فهرست مطالب
عنوان صفحه
فرقهى قدريّه. 1
تاريخ پيدايش و رهبران.. 1
قدريّه و امويان.. 2
صواب و خطاى قدريّه. 2
تاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله. 3
روش فكرى معتزله. 4
معتزلهى بصره و بغداد. 5
اصول مذهب معتزله. 5
١ ـ اصل توحيد.. 6
٢ ـ اصل عدل.. 7
٣ ـ وعد و وعيد.. 7
٤ ـ المنزلة بين المنزلتين.. 8
٥ ـ امر به معروف و نهى از منكر. 8
تحولات تاريخى در مذهب معتزله. 9
الف: عصر امويان.. 9
ب : عصر عباسيان.. 10
دورهى اقتدار معتزله. 11
تلخ ترين دورهى معتزله. 11
معتزله، پس از قرن سوم. 12
تجديد حيات معتزله. 13
فرقهى مرجئه. 14
موضوع بحث و تاريخ پيدايش.... 15
اصطلاحى ديگر. 15
خطاى مرجئه. 16
إرجاء، اخلاق و سياست.... 16
فِرَق خوارج.. 17
تاريخ و علل پيدايش.... 17
فرقههاى خوارج.. 19
فرقهى اباضيّه. 19
مؤسس مذهب أباضيه. 20
تطورات تاريخى.. 20
عقايد كلامى أباضيّه. 21
جهميّه. 22
١ ـ جبرگرايى مطلق.. 22
٢ ـ ايمان و معرفت.... 23
٣ ـ صفات خداوند و تعطيل.. 23
٤ ـ حدوث علم الهى.. 24
٥ ـ فناى بهشت و دوزخ.. 25
ضراريّه، نجّاريه و كرّاميّه. 26
١ ـ ضراريّه. 26
٢ ـ نجّاريّه. 26
٣ ـ كرّاميه:27
تجسيم و تشبيه. 27
قيام حوادث به خداوند.. 28
كرّاميه و مذاهب كلامى ديگر. 28
مذاهب و فرق اسلامى
فرقهى قدريّه
محور بحث نزد اين فرقه افعال اختيارى انسان ـ خصوصاً كارهاى نارواى او ـ بود. آنان فكر مىكردند كه اعتقاد به قدر پيشين الهى در افعال اختيارى انسان، با مختار و مريد بودن او در انجام اين كارها سازگار نيست، و در اين صورت تكليف و مجازات افراد خطا كار عادلانه نخواهد بود. و از طرف ديگر هرگاه افعال انسان متعلَّق قدر و قضاى الهى باشد، كارهاى نارواى او به خدا نسبت داده خواهد شد، و اين امر با تنزّه و پيراستگى خداوند از قبايح و ناروايىها منافات دارد.
از آنچه گفته شد، سه نكته بهدست مىآيد:
الف: مسألهى مورد بحث نزد قدريّه، افعال اختيارى انسان، و قدر پيشين خداوند بود.
ب: عقيدهى آنان اين بود كه افعال اختيارى انسان از دايرهى قدر پيشين الهى بيرون است، لذا «قدريّه» به معنى نافيان قدر الهى در كارهاى اختيارى بشر است.
ج: انگيزهى آنان از ابراز اين عقيده دفاع از اختيار انسان و عدل الهى بود.
تاريخ پيدايش و رهبران
قدريه يكى از كهنترين فِرَق كلامى است كه در جهان اسلام پديد آمد. تاريخ دقيق ظهور آنان روشن نيست، ولى قدر مسلّم اين است كه در نيمهى دوم قرن نخست هجرى اين فرقه مطرح بوده و فعاليت داشته است،(١) زيرا نويسندگان ملل و نحل از مَعْبد جُهَنى به عنوان يكى از پيشتازان قدريه ياد مىكنند. و تاريخ وفات او را هشتاد هجرى نگاشتهاند، وى به دست عبدالملك مروان يا حجاج به قتل رسيد.
از ديگر رهبران و مروّجان انديشهى قدرى غَيَلان دمشقى است. وى در سال ١١٢ ه. به دست هشام بن عبد الملك كشته شد، و سومين پيشواى قدريّه جَعد بن درهم است كه در سال ١٢٤ ه به دست خالد بن عبداللّه قسرى به قتل رسيد.
بغدادى در اين باره گفته است:
«ثمّ حدث في زمان المتأخرين من الصحابة خلاف القدرية في القدر والاستطاعة من معبد الجهني و غيلان الدمشقي و الجعد بن درهم...».(٢)
شهرستانى نيز تاريخ پيدايش قدريه را عصر متأخرين صحابه دانسته، و از معبد جهنى و غيلان دمشقى و يونس اسوارى به عنوان پيشوايان قدريه ياد كرده است.(٣)
از روايتى كه طبرسى در كتاب احتجاج نقل كرده به دست مىآيد كه حسن بصرى (متوفّاى ١١٠ ه) نيز از طرفداران انديشهى قدر بوده است، زيرا در آن روايت آمده است كه حسن بصرى به ملاقات امام باقر عليهالسلام رفت، امام به او فرمود: «شنيدهام تو بر اين عقيدهاى كه خداوند افعال بندگان را به آنان واگذار كرده است». آنگاه او را از چنين عقيدهاى بر حذر داشت و فرمود: «ايّاك أن تقول بالتفويض...».(٤)
١ ـ مقصود اين نيست كه قبل از آن انديشهى قدريّه در بين مسلمانان وجود نداشته است، بلكه مقصود اين است كه اين عقيده به صورت يك فرقهى خاص قبل از اين وجود نداشت.
٢ ـ الفرق بين الفرق، ص ١٨-١٩.
٣ ـ الملل و النحل، ج١، ص ٣٠.
٤ ـ الاحتجاج، ص ٣٢٦.
قدريّه و امويان
رابطهى قدريه با حاكمان اموى رابطهاى قهرآميز و خصمانه بود، و اين بدان جهت بود كه امويان معمولاً قضا و قدر الهى را به گونهاى تفسير مىكردند كه مستلزم مجبوربودن انسان در افعال خود بود. آنان با چنين تفسير جبرآميزى از قضا و قدر الهى ـ كه متأسفانه عوام پسند نيز بود ـ سياستهاى استبدادى خود را توجيه مىكردند. به نقل ابن قتيبه (متوفّاى ٢٧٦ ه. ) هنگامى كه معاويه، با تطميع و تهديد، گروهى از مهاجران و انصار را به بيعت با يزيد وادار كرد، و مورد اعتراض عايشه واقع شد، در پاسخ گفت: «انّ امر يزيد قضاء من القضاء».(٢) ديگر حاكمان اموى نيز اين روش معاويه را بهكار مىبردند، چنانكه ابو على جبّايى گفته است: «اولين كسى (از حكّام اموى) كه از عقيدهى جبر طرفدارى كرد معاويه بود. وى همهى كارهاى خود را به قضا و قدر الهى مستند مىكرد و بدين وسيله در برابر مخالفان عذر مىخواست. پس از وى اين انديشه در ميان زمامداران اموى رواج يافت.(٣)
١ ـ امالى السيد المرتضى، ج١، ص ١٠٦.
٢ ـ الامامة و السياسة، ج١، ص ١٥٨، ١٦١.
٣ ـ المغنى، قاضى عبد الجبار، ج٨، ص ٤.
صواب و خطاى قدريّه
قدريّه در مخالفت با عقيدهى جبر و دفاع از اختيار انسان و عدل الهى بر صواب بودند، ولى در روشى كه انتخاب كرده بودند، يعنى انكار قدر الهى در افعال انسان، بر خطا بودند؛ چرا كه لازمهاش اين است كه انسان در انجام كارهاى خود مستقل از مشيت و قدر خداوند عمل كند، كه با اصل توحيد در خالقيت و تدبير منافات دارد. و به عبارت ديگر: دايرهى سلطنت و قدرت الهى را محدود مىسازد، و به نوعى ثنويت و شرك در مقام خلق و تدبير مىانجامد. اين نقد بر قدريه در روايات ائمهى اهل بيت عليهمالسلام وارد شده است كه برخى را يادآور مىشويم:
١ ـ شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال از امام على عليهالسلام روايت كرده كه فرمود:
لكلّ امّة مجوس، و مجوس هذه الأمة الذين يقولون لا قدر.(١)
٢ ـ امام باقر عليهالسلام به حسن بصرى فرمود:
إيّاك ان تقول بالتفويض، فان اللّه عزّ و جلّ لم يفوّض الأمر الى خلقه و هنا منه و ضعفا....(٢)
٣ـ از امام رضا عليهالسلام روايت شده كه فرمود:
مساكين القدريّة ارادوا ان يصفوا اللّه عزّ و جلّ بعدله فأخرجوه من قدرته و سلطانه.(٣)
١ ـ بحار الانوار، ج٥، ص ١٢٠، روايت ٥٨، به نقل از ثواب الاعمال.
٢ ـ الاحتجاج، ص ٣٢٦.
٣ ـ بحار الانوار، ج٥، ص٥٤.
* * *
در پايان اين بحث چند نكته را يادآور مىشويم:
١ ـ در مكتب اهل بيت عليهمالسلام عقيدهى جبر و تفويض هر دو باطل است، و عقيدهى صحيح همان اختيار است كه از طريق «امر بينالامرين» تفسير شده است.
٢ ـ از ديدگاه اهل بيت عليهمالسلام عموميت قدرت و خالقيت خداوند مستلزم استناد قبايح افعال انسانها به خدا نيست؛ زيرا در اين جا بايد ميان قدر و مشيت تكوينى، و قدر و مشيت تشريعى فرق گذاشت.
٣ ـ در مكتب اهل بيت عليهمالسلام هم عقيدهى نافيان قدر به عقيدهى مجوس تشبيه شده است، و هم عقيدهى معتقدان به جبر؛ نافيان از آن جهت كه انسان را فاعل مستقل كارهاى خود مىدانستند و لازمهى آن اعتقاد به دو آفريدگار است (خدا و انسان) مانند مجوس كه به دو مبدأ (يزدان و اهريمن) عقيده داشتند، تشبيه شدهاند. و جبرگرايان از آن جهت بهسان مجوس شمرده شدهاند كه آنان نكاح با مادران و دختران را جايز مىدانستند، و آن را به خدا نسبت مىدادند، و اينان نيز افعال نارواى بشر را به خداوند نسبت مىدادند.
٤ ـ قدريّه، چون با بنى اميه روشى سازشناپذير و ماجراجويانه داشتند، چندان دوام نياوردند، ولى نظريهى آنان دربارهى قدر مورد قبول معتزله قرار گرفت و ادامه يافت.
تاريخ ظهور و مؤسس مذهب معتزله
اين مذهب در اوايل قرن دوم هجرى توسط واصل بن عطا (٨٠-١٣١) پديد آمد، در آن زمان مسألهى مرتكبان گناه و حكم دنيوى و اخروى آنان مورد بحث جدّى قرار داشت. خوارج آنان را كافر و مشرك دانسته و معتقد بودند اگر بدون توبه از دنيا بروند محكوم به عذاب ابدى خواهند بود، اما اكثريت امت آنان را مؤمن فاسق مىدانستند، و حسن بصرى آنها را منافق مىدانست.
در چنين شرايطى، واصلبن عطا كه از شاگردان حسن بصرى بود، رأى جديدى را ابراز نموده، گفت: ايمان اسم مدح بوده و عبارت است از مجموعهاى از خصال و صفات پسنديده، و مرتكبان كباير فاقد برخى از آن صفاتند، فسق نيز اسم ذمّ است، لذا فاسقان را نمىتوان مؤمن ناميد. و از طرفى، چون به توحيد اقرار داشته و برخى از صفات حميده را نيز دارا هستند، نمىتوان آنان را مشرك و كافر ناميد. و در نتيجه بايد گفت: فسق حد وسط ميان ايمان و كفر بوده و مرتكبان كباير نه مؤمنند و نه كافر، ولى از آنجا كه در قيامت، انسانها دو گروه بيش نيستند، گروهى اهل بهشت و گروهى اهل دوزخ: «فريق فى الجنة و فريق فى السعير»(١) و بهشت نيز جايگاه مؤمنان و صالحان است.
١ ـ شورى / ٧.
بنابراين اگر فاسقان بدون توبه از دنيا بروند اهل دوزخ و مخلّد در آنند، اين نظريه به عنوان «منزلة بين المنزلتين» شهرت يافت.(١)
وجه تسميهى معتزله
دربارهى وجه تسميهى آنان به معتزله گفته شده است: چون واصل بنعطا و پيروان او پس از ابراز اين نظريه، از مجلس درس حسن بصرى كناره گرفتند، به اين نام شهرت يافتند. در اين باره وجوه ديگرى نيز گفته شده است كه يادآورى آن در اينجا فايدهى چندانى ندارد.(٢) ولى نكتهى لازم به ذكر اين است كه به گفتهى شيخ مفيد، لقب اعتزال و معتزله كاملاً بىسابقه بوده و قبل از آن، فرد يا گروهى به اين اسم خوانده نمىشدند.(٣) و حال آنكه مؤلف فرق الشيعة (حسن بن موسى نوبختى از علماى اماميه در قرن سوم هجرى) تصريح نموده است كه لقب معتزله، اولين بار دربارهى كسانى بهكار رفت كه پس از قتل عثمان با على عليهالسلام بيعت كردند، ولى از صحنههاى جنگ كنارهگيرى كرده، بر له يا عليه امام، وارد پيكار نشدند و از آن جمله مىتوان عبداللّهبنعمر، سعدبن ابى وقاص، محمدبن مسلمهانصارى را نام برد. وى سپس افزوده است: اين گروه، اسلاف معتزلىهاى پس از خود بهشمار مىروند.(٤)
جمع ميان اين دو قول اين است كه بگوييم: اعتزال مورد نظر شيخ مفيد، اعتزال كلامى است و چنين اعتزالى قبل از ظهور واصلبن عطا، سابقه نداشته است. ولى اعتزال مورد نظر نوبختى، اعتزال سياسى است كه در زمان على عليهالسلام پديدار گشت و با توجه به اينكه واصل دربارهى جنگ جملنير براين عقيده بود كه يكى از دو گروه برخطا بودند،(٥) مىتوان گفت: وى علاوه براعتزال كلامى، اعتزال سياسى نيز داشت، و از اين نظر، سخن نوبختى دربارهى او و هوادارانش درست خواهد بود.
١ ـ امالى، سيدمرتضى، ج ١، ص ١١٥؛ شرح الاصول الخمسة، قاضى عبدالجبار، ص ١٣٨ ـ ١٣٩؛ الفرق بين الفرق، عبدالقاهر بغدادى، ص ١١٨؛ الملل و النحل، شهرستانى، ج ١، ص ٤٨.
٢ ـ ر. ك: ملل و نحل، جعفر سبحانى، ج ٣، ص ١٥٥-١٦٣.
٣ ـ اوائل المقالات، طبع دوم ، ص ٤٣ ـ ٤٤.
٤ ـ فرق الشيعة، ص ٢٤.
٥ ـ الفرق بين الفرق، ص ١١٩، به گفتهى شهرستانى وى دربارهى جنگ صفين نيز بر همين عقيده بود. ملل و نحل، ج ١، ص ٤٩.
روش فكرى معتزله
معتزله در بحثهاى كلامى و نيز تفسير آيات قرآن، از عقل و تفكر عقلانى استفاده مىكردند، و هرگاه نتايج استدلالهاى عقلى آنان با ظواهر دينى مخالفت داشت، دست به تأويل ظواهر زده و بدين وسيله ميان عقل و دين ايجاد هماهنگى مىكردند. فيلسوفان اسلامى نيز از همين روش پيروى مىكنند، با اين تفاوت كه معتزله غالبا از تفكر جدلى بهره مىگرفتند، ولى فيلسوفان اسلامى از تفكر برهانى.
اقبال لاهورى، در توصيف آنان چنين گفته است:
«در اوايل سدهى دوم هجرى، واصلبنعطا شاگرد حسن بصرى كه يكى از علماى نامدار كلام بود، آيين معتزله را كه همانا نظام خردگرايى عالم اسلام است، بنياد نهاد ... حكيمان اعتزالى، با استدلال جدلى دقيقى كه از جمله امتيازات آنان نسبت به مسملين قشرى بود، موضوع توحيد را طرح كردند ... ».(١)
١ ـ سير فلسفه در ايران، ص ٤٤ ـ ٤٥.
احمد امين نيز روش آنان را چنين وصف كرده است:
«آنان بهسان ديگران به ايمان اجمالى به متشابهات اكتفا نكردند و آيات يك موضوع را ـ كه احيانا نوعى اختلاف در آنها به نظر مىآمد ـ جمع كردند، مانند آيات جبر و اختيار و تجسيم و تنزيه، و به داورى عقل روى آوردند و در نتيجه در هر مسأله به رأى و نظرى دست يافتند؛ آنگاه به آياتى كه به ظاهر مخالف با آن رأى بود، بازگشته، آنها را تأويل كردند. در نتيجه، تأويل از مهمترين نمودارهاى روش متكلمان معتزلى و بارزترين وجه امتياز روش آنان با سلف بود، و از جمله عوامل مؤثر در گرايش آنان به روش عقلى، درگيرى و جدال كلامى آنان با علماى اهل كتاب و بتپرستان بود، زيرا در بحث با آنان استناد به قرآن و حديث نافع و ناجح نبود، بلكه مىبايست به قضاياى مورد قبول همهى عقول بشرى استناد كنند و در نتيجه به روش فلسفى (تفكر عقلانى) روى آوردند».(١)
محقق لاهيجى نيز در تعريف روش معتزله گفته است:
مبلغ قابل پرداخت 9,113 تومان