پیش گفتار
یهودیت، دینی است که با اینکه پیروان زیادی در میان ادیان زنده جهان ندارد، اما به جهاتی بیش از بسیاری از ادیان دیگر مورد توجه و مطالعه قرار گرفته است.
این دین، کهنترین دین از ادیان بزرگ سامی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام است؛ ادیانی که به سبب انتساب به حضرت ابراهیم گاه ادیان ابراهیمی نیز خوانده میشود.
دیانت یهود از جهاتی مورد توجه مسلمانان بوده است، چرا که انبیا و بزرگان دین یهود، در اسلام مورد احترام بودهاند. اسلام منشأ این دیانت را الهی دانسته و برای آن اعتبار و اصالت زیادی قائل است.
در این متن به بررسی خصوصیات و ویژگیهای یهود از صدر پیدایش اسلام و حتی قبل از آن تا به حال از دیدگاه قرآن میپردازیم. توجه به این نکته مهم است، همان طور که ذکر شد اصل و ریشه یهودیت مورد احترام است، از این رو که آنها دارای کتاب و شریعت هستند و دستوراتی از جانب خدا داشته و اجرا میکردند. اما روی سخن با اقشاری است که به دین گرویدهاند- خصوصاً عالمان این دین- و به جای هدایت، باعث تحریفات بسیار در آن شدهاند و یهودیت و ادیان دیگر را تحت الشعاء افکار منحرفانه خود مورد دست اندازی قرار میدادند.
تعریف / وجه نام گذاری
آمیختگی شدید قومیت با دیانت به حدی است که تفکیک این دو غیرممکن است. به همین روی، تعریف یهودی و یهودی بودن بسیار مشکل است.
قومی که این دین را از آن خود میداند، قوم اسرائیل است. از متون مقدس این دین بر میآید که اسرائیل لقب یعقوب (علیهالسلام)، فرزند اسحاق (علیه السلام) و نواده ابراهیم (علیه السلام) است. این قوم که نیای بزرگ خود را ابراهیم (علیه السلام) میداند، از این جهت خود را قوم اسرائیل یا بنی اسرائیل میخواند که خود را فرزند یعقوب میشمارد. نام دیگری که برای این قوم میشمارند عبرانیان است، که زبان مخصوص آنان است. دو احتمال میرود. یا یکی از اجداد ابراهیم (علیه السلام) فردی به نام «عابر» بوده یا ابراهیم (علیه السلام) و قومش هنگام عبور از فرات و هنگامی که به کنعان رسیدند، کنعانیان آنان را عبرانیان (عبور کنندگان) نامیدند.
در تفسیر آیه 156 سوره اعراف وجه نامگذاری این گونه آمده که، «هُدنا» از ماده «هود» (بر وزن صوت) به معنی بازگشت توأم با نرمی و آرامش است، بعضی از لغویین گفتهاند، هم بازگشت از خیر به شر و هم از شر به خیر را شامل میشود. و ...
علم به حقانیت اسلام
یهودیان به دلیل برخورداری از کتاب از علوم روز بهرهمند بودند و از آینده در تورات اخباری برای آنها آورده شده بود. با این وجود دانشمندان یهود از ظهور اسلام و حقانیت آن با خبر بوده و قصد این را داشتند که اول ایمان آورندگان به اسلام باشند، ولی براساس خصلتهای ناپسندی که به آنها گرایش عظیم داشتند، اسلام را منافی با موقعیت خود میدیدند و اولین کافران به پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدند.
از این رو آیه 75 سوره بقره این نکته مورد توجه قرار گرفته که انتظار این را نداشته باشید که به آئین شما در آیند.
یهودیان عصر بعثت، در نظر کفار، و مخصوصاً کفار مدینه، که همسایگان یهود بودند، از پشتیبانان پیامبر اسلام شمرده میشدند، چون یهودیان علم دین و کتاب داشتند و لذا امید به ایمان آوردن آنان بیشتر از اقوام دیگر بود و همه توقع این را داشتند که فوج فوج بدین اسلام درآیند و دین اسلام را تأیید و تقویت و نور آن را منتشر کنند و دعوتش را گسترده سازند. ولی بعد از آنکه رسول خدا (ص) به مدینه مهاجرت کرد، یهود از خود رفتاری را نشان داد که آن امید را مبدل به یأس کرد، به همین جهت خداوند آیه 75 را نازل فرمود.
در آیه 76 آورده شده که بعضی از یهودیان وقتی به مسلمانان میرسیدند ابراز مسرت میکردند و پارهای از بشارتهای تورات را برای مسلمانان بازگو میکردند. در هنگام خفا، عالمانشان آنان را سرزنش میکردند که چرا مطالبی را که خداوند در مورد صفات پیامبر در تورات آورده به آنها میگویید، چون با همین بشارتها که در کتب ما است نزد پروردگار علیه ما احتجاج میکنند و ما را به چالش میکشانند. در این بین غیر از خصلت کتمان حقایق به نکتهای دیگر پی میبریم و آن نادانی آنهاست. یهود فکر میکرد که خداوند از آموزههایی که حضرت موسی (سلام ا...علیه) به آنها داده خبر ندارد.
از آیاتی که بر حقانیت اسلام نزد یهودیان گواه است آیه 197 سوره شعراء است.
(اولم یکن لهم...) آیا این خود آیت و برهانی روشن بر کافران نیست که علماء بنی اسرائیل از کتب انبیاء سلف بر این قرآن آگاهند.
آیا اطلاع علمای بنی اسرائیل از خبر قرآن و یا نزول آن بر پیامبر که به عنوان بشارت در کتب انبیاء گذشته آمده، آیتی نیست برای مشرکین بر صحت نبوت پیامبر (صل ا...علیه وآله)؟. با اینکه یهود همواره به یکدیگر به آمدن دین تو بشارت داده و برای دشمنان خط و نشان میکشیدند، که اگر آخرین پیامبر ما آمد، چنین و چنان میکنیم و انتقام خود را از شما خواهیم گرفت، همچنان در تفسیر آیه (بقره 89) «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا» این معنا را تصحیح فرموده، و به همین جهت عده زیادی از علمای یهود در عهد رسول خدا (صل ا...علیه وآله) اسلام آوردند و اعتراف کردند به اینکه این همان پیامبری است که کتب قبل به آمدنش نوید داده بود و این سوره هم از سورههای اولی است که در مکه و قبل از هجرت نازل شده و عداوت و دشمنی یهود با پیامبر(ص) هنوز بر ملا نشده بود و امید میرفت که اقلاً به پارهای از معلومات خود که در این مورد دارند اعتراف کنند.
در آیه 82 سوره مائده « لتجدن اشد الناس عداوه للذین امنوا الیهود و الذین أشرکوا...» به وضوح یافت میشود که دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان را حتماً یهودیان و مشرکان خواهی یافت که در بسیاری از موارد یهودیان در کنار مشرکان نام برده شدهاند.
در آیه 65 سوره آل عمران «یا اهل الکتاب لم تحاجون...» به بررسی نزاع و محاجه یهود و نصرانیها بر سر دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) پرداخته و فرموده که چرا بر سر دین و آئین ابراهیم با یکدیگر مجادله میکنید در حالی که تورات و انجیل شما بعد از او نازل شده پس جای تفکر است که چرا سعی بر یهودی یا نصرانی خواندن ابراهیم داشتند. شاید یکی از دلایل این است که خود و دین خود را تصدیق کنند، که از تحریفات آنان به حساب میآید.
در آیات 40 به بعد سوره بقره (یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم و اوفو بعدی و اوف بعهدکم و ایای فارهبون) خدای سبحان عتاب ملت یهود را آغاز کرده و این عتاب در طی صد و چند آیه ادامه دارد، و در آن نعماتی را که خدا بر یود اضافه فرمود، و کرامتهایی را که نسبت به آنان مبذول داشت، و عکس العملی که یهود به صورت کفران و عصیان و عهدشکنی و تمرد و لجاجت از خود نشان داد، برمیشمارد و با اشاره به دوازده قصه از قصص آنان تذکرشان میدهد، قصه نجاتشان از شر آن فرعون، شکافته شدن دریا و غرق شدن فرعونیان، و قصه میعاد در طور و قصه گوساله پرستی آنان بعد از رفتن موسی به میقات و قصه مأمور شدنشان به کشتن یکدیگر و داستان تقاضاشان از موسی که خدا را به ما نشان بده تا علنی و آشکارا او را ببینیم، و به کیفر همین پیشنهادشان دچار صاعقه شدند و دوباره زنده گشتند و تا آخر داستانهایی که در این آیات به آن اشاره شد و سرتاسر آن پر از عنایات ربانی و الطاف الهی است.
و نیز به یادشان میآورد: آن میثاقها که از ایشان گرفت و آنها را نقض کرده، و پشت سر انداختند و باز گناهائی را که مرتکب شدند و جرائمی را که کسب کردند و آثاریکه در دلهاشان پیدا شد با اینکه کتابشان از آنها نهی کرده بود و عقلهایشان برخلاف آن حکم میکرد به یادشان میاندازد و یادآوریشان میکند: که به خاطر آن مخالفتها چگونه دلهاشان دچار قساوت و نفوسشان در معرض شقاوت قرار گرفت و چگونه مساعیشان بی نتیجه شد.
در آیه 5 سوره مبارکه جمع « مثل الذین حملوا التورات ثم لم یحملوها...» هم از مطلع بودن یهود به حقایق خبر داده و بیان فرموده که به آن چیز که بر آنها فرستادیم عمل نکردند.
منظور از اینکه فرمود: « مثلهایی که تورات بر آنان تحمیل شد» به شهادت سیاق این است که تورات به آنان تعلیم داده شد و مراد از اینکه فرمود: « ولی آن را حمل نکردند این است که به آن عمل نکردند و منظور یهودیانی است که خدا تورات را بر پیامبر آنان موسی (علیه السلام) نازل فرمود و او معارف و شرایع آن را تعلیمشان داد، ولی رهایش کردند، و به دستورات آن عمل ننمودند، لذا خدای تعالی برایشان مثلی زد و آنها را به الاغی تشبیه کرد که کتابهایی بر آن بار شده، و خود آن حیوان هیچ آگاهی از معارف و حقایق آن کتابها ندارد و در نتیجه از حمل آن کتابها چیزی بجز خستگی برایش نمیماند.
در آیه 30 سوره توبه ( و قالت الیهود عزیز ابن ا... ...) اشاره به مشرک بودن اهل کتابی چون یهود دارد. در آیات مورد بحث وجه شباهت اهل کتاب مخصوصاً یهود و نصاری- را با مشرکان و بت پرستان بیان میکند تا روشن شود که: اگر در مورد اهل کتاب نیز تا حدودی سختگیری به عمل آمده به خاطر انحرافشان از توحید و گرایش آنها به نوعی از شرک در عقیده و نوعی از شرک در عبادت است.
نخست میفرماید یهود گفتند: عزیز پسر خدا است و مسیحیان نیز گفتند: مسیح پسر خدا است. این سخنی است که آنها با زبان میگویند و حقیقتی در آن نهفته نیست. این گفتگوی آنها شبیه گفتار مشرکان پیشین است. در آیه بعد به شرک عملی آنان (در مقابل شرکت اعتقادی) و یا به تعبیر دیگر شرک در عبادت اشاره دارد.
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «به خدا سوگند آنان (یهود و نصارنی) برای پیشوایان خود روزه و نماز به جا نیاوردند ولی پیشوایان حرامی را برای آنها حلال و حلالی را حرام کردند و آنها پذیرفتند و پیروی کردند و بدون توجه آنان را پرستش نمودند.»
بنابراین، اگر کسی اقدام به قانون گذاری بر ضد قوانین الهی کند، و کسی آن را به رسمیت بشناسد و بدون چون و چرا بپذیرد، مقام خدا را برای غیر خدا قائل شده است، و این یک نوع شرک عملی و بتپرستی و به تعبیر دیگر پرستش غیرخدا است.
از قرائن چنین بر میآید که: یهود و نصارنی برای پیشوایان خود چنین اختیاری را قائل بودند که گاهی قوانین الهی را به صلاحدید خود تغییر دهند و هم اکنون مساله گناه بخشی در میان مسیحیان رائج است که در برابر کشیش اعتراف به گناه میکنند و او میگوید: بخشیدم(!)
در آیه 124 سوره نحل (انما جعل السبت علی الذین ...) اشاره به اختلاف اندازی یهودیان در احکام الهی دارد.
آمده است که: جز این نبود که روز بست قرار داده شد و یا یک روز در هفته برای عبادت تعطیل شد به منظور تشدید و آزمایش یهود که بعد از تشریع آن اختلاف کردند، یک دسته قبولش کردند و یک دسته دیگر آن را رد نمودند و دسته سوم در ظاهر به قبول آن تظاهر نموده و در خفا برای اشتغال به ماهیگیری حیله نمودند، پروردگار تو در روز قیامت میان آنان در آنچه در آن اختلاف میکردند حکم خواهد کرد.
در آیه 8 سوره مجادله (الم تر الی الذین نهوا عن النجوی ثم ...) به نجواهای در گوشی یهودیان برای آزار دادن و محزون کردن مسلمانان اشاره دارد. سیاق آیات دلالت دارد بر اینکه بین جمعی از منافقین و بیماردلان از مؤمنین، نجوی کردن علیه رسول خدا (صلی ا...علیه و آله) و مؤمنین حقیقی شایع شده بود، و سخنان بیخ گوشیشان پیرامون گناه و دشمنی و نافرمانی از آن جناب بوده تا به این وسیله مؤمنین واقعی را آزار دهند، و آنها را محزون کنند، و گویا بر این عمل اصرار هم میورزیدند حتی از نهی خدا هم منتهی نشدند لذا این آیات نازل شد.
آیه مورد نظر مذمت و توبیخ غیابی از ایشان است و در آن روی سخن را متوجه رسول خدا (صل ا...علیه وآله) کرد و مستقیماً با خود آنان سخن نگفت تا بیشتر تحقیرشان کرده باشد و بفهماند اهل نجوی لیاقت آن را ندارند که به شرف همکلامی و خطاب خدا مشرف شوند و امرشان هم آنقدر اهمیت ندارد که خدای متعال به خاطر آن روی سخن با ایشان کند.
در آیه 13 سوره ممتحنه (یا ایها الذین آمنوا لاتتولوا قوماً...) منظور از این قوم غضب شده را یهود بیان کرده. یهود در قرآن مکرر به عنوان (مغضوب علیهم) یاد شده. خداوند متعال میخواهد در این آیه شقاوت دائمی و هلاکت ابدی یهود را به یاد مؤمنین بیاورد تا از دوستی با آنان و نشست و برخاست با ایشان پرهیز کنند.
میفرماید: یهودیان از ثواب آخرت مأیوسند همان طور که منکرین قیامت از مردگان خود مأیوسند، یعنی برای آنها وجود و حیاتی قائل نیستند. چون مرگ را هیچ و پوچ شدن میدانند.
در آیه 56 سوره انفال (الذین عاهدت منهم ثم ینقضون...) اشاره به عهدشکنی یهود دارد.
میفرماید اینان همان کسانی بودند که با آنها عهد و پیمان بستی که لااقل بی طرفی را رعایت کنند و درصدد آزار مسلمانان و کمک به دشمنان اسلام نباشند. ولی آنها هر بار پیمان خود را میشکستند. نه از خدا شرم میکردند و نه از مخالفت فرمان او پرهیز داشتند و نه از زیرپا گذراندن اصول انسانی پروا نمودند.
در آیه بعد طرز برخورد با این گروه پیمان شکن، بی ایمان و لجوج را چنین بیان میکند که «اگر آنان را در میدان جنگ بیابی، اسلح به دست گیرند و در برابر تو بایستند آن چنان آنها را در هم بکوب که جمعیتهایی که در پشت سر آنها قرار دارند عبرت گیرند، پراکنده شوند و عرض اندام نکنند.
از آیه 64 سوره مائده (و قالت الیهود یدا... مغلوله...) (برداشت شخصی) اینگونه برداشت میشود که آنان خداوند را ناتوان در امر پروردگار خویش میپنداشتند.
در تفاسیر اینگونه بیان شده که: این آیه اشاره به اعتقادی است که یهود درباره مسأله قضا و قدر و سرنوشت و تفویض داشتند. آنها معتقد بودند در آغاز خلقت خداوند همه چیز را معین کرده و آنچه باید انجام بگیرد، انجام گرفته است که حتی خدا هم عملاً نمیتواند تغییری در آن ایجاد کند. خداوند آنان را به خاطر این دروغ بستن نفرین و دست آنها را در زنجیر قرار داد.
در آیه 100 سوره آل عمران (یا ایها الذین آمنوا...) (شخصی) به این نکته میتوان پی برد که قدرت منحرف کنندگی یهود بسیار بالا بوده و به همین دلیل خداوند اینگونه مؤمنین را از پیروی از اهل کتاب (یهود) منع کرده و فرموده: «ای اهل ایمان اگر پیروی پیروی کنید بسیاری از اهل کتاب را شما را بعد از ایمان به کفر برمیگردانند.»
در آیه 81 سوره مائده (ولو کانوا یؤمنون با... و...) راه نجات را به آنها نشان میدهد.
یهودیان طرح دوستی و محبت با کافران میریختند (و میریزند)، بدیهی است این دوستی آنها ساده نبوده و بلکه دوستی آمیخته با انواع گناه و تشویش آنان با اعمال و افکار غلط بود، و لذا در آخر آیه میفرماید « چه بد اعمالی از پیش برای معاد خود فرستادند، اعمالی که نتیجه آن خشم و غضب الهی بود و در عذاب الهی جاودانه خواهند ماند.
حضرت امام صادق علیه السلام میفرمایند: این دسته کسانی بودند که جباران را دوست میداشتند و اعمال هوس آلود آنان را در نظرشان خوب جلوه میدادند تا به آنها نزدیک شوند و از دنیاشان بهره گیرند.» آیات 44 تا 58 سوره نساء
یهودیان به مؤمنان اظهار مودت و خیرخواهی میکردهاند و از این راه آنان را فریب میدادهاند، مثلاً به بخل و خودداری از انفاق وادار میکردند، تا از این راه نگذارند زحمات مؤمنین به نتیجه برسد و قدمی به سوی تقدم و تعالی بردارند این آن چیزی است که از ظاهر آیه برمیآید و لازمه این که در شأن یهود و دوستان و هم رازهای یهود نازل شده باشد، نیز همین معنا است چون ثمره دوستی و سر و سرّداشتن با یهود همچنین بود که به وسیله تحریفات یهود از راه منحرف شوند و هر جا که آنها بروند آنان نیز بروند. آنان بخل بورزند و اینان را نیز وادار به بخل کنند. آری یهودیان هر چند که با شما به روی خوش ملاقات میکنند و هر چند اظهار محبت نموده، در قیافه افراد صالح در میآیند و آن چنان با شما برخورد میکنند که گویی خیرخواه و یاوران شمایند وای بسا حرفهایی بزنند که طبع شما آن را بپسندد و دلهایتان مجذوبش شود، که چه حرفهای درستی میزنند ولیکن بدانید که قصدی جز گمراه کردن شما از صراط مستقیم ندارند، دلیلش هم خیلی روشن است و آن این است که خودشان از صراط مستقیم منحرفند و ضلالت را برای خود انتخاب کردهاند، و خدای عزوجل دشمنان شما را بهتر از خود شما میشناسد، پس بهوش باشید، که یهود دشمنان شمایند، فریب آنچه از حالات آنها میبینید نخورید، زنهای که آنان را در پیشنهادهایی که میکنند اطاعت مکنید و به سخنان زیبا و فریبندهشان گوش ندهید، به خیال این که واقعاً دوست و خیرخواه شمایند از سوی دیگر شما چه حاجتی با ولایت دروغین و دوستی کاذب آنان دارید با این که خدای تعالی برای ولایت و یاری شما کافی است و با ولایت و یاری خدا چه حاجت به ولایت و یاری آنان؟
در آیه 112 سوره آل عمران (ضربت علیهم الذله...) به نکته جالبی اشاره دارد و آن هم ذلت یهود به دلیل اعمال انجام داده توسط آنهاست.
آنها محکوم به ذلت و خواری هستند. به دلیل غرور و کبر به هر کجا متوسل میشوند مگر به دین خدا و عهد مسلمین و آنان پیوسته اسیر بدبختی و ذّلت شدند از این رو که به آیات خدا کافر شدند و پیغمبران حق را به ناحق کشتند که این نافرمانی و ستمگری کار همیشگی آنها شمرده شده- از این رو یکی دیگر از صفات یهود را نافرمانی و ستمگری همیشگی میتوان بیان کرد.
در آیه 117 هم اینگونه بیان شده که انفاق و مخارجی که یهود در این زندگی دنیا میکند، با اینکه به این منظور میکند که وضع زندگی خود را اصلاح نموده و به مقاصدی که دارد برسد، لیکن به جز بدبختی و شقاوت بهرهای از آن به دست نمیآورد. بلکه آنچه را میخواهد و به دنبال میکند به تباهی میکشاند. پیش خود خیال میکند سعادتی به چنگ آورده ولی آنچه به دست آورده شقاوت است. و مثلش مثل بادی است که در آن دمای شدیدی باشد و زراعت ستمکاران را سیاه کند و این نیست مگر به خاطر ظلمتی که خودشان به خویشتن کردهاند چون عمل فاسد به جز اثر فاسد اثر دیگری نمیبخشد.
در بیان آیات 98 الی 101 آل عمران اینگونه آمده است که:
این آیات با اتصالی که در سیاق دارد دلالت دارد بر اینکه اهل کتاب (یهود) کفر به آیات خدا داشتهاند و مؤمنین را از راه خدا با میداشتند، به این طریق که راه خدا را در نظر مؤمنین کج و معوج جلوه داده و راه ضلالت را در نظر آنها راه مستقیم خدا جلوهگر میساختند، برای مؤمنین القای شبههها میکردند تا به این وسیله حق را که راه آنان است باطل و باطل خود را حق جلوه دهند. آیات قبلی هم دلالت داشت بر انحراف دیگر آنان. و آن این بود که حلیّت همه طعامها قبل از تورات را منکر بودند و مسأله نسخ شدن حکم قبلی و برگشتن آن از بیت المقدس به کعبه را انکار میکردند. پس این آیات به دنبال همان بیانات میخواهد یهود و طایفهای از ایشان را توبیخ کند که چرا القای شبهه میکنند؟ و چرا مؤمنین را در دینشان دچار سرگیجه میسازند؟ و نیز میخواهد مؤمنین را تحذیر کند، از اینکه یهودیان را در دعوتشان اطاعت کنند و بفهماند که اگر اطاعت کنند کارشان به کفر به این حق میانجامد و نیز میخواهد ترغیب و تشویقشان کند به اینکه متمسک به خدا گردند، تا به سوی صراط ایمان راه یافته هدایتشان دوام بپذیرد. در روایتی در کتاب لباب النقول آمده که: شاش قیس (که مردی یهودی بوده) به چند نفر از قبیله اوس و خزرج برخورد کردید، این دو قبیله که سالها با هم جنگ داشتند، با یکدیگر صحبت میکنند گل میگویند و گل میشنوند. بسیار ناراحت شد و به جوانی که همراهش بود گفت برو میان این دو طایف را تیره کن، پهلوی این دو طایفه بنشین و کشتهگانی را که در جنگ بعاث به دست آن طایفه دیگر از دست دادند، بیادشان بیاور. از آنجا برخیز و نزد آن طایفه دیگر برو و کشتهگان آنان را نیز که در جنگ از دست دادند را بیادشان بیاور. آن جوان چنین کرد و دوباره آن دو طایفه را واداشت تا با یکدیگر بگومگو کنند. این به آن افتخار کند و آن به این فخر بفروشد تا آنکه در آخر یکی از این دو طایفه به جان آن یکی بیفتد. دو نفر رودررو به هم بد گفتند و همه برخاسته که به جان هم بیفتند. و پیامبر را رساندند و بین آنها موعظه فرمود و آنان را به صلاح دعوت کرد.
از ادامه آیات چنین برمیآید که کتاب و سنت در دلالت و روشنگری هر حقی که ممکن است اشخاص درباره آن گمراه گردند، کافی است. چون میفرماید: تمسک به خدا که همان تمسک به کتاب خداست و اعتصام به رسول خدا که همان تمسک به سنّت آن جناب است نمیگذارد در هیچ موردی حق و باطل بر کسی مشتبه گردد.
در آیه 15 سوره حشر (کمثل الذین من قبلهم قریباً...) یهودیان را مانند کافران پیشین یا کافران بدر دانسته که در دنیا به زودی به کیفر اعمال خویش میرسند و در قیامت هم عذاب میشوند.
آیه 14 سوره مجادله (الم تر الی الذین توّلوا...) سرگذشت دستهای از منافقین را ذکر میکند که با یهودیان دوستی و مودت و با خدا و رسولش دشمنی داشتند و ایشان را به خاطر همین انحراف مذمت نموده، به عذاب و شقاوت تهدید میکند، تهدیدی بسیار شدید. و در آخر به عنوان حکمی قطعی و کلی میفرماید: ایمان به خدا و روز جزا نمیگذارد انسانی با دشمنان خدا و رسولش دوستی کند حال این دشمنان هر که میخواهند باشند. و سپس مؤمنین را مدح میکند به اینکه از دشمنان دین بیزارند و ایشان را وعده ایمان میدهد، ایمانی مستقر در روح و جانشان، ایمانی از ناحیه خدا و نیز وعده بهشت و رضوان میدهد.
منظور از قومی که خدا بر آنها غضب نموده و منافقین آنان را دوست دارند یهود است. این منافقین به خاطر تحیّر و سرگردانیشان بین کفر و ایمان وقتی به شما میرسند اظهار مسلمانی و وقتی به یهود میرسند اظهار دوستی میکنند اینان نه از شما مسلمانان هستند و نه از یهود. و این صفت منافقین برحسب ظاهر حالشان است وگرنه واقعیت حالشان این است که ملحق به یهودند چون خدای تعالی در جای دگر فرمودند: (و من یتولهم منکم فإنه منهم)
در آیه 24 سوره آل عمران (ذلک بأنهم قالوا لن تمّسنا النا الا ...) اشاره به دروغ بستن یهود نسبت به خود دارد و این دروغ بستن موجب گمراهی خود آنان شد.
معنای آیه روشن است و لیکن سوالها در آن است که چگونه در آیه شریفه فرموده اهل کتاب فریب افترای خود را خوردند و بدان مغرور شدند، مگر ممکن است که انسان فریب گفتار خود را بخورد؟ با علم به اینکه گفتارش دروغ و خدعه و باطل است. جواب این سوال آن است که صاحبان گفتار غرورانگیز نامبرده نیاکان ایشان بودند و فریب خوردگان اخلاف و نسلهای بعدی آنان و اگر در آیه شریفه هر دو را به اهل کتاب نسبت داده برای این بود که همه آن اسلاف اخلاف یک امت بودند و اخلاف به اعمال اسلاف را فی بودند.
علاوه بر این که مغرور شدن به غرور خود، آنهم غرور به خاطر یک افترای باطل، با علم به افترا و باطل بودن آن و اقرار مغرور به اینکه خودم این افترا را بستهام از اهل کتاب و مخصوصاً از یهودیان دور نیست برای اینکه اینها همانهایند که خدای متعال نظیر اینگونه افکار و اعمال و بلکه عجیبتر از آن را از ایشان حکایت نموده آنجا که فرموده: (و اذالقوا الذین آمنو قالو آمنا...)[1]
علاوه بر این انسان آنچه را که انجام میدهد برطبق آنچه میداند نیست، بلکه برطبق آن ملکات خوبی و بدی است که در نفسش پدید آمده و عمل را در نظرش زینت میدهد. همچنان که معتادین به تریاک و هروئین و حتی خاک و امثال اینها، علم به مضر بودن آن دارند و میدانند که این عمل را نباید مرتکب شوند ولی باز هم مرتکب میشوند به خاطر اینکه هیأت و حالتی در نفس آنان پدید آمده که ایشان را به طرف آن عمل میکشاند و مجالی برای تفکر و اجتناب برایشان باقی نمیگذارد.
اهل کتاب هم از آنجا که تکبر و ستمکاری و محبت به شوات در دلهایشان رسوخ نموده، هر عملی را که انجام میدهند برطبق دعوت نفس است، در نتیجه افترا بستن به خدا که عادت و ملکه آنان شده، همان باعث غرور ایشان گشته و چون این عمل ناپسند را مکرر انجام دادهاند، کارشان به جایی رسیده که در اثر تلقین نسبت به عمل خود رکون و اعتماد پیدا کردهاند، علمای روانشناس هم اثبات کردهاند که تلقین هم، کار عمل را میکند، و آثار علم را از خود بروز میدهد. پس افترا که عملی باطل است، با تکرار و تلقین ایشان را در دینشان فریب داده و از تسلیم شدن در برابر خدا و خضوع در برابر حق، آن حقی که کتاب خدا مشتمل بر آن است بازداشته، پس صحیح است بگوییم اهل کتاب فریب خدعههای خود را خوردند.
در ادامه در آیه 25 اشاره به جمع شدن آنها در روزی که آمدنی است میکند.
در این آیه تهدیدی است به اهل کتاب که وقتی دعوت میشوند به پذیرفتن کتابی که بینشان حکم کند، اعراضی میکنند تهدید به عذابی است که به شکل وضع دنیایی ایشان است، در دنیا وقتی دعوت میشدند به کتاب خدا تسلیم نمیشدند و تکبر میکردند و نمیخواستند با همه انسانها پیرو یک کتاب باشند و یک کتاب همهشان را تحت لوای خود جمع کند، ولی در آخرت همه را یکجا جمع میکنند و لذا نفرمود: «روزی که زندهشان میکنیم» و یا « در روزی که مبعوثشان میکنیم» بلکه فرمود: «در روزی که جمعشان میکنیم»، آنهم در روزی که اعراضی بردار نبوده و هیچ شکی در آن نیست و خلاصه کدام اینکه آنروز قیامت به تعبیر نامبرده تعبیر کرد تا بفهماند اهل کتاب و کفار نمیتوانند خدا را بستوه بیاورند.
و معنای آیه این است که کفار وقتی به کتاب خدا دعوت میشوند تا درباره آنان حکم کند، از در فریب خوردگی از افتراهایی که خودشان در دین خود زدند اعراض کردند، و از پذیرفتن حق استکبار نمودند، پس چگونه رفتار میکنند وقتی که ما آنرا برای روزی که در آن شکی نیست یعنی روز فصل قضا و روز حکم به حق جمع میکنیم و در آن روز هر کس تمامی آنچه را که کرده باز خواهد گرفت، بدون اینکه مردم در باز پس گرفتن اعمالشان ظلمی شوند و وقتی مطلب بدین قرار است عقلشان حکم میکند به وجوب پذیرفتن این دعوت و اینکه اعراض نکنند و از اظهاراتی که حاکی از این پندار است که خدا را به ستوه آورده و او را شکست دادهاند خودداری نمایند برای اینکه قدرت همهاش از خدا است و وضعی که کفار دارند ایام مهلتی و آزمایشی بیش نیست.
در آیه 8 سوره ابراهیم (و قال موسی ان تکفروا...) به بی نیازی خداوند متعال اشاره دارد و اینکه یهودیان در مواردی کافر میشدند و بودند. (شخصی) شاید این یک نوع اتمام حجت با یهودیان هم باشد تا شاید به خود بیایند و از اعمال کفرانگیز خود دست بردارند.
در آیه 26 سوره احزاب (و انزل الذین ظاهرو هم من اهل الکتاب...) به طور وضوح به چند نکته اشاره دارد. یکی اینکه یهود پشتیبان مشرکان و کمک آنان بودند که این از خصلتهای همیشگی یهود بود که هر جا شرک و نفاق هست یهودیت هم دستی داشته باشد و در صدد نیرنگی برآید.
دوم اینکه از حصارهاي محکم آنان سخن گفته (شخصی) و اینگونه درمي يابيم که هر چند پرقدرت نشان دهند ولی قابل شکست و تسخیر هستند و این نکته به کار امروز ما میآید که هر چند پرقدرتترین ابزارها را از حیث نظامی و از همه مهمتر فرهنگی در دست دارند و لیکن تمام اینها به قدرت خداوند متعال قابل فتح است. با بررسی شأن نزول آیات هم به این نکته پی خواهیم برد که یهود قومی پیمان شکن بود و منعقد کردن یا زیرپا گذاشتن هر پیمانی بسته به منافع شخصی آنها داشته.
در مدینه سه طایفه از یهود زندگی میکردند «بنی قرنطیه» «بنی نضیر» «بنی قینقاع».
هر سه گروه با پیامبر اسلام (صلی ا...علیه و آله) پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری و به نفع آنها جاسوسی نکنند و با مسلمانان هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشند ولی طایفه بنی قینقاع در سال دوم هجرت و طایفه بنی نضیر در سال چهارم هجرت هر کدام به بهانهای پیمان خود را شکستند و به مبارزه رویاروی با پیامبر (صل ا...علیه و آله) دست زدند. سرانجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند. و بنی قرنطیه هم در سال پنجم هجرت که غزوه احزاب رخ داد، پیمان خود را شکستند.
در آیه 2 سوره حشر (هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل ...) اهل کتابی چون یهود (البته نه همه آنها) را کافر خوانده و عاجز در برابر مسلمانان. (شخصی) اگر مسلمانان در جبهه کاملاً حق قرار گیرند هیچ کفری در برابر آنها پیروز نخواهد بود و این برداشت برای امروز ما است که جبهه حق کامل را بیابیم تا به صهیونیزم خونخوار امروز غلبه پیدا کنیم و زمینه حکومت علوی حضرت صاحب الزمان را فراهم سازیم.
در این آیه خداوند میفرماید: «او کسی است که کافران اهل کتاب را در اولین برخورد (با مسلمانان) از خانههایشان بیرون راند، گمان نمیکردید آنها خارج شوند و خودشان نیز گمان میکردند که دژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع میشود، اما خداوند از آنجا که گمان نمیکردند به سراغشان آمد، و در قالب آنها ترس و وحشت افکند به گونهای که خانههای خود را با دست خود و با دست مؤمنان ویران میکردند، پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم.»
در آیه 27 سوره احزاب (و اورئکم ارضهم و دیارهم و ...) میخوانیم که زمینها و خانههایشان را در اختیار مسلمانان گذاشتند و همچنین زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هر چیزی قادر است.
همانگونه که گفتیم از طوائف سه گانه یهود تنها گروه سوم به هنگام جنگ احزاب باقی مانده بودند و میبایست این گروه که از همه آشکارتر به پیمان شکنی و پیوستن به دشمنان اسلام دست زدند به کیفر اعمال ناجوانمردانه خود برسند و کیفر جنایات خود را ببینند.
پیامبر بلافاصله بعد از جنگ احزاب مأمور شد حساب یهود بنی قرنطیه را روشن سازد به همین سبب دژهای آنها را محاصره و وحشت شدیدی در دل آنها افتاد (از جانب خداوند). کعب بن اسد از سران یهود گفت من یقین دارم محمد (صلی ا...علیه وآله) ما را رها نخواهد کرد و سه پیشنهاد داد. یکی اینکه به او ایمان بیاورند (اینجا هم معلوم بود که به حقانیت پیامبر (صلی ا...علیه و آله) پی برده بودند ولی از روی عناد و کبر و غرور او را سرپیچی میکردند) ولی گفتند ما هرگز دست از حکم تورات برنخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت (شاید اشاره به لجاجت یهود از یک سو و شاید نژادپرستی و یا تعصّب آنان از سوی دیگر اشاره داشته باشد و این مفهوم قابل درک باشد) و در ادامه نقشه قتل زن و فرزندان خود را داد و گفت شب شنبه که احتمال حمله از سوی ما نمیرود حمله کنیم تا غافلگیر شوند و آنها نپذیرفتند. که کعب این جمله را که جالب به نظر میرسد بیان کرد: هیچ یک از شما از روزی که از مادر متولد شدهاید حتی یک شب هم عاقل نبوده است. و سرانجام بدون قید و شرط تسلیم پیامبر اکرم (صلی ا...علیه و آله) شدند.
در آیه 14 سوره حشر (لا یقاتلونکم جمیعاً الا فی قریً محضهٍ...) یهودیان قومی بی عقل و شعور تلقی شدهاند. در این آیه شریفه هم اثر رهبت منافقین از مسلمین را بیان میکند و هم اثر بزدلی یهودیان را میفرماید: بنی النضیر و منافقین هر دو طایفه از جنگیدن با شما در فضای باز خودداری میکنند، و جز در قلعه محکم و یا از پس و پشت دیوارها با شما کارزار نمیکنند. یعنی شجاعت و دلاوریشان در بین خودشان شدید است، اما همین که با شما روبهرو میشوند، خداوند متعال رعبی از شما به دلهایشان میافکند، و در نتیجه از شما سخت میترسند. تو ای پیامبر! ایشان را متحد و متشکل میبینی و میپنداری که با هم الفت و اتحاد دارند، ولی اینگونه نیست. دلهایشان متفرق و پراکنده است و همین عامل قوی برای خواری و بیچارگی ایشان است. و علت آن پراکندگی هم این است که مردم فاقد تعقلند چون اگر تعقل میداشتند متحد گشته و آرای خود را یکی میکردند.
از این آیه به این نکات میتوان پی برد. اول اینکه ساختن دیوار حائل اطراف شهرکهای یهودی نشین نشان ترس عمیق آنهاست و این بشارت داده شده که دژهای محکم توان جلوگیری از جبهه حق را ندارند. دوم اینکه اختلافهای شدید هر چند بر جهانیان آشکار نیست ولی در دل آنها است و سادهتر از آنچه فکر میشود میتوان آنها را متفرق کرد و شکست داد.
در آیات اول سوره اسراء یهود یا به انتقامی سخت وعده داده شدهاند اگر از آنها بد سر زده باشد.
در آیات فوق سخن از 2 انحراف اجتماعی بنی اسرائیل که منجر به فساد و برتریجویی میگردد به میان آمده است که خداوند به دنبال هر یک از آن 2 مردانی نیرومند و پیکارجو را بر آنها مسلط ساخت تا آنها را سخت مجازات کنند و به کیفر اعمالشان برسانند.
منظور از فساد دوم هجوم بنی اسرائیل با اتکای نیروهای استعماری جهانخوار و اشغال سرزمینهای اسلامی و گرفتن بیت المقدس و مسجدالاقصی است.
پس بنابراین مسلمانان باید در انتظار پیروزی دوم بنی اسرائیل باشند بطوری که مسجدالاقصی را از چنگال آنها بیرون آورند و نفوذشان را از این سرزمین اسلامی به کلّی قطع کنند، این همان چیزی است که همه مسلمانان جهان در انتظار آنند و وعده فتح و نصرت الهی است نسبت به مسلمانان.
[1]- سوره بقره آیه 77
http://daneshjooqom.4kia.ir/
برچسب های مهم