کل مقاله 40 صفحه
در اين نوشتار واژه مالك، نعبد، نستعين، اهدنا، صراط را بررسي نمودم از جنبه هاي:
و البته در منابعي كه بررسي شد در مورد همه لغات جستجو نمودم ولي در مورد برخي لغات در بعضي از بندهاي هشت گانه فوق مطلبي در منابع يافت نشد و برخي از مطالب نيز يكسان نوشته شده بود كه در پاورقي مشخص شده است.
مالك
ريشه يابي:
ملك: خدا/ مَلِك : قراء خواندند مالِك هم خواندهاند.[1]
تبارشناسي:
فرشتهاي موكل بر جهنم [سوره43/ آيه77]
مراجعه اسلامي آن را مشتق از مَلَك به معناي داشتن و فرمان راندن ميدانند. ممكن است ريشه ملك در شكل كلمه تاثير گذاشته باشد. اما ترديد نيست كه منبع اصلي مولوك (moloch) مندرج در كتاب مقدس است. صورت عبري اين نام احتمال دارد مستقيماً از همين زبان وارد عربي شده باشد اما احتمال بيشتر است كه صورت عربي از سرياني گرفته شده باشد.[2]
معناشناسي:
مالك: اسم فاعل، صاحب و دارنده چيزي، صاحب حكومت، فرمانروا
فهم لها مالكون [يس/71]
و نادوا يا مالك [زخرف/77]
مالك يوم الدين [فاتحه/4]
ملك: جمع مُلَكاء، صاحب مالك، پادشاه، حاكم و فرمانروا
في مقعد صدق عند مليك مقتدر.[3]
مالك: اسم فاعل: ملك يملك/ صفت مشبهه= دوام مالكيت/ وزن فاعل جمعش ملاّك/ مالكون.[4]
ملک : توانا گسترده ، پهناور . توانمند کسی که قدرت مدیریت و ترتیب و تدارکات دارد.
مالک : کسی که توانمند است در اموالش تصرف داشته باشد. و او قدرت تصرف را دارد و کسی نمی تواند اورا منع کند.
شیخ طبرسی در مجمع در تفسیر فاتحه گفت : اختلاف داشتند در اینکه کدامیک از دو قرائت بهتر است. کسی که خواند (مالک ) همانا که او مالک است. و ملک اشیاء می باشد و مالکیت او چنین نیست که گفته می شود ملک عرب (پادشاه عرب) و ملک دوم اگرچه مالک آنها نباشد. و آنچه که شایسته نیست در ملک وارد شود در مالک وارد می شود.و خداوند متعال مالک و صاحب همه چیز است. و خود را چنین توصیف کرده است که او: مالک مُلک است و به هرکسی ملک اعطا می کند و او را به مالک توصیف می کند وکسی که او را ملک می خواند و توصیف می کند در مدح و ثنایش جهد بیشتری به کار می برد.
وکسی که (ملک) می خواند گفت : این صفت دارای مدح بیشتری است . زیرا این توصیف به تنهایی نیست مگر با تعظیم و دارای محتوای زیادی می باشد. و سراج آن را انتخاب کرد و گفت : همانا که ملک کسی است که چیزهای زیادی را مالک است و غیر از خود افراد دیگری را در مُلکش شریک گرداند و به آنها اجازه مالکیت بدهد. پس هر ملکی مالک است و هر مالکی ملک نیست و همانا که خداوند متعال را مالک المُلک گویند . زیرا خداوند متعال : تمام ملکهای دنیا را مالک است و کسی مالک او نیست.
ومعنایش این است که مالک تمام ملکهای جهان است. و ملک را دردنیا به هرکه خواهد می بخشد.
واما روز حساب : مُلکی نیست غیراز ملک او و او مالک همه ملکها است. و این در میان مردم استفاده می شود . گفته می شود : فلانی ملک الملوک و امیرالامراء(سرور امیران) است و ملوک و امرایی غیر از خود می خواهد. و گفته نمی شود: ملک الملک و نه امیرالامارة ، زیرا (امیراً ) و (ملکاً ) صفتی جاری بر روی یک فعل نیستند پس معنا ومفهومی ندارد اضافه کردن آن دو به صدر .
ملک: میم و لام و کاف اصلی صحیح است که دلالت می کند بر توانایی بر چیزی و صحت آن گفته می شود . ملک همچون خمیر است کسی که آن را ورز داده و سفت کرده قوی است. ملّکت الشی ءَ : چیزی را مالک شدم، آن را قوی گردانیدم.
پس مالک بلوط شد: چیزی که روی پوستش است. همچون مواد غرق شده تخم مرغ داخل پوست نازک آن و اصل این است . سپس گفته شد. مالکیت انسان بر اشیاء این است که او مالک اشیاء می شود. ملکا : اسم ملک است.
زیرا که دست او در آن قوی و صحیح است . پس مِلک : آنچه از اموال که مالکش شد. و ملوک بنده و فلانی حسن الملکه یا حسنی که ساخته شده برای مملکتش و مملکتش بنده او است. اسیر شد در حالیکه مالک والدینش نبود. و برای فلانی سرور ملائکه بودن امکان ندارد بدون خداوند متعال یعنی اینکه کسی مالکش نشودمگر او. بودیم از املاک فلان یعنی مالک او شدیم.
همسرش/ املکناه ُ مانند ملکناه ُ ( مالکش شدیم همانند مالکش کردیم ).
و ملک : آب همراه مسافر است زیرا اگر همراهش باشد امرش را به دست می گیرد[5]
[1]. لسان العرب، ج6، ص93.
[2]. واژههاي دخيل در قرآن.
[3]. ترجمه مفردات الفاظ قرآن،ص419.
[4]. جامع التفاسير.
[5]- مقاييس اللغه ص 926-925
مبلغ قابل پرداخت 18,630 تومان