بررسی جایگاه جعبه سیاه در مدیریت منابع انسانی 34 صفحه با منابع
چکیده:
در دهۀ گذشته، تلاشهای زیادی صورت پذیرفت تا نشان داده شود که مدیریت نیروی انسانی بر عملکرد سازمان تأثیر مثبت میگذارد. اما در بیشتر تحقیقاتی که تأثیر سیاستهای مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمانی را سنجیدهاند اثر نظامها یا رویههای منفرد مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمان بررسی شده است. اصولاً، این تحقیقات مراحل میانه یا متغیرهای واسطهای را که بین مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمان قرار دارند نادیده گرفتهاند. موضوعی که لازم است در ادبیات مدیریت نیروی انسانی توضیح داده شود فرایندها و راه کارهایی است که به وسیلۀ آنها مدیر نیروی انسانی بر عملکرد سازمان تأثیر میگذارد. این فرایندها و راه کارها عموماً تحت عنوان«جعبۀ سیاه» شناخته میشود. در این مقاله، مهمترین تحقیقات صورت گرفته دربارۀ جعبۀ سیاه بررسی خواهد شد. این مقاله با استفاده از مطالعۀ منابع کتابخانهای، از جمله کتب و مقالات، تدوین شده است. در این مقاله، جعبۀ سیاه از شش دیدگاه الگوی پرسل (2003)، دیدگاه فاصلۀ خروجیها، دیدگاه مشاغل راهبردی، انعطاف پذیری نیروی انسانی، توجه به ارزشهای مشترک و جو سازمانی و انگیزۀ داخلی کارکنان بررسی شده است.
کلید واژهها:
مدیریت منابع انسانی، عملکرد سازمان، جعبۀ سیاه
مقدمه
در اواخر دهۀ 1980 و اوایل دهۀ 1990، تحقیقات در زمینۀ مدیریت منابع انسانی بر روی چند موضوع متمرکز شد. یکی از این موارد جنبههای نرم یا سخت مدیریت منابع انسانی و میزان اهمیت هر یک در سازمانها بود. دستۀ دیگری از تحقیقات روی بهترین فرایندهای مدیریت منابع انسانی متمرکز شد. اما میتوان گفت موضوع اصلی تحقیقات از دهۀ 1990 در زمینۀ تأثیر مدیریت منابع انسانی بر عملکرد است. یکی از انگیزههای اصلی برای این دسته تحقیقات این حقیقت است که مدیریت منابع انسانی در بحران قرار دارد؛ به میزان روز افزونی به آن حمله و انتقاد شده است و باید بتواند حقانیت خود را ثابت کند. دلیل اصلی این امر مواجه شدن با چشم اندازی است که ادعا میکند مدیریت منابع انسانی میتواند سهم شایانی از وظایف سنتی خود را برون سپاری کند (Edgar & Geare,2009).
همچنین، در این میان محققانی هستند که به تأثیر مثبت رویههای مدیریت منابع انسانی بر افزایش رضایت شغلی، تعهد و عملکرد مثبت سازمانی مشکوکاند(Edward & Wright, 2001).
بنابراین، دانشگاهیان و اهل فن مدتهاست به توسعهی نظریههایی که چگونه بهبود عملکرد فردی و سازمانی از طریق مدیریت نیروی انسانی را توضیح دهد توجه دارند. در دهۀ گذشته، تلاشهای زیادی در این زمینه شده است(Harney & Jordan,2008).
اما به نظر میرسد که این تحقیقات به تنهایی کافی نیست. در چارچوبهای نظریه، مشخص نیست که کدام یک از سیاستهای مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمان اثر گذاری بیشتری دارد. همچنین، در بیشتر تحقیقاتی که تأثیر سیاستهای مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمانی را سنجیده است، اثر نظامها یا رویههای منفرد مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمان بررسی نشده است. در این تحقیقات، اصولاً مراحل میانه یا متغیرهای واسطهای که بین مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمان قرار دارند نادیده گرفته شده است.
موضوعی که لازم است در ادبیات مدیریت منابع انسانی توضیح داده شود فرایندها و راه کارهایی است که به وسیلۀ انها مدیریت نیروی انسانی بر عملکرد سازمان تأثیر میگذارد. این فرایندها و راه کارها عموماً تحت عنوان « جعبۀ سیاه» معرفی میشود.
تحقیقات زیادی برای باز کردن جعبۀ سیاه در ادبیات مدیریت منابع انسانی آغاز شده است (Harney & Jordan,2008) . کاتو و بودوارد(2010) نتایجی را که بوسلی در سال 2005 از تجزیه و تحلیل 104 تحقیق به دست آورده بود انعکاس میدهند. در بررسی بوسلی (2005) بیان شده بود که اختلاف زیادی در اجزای تشکیل دهندۀ جعبۀ سیاه در ادبیات مدیریت منابع انسانی وجود دارد.
در بسیاری از تحقیقات صورت گرفته در زمینۀ مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمانی، به جعبۀ سیاه توجه نشده است، ولی برخی از محققان نیز آن را مهم دانسته و در الگوهای متعدد پژوهشی خود در نظر گرفتهاند. همچنین هر یک از تحقیقات صورت گرفته در زمینۀ رابطۀ مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمان به جنبههای خاصی از این رابطه توجه کرده است. در مجموع، میتوان گفت، با وجود اهمیت جعبۀ سیاه در تحقیقات مدیریت منابع انسانی، فقر ادبیات در این حوزه در میان مقالات انگلیسی مشهود است. با بررسی منابع انسانی موجود نیز مشخص شد که محققان ایرانی به رابطۀ مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمان توجه کمی داشتهاند. علاوه بر این، شواهدی مبنی بر بررسی جعبۀ سیاه در ادبیات فارسی یافت نشد. بنابراین، با در نظر گرفتن اهمیت این موضوع در مدیریت منابع انسانی و فقر ادبیات فارسی بر آن شدیم تا، با مرور بررسیهای صورت گرفته در این زمینه دریچهای به روی محققان مدیریت منابع انسانی در ایران بگشاییم. در مقالۀ حاضر، اهم تحقیقات صورت گرفته دربارۀ جعبۀ سیاه بررسی خواهد شد.
در این مقاله، ابتدا ادبیات مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمان بررسی میشود. سپس، مفهوم جعبۀ سیاه در مدیریت منابع انسانی شرح داده میشود. در قسمت آخر، به بازکردن جعبۀ سیاه در مدیریت منابع انسانی پرداخته میشود. برای باز کردن جعبۀ سیاه از شش الگو استفاده میشود که عبارت است از الگوی پرسل(2003). دیدگاه فاصلۀ خروجیها، دیدگاه مشاغل راهبردی، انعطاف پذیری نیروی انسانی، توجه به ارزشهای مشترک و جو سازمانی و انگیزۀ داخلی کارکنان. هر یک از این الگوها به صورت مشروح در مقاله شرح داده شده است. در پایان، به نتیجه گیری مطالب میپردازیم.
مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمان
از دهۀ 1990، موضوع اصلی تحقیقات مدیریت منابع انسانی تأثیر نظامها و رویههای مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمان بوده است (Edgar & Geare,2009).
در این دهه، محققان زیادی پذیرفتند که مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمان تأثیر دارد. (Huselid,1995, Guthrie,2001,Becer & Gerhart,1996) . تفکر پذیرفته شده این بود که بهترین رویههای مدیریت منابع انسانی انهایی است که دانش، مهارتها و توانایی کارکنان را افزایش دهد؛ در نتیجه، رضایت شغلی و بهره وری بیشتر، ریزش و گردش کارکنان کمتر و تصمیم گیریها بهتر و سریع تر خواهد شد. این امور، سرانجام، موجب بهبود عملکرد سازمانی میشود.(Combs & Liu, 2006).
تایرنیو و همکارانش(2007) با استفاده از ادبیات مدیریت راهبردی منابع انسانی توانستند ارتباط بین رویههای مدیریت منابع انسانی و خروجیهای سازمان را در سه سطح تعریف کنند. این دیدگاهها با سه عنوان جهانی، اقتضایی و پیکر بندی معرفی شده است. پایهای ترین دیدگاه دیدگاه جهانی است. براساس دیدگاه جهانی، برخی از رویههای منابع انسانی، مانند آموزش، رویههای کاری هستند که تقریباً همگان بر افزایش اثر بخشی سازمانهایی که از آنها استفاده میکنند معترفاند. فرض اولیهی دیدگاه جهانی آن است که استفادهی بیشتر از رویههای خاص مدیریت منابع انسانی باعث عملکرد بهتر سازمان میشود. (Tharenou et al, 2007). دیدگاه دوم به عنوان دیدگاه اقتضایی شناخته میشود. فرض عمومی دیدگاه اقتضایی آن است که بین رویههای خاص مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمانی براساس عوامل کلیدی در بستر سازمان و همچنین راهبردهای سازمان ارتباط وجود دارد. بنابراین، سازمانهای با راهبردهای خاص به رویههایی خاص در مدیریت منابع انسانی بیشتر نیاز دارند تا سازمانهایی که راهبردهای متفاوتی دارند. دیدگاه اتقضایی از دیدگاه جهانی پیچیده تر است. زیرا ارتباط بین رویههای مدیریت منابع انسانی و عوامل سازمانی را مد نظر قرار میدهد. سازمانهایی که تجانس بیشتری بین رویههای مدیریت منابع انسانی آنها با راهبردهایشان یا با دیگر عوامل مرتبط با بستر سازمان وجود دارد عملکرد بهتری را نشان خواهند داد (Tharenou et al. 2007). دیدگاه سوم، دیدگاه پیکر بندی است. طبق پیشنهاد این دیدگاه، انواع ایدئال یا پیکربندیهای ایدئال منابع انسانی وجود دارد که نظامهای منابع انسانی را که منجر به عملکرد بالا میشود تشکیل میدهند. در نظامهای عملکرد بالا، رویههای منابع انسانی باید مکمل و به هم وابسته باشند تا بتوانند با هم کار کنند و ظرفیتهای منابع انسانی با ارزش و کم یاب را برای افزایش اثر بخشی سازمان توسعه دهند.(Tharenou et al, 2007). با توجه به دسته بندی سه گانهی فوق که ادبیات مدیریت راهبردی منابع انسانی از ارتباط بین مدیریت نیروی انسانی و عملکرد سازمان ارائه میکند میتوان نوعی ارتباط بین این دو مقوله را پیش بینی کرد.
تعدادی از رویههای مدیریت منابع انسانی، که بیشتری تأثیر را بر عملکرد سازمان داشتهاند، به عنوان رویههای مدیریت منابع انسانی عملکرد بالا یا مدیریت عملکرد بالا معرفی شدهاند. هدف مدیریت عملکرد بالا تأثیرگذاری بر عملکرد سازمان، از طریق افزایش بهره وری، افزایش کیفیت کار و خدمات ارائه شده، افزایش کیفی سطح خدمات مشتری، افزایش سود، رشد بیشتر و ارزش بیشتر برای سهامداران، به کمک کارکنان سازمان است(آرمسترانگ، ترجمۀ اعرابی و ایزدی، 1386).
بهترین تعریف رویههای مدیریت منابع انسانی عملکرد بالا را وزارت کار آمریکا(1993) ارائه کرده است. مشخصات این رویهها به شرح زیر است(آرمسترانگ، ترجمۀ اعرابی و ایزدی، 1386):
* نظامهای دقیق و گستردهی جذب نیرو، انتخاب و آموزش؛
* نظامهای دقیق رسمی تسهیم اطلاعات با افرادی که در سازمان کار میکنند؛
* طراحی دقیق مشاغل؛
* فرایندهای مشارکت گسترده؛
* بررسی دیدگاهها؛
* ارزیابی عملکردها؛
* رویههای کاری مناسب؛
* طرحهای پرداخت و پیشبردی که عملکرد خوب کارکنان را کشف کند و به آنها پاداش مالی بدهد.
همچنین بمبرگر و مشولام(2000)، با توجه به دیدگاه دلری و دتی (1996) و اسنل (1992)، رویههای مدیریت منابع انسانی عملکرد بالا را تشریح کردهاند. آنها با توجه به دیدگاه منبع محور دلری و دتی(1996) گسترهای را که رویههای مدیریت منابع انسانی باعث تسهیل در توسعۀ داخلی کارکنان میشود. مانند آموزش و مسیرهای شغلی وسیع به عنوان رویههای عملکرد بالا معرفی کردهاند. از سوی دیگر، اسنل(1992) اندازه گیری رویههای عملکرد بالا را با هدایت و نظارت بر عملکرد کارکنان توضیح میدهد. هر دو دیدگاه ناکافی به نظر میرسند و نمیتوانند نیازهای سازمانهای پیشرفتهی امروزی را در محیطهای پر رقابت کنونی جواب گو باشند. بنابراین، بمبرگر و مشولام(2000) دو دیدگاه فوق را با هم در یک چارچوب واحد تلفیق کردند و ایدۀ رویههای مدیریت منابع انسانی عملکرد بالا را توسعه دادند. رویههای مدیریت انسانی عملکرد بالا سامل قسمتهای اصلی زیر است که عبارت است از(Zhang et al, 2008) :
- فرایندهای مرتبط با مسیرهای حرکت کارکنان در داخل سازمان که شامل استخدام انتخابی، آموزش، حرکت کارکنان( برای مثال مسیر شغلهای وسیع، ارتقا در داخل سازمان) و تضمین امنیت شغلی است.
- فرایندهای مرتبط با ارزیابی و پاداشها که شامل جبران خدمات و دیگر منافع مانند پاداشهای باز و زیاد است.
- فرایندهای مرتبط با استخدام که شامل طراحی شغل( مانند شرح شغلهای وسیع، شغلهای انعطاف پذیر) و برانگیختن افراد برای مشارکت است.
پفر(1998) هماهنگی بین هفت رویه مدیریت منابع انسانی را باعث افزایش عملکرد سازمان میدانست. این هفت فرایند عبارت است از (آرمسترانگ، ترجمۀ اعرابی و ایزدی، 1386):
* امنیت کارکنان؛
* استخدام انتخابی؛
* تیمهای خود مدیر؛
* جبران خدمات بالا بر اساس عملکرد؛
* آموزش؛
* از بین بردن تبعیضها؛
* تسهیم اطلاعات.
اما، در این میان، محققانی وجود دارند که به تأثیر مثبت رویههای مدیریت منابع انسانی بر افزایش رضایت شغلی، تعهد و عملکرد مثبت سازمانی مشکوکاند. برای مثال، ادواردز و رایت(2001) به شواهد زیادی اشاره میکنند که تغییر بهره وری اقتصاد بریتانیا در دهۀ 1980 را ناشی از خسارتهای شغلی میدانند. همچنین، فرنی و مت کالف(1995) به از دست رفتن امنیت شغلی و ارزیابی عملکرد اشاره میکنند. در ادبیات مدیریت نیروی انسانی، امنیت شغلی و ارزیابی شغلی هر دو به عنوان بهترین رویهها شناخته میشوند؛ در حالی که به نظر فرنی و مت کالف، بر عملکرد سازمان اثر تعیین کنندهای ندارند. (Edgar & Geare,2009).
از سوی دیگر، گرهارت و رایت کیفیت پژوهشهای صورت گرفتۀ مدیریت منابع انسانی عملکرد را در مقالاتی که در مجلۀ روان شناسی کارکنان منتشر شد زیر سؤال بردند. آنها بیان کردند:« قبل از آن که محققان مدیریت منابع انسانی راهبردی بتوانند قویاً اثر مثبت مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمانی را بیان کنند، باید ابزار بهتری برای کاهش خطاهای اندازه گیری که در این دست پژوهشها رخ میدهد پیدا شود، چه این خطاها تصادفی و چه نظام مند باشد».
نگرانی دیگر به مسئلۀ رابطۀ علت و معلولی بین مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمانی مربوط میشود. رایت و هاگرتی(2005) و پاو و بوسلی(2005) بیان میکنند که همبستگی بین رویههای منابع انسانی و عملکرد میتواند ناشی از رابطۀ علت و معلولی برعکس باشد. یعنی ممکن است، به جای آن که رویههای مدیریت منابع انسانی باعث موفقیت اقتصادی شود. موفقیت اقتصادی باعث ایجاد این رویههای مدیریت منابع انسانی در سازمان شود.
صرف نظر از این واقعیت که مدیریت منابع انسانی عملکرد را بهبود میدهد یا خیر، موضوعات دیگری نیز باید توجه شود (Edgar & Geara,2009).
از سوی دیگر، گرهارت و رایت کیفیت پژوهشهای صورت گرفتۀ مدیریت منابع انسانی عملکرد را در مقالاتی که در مجلۀ روان شناسی کارکنان منتشر شد زیر سؤال بردند. آنها بیان کردند:« قبل از آن که محققان مدیریت منابع انسانی راهبردی بتوانند قویاً اثر مثبت مدیریت منابع انسانی بر عملکرد سازمانی را بیان کنند، باید ابزار بهتری برای کاهش خطاهای اندازه گیری که در این دست پژوهشها رخ میدهد پیدا شود چه این خطاها تصادفی و چه نظام مند باشد».
نگرانی دیگر به مسئلۀ رابطۀ علت و معلولی بین مدیریت منابع انسانی و عملکرد سازمانی مربوط میشود. رایت و هاگرتی(2005) و پاو و بوسلی(2005) بیان میکنند که همبستگی بین رویههای منابع انسانی و عملکرد میتواند ناشی از رابطۀ علت و معلولی برعکس باشد. یعنی ممکن است، به جای آن که رویههای مدیریت منابع انسانی باعث موفقیت اقتصادی شود موفقیت اقتصادی باعث ایجاد این رویههای مدیریت منابع انسانی در سازمان شود.
مبلغ قابل پرداخت 17,415 تومان
برچسب های مهم