هر يك از زن و مرد معرفي شده است.
دوم: قرآن، تنها وسيلهي سعادت انسان را ايمان به خدا، تزكيه و تهذيب نفس از بديها، رعايت تقوا و انجام دادن عمل صالح ميداند و در اين جهت، ميان زن و مرد فرقي نگذاشته است، بلكه هر دو را لايق ترقي و تكامل معنوي و قرب اليالله دانسته است.
خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «هركس عمل صالحي را انجام دهد- مرد باشد يا زن- در حالي كه به خدا ايمان دارد، پس به او زندگي خوش و پاكيزهاي ميدهيم و پاداشي بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد».[6]
و نيز ميفرمايد: «پس پروردگار دعايشان را اجابت فرمود كه من عمل هيچ كس را ضايع نميكنم- چه زن و چه مرد- همه از يكديگر هستيد».[7]
قرآن زنان و مردان صالح و شايسته را به طور تساوي مدح كرده است و ميفرمايد: «خدا براي مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان مطيع و مردان و زنان راستگو، و مردان و زنان شكيبا و مردان و زنان خاشع و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزهدار، و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زنان ذاكر، آمرزش و مزدي بزرگ آماده كرده است».[8]
قرآن، همانند مردان به بانوان شايسته تاريخ اشاره نموده و از آنان ستايش كرده است. براي نمونه، دربارهي حضرت مريم ميگويد: «پس پروردگارش آن دختر را به نيكي پذيرفت و به خوبي پرورش داد و زكريا را به سرپرستي او گماشت. هر وقت زكريا در محراب به نزد مريم ميرفت، پيش او خوردني مييافت، ميگفت: اي مريم! اينها براي تو از كجا ميرسد؟ جواب ميداد: از جانب خدا، زيرا هركس را كه بخواهد بيحساب روزي ميدهد».[9]
همچنين ميفرمايد: «و فرشتگان گفتند: اي مريم! خدا تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برتري داد».[10]
خداوند متعال دربارهي آسيه، همسر فرعون، ميفرمايد: «و خدا براي كساني كه ايمان آوردهاند، زن فرعون را مثال ميزند. آنگاه كه گفت: پروردگارا! براي من در بهشت نزد خود خانهاي بنا كن و مرا از فرعون و عملش نجات بده و مرا از مردم ستمكار برهان».[11]
فاطمه زهرا، دختر گرامي پيامبر نيز از همين بانوان ممتاز است كه آيهي تطهير دربارهي او و شوهر و پدر و فرزندانش نازل شده است. خداوند متعال ميفرمايد: «خدا خواسته كه رجس و پليديِ گناه را از شما برطرف سازد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».[12]
رسول خدا(ص) دربارهي اين زنان فرمود: بانوان بزرگ اهل بهشت چهار نفرند: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمّد، خديجه دختر خوليد و آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون.[13]
چنانكه ميبينيد، قرآن زن بودن را مانع رشد و ترقي و تعالي و كسب فضايل انساني نميداند، بلكه آنان را نيز همانند مردان براي كسب فضايل شايسته ميداند.
البته در قرآن، بعضي زنان نكوهش شدهاند، مانند همسر نوح پيامبر، همسر لوط پيامبر و همسر ابولهب كافر.[14] همانطور كه برخي مردان نيز در اثر كردار ناشايست سرزنش شدهاند، مانند فرعون، نمرود و ابولهب.
سوم: اسلام، زن و مرد را دو ركن اجتماع ميداند كه در پيدايش، تشكيل، اداره و بهرهگيري از جامعه نقشي مشترك دارند. زن و مرد در جامعه زندگي ميكنند و از نتايج خوب اجتماع صالح و آثار بد جامعهي فاسد، به طور مساوي بهرهمنداند. بنابراين، مسئوليت ادارهي صحيح و اصلاح جامعه نيز بر عهده زن و مرد خواهد بود. خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «مردان و زنان مؤمن اولياي يكديگرند، امربه معروف و نهي از منكر ميكنند. نماز را برپا ميدارند و زكات ميدهند. از خدا و رسول خدا اطاعت مينمايند. اينان مورد رحمت خدا واقع ميشوند و خدا پيروز و حكيم است».[15]
درست است كه حضور در ميدان جهاد و جنگيدن با دشمن بر زنان واجب نشده، اما ساير مسئوليتهاي اجتماعي از آنان سلب نشده است: امربه معروف و نهي از منكر، دفاع از دين و مقدسات آن، تبليغ و گسترش اسلام، مبارزه با تجاوز و تعدّي، دفاع از حقوق محرومان و ستمديدگان، تعاون در كارهاي خير، كمك به تهيدستان و مستمندان، پرستاري از بيماران و معلولان و سالخوردگان، مبارزه با مفاسد اخلاقي و اجتماعي، پرورش صحيح كودكان، تعليم و بالا بردن سطح دانش افراد اجتماع، تحكيم و تقويت حكومت عدل اسلامي، دفاع از ارزشهاي اسلامي، كمك به بنيهي اقتصادي خانواده و كشور و دهها مسئوليت مشترك ديگر كه بر عهدهي زن و مرد نهاده شده است.
چهارم: از وظايف مشترك ديگر زن و مرد، تحصيل علم و كشف اسرار جهان و بهرهگيري از آن در تهيه و اختراع وسايل آسايش و رفاه در زندگي است. هر دو انسانند و لياقت و مسئوليت دارند.
اسلام در كسب دانش، تأكيدهاي فراواني دارد و آن را فريضه معرفي مينمايد:
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل كرده كه فرمود: تحصيل علم بر هر مسلماني واجب است. آگاه باشيد كه خدا طلاب علم را دوست دارد.[16]
امام محمدباقر(ع) فرمود: دانشمندي كه از دانش خود استفاده كند، از هفتاد هزار عابد بهتر است.[17]
و دهها و صدها حديث ديگر از اين قبيل، كه ميان زن و مرد از اين جهت تفاوتي نيست. زنان به عنوان فردي مسلمان وظيفه دارند در كسب دانش بكوشند، تا به خودكفايي برسند؛ به ويژه دربارهي تحصيل علومي كه مستقيماً مورد نياز آنان ميباشد، مانند پزشكي، دندانپزشكي، روانپزشكي، داروسازي، پرستاري، مامايي، علوم آزمايشگاهي، تعليم و تربيت، روانشناسي، زيستشناسي، شيمي، مديريت، حسابداري، اسلامشناسي، تفسير، عقايد، فقه، تاريخ، ادبيات، هنر، زبان، حقوق، اقتصاد و...
زنان، حدود نصف جامعه را تشكيل ميدهند و در ادارهي آن سهيماند. از همين رو، دانشمندان و متخصصان آنان در رشتههاي مربوط و مورد نياز بايد به تعداد مردها باشد تا خودكفا شوند. بايد نصف بيمارستانها و درمانگاهها، دانشگاهها، دبيرستانها، دانشسراها، داروسازيها، آزمايشگاهها، مدارس علوم ديني و پرورش مبلغ، مراكز تبليغات اسلامي، به بانوان اختصاص داشته باشد. همچنين همهي زايشگاهها بايد ويژهي زنان باشد و به مقدار مردان، دانشمند و كارشناس داشته باشند كه متأسفانه چنين نيست. نقصان و تفاوت مذكور ميتواند دو علت داشته باشد:
يكي، خودخواهيها، خودمحوريها و بيعدالتيهاي مردها در طول تاريخ كه بانوان را از حقوق مشروعشان در خودكفايي باز داشته و آنان را وابسته نگه داشتند.
ديگري، كوتاهي، خودناشناسي، رفاهطلبي و تجملگرايي بانوان كه مسير واقعي استيفاي حقوق خود را نشناختند و به بيراهه رفتند.
بانوان بايد مسئوليتها و نقشهاي واقعي خود را بشناسند و در راه رسيدن به استقلال و خودكفايي و استيفاي حقوق مشروع خود بكوشند و مواظب باشند به بيراهه نروند؛ چنانكه بانوان غربي رفتند.
زن و آزادي
زن مانند مرد آزاد آفريده شده و علاقهمند است بدون دخالت ديگران زندگي كند. تمايل به آزادي خواستهاي طبيعي و مشروع است، اما آيا انسان ميتواند در اجتماع آزادانه زندگي كند؟
انسان به همنوعان خود نياز دارد و بايد حقوق و خواستههاي آنان را نيز رعايت كند و آزاديهاي خود را در محدودهي مقررات اجتماعي مقيد سازد؛ اينگونه محدوديتها به زيان انسان نيست، بلكه به نفع او است. به علاوه، آزاد زيستن و پيروي از خواستههاي نفساني گاهي به زيان واقعي انسان تمام ميشود، در چنين مواردي بايد محدوديت را بپذيرد، زيرا به صلاح واقعي او است.
اسلام نيز با اينكه حق آزادي انسانها را محترم ميشمارد، آزادي مطلق را نه ممكن ميداند و نه طبق مصالح فردي و اجتماعي انسانها. به همين دليل، با رعايت مصالح جسماني و نفساني، دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي انسانها، احكام و قوانين و تكاليفي را تشريع نموده و آزادي آنان را محدود ميسازد. ممكن است برخي محدوديتهاي شرعي به مذاق انسانها خوشآيند نباشد و آن را مزاحم آزادي خويش بدانند، اين قضاوت معلول عدم شناخت صحيح انسان از مصالح واقعي خويشتن است. اگر بشر از مصالح واقعي زندگي خويش آگاه بود، محدوديتهاي شرعي را سلب آزادي نميدانست و با رضايتخاطر آنها را ميپذيرفت.
در مورد آزادي بانوان نيز وضع به همينگونه است. اسلام آزادي بانوان را محترم ميشمارد و در قوانين خود، آن را رعايت ميكند- به شرط اينكه خلاف مصالح واقعي او و ساير افراد اجتماع نباشد- ولي در مواردي كه آزادي طبق مصالح واقعي او نبود، محدوديت را بر آن ترجيح ميدهد. در اينجا به طور اختصار برخي آزاديهاي زن را برميشمريم:
1. آزادي در كار: چنانكه گفته شد، اسلام زن را يكي از دو ركن اجتماع ميداند و مسئوليتهايي را برعهدهاش نهاده است. زن نميتواند و نبايد عضوي فلج و وجودي بيكار و باطل باشد. اسلام كار كردن را وظيفه و از بهترين عبادتها ميداند و پيروانش را از بيكاري و بطالت و مصرفي بودن برحذر ميدارد. احاديث فراواني در اين باره وجود دارد كه به نمونههايي از آنها اشاره ميشود:
رسول خدا(ص) فرمود: عبادت هفتاد جزء است و طلب روزي حلال بهترين جزء آن است.[18]
حضرت موسي بن جعفر(ع) ميفرمود: خداي عزوجل، بندهي پرخواب و بيكار را مبغوض ميدارد.[19]
كار كردن از ديدگاه اسلام، نه يك حق، بلكه وظيفه است و مرد و زن، از اين نظر تفاوتي ندارند. زن نيز بايد دربارهي امور اجتماعي ادايِ وظيفه كند و در انتخاب شغل آزاد است. اما با توجه به آفرينش ويژهي جسماني و روانياش اشتغال به هر كاري در شأن و صلاحيت وي و ساير افراد اجتماع نيست. وي موجودي است ظريف، لطيف و زيبا و در اثر همين لطافت و زيبايي است كه براي مرد جاذبه و نفوذ دارد، لذا در انتخاب شغل بايد بكوشد به زيبايياش لطمهاي وارد نسازد. از همين رو، اشتغال به كارهاي سنگين و دشوار و خسته كننده به صلاح بانوان نيست، مانند رانندگي ماشينهاي سنگين، كارهاي شبانه، كارگري در معادن، كارگري ذوب آهن، كارخانه سيمان، كارخانههاي اتومبيلسازي، كشاورزي، دامداري و امثال آن. اشتغال به اين كارها بيشتر فوق توان بانوان است و نه شوهرانشان.
به همين دليل، اسلام به مردان توصيه ميكند كه بانوان را به كارهاي دشوار وادار نسازيد.
اميرالمؤمنين به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: زن را به انجام كاري كه فوق توان او است، وادار نساز، زيرا اين موضوع براي حال او مناسبتر و قلب او را آرام و جمالش را نيكو نگه ميدارد. زن، لطيف و همانند گل است و قهرمان نيست.[20]
موضوع مهم ديگر اين است كه لطافت و زيبايي و جذابيت زن، همانند ناتواني بيشتر مردها در برابر تحريكهاي جنسي، امري طبيعي است. بنابراين، به نفع بانوان و صلاح و مصلحت اجتماع است كه شغلهايي را بپذيرند كه در محيط كار تماس و ارتباط كمتري با مردان بيگانه داشته باشند، تا از خطرهاي احتمالي كه به ايمان و آبروي آنان لطمه وارد ميسازد محفوظ بمانند و به سلامت و پاكي محيط اجتماع، به ويژه جوانان و مردان غيرمتأهل، كمك نمايند.
توجه به اين نكتهي مهم نيز لازم است كه زن موجودي عاطفي است و غالباً زودتر از مردها تحت تأثير عواطف قرار ميگيرد. از همين رو، اشتغال در كارهايي كه نياز بيشتري به قاطعيت و خشونت دارد، به صلاح بانوان و جامعه نيست، مانند شغلهاي نظامي، انتظامي و قضاوت.
آخرين نكتهاي كه بايد زنان در انتخاب شغل به آن توجه داشته باشند، رعايت حال فرزندان و حفظ و نگهداري خانواده است. اگر زن ازدواج كرده و بچهدار است بايد توجه داشته باشد كه مسئوليت سنگينتري نيز بر عهده او است و آن، شوهرداري و تربيت صحيح فرزندان است كه آفرينش ويژهاش بر عهدهي وي نهاده است. درست است كه در انتخاب شغل آزاد است، ولي بايد شغلي را بپذيرد كه بنياد گرم خانواده را متزلزل نسازد و فرزندان را از مهر و عاطفهي مادري و تربيت صحيح محروم نگرداند.
در اين موارد، اصل بر تفاهم است و مردان نيز بايد از تعصبهاي بيجا، خودخواهيها، خودمحوريها و خوي مردسالاري دست بردارند و طبق مصالح و با رعايت انصاف به بانوان اجازه دهند در كارهاي مناسبي مشغول شوند.
2. آزادي در تملك: اسلام، به مالكيت زن همانند مرد احترام ميگذارد. زن ميتواند از طريق كار، تجارت، شغل اداري، مهر، هبه و از هر راه مشروعِ ديگر، اموالي را كسب و تملك كرده و از منافع آنها سود برد و كسي حق ندارد بدون اجازه، در اموال او تصرف نمايد، حتي پدر، مادر، شوهر و فرزندان.
قرآن ميفرمايد: «چيزي را كه خدا به وسيله آن بعضي از شما را بر برخي ديگر برتري داده آرزو نكنيد. مردان از كسب خود بهره ميبرند و زنان نيز از كسب خود نصيب دارند. از فضل خدا سؤال كنيد كه خدا به هر چيزي عالم است».[21]
3. آزادي در ازدواج: زن نيز مانند مرد در ازدواج و انتخاب همسر كاملاً آزاد است. ازدواج دختر بالغ بدون رضايت او صحيح نيست. هيچكس حق ندارد زني را به اصل ازدواج يا انتخاب همسر مخصوص مجبور كند، حتي پدر، مادر، جدّ و برادرش.
امام صادق(ع) فرمود: از دختر باكره و غيرباكره در مورد ازدواج كسب اجازه كنند و ازدواج بدون رضايت او، صحيح نيست.[22]
حضرت صادق(ع) در مورد مردي، كه ميخواست خواهرش را شوهر بدهد، فرمود: بايد از خود زن اجازه گرفته شود؛ اگر در جواب سكوت كرد، سكوتش اجازه است، اما به هر حال بدون اجازهي او نكاح صحيح نيست.[23]
بنابراين، در صحت ازدواج اجازهي زن لازم است، باكره باشد يا غيرباكره.
در اينجا، سؤال اين است كه آيا در صحّت ازدواج دختر، علاوه بر اجازهي او، اجازهي پدر يا جد نيز ضرورت دارد يا نه؟
در پاسخ اين سؤال تفصيل داده شده و گفتهاند: در صورتي كه زن باكره نباشد، نيازي به اجازه پدر يا جد ندارد و خود او به طور مستقل ميتواند در اين باره تصميم بگيرد. در احاديث نيز بدين مطلب تصريح شده است:
امام صادق(ع) در مورد ازدواج زن غيرباكره فرمود: او در مورد نفس خود بيش از هر شخص ديگري اختيار دارد، در صورتي كه قبلاً ازدواج كرده، ميتواند فرد دلخواه را- اگر هم شأن باشد- براي ازدواج مجدد برگزيند.[24]
حضرت صادق(ع) فرمود: زني كه غيرباكره باشد ميتواند بدون اجازهي پدر، ازدواج كند، در صورتي كه اشكالي در كارش نباشد.[25]
اما اگر دختر باكره باشد، اكثر فقها صحت ازدواج او را مربوط به اجازهي پدر يا جد دانستهاند و در اين باره به بعضي احاديث تمسك نمودهاند: امام صادق(ع) فرمود: دختر باكرهاي كه پدر دارد، بدون اجازهي وي ازدواج نكند.[26]
آزادي دختر باكره در انتخاب همسر، فقط در اين مورد محدود به اجازهي پدر يا جد شده است. اما اين محدوديت نه تنها به زيان دختر نيست، بلكه بيشتر به مصلحت او تمام ميشود، زيرا دختر باكره به دليل اينكه قبلاً ازدواج نكرده و در اين باره تجربه ندارد و در اثر شوم و حيا نميتواند دربارهي خواستگار خود به طور كامل تحقيق كند، نياز به مشاوري دلسوز، مهربان و باتجربه دارد تا از راهنماييهايش استفاده كند و پدر و جدّ، بهترين افرادي هستند كه ميتوانند در اين مهم سرنوشتساز به دختر خود كمك كنند.
به علاوه، مشورت و اجازهي پدر فايدهي ديگري نيز در بر دارد و آن، احترام به پدر و كسب رضايت و همكاري او است. بيشك، چنين امري براي استحكام روابط خويشاوندي و زندگي آيندهي دختر و داماد و حل مشكلات احتمالي، تأثير به سزايي خواهد داشت.
گفتني است در لزوم كسب اجازهي پدر دو مورد استثنا شده است:
يكي، جايي كه به پدر يا جد دسترسي نيست تا اجازه گرفته شود و ديگري، زماني است كه دختر نياز به شوهر كردن دارد و خواستگار مناسب است، اما پدر بيجهت بهانهجويي ميكند و دست رد به سينهي همه ميزند. فقها در اين دو مورد به دختر اجازه ميدهند بدون اجازهي پدر با مرد دلخواه و هم شأن خود ازدواج كند.
4. آزادي در كسب علم: اگر زن بيشوهر است ميتواند به كسب دانش بپردازد و هيچكس حق ندارد مانع تحصيل وي شود، ولي اگر ازدواج نموده و شوهر دارد، بايد حقوق شوهر و فرزندانش را نيز رعايت كند و در مورد ادامهي تحصيلات با شوهرش مشورت و تفاهم نمايد.
5. آزادي در انتخاب مسكن: زن اگر شوهر ندارد در انتخاب مسكن كاملاً آزاد است، ولي اگر شوهر دارد در انتخاب مسكن و محل سكونت بايد از شوهر پيروي كند. تهيهي مسكن بر عهدهي شوهر و از اختيارات او است. البته مسكن بايد در شأن خانواده و در حد قدرت مالي مرد باشد؛ به گونهاي كه آسايش و آرامش خانواده را تأمين كند. اگر در منزل مشترك زندگي ميكنند، ولي زن به دليل آرامش تقاضايِ منزل شخصي ميكند، مرد در صورتي كه قدرت دارد بايد خواستهي او را بپذيرد. همچنين، اگر منزل آنان كوچك است، يا در آنجا مزاحمت ايجاد ميكنند و زن تقاضاي تعويض خانه را دارد، در صورتي كه مرد قدرت دارد بايد به خواستهي وي عمل كند، زيرا همهي اينها از مصاديق معاشرت به معروف است.
خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «با همسرانتان با معروف [احسان و نيكي] معاشرت كنيد».[27]
همچنين ميفرمايد: «به زنانتان زيان نرسانيد، تا آنان را در تنگنا قرار دهيد».[28]
با اينكه انتخاب مسكن از اختيارات مرد است، ولي زن ميتواند ضمن عقد ازدواج محل سكونت خاصي را پيشنهاد كند يا از اختيارات خود قرار دهد و اگر شوهر قبول نمود، موظف است از زن تبعيت كند و در صورتي كه تخلف كرد، گناهكار است.
زن و حجاب
حجاب، در لغت به معناي پوشش است. حجاب، يعني لباسي كه بدن زن را بپوشاند. اسلام به بانوان دستور داده بدن خود را به طور كامل بپوشانند و از نظر مردان بيگانه محفوظ بدارند.
براي وجوب حجاب از آيات قرآن و احاديث استفاده شده است. در اينجا به سه آيه اشاره ميشود:
آيهي اول
خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «اي پيامبر! به مردان مؤمن بگو: چشمان خويش فرو بندند و عورت خود را نگه دارند، اين براي پاكدامني آنان بهتر است. خدا به كارهاي آنان آگاه است. و به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو بندند و عورت خود را نگه دارند و زينتهاي خود را جز آن مقدار كه پيداست، آشكار نسازند و مقنعههاي خود را تا گريبان خود گذارند و زينتهاي خويش
مقام انساني زن از نظر قرآن
* اسلام اصل مساوات انسانها را دربارهي زن و مرد نيز رعايت كرده است.
* اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.
* اسلام نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته منسوخ كرده است.
* قرآن در داستانهاي خود توازن را حفظ كرده، قهرمانان داستانها را منحصر به مردان نكرده است.
* زن اگر بخواهد از حقوقي مساوي با مرد بهرهمند شود بايد مشابهت حقوقي با مردم را از ميان بردارد.
* علماي اسلام با تبيين اصل «عدل» پايهي فلسفهي حقوق را بنا نهادند.
* شرقي انسانيت را در گذشت و نيكي ميبيند و غربي در به دست آوردن حقوق.
* اعلاميهي حقوق بشر فلسفه است نه قانون، بايد به تصديق فيلسوفان برسد نه به تصويب نمايندگان.
* احترام به انسان كه اساس اعلاميهي حقوق بشر است، از ديرزمان مورد تأييد شرق و اسلام است.
* دنياي غرب از طرفي تا آخرين حد ممكن مقام انساني را پايين ميآورد و از طرف ديگر به نام حقوق بشر اعلاميهي بلندبالا صادر ميكند.
* بيچارگيهاي بشر امروز از آن است كه «خود» را از ياد برده است.
* احترام انسان با فلسفهي شرق سازگار است نه با فلسفهي غرب.
فلسفهي خاص اسلام دربارهي حقوق خانوادگي
اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفهي خاصي دارد كه با آنچه در چهارده قرن پيش ميگذشته و با آنچه در جهان امروز ميگذرد مغايرت دارد. اسلام براي زن و مرد در همهي موارد يك نوع حقوق و يك نوع وظيفه و يك نوع مجازات قائل نشده است؛ پارهاي از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براي مرد مناسبتر دانسته و پارهاي از آنها را براي زن، و در نتيجه در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است.
چرا؟ روي چه حسابي؟ آيا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسياري از مكتبهاي ديگر نظريات تحقيرآميزي نسبت به زن داشته و زن را جنس پستتر ميشمرده است و يا علت و فلسفهي ديگري دارد؟
مكرر در نطقها و سخنرانيها و نوشتههاي پيروان سيستمهاي غربي شنيده و خواندهايد كه مقررات اسلامي را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال اينها به عنوان تحقير و توهيني نسبت به جنس زن ياد كردهاند؛ چنين وانمود ميكنند كه اين امور هيچ دليلي ندارد جز اينكه فقط جانب مرد رعايت شده است.
ميگويند تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم بر اين پايه است كه مرد جنساً شريفتر از زن است و زن براي استفاده و استمتاع مرد آفريده شده است، حقوق اسلامي نيز بر محور مصالح و منافع مرد دور ميزند.
ميگويند اسلام دين مردان است و زن را انسان تمام عيار نشناخته و براي او حقوقي كه براي يك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست تعدد زوجات را تجويز نميكرد، حق طلاق را به مرد نميداد، شهادت دو زن را با يك مرد برابر نميكرد، رياست خانواده را به شوهر نميداد، ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نميكرد، براي زن قيمت به نام مهر قائل نميشد، به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي ميداد و او را جيرهخوار و واجبالنفقهي مرد قرار نميداد. اينها ميرساند كه اسلام نسبت به زن نظريات تحقيرآميزي داشته است و او را وسيله و مقدمه براي مرد ميدانسته است. ميگويند اسلام با اينكه دين مساوات است و اصل مساوات را در جاهاي ديگر رعايت كرده است، در مورد زن و مرد رعايت نكرده است.
ميگويند اسلام براي مردان امتياز حقوقي و ترجيح حقوقي قائل شده است و اگر امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع نميكرد.
اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقي ارسطويي بدهيم به اين صورت در ميآيد: اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع ميكرد، لكن حقوق مشابه و مساوي براي او قائل نيست، پس زن را يك انسان واقعي نميشمارد.
تساوي يا تشابه؟
اصلي كه در اين استدلال به كار رفته اين است كه لازمهي اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، يكساني و تشابه آنها در حقوق است. مطلبي هم كه از نظر فلسفي بايد انگاشت روي آن گذاشت اين است كه لازمهي اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني چيست؟ آيا لازمهاش اين است كه حقوقي مساوي يكديگر داشته باشند به طوري كه ترجيح و امتياز حقوقي در كار نباشد؟ يا لازمهاش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوي و برابري، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچگونه تقسيم كار و تقسيم وظيفهاي در كار نباشد؟ شك نيست كه لازمهي اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني و برابري آنها از لحاظ انسانيت، برابري آنها در حقوق انساني است اما تشابه آنها در حقوق چطور؟
اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفهي غرب را كنار بگذاريم و در افكار و آراء فلسفي كه از ناحيهي آنها ميرسد به خود اجازهي فكر و انديشه بدهيم، اول بايد ببينيم آيا لازمهي تساوي حقوق تشابه حقوق هم هست يا نه؟ تساوي غير از تشابه است؛ تساوي برابري است و تشابه يكنواختي. ممكن است پدري ثروت خود را به طور متساوي ميان فرزندان خود تقسيم كند اما به طور متشابه تقسيم نكند. مثلاً ممكن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد: هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعي و هم مستغلات اجاري، ولي نظر به اينكه قبلاً فرزندان خود را استعداديابي كرده است، در يكي ذوق و سليقهي تجارت ديده است و در ديگري علاقه به كشاورزي و در سومي مستغلداري، هنگامي كه ميخواهد ثروت خود را در حيات خود ميان فرزندان تقسيم كند، با در نظر گرفتن اينكه آنچه به همهي فرزندان ميدهد از لحاظ ارزش مساوي با يكديگر باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در كار نباشد، به هر كدام از فرزندان خود همان سرمايه را ميدهد كه قبلاً در آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته است.
كميت غير از كيفيت است، برابري غير از يكنواختي است. آنچه مسلّم است اين است كه اسلام حقوق يكجور و يكنواختي براي زن و مرد قائل نشده است، ولي اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسانها را دربارهي زن و مرد نيز رعايت كرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.
كلمهي «تساوي» و «مساوات» چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده است جنبهي «تقدس» پيدا كردهاند، جاذبه دارند، احترام شنونده را جلب ميكنند، خصوصاً اگر با كلمهي «حقوق» توأم گردند.
تساوي حقوق! چه تركيب قشنگ و مقدسي! چه كسي است كه وجداني و فطرت پاكي داشته باشد و در مقابل اين دو كلمه خاضع نشود؟!
اما نميدانم چرا كار ما- كه روزي پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بودهايم- بايد به آنجا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب «تشابه حقوق زن و مرد» با نام مقدس «تساوي حقوق» به ما تحميل كنند؟! اين درست مثل اين است كه يك نفر لبوفروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابي تبليغ كند.
آنچه مسلّم است اين است كه اسلام در همه جا براي زن و مرد حقوق مشابهي وضع نكرده است، همچنانكه در همهي موارد براي آنها تكاليف و مجازاتهاي مشابهي نيز وضع نكرده است. اما آيا مجموع حقوقي كه براي زن قرار داده ارزش كمتري دارد از آنچه براي مردان قرار داده؟ البته خير، چنانكه ثابت خواهيم كرد.
در اينجا سؤال دومي پيدا ميشود و آن اينكه علت اينكه اسلام حقوق زن و مرد را در بعضي موارد، نامشابه قرار داده چيست؟ چرا آنها را مشابه يكديگر قرار نداده است؟ آيا اگر حقوق زن و مرد، هم مساوي باشد و هم مشابه بهتر است يا اينكه فقط مساوي باشد و مشابه نباشد. براي بررسي كامل اين مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنيم:
1. نظر اسلام دربارهي مقام انساني زن از نظر خلقت و آفرينش.
2. تفاوتهايي كه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدفهايي است؟ آيا اين تفاوتها سبب ميشود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبيعي و فطري وضع نامشابهي داشته باشند يا نه؟
3. تفاوتهايي كه در مقررات اسلامي ميان زن و مرد هست كه آنها را در بعضي قسمتها در وضع نامشابهي قرار ميدهد براساس چه فلسفهاي است؟ آيا آن فلسفهها هنوز هم به استحكام خود باقي است يا نه؟
مقام زن در جهانبيني اسلامي
اما قسمت اول. قرآن تنها مجموعهي قوانين نيست. محتويات قرآن صرفاً يك سلسله مقررات و قوانين خشك بدون تفسير نيست. در قرآن، هم قانون است و هم تاريخ و هم موعظه و هم تفسير خلقت و هم هزاران مطلب ديگر. قرآن همان طوري كه در مواردي به شكل بيان قانون دستورالعمل معين ميكند در جاي ديگر وجود و هستي را تفسير ميكند، راز خلقت زمين و آسمان و گياه و حيوان و انسان و راز موتها و حياتها، عزتها و ذلتها، ترقيها و انحطاطها، ثروتها و فقرها را بيان ميكند.
قرآن كتاب فلسفه نيست، اما نظر خود را دربارهي جهان و انسان و اجتماع- كه سه موضوع اساسي فلسفه است- به طور قاطع بيان كرده است. قرآن به پيروان خود تنها قانون تعليم نميدهد و صرفاً به موعظه و پند و اندرز نميپردازد بلكه با تفسير خلقت به پيروان خود طرز تفكر و جهانبيني مخصوص ميدهد. زيربناي مقررات اسلامي دربارهي امور اجتماعي از قبيل مالكيت، حكومت، حقوق خانوادگي و غيره همانا تفسيري است كه از خلقت و اشياء ميكند.
از جمله مسائلي كه در قرآن كريم تفسير شده موضوع خلقت زن و مرد است. قرآن در اين زمينه سكوت نكرده و به ياوهگويان مجال نداده است كه از پيش خود براي مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبناي اين مقررات را نظر تحقيرآميز اسلام نسبت به زن معرفي كنند. اسلام، پيشاپيش نظر خود را دربارهي زن بيان كرده است.
اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن دربارهي خلقت زن و مرد چيست، لازم است به مسئلهي سرشت زن و مرد- كه در ساير كتب مذهبي نيز مطرح است- توجه كنيم. قرآن نيز در اين موضوع سكوت نكرده است. بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتي ميداند يا دو سرشتي؛ يعني آيا زن و مرد داراي يك طينت و سرشت ميباشند و يا داراي دو طينت و سرشت؟ قرآن با كمال صراحت در آيات متعددي ميفرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريدهايم. قرآن دربارهي آدم اول ميگويد: «همهي شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم» (سورهي نساء آيه1). دربارهي همهي آدميان ميگويد: «خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد» (سورهي نساء و سورهي نحل و سورهي روم).
در قرآن از آنچه در بعضي از كتب مذهبي هست كه زن از مايهاي پستتر از مايهي مرد آفريده شده و يا اينكه به زن جنبهي طفيلي و چپي دادهاند و گفتهاند كه همسر آدمِ اول از عضوي از اعضاي طرف چپ او آفريده شده، اثر و خبري نيست. عليهذا در اسلام نظريهي تحقيرآميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه در گذشته وجود داشته است و در ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشته است اين است كه زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه برميخيزد، زن شيطان كوچك است. ميگويند در هر گناه و جنايتي كه مردان مرتكب شدهاند زني در آن دخالت داشته است. ميگويند مرد در ذات خود از گناه مبرّاست و اين زن است كه مرد را به گناه ميكشاند. ميگويند شيطان مستقيماً در وجود مرد راه نمييابد و فقط از طريق زن است كه مردان را ميفريبد؛ شيطان زن را وسوسه ميكند و زن مرد را. ميگويند آدمِ اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد، از طريق زن بود؛ شيطان حوّا را فريفت و حوّا آدم را.
قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده ولي هرگز نگفته كه شيطان يا مار حوّا را فريفت و حوّا آدم را. قرآن نه حوّا را به عنوان مسئول اصلي معرفي ميكند و نه او را از حساب خارج ميكند. قرآن ميگويد: به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سكني گزينيد و از ميوههاي آن بخوريد. قرآن آنجا كه پاي وسوسهي شيطان را به ميان ميكشد ضميرها را به شكل «تثنيه» ميآورد، ميگويد: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ»[29] شيطان آندو را وسوسه كرد «فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ»[30] شيطان آندو را به فريب راهنمايي كرد « وَ قاسَمَهُما إِنّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحينَ»[31] يعني شيطان در برابر هر دو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها را نميخواهد.
به اين ترتيب قرآن با يك فكر رايج آن عصر و زمان كه هنوز هم در گوشه و كنار جهان بقايايي دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام كه عنصر وسوسه و گناه و شيطان كوچك است مبرّا كرد.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته است در ناحيهي استعدادهاي روحاني و معنوي زن است؛ ميگفتند زن به بهشت نميرود، زن مقامات معنوي و الهي را نميتواند طي كند، زن نميتواند به مقام قرب الهي آن طور كه مردان ميرسند برسد. قرآن در آيات فراواني تصريح كرده است كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست، به ايمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدّيسي از يك زن بزرگ و قدّيسه ياد ميكند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسي و عيسي در نهايت تجليل ياد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زناني ناشايسته براي شوهرانشان ذكر ميكند، از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگي كه گرفتار مرد پليدي بوده است غفلت نكرده است. گويي قرآن خواسته است در داستانهاي خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايد.
قرآن دربارهي مادر موسي ميگويد: ما به مادر موسي وحي فرستاديم كه كودك را شير بده و هنگامي كه بر جان او بيمناك شدي او را به دريا بيفكن و نگران نباش كه ما او را به سوي تو باز پس خواهيم گردانيد.
قرآن دربارهي مريم، مادر عيسي، ميگويد: كار او به آنجا كشيده شده بود كه در محراب عبادت همواره ملائكه با او سخن ميگفتند و گفتو شنود ميكردند، از غيب براي او روزي ميرسيد، كارش از لحاظ مقامات معنوي آنقدر بالا گرفته بود كه پيغمبر زمانش را در حيرت فرو برده، او را پشت سر گذاشته بود، زكريا در مقابل مريم مات و مبهوت مانده بود.
در تاريخ خود اسلام زنان قدّيسه و عاليقدر فراوانند. كمتر مردي است به پايهي خديجه برسد، و هيچ مردي جز پيغمبر و علي به پايهي حضرت زهرا نميرسد. حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبران غير از خاتم الانبيا برتري دارد. اسلام در سير من الخلق الي الحق يعني در حركت و مسافرت به سوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست. تفاوتي كه اسلام قائل است در سير من الحق الي الخلق است، در بازگشت از حق به سوي مردم و تحمل مسئوليت پيغامبري است كه مرد را براي اين كار مناسبتر دانسته است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته است، مربوط است به رياضت جنسي و تقدس تجرد و عزوبت. چنانكه ميدانيم در برخي آيينها رابطهي جنسي ذاتاً پليد است. به عقيدهي پيروان آن آيينها تنها كساني به مقامات معنوي نايل ميگردند كه همهي عمر مجرد زيست كرده باشند. يكي از پيشوايان معروف مذهبي جهان ميگويد: «با تيشهي بكارت درخت ازدواج را از بن بركنيد». همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبهي دفع افسد به فاسد اجازه ميدهند؛ يعني مدعي هستند كه چون غالب افراد قادر نيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كفشان ربوده ميشود و گرفتار فحشا ميشوند و با زنان متعددي تماس پيدا ميكنند، پس بهتر است ازدواج كنند تا با بيش از يك زن در تماس نباشند. ريشهي افكار رياضتطلبي و طرفداري از تجرد و عزوبت، بدبيني به جنس زن است؛ محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقي به حساب ميآورند.
اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد؛ ازدواج را مقدس و تجرد را پليد شمرد. اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفي كرد و گفت: «مِنْ اَخْلاقِ الاَنْبِياءِ حُبُّ النِّساءِ». پيغمبراكرم ميفرمود: من به سه چيز علاقه دارم: بوي خوش، زن، نماز.
برتراند راسل ميگويد: در همهي آيينها نوعي بدبيني به علاقهي جنسي يافت ميشود مگر در اسلام؛ اسلام از نظر مصالح اجتماعي حدود و مقرراتي براي اين علاقه وضع كرده اما هرگز آن را پليد نشمرده است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه دربارهي زن وجود داشته اين است كه ميگفتهاند زن مقدمهي وجود مرد است و براي مرد آفريده شده است.
اسلام هرگز چنين سخني ندارد. اسلام اصل علت غايي را در كمال صراحت بيان ميكند. اسلام با صراحت كامل ميگويد زمين و آسمان، ابر و باد، گياه و حيوان، همه براي انسان آفريده شدهاند اما هرگز نميگويد زن براي مرد آفريده شده است. اسلام ميگويد هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شدهاند: « هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»[32] زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش آنها. اگر قرآن زن را مقدمهي مرد و آفريده براي مرد ميدانست قهراً در قوانين خود اين جهت را در نظر ميگرفت ولي چون اسلام از نظر تفسير خلقت چنين نظري ندارد و زن را طفيلي وجود مرد نميداند، در مقررات خاص خود دربارهي زن و مرد به اين مطلب نظر نداشته است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه در گذشته دربارهي زن وجود داشته اين است كه زن را از نظر مرد يك شر و بلاي اجتنابناپذير ميدانستهاند. بسياري از مردان با همهي بهرههايي كه از وجود زن ميبردهاند او را تحقير و مايهي بدبختي و گرفتاري خود ميدانستهاند. قرآن كريم مخصوصاً اين مطلب را تذكر ميدهد كه وجود زن براي مرد خير است، مايهي سكوت و آرامش دل اوست.
يكي ديگر از آن نظريات تحقيرآميز اين است كه سهم زن را در توليد فرزند بسيار ناچيز ميدانستهاند. اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر مادر را فقط به منزلهي ظرفي ميدانستهاند كه نطفهي مرد را – كه بذر اصلي فرزند است- در داخل خود نگه ميدارد و رشد ميدهد. در قرآن ضمن آياتي كه ميگويد شما را از مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر كه در تفاسير توضيح داده شده است، به اين طرز تفكر خاتمه داده شده است.
از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فكر فلسفي و از نظر تفسير خلقت، نظر تحقيرآميزي نسبت به زن نداشته است بلكه آن نظريات را مردود شناخته است. اكنون نوبت اين است كه بدانيم فلسفهي عدم تشابه حقوقي زن و مرد چيست.
منابع
1. آشنايي با وظايف و حقوق زن، ابراهيم اميني، قم، دفتر تبليغات، 1384.
2. نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مرتضي مطهري، چاپ فجر، 1385.
[1]. اسرا(17) آيه70: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً».
[2] . حجر(15) آيه29: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ».
[3] . بقره(2) آيات 31-34: «وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ».
[4] . حجرات(49) آيه13: «يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ»
[5] . نساء(4) آيه1: «يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيرًا وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيبًا».
[6] . نحل(16) آيه97: «مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».
[7] . آلعمران(3) آيه 195: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ».
[8] . احزاب(43) آيه35: «إِنَّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرينَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمينَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرًا وَ الذّاكِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْ