فهرست مطالب:
گفتني ...
معرفينامه .
مقدمه ....
فصل اول: .
تاريخچه تصويرسازي ...
تصويرسازي (تعريف) ...
اهداف تصويرسازي ...
تكنيكهاي تصويرسازي ...
مداد رنگي .......
فصل دوم: ...
خلاقيت ذهني در برابر الهام ..
خلاقيت ...
سنت شكني، بدعت، نوآوري ...
معيار شناخت حس فردي ..
كلام آخر ........
فصل سوم: ....
مردم شناسي ديني هنر و پرسشهاي هنرمندان ....
فصل چهارم: .
تجلي رنگ در هنر .
طراحي ...................
تصويرسازي ..............................................................................................
هنر گرافيك .................................................................................................
فصل پنجم: .................................................................................................
قدمت ديرينه ................................................................................................
انتخاب شاهنامه ..........................................................................................
تصويرسازي براي شاهنامه .......................................................................
ميزان موفقيت .............................................................................................
مقطع كار و آفرينش هنري .........................................................................
گزارش كار .................................................................................................
فردوسي و شاهنامهاش ..............................................................................
ويژگيهاي هنري شاهنامه ..........................................................................
تصويرسازي در شاهنامه ..........................................................................
بخشهاي اصلي شاهنامه ............................................................................
و در انتها نگاهي بر داستان سودابه و سياوش .........................................
«گفتني»
ققنوسِ اساطيري ايرانيان چون ديرزماني را ميزييد، و رخوتِ پيري شوق عروجش را از او باز ميستاند، خود را به تلي از آتش مي زند و از ميان خاكسترِ هستيِ خويش ققنوس بر مي خيزاند جوان و شاداب كه اوجِ پروازش فراتر از اوجِ پيشين است و انبوه تجربياتش گنجينهاي است غني كه او را باز مي دارد از ورطههاي سقوط و اُفول، و ققنوس اسطورهايِ ايران زمين ساليان بلندنشسته بر بلنداي قامتِ ستونِ پُر غرورِ تخت جمشيد به نظاره و به مشاهده ديده است عروجِ نخستين امپراطوري جهاني را كه بر بنيادهاي عدالتِ بشري شكل گرفته، بيگانه با كينه توزيها، آشنا با همدلي ها و هم سو با والاترين انديشهها.
امپراطوريِ كه در يك كران از جوششِ درياي نيل گرمي مي گرفت و بسترِ آرامِ اروند را در آغوش داشت و درديگر كران تا فراسوي آسياي صغير و تا خاكِ مقدونيه پيش مي رفت و از ديگر سوي درياي كژبين يا قزوينِ امروزياش دامنه هاي البرز كوهِ او را به تر نمينوازش مي داد.
اما بيگانهاي ناآشنا با خوي مردمان، ستونِ امپراطورياي را فرو ريخت كه ققنوسِ پيروزمان ديده، بر آن به غرور تكيه زده بود ولي نماد ايراني ديگر بار در آتش فرو رفت و امپراطوري پُر نشاط ترِ اشكانيان از آن آتش سر برآورد و چون اين دومين نيز به پيري رسيد، ققنوسِ ايرانيان شكوهمندترين توانِشِ خود را به جهان عرضه داشت، امپراطوري خسروانِ ساساني، امپراطورييي بنياد گرفته بر ارزش هاي ديني فردايي كه نمادي بود از دادگستري و انسان دوستي كه ديرزماني پايدار ماند با پيشوائيِ عدالت جوئيِ نوشيرواني و شكوهِ فرزانگيِ بزرگمهري.
ظهورِ اسلامِ جوان آيين امپراطوري آخرينِ ايرانيان را به غبارِ فراموشي نسپرد كه ماهيتِ آن را دگرگون گرداند و ديري نپاييد كه از ميانِ آتش و دودِ برخاسته از آتش فشانِ حادثه امپراطوري ايراني، ديگر بار پاي گرفت، اين بار در قلمرو فرهنگِ امپراطورييي كه بر بالهاي لطيفِ زبانِ فارسي خوش جاي گرفت در پرواز به اوج ها. زباني كه مِحمِلي شد براي والاترين انديشهها.
اين زبان سپاهِ كلام و انديشه خود را تا فراسوي بالكان در اروپا به پيش بُرد و از ديگر سوي مرزهاي چين و كاشغر و همه آسياي صغير و شبه قاره هند را در نورديد.
در اين فرهنگ جهانگشاست كه انديشه والاترين گوهرِ آدمي شمرده مي شود و ارجمندترين هبهيي[1] كه خداوند به انسان به وديعت سپرده. فرهنگي كه خداوندگارش را مي ستايد در مقامِ پديد آورنده جهان و خرد.
به نام خداوند جان و خرد كزين برتر انديشه برنگذرد
فرهنگي كه دستيابي به همه هستي را با ابزارِ دانش ممكن مي سازد.
درخت تو گر بارِ دانش بگيرد به زير آوري چرخ نيلوفري را
فرهنگي كه اندرزت مي دهد مهرورزي را.
به هوش باش دلي را از سهو نخراشي به ناخُني كه تواني گرهگشايي كرد
و شاعرِ امروز و فردايش ميگويدت: دل من ديرزماني است كه مي پندارد.
دوستي نيز گُل است مثلِ نيلوفر و ناز ساقهِ تُردِ ظريفي دارد.
بيگمان سنگ دل است آن كه روا مي دارد جانِ اين ساقهِ نازك را دانسته بيازارد.
و اين فرهنگِ غني و انساني كه تشنه عدالت، شيفته مهر و جستجوگرِ انسانيت است، دريغ است جهاني نشود كه ققنوسِ ايراني ديگر بار تن به آتش سپرده است.
من ...
به دليل استعداد و عشقي كه به هنر داشتم و با صعهاي كه خانواده و آشنايانم بر آن ميگذاشتند به قصد جلوگيري از هرز رفتن اين ذوق، به عنوان وديعه الهي و ناديده گرفتن شدنِ آن، پا به عرصه بي كران هنرگذاشتم و سر از پا ناشناخته شروع به فعاليت در اين وادي بيكران كردم.
به دست آوردن عنوان و رتبه و مقام علمي و عمليِ نخست كشوري در ميان هنرجويانِ تمامي هنرستانهاي وطن به عنوان تأييديهاي كه ماحصل نظر جميع استادان و پيش كسوتان اين فن نسبت به آموختههايم بود. به من آموخت كه هرگز نااميدي را به خود راه نداده و همچنان در نبرد با سختيها و موانع پيش بروم.
دركِ آزادي عملي كه در هنر گرافيك وجود دارد روز به روز بيشتر تشويقم مي كنم تا در ماندن و كار كردن در اين رشته ارزشمند پافشاري كنم. درياي بيكران باشي يا گودال كوچك آب فرقي نميكند. زلال كه باشي آسمان در توست.
«مقدمه»
روح انسان آشوبگر است و ساختار شكن، و با بيپروايي هستيِ پيرامونِ خود را دگرگون مي سازد. در پيِ مفاهيم تازه، انديشهها و مكاتبِ گذشته را در هم مي ريزد. جوياي تغيير و نيل به تعالي است. شيفته زيبايي و قدرت به هُنر روي مي آورد تا زيبايي بيافريند.
با التيامِ دردهايش قدرت بگيرد و خود را در آينهي آن بنگرد. حال آن كه باتلاقِ روزمرگي و تكرار دهان ميگشايد و انسان را از اميد، آرزو و تلاطم تهي مي كند. تقاضاي بيشتر براي رهايي، فرو رفتن در كامِ نيستي است. از همين رو نو نگري، خلاقيت و تغييرپذيري لازمه ماندگاري و ادامه حياتِ هر پديده است. رُكود رِكود مي آورد و حركت حركت.
فصل اول:
تاريخچه تصويرسازي
تصويرسازي در طول تاريخ چيزي جز روايتگري يا داستان پردازي نبوده است. اما شروع داستان سرايي به صورت مكتوب خود با آغاز تمدن هاي اسطوره اي و پيدايش اشكال خطوط نوشتاري بوده است كه به كمك آنها افسانه هاي اساطيري در كتيبه هاي سنگي و مهرها يا پاپيروس نوشته مي شد.
هنر تصويرسازي قبل از پيدايش خط در دوران پارينه سنگي و ميان سنگي در نمونه هايي مثل نقاشي غارها چيزي جز نقاشي جادويي نبوده است. در آن دوران نقوش در ارتباط با انتقال جادويي قدرتهاي مرموز جهان طبيعت به درون زندگي جمعي انسانها و در مواقع شكار براي سيطره بر قدرت حيوانات يا در مواقع ديگر به همراه مراسم در رقص هاي آئيني به منظوره چيرگي بر قدرتهاي تخريبگر طبيعت و ... به تصوير كشيده ميشوند.
در مشرق زمين مثلاً در سرزمين چين تصويرسازي بازگويي نمادين گونه نقوش بود و به تدريج تحت تأثير تعليمات فرزانگاني چون لائوسه تصويرسازي، حكايتي اندرزگونه و پرداختي شاعرانه از پديده هاي طبيعي ميشود.
در سرزمين ايران سنت نقاشي مينياتور پس از دوره عباسي و سلجوقي تا دوره تيموريان و پس از آغاز عصر نوين در عهد صفويه، نقوش تصويري روايتي راوي قصص و حكايت هاي منظوم بوده اند. در دوره صد ساله اخير تصوير سازي معاصر در سبك قهوه خانهاي و سقاخانه اي، ديگر بار داستان هاي حماسي شاهنامه در پردهسازيها و حكايت هاي مذهبي مانند داستانهاي مربوط به واقعه كربلا به تصوير كشيدهاند.
تصويرسازي (تعريف)
هنر تصويرسازي از شاخه هنرهاي كاربردي مي باشد كه تصويرگر براي بيان ايدهها و ادراك خود از عناصر تجسمي به بهترين نحو سود مي جويد.
تصويرساز بايد فرا گيرد كه ضمن ايجاد تصوير و رعايت اصول آن سلايق مختلف سفارش دهندگان و اذهان عمومي را زير نظر داشته باشد. تصويرگر بايد سعي كند پيام هايي را كه درصدد انتقال آن مي باشد از نظر موضوع و محتواي فكري و شكل و قالب افكارش را بسيار غني و با ارزش و با رعايت همه جانبهي اصول زيباشناسي ارائه نمايد.
در گذشته و قبل از پيدايش هنرهاي كاربردي فعاليت هاي برخي از هنرمندان بيشتر در حيطه چاپ بود و هنرمندان تصويرساز تنها تصويرگران صنعت چاپ بودند. هنر تصويرسازي كه از جمله هنرهاي كاربردي است شاخه اي از گرافيك مي باشد.
تصويرسازي هنري است كه تصويرگر در آن اقدام به روايت گري مصور مي نمايد. موضوع كار تصويرگر ميتواند يكي از داستان هاي مذهبي، ادبي، تاريخي، علمي و ... مي باشد.
هنرهاي مختلف عليرغم اين كه هر كدام از وسايل و شيوه هاي اجرايي خاصي استفاده مي كنند ولي نقطه مشترك در بين آنها بيان تصويري مي باشد. استفاده از همه امكانات در هنر تصويرگري، موجب تعدد و گوناگوني تخصص ها و روش ها در اين هنر شده است كه با گسترش فن آوري بشري روز به روز به اين اشعابات افزوده مي شود و منجر به پيدايش شگردهاي بديع و نوظهور گرديده است.
تصويرسازي صورتهاي مختلفي دارد كه برخي از هنرمندان به تصويرسازي كتب با موضوعات مختلف مشغول مي باشد. اين موضوعات مي توانند شامل متون داستاني، تصويرسازي خبري مطبوعاتي، تصويرسازي فرهنگ عاميانه (فولكلوريك)، تصويرسازي آموزشي، تصويرسازي فني و تصويرسازي كاربردي كه بيشتر با محيط جوامع انساني سروكار دارند و ... را شامل مي شود.
تصويرسازان علاوه بر مصور ساختن كتاب ها و جملات، پوسترهاي تبليغاتي، در زمينه تصويرسازي براي فيلمهاي نقاشي متحرك و همچنين تابلوهاي محيطي رايانه اي تبليغاتي مشغول مي باشد. در يك تعريف كلي مي توان گفت كار تصويگري تجسم تصويري يك موضوع براي نمايش بهتر فضاي مطلب و در نهايت درك بهتر آن مي باشد كه عناصر بصري را در غالبي زيبا تركيب نموده و عرضه كرد.
امروزه، تصوير محيط زندگي انسان را احاطه كرده و در فعاليت هاي اجتماعي او نقش اساسي را بر عهده دارد. همان گونه كه كلام و نوشته از عناصر ارتباطي انسان ها با يكديگر مي باشد، تصوير نيز با ويژگي هاي منحصر به فرد خود، بدون محدوديت زماني و مكاني نقش مهمتر و عام تري را در ارتباطات انساني دارا مي باشد، امروزه تصويرگران به ظريف ترين نكات محيط زندگاني خود توجه دارند كه شايد از ديد بسياري از محققان و انديشمندان علوم نظري به دور مانده باشد. تصويرگر با بوجود آوردن تصاوير آموزشي و علمي آگاهي افراد جامعه را از دنياي پيرامون خود افزايش مي دهد.
تصويرگر متعهد تلاش مي كند آثاري را به وجود بياورد كه همواره با خلاقيت و نوآوري و بهره گيري از شيوههاي نوين اجرايي و از حيث تكنيك نيز غني باشد، رسيدن به جامعه سالم و بي آلايش كه در آن فرم ها و رنگها بيان كننده آلام جامعه مي باشد و همچنين خطوط براي بيان احساسات پاك و ايجاد روابط عميق بين تكتك افراد جامعه مي باشد و اين از اهداف تصويرگري مي باشد.
تصويرگري كه داراي تخيل و ايده هاي سازنده مي باشد قادر خواهد بود كه پيام هاي دروني خود را موافق با تمايلات جامعه از عالم درون به عالم بيرون منتقل كند. تصويرگر با مطالعه زندگي و فرهنگ جامعه خود با چگونگي پوشش لباس، رنگ چهره، آداب و رسوم، مقررات و ... آشنا شده و اين ويژگي ها را در تصويرسازيهاي خود به كار گيرد.
تصويرگر مي تواند يك روان شناس و جامعه شناس هنري باشد كه از ماوراي صفحه تصويرش به معاني و مفاهيم دقيق آنها پي برده و با خلق تصاويري كه ناشي از شناخت كامل او از ارزش هاي حاكم بر جامعه ميباشد ضمن احترام گذاشتن به آنها ارزش ها هرگز با خلق اثري كه ناآگاهانه صورت گرفته است و نتيجه آن مي تواند موجب بر هم ريختن نظم اجتماعي جامعه و جريحه دار شدن احساسات عمومي جامعه باشد اقدام به تصويرسازي مي كند.
هنگامي كه فردي به تصويري علاقمند مي شود، از احساس دروني او آگاه شده. زيرا آن تصوير اين امكان را به او مي دهد كه احساس نهفته خود را ابراز و آشكار نموده و در واقع اين كليدي براي راهيابي و حل مشكلات رواني و دروني مي باشد.
طبقهبندي انواع تصويرسازي
هنر تصويرسازي معاصر از اواخر قرن نوزدهم ميلادي به دو شاخه تصويرسازي داستاني و تصويرسازي تبليغاتي تقسيم شد كه به تدريج با معرفي تكنولوژي بصري و وسايل ارتباطات جمعي نظير سينما و دوربين هاي سينما توگراف و تلويزيون از تصويرسازي داستاني شاخه تصويرسازي متحرك كه همانا پويانمايي باشد پديدار گشت.
تصويرسازان به پنج گروه عمده تقسيم شده اند كه عبارتند از:
تصويرسازان نشريات: (كه در روزنامه ها و مجلات غالباً به عنوان كاريكاتوريست هاي اجتماعي سياسي يا تصويرسازان خبري فعاليت دارند.)
تصويرسازان كتاب ها: (كه يا عنوان ها و موضوعات را به شكل طرح جلد يا مضامين داستاني را در كتابهاي داستاني تصويرسازي مي كنند).
تصويرسازان تبليغاتي: (تصويرسازي پوسترهاي تبليغاتي، آگهي هاي تجاري و تصويرسازي مربوط به بستهبندي كالاهاي مصرفي نظير مواد غذايي و دارويي).
تصويرسازان بنيادها و موسسات و نهادها: (نظير تصويرسازاني كه پيام هاي موسسات و نهادهاي هنري و اجتماعي، خيريه، ورزشي، خدماتي، سياسي و آكادميك يا علمي را به مخاطبين خود منتقل مي سازند.)
تصويرسازان بين المللي: (كه در آثارشان هويت هاي فرهنگي، بومي، نژادي، تاريخي و جغرافيايي ملت ها و كشورها انعكاس مي يابند).
تكنيكهاي تصويرسازي
تكنيك مهارت تصويرگر در اجراهاي مختلف مي باشد كه از طريق آن تصويرگر اقدام به خلق آثار نموده كه اين امر در ارتباط با موضوع و محتواي آن مشخص مي گردد. موضوعات مختلف، تكنيك هاي مختلف اجرايي را نيز مي طلبد.
تكنيك دقيقاً با فكر طراح در ارتباط است. تصويرگري كه به تكنيك هاي زيادي مسلط است همانند مترجمي است كه به زبان هاي مختلف جهاني آشنا مي باشد. سبك يك پديده ذهني در ارتباط با زاويه ديد فردي ميباشد در صورتي كه تكنيك با چگونگي اجرا و كيفيت مواد همراه است.
تكنيك اجرايي و قدرت دست تصويرگر موضوعي است كه همواره همه صاحب نظران مسايل هنري بدان اتفاق نظر دارند و در نگاه اول قبل از آن كه فكر و ايده در تصوير مشاهده شود ابتدا كيفيت اجرايي و زيبايي تكنيك استفاده شده رخ نمايي مي كند. اگر در تصويرگري تكنيك ضعيفي به كار برده شود فكر و هدف تصويرگر به سختي مي تواند به مخاطب انتقال يابد، چرا كه تصوير فوق پايه هاي لرزاني دارد كه هر چقدر فكر و ايده قوي به دنبال آن باشد قدرت عرضه و خودنمايي آن از بين خواهد رفت.
مداد رنگي
امكانات مشخص و عملي مدادهاي رنگي از همان آغاز اختراع نظير بسياري از مشاهير هنر نقاشي را جلب كرده است. مداد رنگي وسيله بسيار سودمندي است كه به عنوان مكمل مي تواند در اجراهاي تركيبي نظير طرح هاي مقدماتي، مصورسازي كتاب، تصاوير داستانهاي مصور، طراحيهاي مختلف و غيره و همچنين براي ايجاد حفرهها جهت هماهنگي در سايه روشنها روي كاغذ سفيد يا رنگي و نيز براي كارهايي كه تنوع رنگ آميزي را ايجاب مي كند، نتيجه درخشاني به دست مي دهد.
طوري كه گويي تداوم دست و انگشتان نقاش است. سهولت استفاده از مدادهاي رنگي، امكاناتي فراهم ميسازد تا بتوان در نقاشي و مصورسازي و طرح هاي تبليغاتي كارهاي متنوعي ارايه دهد. كاربرد مداد رنگي دامنه وسيعي دارد: هم براي طرح هاي مقدماتي كه تنها با چند خط و خيلي سريع شكل مي گيرد به كار مي آيد و هم براي آثاري كه اجزاي دقيق و حساب شده اي دارند. با مداد رنگي مي توان آثار صرفاً كلاسيك آفريد و هم كاريكاتور و طرح هاي هزل آميز، علاوه بر ويژگي هاي كيفي مداد رنگي به لحاظ ظاهري نيز زيبا و براي نقاشي شوق برانگيز است و به طور كلي جلوهي هنري دارد.
به دست گرفتن مداد رنگي به هر حال با نوعي لذت همراه است. استفاده از اين وسيله نقاشي نيز مثل هر وسيله ديگري نياز به تجربه دارد. بافت كاغذ و نوك نرم مداد، دو عنصر اساسي نقاشي با مداد رنگي محسوب ميشوند و شما بايد توجه خاصي به اين دو عنصر داشته باشيد، مصون ماندن بعضي از پرزها نكته بسيار مهمي است كه در حكم يك قاعده بايد محسوبش كرد و تركيب رنگها نيز بر اساس اين قاعده ميسر مي شود. اگر بخواهيم كه درجه سايه روشني كاملاً مشخص و پررنگ باشد، فشار بيشتري بر مداد مي آوريم و در نتيجه رنگدانه ها و موم مغزي مداد، تمام پرزها را مي پوشاند و جايي را سفيد باقي نمي گذارد. بايد توجه كرد كه نوك مداد خوب تراشيده شده باشد، كند نباشد.
به قصد تصريح در زمينه رنگ آميزي مداد رنگي چند نكته فني را مورد بررسي قرار مي دهيم: شيوهي خطي، شيوهي خراش، شيوهي سايه پردازي، شيوهي شياراندازي، شيوهي سفيد كردن، شيوهي خطي، با ترسيم خطوط در جهات مختلف (روي هم، كنار هم، به طور متقاطع و غيره كه بيش و كم به صورت تار و پود در مي آيند).
مي توان سايه روشني ها، درجات تيره – روشني و كنتراستها را شكل داد. نقاطي كه داراي رنگهاي تيرهاي هستند، با خطوط بيشتري شكل گرفته اند و فواصل خطوط كمتر است، حال آنكه در نقاط روشن، قضيه معكوس است. در اينجا نيز، همان طور كه مي دانيد، در مرحلهي نخست، نقاط و سطوح روشن و در مراحل بعدي نقاط تيره نقاشي شده، به عبارت بهتر، قاعده از كم به زياد در اينجا نيز رعايت شده است.
شيوهي سايه پردازي: در اين شيوه نخست قسمت هاي روشن رنگ آميزي شده و بعد، مرحله به مرحله نقاط تيره و از اين طريق حجم ها، سايه – روشني ها، و درجهي تيره روشني به كمك مداد رنگي شكل گرفته اند. لايه رنگ و خط مرئي را مي توان با هم درآميخت. منظور از مرئي در واقع اين است كه سطوح رنگهاي ايجاد شده با مداد رنگي ضمن اين كه تماماً مجموعهاي از خطوط هستند به نحوي محو شده اند، يا بر هم نهاده شدهاند، كه در كل يك رنگبندي را شكل مي دهند.
شيوه خراش دادن: در اين شيوه رنگ آميزي از رنگهاي روشن شروع مي شود. مجموعه كار را با همان رنگهاي قبلي، منتها كمي پر رنگ تر رنگ آميزي مي كنيم و حالا نوبت به قلم خراش ميرسد. با اين ابزار ميتوان مدل از قبل نقاشي شده را به طور خطي طراحي كرد. كار اين قلم خراش دادن است. هر خطي را كه خراش مي دهيم مقداري از لايه چرب به جا مانده از دومين لايه را از سطح كاغذ بر مي داريم. با اين كار، رنگدانه اولين لايهي رنگ مداد رنگي، يعني رنگ زيرين ظاهر مي شود.
شيوهي شياراندازي: ابتدا روي يك ورقه كاغذ پوستي نازك، به كمك مداد گرافيتي، يك طرح خطي از مدل طراحي مي كنيم. بعد هم قلم حكاكي نوك گرد را روي طرح مي كشيم. با فشار نوك قلم حكاكي نقش طرح بر كاغذ طراحي شكل مي گيرد، بعد كه كاغذ كالك را بر مي داريم طرح مدل را به صورت شيار روي كاغذ طراحي نقش شده است. حالا با بهره گيري از شيوهي شياراندازي و به كمك مداد رنگي نقش حك شده بر كاغذ بريستول را رنگ آميزي مي كنيم.
شيوهي سفيد كردن: در اين شيوه رنگها در اين نقاشي بيشتر به رنگهاي پاستل شبيهاند، محو شدهاند، رنگها حالت خاصي پيدا كرده اند – انگار چربند – به نظر مي رسد كه از پاستل استفاده شده اند. ايجاد چنين حالت نمودي در واقع چندان دشوار هم نيست، با مداد سفيد رنگ و به روال موسوم سايه پردازي مي كنيمو نقاط مورد نظر را مي پوشانيم. بنابراين استفاده باعث مي شود تا خطوط رنگي محو شوند و ريز دانه هاي كاغذ و رنگ با هم عجين شوند و در نتيجه رنگها روشني پيدا كنند.
فصل دوم:
«نياز به نوآوري»
شايد هيچ اختراعِ ديگري همچون اينترنت، پُرشتاب از همان آغازِ زاده شدن، چنين دگرگونيِ ستُرگي را پديد نياورده باشد. ديگر پنهان داشتنِ اينترنت و نفي و انكارِ آن، در دنياي دادهها و جهانِ ارتباطاتِ امروز به شوخي و مزاج بيشتر مي ماند تا چه رسد به آن كه در موردِ آن بتوان به فلسفه بافي و در واقع، سفسطه پردازي پرداخت.
بايد پذيرفت هر اختراعي كه با تودهِ جمعيتِ عموميِ انسان ها وابسته و همبسته باشد، اثراتِ روان شناختي و جامعه شناختيِ گوناگوني اعمال مي كند. اين نكتهِ انكاناپذير در موردِ رسانههاي گروهي چند صد برابر است:
اما اينترنت حيطههاي نويني را پديد آورده است كه بر پايههاي مرزهاي جغرافيايي بنيان گذارده نشده اند و بدينسان اجتماعاتي از دلبستگي ها و خواسته ها آفريده مي شود كه چارچوبهاي مرسوم را پشت سر ميگذارد. در اينترنت، نوعي فرديت است كه حكومت مي كند. فضاي كاربرانِ اينترنت فضاي غيرمتمركزي است كه نافيِ هويتي همگون و يكپارچه است. كاربران با اينترنت ابرازِ وجود و اعلام حضور مي كنند و هويتهايي را آشكار مي سازند كه پيش از اين، حتي از وجودشان همآگاهي وجود نداشته است.
اينترنت هم اكنون پس از مطبوعات و راديو و تلويزيون، جايگاه هفتم را در ردهبندي عواملِ دگرگونيِ فرهنگي رواني – اجتماعي داراست؛ گرچه اين جايگاه در حالِ ارتقا يافتن است. با اين حال اينترنت تعطيل بردار و پايانپذير نيست و هر كشور و جامعه اي هم كه به چنين گمانِ باطلي بينديشد، شكاف و جداييِ ديجيتاليِ خويش را با كشورهاي توسعه يافته، گستردهتر و ژرف تر مي كند.
«خلاقيتِ ذهني در برابر اِلهام»
از نظر تفكرِ دكارتي، هنر از خلاقيتِ ذهني بشر برآمده است. بنابراين، هُنر امري درون ذهني است و نه امري عيني و مُستقل از ذهن انساني. در روزگارِ دين، اُسطوره و فلسفه يوناني، هُنر يا گونهاي ابداع و يا مُحاكاتِ[2] عالم وجود بود و يا گونه اي الهام و انكشافِ عينيِ حقايق. اما در عصر كنوني، منشأ ابداع هنري نيز در سوژه است. انسان در مقام سوژهي (خلاقِ ماشياي هنري) است.
«خلاقيت»
در دنياي جديد، نبوغ لازمهي خلاقيت است و قدرتِ نبوغِ خلاق همچون قدرتِ خدايي در عالمِ هنر پرستيده مي شود. با فرضِ نبوغ، هنر و هنرمند تابعِ هيچ قاعده و حكمتِ هُنري مستقل نيست. هنرمند در ابداعِ هنري تابع تجربه شخصي خويش است او مخالفِ حكايت گري است.
انديشه كانتي نهايتِ چنين انديشه اي است. بنابراين، حقيقتي از اثرِ هنري جُز احساسات و نفسانيات و موهومات و اشباحِ ذهنيِ هنرمند از عالمِ درون و بيرون باقي نمي ماند.
«سنت شكني، بدعت و نوآوري»
در روزگار ما، هرچه بدعت و نوآوري فزون تر، مقبول تر. به نحوي كه گُسيختن از سُنت خود به گونهاي سُنت بدل مي گردد. سُنت شكني و آشنايي زُدايي و ابتكار بر اصالتِ خودِ هنرمند و تأسيسِ قواعدي كه از هنرمند به هنرمند بايد نو شود تا اصالتِ وي را فراهم سازد، تأكيد مي كند. مثلِ آشنا زُدايي در نمادهاي غيرمُتعارف مانندِ اسباب هاي عادي و پيش پا افتاده.
«معيارِ شناختِ حس فردي»
طبعِ زيبايي شناسانه حكايت از توانايي كاملِ انسان براي تميزِ زشت از زيبا دارد. از اين منظر، زيبايي ارضاءكننده است و هر چيزي كه سليقه يا حساسيتِ ذهنيِ ما را ارضاء كند، زيبا است.
زيبايي از اين باب چيزي جُز ادراكِ ذهني و لذتِ حاصل از آن نيست. موجودِ زيبا از تناسُبِ فيزيكي و يا كمالِ روحي و معنوي چنان كه پيشينيان درك مي كردند بر نمي آيد.
«كلامِ آخر»
زماني كه زيبايي و هنر به پايين ترين مراتبِ وجوديِ خويش مي رسد، علمِ زيبايي شناسي تأسيس مي شود و زيبايي شناسيِ جديد نيز آن قدر سيرِ نزولي پيمود كه اكنون غالباً مسائلش در فيزيولوژي و روان شناسيِ تجربي طرح و فهميده مي شود. اما شگفت آن كه پس از روزگاري بسطِ ماديت، عصرِ روشنگريِ قرنِ هجده و هفده، اكنون در دُنياي پُست مُدرن به نحوي تجربهي دنياي جادويي و زيباشناسيِ شرقي در حالِ وقوع است.
فصل سوم:
«مردم شناسي دينيِ هنر، و پرسش هاي هنرمندان»
رابطه زيبايي شناسانه رابطه اي است ميانِ حواسِ انسان و جهان بيرون كه در آن هُنر بخشي از شناختِ جهانِ محسوس است كه از راهِ انتقالِ پديده هاي آن به ذهنِ انسان و تأثيرپذيري ذهنيت و احساس هاي ناشي از آن بر كُنش ها و رفتارهاي انساني به دست مي آيد.
تقسيمِ كار ميان نهادهاي پژوهشِ كشور ايجاب مي كند تا در راستاي نيل به اهدافِ فرهنگي، روشن شود كه جامعه هنري كشور اعم از فيلسوفان و نظريه پردازانِ هنر و هنرمندان و مديرانِ مراكزِ هنري در چارچوبِ شخصيتِ انساني و حقوقي خود و نيز براي حركت در بسترِ فرهنگي جامعه چه چالش هايي با فرهنگِ ديني دارند و دغدغه هايشان در قلمرو و باورها چگونه است. حساسيت ها و خط قرمزهايي كه هنرمندان در ارتباط با آن مواجه هستند، كدام است؟
هنر به دليلِ برخورداري از رابطه مستقيم با روانِ انسان مي تواند در مرحله اي عاليتر ديدهِ انسان را به غايتِ دين و حقيقتِ آن باز كند و تجليات زيبايي مُطلقِ الهي را در عرصه هاي گوناگونِ خود مُنعكس و رمزهاي ازلي را براي ما قابلِ فهم سازد. از سوي ديگر، هنر از كاركردِ اجتماعي و فرهنگي برخوردار است و ضرورت دارد پيآمدهاي اين كاركرد در يك فرهنگ و اجزاي آن و نيز ميان فرهنگ ها و قوميت هاي متفاوت موردِ مطالعه قرار گيرد، به خصوص كه هنر به عنوان يكي از مُتعالي ترين دست آوردهاي معنوي نزديك ترين و بيش ترين رابطه را با انسان دارد و وجوهِ مُختلفِ مُتعارضِ آدمي و جامعه را در خود مُنعكس مي كند و از خصوصيت آيينگي بهرهمند است.
[1]- هبه = هديه، انعام
[2]- مُحاكات = حكايت كردن
مبلغ قابل پرداخت 24,300 تومان