مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 332
  • بازدید دیروز : 2385
  • بازدید کل : 13085470

امام خمينى و ميراث حكمت عرفانى اسلام


امام خمينى و ميراث حكمت عرفانى اسلام

آفتاب - فرهنگ و انديشه: بايد تاكيد كرد كه علاقهامام خمينى به فلسفه عرفانى اسلامى در مراحل اوليه دوران تحصيلش، نه چيزى بديع استو نه امرى احساسى. با اين‏كه منابع مربوط در دسترسند، پيش از اين، هيچ محققى بهتحليل منظم نظرات عرفانى و مابعدالطبيعى امام خمينى نپرداخته است. آنچه در پىمى‏آيد كوششى است در جهت اداى حق اين جنبه از ميراث امام خمينى .

مقدمه
در سال 1968 پنج‏سال پس از اخراج آيت‏اللهروح‏الله خمينى از ايران، ساواك، پليس امنيتى شاه، به خانه او در قم يورش برد واوراق و نوشته‏هاى وى، از جمله شروح و تفاسيرى را كه در دهه 1930 در باب عرفاننوشته بود، ضبط و توقيف كرد.

پانزده سال بعد، در سال 1983، پاره‏اى از آثارمفقود خمينى را يكى از طلاب در همدان پيدا كرد.
او، كه نامش هرگز در گزارشهاىبعدى اين واقعه ذكر نمى‏شود، دو كتاب از فروشنده‏اى دوره‏گرد خريد كه، چون نتوانستهبود در بازار شهر خريدارى بيابد، به يكى از مدارس دينى آمده بود تا آنها را به مبلغپنجاه تومان بفروشد.
يكى از اين دو كتاب، چاپ سنگى‏اى از شرح شرف‏الدين محمودقيصرى
(متوفاى 751/1350) بر فصوص الحكم ابن‏عربى بود كه در قرن نوزدهم در مصرانتشار يافته بود; و خود اين قيصرى، هم متفكر عرفانى استثنايى و هم از شارحانپرآوازه مكتب ابن‏عربى است.
در حواشى كتاب، اين طلبه ،تعليقات دست‏نوشته بسيارىديد كه، بر طبق سنت ديرپاى دستنويسى مسلمانان، در عين حال، هم شرح‏الشرحى بود برمتن اصلى فصوص‏الحكم و هم شرحى بر كتاب قيصرى.

طلبه مذكور، با كمال تعجب،پى برد كه تعليقات حاشيه، كه به زبان عربى نوشته شده بود، امضاى سيد روح‏اللهخميني نیز را در پاى خود داشت.

او، كه آنچه را ديده بود باور نمى‏كرد،كتاب‏ها را به سرعت نزد آيت‏الله حسين‏نورى، امام‏جمعه همدان برد، و او بى‏درنگ خط [امام] خمينى را در حواشى تشخيص داد.
و اما كتاب ديگر، معلوم شد كه رساله‏اىهمراه با شرح و تفسير است در باب كلام شيعى، كه پسر ارشد آیت الله خمينى،
سیدمصطفى، بر آن تعليقاتى نوشته بود.

چندين محقق مسلمان، به سرعت دست‏به كارانتشار اين آثار به‏تازگى كشف شده گشتند.
اين محققان آثار مذكور را متعلق بهموضوعات و مطالب عرفانى قلمداد كردند.

ظاهرا متن شرح‏الشرح آیت الله خمينى، به خودى خود، به چشم گردآورنده و ويراستار به اندازه كافى با ابهت جلوهنكرد. چراكه وى تصميم گرفت كه آن را با شرح‏الشرح ديگرى كه آیت الله خمينى در حواشىمصباح الانس نوشته بود تكميل كند، و اين مصباح الانس شرحى است كه محمد بن حمزهفنارى (متوفاى 834/1431)، عالم مشهور عثمانى، بر مفتاح الغيب صدرالدين قونى (متوفاى 673/74-1273) نگاشته است.
اين دو شرح‏الشرح كاملا باهم سازگارند و تصورى ازديدگاه عرفانى و فلسفى احتمالا بزرگ‏ترين، يا دست‏كم بانفوذترين، رهبر سياسى مسلماندر قرن بيستم به ما مى‏دهند.
با توجه به جايگاه نويسنده، گردآورنده و ويراستار،پيش‏نويس دست‏نوشته‏اى را كه به خوبى استنساخ شده بود براى آیت الله خمينى فرستادتا وى تصحيح و تاييد كند.
آیت الله خمينى، پس از اعمال چند تغيير جزئى مربوط بهسبك نوشته، اجازه انتشار آن را داد.

گردآورندگان و ويراستاران، از چاپهاىسنگى متون اصلى، آن قطعاتى را كه وى بر آنها شرح نوشته بود حفظ كردند.
با اينهمه، كوشش در جهت فهم استدلالهاى پيچيده نويسنده، بدون رجوع به متون اصلى‏اى كه آناستدلالها بر آنها توقف دارند، كار نسبتا دشواری است.
بنابراين، براى فهم وارزيابى درست موضع
آیت الله خمينى در قبال قيصرى و فنارى و كل فلسفه عرفان،متون اين دو متفكر لازمند.

از همين آغاز، بايد تاكيد كرد كه علاقه آیت اللهخمينى به فلسفه عرفانى اسلامى در مراحل اوليه دوران تحصيلش، نه چيزى بديع است و نهامرى احساسى.
با اين‏كه منابع مربوط در دسترسند، پيش از اين، هيچ محققى بهتحليل منظم نظرات عرفانى و مابعدالطبيعى ایشان نپرداخته است.
آنچه در پىمى‏آيد كوششى است در جهت اداى حق اين جنبه از ميراث بنیانگذار جمهوری اسلامی كه،هرچند به اندازه دستاوردهاى سياسى‏اش مورد توجه واقع نشده ،درخور مداقه‏اى جدىاست.

خاستگاه و تحصيلات
[امام]خمينى در 24سپتامبر 1902 در شهر خمين، كه شهرى كوچك در جنوب غربى تهران است، در ميان خاندانىروحانى از سلاله پيامبر(ص)، برآمد.
علوم دينى را با برادر بزرگ‏تر خود،آيت‏الله مرتضى پسنديده، شروع به فراگيرى نمود و از تعليم و تربيت دينى استوارىبرخوردار گرديد; در سنين نوزده سالگى به شهر اراك، كه در نزديكى خمين بود، عزيمتكرد و در آنجا در حوزه درس عبدالكريم حائرى (متوفاى 1355ه ق./ 1937م.)، كه يكى ازعلماى بزرگ شيعى بود، شركت نمود.
وقتى كه حائرى در سال 1921 به قم دعوت شد،اینطلبه جوان نيز به دنبال وى رهسپار قم گرديد و به زودى با ميرزا محمدعلى شاه‏آبادى (1292 1369 /1875-1950)، جامع معقول و منقول، آشنا شد.

اين استاد، به همراهمتفكر دينى تا حدى جنجال‏برانگيزى همچون ميرزا على‏اكبر حكيم [شاگرد مرحوم حاجملاهادى سبزوارى (1878/1295)] (1925/1344) و احتمالا چندتن ديگر از علما، خط سيرمطالعات عرفانى او را مشخص نمودند; اين اساتيد و مشايخ ايشان، آيت‏الله آينده را بهسنت ديرپاى تعليم و تربيت اسلام ايرانى پيوند دادند.
اين سنت گرايشهاى عرفانى وحكمى‏اى را باهم تلفيق مى‏كرد كه سابقه‏شان به تعاليم شخصيتهاى مؤثرى در تاريخ فكرىشيعه، مانند ميرداماد (متوفاى 1040/1630) و ملاصدرا (متوفاى 1050/1640) مى‏رسد.
اين دو تن نيز از سلف عظام، همچون حيدر آملى (متوفاى حدود 787/1385)،ابن‏عربى و يحيى سهروردى،(كشته شده به سال
587/1191) الهام گرفته‏اند.
بااين مقدمات، كاملا طبيعى به نظر مى‏رسد كه كتاب الاسفار صدرا اولين اثر عرفانى‏اىبوده است كه امام خمينى زير نظر شاه‏آبادى فراگرفته است.
ملاصدرا در اين اثر،سير و سلوك معنوى‏اى را كه سالك طريق عرفان دارد تشريح كرده است. و بر وظايف عارفدر قبال جماعت اهل ايمان، كه ناشى از سير و سلوك ظاهرا فردگرايانه اوست، تاكيدورزيده است.
صدرا اين سير و سلوك معنوى را به چهار مرحله تقسيم كرده، كه ازسويى، مطابق با مرتبه توفيق معنوى سالكند و، از سوى ديگر، مطابق با شان او به عنوانپيام‏آور الهى.

سفر اول سير من النفس والخلق الى الحق، سفر دوم من الحق الىالحق و تردد و آمد و شد ميان ذات و صفات الهى، سفر سوم من الحق الى الخلق والنفس، وسفر چهارم من الخلق الى الخلق است كه در آن، سالك موهبت جديدى از سنخ امور معنوى واخلاقى به جامعه خود ارزانى مى‏دارد.
اين الگو از سرنوشت انسان كه مورد توصيفملاصدرا و مورد قبول [امام] خمينى قرار گرفت، سابقه‏اش به آموزه‏هاى تصوف متقدمبازمى‏گردد.
مثلا توصيف ملاصدرا از اسفار چهارگانه، يادآور نظرات ابن‏عربى درمورد انسان كامل است، از اين حيث كه بر نقش انسان كامل به عنوان رهبر دينى جماعتاهل ايمان تاكيد خاص دارد نقشى كه بعضى از محققان غربى خواسته‏اند بى‏اهميت جلوه‏اشدهند، و در عوض، تمام توجه خود را به نقش انسان كامل در نيروى جهانى بسيار مهمى كهحلقه اتصال مبدا و معاد است، معطوف كرده‏اند.

متن درسى بعدى آیت الله خمينىدر مورد عرفان، شرح فصوص الحكم قيصرى است.
اين اثر همراه با شرح فصوص الحكمعبدالرزاق كاشانى (استاد قيصرى) ظاهرا از معروف‏ترين و مؤثرترين شروحى مى‏باشد كهبر شاهكار ابن‏عربى نوشته شده است.
ليكن شرح قيصرى آثار عميق و ديرپايى درشكل‏گيرى نظرات آیت الله خمينى، عموما، و آراء مابعدالطبيعى وى، خصوصا، داشته است. او در آثار عرفانى خويش از اين شرح استفاده‏هاى زيادى كرده است.
بعد از مطالعهشرح قيصرى، آیت الله خمينى توجه خويش را به سرچشمه و منبع اصلى سنت تفسير عقلى واستدلالى ميراث ابن‏عربى، كه به صورت چكيده در آثار قونوى ديده مى‏شود، معطوف نمود. قونوى مريد و شاگرد مستقيم ابن‏عربى است. اولين برخورد آیت الله خمينى با تعاليمقونوى به احتمال قوى از طريق شرحفنارى بر مفتاح الغيب قونوى بوده است.
فنارىساليان متمادى قاضى‏القضات بورسا بوده است.
فنارى ادعا كرده كه اجازه تدريسمفتاح الغيب را از پدرش دريافت نموده است. و ظاهرا پدر فنارى يكى از شاگردان قونوىبوده است.
متن مفتاح الغيب همراه با شرح و تفسير فنارى، در برنامه درسى سنتىمدارس ايران بعد از فصوص الحكم ابن‏عربى و اسفار ملاصدرا تدريس مى‏شده و عالى‏تريناثر در مابعدالطبيعه به شمار مى‏آمده است .
تحصيلات آیت الله خمينى در قم زيرنظر شاه‏آبادى، حداقل شش سال (يعنى تا زمانى كه آن مدرس عرفان به تهران عزيمت نمود) به طول انجاميد.
آیت الله خمينى ،به مطالعه آثار فلاسفه و عارفان مسلمان قرونوسطى ادامه داد. محتمل به نظر مى‏رسد كه وى بعضى از رياضتهاى عملى مراحل اوليهطريقه تصوف، همچون اعراض از لذات و تمنيات دنيوى، زهدورزى و قناعت، دقت و وسواس درتشخيص حلال و حرام، را به كار مى‏بسته است.
تذكره‏نويسان در شرح اوصاف واحوال
آیت الله خمينى بدين نكته اشاره دارند كه ساده‏زيستى و رياضت‏كشى وى، كهدر زمان تحصيل او در قم كسب شده بود، همچنان تا روزگارى كه به زعامت و رهبرى ايرانرسيد ادامه داشت و هيچ‏گونه تغييرى نيافت.
مراحل ارتقا و رشد معنوى و فكرى آیتالله خمينى، همچنين كتابهاى درسى او عميقا سنتى است.
وى از راه و روش بسيارىاز متفكران دينى سلف خود متابعت مى‏كرد.
اين راه و روشها در كتابهاى تراجم وشرح‏حال علماى قرون وسطى ذكر شده است.
از آموختن رسمى و مرسوم فقه و كلام شروعنموده، آنگاه به رياضت و تهذيب مى‏پرداختند و اين تهذيب و رياضت معمولا سالك طريقرا به سنورانيتزى الهى و شهود بى‏واسطه حقايق جهان و حضرت حق رهنمونمى‏گشت.
مشابه اين تكامل و ترقى معنوى و فكرى احتمالا از زندگى‏نامه خودنوشتمتكلم بزرگ اهل‏تسنن، محمد غزالى (متوفاى 505/1111) و همچنين از شرح احوال حيدرآملى و ملاصدرا، دو نماينده عمده طريقت عرفانى شيعه، استنباط مى‏گردد.

آثار و تاثيرپذيريها
نتيجه مطالعات فلسفى ورياضتهاى معنوى آیت الله خمينى در قم، به صورت اختصارى و موجز در كتاب شرح دعاءالسحر به سال 1928 و همچنين در اولين رساله مستقل عرفانى او مصباح الهداية الىالخلافة والولاية كه يك سال بعد از كتاب پيشين نوشته شده، بيان شده است.
كتابمصباح‏الهداية حاوى شرحى نسبتا منسجم از نظرات خمينى در مورد فلسفه و عرفان اسلامىاست كه نيازمند بررسى دقيق‏ترى است.
با مرورى گذرا به نقل‏قولهايى كه وى دركتابش ذكر كرده است، مى‏توان دريافت كه وى وامدار منظومه فكرى ابن‏عربى است.
آیت الله خمينى بيشتر شيفته تفاسير و شروح عقلى و استدلالى تعاليم ابن‏عربى كهبه ابتكار قونوى صورت گرفته، مى‏باشد.
اين شروح از قرن چهاردهم به اين طرف،مورد تاييد متفكران شيعى داراى نظريات عرفانى قرار گرفته است.
آیت الله خمينىسواى مشايخ و اساتيد مستقيم خود، يعنى شاه‏آبادى و سعيد قمى، كه هر دوى ايشان ازپيروان سنت وجودى واحدى مى‏باشند، تمايل خاصى نسبت‏به فصوص الحكم و الفتوحات المكيةابن‏عربى، مفتاح الغيب قونوى، شرح فصوص الحكم قيصرى و شرح قصيدة ابن‏الفارض ازكاشانى و اصطلاحات الصوفيه ابراز مى‏دارد.
وى همچنين مكرر، به الاسفار الاربعهملاصدرا ارجاع مى‏دهد.
حتى بدون اين نقل‏قولهاى علنى، اتكاى آیت الله خمينى بهاين متفكران را مى‏توان از ويژگيهاى سبك‏شناختى و اصطلاحات متن مصباح‏الهداية كهويژگيها و اصطلاحاتى خاص مكتوبات مكتب ابن‏عربى است، استنتاج كرد.
در عينحال،آیت الله خمينى به مناسبتهايى، اسامى بعضى از متصوفان را كه خارج از نت‏شيخاكبر (محيى‏الدين) مى‏باشند نيز ذكر كرده است. مثلا سواى سهروردى مقتول، كه بهصورتى گذرا و بدون ارجاع به هيچ يك از آثارش مورد نقل‏قول واقع مى‏شود، آیتالله خمينى دو شعر عرفانى، يكى از [خواجه] عبدالله انصارى (متوفاى 481/1089) صوفىحنبلى مشهور هرات و ديگرى از [ملاى] رومى نقل مى‏كند.
ابيات مزبور به زبانفارسى نقل‏قول شده است.
اين روش را آیت الله خمينى در آثار بعدى عرفانى‏اشنيز به كار گرفته است. وى ظاهرا براى زبان فارسى در انتقال ظرايف و دقايق تجاربعرفانى مزيت و رجحان قائل است; حال آن‏كه نظرپردازيهاى مابعدالطبيعى و بيانات علمىاو همواره در قالب اصطلاحات و تعابير كلامى و عرفانى عربى بيان شده است و اين روشىاست كه در ميان نسلهاى زيادى از اسلاف و پيشينيان وى از مقبوليت‏برخوردار بودهاست.

جالب است ‏بدانيم كه عنوان اولين رساله عرفانى آیت الله خمينى مطابقاست‏با عنوان كتاب راهنماى مشهور صوفيه كه توسط عزالدين محمود كاشانى (متوفاى 735 / 35-1334) نگاشته شده و اقتباسى است از عوارف المعارف كه به زبان عربى، توسطشهاب‏الدين عمر السهروردى (متوفاى 1234/632) يك قرن پيشتر از زمان كاشانى تاليف شدهاست.
البته اين تشابه عناوين مى‏تواند از باب توارد باشد; چراكه جنبه‏هاى عملىو اخلاقى تصوف كه براى مصباح كاشانى اهميت محورى دارند، كاملا با علايقمابعدالطبيعى‏اى كه مطالب مصباح آیت الله خمينى از آنها حكايت مى‏كنند، فرقدارند.

به فهرست‏بزرگانى كه در مصباح الهدايه از آنها نقل‏قول شده است،بايد احاديث و رواياتى از امامان شيعه، و عمدتا على[ع] و حسين بن على[ع] را نيزاضافه كرد; و نيز روايات و احاديثى را كه از طريق راويان معتبر و موثقى همچون كلينى (متوفاى 329/ 41-940) و ابن‏بابويه صدوق (متوفاى 381/ 92-991) نقل شده است.
آیتالله خمينى به ابن‏سينا و كتاب الشفاى وى نيز به مناسبتهايى استناد مى‏كند، كه باتوجه به تاثير بارز ابن‏سينا بر مكتوبات وجودى، عموما، و مكتوبات قونوى، خصوصا،امرى طبيعى است.
شايد آنچه بيشتر جلب توجه مى‏كند اين است كهآیت الله خمينىاتكاى عجيبى به آثار ارسطو دارد.
آیت الله خمينى اولين انديشمند اسلامى نيستكه تحت تاثير فيلسوف باستانى واقع شده است.
اين به اصطلاح، اثولوجياىارسطوطاليس كه آیت الله خمينى در شرح خودش از نظريه جهان‏شناختى بدان استنادمى‏كند، در حقيقت، فقط تاويل و تفسير نه‏گانه‏ها [يا تاسوعات] فلوطين است كه توسطيك نويسنده يونانى‏مآب، و احتمالا ديودوكوس پروكلوس (متوفاى 485) تصنيف شدهاست.
از آنجا كه اثولوجيا ساز تعاليم اصيل و واقعى ارسطو فاصله عظيم گرفته است،سنديت و اعتبار آن توسط تنى چند از متفكران مسلمان قرون وسطى، كه با ميراث اصيلفيلسوف استاگرايى [ ارسطو] آشنا بوده‏اند، به زير سؤال رفته است. اين قبيل ترديدها،به عنوان مثال، توسط سهروردى مقتول، مؤسس مكتب عرفانى اشراق، و پس از او توسط شارحمشهور وى، قطب‏الدين شيرازى (متوفاى 1311/710) بيان شده است.
از اواسط قرننوزدهم تا اوايل قرن بيستم، سنديت اثولوجيا موضوع مناظرات و مباحثات عالمانه مياناسلام شناسان و مورخان غربى‏اى بود كه در باب تفكر يونانى‏مآبانه مطالعه مى‏كردند. گرچه برخى متفكران مسلمان كه نتيجه تحقيقات اروپاييها را در مورد تمدن اسلامىمى‏توانستند مطالعه كنند، ممكن است‏بدين نكته به خوبى پى برده باشند كه ارسطو هرگزچنين اثرى را تاليف نكرده است، اين حقيقت فقط در دهه 1950 و به بركت تحقيقات فيلسوفمصرى، عبدالرحمن بدوى، به صورت گسترده‏اى در جهان اسلام معلوم شد.

تركيب و تلفيق
فهرست[اسامى] متفكران مسلمانى كه بر آیتالله خمينى تاثير گذارده‏اند آموزنده است. چراكه لايه‏هاى اصلى‏اى را كه گفتارامام خمينى را در مصباح الهداية مى‏سازند نشان مى‏دهد. اين فهرست‏شاهدى است‏برشيفتگى و مجذوبيت او نسبت‏به نظريات مابعدالطبيعى و جهان‏شناختى كه ريشه در آراء ونظريات ابن‏عربى دارند و سپس در راستاى تفاسير و شروح عقلى و استدلالى قونوى توسعهو تكامل يافته و به توسط مكتب وجودى جاودانه گشته‏اند.
اما آیت الله خمينىجوان به خوبى دريافت كه جهان‏نگرى اين متفكران بر پاره‏اى از انگاره‏هاى قديم‏تر،از جمله انگاره‏هايى كه پيش از ظهور اسلام پديد آمده‏اند، مبتنى گشته است. بنابراين، وى به متونى روى آورد كه در آنها اين انگاره‏هاى قديم تر به صورتى تعبيرمى‏شدند كه احساس مى‏كرد مناسب با اهدافش هستند.
از لحاظ نظرى، آیت الله خمينىآمادگى پذيرش نظريات غيراسلامى را داشت; البته به شرط آن‏كه مورد تاييد سنت كهافكار او از چارچوب آن تراوش مى‏كرد مى‏بودند.
در عين حال، وى نسبت‏بهمحدوديتهاى نگرشهاى كفرآميز و، در نتيجه، ناقص و نارس که مزين به وحى توحيدىنبودند، آگاه بود.
بنابراين، وى هميشه در جستجوى راهى جهت تقويت‏ساختار نظرىنوافلاطونيان به وسيله چارچوب سنت اسلامى برمى‏آمد تا تركيبى، از صدورگرايى فلسفىو وحى دينى خلق كند.
اين بعد دينى، دست‏كم در كتاب مصباح الهدايه در سه رشتهاصلى علوم اسلامى: مجموعه حكمت‏سنتى ماثور يعنى قرآن و حديث‏شيعى نظريه شيعى امامت،و ميراث عرفان اسلامى (يعنى مكتب عرفان ايرانى با يك نگرش وجودى شاخص) نشان دادهشده است.

مطمئنا، بعضى از منابع و مراجع ديگر ابن‏سينا و صوفيان ايرانىپيشين همچون [خواجه عبدالله] انصارى و [ملاى] رومى به صورت مبهم در پس زمينه نمودارمى‏شوند، اما ظاهرا اينان فقط نقشهاى دست دوم را در طرح كلى ايفا مى‏نمايند.
علوم سنتى مسلمانان به علاوه تحقيقات نظرى مابعدالطبيعى و الهى طرفداران عرفان،كه هميشه استدلالهاى خويش را به زبان وحى اسلامى بيان داشته‏اند، آیت الله خمينىرا قادر ساخت كه بى‏شخصيت‏بودن وحشتناك مفهوم نوافلاطونى «واحد» (علت اولى) راتعديل نموده، خداى توحيد اسلامى را جايگزين آن كند; ذات واجد صفات و خصوصياتشخصى‏اى كه در قرآن و حديث‏به آن نسبت داده شده است.

آیت الله خمينى، بابه صحنه آوردن مفاهيم جاافتاده اى كه بسيارى از نسلهاى متفكران عرفانى و عالمانربانى اسلام،ساخته و پرداخته بودند، همانند بسيارى از علماى سلف به دنبال غلبه برمشكلات هميشگى ناشى از تعالى و ضرورت موجود مطلق و ظهور زمانى و مكانى آن در شالودهمادى كه به ظهور عالم شهادت منجر مى‏شود است.
آیت الله خمينى چنين استدلالمى‏كند:
گفته شده است وجود ممكن است از طريق ظهور احدى غيب كه در آن تمامىاسماء و صفات [الهى] محوند، ظاهر شود. اين چنين تجلى‏اى توسط (اسم‏مستاثر) وهفتادوسومين حرف اسم اعظم رخ مى‏دهد.
لذا اين مقام، مقام بشرط لائيه است. دراين مقام او اسمى دارد، هرچند در علم غيب اوست. و اين همان تجلى غيبى احدى است كهبه واسطه فيض اقدس رخ مى‏دهد و اما ذات [الهى] من حيث هى در هيچ‏كدام از مرائى [عالم] ظاهر نمى‏شود و هيچ‏يك از سالكان در ميان اهل‏الله و صاحبدلان و اولياءاللهرا توان مشاهده آن نمى‏باشد.
اين مقام غيب است، اما به معناى غيب احدى است كهنه اسم دارد و نه اشاره به او مى‏شود و نه كسى طمع آن مقام را دارد.
[به گفتهشاعر]: «عنقا شكار كس نشود دام بازگير» لكن خداوند ممكن است‏به صورتى متجلى شود كهحقايق تمامى صفات و اسماء را در برگيرد.
اين مقام اسم اعظم است، پروردگار انسانكامل و [مرتبه] تجلى علمى حق به طريق كثرات اسمائيه كه تمام ديگر تجليات اسمايى راشامل مى‏گردد و اين مقام واحديت است.

براى غلبه بر تقابل آشكارى كه خداوندرا از ماسوا جدا مى‏كند،آیت الله خمينى از نظريه اسماء و صفات خداوند كه ابن‏عربىو مكتب وجودى به‏تفصيل ساخته و پرداخته‏اند، استفاده وافر مى‏نمايد.
در مقامتفسير آيه «بسم‏الله الرحمن الرحيم‏» كه متن قرآن با آن آغاز مى‏شود و بعدا در صدرهر سوره قرآنى آمده، اين توضيح را براى دو عنوانى كه به خدا نسبت داده شده استارائه مى‏كند:
بدان كه اسم الرحمن الرحيم يكى از اسامى جامع و شامل [خداوند] است.
در واقع مقامى است كه در آن سعه [بالقوه] وجود خارجى به ظهور رسيده وبنابراين به محض ظهور از غيب [الهى] شهود مطلق قابل رؤيت است. و اين همان تجلى رحمترحمانى است و از طرف ديگر، مقامى است كه در آن وجود، از طريق قبض واحد، جمع مى‏شودو لذا به قلمرو عالم غيب باز مى‏گردد.
پس هرگاه وجود به مرحله بطون رسد و بهپيشگاه خدا برسد، اين رحمت رحيمى است و اما اسم اعظم خدا مقامى است كه در آن قبض وبسط جمع مى‏شوند. اين مقام جمع‏الجمع است. و به همين جهت است كه در عبارت بسم‏اللهالرحمن الرحيم اين دو صفت‏بعد از اسم اعظم خداوند (الله) واقعشده‏اند.

تقريبا قطعى است كه آیت الله خمينى، با پرداختن به دو نوع رحمتالهى، فكر مهمى را كه در فصوص الحكم ابن‏عربى مورد بحث قرار گرفته، در ذهن داشتهاست.
در فصوص، ابن‏عربى رحمت الهى را بدين‏گونه ترسيم مى‏كند كه در دو جهت عملمى‏نمايد: سبه لحاظ بيرونى با خلق متعلق ضرورى حب الهيز (رحمن) و سبه لحاظ درونى دراعاده تركيب اصلى و اوليه عالم واقعز (رحيم).
هر دو نويسنده به نظر مى‏رسد كهبه دنبال يك هدفند; از اين حيث كه هر دو سعى بليغى مى‏نمايند تا ضرورت مضاعف واجتناب‏ناپذير غيريت و هويت را در حب، خواه حب خدا باشد خواه حب انسان، كه كشاكشلازم براى تجربه و آگاهى از خودآگاهى پديد مى‏آورد، ترسيم كنند.
آیتالله خمينى، پس از نماياندن آگاهى عميق خود از مشكل ابن‏عربى، اقدام به آشتى دادنتنزيه و تشبيه مى‏نمايد; تنزيه يعنى تصور و تصويرى از خدا كه، بر طبق آن، خدا مطلقاغيرقابل مقايسه با جهان و مغاير با آن است، و تشبيه يعنى تصور و تصويرى از خدا كه،بر طبق آن، خدا كمابيش شبیه عالم خلقت و ساری و جاري در آن است، و اين تشبيه، نظرىاست كه به نظر متون مقدس دينى و مذهبي نزديك‏تر است.
به اين قصد،آیت الله خمينى به شيوه‏اى متوسل مى‏شود كه به تعبير يكى از دانشمندان معاصر، ديالكتيكعرفانى است; چنين ديالكتيكى حائز موقعيت مهمى در گفتار ابن‏عربى مى‏باشد و سپس توسطپيروان وى در به عقد هم درآوردن فلسفه و عرفان دنبال شده است.
در بحث مسالهتنزيه و تشبيه،آیت الله خمينى خيلى صريح و روشن با حكماى متصوف هم‏مرامى مى‏كند وراه‏حلهاى مدرسى (مرسوم در گذشته) را كه به توسط الهى‏دانان نظرى مسلمان مورد دفاعواقع شده مردود مى‏داند.
خواهى ديد كه اين قوم [ الهى‏دانان نظرى و متفكرانعقلى] ممكن است هرگونه رابطه‏اى [ميان جهان و خالقش] را انكار كنند و يك‏نوع تمايزو تغاير [ميان اين دو] فرض نمايند و بنابراين حق را از خلق جدا كنند. اينها از اينحقيقت غفلت كرده‏اند كه اين (تمايز حق از خلق) به طور ناگزير منجر به «تعطيل‏» (خلعصفات از خداوند) و بستن دستهاى او با ريسمانهاى نظام علت و معلولى مى‏گردد. غلتايديهم و لعنوا بما قالوا.
گاهى اوقات اينان تمايل دارند كه قائل به امتزاج [خدا و خلقت] شوند كه اين امر منجر به اين مى‏شود كه به نوعى شباهت ميان اين دو،قائل شوند و آنها به حقيقت تنزيه خدا جاهلند. برخلاف اينان، عارف، كه كاشف [اسرارالهى]، رجل الهى، و سالك سبيلى است كه او را به معارف عرفانى مى‏رساند، صاحب دو چشماست. با چشم راستش ارتباط و فنا، يا به عبارت ديگر، نفى غيريت و كثرت، را مشاهدهمى‏كند، و در عين حال با چشم ديگرش نفى نفى [سابق] و ظهور آثار و خواص حال در كثرترا مى‏بيند. نيز مى‏بيند كه به هر موجودى به اندازه استحقاقش داده‏اند. به يمن اينامر، در آنچه به [فهم درست] توحيد مربوط مى‏شود هرگز پايش نمى‏لغزد، و آخرالامر بهمقام كسانى نايل مى‏آيد كه به مشاهده وحدت دست‏يافته‏اند....
به هنگام بحثدرباره مابعدالطبيعه و جها‏نشناسى، آیت الله خمينى اغلب مفهوم اعيان ثابته را بهكار مى‏برد.
اين مفهوم يكى از مهم‏ترين دستاوردهايى است كه ابن‏عربى براىالهيات و عرفان اسلامى داشته است.
با پادرميانى اعيان ثابته ميان امر مطلق وعالم حس، پلى جهت پركردن خلا و فاصله عجيب و غريب ميان تعالى و بى‏نظير بودن ذاتىامر مطلق كثرات و قابل رؤيت و درك بودن عالم حس برقرار مى‏شود.
بدان كه اعيانثابته چيزى نيستند جز تعين تجليات آسمانی و احديت. در اين حضرت، تجلى به واسطه فيضاقدس صورت مى‏گيرد; و آنچه متجلى مى‏شود ذات [الهى] است، عارى از اسمائى كه درغيبيت و بطون هويت الهى محصورند.
موجودى كه اين تجلى براى او حاصل مى‏آيد اولااسماء محيطه [الهى] و ثانيا، در حضرت واحديت و اعيان ثابته، تعينات تجلى، يا، بهعبارت ديگر، اسماء [الهى]اند... تجلى (معطوف) به اسماء به واسطه خود ذات صورتمى‏گيرد، و حال آن‏كه اعيان [به نحو غيرمستقيم] از آن بهره‏ور مى‏شوند، به واسطهاتكایشان بر اسماء و تبعيتشان از آنها.

چون مساله جايگاه اعيان ثابته و ايناعيان ثابته را اغلب متفكران مسلمان همان كليات مى‏دانستند تاريخى طولانى در آثارفلسفى و كلامى اسلامى دارد،
آیت الله خمينى احساس كرد كه ضرورى است تا موضعخويش را نسبت‏به اين موضوع مشخص نمايد. وى نظرات آنان را كه تلقى‏شان از اعيانثابته نحوه‏اى خاص از وجودات است كه عارض وجود ذهنى يا خارجى مى‏شوند، رد كرد. اوقائل بود به اين‏كه اين موضع، منطقا اين پيش‏فرض را دارد كه اعيان موجوده‏اى مستقلاز وجود خدا وجود دارند و اين قول، معادل تخطى از اصل توحيد است. زيرا مگر خدا تنهاموجودى نيست كه واجد وجود حقيقى و ضرورى‏اى است كه به مخلوقات عطا مى‏كند؟
آیتالله خمينى نظريه‏اى را نيز كه اعيان ثابته را معدوم مطلق تلقى مى‏كند، نپذيرفت. زيرا لازمه اين نظريه آن بود كه عالم ماده، از اين حيث كه عالم ماده است، وجودنداشته باشد و در واقع، هيچ‏گاه موجود نشده باشد.

در ارتباط بسيار نزديك بامفهوم اعيان ثابته چند مفهوم مهم ديگر توسط ابن‏عربى ارائه گرديده و به دست پيروانشبسط يافته است.
آیت الله خمينى نيز وامدار اين مفاهيم ارائه شده مى‏باشد و درآثار عرفانى وى اغلب اين مفاهيم ظاهر مى‏گردند.
نقل‏قولهايى كه شد بيانگر آناست كه وى به طور مكرر و متوالى از نظريه شيخ اكبر در مورد حضرات الهيه استفادهنموده است.
اين حضرات مراتبى است كه در آن، مراتب خداوند متعال يكى پس از ديگرىظهور مى‏كند و بتدريج از كنه غيب‏الغيوب به عالم شهود ظاهر مى‏شود.
آیتالله خمينى نظام دوبعدى ابن‏عربى را قبول مى‏كند كه طبق آن وحدت غيرقابل اكتناهاصلى امر مطلق در حضرت احديت اولين گام را جهت تفرق و تعين خارجى برداشته و بهقلمرو حضرت واحديت نزول مى‏نمايد و حضرت واحديت، در واقع نيست مگر همان نخستينتكانه خلاقه كه مستلزم ظهور كثرات تجسم‏يافته در اعيان و پديده‏هاى جهان مرئىاست.
آیت الله خمينى همچون ابن‏عربى معمولا اين دو حضرت را با دو نحوه فيضالهى، يعنى به ترتيب فيض اقدس و فيض مقدس، مرتبط مى‏داند.
در ديدگاه آیتالله خمينى، حضرت واحديت و فيض مقدس، بزرگ‏ترين معماى هستى‏اند.

زيرا دراينجاست كه بطون و وحدانيت وجود مطلق، در رشته‏اى از تجليات بعدى، كه در مراتبمختلف وجود خارجى تحقق مى‏يابند، شروع به تعين خارجى و كثرت يافتنمى‏كنند.

هركسى كه آشنا با نوشته‏هاى ابن‏عربى و پيروان او باشد پى مى‏بردكه تاثير ابن‏عربى بر استدلال آیت الله خمينى غيرقابل انكار است.

قسمتهاىبسيارى از كتاب مصباح الهدايه و آثار بعدى آیت الله خمينى، ظاهرا بازسازى اندكى ازمضامين مطبوع طبع ابن‏عربى است. با خلاصه كردن و جمع‏كردن نظريه جهان‏شناختى آیتالله خمينى ممكن است كسى بگويد كه وى همچون بسيارى از اسلاف خود در مكتب شيخ اكبرجهان مادى را فرافكنى تصور خدا از خود و علم خدا به خود به خلا نخستين تصور مى‏كردهاست كه در پى آن، تحقق خارجى و تدريجى آنها در اعيان و پديده‏هايى كه انسانها درجهان پيرامون خود ادراك مى‏كنند حاصل مى‏آيد.
آیت الله خمينى درباره مبحثلوازم عملى دينى و نجات شناختى اصول مابعدالطبيعى‏اش همچنان به انديشه ابن‏عربىوفادار است: بحث او درباره شئون و تكاليف انسانى، ريشه در آموزه انسان كاملابن‏عربى دارد و همچنين در مفاهيم خلافت و ولايتى مربوط به آنند و در هر عصر ودوره‏اى به يك انسان كامل نسبت داده مى‏شوند.

آیت الله خمينى در مصباحالهدايه و شروح خود، در پرتو نظريه شيعى در مورد امامان، اين مباحث را مطرح مى‏كند،و اين كارى است كه سابقه‏اش به دورانى مى‏رسد كه در آن، تعاليم ابن‏عربى به صورتىگسترده در ميان متفكران شيعه ايران رواج يافته بود يعنى از قرن چهاردهم به بعد.
لازمه اين كار، اغلب اين بود كه انسان كامل شيخ اكبر با امام غايب شيعه [عج] يكى دانسته شود. على‏القاعده، امام غايب شيعيان به جاى سخاتم ولايت محمديهزابن‏عربى نشست، و سخاتم ولايت كليهز كه مقامى است كه ابن‏عربى به عيسايى كه در قرآنآمده است اختصاص مى‏دهد در محيط شيعى، هميشه به قهرمان شيعيان على بن [ابى] طالبنسبت داده شد.
در مصباح الهدايه و ديگر نوشته‏هاى عرفانى خمينى يك چنين گرايششيعى‏اى قدرى ملايم، لكن يقينا قابل درك است. با وجود اين، به نظر مى‏رسد كه او ميلنداشته است تا روى اختلافات عقيدتى شيعه و سنى انگشت‏بگذارد و در بافت نظريات كلى ومابعدالطبيعى‏اى كه در آثار اوليه او مورد بحث است، اين اختلافات از اهميت چندانىبرخوردار نيست. آنچه براى گفتار او اهميت دارد، جايگاه انسان در طرح خداوند براىجهان خلقت و بخصوص جايگاه پيامبر يا ولى در ميان بشريت است. با دنباله‏روى دقيقنظريه انسان كامل به صورتى كه توسط ابن‏عربى ارائه شد و توسط قونوى و اخلاف او بهصورت نهايى خود رسيد، آیت الله خمينى به مفهوم آشناى سرنوشت‏بشر مى‏رسد كه مارشالهاجسن، به حق، از آن به اسطوره رجعت عالم اصغر تعبير نموده است.
اين اسطوره اينامكان را ميسر مى‏سازد كه يافته‏هاى راجع به ضمير ناخودآگاه را كل جهان اطلاق كنيمو برعكس از آنچه مى‏توان از جهان فهم كرد خود را ايضاح کنیم.
تعريف هاجسن كاملامرتبط با انديشه
آیت الله خمينى در مورد خلافت و ولايت است كه متكى بر تركيبلاينحلى از تجارب شخصى على‏الادعا تفكر عينى و وجودشناختى مى‏باشد. اين همان موضوعاصلى بحث در دو كتاب شرح دعاى‏سحر و مصباح الهدايه است. آیت الله خمينى به طوريكنواخت در آثار عرفانى بعدى خويش، در مقام كوشش براى جادادن انسان كامل در متنروندهاى جهانى، به اين موضوع رجوع مى‏كند، و اين جا دادن به نحوى شاخص به شيوه شيخاكبر صورت مى‏گيرد.
هرچه تجلى حق در آيينه ذات خودش كامل‏تر باشد، با وضوحبيشترى به آنچه در جهان غيب پنهان و مختفى است دلالت دارد.

اين جهان، كهشامل عقول محض و نفوس مدبره مى‏باشد كه از ظلمت هيولى آزاد و از آلودگيهاى مادهبه‏دورند و با غبار تعين متعلق به ماهيت آميخته نيستند، چيزى نيست جز كامل‏ترينكلمات خدا. لكن با نايت‏بدين حقيقت كه هر كدام از آن اعيان فقط بازتاب يكى از صفاتاسماء بى شمار خداست، هريك از اين كلمات به خودى خود ناتمام مى‏باشند... انسان كاملچون موجود جامع و آيينه كامل و تمام‏نمايى است كه تمام اسماء و صفات الهى را نشانمى‏دهد، كامل‏ترين كلمه الهى است. به علاوه، او كتاب خداست كه حاوى كل كتابهاى الهىمى‏باشد. شعرى كه به مولاى ما مولى‏الموحدين اميرالمؤمنين(ع) نسبت داده شده مشعر بهاين معناست كه
اتزعم انك جرم صغير و فيك انطوى العالم الاكبر
و انت الكتابالمبين الذى باحرفه يظهر المضمر
تقريبا به يقين مى‏توان گفت كه تصويرى كه امامخمينى از انسان كامل به عنوان كلمة‏الله ارائه مى‏كند تحت تاثير و الهام نظراتابن‏عربى است. انسان بى‏درنگ به ياد اين نظريه ابن‏عربى مى‏افتد كه كلمات الهى درشخصيت انبيايى كه در كتاب آسمانى مسلمين ذكر شده‏اند تجسم و تمثل مى‏يابند.
ايننظريه مضمون اصلى فصوص الحكم مى‏باشد; كتابى كه امام مشتاقانه و با جديت آن رامطالعه نموده و بدان تعليقه نوشته و بدون هيچ ترديدى نقشى بارز در شكل‏گيرى معنوى وتحصيلات مابعدالطبيعى او داشته است. با اين وصف، طرز تعبير اين مطلب لزوما به شيوهشيخ اكبر نيست.
منشا پاره‏اى از اصطلاحات، همچون سكلمات تامهز ممكن است در آثارملاصدرا كه يكى ديگر از منابع اصلى شكل‏گيرى نظرات خمينى است‏يافت‏شود.
لكن اينواقعيت در اصل اين نتيجه‏گيرى كلى كه آیت الله خمينى تا حدود زيادى وامدار نظراتابن‏عربى است، تغييرى ايجاد نمى‏كند. چراكه خود ملاصدرا در بسيارى از جنبه‏ها شاگردو مريد غيرمستقيم ابن‏عربى محسوب مى‏تواند شد.
موضوع انسان كامل، كه خطوط اصلىآن در قطعه‏اى از كتاب شرح دعاى سحر نقل شد، در كتاب مصباح الهدايه بيشتر شكافتهشده است. چراكه موضوع اصلى كتاب مصباح، انسان كامل است. در اين رساله شئونمابعدالطبيعى و جهانى انسان كامل، مدام به ماموريت نجات‏بخشى و آمرانه‏اى كه بهعهده وى مى‏باشد ارتباط داده شده است.

اين دو جهت (ماموريت نجات‏بخشى وآمرانه در نقش انسان كامل به عنوان خليفه يا نايب خداوند به تركيب هماهنگى دستمى‏يابند. اين خليفه يا نايب مظهر و نماينده خدا در جهان خلقت مى‏باشد و هدايت وحفظ اين عالم به او واگذار شده است.
به اعتقاد آیت الله خمينى، اينخلافت‏بلازمان و مثالى الگويى است كه تمامى ماموريتهاى فردى و ستاريخيز انبيا (واوليا) بر آن مبتنى مى‏گردد.
بدان اى دوست روحانى كه خدا توفيق كسب رضايتش رابه تو عطا كند و تو و ما را از كسانى مقرر فرمايد كه اسماء و صفاتش را شهود مى‏كنندكه اين خلافت از بزرگ‏ترين شئون الهى و والاترين مقامات ربوبى است كه خدا به كسىعطا مى‏فرمايد. باب اصلى ظهور و وجود الهى و كليد اصلى [عالم] غيب و [عالم] شهوداست. مقام تقرب [به خدا]ست كه در آن كليدهاى غيب، كه جز او كسى از آنها باخبر نيست،قرار دارند.
به وسيله اين كليدها، اسماء الهى از پنهان بودن به آشكار شدنرسيده‏اند: و صفات الهى از نهانگاه خود بيرون آمده‏اند... اين خلافت روح جانشينىمحمد[ص]، پروردگار، ريشه آن، و خاستگاه آن است. ريشه‏اى است كه از آن خلافت در همهعوالم موجود پديدار شد. در آن واحد، هم خلافت، هم خليفه، و هم كسى است كه خليفه رابه خلافت عالم گماشته است... و اين خلافت در حضرت اسم اعظم الهى تمام ظهور يافتهاست، و اين اسم اعظم پروردگار حقيقت مطلقه محمديه است و ريشه حقايق كليه الهيه. بنابراين، اين خلافت ريشه خود خلافت، و خلافت فقط ظهور [خارجى] آن است
در واقع،نبوت حقيقى و مطلق همان اظهار اسرارى است كه در غيب‏الغيوب واقعند.
اين اظهاراسرار در مرتبه و احديت و برحسب استعدادهاى موجود در مظهرها حاصل مى‏شود. خود ايناستعداد، به نوبه خود، مطابق با تعليم حقيقى [الهى] و آشكارسازيهاى [ناشى] از ذاتالهى تحقق مى‏يابد. پس، نبوت مقامى است كه در آن خلافت و ولايت ظهور مى‏يابند و حالآن‏كه در عين حال، مقام بطون آنها نيز هست.
آیت الله خمينى بخصوص مايل بود براين حقيقت تاكيد نمايد كه تعليم و آشكارسازى، بسته به طبيعت ذاتى معطى’اليه، فرقمى‏كند. لكن از طرف ديگر، وى قائل به اين است كه از يك ديدگاه مشخص، تعليم و انبادرواقع همان ظهور تدريجى ذات الهى است كه از الگوى پنج مرحله‏اى معهود پيروىمى‏كند. اين الگو وقتى كه در كشف و شهودهاى انسان انعكاس مى‏يابد نظم و ترتيبمعكوسى مى‏يابد: طالب و سالك از مراحل پايين‏ترى كه با وجود مادى مخلوق متحداست‏شروع كرده، آنگاه بتدريج‏به اسرار بالاترى از وجود كه به خداى اكتناه‏ناپذير،از اين حيث كه اكتناه‏ناپذير است، تعلق دارد. بنابراين، پيشرفت احوال انسان به سوىادراك خداوند به واسطه مطابقت ميان انسان با تكيه بر ساختار نفس و فكر خود، به كليدحياتى معماهاى جهان و خلقت پى‏مى‏برد. زيرا انسان تصوير فشرده‏اى از جهان است كهچيزى نيست جز حكمت‏خدا كه به وجود خارجى فرافكنده شده است.
هستى همانا تدبير ونقشه حكيمانه خداوند است كه در جهان بيرونى رخ نموده است.
در بخش پايانى مصباحالهدايه
آیت الله خمينى مسيرى را ترسيم مى‏كند كه انسانهايى كه مى‏خواهند نقشجهانى مقدر خويش را ايفا كنند بايد آن را بپيمايند.
اگرچه اين نيز يكى ازمضامين شاخص مكتوبات شيخ اكبر است،
آیت الله خمينى در اين مورد بخصوص از شاكلهدوبعدى ابن‏عربى عدول كرده و آن را با شاكله مفصل‏ترى كه شامل چهار مرحله خودسازىانسان است جايگزين مى‏نمايد. به‏نظر مى‏رسد كه آیت الله خمينى از الگويى پيروىمى‏كند كه ملاصدرا در الاسفار الاربعه‏اش پديد آورده است.
ابن‏عربى هدف عارف راهمان سفانى از خود شدنز تلقى مى‏كرد كه حد اعلاى آن درك كاملى از وحدانيت‏حق و ردهرگونه تصور
صغیر تر است و اين درك و بينش نتيجه‏اش اين است كه انسان كاملا ازكثرات وجود ظواهر فاصله بگيرد و وقتى كه سالك از عالم وحدت به عالم كثرت بازمى‏گردد از مقام فنا به مقام بقا رسيده است. از اين سفر معنوى، عارف عالم تازهكسب‏شده‏اى به ارمغان مى‏آورد كه موظف است آن را به ديگران انتقال دهد.
بهاحتمال زياد سفر پرمخاطره چهار مرحله‏اى آیت الله خمينى درواقع تفصيل بيشتر ديدگاهابن‏عربى در مورد يك خودسازى و سرنوشت انسانى نمونه است. سفر مخاطره‏آميز عرفانى‏اىكه توسط انسان كامل صورت مى‏گيرد اگر در پرتو اسطوره بازگشت انسان ديده شود، بازتابشهود حقيقت مطلق است: يعنى تصوير انتزاعى و كمرنگى از خود خدا كه به عدم فرافكندهشده است، در شكل رنگين و ملون وجود مادى به سوى خودش باز مى‏گردد.
بر همينقياس، ديدگاه غيرعرفانى و در نتيجه نامنظم انسان در مورد تفرق و كثرت كلى، به محضاين‏كه وى به فهم عميق‏ترى از وضع خلاقانه و جامعيت مقام اطلاق الهى و وجود الهىنايل آيد بتدريج نظام‏يافته و به سامان مى‏شود. شباهت ميان مشاهدات خدا و انسان،لوازم درازآهنگ كلامى و فلسفى دارد كه به خاطر پيچيدگى‏اش، نيازمند تحقيق و تتبعجداگانه‏اى است.

روش و طريقت امام خمينى
درمقام تلخيص احساس كلى‏اى كه از شرح دعاى سحر و مصباح الهدايه [به خواننده] دستمى‏دهد، مى‏توان گفت كه اين نوشته‏ها آثار مدافعه‏گرانه‏اى‏اند كه به قلم يك مبتدىنوشته شده‏اند و بنابراين، وضوح چندانى ندارند. اين نوشته‏ها از قطعه‏هايى شكستهبسته از دانش پيشينيان تاليف شده كه هميشه به خوبى با يكديگر چفت و بست نمى‏شوند وبه همين جهت، اين آثار ممكن است‏خواننده متبحر در عرفان را به ياد جزوه‏هاىدانشجويى بيندازد، كه مقدار زيادى از اطلاعات مهم و ليكن اغلب خوب هضم نشده را دربرمى‏گيرد.
محتمل به نظر مى‏رسد كه آیت الله خمينى جوان، در آغاز، آن قدرمستغرق و مجذوب افكار علماى سلف گرديده كه نتوانسته پرداخت و ترجمه‏اى منسجم ومنطقى از آن افكار به دست دهد.
تعليقات آیت الله خمينى بر شرح قيصرى بر فصوصالحكم، كه اندكى بعدتر نوشته شده نشان‏دهنده پختگى بيشتر و استقلال فزاينده تفكرنويسنده‏اند. رويكرد كلى او تحت تاثير گونه‏اى شرح‏نويسى است كه باعث مى‏شود شارحدر تنگناى محدوديتهاى اساسى قرار گيرد، اگرچه به وى درجه خاصى از آزادگى بحث واستدلال مى‏دهد; برخلاف قيصرى كه علاقه‏مندى‏اش به جنبه‏هاى مابعدالطبيعى شاهكارابن‏عربى او را برانگيخت تا از موضوع اصلى بحث‏خود گريزهاى فراوان بزند.
آیتالله خمينى آگاهانه تعليقه‏هاى خود را محدود به موضوعاتى كرده است كه در متن طرحشده است. تعليقات وى مختصر و اكثرا مربوط به موضوع و راهنماى مفيدى براى خوانندهاست. به‏نظر مى‏رسد كه وى با اصطلاحات بغرنج و مرموزى كه توسط پيروان مكتب وجودى كهقيصرى نماينده شاخص آن مى‏باشد ساخته و پرداخته شده، كاملا آشناست. او در بسيارى ازموارد تفسيرهاى قيصرى را تصحيح كرده است. منابع و مستنداتى كه در تعليقات خمينى برشرح فصوص نقل شده كمابيش شبيه همانهايى است كه در متن مصباح الهدايه آورده شده‏اند. منابع اصلى وى يا آثار ابن‏عربى (همچون كتاب انشاء الدوائر) و يا آثار مكتوب پيروانابن‏عربى مى‏باشد.
آيت‏الله آينده همچنين تعدادى حديث و روايت‏شيعى را كه منسوببه على[ع] مى‏باشد نقل نموده است. جالب است‏بدانيم كه در آثار نويسندگان سنى مذهب،همين اخبار و روايات معمولا به بزرگان تسنن، يعنى خليفه اول، ابوبكر كه منفور عمومشيعيان است; چراكه او را غاصب مقام رهبرى جامعه اسلامى، كه به اعتقاد آنان حقعلى[ع] بوده است، مى‏دانند نسبت داده مى‏شود.
از جنبه‏هاى ديگر مى‏توان گفت كهاثر وى [تعليقه بر شرح فصوص] درواقع همان شرح و بسط نظرات كليدى‏اى كه نخستين‏باردر مصباح الهدايه ارائه گرديده، مى‏باشد. سخن يك‏بار ديگر بر روى جريان ظهور جهانمادى از عالم الوهيت متعالى تمركز مى‏يابد; يعنى همان انديشه‏اى كه به خودمى‏انديشدز و خودش را با يك رشته ظهوراتى كه در سطوح مختلف رخ مى‏دهد تفرق و تمايزمى‏بخشد. طرح الهى در ارتباط با عالم خلقت كمال خودش را در شخصيت انسان كاملمى‏يابد و اين انسان كامل، چون در وجود خود، هم واجد صفات خداست و هم واجد مشخصاتجهان مخلوق، به مقامى مى‏رسد كه نيابت و خلافت الهى را به عهده مى‏گيرد و به عنوانبنده واقعى خدا صفات حق را به كامل‏ترين نحو ظاهر مى‏سازد و به هر صاحب حقى حقش رااعطا مى‏نمايد. به يك معنا، اين انسان كامل حاكم جهان مى‏شود و مجراى اراده الهىاست. انسان كامل تنها مخلوقى در جهان است كه به وى مشاهده تعالى ذاتى خود و حضورحلولى او در تمامى وقايع و اشياء عالم مادى اعطا شده است.
آیت الله خمينىمى‏گويد: ارتباط انسان با جهان همچون ارتباط روح با بدن است. او به وجود واقعىدست‏يافته و، چون از وجود مخلوق دست‏برداشته است، جسم او همان جسم كلى شده است; نفساو همان نفس كلى شده است و روح او همان روح كلى شده است.
اينها مطالب متنوعىاست كه مبتنى بر درونمايه‏هاى اصلى‏اى است كه ابن‏عربى پديد آورده و پيروانش به‏طورمفصل شرح و بسط داده‏اند. هركس كه در رساله‏هاى عرفانى
آیت الله خمينى، بهدنبال يافتن ابتكارات نظرى جسورانه يا شايد ساخگر نبوغز باشد، به احتمال زياد باناكامى مواجه خواهد شد; در آثار آیت الله خمينى چنين چيزهايى به چشم نمى‏خورد. درعوض، خواننده به تعمقى دقيق و، چنانكه بايد و شايد، احترام‏آميز در باب سنت ديرپاىعرفان اسلامى، البته توام با اندكى اختلاف‏نظر در مسائل كم‏اهميت‏تر، برمى‏خورد. احتمال دارد كه شخص شگفت‏زده شود از اين‏كه مى‏بيند اين سنت كه استغناى به ذات،سفتى و سختى، و تغييرناپذيرى ظاهرى شديدى دارد، انعطاف‏پذيرى و بى‏تفاوتىحيرت‏انگيزى در برابر عوامل خارجى از خود نشان مى‏دهد; خواه اين عوامل خارجىدستاوردهاى تحقيقى و علمى مهيج‏باشند و خواه تغييرات عميق در حيات اجتماعى و سياسىجوامع مسلمان در طى قرنهاى اخير.
از ديدگاه بخصوصى مى‏توان گفت كه آثار عرفانىآیت الله خمينى وابسته به زمان و عصر خاصى نيست. چراكه گويى اين آثار مربوط به سه،چهار يا پنج قرن پيش مى‏باشد. يك خواننده غيرمسلمان كاملا ممكن است دستخوش ايناحساس شود كه حداقل از دوران ميرداماد و ملاصدرا و چه‏بسا خيلى پيشتر از آن، روشهاىاستدلال و همچنين علايق و موضوعات مورد علاقه و مطلوب نويسندگان پيرو مكتب وجودىدستخوش هيچ‏گونه تغيير و تحول اساسى و يا حتى اصلاحات جزئى نشده است.
اما ايننظر، دريافتى يكطرفه از اوضاع و احوال است كه تحت تاثير برداشتهايى ذاتااروپامحورانه از اصالت و ابتكار و نيز دگرگونى قرار دارد.
على‏رغم ثبات وپابرجايى ادعايى سنتى كه خمينى سعى كرده است تا در آثار اوليه‏اش رونق تازه‏اى بدانبخشد، اين ثبات و پابرجايى در

  انتشار : ۴ دی ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1321

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما