مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 544
  • بازدید دیروز : 3661
  • بازدید کل : 13106660

طلاق2


مقدمه

ازدواج از سنت‏هاى حسنه جامعه‏اسلامى است و توجه به آن در روايات واحاديث، اهميت مساله را بيش از پيش‏آشكار مى‏سازد. ازدواج علاوه بر آرامش‏زن و مرد، موجب بقاى نسل و سلامت‏جامعه مى‏گردد; چنانكه قرآن مى‏فرمايد:يكى از نشانه‏هاى خداوند اين است كه‏برايتان همسرى آفريد تا موجب آرامشتان‏باشد و بين شما الفت و مهربانى قرار داد.

با وجود تاكيد بسيار بر ازدواج، جايى‏كه پاى شرف، دين و امكان خطر گناه‏پيش آيد، طلاق ضرورت مى‏يابد. اسلام‏چون مسيحيت كاتوليك، پيمان ازدواج راناگسستنى نمى‏داند و يا چون يهود، به باز بودن نسبى درهاى خروجى اعتقادى‏ندارد; بلكه طلاق را مبغوض‏ترين حلالهامى‏شمرد و آن را امرى آسيبى ولى‏اجتناب‏ناپذير مى‏داند و معتقد است‏چنانچه در حدى متعارف نگه داشته شود،مى‏تواند حايز نتايج مثبتى براى خانواده وجامعه باشد. در جوامع پيشرفته‏صنعتى، روابط انسانى و در پى آن روابطخانوادگى از ابعاد معنوى تهى و در نتيجه‏سست، سرد و آسيب پذير شده‏است; تنهاهدف زندگى مشترك، ارضاى ‏خواسته‏هاى غريزى است و جسم وخواسته‏هاى آن، محور تمام ارزشها وكوششهاست. چيزى ارزش خوانده‏مى‏شود يا به نظر داراى ارزش مى‏آيد كه‏نيازهاى طبيعى و كششهاى جسمانى راپاسخ دهد; پس بمحض يكنواخت‏شدن‏روابط جسمانى، طرفين در جستجوى‏سرچشمه‏هاى ديگر تمتع، به پيوندهاى‏ديگر مى‏انديشند.

خوشبختانه زن مسلمان، از الگوى‏كامل خويش، بانوى دو عالم حضرت‏فاطمه زهرا«عليها السلام‏» پيروى مى‏كند كه به‏دست مبارك خويش دستاس مى‏كردند وبراى فرزندانشان لباس مى‏دوختند. زن‏جامعه ما علاوه بر رسيدگى به امور خانه،همسر و فرزندان، به اقتصاد منزل چه درخانه بعنوان خود اشتغالى (بافتنى،خياطى، فرشبافى) و چه خارج از خانه‏كمك موثرى مى‏كند و همواره با رضايت‏كامل ايثار كرده، زندگى را بخوبى در كنارهمسر و فرزندان ادامه مى‏دهد. او مصداق‏اين ضرب المثل معروف است كه: زن خوب و فرمانبر پارسا كند مرد درويش را پادشا

جامعه ما طلاق را ننگ و علت آن رامعمولا بى‏كفايتى زن مى‏داند و اين مساله‏خود كمك بسيار مؤثرى در حفظ بنيان‏خانواده است; البته اگر ادامه زندگى به‏گونه‏اى با درد و رنج همراه شود كه خودموجب فساد بيشتر گردد طلاق در عين‏مذموم بودن، جايز شمرده مى‏شود.

در مذمت طلاق پيامبر اكرم‏«صلى الله عليه وآله‏»فرموده‏اند: طلاق ندهيد زنان را الا ازتهمتى، كه خداى تعالى ذوا قان را دوست‏ندارد يعنى كسانى كه هر وقت‏خواهندزنى نو كنند از مردان و زنان كه هر وقت‏خواهند شوهرى نو كنند.

طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد،رها شدن از قيد نكاح و رهايى از زناشويى‏است. دهخدا طلاق را بيزارى نامه‏مى‏خواند و مى‏گويد در عرف، معناى‏جدايى، از آن در ذهن متبادر مى‏شود.

بطور كلى طلاق علل متعددى ازجمله علل فرهنگى، اجتماعى وتفاوتهاى تربيتى، ايمانى، اقتصادى،سياسى و علل زيستى دارد. از ديدجامعه شناسان طلاق پديده‏اى است‏اجتماعى كه تنها با يك عامل پديدنمى‏آيد و با يك عامل نيز از بين نمى‏رود. با وجودى كه در اسلام براى تحكيم‏بنيان خانواده در گزينش همسر، شرايطى‏چون كفو بودن زوجين در شؤون زندگى‏تاكيد شده، متاسفانه در خانواده‏هاى مقيدو متدين نيز گاهى بى‏توجهى به اين امرمهم ديده مى‏شود.

طلاق زمانى اسف انگيزتر است كه‏يك يا چند فرزند نيز قربانى اين مساله‏هولناك باشند. بنابراين نه تنها لزوم‏پرداختن به علل طلاق ضرورى است‏بلكه‏والدين بايد از سرنوشت‏شوم فرزندانشان‏پس از جدايى، آگاه شوند تا شايد اندكى‏به خود آيند و دريابند كه آزادى ايشان ازقيد پيمان زناشويى چه غرامت‏سنگينى‏خواهد داشت.

عوارض ناشي از طلاق و نابساماني خانواده

محققين عوارض ناشي از نابساماني هاي فوق را دسته بندي كرده اند كه اهم آنها عبارتند از: بروز جرم، اضطراب، نفاق سردرگمي، تزلزل در وحدت شخصيت، افت تحصيلي، عقب ماندگي در رشد و در نهايت ويران سازي بناي فطرت و اخلاق.

۱- عوارض ذهني:مثل اختلالات و نارسايي هاي عقلي، عقب ماندگي هاي ذهني ناشي از شرايط محيط نامناسب، حالت فراموشكاري، عدم دقت، ضعف حافظه، بي ميلي نسبت به كنجكاوي و چاره جويي.

۲- عوارض رواني: مثل انزواجويي، افسانه پردازي، خيالبافي، احساس ناكامي، احساس كهتري، پريشان حالي بي اعتمادي، بي اشتهايي رواني، پرخوري رواني، انگشت مكيدن، ناخن جويدن، تيك يا پرش عصبي، ضعف اراده...

۳- عوارض عاطفي: زودرنجي، شادي افراطي، حساسيت، ترس، اضطراب، وسواس، خشم، حسادت، احساس گناه، بدبيني، كينه جويي، عقده هاي رواني، مهر طلبي، وابستگي افراطي و...

۴- عوارض رفتاري: مثل ادا درآوردن، شكمبارگي، زن صفتي پسران، مرد صفتي دختران، تقلب، دزدي، خرابكاري، شتابزدگي، بي قراري، رفتار تهاجمي، بي نظمي و...

۵- عوارض مدرسه اي: شكست تحصيلي، عقب ماندگي درسي، بدخطي، بي قيدي نسبت به مدرسه، ترس شديد از مدرسه، بي دقتي در انجام تكاليف و...

۶- عوارض اجتماعي: لغزش ها، باند بازي، تجاوز، انحراف جنسي، اعتياد، فرار و ولگردي، بي باكي در رذالت، تخريب و انحراف، آسيب رساني به مردم، چندگانگي در قول و فعل رفتاري با مردم، سردي و بي تفاوتي و...

۷- عوارض اخلاقي: طمع كاري، دروغگويي، فريبكاري، خودپسندي، خودبيني، عيب جويي، خودنمايي، رياكاري، نفاق و دورويي، بددهني، عيب گويي و بدگويي و...

۸- عوارض رفتاري: شب ادراري، بدخوابي، بي نظم بودن، اختلال در هضم، نابساماني در تصميم گيري، اختلال در سخن گفتن، لكنت ها و...

۹- عوارض نهايي عبارتند از: احساس ناامني، پناه بردن به غير، وحشت از قبول مسئوليت، منفي گرايي، تن دادن به اعتياد و آلودگي، ولگردي، سرگرداني و...

بعد از برشمردن عوارض نابساماني خانواده و تأثير سوء آن بر رشد و تربيت كودكان در جمع بندي به دو نوع از نابساماني كه هر دو تا حدود زيادي به هم مرتبط اند برمي خوريم كه اساس ناهنجاري است: كمبود محبت و از هم گسستگي خانواده

 

از هم گسيختگي خانوادگي

در اين زمينه تحقيقات وسيعي صورت گرفته است. «پروفسور عفر» در تحقيقاتي كه بر روي سابقه زندگي ۴۰۰ كودك بزهكار شهري انجام داد دريافت كه ۸۸ درصد آنها از خانواده هاي ازهم گسسته بوده اند.

- تحقيقات «پولك و ايوان ني» نشان داد ۲۴ درصد شاگردان مدرسه كه از خطرناك ترين تبهكاران بودند به خانواده هاي نابسامان تعلق داشته اند.

- تحقيقات «لوتوند» نشان داد كه از بين ۴۲۲ زنداني محكوم به اعمال شاقه، ۸۱ درصد آنها داراي خانواده هاي از هم گسسته بوده اند.

- تحقيقات دانشمندان پس از جنگ جهاني دوم در چند كشور نشان داد كه بالغ بر ۵۲ درصد از خائنان به جنگ كساني بودند كه بخشي از دوران كودكي شان را در خانواده اي نابسامان گذرانده اند.

- تحقيقات دكتر «منو ژامبولن» نشان دادند كه ۶۵ درصد از مجرمان و بزهكاران از خانواده نابسامان بوده اند.

- تحقيقات در كاليفرنيا نشان داد كه ۸۰ درصد تبهكاران از خانواده هايي بودند كه در آنها جدايي و طلاق اتفاق افتاده است.

- تحقيقات بر روي دريافت كنندگان لوح هاي تقدير المپيادها نشان مي دهد كه ۹۹ درصد آنها در خانواده هاي بسامان مي زيسته اند.

 

كمبود محبت

تحقيقات دكتر «هارلوك» و همكارانش نشان داد ريشه دزدي كوچك و بزرگ در كودكان و نوجوانان كمبود محبت بوده و بزهكاري شان از اين مسأله ناشي شده است.

جان بالني در كتاب محروميت از مهر مادر مي گويد: عوارض كمبود محبت به صورت بي عاطفگي، بي رحمي، افت تحصيلي، بي باكي، سرقت، تقلب، انحراف و... است. بررسي هاي ده ها تن از محققان غربي در سال ۴۰-۱۹۳۷ نشان داد اكثر افراد داراي لغزش و انحراف در سنين خردسالي، در زندگي خانوادگي از كمبود محبت رنج برده اند.

بررسي دكتر «برت» روانشناس باليني نشان داده ۵۰ درصد از كودكان مجرم و تبهكار دچار كمبود محبت بوده اند و بزهكاري شان از اين مسأله منشأ مي گيرد.

تحقيق گروهي از روانكاوان، روانپزشكان و جامعه شناسان نشان داده كه عصبيت ها و اختلالات رواني كودكان ناشي از خشونت والدين و كمبود مهر و محبت آنهاست. بررسي هاي ديگر نتايجي را از آثار و عوارض كمبود محبت نشان مي دهد كه اهم آنها عبارتند از:

بي اشتهايي، بي خوابي، بي حركتي و بي رمقي، شب ادراري، رجعت، عقده رواني، زورگويي، اجحاف، كينه توزي، انتقام جويي، خشونت، بي رحمي، بي مسئوليتي، رفتار ضد اجتماعي، تخريب، بدگماني، انحراف، ضرب و جرح، بي تفاوتي، سستي پيوند، پوچ گرايي، ضعف و... ترديد در انتخاب، خودفروشي و خودكشي. ناگفته نماند كه افراط در محبت نيز جلوه هاي ديگر از نابساماني را به وجود مي آورد مانند:

خودخواهي، پرتوقعي، عدم ابتكار، كمرويي، عدم توجه به حقوق ديگران، ضعف در تحمل، پناهجويي ، در خود فرو رفتن، زودرنجي، قدر مسلم صدمه و آسيب افراط از كمبود كمتر است

 

عوامل مؤثر در جدايى همسران

اين عوامل به دو دسته فردى و محيطى تقسيم مي شود;

عوامل فردى عبارتنداز:

الف) سستى اراده مرد و دهن‏بينى‏او:يكى از نتايج مثبت پيوند زن و مرد،رشد همه جانبه فكرى و شخصيتى آنها درزندگى مشترك زناشويى و گرفتن‏تصميمهاى مهم و ارزنده در امور مشترك‏خود و فرزندان است. متاسفانه اغلب‏همسران بويژه شوهر به جهت وابستگى‏شديد به مادر و نقش مهمتر او نسبت‏به‏پدر در زندگى گذشته‏اش، بعد از تشكيل‏خانواده مستقل به توصيه‏هاى او گوش فرامى‏دهد و باعث دلسردى همسر خودمى‏شود. چنين امرى باعث نزاعهاى‏خانوادگى، فاصله زوجين از يكديگر وسرانجام جدايى خواهد شد.

ب ) پرخاشگرى: پرخاشگرى انسان‏كه ناشى از يك واكنش كلى در برابرناكاميهاى زندگى است گاهى در درون وى‏سركوب مى‏شود كه از نظر سلامت روان‏بسيار نامطلوب و خطرناك است، و گاهى‏بصورت انتقادهاى شديد با زد و خورد وفحاشى بروز مى‏كند. متاسفانه چون بر اثرعدم شناخت طرفين در ابتداى زندگى،احساس منفى پرخاشگرى درك‏نمى‏شود، پس از گذشت مدتى كشمكش،طرف مورد پرخاش براى رهايى ازنزاعهاى پى در پى تن به جدايى مى‏دهد.اگر طرفين يكديگر را درك كنند، مساله‏بمرور بر طرف خواهد شد، بطور مثال‏مرد بر اثر عدم توانمندى در محيط كار، ازطرف كارفرما سرزنش مى‏شود و بااحساس شديد ناكامى وارد محيط منزل‏مى‏گردد; در نتيجه بهانه‏جويى مى‏كند وبگو مگوهاى طرفين آغاز مى‏شود. اگرهمسر با اندكى حوصله و تحمل بتواندريشه پرخاشگرى شوهر را دريابد، سريعاچاره انديشى نموده، با مهربانى وعطوفت قضيه را حل مى‏كند. اما اغلب‏مسائل اينگونه حل نمى‏شود بلكه خودخانم كه طى روز از فعاليت درون منزل وگاهى هم فعاليت‏خارج از منزل خسته‏است در پى دفاع برمى‏آيد; پرخاش‏طرفين به يكديگر و كشمكش‏ها آغازمى‏شود و در اين ميان فرزندان بى‏گناه‏قربانى مى‏شوند زيرا ادامه بى‏رويه اين امرطلاق را به دنبال دارد.

در خانواده‏هايى كه اين گونه نزاعهاولو خفيف‏تر همواره وجود داشته باشد،نسلى ترسو، مضطرب، نااميد وضعيف‏النفس پرورش مى‏يابد.

اگر هر يك از طرفين اندكى بينديشندو مجسم نمايند كه پس از هر گونه رفتارى‏كه از وى سر زند، طرف مقابل چه‏واكنشى را نشان خواهد داد و پس از آن‏چه خواهد گذشت، جلوى خيلى ازاتفاقات ناگوار گرفته مى‏شود، ولى‏متاسفانه بدون اندكى انديشه، همان‏واكنشهاى سريع به هنگام برخوردها مرتباتوسط زن يا مرد تكرار مى‏شود و هر بارشدت خشونت رفتار و واكنشهاى منفى‏طرفين افزون‏تر مى‏شود بطورى كه چاره‏كار را فقط در جدايى مى‏بينند.

ج) خودخواهى :اين خصلت ازويژگيهاى دوران طفوليت است. كودك دراين دوران بايد بتواند بتدريج‏با ديگران‏ارتباط عاطفى برقرار كند و بياموزد كه درقبال محبت ديگران محبت كند و اطرافيان‏را مورد توجه قرار دهد. هر چه روابط‏اجتماعى او گسترده شود، از خودپسندى‏او كاسته مى‏گردد; بر عكس هر چه روابط‏او محدودتر شود، خودپسندى او بيشترمى‏گردد.

اگر والدين نتوانند رابطه سالمى را ازلحاظ تربيتى با كودك برقرار نمايند وبالعكس عامل تشديد كننده رابطه يك‏جانبه و نامطلوب براى فرزندشان باشند،كودك در بزرگسالى و در زندگى مشترك‏انتظار دارد چون ايام خوش كودكى، تنها ازطرف مقابل محبت و ايثار ببيند و چون‏خواسته‏اش برآورده نمى‏گردد، اختلاف‏شروع مى‏شود; بويژه اگر هر دو طرف‏داراى چنين خصيصه‏اى باشند خيلى زودنزاعهاى خانوادگى آغاز مى‏گردد.

د) بيماريهاى جسمى و جنسى: اين‏موضوع هم از ديگر عوامل طلاق است.خوشبختانه رافتى كه در خانواده‏هاى‏مسلمان وجود دارد، تداوم بخش زندگى‏زناشويى است; بويژه اگر بيمار، شوهرباشد زن نهايت گذشت و فداكارى را نشان‏مى‏دهد. وليكن گاه فقر شديد مانع گذشت‏مى‏گردد. متاسفانه طبق آمار به دست‏آمده 75/57 درصد طلاقها بر اثربيمارى نازايى زن بوده است. عطوفت وگذشت زن اغلب مانع از تقاضاى طلاق‏مى‏گردد وليكن در مورد مردان اين مساله‏كمتر صدق مى‏نمايد; حتى ديده شده‏بخاطر فرزند، مرد به ازدواج دوم و حتى‏سوم روى آورده است كه غرور زن مانع ازادامه زندگى او شده است و در اين حالت‏زن تقاضاى طلاق مى‏كند.

هـ) عامل اعتياد :معتاد بودن مرد درخانواده از عوامل مهم جدايى است; چون‏اين بلاى خانمانسوز باعث مى‏شود كه اوتنها به اعتياد و بدست آوردن مواد مخدربينديشد و خانواده برايش هيچگونه‏ارزشى نداشته باشد. زن درمانده نيزبمرور آماده جدايى از همسر مى‏گردد.

و) انحراف يكى از طرفين :انجام‏اعمال خلافى چون ارتباط نامشروع،دزدى، جنايت و قاچاق مى‏تواند موجب‏جدايى باشد.

ز) سوء ظن :بدبينى و سوء ظن بيش‏از حد كه غالبا از طرف شوهر سر مى‏زنداغلب بر اثر يادگيرى ايام كودكيست ومى‏تواند پايه‏هاى زندگى مشترك را سست‏نمايد. در گذشته، طفل اينگونه رفتار را ازپدر ديده و بتدريج آموخته است و امروزآن را درباره همسر خود به كار مى‏برد.رفتار خيانت آميز مادر هم مى‏تواند چنان‏آسيبى به روان كودك وارد كند كه او را به‏كرى يا كورى روانى مبتلا سازد، يعنى‏بدون ضايعه‏اى در گوش يا چشم نشنود ونبيند. وقتى كودك در ايام كودكى خيانت‏پدر يا مادر خود را مى‏بيند در جوانى به‏جنس مخالف ظنين بوده، خواهدانديشيد كه همه زنها يا مردهاخيانت‏كارند. چنين كسى اصولا از ازدواج‏بيم دارد و اگر بر اثر اصرار مجبور به‏ازدواج شود، سوء ظن بيش از اندازه‏اش‏موجب آزردگى شديد همسر و در نتيجه‏دلسردى او شده، رفته رفته جدايى آنها رافراهم خواهد آورد.

ح) ارزشها و اعتقادات :نظام ارزشى‏و اعتقادى نيز در زندگى زناشويى امرى‏است كه در فرد بالغ بصورت يكى ازمشخصه‏هاى شخصيتى ظاهر شده وعموما غير قابل تغيير است. از فردى كه‏بطور مثال در يك خانواده متدين پرورش‏يافته و بمرور زمان اعتقادات و انجام‏تكاليف شرعى برايش به منزله يك اصل‏مسلم در آمده است، نمى‏توان انتظارداشت پس از تشكيل خانواده از عقايدش‏دست‏بردارد. متاسفانه چه بسيارندازدواجهايى كه عدم دقت‏به اين اصل مهم‏در ابتدا زن و شوهر را دچار مشكل‏اساسى مى‏كند و هر يك از طرفين درصدد تغيير ديگرى برمى‏آيد غافل از آنكه‏راه عبثى مى‏پيمايد; البته توبه و متحول‏شدن انسانها در اسلام اين نويد را به دختريا پسر آماده ازدواج مى‏دهد كه پس ازازدواج همسر خويش را دگرگون ساخته واز وى فردى متدين و معتقد سازد ولى‏گاهى اين عمل ميخ بر سنگ كوفتن است‏و تداوم زندگى را غير قابل تحمل‏مى‏سازد. عوامل فردى بسيارى باعث‏جدايى مى‏شود كه از حوصله اين مقاله‏بدور است.

عوامل اجتماعي

در اين راستا مسائل جانبى يا اجتماعى نيز همواره نقش مهمى دراختلال روابط همسران دارند كه مى‏توان‏ به برخى از آنها اشاره كرد; از جمله:

الف) عدم استقلال اقتصادى:كه‏نتيجه آن زندگى زوجين با اعضاى خانواده‏همسر مانند پدر، مادر و مشكل‏تر از آن‏خواهران و برادران همسر است. اين‏زندگى با بحران اوليه كه همان عدم‏استقلال فكرى است، آغاز مى‏شود و درانتظار جرقه‏اى است تا آتش بحران‏شعله‏ور گردد. از آن فاجعه آميزتر هنگامى‏است كه مادر زن يا مادر شوهر، همسرخويش را از جوانى از دست داده باشد و بامشقت و فقر فرزندش را بزرگ كرده باشد;چرا كه انتظار محبت و رسيدگى بيشترى‏از فرزند خود دارد و اگر فرزند - معمولاشوهر - نتواند با مديريت صحيح، رعايت‏احترام به مادر و همسر را با هم جمع كندو موجب برانگيختن حسادت ديگرى‏شود، پس از گذشت زمان به‏كشمكش‏هايى فراوان براى پيروزى درجلب حمايت طرف خواهد انجاميد.مشكل زمانى به اوج مى‏رسد كه شوهر درتصميم گيرى به سوى مادر كشانده شود.البته خوشبختانه در خانواده‏هاى متدين‏كه فرزندان همواره به پيروى از آيات واحاديث و سرمشق قرار دادن بزرگترها وبه تبعيت از آيه «و بالوالدين احسانا»احترام مادر و پدر را فريضه دانسته و آنهارا مقدم بر خويش مى‏دانند كمتر اختلاف‏بروز مى‏كند; وليكن شيوع طلاق درخانواده‏هاى غير مذهبى به مراتب بيشتراست و چاره كار مديريت صحيح شوهراست كه بتواند در عين احترام به همسرمحبت‏به مادر را نيز داشته باشد.

ب ) دوستيهاى خانوادگى :گاهى‏دوستيهاى زوجهاى جوان با ديگردوستان و يا افراد مجرد بقدرى از حداعتدال خارج مى‏شود كه منجر به ايجادزمينه‏هاى گناه و در نتيجه طلاق‏مى‏گردد; بويژه آنكه در اينگونه روابطمساله حسادت اطرافيان و دوستان نيزافزوده شود.

ج ) بيماريهاى لاعلاج اطفال :متاسفانه هنگامى كه معلول جسمى ياذهنى در خانواده متولد مى‏گردد، زوجين‏بشدت احساس گناه نموده و هر يك‏سعى دارد ديگرى را عامل معلوليت فرزندمعرفى كند; در عين حال همه افرادخانواده را ترك كرده تمام توجه خويش رابه كودك معلول معطوف مى‏سازد. اين امرمعمولا در مادر بيشتر ديده مى‏شودبطورى كه همسر و ديگر فرزندان رافراموش مى‏كند. پس از گذشت زمان‏ناچار شوهر براى كسب محبت‏به دنبال‏پناهگاه ديگرى مى‏گردد و متاسفانه خودعاملى براى جدايى مى‏شود.

د) مشاجرات لفظى و نزاعها: يكى ازعوامل بسيار مهم در طلاق نزاعها وكشمكشهاى زوجين بر اثر عدم درك‏متقابل و در عين حال پايين بودن سطح‏فرهنگ آنهاست; بويژه آنكه زن در اين‏راستا به استقلال اقتصادى نيز رسيده‏باشد. متاسفانه 57 درصد طلاقهايى كه ‏اداره آمار دادگسترى منتشر كرده است،بعلت عدم تفاهم در خانواده‏هاى كارمندان‏و كارگران بوده است. كه نياز به تحقيق ومطالعه بيشترى دارد. البته عوامل جدايى‏را نمى‏توان به تنهايى موجب طلاق‏دانست‏بلكه ممكن است هر يك از آنها ويا جمعى از آنها در يك مجموعه به نام‏«بهم ريختگى خانواده‏» ظاهر شده، چونان‏موريانه در درون درخت تنومند زندگى‏عمل نمايد و وقتى زوجين به خود آيندكه از زندگى جز پوسته‏اى پوك و شكننده‏چيزى باقى نمانده است و با كوچكترين‏تلنگرى از هم پاشيده مى‏شود.

منظور از گفتار فوق، بررسى اجمالى‏علل طلاق و هدف اصلى توجه دادن‏عاملان طلاق به اين سؤال است كه: آيالحظه‏اى از قلمرو خودخواهى بيرون‏آمده‏ايد تا ديگران هم براى شما اهميت‏داشته باشند؟ آيا جگر گوشه‏اى كه‏وجودش از شماست‏برايتان هيچ ارزش واعتبارى دارد؟

لحظه‏اى به خود آييد و به دنبال راه‏فرار براى آزادى از قيد ازدواج نباشيد. شماخواهرم، برادرم بويژه شما خواهرم بانگ‏بر نياور كه چرا آنقدر قوانين جلوى جدايى‏سنگ اندازى مى‏كنند؟ چرا نمى‏توان ازبند زندگى مشقت‏بارى كه بر وجودم‏سايه شوم افكنده، رها شوم؟

بايد هشدارى داد به افرادى كه هيچگاه‏نخواسته‏اند اندكى مسؤوليت‏خطيرزندگى زناشويى را تحمل نمايند و باكوچكترين ناملايمتى بانگ جدايى سرمى‏دهند. اينان متاسفانه به رشد و بلوغ‏شخصيت نرسيده‏اند. ازدواج را بسان‏بازيهاى ايام خوش كودكى مى‏پندارند وتكرار بازى برايشان لذت آور است.

 

وضعيت فرزندان در خانواده هاي ازهم پاشيده

نتايج تحقيقات وسيعى كه درمورد 50 تن از فرزندان خانواده‏هاى‏مطلقه بصورت طولى و طى 12 سال‏صورت گرفته است، عدم سلامت روان‏كودكان طلاق را در آينده نشان مى‏دهد.دليل آن نيز نياز كودك به زندگى درمحيطى سرشار از عشق و محبت است‏وليكن برعكس شبانه‏روز در نزاعهاى‏شديد والدين و در بدترين وضعيت‏روانى بسر مى‏برد.

اين زندگى سراسر آشفته از او فردى‏بى اعتماد، ترسو، گوشه‏گير، پرخاشگر ومتزلزل مى‏سازد زيرا هرگز طعم ثبات رادر زندگى نچشيده است. كودك هر لحظه‏بيم رها شدن را دارد چرا كه قدرت‏تجزيه و تحليلش آنقدر رشد نكرده كه‏بتواند با دليل قانع كننده‏اى به‏قضاياى اطراف بپردازد. او نمى‏تواندمنشا محبت‏به ديگرى باشد.

در سالهاى نخست ازدواج بر اثربى‏تجربگى، شناخت طرف مقابل كمترميسر است در نتيجه خواسته‏ها كمتر موردتوجه قرار مى‏گيرد. زوجهاى جوان هنوزبه بلوغ شخصيتى نرسيده‏اند و لذت وراحتى زمان مجردى را فراموش نكرده‏اند.براى دلسوزى خويش از وضعيت آشفته‏زندگى فرصت‏بيشترى دارند; لذا در اين‏سنين منحنى طلاق عكس منحنى ازدواج‏است و هر چه بر سنين زوجين افزوده‏مى‏شود امر طلاق كمتر صورت مى‏گيرد،بطورى كه در سنين ميانسالى و كهنسالى‏اغلب مرگ موجب تنهايى زن و شوهرمى‏شود و در اين زمان است كه بر اثرعلاقه، عادت و تفاهم هيچكدام قادر به‏ترك ديگرى نيست. كودكانى كه والدين رابر اثر جدايى از دست مى‏دهند اغلب درسنين 1 الى 10 ساله هستند. كابوس‏تجديد ميثاق والدين، در اين كودكان بيدادمى‏كند، ترس از رها شدن در ذهنشان‏ريشه دوانده است و براى انتخاب يكى ازوالدين دچار تعارض مى‏گردند. آنها پس ازطلاق والدين همچون توپى به مادربزرگ، عمه، مادر، پدر و ديگران پاس داده‏مى‏شوند. در چنين وضعيتى چگونه‏مى‏توان ثبات را به مفهوم واقعى از اوطلب كرد. كودك در چنين شرايطى است‏كه وجود مشترك والدين را مى‏طلبد به هراقدامى متوسل مى‏شود، عمل خلاف‏انجام مى‏دهد، لجبازى مى‏كند، از خوردن‏امتناع مى‏كند، به درس بى توجه مى‏شود،بهانه مادر را مى‏گيرد تا شايد پدر را واداربه آشتى نمايد. متاسفانه پدر در ين‏حالت‏بسرعت وارد عمل مى‏شود وعجولانه به زندگى دوم تن در مى‏دهد. وباز هم كودك مى‏ماند و كوهى ازمشكلات، زيرا بمجرد ازدواج دوم،نامادرى به فكر فرزند جديد و دور نمودن‏طفل شوهر از پدر مى‏افتد پس از گذشت‏زمانى كوتاه همان كسى كه براى نگهدارى‏فرزند به اين خانه وارد شده است، آنچنان‏وضعيتى ايجاد مى‏كند كه پدر را وادار به‏سپردن طفل به ديگران مى‏كند. كنايه‏هاى‏اطرافيان مرتبا در گوش اين طفل غوغامى‏كند، نفرت و خشم از والدين سراسروجودش را فرامى‏گيرد و به فكر انتقام ازخويش و ديگران بر مى‏آيد. او به همه‏مردان و زنان بدبين و مشكوك است. اگرمادر عامل جدايى بوده او را عنصرى پليدو گناهكار مى‏داند. در آينده ممكن است‏به تحصيلات عالى و شغلى موجه دست‏يازد وليكن ريشه سوءظن و بدبينى‏هيچگاه از وجودش رخت‏برنخواهدبست.

او كه ناظر نزاع والدين و رهايى آنان‏بدون اندكى ايثار بوده و ناسازگارى را دركودكى تجربه كرده است، چگونه مى‏تواند روحيه گذشت را در خويش بپروراند؟ او همواره ترسى ناشى از تهمت‏ شباهت ‏به‏ مادر يا پدر را با خود همراه دارد; در نتيجه‏در روابط زناشويى، فردى خوار و زبون‏است. اينگونه روابط، رابطه مطلوبى درزندگى مشترك نخواهد بود چون درخانواده علاوه بر گذشت، دارا بودن‏روحيه تفاهم، طرفين را به تكامل‏مى‏رساند نه منفعل شدن به معناى تام.زدگى از هر كارى، از جمله تحصيل، نوع‏ديگرى از نتايج جدايى والدين است. دراين حالت فرزند رها شده براى كسب‏آرامش درونى به دامان انحرافات كشانده‏مى‏شود. تجربه نشان داده است كه پسران‏آمادگى بيشترى براى ابتلا به «مشكلات‏رفتارى‏» دارند. سرنوشت چنين فرزندانى‏شوم و هولناك است و وقتى به خودمى‏آيند كه به دهها نوع آلودگى گرفتارشده‏اند.

 

طلاق‌ و معضلات‌ آن‌

خانواده‌ از ابتداي‌ تاريخ‌ تاكنون‌ در بين‌ تمامي‌ جوامع‌ بشري‌ به‌ عنوان‌ اصلي‌ترين‌ نهاد اجتماعي‌، زيربناي‌ جوامع‌ و منشا فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تاريخ‌ بشر بوده‌ است‌. همواره‌ پرداختن‌ به‌ اين‌ بناي‌ مقدس‌ و بنيادين‌ جامعه‌ و حمايت‌ و هدايت‌ آن‌ به‌ جايگاه‌ واقعي‌ و متعالي‌اش‌ اصلاح‌ خانواده‌ بزرگ‌ انساني‌ و غفلت‌ از آن‌ موجب‌ دورشدن‌ بشر از حيات‌ حقيقي‌ خود و سقوط‌ به‌ ورطه‌ هلاكت‌ و ضلالت‌ بوده‌ است‌.

خانواده‌ موثرترين‌ عامل‌ انتقال‌ فرهنگ‌ و ركن‌ بنيادي‌ جامعه‌ است‌ كه‌ در شرايط‌ مختلف‌ در تاثير و تاثر متقابل‌ با فرهنگ‌ و عوامل‌ اجتماعي‌ است‌. انسانها در خانواده‌ به‌ هويت‌ و رشد شخصيتي‌ دست‌ مي‌يابند و در خانواده‌هاي‌ سالم‌ و رشيد به‌ تكامل‌ معنوي‌ و اخلاقي‌ نايل‌ مي‌شوند. لذا خانواده‌ عامل‌ كمال‌ بخشي‌، سكونت‌، آرامش‌ و بالندگي‌ به‌ اعضاي‌ خويش‌ است‌ كه‌ در تحولات‌ اساسي‌ جوامع‌ نقش‌ عمده‌يي‌ ايفا مي‌كند.

بي‌ترديد شرط‌ موفقيت‌ يك‌ ازدواج‌ علاقه‌ و تمايل‌ قلبي‌ است‌، اگر هر يك‌ از آنها از ابتدا بناي‌ ناسازگاري‌ نمايند، طبيعي‌ است‌ كه‌ نمي‌توانند همسر خوبي‌ براي‌ ديگري‌ باشند. زيان‌هاي‌ ناشي‌ از ازدواجهاي‌ تحميلي‌ به‌ آسيب‌هاي‌ فردي‌ منحصر نمي‌شود و به‌ كوچكترين‌ نهاد اجتماعي‌ يعني‌ خانواده‌، سرايت‌ نموده‌ و روابط‌ عاطفي‌ ميان‌ زوجين‌ را با چالش‌هاي‌ جدي‌ مواجه‌ مي‌سازد.

سست‌شدن‌ بنيان‌ خانواده‌، طلاق‌، فرار از منزل‌، سوءظن‌، نداشتن‌ تفاهم‌ ميان‌ زوجين‌، همسرآزاري‌ و همسركشي‌ و وجود فرزندان‌ بزهكار و ... از جمله‌ پيامدهاي‌ ناگوار اين‌ نوع‌ ازدواج‌ها محسوب‌ مي‌شود.

محققان‌ طي‌ مطالعات‌ خود دريافته‌اند همسراني‌ كه‌ با رضايت‌ و شادماني‌ ازدواج‌ كرده‌اند، نسبت‌ به‌ همسراني‌ كه‌ زندگي‌ را با بي‌ميلي‌ آغاز كرده‌اند، به‌ ميزان‌ كمتري‌ از سخنان‌ مخالف‌، تند و پرخاشگرانه‌ استفاده‌ مي‌كنند و بيشتر به‌ گردآوري‌ اطلاعات‌ درباره‌ موضوع‌ مورد اختلاف‌ جهت‌ رفع‌ مشكل‌ مي‌پردازند. فقدان‌ امنيت‌ در محيط‌ خانه‌، تهديدهاي‌ آزاردهنده‌ و تعارض‌هاي‌ كلامي‌ مي‌تواند خانه‌ را در نظر فرزندان‌ همچون‌ كابوس‌ وحشتناكي‌ درآورد كه‌ براي‌ رهايي‌ از آن‌ بايد به‌ دنبال‌ فرصت‌ مناسب‌ باشند. در اين‌ موقعيت‌، سلامت‌ رواني‌ در ساخت‌ خانواده‌ تضمين‌ نشده‌ و خانواده‌ از كاركردهاي‌ اصلي‌ خويش‌ خارج‌ مي‌شود. پدر و مادري‌ كه‌ در تعامل‌ با يكديگر دچار تعارض‌ اخلاقي‌ و رفتاري‌ مي‌شوند در تربيت‌ فرزنداني‌ سالم‌ ناكام‌ مي‌مانند. مادري‌ كه‌ از زندگي‌ خود ناراضي‌ است‌ در ايفاي‌ نقش‌ مادري‌ و تربيتي‌ خود ناتوان‌ مي‌ماند و نمي‌تواند فرزنداني‌ تربيت‌ نمايد كه‌ هنجارهاي‌ ديني‌ و اجتماعي‌ را پذيرفته‌ باشند. مادري‌ كه‌ از آرامش‌ روحي‌ لازم‌ برخوردار نباشد نمي‌تواند در محيط‌ خانواده‌ نقش‌ تربيتي‌ خود را نسبت‌ به‌ فرزندان‌ بخوبي‌ ايفا كند. كجروشدن‌ فرزندان‌ دور از انتظار نخواهد بود.

از پيامدهاي‌ بسيار ناگوار ازدواجهاي‌ ناموفق‌، گسست‌ بنيان‌ خانواده‌ است‌. متاسفانه‌ براساس‌ آمارهاي‌ ارايه‌ شده‌، ميزان‌ پديده‌ طلاق‌ ظرف‌ 40 سال‌ گذشته‌ در جهان‌ سه‌ برابر افزايش‌ يافته‌ است‌. تشكيل‌ زندگي‌ بدون‌ توجه‌ به‌ آمادگي‌ و علاقه‌ مي‌تواند پيامدهاي‌ ناخوشايند و جبران‌ناپذيري‌ را در پي‌ داشته‌ باشد كه‌ از اثرات‌ كوتاه‌مدت‌ آن‌ احساس‌ عدم‌ درك‌ متقابل‌،عدم‌ توانايي‌ در تامين‌ هزينه‌هاي‌ زندگي‌ و... است‌ كه‌ در نهايت‌ موجب‌ نوعي‌ احساس‌ سرخوردگي‌ مي‌شود، به‌ گونه‌يي‌ كه‌ تحمل‌ يكديگر زير يك‌ سقف‌ براي‌ آنها مشكل‌ بوده‌ و جدايي‌، تنها راه‌ رهايي‌ خواهد بود. فقدان‌ شبكه‌ ارتباطي‌ محبت‌آميز ميان‌ زن‌ و شوهر، خانواده‌ را به‌ كانون‌ درگيري‌، كشمكش‌ و تضاد تبديل‌ مي‌كند و تفاهم‌ را كه‌ سنگ‌ زيرين‌ بنيان‌ خانواده‌ است‌ ويران‌ مي‌كند.زوجين‌ با هر حركت‌ مشكوكي‌ با برچسب‌ سوءظن‌ با همديگر رفتار مي‌كنند، هرچند كه‌ در زير يك‌ سقف‌ زندگي‌ مي‌كنند. در حالي‌ كه‌ طلاق‌ رواني‌ و عاطفي‌ ميان‌ آنها رخ‌ داده‌ است‌. در چنين‌ اوضاع‌ نابساماني‌، زن‌ انزواطلبي‌ اختيار كرده‌ و خود را سهيم‌ و شريك‌ زندگي‌ نمي‌داند و تنها به‌ دليل‌ شرايط‌ اجتماعي‌، خانوادگي‌ و فرهنگي‌ به‌ زندگي‌ خانوادگي‌ ادامه‌ مي‌دهد. از دست‌ دادن‌ اميد به‌ زندگي‌، عدم‌ وجود تصوير موفقيت‌آميز براي‌ زندگي‌ خود و فرزندان‌ يكي‌ ديگر از اختلالات‌ عاطفي‌ و رواني‌ اين‌ نوع‌ ازدواج‌هاست‌. مجموعه‌ اين‌ فشارهاي‌ رواني‌، ايجاد هرگونه‌ ابتكار، طراوت‌ و نشاط‌ را در محيط‌ خانه‌ براي‌ اين‌ افراد از بين‌ مي‌برد و خانه‌ را براي‌ آنان‌ به‌ زنداني‌ با ميله‌هاي‌ رواني‌ و نامريي‌ تبديل‌ مي‌كند.

 

راههاي‌ موثر در كاهش‌ طلاق‌:

1- برگزاري‌ آموزش‌ حقوقي‌ در زمينه‌ ازدواج‌، مشاوره‌ خانواده‌ براي‌ دختران‌ و پسراني‌ كه‌ در آستانه‌ ازدواج‌ قرار دارند.

2 - ارتقاي‌ آگاهي‌هاي‌ خانواده‌ در خصوص‌ حقوق‌ زنان‌.

3 - آموزش‌ و دانش‌افزايي‌ والدين‌ نسبت‌ به‌ روحيات‌ جوانان‌، رفتار والدين‌ در زمينه‌ ازدواج‌ با فرهنگ‌ خانواده‌، ارتباط‌ مهمي دارد، خانواده‌هايي‌ كه‌ از رشد فرهنگي‌ بالايي‌ برخوردارند در زمان‌ ازدواج‌ فرزندان‌ نقش‌ مشاور و راهنما را برعهده‌ مي‌گيرند و با ارشاد فرزندان‌ خود تصميم‌گيري‌ نهايي‌ را برعهده‌ خود آنها قرار مي‌دهند و در برخي‌ خانواده‌ها، والدين‌ به‌ جاي‌ فرزند تصميم‌ مي‌گيرند، اين‌ امر گذشته‌ از آنكه‌ اخلاقاص نادرست‌ است‌ از منظر حقوقي‌ و قانوني‌ نيز به‌ درستي‌ ازدواج‌ لطمه‌ مي‌رساند. دنياي‌ سرگرم‌كننده‌ امروز، سعي‌ دارد كه‌ افراد را متقاعد كند كه‌ راه‌ نيل‌ به‌ استعدادهاي‌ انسان‌ و كسب‌ آزادي‌ مبتني‌ بر انكار قواعد مذهبي‌ و اخلاقي‌ است‌. آنچه‌ امروز به‌ عنوان‌ مفهوم‌ عقل‌ و دانايي‌ رايج‌ شده‌ است‌، آزادي‌ انتخاب‌ بدون‌ توجه‌ به‌ محدوديت‌هاي‌ اخلاقي‌ است‌. اما آيا چنين‌ مجوزي‌ حقيقتاص آزادي‌ را به‌ ارمغان‌ مي‌آورد؟ اين‌ مساله‌ در مورد فرزندان‌ چگونه‌ خواهد بود؟ آيا تمامي‌انواع‌ روش‌هاي‌ زندگي‌ براي‌ كودكان‌ داراي‌ ارزش‌ يكساني‌ است‌؟اگر خانواده‌ در انجام‌ وظايف‌ موفق‌ نباشد،جامعه‌ به‌ مخاطره‌ مي‌افتد. وظيفه‌ مهم‌ و ضروري‌ امروز بازسازي‌ و احياي‌ ازدواج‌ و خانواده‌ است‌، تا زماني‌ كه‌ اين‌ كار انجام‌ نشود تمام‌ تلاش‌ها براي‌ جلوگيري‌ از تجزيه‌ جامعه‌ محكوم‌ به‌ فنا خواهد بود، اكنون‌ ما بخاطر فرزندانمان‌،به‌ بازسازي‌ خانواده‌ كه‌ در اين‌ مسائل‌ محاصره‌ شده‌ است‌ نياز داريم‌ و بايد همه‌ ما تلاش‌ كنيم‌.

 

عوامل موثر بر کاهش فشار روانی ناشی از طلاق

1- پیش بینی پذیری:وقتی انسان بتواند کنترلی بر فشار روانی داشته و آن را پیش بینی کند از شدت فشار کاسته می شود.

2- ارزیابی شناختی:ادراک فرد از طلاق یا هر فشار روانی دیگر و میزان آن در تعیین شدت فشار موثر است.

3- احساس کارایی: اطمینان خاطر فرد به اینکه می تواند یک موقعیت فشارزا را به خوبی اداره کند ، در کاهش فشار مفید است.

4- حمایت اجتماعی:حمایت عاطفی و توجه مردم فشار را کم می کند.

 

نگاهي به آمار طلاق در ايران

دوگانگى وسيعى در آمار طلاق شهر و روستا وجود دارد و در مواردى تا 4 برابر گزارش شده است.علت اين دوگانگى اين است كه در جامعه‏سنتى، سنتها همچون ستونهاى استوارموجب بقاى خانواده شده است در حالى‏كه جوامع صنعتى طلاق را نفى مى‏كنند وموجبات استحكام پيوند زناشويى را نيزفراهم نمى‏آورند; به همين دليل الگو قراردادن قوانين غربى در جامعه اسلامى ماكار ساز نبوده، از معضلات پى‏آمد طلاق‏نمى‏كاهد; زيرا اين قوانين مطابق با عرف‏غرب تدوين شده است و نمى‏تواندخواسته‏هاى جوامع اسلامى و سنتى رابرآورده سازد. متاسفانه برخى ازتحصيلكرده‏هاى اين گونه جوامع نيزفريب ظواهر فريبنده اين قوانين را خورده،پس از بازگشت‏به وطن بانگ سر مى‏دهندكه بطور مثال حق طلاق به زن تعلق داشته‏باشد و... . بايد به اينان يادآورى كنيم كه‏آمار طلاق در خانواده‏هاى بى‏سواد و يابالاتر از فوق ليسانس و در ميان‏خانواده‏هايى كه زن استقلال مالى دارد،بيشتر است.

بر اساس آمار، کمترين ميزان طلاق در بين معلمان است. از اين رو توصيه مي شود مردان بيشتر با زنان معلم ازدواج کنند.

در ميان زنان بيشتري طلاق در بين زنان خانه دار با 65 درصد و کمترين ان ميان زنان معلم با 4 درصد است. در ميان مردان نيز مردان تحصيلکرده و کارمند کمترين ميزان طلاق را به خود اختلاص داده اند.

در سال 1365 در برابر هر 340 هزار و 342 ازدواج،‌35 هزار و 211 طلاق در كشور ثبت شده است. اين آمار در سال 1375 به 479هزار و 263 ازدواج در برابر 37 هزار و 817 طلاق و در سال 1381 به 650هزار و 960 ازدواج در برابر 67هزار و 256 طلاق مي‌رسد. اگر چه آمارهاي مربوط به طلاق به دلايل مختلف از جمله ثبت نشدن در دفاتر، جاري كردن صيغه شرعي طلاق بدون درج محضري آن و...با كم شماري مواجه مي‌شوند و چندان قابل استناد نيستند، ولي بررسي همين آمار و محاسبه شاخص‌هايي چون نسبت طلاق به ازدواج و يا نسبت طلاق به كل جمعيت نشان دهنده آن است كه اين آمار طي سال‌هاي مختلف با نوساناتي روبه‌رو بوده است. بررسي رقم مطلق طلاق طي سال‌هاي 1365 تا 1381 نشان دهنده افزايش آمار طلاق طي سال‌هاي مورد بررسي است اما محاسبه شاخص‌هاي آماري نشان مي‌دهد در سال 1365 شاخص طلاق با افزايش روبه‌روست سپس طي سال‌هاي 1370 تا 1377 به‌تدريج كاهش مي‌يابد و از سال 1379 تا 1381 اين آمار مجدداً افزايش مي‌يابد. اين امر، گوياي آن است كه اگرچه به گفته جمعيت‌شناسان افزايش طلاق با افزايش ازدواج رابطه‌اي مستقيم دارد، ولي به صورت غير‌مستقيم نوسانات شاخص‌هاي طلاق تحت تأثير عوامل اقتصادي و اجتماعي و همچنين مسايل حقوقي است، چنانكه وضع قوانين و مقررات مي‌تواند با تسهيل روند طلاق آن را به ميزان طبيعي خود نزديك كرده و فضايي ايجاد كند كه بسياري از زوج‌هايي كه در عمل، زندگي زناشويي آنان به بن‌بست رسيده است و به دليل مسايل حقوقي قادر به جدايي نيستند، اين مرحله را پشت سر‌بگذارند و يا با ايجاد موانع حقوقي و قانوني آمار طلاق را كاهش دهد.

 

کمترين و بيشترين ميزان طلاق در شهرهاي ايران

براساس آخرين آمارهاي موجود از دفتر آمار و اطلاعات جمعيتي سازمان ثبت احوال كشور در سال 1382، تهران با 20244 مورد طلاق رتبه اول را در كل كشور داشته، استان خراسان رضوي با 8012 و استان اصفهان با 5669 مورد طلاق به ترتيب در رديف دوم و سوم قرار داشته اند.

پائين ترين موارد ثبت شده طلاق در استان هاي ايلام با 183 مورد، چهارمحال و بختياري 291 مورد و سمنان با 372 مورد بوده كه به ترتيب در رتبه اول تا سوم قرار داشته اند.

 

طلاق در غرب

با توجه به آمارهاي موجود، تقريبا در ايالات متحده آمريكا 50 درصد كل ازدواج ها به طلاق مي انجامد، 25 درصد طلاق ها نيز در سه سال اول زندگي مشترك اتفاق مي افتد، پس از طلاق 80 درصد اين افراد مجدداً ازدواج مي كنند.

هم اكنون در انگليس در بين كشورهاي اروپايي بيشترين ميزان طلاق رخ مي دهد، اين در حالي است كه اين ميزان همچنان رو به افزايش است.

در سال2003، 167 هزار زوج در انگليس طلاق گرفتند كه با 27 هزار مورد در سال 1961 قابل مقايسه است. به گفته برخي كارشناسان حقوقي انگليس، علت شيوع طلاق در اين كشور وجود توقعات و انتظارات غيرعملي زوج ها از يكديگر است.

 

 

 

 

منابع و مآخذ

  1. ساروخانى - دكتر باقر: طلاق و پژوهشى درشناخت واقعيت و عوامل آن، ص 100
  2. داناى علمى - منيژه: موجبات طلاق درحقوق ايران و اقليتهاى غير مسلمان
  3. فرهنگ عميد، ذيل طلاق
  4. قائمى - دكتر على: روزنامه كيهان،25/1/76، ص 7
  5. ساروخانى - دكتر باقر: طلاق و پژوهشى درشناخت واقعيت و عوامل آن، ص 112
  6. عليرضا كرمى - رضا كرمى نورى: روانشناسى تربيتى ويژه مراكز تربيت معلم،صص 74-88
  7. اداره آمار قضايى دادگسترى جمهورى‏اسلامى ايران، سال 1360
  8. توزيع طلاق در تهران در سال 1365، اداره‏آمار قضايى دادگسترى جمهورى اسلامى ايران
  9. روانشناسي جرايم و انحرافات جنسي- دكتر مسعود انصاري
  10. عوارض نابساماني خانواده بر رشد و تربيت فرزندان- صادق چمن آقا
  11. چه كنيم تا فرزندان خوشبختي داشته باشيم- دكتر واين داير ترجمه توران مالكي
  12. بچه هاي طلاق دكتر تايبر- ترجمه توران دخت تمدن
  13. پرورش فرزند در عصر دشوار. دكتر بنجامين اسپاك ترجمه دكتر هوشنگ ابرامي ، نازخند صبحي

 

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه. 1

عوارض ناشي از طلاق و نابساماني خانواده. 3

از هم گسيختگي خانوادگي.. 4

كمبود محبت... 5

عوامل مؤثر در جدايى همسران.. 6

عوامل اجتماعي.. 10

وضعيت فرزندان در خانواده هاي ازهم پاشيده. 12

طلاق‌ و معضلات‌ آن‌.. 14

راههاي‌ موثر در كاهش‌ طلاق‌:16

عوامل موثر بر کاهش فشار روانی ناشی از طلاق.. 17

نگاهي به آمار طلاق در ايران.. 18

کمترين و بيشترين ميزان طلاق در شهرهاي ايران.. 20

طلاق در غرب... 20

منابع و مآخذ.. 21

 

  انتشار : ۱۹ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 228

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما