مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1886
  • بازدید دیروز : 3600
  • بازدید کل : 13090624

انقلاب چين


انقلاب چين

بخش اول شرح وقايع انقلاب

1- درباره نظام فرهنگي و معيشتي چين

در قرن 19 ، دولت و ملت چين در يک هماهنگي ديرينه اي با يکديگر همراه بودند. در آن زمان سه چهارم مردم چين کشاورز بودند و چهار پنجم درآمد ملي از محل محصولات کشاورزي تامين مي شد.

در واقع اقتصاد چين سنتي مبتني بر کشاورزي بود. بهمين لحاظ امپراطوريهاي مختلف چين ، همواره اقداماتي را در جهت حفظ روابط نزديک با روستائيان انجام مي دادند و آن را براي بقاي حکومت خود ضروري مي دانستند. اين حکومتها با آمادگي قبلي و مجهز بودن در مقابل خشکسالي و سيل ، سيستمهاي آبياري و کنترل آب سياستهاي عمده و اصلي خويش را اعمال مي نمودند. اين نظام کشاورزي و حمايت دولتي باعث يک نوع تعادل در نظام معيشتي چين مي شده بود. از لحاظ فرهنگي نيز آموزش و فرهنگ در آن زمان بر اساس آئين کنفسيوس قرار داشت که بيش از هر چيز بر هماهنگي با طبيعت تاکيد داشت. اما در قرن 19 هجوم کشورهاي خارجي اين نظام هماهنگ را بر هم زد و اقتصاد کشاورزي چين را از هم پاشيد.

2- پيش زمينه هاي انقلاب (جنگ ترياک)

 

سالهاي بين 1839 ، يعني زماني که هجوم کشورهاي غربي به چين آغاز شد، تا سال 1949، زماني که چين به يک جامعه ي سوسياليستي تبديل گرديد، را مي توان دوران از هم پاشيدگي نظام قديم و شروع نظام جديد دانست.

اولين بار در اوايل قرن 16 چين با کشورهاي غربي ارتباط برقرار کرد. در آن زمان چيني ها، غربي ها را وحشي تلقي مي نمودند و خود را « خواشيا » يعني چيني و غربيها را « ائي دي » يعني وحشي مي ناميدند. چين يک جامعه ي مستقل بود و چه از لحاظ مادي و چه از لحاظ فرهنگي نيازي به کشورهاي ديگر احساس نمي کرد و همين امر هم علت نفوذ ناپذيري چين از سوي غربيها بود چرا که آنها نسبت به کالاهاي خارجي بي نياز بودند. غربيها تنها از طريق صادرات کالاهاي مورد نياز چيني ها مي توانستند به درون اين کشور نفوذ کنند، و سرانجام راهي براي آن يافتند، يعني کالايي که در کشور چين وجود نداشت و اين کالا ترياک بود.

ورود ترياک به بنادر چين باعث رونق بسيار اين تجارت در چين شده بود و بازرگانان غربي از تجارت اين کالا سود فراواني مي بردند. دولت چين که به نوعي متوجه نفوذ بيگانگان از طريق اين کالا شده بود ، در سال 1839 ماموري به نام «لين زشو» را گسيل داشت تا تجارت ترياک در بندر کانتون را متوقف کند. او تمام انبارهاي ترياک را تصرف کرده و آنها را به آتش کشيد. هم بازرگانان انگليسي و هم آمريکايي از اين اقدام ضرر بسياري ديدند و در اين ميان انگليسيها دست به اعتراض و عمل متقابل زدند و جنگ ترياک در سال 1839 آغاز شد و تا 1842 ادامه يافت و با پيروزي قاطع بريتانيا همراه شد. نتيجه ي اين جنگ سه ساله امضاي قرارداد دانکن ميان چين و انگلستان بود که بر طبق آن بريتانيا پنج بندر اصلي يعني کانتون ، فوچو ، نيکپو ، شانگهاي و آموي را در اختيار گرفت.

در طي صد سال بعد کشور چين همينطور امتياز به دولتهاي غربي از جمله آمريکا ، فرانسه ، اتريش ، مجارستان ، بلژيک ، ژاپن ، هلند ، روسيه ، اسپانيا و حتي پرو مي داد. مي توان گفت که در سال 1889 قدرتهاي جهاني تمامي سواحل چين را در اختيار داشتند و طبق قراردادهايي به مدت زمان 25 الي 90 سال اين سواحل را از دولت چين رهن نمودند.

عوامل شکست چين در جنگ ترياک

از جمله عواملي که باعث شکست چين در برابر انگلستان در جنگ ترياک بود، عبارتند بودند از:

اول اين که علت شکست امپراطوري « دانگ گوانگ » در جنگ ترياک، عقب ماندگي آنها از لحاظ فکري و تسليحاتي بود. پيروي اين حکومت از سنتهاي دست و پاگير و عدم اتخاذ سياستهاي اصلاح طلبانه و قبول تغييرات لازم در کشور باعث شکست نظام منچو گرديد، در حاليکه غربيها اسلحه و ماشين آلات و تفکرات جديدي داشتند، فرمانروايان چيني همچنان بر سنت ها ديرين خود تاکيد داشتند.

دوم وجود بوروکراسي عظيمي در چين بود که بر محوريت امپراطور قرار داشت. قدرت بيش از حد امپراطوران منچو که نمايندگان دولتي را خود شخصا انتخاب مي کردند، و آنها را نوزاي به معني برده مي خواندند، باعث بوجود آمدن ساختاري بسته گرديد.

و عامل سوم را مي توان در نظام آموزشي چين جستجو نمود که بر مبناي آموزه هاي کنفسيوس قرار داشت و با دانش و بينش مدرن همخواني نداشت.

3- شورش تايپينگها

در دو دهه پس از جنگ ترياک، 6 شورش همزمان در سراسر کشور به وقوع پيوست. اولين شورش و مهمترين آنها در جنوب به وقوع پيوست و شورش تايپينگها بود که بين سالهاي 64-1850 به وقوع پيوست و منجر به ايجاد حکومت تايپينگها شد. در همين سالها شورش ديگري در شمال کشور توسط «نين» ها بين سالها 98-1853 برپا شد و چهار شورش هم از سوي مسلمانان چين در شمال غربي بين سالهاي 72 – 1855، جنوب غربي از سال 1862 تا 1873، آسياي مرکزي بين سالهاي 76 – 1862 و مجددا در آسياي غربي بين سالهاي 87 – 1866 رخ داد.

شورش تايپينگها بر عليه نظام منچو، ريشه در فقر مردم داشت. رهبري اين شورش بر عهده « خونگ شي چوان » قرار داشت. او تحت تاثير ميسيونرهاي پروتستان قرار گرفته بود و ادعا داشت که طبق فرمان الهي بر ضد حکومت امپراطوري قيام کرده است. در سال 1848 او جامعه اي به نام « جامعه ي خداپرستان » را تشکيل داد و از طريق آن مي خواست حکومت منچو را براندازد.

اين جنبش پيشرفته ترين جنبش سياسي و مذهبي قرن نوزدهم در چين بود. جنبش تايپنگها با شعارهاي تقسيم عادلانه زمين ، مالکيت اشتراکي ، برادري و برابري زن و مرد آغاز گرديد و توانست اکثريت مردم چين را با خود همراه سازد و در سراسر کشور توسعه يابد. اين جنبش در سال 1853 نانکن و قسمت اعظم جنوب چين را تصرف کرد و براي مدت کوتاهي به نظر مي رسيد که پيروز خواهد شد چرا که آنها همه ي عوامل موفقيت را داشتند: ايدئولوژي پيشرفته ي مذهبي ، افکار ملي گرايي سنتي، خلق استثمار شده ، و حمايت کامل آنها از شورش ، رهبري قدرتمند و انديشمند ، و بالاخره برنامه اصلاحي پيشرفته.

در برنامه هاي اصلاحي آنها ، عقايد مذهبي مسيحي و ايدئولوژي سنتي در هم آميخته بود. تلاشهاي زيادي براي مالکيت عمومي ، تقليل ماليات بر کشاورزان ، ممنوعيت ترياک و رشوه خواري و ايجاد تقويم جديد و حمايت از ادبيات محلي (سنتي) در دوران قدرت تايپينگ انجام گرفت. براي مثال در برنامه ارائه شده توسط کادر رهبري شورش تايپينگ مقرر شده بود که تا استقرار کامل « حکومت آسماني » ، ازدواج و کشيدن ترياک به کلي در سراسر حوزه حکومتي تايپينگ ممنوع باشد.

اما با اين حال آنها نتوانستند در رويکرد انقلابي شان موفق شوند چرا که آنها افراد کاردان و توانايي را براي ايجاد حکومت اداري در مناطق تحت اشغال و ... در اختيار نداشتند.

عامل ديگر ارتباط دولت منچو با کشورهاي غربي بود که پس از آنها پس از چند قرارداد استعماري و استثماري بين دربار منچو قدرتهاي بزرگ غربي، بين سال 60-1858 ، دولت منچو توانست حمايت دولتهاي غربي را جلب کند و با کمک آن کشورها ، اين جنبش مردمي را سرکوب نمايد.

4- رفورم صد روزه

پس از شکست چين از ژاپن در سال 1894 - 1895 برنامه رفورم صدروزه به اجرا گذاشته شد. که طي آن اصلاح طلبي به نام « کانگ يوي » که در راس يک گروه هزار و دويست نفري از روشنفکران چيني که همگي کانديداي ماندارين يعني امتحان دولتي بودند، خواستار انتقال پايتخت به منطقه اي امن تر در مرکز چين، عدم اجراي قرارداد چين و ژاپن و اصلاح کلي حکومت شد. او در واقع خواستار يک حکومت مشروطه شبيه حکومت « ميجي » در ژاپن بود و در ضمن از امپراطور تقاضا کرد که نظام امتحاني براي کارمندان دولت را که بر پايه نظام سنتي استوار بود، از ميان بردارد و يک نظام پيشرفته متکي بر علوم غربي و تجربي را در چين جايگزين آن کند و مواد امتحاني نيز بر پايه علم جديد استوار گردد. او خواستار استفاده از معابد بودايي به عنوان مدارس جديد شد و مي خواست يک سازمان ترجمه آثار غربي را نيز ايجاد کند.

برنامه هاي اقتصادي کانگ شامل تشويق تجارت و توسعه خطوط راه آهن و ايجاد کارخانه هاي متعدد در چين بود. علاوه بر آن برنامه هايي نيز براي توسعه صنايع معدني و کشاورزي ارائه داد. همچنين او سعي داشت که نظام حکومتي را تغيير داده و دربار را از بين ببرد.

اما برنامه هاي اصلاح طلبانه ي کانگ با مخالفت شديد درباريان و کساني که به نظام قديم متکي بودند ، روبرو شد که در راس آنها ملکه داوگار قرار داشت. ملکه جلوي اين برنامه هاي اصلاحي را گرفت و کانگ نيز پس از اين ماجرا به خارج از کشور گريخت. در واقع نظام سنتي چين نتوانست اين اصلاحات گسترده را در درون خود هضم نمايد. در ادامه ي راه او دکتر « سون يات سن » توانست اين جنبش رفورميستي را تبديل به انقلاب ملي کند.

5- سون يات سن و انقلاب بورژوايي سال 1911

سون يات سن در مقايسه با کانگ يوي، نه تنها جمهوريخواهي انقلابي به شمار مي آمد بلکه داراي شخصيتي مقتدر ، سياستمدار ، انقلابي و مبارز بود و از طرفي تحت تاثير دموکراسي غربي قرار داشت. او از اوايل زندگي خود به سياست عشق مي ورزيد و سرنگوني نظام فاسد منچو به وسيله جنبش انقلابي را در راس کارهاي خود قرار داده بود. پس از شکست چين در جنگ با ژاپن سو نيات سن، انجمن جديد چين را با عنوان « شين جونگ خوئي » تشکيل داد و در سال 1894 به طور علني خواستار سرنگوني امپراطوري منچو شد.

او اصولي را مطرح کرد که بعدها با عنوان سه اصل خلق از آنها ياد شد.

1- مين جو: اخراج منچوها از چين و استقرار حاکميت مردم .

2- مين چوان: ايجاد جمهوري در چين با عنوان اصل حاکميت مردم.

3- مين شنگ: تقسيم عادلانه زمين و ملي کردن مالکيت در چين با عنوان اصل بهزيستي مردم.

اين بخش در نهايت به انقلاب بورژوا دموکراتيک 1911 چين مبدل شد و نظا امپراطوري 5 هزارساله چين را براي هميشه از ميان برداشت. در سالهاي بعد سون يات سن انجمن « اتحاد مشترک » خود را تجديد سازمان کرد و آن را حزب ملي « گومين دانگ » ناميد. حزب ملي، يک حزب دموکراتيک با عضويت آزاد بود. هدف سو نيات سن از تشکيل اين حزب فراهم آوردن زمينه هايي براي انجام برنامه سياسي خود، تحت عنوان « سه اصل خلق » بود و معتقد بودکه اجراي اين اصول چين را از منجلاب فساد سياسي نجات خواهد داد و مردم را به « حاکميت بر خود » خواهد رساند.

از طرفي ديگر سون يات سن بسيار کوشيد که با قدرتهاي غربي ارتباط برقرار کند و با اتکاء بر اصول همزيستي مسالمت آميز با اين کشورها روابط حسنه داشته باشد، اما به دليل اين که قدرتهاي غربي هر کدام از يکي از قدرت طلبان و نظاميان چين حمايت مي کردند سياست سو نيات سن در اين مورد شکست خورد. در نتيجه او به سوي شرق و شوروي تمايل يافت. سو نيات سن در سال 1923 از مستشاران شوروي دعوت کرد که به حزب گومين دانگ سازماني جديد داده و کادرهاي آن را آموزش دهند. پس از مدت يک سال ، « گومين دانگ جديد » به پيروي از نمونه شوروي سازمان يافت و يک اکادمي نظامي در « وامپائو » براي آموزش نظامي به وسيله مستشاران نظامي شوروي ايجاد شد که چيان کاي شک به عنوان اولين رئيس و چوان لاي رئيس اداره ي سياسي آن بودند.

6- حزب کمونيست چين و انقلاب

حزب كمونيست چين يك حزب سياسي پرولتري بود كه در آن دوران برپايه تئوري انقلابي و سبك كار ماركسيستي ـ لنينيستي بنا شده بود. از نظر آنها‏ پرولتاريا عظيم ترين طبقه تاريخ بشري است، که از نظر ايدئولوژيك و سياسي، نيرومندترين طبقه انقلابي به شمار مي آيد. کمونيستها چنين اذعان داشتند که در جامعه كهن، اين پرولتاريا بود كه از ظالمانه ترين بهره كشي و ددمنشانه ترين ستم ها رنج مي برد، آه در بساط نداشت، مالك وسائل توليد نبود و صرفاً از قبل فروش نيروي كار خود زنده بود. بدين جهت پرولتاريا بنا به موقعيت اقتصادي و سياسي خود، عميقترين نفرت ها را از طبقات استثمارگر به دل دارد و داراي وسيع ترين ديد از موقعيت تاريخي خود مي باشد.

در آن زمان آنها معتقد بودند که پرولتارياي چين از يك ستم سه گانه رنج مي برد: ستم امپرياليسم، ستم سرمايه داري و ستم فئوداليسم.

اما اين طبقه که بر سرنوشت جمعي خويش آگاه است در قالب حزب کمونيست منافع مشترک خويش را دنبال مي کند. همچنان مائو در اين رابطه اشاره دارد که "حزب كمونيست، حزبي سياسي است كه در جهت منافع ملت و خلق عمل نموده و مطلقاً هيچ هدف خصوصي را تعقيب نمي كند."

در سال 1921 زماني که حزب کمونيست چين تشکيل شد، چين با بحرانهاي شديدي روبرو بود. اضمحلال نظام امپراطوري چين در سال 1911، دخالت و تجاوز خارجي ( از سوي ژاپن، بريتانيا، فرانسه و ايالات متحده)، اثرات جنگ اول جهاني و انقلاب روسيه، و نيز فعاليت قدرتمندان محلي و فئودالها و نيز اثرات جنگ جهاني اول که باعث ويراني و اضمحلال مراکز صنعتي چين در شهرهاي بزرگ شده بود باعث وخامت و نابساماني شديدي در اوضاع کشور گرديده بود. در چنين شرايطي حزب کمونيست و جنبش هاي کارگري فعاليت خويش را آغاز کردند.

حزب کمونيست چين در آغاز به منظور دست يافتن به پيروزي و جايگاه مردمي، اعلام کرد که گومين دانگ بايد از قدرت ساقط شود ولي هرگونه اميدواري به توطئه نظامي براي دستيابي به استقلال را امري واهي تلقي کرد. اين حزب با وجود داشتن برنامه هاي مشخص، از گروه کوچکي از روشنفکران تشکيل شده بود و پايگاه توده اي (کارگري) نداشت. اين حزب مي کوشيد هر چه زودتر با استفاده از هرج ومرج داخلي، موجوديت سياسي خود را به دست آورد. در سال 1921 آنها داراي 57 عضو و در سال 1923 داراي 432 عضو بودند.

با وجود محدود بودن اعضا اين حزب در اعتصابات کارگري در اوايل دهه 1920 نقش فعالي داشت و باعث ايجاد اعتصاب بزرگ هنگ کنگ در سال 1921 شد. اما آنها در سال 1923 از کارفرمايان چيني شکست خوردند چرا که بدون تجربه کافي، امنيت نظامي و تضمين حقوق کارگران امکان پيروزي جنبش کارگري ممکن نبود.

همچنين آنها در مبارزاتشان بر عليه کارفرمايان ( چه چيني و چه خارجي ) رقيبي همچون گومين دانگ را نيز پيش رو داشتند.

دولت شوروي که تا آن زمان حامي فعاليتهاي گومين دانگ در چين بود مي کوشيد حزب کمونيست چين را به اتحاد با گومين دانگ ترغيب نمايد. آنها به وضوح در بيانيه هايشان از گومين دانگ حمايت مي کردند: « براي حزب ما اين موفقيت فراهم شد که بتوانيم رهبري اولين انقلاب پرولتاريايي جهان را به عهده بگيريم ... ما ايمان داريم که گومين دانگ موفق خواهد شد همين نقش را در شرق ايفا کند ». (انقلاب چين، بهزاد شاهنده، ص 30)

بدين ترتيب در اواخر سال 1924 که جنبش بزرگ دهقاني سراسر چين را در بر گرفته بود، گومين دانگ که تحت حمايت دولت شوروي قرار داشت از حزبي متشکل از چند سياست مدار قدرت طلب به حزبي که مدعي قدرت در ساسر چين بود، تبديل شده بود. در اين زمان جناح راست حزب که متشکل از برخي از مالکين و سرمايه داران بودند، رو به افزايش نهاد و قدرت بيشتري گرفت. همين رشد جناح راست حزب گومين دانگ بود که در ادامه باعث اختلافات و تنش هاي بيشتر آنها با حزب کمونيست که پيرو حقوق کارگران و ضعفا بود، شد.

7- جنبش سيم ماه مه

جنبش سيم ماه مه با تظاهرات کارگران چيني بر عليه کارفرمايان ژاپني آغاز گرديد و ريشه آن در اين بود که يک کارفرماي ژاپني يک کارگر چيني را به قتل رسانده بود. در مراسم سوگواري اينک کارگر ، 5 هزار نفر در شانگهاي شرکت کردند و در سيم ماه مه در تظاهرات ديگري با حمله ي پليس ده نفر کشته شدند و پنجاه نفر مجروح گشتند. اين جنبش بعدها به تشکيل کميته ي 13 نفري منجر شد که اعتصابات بعدي اي همچون اعتصاب هنگ کنگ را مديريت کرد. اعتصاب و تحريمي که 15 ماه به طول انجاميد و ضربه مهلکي بر اقتصاد هنگ کنگ وارد کرد. اعتصاب توسط کميته ي 13 نفره اي هدايت مي شد و به مسائلي چون غذا ، مسکن ، پوشاک کارگران و خانواده هايشان رسيدگي مي کرد و از مراکز قمار و ترياکخانه ها به منظور خوابگاه براي کارگران استفاده مي کرد. اين کميته ي اعتصاب با عنوان « دولت شماره 2 » لقب گرفت. آنها دشمن تجار بزرگ شهر کانتون به شمار مي رفتند و به همراه گومين دانگ اداره ي شهر کانتون را بدست داشتند. اين کميته در حقيقت اولين شوراي کارگري چين يا بهتر بگوييم اولين « حکومت شورايي کارگري » در چين بود.

8- قدرت گرفتن چيانگ کاي شک

کودتا بدين ترتيب شکل گرفت که در بيستم مارس 1926 چيان کاي شک با استناد به توطئه اي براي ربودن خود توسط چپ گرايان ، اعلام حکومت نظامي کرد و مشاورين روسي و کمونيست خود را دستگير کرد. همچنين او اعضاي کميته اعتصاب (دولت شماره 2) را دستگير کرده و جنبش اتحاديه تجاري در چين را از بين برد

کمونيستها به علت پيروي از دستور العمل مسکو براي حفظ اتحاد خود با گومين دانگ رهبري مخالفان را در اين طرح سرکوب گرانه به عهده نگرفتند و در واقع عقب نشيني کردند. آنها قول دادند که به اصول گومين دانگ وفادار بمانند و از هر گونه مخالفت با طرحهاي چيانگ براي محدود کردن اعضاي کمونيست شرکت کننده در گومين دانگ، پرهيز کنند. آنها سرانجام در يک بيانيه ي رسمي از هر گونه مخالفتي که قبلا با طرحهاي چيانگ داشتند عذرخواهي کردند. ضعف کمونيستهاي چين در اين مرحله آشکار بود چرا که آنها نه از حمايت کمونيستهاي شوروي برخوردار بودند و نه حمايت کارگري و دهقاني قدرتمندي داشتند. با اين حال کمونيستها در بعضي جاها بر عليه ارتش گومين دانگ مقاومت مي کردند و در شهرها و روستاها آشوبهايي بپا مي کردند.

در واقع در سال 1926 نبرد قدرت ميان گومين دانگ به رهبري کاي شک ، کمونيستها و دولت شماره 2 يا همان کميته اعتصاب در جريان بود. اين سه نيرو در سه قسمت چين پراکنده بودند. کارگران و کمونيستها در هنگ کنگ، دولت شماره 2 در خوپه و خونان و گومين دانگ در شمال مستقر بودند.

در آن سال شکافي در گومين دانگ، بين قدرت نظامي مرکزي (تحت رهبري چيانگ در نانکن) و يک عده سياستمدار غيرنظامي (مستقر در ووهان) ايجاد شد. کمونيستها به اتحاديه دولت ووهان دعوت شدند البته به شرط داشتن حقوق برابر با آنها، اما حکومت ووهان از قدرت حکومت نانکن برخوردار نبود. به هر جهت اتحاد کمونيستها با حکومت ووهان ديري نپاييد و در تا ژوئيه 1926 پايان يافت و کمونيستها از گومين دانگ اخراج شدند. بين سالهاي 1926 و 1927، تعداد اعضاي حزب کمونيست از 57 هزار و 900 نفر به 10 هزار نفر تقليل يافت و در فاصله ي بين آوريل و دسامبر 1927، قريب به 38 هزار نفر از کمونيستها به قتل رسيدند و 32 هزار نفر به زندان افکنده شدند.

9- سرکوبي نهضت کارگري و نقش کمينترن

بدين ترتيب نهضت کارگري در چين به شدت سرکوب شد. در واقع وفاداري کمونيسم بين الملل به گومين دانگ و اطاعت حزب کمونيست چين از کمونيسم بين الملل بود که اين حالت را ايجاد کرد. کمونيسم بين الملل، به حزب کمونيست چين دستوراتي مبني بر محدود کردن فعاليتهاي آن حزب مي داد و خواستار اطاعت کامل حزب کمونيست از حزب ملي بود. حتي زماني که مسلم شده بود که گومين دانگ در صدد نابودي حزب کمونيست است، شوروي با پنهان کردن اين مطلب به ياري چيانگ شتافت چرا که منافع آنها اقتضاء مي کرد که با گومين دانگ همراه گردند.

در نتيجه گيري مي توان اينطور عنوان کرد که حزب کمونيست چين تا سال 1927 در جهت بسط و تسلط گومين دانگ قدم بر مي داشت و استالين و کمونيسم بين المللي مشوق آن بودند و اين امر باعث تعويق افتادن انقلاب کمونيستي چين شد.

پيروزي گومين دانگ در سال 1927 تمامي دستاوردهاي کارگران و دهقانان چيني را که در دوره سه سال قبل از آن با تلاش و کوشش بسيار به دست آمده بود، از بين برد و باعث کاهش حقوق کارگران ، بيکاري و تورم گرديد.

در اين زمان گومين دانگ به اتحاد نامتعادل زورمندان محلي، سرمايه داران و مالکين بزرگ بدل شده بود که با سازش با امپرياليستها قدرت خود را حفظ کرده بود. در چنين موقعيتي با تاييد و حمايت چيانگ، اتحاديه هاي تجارتي (که کمونيستها به آنها اتحاديه هاي زرد مي گفتند) به عنوان نمايندگان کارفرمايان، اعتصاب شکنان، تجارت ترياک و به کار گرفتن بچه ها در کارخانه ها را براه انداخته بودند و اوضاع اقتصادي چين را مضمحل کرده بودند.

در آن زمان حزب کمونيست چين همچنان به موضع ضعف خود در برابر ناسيوناليستها (گومين دانگ) ادامه مي داد. در اين موقعيت متزلزل کمينترل نقش اساسي داشت چرا که از سال 1927 تا سال 1929 کمينترن رهبران جديدي را که مي خواستند بر عليه گومين دانگ به مخالفت برخيزند برکنار مي کرد و بدين ترتيب باعث شد که حزب بکلي توان ايستادگي خود را در برابر گومين دانگ از دست داده و پيروانش کاهش يافته يابد.

10- پارتيزانهاي سرخ

در آن زمان تنها نيرويي که توانست در حملات بي وقفه ي ناسيوناليستها کاملا خود را حفظ کند، چريکها (پارتيزانها) بودند که در مناطق دور از شهرها فعاليت مي کردند. در پاييز 1929، کميته مرکزي حزب کمونيست ديگر به اين نتيجه رسيد که نمي تواند تواما دستورات کمينترن را اجرا و در عين حال موجوديت حزب را تضمين کند، بدين جهت از شانگهاي خارج شد و به پارتيزانها که در جمهوري کوچکي در « کيانگسي » مستقر بودند، پيوست.

پارتيزانهاي سرخ در اين دوران اهميت تازه اي يافته بودند چرا که حزب به اين نتيجه رسيده بود که تنها با مبارزه مسلحانه مي تواند جنبش توده اي در کشور برپا کند و پارتيزانها وسيله اي براي رسيدن به اين هدف قلمداد مي شدند. در طي اين سالها در ميان انقلابيون پارتيزان مائو جايگاه ويژه اي يافته بود.

او در 1930 در اين باره اظهار داشت: « فقط پس از نابودي واحدهاي بزرگ دشمن و تصرف شهرهاست که مي توان توده ها را برانگيخت و به يک قدرت سياسي دست يافت ... »( همان، ص 40 )

با اين وجود پارتيزانهاي سرخ از حمايت توده اي قدرتمندي برخوردار نبود به گفته ي مائو: « هر جا که ارتش سرخ قدم مي گذاشت، با توده هاي بي اعتنا و از جهاتي بسيار محافظه کار مواجه مي شد » (همان)

بدين جهت مائو معتقد بود "ارتش سرخ چين سازمان مسلحي است که وظايف سياسي انقلاب را انجام مي‌دهد. ارتش سرخ به ويژه در حال حاضر به هيچ وجه نبايد کار خود را فقط به جنگيدن محدود سازد. ارتش سرخ علاوه بر عمليات جنگي جهت نابودي نيروهاي نظامي دشمن، وظايف مهم ديگري برعهده دارد که به عنوان مثال عبارتند از: تبليغ بين توده‌ها، سازمان دادن توده‌ها، مسلح کردن توده‌ها، کمک به توده‌ها براي ايجاد حکومت انقلابي و تشکيل سازمان‌هاي حزب کمونيست. جنگي که ارتش سرخ درگير آنست، صرفاً به خاطر جنگ نيست، بلکه جنگي است براي تبليغ بين توده‌ها، سازمان دادن توده‌ها، مسلح کردن توده‌ها و کمک به توده‌ها براي ايجاد حکومت انقلابي. بدون اين هدفها، جنگ مفهوم خود را از دست مي‌دهد و علت موجوديت ارتش سرخ نيز از بين مي‌رود" (درباره اصلاح نظرات نادرست در حزب دسامبر 1929 آثار منتخب جلد 1)

اما از طرفي ديگر مسئله تامين غذا توسط ارتش سرخ بود که از حمايت روستائيان برخوردار نبود. چرا که تحريم اقتصادي گومين دانگ، مشکلات بسيار زيادي را براي روستائيان ايجاد کرده بود.

با اين حال در شوراي کيانگسي پارتيزانها فرصت بسيار خوبي براي ايجاد يک منطقه اداري متعادل به دست آوردند و اين امکاني بود براي آنها تا بتوانند در برابر ارتش ملي (گومين دانگ) مقاومت کنند. هر چند که ارتش گومين دانگ 5 بار به منطقه ي کانگسي حمله برد و سرانجام در آخرين حمله (1934) مقاومت آن را در هم شکست. در اين عمليات بيش از نيم ميليون سرباز توسط ارتش چيانگ به کار گرفته شده بود.

حزب کمونيست چين براي رهايي از نابودي کامل، تصميم به مهاجرت از کيانگسي گرفت و 5 هزار کيلومتر مسافت را در طول يک سال طي کرد و به ايالت شنسي در شمال کشور پناه برد و در شهر « ين » به فعاليت خود بر ضد گومين دانگ ادامه داد. بدين طريق حماسه ي ي راهپيمايي بزرگ » به وقوع پيوست. در اين سالها (بين سالهاي 1928تا 1935) مائو به تدريج رهبري قاطع حزب را به عهده گرفت.

11 - حمله ژاپن

اما در اين بحبوحه مسئله ي ديگري مزيد بر علت شد و آن تهاجم کشور ژاپن به چين بود. در هفتم ژوئيه 1937 قواي چين و ژاپن در پل مارکوپولو با يکديگر درگير شدند و واقعه ي « پل مارکوپولو » رخ داد که طي آن حمله ي همه جانبه ي ژاپن به خاک چين اتفاق افتاد. قواي چيانگ به سرعت دست به عقب نشيني زدند و در ماه اوت 1937 ژاپن شهر شانگهاي را به تصرف خود درآورد و در نوامبر ، گومين دانگ پايتخت خود را از شهر نانکن تخليه کرد. ژاپني ها به نانکن وارد شدند و دست به قتل عامي زدند که در تاريخ معاصر کمتر يافت مي شود.

ضربه اي که از سوي حمله ژاپني ها به گومين دانگ وارد شده بود باعث شد که آنها استثمار مردم را افزايش دهند و فساد دولتي به اوج خود رسيد. در اين دوران افسران ارتش و کارمندان دولت به تجارت مي پرداختند و دولت، خود به يک کارفرما تبديل شده بود و اعضاي دولت از اين طريق مقادير زيادي پول به دست مي آوردند.

پس از تخليه نانکن و فرار قواي گومين دانگ به غرب ، ارتش گومين دانگ نيروهاي خود را از دست داد، بجاي آن روستائيان را مجبور به خدمت در ارتش و کار در اردوگاه هاي راه آهن ، راه سازي و ساختن فرودگاه مي کردند. در مواردي برخوردهاي شديدي بين رژيم و مردم بروز مي کرد و مالياتها افزايش يافته، فساد و باج گيري رونق مي گرفت. با اين همه کمونيستها به حمايت خود از رژيم ادامه مي دادند و حتي در شرايطي که خيانتها و جنايتهاي رژيم محرز بود ، سکوت اختيار کردند. اين مطلب باعث شده بود که گومين دانگ سرکوب مردم را افزايش دهد و به اصطلاح پايه هاي حکومتي خود را قويتر کند که البته تضعيف مقاومت توده اي را هم در بر داشت.

12- قدرت گرفتن حزب کمونيست

اما سالهاي جنگ جهاني دوم باعث شد که حزب کمونيست پايگاه توده اي خود را تقويت کند آن هم بدين جهت بود که برخي از مالکين که روحيه ضد ژاپني داشتند با مائو همراه شدند. مائو نيز سياست توازن بين طبقات را در پيش گرفت و در مقابل از کارگران خواست که از فعاليتهاي افراطي بر عليه کارفرمايان و مالکان بپرهيزند:

« ما به کارگران توصيه مي کنيم که فقط تقاضاهاي منطقي خود را عنوان کنند و از هرگونه افراط کاري و تقاضاهايي که امکان برآورده شدن آنها توسط مديران کارخانه ها مشکل است، پرهيز نمايند »

در اين دوران او بر وحدت ميان طبقات تاکيد مي کرد و بارها اظهار داشت که مالکين بزرگ و سرمايه داران ، قشر مهمي از مخالفين ژاپن را تشکيل مي دهند و آنها نيز مثل کارگران و روستاييان طالب اصلاحات دموکراتيک هستند.

حزب کمونيست پس از راهپيمايي بزرگ در شهر ينن قدرت بيشتري يافت. اعضاي اين حزب که در راهپيمايي به 20 هزار نفر کاهش يافته بود به 401 هزار نفر در سال 1937 و به 1 ميليون و 200 هزار نفر در سال 1950 رسيد. البته کادرهاي اصلي رهبري حزب کمونيست که توانسته بودند از سال 1930 تا 1945 از قتل عام گومين دانگ رهايي يابند ، تنها 800 نفر بودند.

13- جنگ داخلي و پيروزي

با پايان گرفتن جنگ عليه ژاپن هم حزب کمونيست و هم گومين دانگ بدنبال تصرف مناطقي که زماني تحت اشغال ژاپن بود و حال آزاد شده بود، بودند. نخستين مرحله درگيري ميان آنها با دخالت آمريکا در سال 1946 به پايان رسيد اما درگيري هاي آنها همچنان ادامه يافت. هر دو قدرت شوروي و آمريکا مي کوشيدند ائتلافي ميان کمونيستها و ملي گرايان (گومين دانگ) به نفع ملي گرايان بوجود آورند. استالين به طور خصوصي از حزب کمونيست خواست که به رژيم چيان کاي شک بپيوندد و ارتش خود را منحل کند. پيروزيهاي ارتش آزادي بخش خلق تا آخرين سالهاي درگيري آنها با گومين دانگ در خبرنامه هاي شوروي درج نشد. حتي در ماه مه 1949 زماني که بر همه روشن شده بود که ارتش آزادي بخش خلق پيروز خواهد شد، شورويها يکي از قراردادهاي خود با گومين دانگ را تجديد کردند. وقتي نانکن در دوم فوريه 1949 سقوط کرد، روشين سفير اتحاد شوروي تنها نماينده ي ديپلماتيک بودکه با چيانگ کاي شک به کانتون گريخت.

و اينگونه بود که سرانجام در ماه مه 1949 بود که ارتش آزادي بخش خلق (کمونيستها ) بر گومين دانگ پيروز شدند و کمونيزم چين شکل گرفت و در اول اکتبر 1949 در ميدان تين آن من (پکن ) يعني ميدان صلح آسماني حکومت جمهوري خلق چين موجوديت خويش را اعلام کرد.

بخش دوم: تفکرات مائو

1- مائوئيسم و فلسفه مائو

مائو با انديشه هاي خاص خودش که بعدا با عنوان مائوئيسم مطرح شد فعاليتهاي انقلابي اش را آغاز کرد. مائوئيسم سه وجه داشت، وجه داخلي آن مربوط به انقلاب چين بود كه مائو تاكيد بيشتري روي مساله نيروي دهقاني داشت. از اين منظر هدف آنان محاصره شهرها از طريق روستاها براي به دست آوردن قدرت بود.

وجه ديگر مائويسم، خصومتي بود كه پس از مرگ استالين بين حزب كمونيست اتحاد شوروي و حزب كمونيست جمهوري خلق چين به‌وجود آمد. نظريه‌اي كه به سوسيال‌امپرياليسم معروف شد و از طرف مائو درباره ي انقلاب اکتبر شوروي ارائه شده بود. در اين نظريه مائو اظهار داشت که سرمايه‌داري در شوروي بازتوليد شده است.

از سوي ديگر مائويسم تا حد زياد اراده‌گرايي را وارد فرهنگ لغت حزب كمونيست چين كرد. به اين معني كه مائو معتقد بود با اراده‌گرايي مي‌توان پيشرفت به وجود آورد. او با اين سياست گمان مي‌كرد كه مي‌توان با تهييج مردم دوره‌هاي تاريخي را دور زد و سريعتر پيشرفت كرد. البته اين تفکر اراده گرايانه در واقع ريشه‌اش در دوران استالين است ولي در دوران مائو به شکل مشخص‌تري جلوه کرد ( شهروند امروز ، 22 آبان 1386).

 

اما فلسفه ي مائو مبتني بر فلسفه مارکسيستي قرار دارد که در آن بر ماترياليستم ديالکتيک، تاکيد مي رود. اين فلسفه بر تغير عيني جهان بيروني تاکيد دارد و مبتني بر استحاله ي ساختارهاي اجتماعي است كه هسته ي اصلي نظريه مارکسيستي را اين پيش فرض در بر مي گيرد كه « شيوه ي توليد هر جامعه نوع مناسبات و ساختارهاي اجتماعي آن جامعه مي سازد ». اين ساختارها مي توانند ساختارهاي فرهنگي ، اجتماعي و سياسي باشند.

رويکرد ماترياليسم ديالکتيک در رهيافت انقلابي بر فرضيات زير مبتني است:

١- در هر جامعه اي ، و در هر دوره اي همواره اقليتي به ابزارهاي توليد دسترسي داشته و اكثريتي ندارند.

٢- آنهايي كه ابزار توليد را در اختيار دارند بر آنهايي كه فاقد ابزار توليد هستند ، مسلط مي گردند.

٣- تداوم اين وضعيت نظام طبقاتي خاصي را پديد مي آورد و ساختار نابرابري را باعث مي شود.

٤- اين نابرابري تا بدانجا پيش مي رود كه در جامعه تراكم ثروت در سويي و تراكم فقر در سويي ديگر را شاهد خواهيم بود.

٥- دراثر تراكم فقر توده ي ستم ديده نسبت به جايگاه نابرابر خود در جامعه آگاهي مي يابد.

٦- اين خودآگاهي باعث ايجاد جنبش هاي انقلابي مي گردد.

٧- اين انقلاب ساختارهاي اجتماعي را بهم ريخته و باعث ايجاد جامعه نويني مي گردد كه در آن ابزار توليد در اختيار همگان قرار مي گيرد.

مائو هم تقريبا چنين رهيافتي از تفکر انقلابي را دنبال مي کرد. هر چند که او ماترياليسم ديالکتيک را با پراتيک اجتماعي (کنش انساني) درآميخته بود. به عقيده ي او "فلسفه مارکسيستي بر آنست که مهمترين مسئله براي اينکه بتوان جهان را توضيح داد شناخت قانونمنديهاي جهان عيني نيست بلکه استفاده از علم باين قانونمنديها براي تغير آگاهانه جهان است " (در باره عمل، ژوئيه 1937 ، آثار منتخبجلد 1)

و در جايي ديگر مي گويد: "تفکر صحيح انسان از کجا سرچشمه ميگيرد؟ آيا از آسمان نازل ميشود؟ نه . آيا از مغز انسان تراوش ميکند؟ باز هم نه. تفکرصحيح انسان فقط از پراتيک (عمل) اجتماعي سرچشمه مي گيرد. يعني از اين سه نوع پراکتيک اجتماعي: مبارزه توليدي، مبارزه طبقاتي و ازمونهاي علمي" (تفکر صحيح انسان از کجا سرچشمه ميگيرد ؟ ، مه 1963)

او در اين زمينه درست در خط انديشه مارکسيستي قرار مي گيرد که معتقد است "وجود اجتماعي انسان تعيين کننده فکر اوست. افکار صحيح که مبين طبقه پيشرواند بمحض اينکه توده ها بر آنها تسلط يابند به نيروي مادي جهت تغيير جامعه و جهان بدل خواهند گشت" (همان)

مفهوم پراتيک اجتماعي براي مائو معناي خاصي در بر دارد. او اين مفهوم را چنين تعريف مي کند: "انسانها طي پراتيک اجتماعي خود در مبارزات گوناگون شرکت ميجويند و تجربيات فراواني - از کاميابيها و شکستها - بدست مياورند . پديده هاي بيشمار دنياي خارجي عيني بوسيله اعضاي حواس پنجگانه - چشم، گوش، بيني ، زبان و بدن - در مغز انعکاس مييابند که در بدو امر فقط شناختي حسي بدست ميدهند. با تجمع معلومات کافي ناشي از شناخت حسي ، جهشي پديد ميگردد و شناخت حسي به شناخت تعقلي يعني به ايده بدل ميشود. اين يک پروسه از شناخت است. اين نخستين مرحله مجموعه پروسه شناخت،يعني مرحله گذار از ماده عيني به شعور ذهني،از هستي به ايده است. ولي در اين مرحله اينکه آيا شعور ياايده ها(منجمله تئوري ها،مشي هاي سياسي ،نقشه هاي و متدها) قوانين جهان خارجي عيني را به درستي بازتاب ميکنند يا نه ، هنوز ثابت نميشود و صحت تفکر نيز هنوز نميتواند معين شود ؛ بدنبال اين مرحله دومين مرحله پروسه شناخت ميايد ، يعني مرحله بازگشت از شعور به ماده ، از ايده به هستي - در اينجا انسانها معلومات بدست آمده از مرحله اول را در پراتيک اجتماعي بکار ميبندند تا ببينند که آيا اين تئوري ها ، مشي هاي سياسي ،نقشه ها و متدها به نتيجه پيش بيني شده مي انجامند يا نه بطور کلي ، هر انچه به موفقيت منجر شود ، درست است و هر انچه که به شکست بيانجامد ،اشتباه است ؛اين امر بخصوص در مورد مبارزه بشر با طبيعت صادق است. در مبارزه اجتماعي گاهي اتفاق ميافتد که نيروهائي که نماينده طبقه پيشرواند، با شکست روبرو ميشوند ،ولي اين بهيچوجه بعلت آن نيست که گويا افکار آنان نادرست بوده است ، بلکه باين جهت است که در تناسب قوائي که با يکديگر سر گرم مبارزه اند نيروهاي پيشرو هنوز بقدرت نيروهاي ارتجاعي نرسيده اند و از اينروست که موقتاً باشکست مواجه ميشوند َ؛ ولي سرانجام روزي فرا ميرسد که نيروهاي پيشرو پيروز ميگردند. شناخت انسان در اثر ازمايش درپراتيک، جهش ديگري مي يابد که بمراتب از جهش اول پراهميت تر است زيرا تنها اين جهش دوم است که ميتواند درستي يا نادرستي جهش اول شناخت را ثابت کند ، يعني ثابت کند که ايا ايده ها ، تئوري ها ، مشي هاي سياسي ، نقشه ها و متد هائي که در پروسه انعکاس جهان خارجي عيني بدست آمده اند، صحيح اند يا نه ؛ راه ديگري براي آزمودن حقيقت موجود نيست" (همان)

و از سويي ديگر بر ايده آليستها مي تازد: "در دنيا هيچ چيزي کم زحمت تر از ايداليسم و متافيزيک نيست، زيرا مردم مي توانند بدون تطبيق گفتار خود با واقعيت عيني و آزمودن صحت آن در واقعيت عيني، هر قدر که مي خواهند ياوه سرائي کنند. ماترياليسم و ديالکتيک از سوي ديگر، کوشش و مجاهدت ايجاب مي کند، و بايد بر اساس واقعيت عيني مبتني باشد و در واقعيت عيني مورد ازمايش قرار گيرد. کسي که کوشش و تلاش نکند باساني در سراشيب ايده آليسم ومتافيزيک درميغلتد"( مقدمه بر مقاله «مدارک درباره دار ودسته ضدانقلابي هوفنگ» ، مه 1955)

بدين ترتيب به نظر مي رسد که عمل انقلابي و پيوند نظريه و عمل در فلسفه ي مائو اهميت تازه اي مي يابد و صريح تر ، روشن تر و آشکارتر بيان مي شود.

2- انقلاب دموکراتيک نوين

برنامه ي سياسي مائو براي آينده ي چين تحقق انقلاب دموکراتيک نوين بود. او درباره ي اين شيوه ي تازه جنبش انقلابي چنين تعريف مي کند: "بالاخره خصلت انقلاب چين در مرحله کنوني چيست؟ آيا اين يک انقلاب بورژوا دمکراتيک است يا يک انقلاب پرولتاريايي- سوسياليستي؟ روشن است اين انقلاب از نوع دوم نيست بلکه از نوع اول است...

معذالک انقلاب بورژوا- دمکراتيک کنوني چين، ديگر انقلاب بورژوا - دمکراتيک معمولي طراز قديم نيست که کهنه شده، بلکه انقلاب بورژوا – دمکراتيک طراز نوين و نوع ويژه اي است. اين نوع انقلاب اکنون در چين و در تمام کشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره گسترش مي يابد و ما آنرا انقلاب بورژوا – دمکراتيک نوين مي ناميم.

اين انقلاب دمکراتيک نوين جزئي از انقلاب پرولتاريايي – سوسياليستي جهاني است، زيرا اين انقلاب قاطعانه عليه امپرياليسم يعني عليه سرمايه داري بين المللي مبارزه مي کند. از نظر سياسي، اين انقلاب مبين ديکتاتوري مشترک طبقات انقلابي است و عليه امپرياليستها، خائنين و مرتجعين و بر ضد تبديل جامعه چين به جامعه ديکتاتوري بورژوايي مبارزه مي کند. از نظر اقتصادي، مضمون انقلاب عبارت از اين است که سرمايه هاي کلان و موسسات بزرگي که به امپرياليستها، خائنين و مرتجعين تعلق دارند، در دست دولت قرار گيرند و دولت آنها را اداره کند، زمينهاي مالکان ارضي بين دهقانان تقسيم شوند، در عين حال موسسات خصوصي سرمايه داري بطور کلي حفظ مي گردند و اقتصاد دهقانان مرفه از بين برده نمي شود. بهمين جهت اين انقلاب دمکراتيک طراز نوين از يک طرف راه را براي سرمايه داري هموار مي کند، ولي از طرف ديگر شرايط مقدماتي را براي سوسياليسم فراهم مي آورد.

مرحله کنوني انقلاب چين مرحله گذار است که وظيفه آن عبارت است از پايان دادن به جامعه مستعمره، نيمه مستعمره و نيمه فئودالي و ايجاد جامعه سوسياليستي، که جريان انقلاب دمکراتيک نوين را شکل مي دهد.

اين جريان پس از جنگ اول جهاني و انقلاب اکتبر روسيه بود که آغاز شد و در چين با جنبش 4 مه 1919 شروع شد. انقلابي که ما آنرا انقلاب دمکراتيک نوين مي ناميم، انقلاب ضد امپرياليستي و ضد فئودالي توده هاي وسيع خلق برهبري پرولتارياست. تنها از راه اين انقلاب است که جامعه چين مي تواند به سوسياليسم برسد، راه ديگري وجود ندارد".

او همچنين ادامه مي دهد که:

"تمام وظيفه افتخار آميز و خطير انقلابي که در برابر حزب کمونيست چين فرار دارد، عبارت است از بانجام رسانيدن انقلاب بورژوا – دمکراتيک چين (انقلاب دمکراتيک نوين) و متحول ساختن آن به انقلاب سوسياليستي زماني که تمام شرايط لازم فراهم باشد... انقلاب دمکراتيک بمنزله تدارک ضروري براي انقلاب سوسياليستي است و انقلاب سوسياليستي بطور اجتناب ناپذير دنباله انقلاب دمکراتيک است.

هدف نهايي همه کمونيستها عبارت از اين است که با تمام قوا براي تحقق کامل جامعه سوسياليستي و جامعه کمونيستي مبارزه کنند. تنها زمانيکه اختلاف بين انقلاب دمکراتيک و انقلاب سوسياليستي تشخيص داده شود و همچنين به رابطه اين دو انقلاب وقوف حاصل شود، مي توان انقلاب چين را بدرستي رهبري کرد".

3- فرد کمونيستي در انديشه مائو

در نظر مائو ويژگيهاي روحي و رواني فرد کمونيست از اهميت فراواني برخوردار است. او سه ويژگي را براي فرد کمونيست در نظر مي گيرد. اول اين که او مخالف هرگونه فردگرايي و دنباله روي از خواسته هاي فردي است و مي خواد که کمونيستها صادقانه اراده شان را در اختيار اهداف جمعي به خدمت بگيرند. "يک کمونيست هيچ گاه و تحت هيچ شرايطي نبايد منافع شخصي خود را در مرتبه اول قرار دهد؛ او بايد منافع خود را تابع مصالح ملت و توده‌هاي مردم سازد. از اينجاست که خودخواهي، سستي و سهل‌انگاري در کار، انحطاط و فخر فروشي و غيره خصايل بسيار نکوهيده خوانده مي‌شوند؛ در حالي که از خود گذشتگي، فعاليت پرشور در کار، فداکاري به خاطر رفاه عمومي و کار کوشنده و آرام مورد احترام قرار مي‌گيرد" (نقش حزب کمونيست چين در جنگ ملي، اکتبر 1938، آثار منتخب جلد 2)

نکته ديگر در رهيافت عمل انقلابي در رويکرد کمونيستي آن است که فرد کمونيست همواره بايد از "اصول" خاصي پيروي نمايد. يعني خود را درون ساختار قرار دهد و هدفهاي آنرا دنبال نمايد. "يک کمونيست بايد صادق، وفادار و فعال باشد، مصالح انقلاب را گرانبها تر از جان خود بداند و منافع شخصي را تابع مصالح انقلاب نمايد؛ او بايد هميشه و در همه جا بر روي اصول صحيح پافشاري کند و عليه هر گونه فکر و عمل نادرست به طور خستگي‌ناپذير مبارزه نمايد تا آنکه زندگي جمعي حزب را مستحکم و رابطه حزب را با توده‌ها استوار گرداند؛ او بايد به حزب و توده‌ها بيشتر از هر شخص ديگر ارج نهد؛ بايد به ديگران بيشتر از شخص خود توجه کند. تنها در چنين صورتي است که او را مي‌توان يک فرد کمونيست ناميد". (عليه ليبراليسم، 7 سپتامبر 1937، آثار منتخب جلد 2)

و ويژگي سوم فرد کمونيست آن است که بايد بتواند پيوند محکمي با توده برقرار نمايد و در متن پراتيک اجتماعي قرار داشته باشد. "ما کمونيستها بايد بتوانيم خود را در تمام امور با توده‌ها پيوند دهيم. اگر اعضاء حزب ما خود را تمام عمر در چهار ديواري خانه محبوس نمايند و براي مواجه با جهان هرگز از آن چهار ديواري خارج نشوند و از طوفان احتراز جويند، آن وقت چگونه مي‌توانند به حال خلق چين سودمند واقع شوند؟ البته که نخواهند توانست، ما را به چنين اشخاصي به عنوان عضو حزب نيازي نيست. ما کمونيستها بايد با جهان روبرو شويم و خود را به ميان طوفان‌ها بيفکنيم ـ اين جهان کبير مبارزه توده‌اي است، اين طوفان عظيم مبارزه توده‌اي است" (متشکل شويد! ، 29 نوامبر 1943، آثار منتخب جلد 3).

4- توده گرايي مائو

همانطور که اشاره داشتيم مائو در نظريه پردازيهايش درباره ي انقلاب بر عمل انقلابي و پيوند نظريه و عمل تاکيد بسياري داشت. او در سال 1926 مائو يک سئوال پر اهميت را مطرح نموده و پاسخ گفت: "دشمنان ما کيانند؟ دوستان ما چه کساني هستند؟ اين پراهميت ترين سئوال براي انقلاب ماست" مائو اين سئوال را با تحليل از جامعه چين پاسخ داده بصورت زير جمعبندي نمود: "نتيجه مي شود که کليه همدستان امپرياليسم- ديکتاتوري نظامي، بورکراتها، بورژاوازي کمپرادور و طبقه مالکان بزرگ ارضي و آن بخش مرتجع از روشنفکران وابسته به آنها – دشمنان ما هستند. پرولتارياي صنعتي نيروي رهبري کننده انقلاب ماست. و تمام نيمه پرولتاريا و خرده بورژوازي نزديکترين دوستان ما مي باشند".

بدين ترتيب او در رهيافت انقلابي اش بر نقش توده (که در جامعه ي چين دهقانها بودند) اهميت بسياري قائل بود. او از همان مراحل نخست فعاليت انقلابي اش تشخيص داده بود که انقلاب چين توسط نقش قدرتمند و مرکزي خيزش هاي دهقاني و انقلاب ارضي دهقاني رقم مي خورد. او معتقد بود که "خلق و فقط خلق است نيروي محرکه که تاريخ چهان را مي سازد" (در باره دولت ائتلافي ، 24 آوريل 1945، آثار منتخب 3).

در سال 1927 ، مائو يک مقاله بسيار مهم با عنوان " گزارش در باره برسي جنبش دهقاني در حونان" نوشت، که در آن بر نقش مرکزي صدها ميليون دهقان در چين، در جنبش انقلابي تاکيد ورزيد. وي در آن مقاله اظهار داشت: (از آنجا که) اعتلاي کنوني جنبش دهقاني رويداد شگرفي است در اندک زماني صدها ميليون دهقان در استانهاي مرکزي، جنوبي و شمالي چين چون توفاني سهمگين، چون گردبادي تند، با نيرويي بس قدرتمند و سرکش بپا خاست و هيچ قدرتي را، هر قدر هم که عظيم باشد، ياراي باز داشتن آنها نخواهد بود. آنها تمام زنجيرهايي که دست وپايشان را بسته است، خواهند گسست و در شاهراه رهايي به پيش خواهند شتافت. آنها تمام امپرياليستها، ديکتاتورهاي نظامي، مامورين فاسد و مختلس، مستبدين محلي و متنفذين شرور را به گور خواهند سپرد. دهقانان تمام احزاب انقلابي، تمام رفقاي انقلابي را در بوته آزمايش قرار خواهند داد تا آنها را يا قبول کنند و يا طرد نمايند. آيا بايد در پيشاپيش دهقانان حرکت کرد و آنها را رهبري نمود يا اينکه در عقب آنها ماند و با سرودست انتقادشان کرد و يا در برابر آنان ايستاد و با آنها مخالفت نمود؟ هر چيني آزاد است که يکي از اين سه شق را بر گزيند، ولي سير رويداد ها شما را مجبور خواهد کرد که هر چه زودتر انتخاب کنيد."

و در جايي ديگر اظهار داشت: "قهرمانان واقعي توده ها هستند، در حاليکه ما اغلب چون کودکان نادان و جاهليم – بدون درک اين نکته نمي توان حتي به ابتدايي ترين دانشها دست يافت" (پيش گفتار و پس گفتار بر تحقيقات دوستايي، مارس و آوريل 1941 آثار منتخب جلد 3).

  انتشار : ۴ دی ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1342

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما