عنوان صفحه
بررسي علايم باليني و آزمايشگاهي لوسمي سلول مويي و ميزان پاسخ دهي به داروي کلادريبين (Cladribine). 1
چکيده. 1
مقدمه. 2
روش بررسي.. 4
نتايج... 5
بحث.... 7
مقايسه روش هاي درماني اسپلنکتومي و کلادريبين در مبتلايان به لوسمي سلول مويي: مطالعه کلينيکي.. 9
زمينه و هدف.... 9
مقدمه. 9
روش بررسي.. 11
يافته ها13
بحث.... 14
الگوریتم پیشنهادی برای درمان لوسمی سلول موییترجمه مقاله. 18
ترجمه مقاله. 19
تغييرات ايميونوفنوتيپي در لوسمي سلول مويي.. 19
بحث.... 20
نتيجه گيري... 22
منابع.. 31
لوسمي سلول مويي سرطان نادري است که در صورت تشخيص به موقع، در اغلب موارد بادرمان مناسب، قابل علاج و در صورت عدم تشخيص و درمان، يک بيماري کشنده است. اين بيماري با علايم ناشي از کاهش ردههاي خوني و بزرگي طحال، خود را نشان مي دهد که اگر به فکر آن نباشيم، با خيلي از بيماري هاي ديگر اشتباه مي شود.
هدف از اين مطالعه که به صورت آينده نگر روي 25 بيمار مبتلا صورت گرفته است، بررسي شيوع علايم باليني و آزمايشگاهي اوليه جهت تشخيص زودتر و همچنين ميزان پاسخ دهي آنها به داروي انتخابي آن يعني کلادريبين در بين بيماران مورد مطالعه و مقايسه آن با پاسخ ساير کشورها مي باشد.
لوسمي سلول مويي (Hairy Cell Leukemia) يک اختلال مزمن سلول هاي رده B لنفاوي است که اولين بار در سال 1958 توصيف شده است. شيوع اين بيماري بين 6/0 تا 9/2 در هر يک ميليون نفر جمعيت و در مردان 4 تا 5 برابر زنان با متوسط سني بين 50 تا 55 سال است.
وجود برجستگي هاي سيتوپلاسمي مويي شکل اين سلول ها علت اين نامگذاري است و ديده شدن اين سلولهاي تک هسته اي با زوايد سيتوپلاسمي مشخص در خون محيطي، يکي از مهم ترين روشهاي تشخيص آن است.
طحال بزرگ بدون بزرگي غده لنفاوي و رنگ پريدگي، شايع ترين يافته باليني است. ضعف و بيحالي و خستگي زودرس به همراه کاهش دو يا سه رده سلول هاي خوني از مهم ترين يافته هاي ديگر اين بيماري است. جايگزيني مغز استخوان توسط سلول هاي مويي، فيبروز رتيکولين در مغز استخوان، مهار خونسازي توسط سايتوکاين هاي رها شده از سلول هاي مويي مثل TNF-a و اسپلتومگالي از علل سيتوپني در اين بيماران است.
TL-2 که گيرنده آن CD25 مي باشد در پاتوژنز بيماري نقش دارد شايع ترين علت مرگ اين بيماران عفونت است که عواملي چون نوتروپني، مونوسيتوپني، کاهش ايمونوگلبولين ها و اختلال عملکرد لنفوسيت ها عامل زمينه اي آن در اين بيماري است.
ميکروب هاي پيوژنيک گرم مثبت و منفي شايع ترين عوامل باکتريال عفونت هستند ولي عفونت با ارگانيسمهاي ناشايع مثل مايکوباکتريوم ها، قارچ ها، لژيونلا و پنوموسيستيس کاريني نيز به وفور در اين بيماري ديده مي شود.
نمونه گيري از مغز استخوان و ديده شدن سلول هاي مويي که به صورت منتشر يا فوکال با طرح يک نماي خاص به نام لانه زنبور عسل (Honey Combing) مغز استخوان را درگير کرده اند از روشهاي اصلي تشخيص اين بيماري است. از مشخصات ديگراين بيماري وجود اسيد فسفاتاز ايزوآنزيم 5 در سيتوپلاسم سلولهاي مويي است که اين ايزوآنزيم توسط تارتارات مهار نمي شود و به آن مقاوم است (Tartarat resistant acid phosphatase=TRAP) هر چند وجود TRAP مثبت پاتوگنوميک اين بيماري نيست ولي يک تست مهم در افتراق اين بيماري از ساير بيماري ها است.
در مطالعه اي که روي 29 بيمار صورت گرفته 76% بيماران تست TRAP مثبت داشتند و 21% مشکوک و 3% منفي کاذب داشتند. مطالعات ايمونوفنوتايپينگ در تشخيص لوسمي سلول مويي از ساير بدخيمي هاي رده B مفيد است. ترکيبات آنالوگ هاي پوريني مثل 2- کلرو دزوکسي آدنوزين (Cladribine) مي توانند باعث ايجاد اثرات درماني طولاني مدت در اين بيماران شوند. قبل از آن از اسپلنکتومي و اينترفرون آلفا در درمان اين بيماران استفاده مي شد ولي با کشف اين داروها انقلاب عظيمي در روش درمان صورت گرفت.
در مطالعه اي که روي 26 بيمار از ژانويه 1992 تا ژوئن 1993 صورت گرفته بود، ديده شد از 25 بيماري که روي داروي کلادريبين قرار گرفتند، 21 بيمار بهبودي کامل، 3 بيمار بهبودي نسبي و 1 بيمار هيچ پاسخي نشان نداد. در يک تحقيقي که در اتريش بين سال هاي 1993 تا 1997 روي 14 بيمار صورت گرفت ملاحظه شد که 6 بيمار با داروي کلادريبين بهبودي کامل داشتند، 2 بيمار به درمان پاسخ ندادند و بقيه پاسخ نسبي داشتند. در 8 بيمار عوارض جانبي، نظير تب و نوتروپني حادث شد و 2 نفر نيز عود داشتند.
اين مطالعه از نوع توصيفي- تحليلي است. روش نمونه گيري به صورت سرشماري بوده و 25 بيمار که براساس يافته هاي باليني (ضعف و بي حالي، رنگ پريدگي، طحال بزرگ) و آزمايشگاهي CBC) ، لام خون محيطي،بيوپسي مغز استخوان، رنگ آميزي TRAP، فلوسايتومتري) در بيمارستان هاي وابسته به دانشگاههاي علوم پزشکي شهيد بهشتي تهران و شهيد صدوقي يزد، طي سالهاي 1378 تا 1384 تشخيص قطعي لوسمي سلول مويي در آنها مسجل شد به صورت Sequential جزو جامعه مورد بررسي قرار گرفته و طي يک پرسشنامه اي از نظر سن، جنس، علت اوليه مراجعه، يافته هاي باليني، آزمايشگاهي و راديولوژيک، مورد ارزيابي قرار گرفتند.
لازم به ذکر است که حدود 330 بيمار که در ويزيت هاي اوليه، احتمال اين بيماري در آنها وجود داشت به ما ارجاع شدند که با بررسي هاي کامل تر، براساس نمونه مغز استخوان و مجموع شواهد ديگر، کلا 25 نفر با تشخيص قطعي HCL ، تحت بررسي قرار گرفتند. 21 بيمار از اين 25 بيمار (5 زن و 16 مرد) که براساس معيار WHO انديکاسيون درمان داشتند، روي داروي کلادريبين (Cladribine) قرار گرفتند.
کلادريبين يک داروي شيمي درماني از دسته نوکلئوزيد آنالوگهاست که به صورت ويال هاي 10 و 20 ميلي گرمي موجود است. به بيماران 1/0 ميلي گرم به ازاي هر کيلوگرم وزن در روز به مدت 7 روز به صورت انفوزيون 24 ساعته تجويز شد.
سپس در فواصل منظم (هر هفته براي 4 هفته و سپس هر ماه براي 3 ماه) بهبودي باليني براساس بهبودي جسمي و وضعيت اندازه طحال و بهبودي آزمايشگاهي براساس CBC و diff مورد ارزيابي قرار گرفت. بيوپسي مغز استخوان، سه ماه پس از درمان در همه بيماران انجام شد و در موارد مشکوک پاسخ به درمان، در عده اي از آنها 3 ماه بعد مجدداً تکرار شد و نتايج آنها ثبت گرديد.
پاسخ کامل يا (CR) Partial Response در صورتي در نظر گرفته مي شد که بيمار احساس بهبودي کرده،معاينه باليني نرمال باشد، ميزان هموگلوبين بالاي 12 گرم درصد در خانم ها و بالاي 13 در آقايان، نوتروفيل بالاي 1500 در ميکروليتر و پلاکت بالاي 000/100 در ميکروليتر شده و سلول مويي در مغز استخوان کمتر از 5% باشد. پاسخ نسبي يا Partial Response(PR) به معناي بهبود بيش از 50% اندکس هاي خوني و کاهش بيش از 50% سلول هاي مويي در مغز استخوان است.
پس از اتمام کا ر، اطلاعات موجود در نرم افزار SPSS ver 14 وارد شد و جداول Crosstab استخراج شد و چون جامعه ي مورد بررسي کوچک بوده است، آزمون آماري خاصي مورد استفاده قرار نگرفت و فقط نتايج عددي به صورت درصد بيان شده است.
براساس مطالعه ما، 20 نفر بيماران مرد (80%) و 5 نفر زن بودند (20%) و سن متوسط بيماران 62 سال بود (کمترين سن، 37 سال و بالاترين 83 سال بود) (جدول 1).
شايع ترين علامت اوليه مراجعه که منجر به تشخيص HCL در اين بيماران شد، ضعف و بي حالي ناشي از کم خوني بود (4 زن و از 5 زن (80%) و16 مرد از 20 مرد (80%)) . درد فلانک چپ ناشي از طحال بزرگ در يک زن و يک مرد و عفونت مکرر در دو مرد، اولين علامت منجر به تشخيص اين بيماري بود.لازم به ذکر است که احساس فشار و وجود توده در فلانک سمت چپ در 3 زن (60%) و 11 (55%) بيمار ديگر نيز وجود داشت ولي علت اوليه مراجعه نبود (64% کل بيماران).
همچنين وجود عفونت هاي مکرر نيز در شرح حال 13 بيمار از کل 25 بيمار ديگر کشف شد (52%) که علت مراجعه اوليه نيز نبود (جدول 2).
2 بيمار مرد باقيمانده نيز طي يک معاينه روتين و CBC همراه، به طور اتفاقي کشف شدند.
شايع ترين يافته در معاينه باليني طحال بزرگ بود که در تمامي زنان (5 زن) و 80% مردان (16 مرد) اين يافته وجود داشت و به طور متوسط طحال 4 تا 5 سانتي متر زير لبه دنده حس مي شد. (در 20 نفر طحال به سختي لمس شد). در 4 نفر ديگر نيز اصلا طحال لمس نشد.
در سونوگرافي، در تمامي بيماران، طحال بزرگ تر از حد نرمال بود. ديده شدن سلول مويي در خون محيطي (92% موارد) ، تعداد گلبول هاي سفيد پايين يعني زير 4000 در ميکروليتر (84%) ، و آنمي يعني هموگلوبين زير 12 گرم درصد در خانم ها و زير 13 گرم درصد در آقايان (76%) ، به ترتيب شايع ترين يافته هاي آزمايشگاهي در اين بيماران بودند.
مبلغ قابل پرداخت 17,415 تومان
برچسب های مهم