فهرست صفحه
مقدمه..
باونسان وان گوگ آشنا شويد.
سيب زميني خورها.
رنگ خاكي و سفيدهاي رنگي (در كارون گوگ).
لذت در كارون گوگ.....
نقاشي با نقطه و خط...
نقاشي با شيوه مدرن...
تك چهره باباتانگ
سرگرمي ون گوگ..
گل هاي آفتاب گردان.
گل هاي طبيعي.....
نقاشي نور بر نور
پويان و تحرك......
تراس كافه (فضاي فانوس)...
شب رنگي.
فصل درو لاكرو.
كاري آبي رنگ...
اتاق خواب..
رنگ پرقدرت ون گوگ..
صندليهاي خالي.
زن آدلي..
اغراق در اشكال
شعله هاي سبز....
پيچ و تاب در همه جا...
شب پرستاره.....
آثار مهم ون گوگ..
نخستين قدم ها به دنبال ميله......
افزودن رنگ...
نخستين قدمها....
كلاغ ها پرفرار گندم زارها.
آخرين فندل.......................................................................................................
كارهاي تقلبي از تابلوهاي طبيعت ون گوگ......................................................
موزه مجسمه ون گوگ.....................................................................................
ون گوگ چگونه ون گوگ شد..........................................................................
نتيجه گيري.......................................................................................................
منابع و مآخذ.....................................................................................................
آثار خودم.........................................................................................................
مقدمه
تنها چند عبارت از كتاب تازهاي كه از وان گوگ انتشار يافته است نقل ميكنم. و آن مجموعة نامههائي است كه او به دوستش وان را پارد، نقاش ديگر هلندي نوشته است.
در يكي از نامهها مينويسد : «من و شما يك خصيصة مشترك داريم و آن اين است كه انگيزههاي خود را در قلب مردم ميجوئيم. و يك چيز مشترك ديگر نيز در ميان ما هست و آن تمرين كردن از روي نمونههاي زنده است، از روي واقعيت.»
او كه ميخواست ترجمان زندگي مردم ساده باشد، در خطاب به آنها ميگويد: «وظيفة هنر نقاشي آن است كه روشنائي وجود شما را در جهان برپا كند.» و باز مينويسد : «انسانها را به كجا ميخواهم رهبري كنم؟ به سوي فضاي آزاد و مرامي كه ميخواهم به آنها تبليغ نمايم چيست؟ اين است: اي انسانها بيائيد تا در راه مقصود خود، وجود خود را وقف كنيم، كار بكنيم با تمام قلبمان، و دوست بداريم آنچه را كه دوست ميداريم.»
ساده ترين زندگيها را زندگي روستائيان ميدانست، و بدين جهت بيش از همه به آنان دلبسته بود. مينويسد: «چه خوب است كه زمستان باشد، توي برف. و پائيز چه خوب است كه زمستان باشد، توي برف. و پائيز چه خوب است، در برگهاي زرد. و چه خوب است كه زمستان باشد، توي برف. و پائيز چه خوب است، در برگهاي زرد. و چه خوب است تابستان، در گندمزارهاي رسيده؛ و بهار چه خوب است، لاي علفها. آدم در ميان دروگرها و زنهاي دهقان باشد؛ در تابستان زير آسمان، در زمستان زير دودكش سياه، و بداند كه هميشه اينطور بوده و هميشه همينطور خواهد بود»...
«عقيدة من اين است كه يك زن روستائي زيباتر از يك «خانم» است، زن روستائي با آن دامن و ارخالق آبي رنگش، پوشيده از گرد و خاك وصله دار، كه فرسودگي و باد و آفتاب، در آن هزار ريزه كاري ايجاد كردهاند؛ ولي همين زن، آن لباس زرق و برق دار «خانم» را بر او بپوشانيد، اصليت خود را از دست ميدهد.»
«اگر يك تابلو كه دهقاني را نقاش كرده، بوي روغن سوخته، بوي دود، بوي بخار سيب زميني آب پز از آن متصاعد شود، اين خوب است. اين نا سالم نيست كه طويله بوي كود ميدهد. اين خوب است. خاصيت طويله همين است. اگر مزرعه بوي خوشة رسيده، يا بوي سيب زميني، يا بوي فضله يا پهن ميدهد، اين در واقع طبيعي و سالم است. خصوصاً براي شهرنشينها ديدن اين تابلوها لازم است. ضرورتي ندارد كه تصوير يك روستائي را آدم عطر آگين بكشد.» و به دنبال آن ميآورد: «درست است كه من غالبا در بدبختي به سر ميبرم؛ با اين حال، نوعي هنجار و تعادل آرام و خالص در وجود من است. من موضوع نقشها و طرحهاي خود را در فقيرترين كلبهها پيدا ميكنم، و در كثيف ترين كومهها، و با جاذبهاي مقاومت ناپذير به جانب آن مكانها رانده ميشوم...»
و دوستش وان راپارد، خاطرةخود را از وان گوگ پس از مرگ او چنين بيان ميكند: «ادراك او از زندگي و از هنر، عظيم و فارغ از خودخواهي بود. از اين جهت نيز رعب انگيز و زيبا بود. اينكه سرانجام كار او به شوريدگي كشيد، نه براي آن بود كه ميبايست بر ضد عدم تفاهم ديگران و يا حقارت و كوته بيني ديگران به نبردبپردازد، و نه براي آن بود كه تصوراتش دربارة عظمت، به ناكامي برخورد كرده بود؛ نه، علت اينها نبود. علت در خارج از وجود او قرار نداشت، در خود او بود. آنچه ونسان طالب آن بود يك هنر عظيم بود، و نبرد سهمناكي كه او براي دست يافت به آن در پيش گرفته بود، هر هنرمندي را از پاي درآورد.»
«من تصور ميكنم كه هيج طبيعتي نميتوانست در برابر اين كشش عاطفي و عصبي كه هر لحظه آمادة پاره شدن بود مقاومت ورزد.»
همان احساسي كه وان گوگ در نامههايش كرده، تا حد زيادي روشنگر محتواي آثار اوست و خوب مينمايد كه چرا اين نقاش بي سر و سامان هلندي توانسته است تا اين پايه در دوران بعد از خود، در سراسر دنيا نفوذ بگذارد؛ زندگياش نه كمتر از اثرش.
وان گوگ بيان كنندة عميق انسانيت انسان است؛ بي هيچ خود نمائي، بي هيچ منت گذاردن، با كمال خضوع و بي لحظهاي آرام گرفتن. و خود اعلام ميدارد كه در عين رنج، لذتي وصف ناپذير از آن ميبرده و در واقع محكوم به اين لذت و اين رنج هر دو بوده. جز اين كاري نميتوانسته است بكند. مانند كشتيهاي مغناطيس زده ميبايست تا به كوه بربخورد.
با ونسان وان گوگ آشنا شويد
ونسان ويلم وان گوگ (Vincent Villem van Gogh) در سيام مارس 1853 در دهكدة هلندي گروت زوندرت (Groot-Zundert)، نزديك مرز بلژيك، متولد شد. پدر و پدر بزرگش كشيش بودند. ونسان احترام عميق به انسانسيت را از پدر و عشق به طبيعت و هنر را از مادر به ارث برده بود. پدر و مادر وان گوگ توانسته بودند با مشقت و فداكاري سه دختر و سه پسر خود را به مدارس آبرومندي بفرستند. بزرگ ترين فرزندشان، ونسان يازده ساله، اولين عضو خانواده بود كه با رفتن به مدرسة شبانه روزي، از خانواده جدا شد و اين جداماندگي ماية اندوهش گرديد. اين شاگرد متوسط، اما سخت كوش، در سن سيزده سالگي دركنار دروس رياضي، تاريخ، جغرافيا، گياه شناسي، جانورشناسي، خوشنويسي، و ژيمناستيك، به تحصيل زبانهاي هلندي، آلماني، فرانسوي، و انگليسي پرداخت و در عين حال به فراگيري طراحي نيز مشغول شد. ونسان در مارس 1868 به طور ناگهاني مدرسة شبانه روزي را رها كرد و به ميان خانواده برگشت و يك سال را با والدينش گذراند و پس از آن تصميم گرفت تحصيل را رها كند. در سن شانزده سالگي به دنبال كسب معاش خانه را ترك كرد.
نخست در يك گالري هنري مشغول كار گرديد، بعد معلم مدرسه شد و پس از آن، همچون پدرش، به لباس كشيشي درآمد. براي كار، منطقهاي فقير نشين و نزديك به يك معدن را انتخاب كرد و به رغم فقر و تنگدستي، با طراحي از معدنچيان خود را تسكين ميداد و مشكلات را از ياد ميبرد. پس از دو سال به اين نتيجه رسيد كه تنها از طريق هنر ميتواند به بشريت خدمت كند و از آن پس هرگز از طراحي دست نكشيد.
وان گوگ در طول زندگي كوتاهش تقريباً هيچ ثروتي كسب نكرد، و بيشتر باكمك هزينهاي كه برادرش تئو (Theo) براي او ميفرستاد زندگي ميكرد. ونسان نامههاي بيشماري به برادرش كه بسيار مورد علاقهاش بود نوشته است؛ اين نامههاي اطلاعات گرانبهايي دربارة زندگي و هنر ونسان به دست ميدهد.
موضوع اين كتاب بررسي زندگي وان گوگ از سال 1885 به بعد است، از هنگامي كه وان گوگ نخستين بوم بزرگ خود را پس از تقريباً پنج سال مطالعه و تمرين مداوم نقاشي كرد. اين تابلو، كه پيروزي بزرگي براي او محسوب ميشد، موضوعي غير معمول يعني يك خانوادة روستايي را در حال خوردن سيب زميني نشان ميدهد. وان گوگ به برادرش نوشت كه منتهاي تلاشش در اين تابلو «زنده و واقعي نشان دادن» آن بوده است. به مرور كه سفر كوتاه وان گوگ را در صفحات اين كتاب دنبال ميكنيد، خواهيد ديد كه اين هنرمند بزرگ چگونه با شيوة استثنايي خود به هر آنچه نقاشي ميكرد و روح و زندگي ميبخشيد.
سيب زميني خورها
اولين شاهكار وان گوگ
ونسان وان گوگ نخستين شاهكار خود را در سن سي و دو سالگي خلق كرد. او به منظور آمادگي براي كشيدن اين نقاشي، سراسر يك زمستان را به طراحي و تهية نقاشيهاي كوچكي از روستاييان سخت كوش وقانع ناحية فقيرنشيني كه خود در آنجا زندگي ميكرد گذراند. وان گوگ به برادرش تئو نوشت: «با مشاهدة مداوم زندگي روستايي در تمام ساعات روز به قدري مجذوب آن شدهام كه به ندرت به موضوع ديگري ميانديشيم.» وان گوگ با يك خانواده روستايي به نام د گروت (De Ceroot) آشنا شد. كلبة دود گرفتة آنها با سقف گالي پوش الهام بخش وان گوگ شد و تصميم گرفت تابلويي بزرگتر و مهم تر از هر آنچه تا آن زمان كشيده بود بيافريند.
حالت سحر آميز شعلة كم نور چراغي كه به فضاي تيرة داخل كلبه خانوادة د گروت روشنايي ميبخشيد، وان گوگ را مجذوب خود كرد. اين شعله، اشياء و افراد درون كلبة تاريك را كه وان گوگ سعي ميكرد با رنگ تسخير كند، قابل رؤيت ميساخت. با چشماني خيره به نور ضعيف شعله، شاهد لحظات زندگي دوستانش نيز بود. همانجا تصميم گرفت كه تمام افراد خانوادة د گروت را زير نور چراغ به دور ميز و در مقابل ديسي از سيب زمينيهاي آب پز نقاشي كند.
وان گوگ براي به خاطر سپردن چگونگي حركات و اعمال و حالات د گروتها، طرحهاي متعددي از آنها كشيد. خانوادة د گروت با دوست نقاش خود صبور بودند و در تمام مدت زمستان به او اجازه دادند تا ساعاتي از روز را، كه از كار فارغ و در حال استراحت بودند، از آنها نقاشي و شبها از آنها طراحي كند. سرانجام زماني رسيد كه وان گوگ حس كرد ميتواند به كمك حافظة خود آنها را نقاشي كند.
رنگ هاي خاكي و سفيدهاي رنگي
وان گوگ در توصيف يكي از تابلوهاي مطالعات رنگ روغني خود گفته است: «با خاك نقاشي شده» و اين احساسي است كه از تابلو استنباط ميشود. اما در واقع، برخي از رنگدانههايي كه او از آنها استفاده ميكرد، رنگهاي خاكي ناميده ميشوند و از خاك، سنگ، و رسوبات معدني به دست ميآيند. وان گوگ قبلاً نقاشيهاي هلندي قرن هفدهم را كه در آنها اغلب از رنگهاي خاكي تيره با مختصري از رنگ سفيد استفاده ميشد بررسي كرده بود. او ميخواست نقاشيهايش مانند آن تابلو باشند.
در واقع بيشتر رنگهاي سفيدي كه در تابلوي سيب زميني خورها ديده ميشود سفيد نيستند. اگر سفيد خالص ميبودند در آن اتاق تيره (به دليل كنتراست متقابل) بيش از حد روشن به چشم ميآمدند، حال آنكه اين خاكستري روشن است كه سفيد به نظر ميرسد، چون روشن ترين رنگ در تابلو است. وان گوگ تنها براي نشان دادن برق اشياء از كمي رنگ سفيد استفاده كرده است.
بزرگ تر ازمعمول نشان دادن افراد
وان گوگ تابلوي سيب زميني خورها را در اتاق خواب كوچكي كه ازسرايدار كليساي كاتوليك محل به عنوان كارگاه اجاره كرده بود كشيد. خودش در اتاق كوچكتر زير شيرواني ميخوابيد. كارگاه او تقريباً به تاريكي اتاقي بود كه در تابلو ديده ميشد. هنگامي كار در كارگاه، هر وقت به چگونگي جزئيات موضوع نياز پيدا ميكرد، بوم خود را زير بغل ميزد و با عجله به سوي كلبة د گروتها ميرفت.
در اين تابلو دست و پاي د گروتها بلندتر از اندازة طبيعي نشان داده شده است. اگر تمام افراد اين خانوادة نشسته به دور ميز ميايستادند، به غولهاي عظيمي تبديل ميشدند. وان گوگ با بلندتر نشان دادن دست و پاي اين دهقانان مهربان قصد داشته به آنان منزلت ببخشد، همانند شيوهاي كه نقاشان قديمي براي نشان دادن پيكرههاي قديسين به كار ميبردند. وان گوگ در نشان دادن اعضاي چهرة آنان نيز اغراق كرده است تا بر قدرت دروني آنها تأكيد كند. اين دهقانان تنومند، علاقه و محبت خود را به يكديگر بدون كلام ابزار ميكردهاند.
لذتهاي ساده
خوردن سيب زمين بايد براي د گروتها كسل كننده شده باشد، زيرا هر روز تكرار ميشد، اما مطمئناً در انتظار چشيدن قهوة تازه دمي بودهاند كه بدون تشريفات در فنجانها ريخته ميشد. وان گوگ با تصوير يكي از مردان در حالي كه مشتاقانه فنجانش را بالا نگه داشته، و مرد ديگر كه به پذيرايي سادة آن سوي ميز نگاه ميكند، نشان ميدهد كه آنها چقدر از داشتن اين نوشيدني لذت ميبرند. سيب زميني نمايانگر خوشيهاي سادة زندگي آنان است.
وان گوگ كه در آن دوره در كارهايش از اعتماد به نفس بيشتري برخوردار بود، براي تحصيل نقاشي هلند را به قصد آنورس (Antwerp) بلژيك ترك كرد. در همان دوره بود كه شيوة استفاده از رنگهاي درخشان را آموخت. با اين حال، بعد از گذراندن سه ماه در آنورس، هنوز يك نقاش هلندي وفادار به حقايق اساسي زندگي باقي مانده بود. آنچه نظر او را جلب ميكرد تلاش گروهي از نقاشان جوان در پاريس بود كه سعي در تسخير اثرات زود گذر نور داشتند. برادرش تئو در آنجا زندگي ميكرد و با بسياري از اين نقاشان جوان در پاريس آشنا بود؛ ونسان براي ملحق شدن به او، در سال 1886 به پاريس نقل مكان كرد.
تكچهرة خود با كلاه نمدي خاكستري
نقاشي با نقطه و تك خط
وان گوگ در پاريس بيش از بيست تك چهره از خود كشيد و فقط در دو تابلو از نخستين كارهاي اين مجموعه از رنگهاي خاكي سرزمين مادرياش، هلند، استفاده كرد. او پس از ملاقات با نقاش جواني به نام پل سينياك (pul signac ) و تحت تاثير او زمينة پشت تكچهرههايش را تماماً با رنگها و نقوش شاد و پرشور رنگ آميزي كرد.
سينياك ده سال جوان تر بود، اما اين اختلاف سن مانع دوستي و گشت و گذارهايشان در طبيعت براي نقاشي نشد. سينياك شيوة جديدي از نقاشي را فرا گرفته بود كه «شيوة نقطهاي»(pointillism) [لكه رنگهاي نقطهاي] نام داشت. در اين شيوه رنگهاي خالص در تابلو به صورت خال يا نقاط كوچك در كنار يكديگر گذاشته شده و در فاصلة معيني از چشم بيننده با يكديگر تركيب ميشدند.
براي تعيين رنگ هر نقطه، دانش تئوري رنگ لازم بود. وان گوگ آن قدر صبر و حوصله نداشت تا دانش را با هنر بياميزد، اما وقتي نقاشيهاي بديعي را كه با اين شيوه خلق شده بودند ديد،به يادگيري شيوة نقاشي سينياك پرداخت. ولي حتي با آموزشهاي سينياك هم وان گوگ هنوز حاضر نبود سراسر بوم را فقط با نقطهها نقاشي كند. هر چند سينياك بر به كار گيري نقطه پا فشاري ميكرد، وان گوگ به تبديل نقطهها به خطوط منقطع ادامه ميداد. اما براي آنكه دوست جوانش را نرنجاند، آستينهاي پيراهن كار آبي رنگ خود را با نقطههاي كوچك رنگ نقاشي كرد و آن را هنگامي كه با هم براي نقاشي بيرون ميرفتند ميپوشيد.
نقاشي به شيوة مدرن
وان گوگ در اوايل سال 1888 در تكچهرهاي از خود مقابل سه پايه، و نيز در يكي از تكچهرههاي پاريسياش آنچه را كه سينياك به او آموخته بود به كار بست؛ اما باز هم چيزهاي بسياري از تخيل خود به آنها افزود. در اينجا او حتي تخته رنگ خود را با تكه رنگهاي كوچك نقاشي كرده است. در تكچهرة خود با كلاه نمدي خاكستري، خطوط منقطع رنگي از انحناي سطوح چهره و شانهها و همچنين از خطوط كناري سر و بالا تنه پيروي ميكنند. همان طور كه سينياك به او آموخته بود، خطوط منقطع رنگي صورت، مو، لباس، و كلاه در فاصله معيني از چشم بيننده با هم تركيب ميشوند و شبيه رنگ واقعي شيء نقاشي شده جلوه ميكنند، اما از نزديك مثل ماسكهاي كارناوال ديده ميشوند.
تكچهرة بابا تانگي
هنگامي گه وان گوگ براي نخستين بار وارد پاريس شد، جز برادرش كسي را نميشناخت، اما اين وضع به زودي تغيير كرد. در دومين روز ورود خود به اين شهر با ژولين تانگي (Julien Tanguy) آشنا شد. او صاحب يك فروشگاه وسايل هنري بود كه در فاصلة ميان گالري هنري تئو و آپارتماني كه ونسان و تئو در آن زندگي ميكردند قرار داشت. وان گوگ ژولين تانگي را فردي مهربان و سخاوتمند يافت. اين دو برادر از روي محبت او را بابا تانگي (pere Tanguy) خطاب ميكردند.
وان گوگ در همين مغازة كوچك بابا تانگي با پل سينياك و بسياري از نقاشان ديگر آشنا شد. مغازة او محل آشنايي و تبادل عقايد نو بود. تانگي علاقهاي به هنر سنتي نداشت و نقاشيهايي را ميفروخت كه در آن زمان متفاوت و غير معمول بودند. وان گوگ تصميم گرفت با نقاشي تكچهرة بابا تانگي احترام خود را به او نشان دهد. تانگي مهربان در تابلو دستهايش را به هم گره زده و روي پاها قرار داده و عينكش را در جيب كتش گذاشته است. ديوار پشت سرش پوشيده از آثار چاپي ژاپني است.
هنگامي كه وان گوگ اين تكچهره را نقاشي ميكرد، حدود دو سال بود كه به جمع آوري نقاشيهاي چاپ ژاپني روي آورده و صاحب سدها باسمه از نوع آنهايي كه ديوار پشت سر بابا تانگي را پوشاندهاند بود. بابا تانگي ظاهراً اين كارهاي غير بومي را نه جمع آوري ميكرد و نه در مغازهاش ميفروخت . شايد تصوير آنها در پشت چهرة او عشق و احترام عميقش را به هنر بيان ميكند. اين تصاوير همچنين با طرحها و رنگهاي شاد خود تضادي در مقابل اين رنگ فروش ساده دل ايجاد كردهاند.
تانگي دقيقاً در مركز بوم قرار گرفته است و در قسمت بالاي تابلو، باسمة ژاپني معروفي از كوه فوجي ديده ميشود. خط دور گردن و برگردان يقة تانگي، سه شكل V ميسازند كه مانند شكل كوه مقدس است. زاوية بين پاهاي او نيز شكل كوه فوجي را تكرار ميكند. ولي در ديگر باسمههاي اين تابلو چيزي كه مصداق حالت او باشد ديده نميشود، بلكه نقشهايي هستند از گل و مردم و منظره. كه وان گوگ عاشق نقاشي آنها بود.
سرگرمي وان گوگ
سرزمين ژاپن موضوع دلخواه وان گوگ شده بود. او هر چيزي را در مورد اين كشور و هنر آن به دست ميآورد و ميخواند و ژاپن را جامعة ايده آلي ميدانست. او براي درك بهتر نقاشي ژاپني كپيهايي دقيق از چند باسمة ژاپني بي نظير شبيه سازي كرده بود.
گلهاي آفتابگردان
اقامت در آرل
در سرد ترين ماه سال 1888 وان گوگ پاريس را به قصد جنوب فرانسه، به اميد يافتن آفتابي درخشان، روزهايي گرم، و آسماني صاف ترك كرد. مقصد نقاش شهر باستاني آرل (Arles) بود كه حدود پانزده ماه در آنجا اقامت كرد. دوران زندگي وان گوگ در آرل ثمر بخش ترين دورة زندگي او شد؛ در اين مدت نزديك به دويست تابلو و بيش از صد طراحي و آبرنگ خلق كرد. او فعاليت پر شور خود را در آرل چنين توصيف ميكند: «مانند يك لوكوموتيو نقاشي كننده به جلو ميروم.»
زماني كه وان گوگ به آرل رسيد هيچ كس را نميشناخت، اما آنجا را به قدري دلچسب يافت كه به جستجوي مكاني براي اقامت و نقاشي پرداخت. پس از چند ماه، خانهاي در حومة شهر نزديك راه آهن و در حد استطاعت مالياش اجاره كرد كه نزديك آن باغي پر از گلهاي قرمز و صورتي بود. تا خانة جديد را رنگ كند و اسباب و اثاثي براي آن تدارك ببيند، شبها را در مسافر خانهها به صبح ميرساند. گلهاي آفتابگردان در حاشية خط آهن و گندم زارهاي طلايي رنگ، كه تا تپههاي دور دست امتداد داشتند، نقاش را براي تماشاي نقاشي به سوي خود فرا ميخواندند.
گلهاي طلايي
وان گوگ در نامههايش به تئو مشتاقانه به توصيف طبيعت پرداخت و از تركيب زيباي رنگ آبي آسمان و زرد مزارع به شگفت آمد. او شش تابلو از گلهاي آفتابگردان براي تزيين خانهاش نقاشي كرد و آنها را «سمفوني آبي و زرد» نام گذاشت و دربارة آنها نوشت : «رنگهاي زرد گلهاي آفتابگردان در كنار آبيها به آسمان شعله ميكشند»
گلهاي آفتابگردان چيده شده خيلي زود پژمرده ميشدند، بنابراين وان گوگ به هنگام سپيده دم بيدار ميشد تا به مقدار كافي گل براي نقاشي بچيند و سپس «با شتاب همه را نقاشي ميكرد» بقية روز را به نقاشي از موضوعات ديگر ميپرداخت. تصميم داشت با تابلوهايي كه از گلهاي آفتابگردان نقاشي كرده بود اتاق پذيرايي و كارگاه خود را براي استقبال از پل گوگن، دوستي كه بسيار مورد تحسين او بود، تزيين كند. او حداقل چهار تابلو از گلهاي آفتابگردان را تا زمان رسيدن گوگن كامل كرد. مهمانش شيفتة اين تابلوها شد و حتي چهرهاي از وان گوگ كشيد كه تمام بوم را با گلهاي آفتابگردان ميپوشاند.
نقاشي نور بر نور
در نقاشي گلهاي آفتابگردان، خط آبي باريكي ميز تيره را از ديوار كم رنگ جدا ميكند و به رنگ مايههاي زرد روح ميبخشد. خط آبي دور كمر گلدان نيز مرزي بين نواحي زرد تيره و زرد روشن است، و باز به همين منظور تكه خطهايي با رنگ آبي به پايين و سمت چپ گلدان اضافه شده است. وان گوگ در مورد نقاش گلهاي طلايي روي زمينة زرد ميگويد كه با مسئلهاي چون «نور بر نور» درگير بوده است. براي وان گوگ رنگ زرد مظهور خورشيد بود.
پويايي و تحرك
در تابلوي پر نشاط گلهاي آفتابگردان هر يك از پانزده گل ويژگي متفاوتي دارد، شكل و اندازهشان نيز با هم فرق دارد. برخي مملو از گلبرگاند و برخي ديگر گلبرگهايشان را تقريباً از دست دادهاند. شش گل كپهاي كه در وسط تابلو قرار دارند با مجموعهاي از ضربههاي ريز و ضخيم رنگ نارنجي تيره شكل داده شدهاند تا هنوز ناشكفته به نظر آيند. از گلهاي ديگر هم ساقههاي سبز و نارنجي به بيرون كشيده شدهاند. اين خطوط مجعد و مضرس با حركتي موجي فضاي بين گلها را پر كرده و گلدان را جان بخشيدهاند.
گلدان به دو بخش تقسيم شده كه با دو رنگ زمينة پشت تابلو در تضاد است؛ بخش بالاي گلدان با رنگهاي زنده نقاشي شده است تا در مقايسه با رنگ زرد ديوار نمود پيدا كند، و بخش پايين گلدان با زرد كم رنگ نقاشي شده است تا در مقايسه با سطح تيرة ميز جلوه گر شود. در نقاشي به شيوة ژاپني، ساية اجسام و عناصر تابلو حذف ميشود؛ وان گوگ هم تحت تاثير اين اصل پاية گلدان را مانند ديوار پشتش تخت و يكنواخت نقاشي كرده است.
تابلوي گلهاي آفتابگردان همان قدر تجليلي از طبيعت به شمار ميرود نقاشي نمادين نيز دارد. وان گوگ تقريبا دو سال بعد از كشيدن اين تابلو در نامهاي به خواهرش ويلمين (Willemien) نوشت: «گلها ميتوانند سمبل حق شناس باشند» هنگامي كه او مشغول نقاشي گلهاي آفتابگردان بود، قلبش سرشار از محبت و سپاس نسبت به برادرش به خاطر حمايت از او، به گوگن به خاطر دوستياش، و به خورشيد به خاطر گرمي و روشنايياش بود.
تراس كافهاي در شب
فضاي مأنوس
كافهها معمولا مكاني گرم و شاد و مورد علاقة هنرمندان قرن نوزدهم بودند، همان طور كه از لغت كافه بر ميآيد، مكاني براي خوردن قهوه، نوشيدني، و غذاهاي سبك است. اما آنچه در اين اماكن توجه نقاشان دورة وان گوگ را به خود جلب ميكرد بحث و گفت و گوهاي بين مشتريان دائمي بود. بعضي از آنها بيشتر اوقاتشان را در اين كافهها ميگذراندهاند و حتي نامههايشان نيز به نشاني آنجا فرستاده ميشد. وان گوگ كافه نسبتاً مناسبي را در مركز آرل ميشناخت كه مشتريان آن شبها بيرون كافه مينشستند، و براي كشيدن تابلو به آنجا ميرفت.
وان گوگ در اين تابلو از سه نوع نور مختلف استفاده كرده است. چراغ گازي كه روي ستون ديوار بيروني قرار گرفته است نور زرد شديدي از خود مي پراكند و سطح زيرين سايبان انعكاس اين نور را روي ميزها و سطح خيابان باز ميتاباند. نور ديگري كه كمي ملايم تر است،از درها و پنجرهها به بيرون ميتابد. براي خلق اين نور وان گوگ تكههايي از نور نارنجي را بر فضاي بوم نقش كرده است كه وسيع ترين آن را ميتوان روي پنجرهها و درهاي كافه و مغازهاي كه در گوشة ميدانچه قرار دارد مشاهده كرد. سومين نور اين تابلو، نور مهتاب و ستارههاست، برخي از ستارهها را وان گوگ با ضربههاي نقرهاي رنگ و همچون درخشش واقعي ستارهها نقاشي كرده است. تقريباً به نظر ميرسد كه سطح ميزها نور مهتاب را باز تاباندهاند.
شب رنگي
در اين تابلو پيكرههايي سايه وار و كوچك در تضاد با رنگهاي شاد زير سايبان قرار گرفتهاند. خطوط موربي كه با شيارهاي سنگفرش خيابان، تراس نارنجي رنگ، و بالا و پايين درها و پنجرهها به وجود آمدهاند، جملگي نگاه را به سوي اين پيكرهها ميكشانند. مردي در حال ورود به كافه و پيشخدمتي آمادة گرفتن سفارش از چند مشتري است. مشتريان زير نور خيره كنندة چراغ گازي كه باعث درخشش رنگ هاي ديوارها و خيابان ميشود نشستهاند. رنگ ديوارهاي كافه از زرد به نارنجي، و نيز به سبز ميگرايد و سنگفرش خيابان به رنگهاي بنفش مايل به صورتي، بنفش مايل به آبي، زرد، نارنجي و حتي كمي صورتي ديده ميشود. وان گوگ در نامهاي به تئو نوشت: «شب زيبا و رنگينتر از روز است» او از نقاشي به هنگام شب و با رنگهاي بنفش و سبز و بدون استفاده از رنگ سياه بسيار به خود ميباليد. علاقة او به رنگها در استفادة دست و دل باز از آنها به خوبي آشكار است. حتي در نمونة چاپي اين اثر، ضربههاي ضخيم قلم موي او در سطح زيرين سايبان و در رنگ سبز تيرة شاخههاي كاج مقابل كافه به خوبي آشكار است.
فصل درو در لاكرو ( La Crau)
دريايي از مزارع
در ماههاي ژوئن و ژوئية سال 1888، وان گوگ مدام در اطراف نواحي سر سبز شهر آرل به گردش ميپرداخت. براي خواهرش نقل ميكند كه در اين گشتنها، با سه پايه و بوم و رنگ و ساير وسايل آويخته از دوش و كول و بازوهاش، شبيه به يك جوجه تيغي خاك آلود شده است. منطقة لاكرو در پنج كيلومتري شمال شرقي آرل قرار دارد و وان گوگ حدود پنجاه بار براي نقاشي و طراحي از مزارع و خانهها به آنجا رفت. هر چند تابلوي فصل درو در لاكرو حالتي از سكوت و آرامش دارد، وان گوگ در حال نقاشي مرتباً مجبور بود با بادهاي شديد و مداوم منطقه مقابله كند. پشههاي مزاحم نيز در آنجا فراوان بودند. به گفتة خودش: «بوم در تمام مدت ميلرزيد» و «اگر منظرهاي بتواند تمام اين مشكلات را از خاطرتان بزدايد بايد چيزي خاص براي جذب شما داشته باشد»
وان گوگ مزارع لاكرو را «به زيبايي و بي كراني دريا» ديد و بر آن بود تا زمين را به خاطر بسپارد، زيرا چيز متفاوتي در ذهن خود احساس ميكرد. او قصد نداشت منظره را از زاوية پايين نقاشي كند، چون مانع از آن ميشد كه گستردگي دشت به چشم آيد. ميخواست كه احساس بي كراني مناظر گستردة ياكوپ وان رويسدال (Jacob van Ruisdael) رادر نقاشيهاي خود منعكس كند؛ در نقاشيهاي وان رويسدال صحنهها از زاوية بالا تصوير شدهاند. وان گوگ هم، به رغم طرحهاي متعدد از دشت از زاوية پايين،آن را از زاوية بالا نقاشي كرد. پرسپكتيو از زاوية بالا باعث شد تا مزارع وسيعتر از آنچه وان گوگ با چشم خود ميديد ديده شوند.
گاري آبي رنگ
وان گوگ بر آن بود تا چشم بيننده را بي درنگ از زمينة جلو تابلو به پس زمينة تابلو بكشاند، كه البته با اجرايي دقيق به هدف خود دست يافت. تكه رنگهاي باريك حاصل ضربه هاي قلم مو در پايين بوم چشم بيننده را بلافاصله به سمت دو مزرعة كوچك سوق ميدهد.
در كنار حصار ميانة مزرعه يك گاري آبي رنگ مركز تابلو را تشكيل داده است. ديركهاي حصار چوبي چشم را، قبل از ديدن گندم زار سبز ميانة دشت و كشتزار زرد رنگ دور دست، از اين سو به آن سوي بوم هدايت ميكنند. وان گوگ مزارع را با خطوطي از هم تفكيك كرده است كه به سمت صومعه و تپههاي دور دست هدايت ميشوند. در پايان تابستان آن سال وان گوگ به اين نتيجه رسيد كه اين نقاشي بهترين اثر او تا آن زمان بوده است.
مبلغ قابل پرداخت 24,300 تومان