30 صفحه
مقدمه
علت پيدايش كشورهاي جهان سوم
مسائل و مشكلات كشورهاي جهان سوم
زير ساخت هاى اقتصادى
ارتباطات
انرژى
آموزش و پرورش
کشاورزى
نتيجهگيري
منابع
مشكلات اقتصادي جهان سوم
مقدمه
جهان سوم third world در مقابل جهان اول كه متشكل از نظامهاي مردمسالار پيشرفتهی سرمايهداري و جهان دوم، متشكل از كشورهاي پيشرفته صنعتي كمونيست، بود قرار داشت و اصطلاح جهان سوم براي اولين بار توسط "آلفودسووي" به منظور طبقهبندي آن دسته از كشورهاي جهان كه از دو بلوك سياسي– نظامي و اقتصادي آن زمان(بلوك شرق و غرب) خارج بودند به كار برده شد، و بعد از آن اين اصطلاح نامي شد براي اغلب كشورهاي آسيايي-آفريقاي و امريكاي لاتين كه هم داراي اقتصادي ضعيف بودند و اغلب آنها بعد از جنگ جهاني دوم از چنگ استعمار رهايي يافته و به استقلال رسيده بودند.
اين كشورها زماني به استقلال رسيدند كه جنگ سرد بين دو بلوك شرق و غرب حاكم بود و اغلب آنها كه با كشورهاي استعمارگر سر ستيز داشتند با هم هماهنگ شدند كه هيچكدام به اين دو اردوگاه جنگ سرد نپيوندند و در بين سالهاي 1960-1950 سعي كردند يك هويت سياسي مستقل براي خود تعريف كنند كه آنها را از دو گروه كشورهاي "كاپيتاليست و سوسياليست" جدا كند كه رهبران اين جنبش عبارت بودند از "جواهر لعل نهرو" از هندوستان، "جمال عبدالناصر" از مصر، "سوكارنو" از اندونزي و رهبران ديگري كه هدايت اين كشورها را در دست داشتند.
اين كشورها كه عنوان "عدم تعهد" در مقابل شرق و غرب را بر خود نهاده بودند در سال 1955 در كنفرانس باندونگ در اندونزي گردهم آمدند با اين هدف كه در برابر دو گروه كشورهاي شرق و غرب يك نيروي سوم بهوجود آورند. و عامل همبستگي آنها نيز تلاش در راستاي برانداختن استعمار سياسي و اقتصادي و همكاري با جنبشهاي آزاديخواه و استعمارستيز بود و مهمترين نكاتي كه در اين كنفرانس بر آن تأكيد داشتند عبارت بود از يكپارچگي، حاكميت و برابري ملتها و نژادها، دخالت نكردن در امر داخلي كشورها و خودداري از پيوستن به پيمانهاي دفاعي گروهي به خاطر همزيستي صلحجويانه....
لذا اين كشورها، با وجود اينكه در سازمان ملل داراي بيشترين آراء بودند اما به خاطر ضعفهاي كه در زمينهی اقتصاد، سياست و تكنولوژي و عوامل ديگر داشتند باعث شد كه كشورهاي قدرتمند و استعمارگر همچنان در اين كشورها حضوري هر چند غير مستقيم داشته باشند.
در تقسيمبندي ديگري، رهبران چين كمونيست، تفسير ديگري از جهان سوم ارائه ميدهند، طبق نظريهی "سه جهان" مائوتسه دون، امريكا و شوروي جهان اول، ژاپن و كشورهاي اروپايي غربي و كانادا جهان دوم و افريقا و امريكاي لاتين و بيشتر كشورهاي آسيايي، جهان سوم را تشكيل ميدهند، از نظر مائو و پيروانش، رابطهی اين سه جهان رابطهاي هرمي و مبتني بر قدرت بود.
علت پيدايش كشورهاي جهان سوم
در بررسي علت پيدايش كشورهاي جهان سوم به دو عامل ميتوان اشاره كرد:
1- افزايش حركتهاي ناسيوناليستي در پي افزايش آگاهيهاي مردمي: ناسيوناليسم واكنشي بود كه در قلمرو سياسي يك كشور با مشتركات، فرهنگ، زبان، آداب سنن و تعلقات خوني، نژادي، قبيلهاي به وجود ميآيد، اين وحدت و همبستگي تنها يك هدف تلقي نميشود بلكه يك فراگرد است براي رسيدن به اهداف و مقاصد بالاتر كه عبارت است از منافع و اهداف ملي.
در حدود نيمهی دوم قرن نوزدهم، اين گرايش فكري همراه تحصيلكردههاي جهان سوم در كشورهاي اروپايي به جوامع آسيايي سرايت كرد. همين گروه نخبگان بودند كه پس از مراجعت از مدارس خارجي تحت تاثير انديشهها و افكار نوين مرتبط با اصول بنيادين آزادي و برابري و دموكراسي، با بهرهگيري ارزشهاي ملي و فرهنگ و آداب سنن و مذهب، هستههاي مقاومت و انقلاب را در مقابل استعمارگران غرب تشكيل دادند و به تدريج زمام امور حكومتهاي مستقل را در دست گرفتند اين گروه با افكار نوين خود رهبري جوامع سنتي را از دست قلدران، خانها، و روحانيون و روساي قبايلي كه بعضا جهت حفظ منافع خود با استعمارگران كنار آمده بودند، خارج ساخته و خود با تكيه بر شور ميهني و ملي، حاكم بلامنازع شدند.
اولين حركتهاي مليگرايانه در سال 1885 در هند بهوجود آمد كه رهبران آن مهاتماگاندي و جواهر لعل نهرو بودند كه براي رهايي از استعمار به ناسيوناليسم روی آوردند.
رهبران ملي اين كشورها با تكيه بر اصالتهاي قومي، فرهنگي و سوابق تاريخي گذشته، همبستگيهاي مذهبي، با تلفيقي از الگوها و اسطورههاي نو و كهنه در جهت دستيابي به آرمان استقلال و حاكميت ملي تلاش كردند، استعمارگران در واكنش به اين حركتهاي مليگرايانه ناگزير به اتخاذ مواضع جديد در برخورد با خواستههاي ملتهاي تحت ستم برآمدند و اولين گام در اين راستا تفويض استقلال و حاكميت به سرزمينهاي كوچك و بزرگ اين مستعمرات بود. چرا كه اين حركتهاي ناسيوناليستي و مليگرايانه كه همراه با آگاهيهاي روزافزون مردم همراه بود ديگر امكان استعمار مستقيم اين سرزمينها وجود نداشت. لذا سعي كردند به شيوههاي ديگري كه همان استعمار غير مستقيم بود روي آورند.
2- عامل دوم در پيدايش كشورهاي جهان سوم را ميتوان نقش قدرتهاي بزرگ و استعمارگر دانست به عبارتي در پي افزايش حركتهاي ناسيوناليستي وقتي قدرتهاي بزرگ نتوانستند از طريق استعمار مستقيم به اعمال نفوذ و سلطهی خود در اين كشور بپردازند لذا سعي كردند از طريق استعمار غيرمستقيم و با تشكيل دولتهاي دست نشانده و حكومتهاي وابسته به خود، در كشورهاي مستعمره به اعمال حاكميت بپردازند. در واقع اين كشورها با بهرهگيري از عوامل بومي و اعطاي استقلال ظاهري به مستعمرات، به روند سلطهگري خود ادامه دادند.
حكومتهاي دست نشانده در مستعمرات، كه گاهي به شكل نظامهاي پادشاهي و گاه به صورت نظامهاي پارلماني به وجود آمدند از مهمترين اشكال استعمار غيرمستقيم توسط دولتهاي استعمارگر بودند. از جمله نظامهاي پادشاهي به وجود آمده به دست استعمارگران در خاورميانه نظام پادشاهي سعودي و خاندان پهلوي در ايران بود. كه در اين ميان دولت انگليس در به وجود آمدن آوردن اين نظامهاي پادشاهي نقش ويژهاي داشت.
براي تشكيل ساختار سياسي در نظامهاي پارلماني، كشورهاي جهان سوم كه به استقلال دست يافته بودند، قدرتهاي استعماري تلاش كردند با به قدرت رسيدن نامزدهاي مورد نظر خود، و با بهرهگيري از سياست تهديد و تطميع به مطيع كردن مخالفان خود بپردازند و همينطور ساقط كردن مخالفان به شيوههاي مورد نظر خود از ديگر اعمال نفوذ و سلطهی آنها در اين كشورهاي جهان سوم بود.
قدرتهاي بزرگ علاوه بر تشكيل ساختارهاي سياسي مورد نظر در مستعمرات، تشكيل جامعه ملل و سازمان ملل نيز در راستاي اهداف استثماري آنها بود. اين كشورها با بهرهگيري از اين سازمانها، قادر به گسترش متصرفات استعماري خود، آنهم با ظاهري قانوني تحت عنوان "نظام قيموميت" شدند، و با در نظر گرفتن حق "وتو" براي خود، سلطهی خود را بر نظام بينالملل قانوني و مشروع جلوه دادهاند و آشكارا حفظ صلح جهاني را منوط به نابرابري كشورها نمودند و ساير كشورها را از حق دخالت و تاثيرگذاري بر مسائل سياسي و امنيتي نظام بينالملل باز داشتند و آن را قانونا به خود اختصاص دادند و اقدامات تجاوزكارانه خود را در قالب قطعنامههاي سازمان ملل و به نيابت از تمامي ملل دنيا به انجام رساندند و روابط و سياست خارجي كشورها در قبال يكديگر را از طريق شوراي امنيت تحت كنترل درآوردند.
مسائل و مشكلات كشورهاي جهان سوم
كشورهاي جهان سوم با وجود داشتن، بيشترين امكانات مادي و انساني و همينطور بهرهمند بودن از منابع عظيم ثروت داراي شرايط مناسب سياسي، اقتصادي و فرهنگي نيستند. زمينهی اين مشكلات به سياستهاي كشورهاي استعمارگر و قدرتمند كه در طي قرون گذشته در اين كشورها، به اجرا گذاشتند برميگردد. به گونهای كه هر چند در ظاهر اين كشورها به استقلال سياسي دست يافتهاند ولي هنوز به طور غيرمستقيم وابسته به اين كشورها ميباشند.
مبلغ قابل پرداخت 9,803 تومان
برچسب های مهم