فهرست مطالب
مقدمه
بخش اول :
موقعيت جغرافيايي و تاريخي سرزمين اندلس
1-1 واژهي اندلس . 5-4
2-1 جغرافياي اندلس ... .... 5
3-1 نگرشي كوتاه به تاريخ اندلس ...... . 8-7
4-1 فتح اندلس به دست مسلمين .. ..... 8
بخش دوم
1-2 شعراندلس ..... ... 12
2-2 مراحل شعر اندلس .... ..... 13
3-2 ويژگيهاي شعر اندلسي.. .... 17
4-2 مضامين شعري در اندلس .. 20
5-2 موشح و زجل ..... . 26
6-2 زجل در ادب اندلسي.. .... 29
بخش سوم
1-3 جايگاه اجتماعي و فرهنگي زن در اندلس .. .. 31
2-3 زن و علوم گوناگون ... ... 32
3-3 نقش زنان در ادبيات اندلس ... . 38
4-3 زن و هنر .. . 41
5-3 نقش زنان اندلس در سياست .. .... 45
بخش چهارم :
مشهورترين زنان شاعر اندلس
1-4 شاعر قرن دوم
حسانه التميميه .. ... 49
2-4 شاعران قرنهاي سوم و چهارم .. ........... 55
قمر .......... .... 56
عائشه بنت احمد القرطبيه ...... .............. 58
حفصه بنت حمدون الحجاريه .... ..... 61
أنس القلوب ....... ....... 63
مريم بنت يعقوب الأنصاريه .......... .... 70
الغسانيه البجانيه ... . ........ 71
زينت المريه ............................................................................................................. 74
اعتماد الرميكيه ......................................................................................................... 75
بشينه بنت المعتمد .................................................................................................... 78
العباديه .................................................................................................................... 84
غايه المني ............................................................................................................... 86
ام الكرام بنت المعتصم بن صمادح ............................................................................. 88
أمه العزيز.................................................................................................................. 90
صفيه بنت عبدالله الرّيي.............................................................................................. 92
ام العلا بنت يوسف .................................................................................................. 93
ولاده بنت المستكفي.................................................................................................. 96
مهجه بنت التياني القرطبيه ........................................................................................ 104
عتبه ...................................................................................................................... 105
4-4 شاعران قرن ششم و هفتم ................................................................................ 106
حفصه بنت الحاج الركونيه ....................................................................................... 107
حمده بنت زياد بن بقي العوفي ................................................................................ 118
نزهون بنت القلاعي غرناطيه .................................................................................... 122
شلبيه الأندلسيه ....................................................................................................... 129
هندكنيز أبي محمد عبدالله بن مسلمه الشاطبي ............................................................ 132
أسماء العامريه ........................................................................................................ 133
أم الهناء بنت القاضي .............................................................................................. 134
قسمونه بنت اسماعيل اليهودي ................................................................................. 135
ام السعد بنت عصام الحميري .................................................................................. 137
سلمي بنت القراطيسي ............................................................................................. 138
كليد تمركز زنان شاعر اندلس .................................................................................. 140
نتيجه گيري............................................................................................................. 142
فهرست منابع و مآخذ ............................................................................................. 148
چكيده عربي .......................................................................................................... 156
چكيده انگليسي....................................................................................................... 157
مقدمه
ستایش خداوندی را سزا است که سرانجام خلقت و پایان کارها به اوباز میگردد. خدا را بر احسان بزرگش، و برهان آشکار، و فراوانی فضل و برآنچه بدان برما منت نهاده است میستائیم، ستایشی که حق او را اداء کند، و شکری را که سزاوار او باشد بجا آورد.به پاداش اخروی ما را نزدیک گرداندو موجب فراوان نیکی و احسان او گردد. از خدا یاری میطلبيم، یاری خواستن کسی که به فضل او امیدوار، و به بخشش او آرزومند، و به دفع زیانش مطمئن و به قدرت او معترف است و به گفتار و کردار پروردگار اعتقاد دارد.
پس از ثنای پروردگار، انگیزه خودرا از انتخاب این موضوع اختصاراً بیان میکنم. اندیشه تألیف این موضوع زمانی در فکرم شکل گرفت که احساس نمودم بررسی حرکت و جنبش ادبی زنان اندلس نیاز بيشتری به تحقیق و پژوهش دارد، در نتیجه در پاسخ به ندای درونی و ارضای حس کنجکاوی خویش لازم دیدم که نگاهی به ادبیات این خطه بیندازم، زیرابرخی از مطالب برایم مبهم ومجهول مانده بود بخاطر اینکه آنگونه که شایسته آن است مورد توجه محققان واقع نشده بود، اگرچه آثار برخی از این زنان شاعر در کتابهایی که به آثار منثور و منظوم زنان اختصاص دارد آمده است، اما شعر زنان اندلسی به شکل خاص و جامع جمعآوری نشده بود. معرفی سی تن از زنان شاعر وادیبی که در اعصار مختلف اندلس میزیستهاند مرا به سوی این موضوع یعنی «سرودههای زنان شاعر اندلس» سوق دادو در درونم شوق و اشتیاقی براي تحقيقي بوجودآورد و نظرم را بر این موضوع متمرکز کرد که در این رهگذر اشعار و آثار پراکنده آنان در کتابهای گوناگون، دریچهای بود که من از درون آن توانستم تا حدی سیماو سیرت آنان را مشاهده و بررسی کنم. شیوه تحقیق من متکی بر بررسی متون و کتابهای تاریخی بوده که در کتابخانههای بزرگ ایران موجود بوده است.
قبل از پرداختن به موضوع «سرودههای زنان شاعر اندلس» لازم بود که نگاهی گذرا به تاریخچه این سرزمین داشته باشم، و اندلس رااز نظر جغرافیایی و تاریخی معرفی کنم. بنابراین تحقیق موردنظر از بخشها و گفتارهای زیر تشکیل شده است:
- بخش اول شامل شرایط جغرافیایی وتاریخی این سرزمین است.
- بخش دوم شامل شعر اندلسی، ویژگیها و تفاوتهای آن با شعر شرقی، فنون شعری از قبیل (وصف، غزل فخر، مجون، حکمت، موشح و زجل) میباشد.
-بخش سوم به پنج گفتار اختصاص دارد. در این بخش سعی شد تا جایگاه اجتماعی و فرهنگی زن در اندلس، زن و علوم گوناگون، نقش زن در ادبیات اندلس، زن و هنر و نقش زنان اندلس در سیاست را معرفی کنم.
- بخش چهارم که مهمترین بخش این تحقیق را دربر میگیرد به «بررسی سرودههای زنان شاعر اندلس» اختصاص دارد. در این بخش سعی کردم تعداد سی تن از زنان شاعر را که آزاد و یا کنیز بودهاند معرفی کنم و این شاعران را برحسب قرونی که در آن میزیستهاند، دستهبندی نمایم.
لازم به ذکر است که سال ولادت برخی از شاعران مشخص نبوده و منابع تاریخی در مورد اینکه این شاعران در چه قرنی میزیستهاند مطلبی ذکر نکردهاند، برای دستهبندی این شاعران از شواهد و قرائنی استفاده شده تامشخص شود آنان در چه قرنی میزیستهاند، و سپس آنها را دستهبندی نمودم. شماری از این شاعران در شعرشان به سن خود اشاره کردهاند، و برخی دیگر را با توجه به اشارهای که به خلفاء و امراء و یا صاحبان خود داشتهاند سال آنها شناسایی شد.
این زنان در بسیاری از فنون شعری که نمونههایی از آن باقی است، شعر سرودهاند. و مانند مردان در اغراض مختلف چون غزل، مدح، رثاء، فخر، اعتذار، شکوه و موشح و... شرکت نمودهاند. و از این طریق احساسات خودرا نشان دادهاند و من این اغراض را در بخش نتیجهگیری ذکر کردم.
در بررسی سرودههای زنان اندلس با استفاده از منابع موجود که اشعار این زنان را به شکل پراکنده آوردهاند ابتدا این اشعار را هرچه که بود جمعآوری نمودم و در هر مورد معنی کلی ابیات را پيش ازآنها آوردهام.( از ترجمه برخي ابيات به علت غیراخلاقی بودن پرهیز کردم)، اگر اختلافی در روایت شعرها بوده در پاورقی به آن اشاره نمودم.درباره شاعرانی که شعر بیشتری داشتهاند و ویژگیهای خاصی در شعر ایشان دیده میشد به بخشی از این ویژگیها در پایان اشعارشان اشاره کردم.
نکتهای که درپایان سخنم ضروری میدانم این است که در تهیه و نگارش این رساله علاوه بر محدود بودن، پراکنده بودن آثار این شاعران است که بازحمت زیادو در حد توان آنها را از لابه لای کتابها استخراج نمودم.
امیدوارم آنچه را که بازحمت و تلاش زیاد تهیه کردم مورد توجه اساتید محترم و مورد استفاده دانشجویان و علاقهمندان قرار گیرد.ودر این رهگذر پذیرای صمیمانه راهنمائیها و تذکرات اساتید محترم هستم. باشد که به سهم خود در راه شناساندن بخشی از فرهنگ پربار جهان اسلام وصاحبان آنها قدمی هرچند کوچک برداشته باشم.
بخش اول: موقعيت جغرافيايي و تاريخي سرزمين اندلس
گفتار اول:
1-1- واژه ي اندلس
عرب واژهي «اسپانيا» را براي شبه جزيره اي كه به اين نام معروف است به كار نمي برد ،بلكه به تمام سرزميني كه اسپانيا و پرتغال كنوني را در بر مي گرفت، اطلاق مي كردند. (حميري، 1937، 1)
در مورد پيشينه ی واژهي «اندلس» اقوال مختلفي وجود دارد. برخي مي گويند: واژهي اندلس از كلمه «انلوشيا» گرفته شده كه اصل آن «فانلوشيا» بوده و به فندان ها نسبت داده شده است. (عسلي2،1408/239) بعضي ديگر مي گويند واژهي اندلس از نام يكي از نوادگان حضرت نوح موسوم به «اندلس بن يافث بن نوح» گرفته شده است. (ابن اثير، 1414، 3/205)
هم چنين در برخي از روايتهاي عربي آمده است كه اسپانيا از نام يكي از پادشاهان روم موسوم به «اشبان بن طيطش» گرفته شده است. اين پادشاه به ياري افريقاييان بر اندلس غلبه يافت و از آن پس آنجا را «اشبانيه» خواندند. اما يهوديان اندلس معتقدند كه اين واژه (اشبانيه) از نام مردي بنام «اشبانس» كه در اين شهر به صليب كشيده شد، گرفته شده است. (مقري،1968، 1/69؛ ابن اثير ، 1414، 3/205)
ابن خلدون معتقد است كه عرب ها اين ناحيه (اندلس) را «اندلوش» مينامند، (ابن خلدون، 1413، 4/140)
ولي قول صحيح آنست كه واژهي اندلس از واژهي وندال گرفته شده است كه از نژاد ژرمن يا اسلاو مي باشند و در اوايل سدهي پنجم (م) ، پس از تجزية امپراطوري روم غربي مدتي در شبه جزيرة ايبريا زندگي ميكرده اند. (بستاني، بيتا، 471)
در مجموع مي توان گفت: اعراب آن را اندلس[1] و يونانيها آن را ايبريا[2] و روميها آن را اسپانيا[3] مي ناميدند. (ابن جلجل،1349، 1؛ كولان، 1980، 17)
2-1 جغرافیای اندلس
اندلس، از نظر موقعیت جغرافیایی، در جنوب غربی اروپا واقع شده است، که امروزه از بزرگترین استان های اسپانیا به شمار می آید. اندلس در جنوب کشور اسپانیا با وسعت 87570 کیلومتر مربع قرار گرفته است. در سال 1833 میلادی از نظر تقسیمات کشوری به 8 شهرستان: به نامهای ألمریا ( آلمریا- المریه) ، گرانادا ( غرناطه)، جیان ، مالاگا ( مالقه) ، قادس، کورذووا ( قرطبه) ، ولبه و إشبیلیه تقسیم شده و در گذشته پایتخت آن إشبیلیه بوده است ( حجی، 1997، 35-36؛ لوکاس، بیتا، 1/367)
برخی از جغرافیا نویسان مسلمان، اندلس را در ضلع غربی اقلیم[4] چهارم دانسته اند و برخی دیگر آن را از اقلیم پنجم به شمار آورده اند. اما به گفته ی صاعد اندلسی « بیشتر اندلس دراقلیم پنجم و بخش جنوبی آن را در اقلیم چهارم قرار گرفته است». ( مقری ، 1968، 1/129؛ صاعد، 1912، 63)
سواحل شمال و شمال غربی این کشور مجاور اقیانوس اطلس ( البحرالا خضر- البحر المحیط الرومی) نزدیک خلیج بسقایه است که شهر خیخون در آن واقع شده است. سواحل شرقی و جنوب شرقی این کشور مجاور دریای مدیترانه ( البحر الرومی البحر الشامی) است و سرزمین های « مرسیه» و « بلنسیه» در قسمت شرقی اندلس واقع شده اند که تا « طرطوشه» و از آنجا تا « اربونه» در قسمت شمال شرقی در کنار سرزمین فرنگ ادامه می یابد. ( اصطخری، 1368، 40؛ حجی، 1418، 36)
دراندلس سه رشته کوه در جهت شرقی- غربی میان دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس کشیده شده است که عبارتند از: رشته کوههای قرطبه ( سیرامورنا) و سیرانوادا ( شلیر)، جبال برانس. وهم چنین رشته کووهای جبل ریه و کوههای البرت ( جبال پیرنه) که در قسمت شمالی اندلس به « جلیقیه» که سرزمینی مسیحی نشین است، منتهی می گردد. ( مقری، 1968، 1/140-143، 147-148)
مهم ترین رودهای این سرزمین عبارتند از: رود های دورو، تا خووگوادیانا که از رشته کوههای ایبریا در شمال شرقی شبه جزیره سرچشمه می گیرند و مستقیم به سوی سواحل غرب پرتغال جاری می شوند ولی رودخانه گوادیانا در نزدیکی مرز پرتغال به سمت جنوب جریان می یابد و به خلیج کادیز می ریزد. رودخانه ابرو که پر آبترین رود شبه جزیره ایبریا است، از رشته کوههای پیرنه سرچشمه می گیرد تقریباً مسیر مستقیمی را از شمال به جنوب طی می کند و به دریای مدیترانه می ریزد. رود وادی الکبیر از رشته کوههای مورنا در جنوب شرقی مزتا سرچشمه می گیرد و از جنوب به سمت جنوب غربی جریان دارد و به دریای مدیترانه می ریزد. ( کالمت، 1368، 13؛اسلامی زاد ، 1375، 3)
مهم ترین شاخه ی فرعی این رودخانه، نهر شنیل ( وادی سنجیل) است که از کوه « شلیر» سرچشمه می گیرد و از « لوشه» و « غرناطه» می گذرد و این نواحی را سیراب می کند. (مقری، 1968، 1/147-149، 5/8)
مهمترین رودخانه های شبه جزیره جبل الطارق در جنوب نیز , خوکار وسکورا نام دارند. ( اسلامی زاد، 1375، 3)
3-1 نگرشی کوتاه به تاریخ اندلس
قبل از پرداختن به ماجرای فتح اندلس لازم است درباره تاریخ این کشور پیش از لشگرکشی اعراب مختصری توضیح دهیم؛ زیرا که در تاریخ اقوام و ملل همیشه علل و وقایعی بوده که می توان ریشه ی آن را در تاریخ قدیم آنها جستجو و کاوش کرد، تاریخ اسپانیا از اواخر هزاره دوم قبل از میلاد آغاز می شود.
سکنه ی قدیم این کشور از قوم « سلت» بودند که از فرانسه وارد آنجا شدند. علاوه بر قوم « سلت» اقوام دیگری نیز در این سرزمین زندگی می کردند که اصل آنها درست بر ما معلوم نیست، اقوامی چون قوم ایبر و لیگور. بعد از این اقوام ( سلت، ایبر،لیگور) فینیقیهای بازرگان و دریا نورد کرانه ی باختری دریای مدیترانه در حدود هزار و دویست قبل از میلاد برای گسترش قلمرو خود وارد شبه جزیره ایبری شدند. سپس یونانیها این سرزمین را تصرف کردند. ( عبادی، 1903، 23-25) و در حدود هشتصد و پنجاه قبل از میلاد کارتاژیها از «قرطاجنه» درسواحل تونس به راه افتادند و سواحل جنوبی و جنوب شرقی اسپانیا را تسخیر کردند. کارتاژیها پس از تصرف این کشور شهر «کارتاژ» را بنا نهادند. در حدود دویست قبل از میلاد جنگ سختی موسوم به « پونیک» میان کارتاژها و رومیان در گرفت که منجر به شکست کارتاژها شد؛ و رومیان بر کشور استیلا یافتند. رومیها تا قرن پنجم میلادی در اسپانیا حکومت کردند. امپراطوری روم در اواخر قرن چهارم میلادی به سبب بحرانهای اقتصادی و نظامی وهجوم قبایل بربر در شمال افریقا روی به ضعف نهاد. اما بعد از مدتی گروههایی از طوایف و اندال و ویزیگوت از کوههای پیرنه وارد اسپانیا شدند و به تهاجمات وسیعی دست زدند. پس از سالها جنگ و خونریزی، سرانجام واندالها بر مغرب و ویزیگوتها بر اسپانیا تسلط یافتند. ویزیگوتها حدود 3 قرن بر اسپانیا حکومت کردند تا سرانجام در اوایل قرن هشتم میلادی حکومت آنان به دست مسلمانان بر چیره شد. ( دوزی، 1998، 215؛ کالمت، 1368، 20-21)
4-1 فتح اندلس به دست مسلمین:
در زمانی که افریقیه به دست موسی بن نصیر والی ولیدبن عبد الملک خلیفه اموی اداره می شد سلطنت اسپانیا در دست رودریک بود که ویتیزا پادشاه سابق را کشته و خود تخت سلطنت را تصاحب نموده بود. در آن زمان روابط یولیانوس امپراطور روم نیز بارودریک[5] سخت تیره بود و موسی بن نصیر که مردی هوشیار وصاحب تدبیر بود، وقتی از این جریان آگاه گردید آن را فرصتی مناسب دانست تا بر سرزمینهای مغرب بتازد و قلمرو حکومت خود را توسعه دهد. ( ابن جلجل، 1349، 2-3)
در همان حال که او دل بر این آرزو بسته بود نامه ای از کنت یولیان فرماندار شورشی سبته رسید که به دست خود آن سنگر عظیم را تسلیم می کرد و او را به فتح اسپانیا فرا می خواند. منابع تاریخی انگیزه ی نوشتن نامه یولیان به موسی و دعوت او را برای فتح اندلس چنین نقل می کنند:
هنگامیکه یولیان از رفتار زشت رو در یک در حق دخترش آگاه شد از پادشاه کینه به دل گرفت. بنابراین به سایر فراریان اسپانیا ملحق گردید و از موسی درخواست نمود که آن کشور را از چنگال ظالمانه پادشاه نجات بخشد. موسی که مدتها بود اندیشه حمله به این سرزمین را در سر می پروراند پیشنهاد یولیان را پذیرفت. زیرا به وضع اسپانیا آشنا بود و از آن همه ثروت که در آنجا بود خبر داشت موسی در ارزیابی خود اشتباه نمی کرد چون از سخنان یولیان و هم پیمانانش دریافت که اسپانیا در آتش کینه ونفاق و اختلاف می سوزد و بدین سبب در ورطه ی ضعف و سستی افتاده است ویولیان نیز سبته را با دیگر دژهای جنگی اش تسلیم او کرد و کشتیهای خود را برای حمل لشکر اسلام دراختیار او گذاشت و لشکر خود را نیز به او سپرد و او را در تمام مراحل راهنمایی کرد. موسی با اجازه ی ولیدبن عبدالملک، طریف بن مالک را برای بررسی اوضاع اسپانیا به سواحل جنوبی که رو به روی سبته بود وبعدها به نام فاتح آن، جزیره «طریف» نامگذاری شد ، فرستاد. گزارشهایی که توسط وی رسید مساعد و رضایتبخش بود. ( ابن خلدون، 1366، 3/167؛ عنان، 1997-1/40 ؛ بستانی، 8،1988)
لذا در ماه رجب سال 92 قمری- آوریل سال 711 میلادی - موسی بن نصیر، سپاهی را به فرماندهی غلام خود طارق بن زیاد والی طنجه برای فتح اندلس روانه کرد. در مورد نام طارق نظرات مختلفی وجود دارد. برخی او را طارق بن زیاد اللیثی وبعضی او را طارق بن زیاد بن عبدالله و بعضی دیگر او را طارق بن عمرو نامیده اند. ( مقری، 1968، 1/217)
روایات اسلامی در باب اصل ونسب او نیز اختلاف دارند. بعضی می گویند: طارق ایرانی و از مردم همدان و از موالی موسی بن نصیر بوده است. بعضی هم می گویند که او از اسیران بربر است وبعضی دیگر می گویند از بربرها و یکی از قبایل نفزه است. ( ابن عذاری، 1930، 1/5)
به طوری که اشاره شد اندلس در این هنگام درگیر اختلافات داخلی بود و رودریک آخرین پادشاه ویزیگوت برای سرکوب شورشیان در ایالتهای شمالی به سر می برد. طارق به کمک یولیان که به روایتی مسلمانان را به فتح اندلس فراخوانده بود، از تنگه ای میان مراکش واسپانیا- که امروز به نام این سردار نامی جبل الطارق[6] نامیده شده- گذشت و در مدتی کوتاه شهرهای استجه، مالقه، غرناطه، قرطبه، البیره و طلیطه را تصرف کرد و به طرف شمال رفت. او پس از عبور از قشتاله ولیون، کوههای آستوریاس ( اشتوریس) را نیز پشت سر نهاد تا به مرز خیخون (گیخون)، در ساحل بسکونیه (غسقونیه) رسید ودر مدت یک سال از جنوب تا شمال اندلس را به تصرف در آورد. ( مولف مجهول، 1867، 17-23؛ عنان، 1417، 1/51) از سوی دیگر موسی بن نصیر در رمضان سال 93 (هـ) مطابق- ژوئن سال 712 (م) با سپاهی عظیم ازتنگه جبل طارق گذشت و به طرف شمال شبه جزیره ی ایبری حرکت کرد، وپس از فتح شذونه،[7] « قرمونه» و «اشبیلیه» که از مهم ترین و بزرگترین شهرهای اندلس بود، راهی طلیطله[8] شد. و در نزدیکی طلیطله با طارق که به استقبال او آمده بود دیدار کرد. ( حمیدی، 1410، 6)
سپس دو سردار روانه شمال شرقی اندلس شدند. و شهرها و دژهای آن نواحی، از جمله ولایت آرگون ( ثغراعلی) و سرقسطه و طرکونه و برشلونه را تصرف کردند، در آنجا آن دو فاتح از یکدیگر جدا شدند. طارق راهی غرب شد تا به جنگ جلیقیه رود و سرزمینهای شمال غربی را فتح کند و موسی بن نصیر رهسپار جبال پیرند ( جبال البرت یا البرتات یا الممرات) شد تا بقایای لشکر گوت را تا رومار سازد. ( عنان، 1417، 1/53)
همان گونه که ابن خلدون اشاره کرده است موسی می خواست از شمال اندلس وارد فرانسه شود و پس از فتح سراسر اروپا از راه « قسطنطنیه»[9] به شام باز گردد. ( ابن خلدون، 1413، 4/141)
اما در این هنگام ( 95 ق) ولیدبن عبدالملک به موسی بن نصیر نامه نوشت و او را از ورود به سرزمینهای ناشناخته منع کرد و موسی و طارق را به دمشق احضار کرد.
موسی بن نصیر قبل از بازگشت « اشبیلیه»[10] را پایتخت اندلس نامید چون اشبیلیه به دریا نزدیک بود، و فرزندش عبدالعزیز را در آنجا گماشت و در ذیحجه 95 (هـ) مطابق اوت 715 (م) به همراه طارق بن زیاد عازم دمشق شد. ( مولف مجهول ، 1867، 27؛ مونس، 526، 1/24) در مورد ورود موسی بن نصیر به دمشق، برخی می گویند که موسی پیش از مرگ ولیدبن عبدالملک به دمشق رسید و خلیفه اکرامش کرد؛ و برخی دیگر می گویند موسی بن نصیر پس از مرگ ولیدو رسیدن برادرش سلیمان بن عبدالملک بر تخت خلافت وارد دمشق شد و سلیمان بر او خشم گرفت و به خواری اش افکند. ( ابن اثیر، 1414، 4/216؛ عنان ، 1417، 1/57)
عبدالعزیز فتوحات مسلمانان را در شمال ادامه داد و اوضاع آشفته ی اندلس را سامان بخشید.
اما طولی نکشید که در سال 97 یا 98 (ق) گویا به اشاره ی خلیفه سلیمان بن عبدالملک، که از قدرت ونفوذ او در این ولایت دوردست بیمناک شده بود، در مسجد إشبیلیه به قتل رسید.[11] ( ابن قوطیه، 1378، 36-37)
اما سرانجام موسی بن نصیر[12] درسن هشتاد سالگی در وادی القری در شمال حجاز- که زادگاهش بود- با قدرناشناسی خلیفه اموی در فقر و تنگدستی در سال 99 (هـ)- مطابق 717 (م) چشم از جهان فروبست. (عنان، 1417 ، 1/58)
بخش دوم
1-2 شعراندلسی
در جامعهی اندلس نیز چون دیگر جوامع بشری، شعر پا گرفت و نشأت یافت. در حقیقت از بدو ورود اعراب به اندلس شعر نیز از جمله فاتحان جزیرهی ایبری بود و آن عامل چنان در رگ و پوست قوم عرب ریشه دوانده بود که شاعر به هر جا سفر مینمود، کوله بار شعرش را نیز بر دوش خودحمل میکرد، به طوریکه رسول اکرم (ص) میفرماید: «لاتدع العرب الشعر حتی تدع الإبل حنینها» تا زمانی که شتر حنین و آوازش رارها نکند قوم عرب نیز «شعر» را رها نمیکنند. (عتيق، 1976، 163؛ ابن رشیق، 1416، 1/46)
بدین ترتیب شعر با مهاجرت اعراب به مغرب، به همراه آنها هجرت کرد. در واقع حضور اعراب در اندلس همراه با نفوذ زبان عربی در آنجا بود. اعراب دستاوردهای شعری خود را به همراه ویژگیهای دیگرشان به اندلس انتقال دادند. به طوریکه نور ادبیات مشرق زمین تمام اندلس را فرا گرفت و آنجا را روشن کرد. شعر وارد محیط جدیدي شد، محیطی آمیخته از دو فرهنگ شرقی و غربی که زمینه رشد وشکوفایی ادب را فراهم مينمود. اصالت و استحکام ساختار شعر شرقی با نبوغ و استعداد و روحیه شاد اندلسی درهم آمیخت و از ترکیب آن نتیجه مثبتی هم حاصل شد. شعر در همه جا و در بین همهی طبقات مردم ظاهر گردید. پادشاهان، وزیران، قضات، علما، فرماندهان و لشکریان، خواص و عوام، همگی شعر میگفتند و شعر زمزمه میکردند. به طوریکه با مشاهدهی این وضع در اندلس، این باور در ذهن انسان خطور میکرد که شعر در اندلس زبان زندگی، و زندگی نیز همان شعر و موسیقی است. (عتیق، 1976، 167؛ بستانی، 1988، 3/37؛ فاخوری، 1995، 1/935)
مجالس ادبی، بهترین جایگاه ارائهی ادب و تبادل ذوقها ، سلیقهها و اندیشهها بود. این مجالس در ساختار عقلی، اجتماعی وروانی مردم اندلس بسیار موثر بود. از آنجایی که شعرا و مردم اندلس، شرق را محل اشاعهی نور، فرهنگ، علم ، ادب و تمدن میدانستند و مردم آن مرزوبوم را الگوی مناسبی برای خودمیدیدند، در نتیجه ساختار ادبی خود را باشرقیها مطابقت دادند و از آنها الهام گرفتند آنان در ساختن مدارس، کتابخانهها و مراکز علمی، تشویق شعرا و ادبا، جذب آواز خوانان و ساختن قصرها و شهرها با شرقیها رقابت داشتند حتی برای شهرهای خود، نام شهرهای شرقی را انتخاب میکردند، به شعرای خوداز القاب شعرای شرقی استفاده مینمودند. پادشاهان خود را نیز با القاب پادشاهاان عباسی ملقب میساختند. (عتیق، 1976، 159 و164؛ بستانی، 1988، 3/37-38)
باپیدایش نسل جدید د راندلس به تدریج این انگیزه در میان آنها قوت گرفت که نباید در همهی زمینهها از افکار وعقاید گذشته وساختارها و روشهای آنها تقلید کرد. از آنجا که مردم اندلس عرب خالص نبودند و در بین آنها، بربرها، گوتها، رومیها، یهودیان و دیگر نژادها نیز وجود داشتند، طبعاً بدنبال تازگی و ایجاد تغییر در چهارچوب فکری بودند.این نسل تفکر و تعمق شرقی را دارا بود ولی اندیشهای غیر از اندیشهی عرب بدوی را در سر میپروراند. بااین حال به سبب مشابهت همه جانبه در تقلید از شعرای بنی عباس و نیاز آنها به فرهنگ و ادب شرقی، آنها را به سوی الهام از فرهنگ و ادب از مشرق سوق میداد و این تأثیرپذیری از مشرق زمین به حدی بود که با خواندن اشعار اندلسی این احساس به انسان دست میداد که گویا شعر شرقی میخوانند. (رکابی، 1960، 45؛ بستانی، 1988، 3/38)
بدین ترتیب میبینیم که شعر در اندلس از قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی به طور چشمگیری افزایش مییابد وچهرههای برجسته و جاویداني چون ابن هانی (متنبي غرب)،ابن زیدون (بحتری غرب) الاعمی التطیطی (معری غرب) وحمده بنت زیاد(خنساء غرب) ظهور مییابند. (فاخوری، 1995، 1/935)
2-2مراحل شعر اندلسی
شعر اندلسی مراحل مختلفی را در دورهی حکومت مسلمین در اندلسی طی کرده است. از این روی خلاصهای از مراحل شعر در دورههای مختلف تسلط مسلمین ارائه میگردد:
1- دوره والیان: شعراندلسی در دوره والیان بازتابی از شعر شرقی بود. ورود مهاجران شرقی به این سرزمین واستفاده از فرهنگ و ادب آن، تأثیر بسزایی در شعرشان گذاشت. این مرحله، که مرحلهی انتقال ادب شرق به غرب است، بدون کم و کاست؛ و تغییر در اغراض شعری همان اغراض و اسلوبی بود که در مشرق عربی رواج داشت؛ علت آن است که ادبای نخستین از کسانی بودند که در مشرق متولد شده، و در همانجا رشد یافته وهمراه فاتحان وارد شبه جزیره ایبری شده بودند. بعدها برای اندکی از آنان میسر نشد که با مردم آن کشور امتزاج نژادی پیدا کنند، و در واقع شعر در یان دوره-والیان- آهنگ ضعیفی از شعر مشرق زمین و از معانی واسلوب آن برخورداری یافته بودند. (فاخوری، 1995، 1/936) از جمله شاعرانی که در این دوره به شهرت رسیدند میتوان به «ابوالأجرب جعونه بن الصحه الکلابی (138) و عبدالرحمن بن زیاد، بکرکنانی، حبیب بن ولید (ازنوادگان عبدالملک) معاویه بن صالح الخضرمی الحمصي» و «یحیي الغزّال»(از اولین مشاهیر شاعران جوان متبحّر اندلس) اشاره نمود.(رافعی، 1425، 1423/173)
2- دورهی بنیامیه (در اندلس )
دورهی بنی امیه كه به مرحلهی تقلید مشهور است، باخلافت «عبدالرحمن الدخل» آغاز میشود و تا شروع امارت ملوک الطوائف ادامه مییابد.در این دروه یعنی «خلافت بنی امیه در اندلس» شعر به صورت گسترده انتشار یافت، چرا که حاکمانی چون «عبدالرحمن الداخل» خود نیز شاعر بودند و به شعر عنایتی خاص داشتند. در این دوره تعداد شاعران افزایش یافت و آن بر اثر حرکت علمی وادبی گستردهای بود که با تشویق دولت مردان و سران حکومتی براه افتاده بود. البته این حرکت بی شباهت به حرکت دورهی اول عهد عباسی در شرق نبود. (فاخوری، 1995، 1/937)
تقلید در این دوره، چنان بر آسمان ادب اندلس سایه افکنده بود که در امور هنری، شعر، نثر وحتی در القاب حاکمان و شاعران تأثیر نهاده بود. «ابن بسام» در رابطه با تقلید اهل اندلس میگوید: «همانا اهل این آفاق و کرانهها (اندلس) از انجام هرکاری خودداری میکنندجز پیروی از اهل مشرق زمین. نیز به اخبار آنها مراجعه میکنندهم چنانکه اهل حدیث به قتاده رجوع میکنند. حتی اگر کلاغی در آن سامان قارقار کندیا مگسی در دورترین نقطه شام یا عراق وزوز کند چون بتی، در برابر آن رکوع کرده و آن را به عنوان کتاب محکمی تلاوت میکنند.» (عتیق، 1967، 159)
هم چنین شوتی ضعیف در کتاب »الفن و مذاهبه» میگوید: وقتی« صاحب بن عباد» کتاب «عقد الفرید» ابن عبدربه را دید که به شیوهی «عیون الأخبار» ابن قتیبه تألیف شده است، گفت: «هذه بضا عتنا ردت إلینا» (ضیف، الفن و مذاهبه، 415)
همانطور که قبلاً ذکر شد، آنها ابن هانی را (متنبي غرب)، ابن زیدون را (بحتری) و امری خودرا با القاب «مأمون، متوکل، ناصر، منصور، معتمد، معتضد» خطاب میکردند. (عتیق، 1976، 160)
اکثر شاعران نامی و مشهور اندلسی، چون ابن زیدون، ابن هانی، ابن خفاجه، ابن دراج، ابن شهید اندلسی، ابن عبدربه و ... به تقلید و معارضه با شاعران شرق میپرداختند. مانند تكلف و تصنع که از جمله نشانههای تقلید شاعران اندلسی از شعرای عباسی بود. (ضیف، الفن و مذاهبه، 423)
3- دورهی امارت یا ملکوت الطوایفی: این مرحله با فروپاشی خلافت امویان و به قدرت رسیدن ملوک الطوایف آغاز میشود. اکنون اندلس به امارتهای کوچکی تقسیم شده است وحاکمان برای کسب شهرت وبقای نام و در طلب علم و ادب و نزدیک نمودن شاعران به نظم شعر به ذکر افتخارات و مدایح خود به رقابت پرداختهاند؛ حتی خودامرا نیز شعر میسروده و اغلب نامههای خودرا به شعر مینوشتهاند. در عصر ملوک الطوائف که به مدت دو نسل و تقریباً هفتاد سال به طول انجامید، انواع فنون ادبی از جمله شعر به حدوالایی از زیبایی، هنرنمایی و جذابیت رسید .(فاخوری، 1995، 1/937؛ فروخ، بیتا، 4/397)
4- دورهی مرابطین:
اما جنبش برای آزادی درقرن پنجم هجری آغاز شد. از این تاریخ به بعد شاعران به تجسّم محیط خود و بیان افکار و گرایشهایشان پیرامون آثار تمدن اسلامی در اندلس پرداختند. از عوامل مهم این تطور تعلق خاطر شاعران به میهن جدید و زیبائیهای خیره کنندهی آن است؛ ولی در حقیقت از قرن سوم هجری با برتری یافتن افرادی بزرگ از فرزندن اندلس در علم،ادب، موسیقی و شعر بر دربارهای بلاد عراق وشام آثار شرقی كم كم زدوده ميشد، هر چند بطور كامل متلاشي نشد و ازبين نرفت.«ژان محمد عبدالجليل»ميگويد:«تا پيش از قرن ششم هجري شاعران اندلس نادرند و آثارشان نير از نظر شكل و معني با آثار شرقي تفاوت چنداني ندارد.(ترجاني زاده،1384 ،196)» اما پس از آنکه مدتی از استقرار عرب در شبه جزیره ایبری گذشت وشاعران چیزهای متنوعی در اندلس دیدند که در دیگر نقاط آسیا ندیده بودند: هوای متغیر، مناظر زیبا، بارنهای پیاپی، جنگلهای انبوه، رودهای روان، دشتهای سرسبز و کوههای بلند، ذهن و خاطرشان را صاف و زلال نمود، وجدان و احساسشان را تعالی بخشید و بیانشان را شیرینتر و مطبوعتر ساخت. (فاخوری، 1383، 571)
طبیعت زیبای اندلس، ازیک طرف و رفاه و تنعم در دربار ملوک، مجالس رقص، شراب و موسیقی از سوی دیگر دایرهی شعر و عواطف را گسترش داد و شاعران به تهذیب شعر و تنوع در آثارشان پرداختند، بطوریکه الفاظ زیبا ودلکش، معانی نرم و ملایم، قوافی تازه و متنوع را خلق نمودند و به بحرهای سبک و کوتاه روی آوردندو حتی در اوزان عروضی تغییر و تحول ایجاد کردند چنانکه «موشحات» بارزترین نمونهی تجدید و نوگرایی در شعر اندلسی است. (ضیف الفن و مذاهبه، 411؛ فاخوری، 1383، 580)
برخی از محققان معتقدند که بعداز سقوط ملوک الطوائف در خلال عصر مرابطین نظم شعر در سطح وسیعی به انحطاط کشیده شده است. عمر فروخ این نظریه را رد میکند و میگوید: «شعری که بازارش از رونق افتاده بود شعرگدایی و تکسب بود. به عنوان نمونه کتاب «الذخیره فی محاسن اهل الجزیره» ابن بسام که محصول عصر مرابطین است بهترین دلیل کثرت شعر و شاعران آن زمان میباشد. (فروخ، بیتا، 5/67-68) و همچنین کتاب «قلائد العقیان» ابن خاقان از آثار نفیس این دوره است. (فاخوری، 1995، 1/938-939)
5- دوره موحدین و بنياحمر:
در دورهی موحدین شعر رمقی تازه گرفت، و بزرگانی چون «أبی بکر بن طفیل» و أبیالولید بن رشید» و «أبی العُلابن زهر»و... در این دوره ظاهر شدند. سرانجام با انحلال حکومت بني احمر در اندلس، شعر نیز برای همیشه از آنجا رخت بربست (فاخوری، 1995، 1/939؛ جومیث، 1425، 48-49)
آن چه گفته شد مراحلی بود که شعر اندلسی آن را طی کرده است و مشاهده میشود که تعدادشاعران پس از قرن پنجم هجری/(یازهم میلادی) گسترش مییابد و شخصیت شاعر اندلسی در این دوره شکل میگیرد.
3-2 ویژگیهای شعر اندلسی
1- طبیعت: شاید مهمترین موضوعی که اندلسیها در آن برجسته شدند، توصیف «طبیعت» است. که زیبایی مناظر در این راه یارو یاورشان بود. مقری در توصیف اندلس در کتاب خود«نفح الطیب» آورده است:«اندلس در خوشبویی وصافی هوا چون شام، در راستی و همواری چون یمن، در عطرآگینی و مستعد بودن چون هند، در پهناوری چون اهواز، در معادن گرانبها چون چین و در سواحل سودآور چون عدن است. (مقری، 1968، 1/126)
بنابراین شاعران به توصیف مناظر طبیعی میهنشان پرداختند، چه زیبایی و جمال جویبارهای روان و چه چهچهی بلبلان که آنها را شیفتهی خود کرده بود و همین توصیفات، شعر اندلسی را در حد بالایی غنا بخشید. در واقع زیبایی طبیعت، رفاه و آسایش حاصل از اين سرسبزی وجه تمایز اندلس از جاهای دیگر است، به طوریکه میتوان آنرا در لابهلای اشعار شاعراني چون «ابن سفر المرینی» یافت:
فی أرض أندلس تلتذُّ نعماء ولاتفارق فیها القلبُ السرّاءُ
وکیفَ لاتبهِجُ الابصارَ رؤیُتها وکلُّ روضٍ بها فی الوشیِ صنعاءُ
أنها رُها فّضهٌ والمسکُ تُربتُها والخزُّ روضتها و الدُّر حصباءُ
(فاخوری 1383، 577)
گاهی عشق اندلسی به طبیعت غرق در فضایی اندوهبار از رمانتیک است. شاعر درسفر و حضر از آن سخن میگوید؛ دیوان شعری او چون باغی از باغات پرمیوه ورنگارنگ میشود، چنانکه درآن گل سرخ و یاسمن یکدیگر را در آغوش میگیرند و گل بهار و نیلوفر و نسرین در باغی به مناجات برمیخیزند که نور و تاریکی، آن را درهم پیچده است، لذا اگر برخی از شعرای اندلس در مقابل طبیعت چون عاشقی در مقابل معشوق ایستادهاند، برخی دیگر آن را در چهارچوب غمهای خویش دانستهاند که با احوال روحانیاش نغمه سرایی میکند. «ابوالفضل بن شرف» این چنین با شب خلوت گزیده است:
مَطَل اللیلُ بوعد الفلقِ وتشکّی النجمُ طولَ الأرقِ
جاوز اللیلُ إلی أنجمه فتساقطنَ سقوطَ الورقِ
بأبی بعدَ الکری طیفٌ سَری طارقاً عن سکنٍ لم یطرق
زارنی و اللیلُ ناعٍ سدفه وهو مطلوب بباقی رمق
(مقري، 1947، 4/213؛ فاخوري،1995،1/940-941)
ب- رفاه و تنعم: روشن است که رفاه اقتصادی در تکوین شخصیت اندلس تأثیر نهاد و سبب شد که مردم با شعف و شادی به علم، شعر، ادب و ساخت کتابخانههای بزرگ روی آورند. یکی از نشانههای رفاه و تنعم در اندلس مسجد قرطبه است که بدست «عبدالرحمن الداخل» به سال 169 هجری بنا شد؛ نقل شده است که وی هشتاد هزار دینار در ساخت آن هزینه کرد.(ضیف،1924، 9)
ازدست آوردهای دیگر این تنعم و رفاه «موشحات»، «ازجال» و اشعار عامیانهای بودند که در کنار موسیقی به آواز خوانده میشد. دکتر شوقی ضیف در این باره چنین عقیده دارد: «شخصیت اندلس در شعر قدرتمند نبود ولی با این وجود توانست چیز تازهای را در شعر عربی در حد پاسخ به محیط، رفاه و تنعم ایجاد کند و آن عبارت بود از موشحات و زجهای شعر عامیانه که بیانگر موج وسیعی از غنا و موسیقی است.» (ضیف، الفن ومذاهبه، 451)
ج- زبان ساده و روان: زبان شاعران اندلس سهل و سلیس است و آن بخاطر این است که در میان مردم غیر عرب اسپانیولی، از سرزمینهای عربی دور شده بودند. لذا زبان، خالص و پیراسته نبود و از آن قوام و استحکام زبان و ادبیات شرق برخوردار نبود. این رواني به سمت زبان محاوره و عامیانه کشیده شد که نتیجه آن «ازجال» مملو از کلمات عامهپسند و مبتذل و حتی غیر عربی بودند. (بستانی، 1988، 3/40)
د- وسعت خیال، زیبایی و تزئین الفاظ: شعر اندلسي مالا مال از رقت، لطافت، شیوایی وزیبایی، آکنده از تصورات لطیف، رنگارنگ وشفاف بود. اما معانی عمیق و ترکیبهای دقیق شعر عباسی را نداشت. آنها به تزیین کلمات و اوصاف زیبا و قالبهای ساده بیشتر از مفاهیم و معانی بها میدادند. آنها به شعر آنگونه میپرداختند که گویا میخواهند آن را به صورت آواز وترانه بخوانند. از این روی بیشتر اشعار آنها آواز گونه بود. (بستانی، 1988، 3/39)
[1] - Andalousia
[2]- Iberie
[3]- Hispania
4-اقلیم: «بخشی از زمین است. مردم اندلس هر قریه کبیره جامعه را القلیم خوانند و آنگاه که اندلسی گوید من از مردم فلان اقلیم باشم مرا داوبلده یارستاقی ( روستا ) است. » ( دهخدا، بیتا، 2/3127)
1 در منابع اسلامی « لذریق » و « رذریق» نوشته شده وی پس از خروج از آندلس در لوزیتانیا پناه گرفت. آرامگاه وی در شهر « ویزو» در پرتغال کنونی است. ( صاعد، 19،1912)
1- ابن شکول گفته است: « مردم عامی آن را جبل فتح می شناسند که در مقابل جزیره الخضراء واقع شده است» ( مقری، 1968، 1/230- 231)
1- ابن اثیر آن را « مدینه السلیم» خوانده ولی شذونه یا شدونه شایع تر است. ( ابن اثیر، 1414، 215)
2- در منابع اسلامی « تولدو» ذکر شده است.
3- این شهر را « کونستانتینوس» ( قسطنطنین، درگذشته 337 م) بنا گذاشت. شبه جزیره ای که این شهر در آن ساخته شده از سوی شمال به شاخ زرین، از جنوب به دریای مرمره و از خاور به بوسفور محدود بود. (لوکاس، بیتا، 1/335)
1- عربها اشبیلیه را از نام اصلی آن « هیسپالی» گرفته اند. اسپانیایی ها آنرا تحریف کرده « سویلیا» خواندند و در جغرافیای جدید نیز چنین است. ( عنان، 1417، 1/53)
2- ایوب بن حبیب خواهر زاده موسی بن نصیر ضربه ای به او زد اما ضربه ی او کاری نبوده سپس ابن وعله تمیمی با ضربه ای وی را به قتل رسانید. ( ابن قتیبه، 1416، 2/79-80)
3- موسی بن نصیر در سال 19 هـ به دنیا آمد و درسال 86 هـ والی مغرب شد سپس در سال 96 هـ به مشرق بازگشت. برخی ازمنابع اسلامی وفات او را در سال 97 هـ می دانند. (مقری، 1968، 2/146- 149؛ حجی، 1418، 127)
مبلغ قابل پرداخت 24,300 تومان