فهرست مطالب
عنوان صفحه
چكيده. 1
مقدّمه. 2
ارتباطات جمعي و ويژگيهاي آن.. 3
دين و رسانه. 7
چگونگي ارتباط دين و رسانه. 11
خدمات رسانه به دين و دينمداران.. 14
مهمترين موارد اين بهرهگيري.. 14
خدمات دين به رسانه. 19
مهمترين موارد تأثيرگذاري دين بر رسانه. 20
جانشيني رسانه به جاي دين و نهادهاي ديني.. 22
ديدگاههاي انتقادي.. 26
رسانه ديني در ايران.. 30
نتيجه گيري.. 32
منابع. 33
رابطه بین دين و رسانه و فرهنگ
سپهر عام رسانههاي جمعي مدرن به عنوان برجستهترين دستاوردهاي جهان صنعتي و فناوريهاي فرهنگي و ارتباطي پرنفوذ، همه پديدهها و عناصر فرهنگي از جمله دين را به گونههاي مختلفي پوشش داده است. كم و كيف اين ارتباط و آثار و نتايج حاصل از آن، به ويژه در حوزه تعامل دين و رسانههاي تصويري، سؤالات و مباحث مهمي را به ميان كشيده و دينپژوهان و رسانهپژوهان را به عرصههاي مطالعاتي جديدي سوق داده است. اين نوشتار درصدد است تا به اجمال بخشي از نقطه تلاقيهاي اين دو حوزه را مورد بررسي قرار داده و تصويري هرچند كلي از فضاي حاكم بر اين تعامل به دست دهد. گونههاي مختلف تعامل دين و رسانه، تأثير و تأثّر هر يك بر، و از ديگري، عوامل مؤثر در تشديد يا تضعيف اين ارتباط و روند جاري اين تعامل عمدهترين مباحثي است كه تصريحا و تلويحا از آن سخن رفته است.
كليدواژه ها: دين، فرهنگ، ارتباطات، رسانه، رسانه ديني، دين رسانه اي، سكولاريسم.
ارتباط ميان دين و رسانه يا دين و ارتباطات جمعي و نحوه تعامل عيني آنها از جمله موضوعات محوري، و پرگستره و چندلايهاي است كه در چند دهه اخير اذهان دينپژوهان و رسانهپژوهان را به خود معطوف داشته است. تاريخچه مطالعات اين حوزه بيانگر آن است كه به رغم بهرهگيري عملي دينمداران از رسانههاي نوظهور، در انتقال پيام دين و ارجاع مستقيم و غيرمستقيم ارباب رسانه به دين و معارف ديني در برنامههاي گوناگون خويش تا دهه 1960 تقريبا نوعي جدايي ميان دين و رسانه و بالطبع ميان مطالعات و تحقيقات اين دو حوزه در جريان بود. از اين مرحله به بعد است كه تحت تأثير عواملي، تعامل ميان اين دو واقعيت، دو متن، دو نهاد يا دو عنصر فرهنگي و تكنولوژيكي رفته رفته دستمايه بررسيهاي علمي و تأمّلات محققانه واقع شد و نقطه تلاقيها و سطوح تماس بالفعل يا بالقوّه اين دو از منظرهاي مختلف فلسفي، روانشناختي، جامعهشناختي، فرهنگي، حقوقي، اخلاقي، زبانشناختي و هنري مورد بحث و مداقّه قرار گرفت. البته هنوز هم به رغم توسعه روزافزون قلمرو ارجاعات متقابل و تعاملات اجتنابناپذير، تعميق اين سطوح در غالب مطالعات مربوط به دين و رسانه، نوعي غفلت از پرداختن جدي به ابعاد، لايهها، اقتضائات، محدوديتها و آثار اين درهم آميختگي مشهود است.
اين چرخه ارتباطي، ضلع سومي نيز دارد و آن «فرهنگ» است. فرهنگ به واقع بستر و عرصه وقوع انواع ارتباط، از جمله ارتباطات دين و رسانه است. علاوه اينكه در غالب مطالعات فرهنگي، دين بيشتر به مثابه يك مجموعه فرهنگي و گاه هسته و مؤلفه كانوني يك فرهنگ مورد توجه قرار گرفته است. از اينرو، دين، فرهنگ و رسانه در قالب تركيبي جديد، پيچيده، چند لايه و درهم تنيده، حجم قابل توجهي از موضوعات و مسائل قابل مطالعه را در دستور كار پژوهشگران قرار داده است. اين حوزه همچنين به دليل كثرت ابعاد، شاخههاي علمي گوناگوني را هرچند با نسبتهاي متفاوت در قالب طيفي از مطالعات مشترك و ميانرشتهاي درگير ساخته است. دو مفهوم تركيبي نسبتا پر بسامد «دين رسانهاي» و «رسانه ديني» با معاني متفاوتي كه از كاربرد آنها اراده ميشود، از رهگذر توجه به نحوه ارتباط و تلائم دين و رسانه يا فرهنگ ديني و رسانه پديد آمدهاند. در ادامه به توضيح اجمالي محورهاي مرتبط با موضوع نوشتار خواهيم پرداخت.
ارتباطات جمعي كانونيترين بخش ارتباطات انساني در جهان معاصر است كه به يمن ظهور فناوريهاي نوين ارتباطي امكان وقوع يافته است. رسانههاي جمعي به ويژه رسانههاي الكترونيك با قدرت فزاينده نقش محوري و منحصر به فردي در فرهنگسازي، اطلاعرساني، آموزش، سرگرمي و گذران اوقات فراغت، انتقال ميراث فرهنگي از نسلي به نسلي، تبليغات و... ايفا ميكنند و تقريبا همه عناصر جهان زيست انسان را به گونههاي مختلف تحت تأثير قرار ميدهند. راديو، تلويزيون، سينما، كتاب، مطبوعات و اخيرا هم ماهواره و اينترنت برجستهترين مصاديق رسانههاي جمعي مورد استفاده عموم هستند كه همه جوامع معاصر هرچند با نسبتهاي متفاوت از آن برخوردارند. امروزه سطح و ميزان بهرهمندي كمّي و كيفي از اين رسانهها در بخشهاي سختافزاري و نرمافزاري يكي از شاخصهاي عمده توسعه شمرده ميشود.
ارتباطات جمعي در مقايسه با تنوع گسترده ارتباطات انساني، ويژگيها، تمايزات و مختصاتي دارد كه به بخشي از مهمترين آنها اشاره ميشود. مك كوايل (Mc Quail)، انديشمند ارتباطات در تشريح ويژگيهاي اين نوع ارتباط، به ويژه با توجه به الگوي غالب رسانهاي غرب، در بياني تفصيلي مينويسد:
منبع يك فرد واحد نيست، بلكه سازماني است رسمي و فرستنده اغلب ارتباطسازي است حرفهاي. پيام منحصر به فرد، متغير و غيرقابل پيشبيني نيست، بلكه معمولاً ساخته و پرداخته به معيار شده و تكثير شده است. پيام همچنين ثمره كار و كالايي داراي ارزش مبادله است و گوشه چشمي نمادين به ارزش مصرف دارد. رابطه ميان فرستنده و گيرنده يك جهتي و به ندرت دو طرفه، ضرورتا غيرشخصي و اغلب مستقل از اخلاق و قابل پيشبيني است؛ به اين معنا كه معمولاً فرستنده مسئوليت تأثيرات خاص پيام به روي افراد را بر عهده نميگيرد، او فقط پيام را در مقابل پول يا توجه مبادله ميكند. غيرشخصي بودن تا حدودي از فاصله فيزيكي و اجتماعي ميان فرستنده و گيرنده ناشي ميشود و تا حدودي از غير شخصي بودن نقش ارتباطساز جمعي كه معمولاً تحت سيطره هنجارهاي بيطرفي و فاصلهگذاري قرار دارد، متأثر است. فاصله اجتماعي موجود به ايجاد رابطهاي نامتقارن ميانجامد؛ زيرا فرستنده هرچند به طور رسمي از هيچ قدرت و اختياري در مورد گيرنده برخوردار نيست، اما معمولاً منابع، احترام، مهارت و اقتدار بيشتري در اختيار دارد. گيرنده بخشي از گروه بزرگ مخاطبان است. تجارب مشتركي با ديگران دارد و واكنشهاي او قابل پيشبيني و الگودار است. ارتباط جمعي اغلب دربرگيرنده تماس همزمان بين فرستنده و گيرندگان بسيار است كه تأثيري فوري و در سطحيبسيارگستردهراامكانپذيرميكند و پاسخ فوري تعداد زيادي از مردم را در يك لحظه در پي دارد.
بيترديد رسانههاي جمعي اينك به مثابه واقعيات اسطورهاي، به بخش انفكاكناپذيري از جهان ما تبديل شدهاند و همه مردم بدون استثنا در شبكههاي درهمتنيدهاي از ارتباطات و فرهنگ رسانهاي گرفتار آمدهاند. رسانهها مهمترين كانونهاي فرهنگي، طراحان نقشه راه و هدايتگران تودهها در عرصههاي گوناگون شمرده ميشوند. رسانه چه با برد ملي و منطقهاي و چه با برد جهاني، در شبكهاي از ارتباطات هرمي، گستره وسيعي از قلمروهاي اجتماعي و فرهنگي را مسخّر خويش ساخته و كلّيت جهان انساني را گاه تا عميقترين لايهها تحت تأثير خويش قرار دادهاند. همه نهادها و سازمانهاي اجتماعي ريز و درشت نيز، در راستاي ايفاي نقشهاي محول و تأمين اهداف و نتايج موردنظر در سطوح گوناگون، خود را به بهرهگيري وثيق از رسانههاي جمعي ناگزير ميبينند. اين وابستگيهاي گريزناپذير و بنيادين، رسانهها و ارتباطات جمعي را تا سرحد يكي از كانونيترين و گستردهترين نهادهاي اجتماعي ارتقا داده و زمينه تأثيرگذاري و متقابلاً تأثيرپذيري آنها از همه ساحتهاي جهان زيست انساني را فراهم ساخته است. به بيان تامپسون (Tampson):
رسانههاي گروهي هستيهاي اقتصادي و سياسي به اضافه هستيهاي فني و اجتماعياند و منطقهاي بنياني بازار آنها و روابطشان براي مخاطباني كه به طور فزايندهاي آنها را مورد توجه قرار ميدهند، محوري براي زندگي فرهنگي و اجتماعي است، كه آنها را در كانون زندگي در دوره تجدّد قرار داده است.
مهمترين كاركرد رسانه در سپهر عام، توليد، اقتباس، توزيع و انتشار عناصر فرهنگي، از جمله عناصر ديني در قالبهاي مختلف و بازخواني، بازتوليد، بازتفسير، نقد، بازچينش، تقويت و احيانا تضعيف آنها در شاكله فرهنگي، افكار عمومي، ناخودآگاه جمعي، ساختارهاي شخصيتي، كانونهاي فرهنگي و نهادها و خرده نظامهاي اجتماعي است. جايگاه برجسته، اعتبار و اعتماد نسبي، پوشش گسترده، سرعت انتقال، تنوع برنامهها، زبان همهفهم، آرايههاي غيركلامي، تنوع ابعاد زيباشناختي، شگردهاي حرفهاي، دسترسي آسان، تماس با واقعيات روزمره، مخاطبمحوري و بالاتر از همه، نياز و وابستگي روزافزون مخاطب جملگي موجب شده تا تقريبا همه افراد و گروهها به نسبتهاي مختلف، خواسته يا ناخواسته در زمره مخاطبان يا مشتريان رسانه درآيند. بارزترين كاركرد مشترك سه مقوله دين، فرهنگ و رسانه، مشاركت در فرايند باورسازي، نگرشسازي، نمادسازي، معنابخشي، مناسكسازي، الگودهي، هويتسازي، انسجامبخشي، هدايتگري و ايدئولوژيسازي است.
دين و آثار فرهنگي آن
تعاريف متعددي از منظرهاي گوناگون درون ديني و برون ديني، براي دين ارائه شده و به ندرت ميتوان تعريفي يافت كه بر همه آنچه تحت نام «دين» در جوامع انساني از آن سخن ميرود، قابل انطباق باشد. در اين مقال، ضرورت چنداني به اعمال كنكاشهاي مفهومي و منازعات آكادميك پيرامون تعاريف ارائه شده و داوري در خصوصقلمرومعناييوصحتوسقمهريكاحساسنميشود. تعريف برساخته ذيل، به دليل سنخيت زياد با موضوع موردمطالعه، مبناي مناسبي براي اين گفتوگوخواهد بود.
دين مجموعهاي از معارف نظري و عملي شامل عقايد و باورها، اخلاقيات، رهنمودهاي معطوف به سلوك عبادي و عرفاني و احكام ناظر به رفتارهاي فردي و اجتماعي است كه در راستاي نيل به اهداف متعالي تدوين و تنظيم شده است. بازرترين ويژگي و وجه تمايز اينمجموعهمعارفازسايرمعارف،«قدسي بودن» آنهاست.
گليفورد گيرتز (C. Geertz)، مردمشناس معاصر، با رويكردي فرهنگي بر آن است كه دين همواره هم جهانبيني است و هم خلقيات (رفتارها، ارزشها، نگرشها و عواطف). دين تركيبي است از ايدهها و باورهاي مربوط به جهان و گرايش به احساس و رفتار بر طبق اين ايدهها.
ايان باربور (I. Barbour) نيز با عطف توجه به آثار عيني و تحققي دين، از جمله آثار فرهنگي آن، مينويسد:
عقايد ديني در درجه اول با مسائل وجودي اهتداي انسان در چارچوب جستوجوي معنا، و خصلت يا سرشت اساسي انسان و جهان و شناخت خويشتن و سرنوشت و زمان و تاريخ سروكار دارد. زندگي عرف اهل دين بر محور «هجرتها»ي بزرگ دور ميزند (تولد، ازدواج، مرگ) و خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت)، تذكر و بزرگداشت رويدادهاي تاريخي عمده (آيينها و شعائر مقدس و اعياد) و فراتر از همه عبادت و طاعت خداوند.
لازم به ذكر است كه بيشتر كساني كه از نسبت ميان دين و رسانه سخن گفتهاند، صراحتا يا تلويحا به تعاريفي استناد جستهاند كه دين را از منظر جامعهشناختي و مردمشناختي به مثابه بخشي از يك نظام فرهنگي تلقّي كرده است. آراء گيرتز در اينباره بيش از سايرين مورد توجه و استناد قرار گرفته است. وي در مقالهاي تحت عنوان «دين به مثابه يك نظام فرهنگي» بر آثار و كاركردهاي فرهنگي دين تأكيد كرده است. از نظر وي، فرهنگ «الگويي از معاني است كه در راستاي تاريخ انتقال مييابد و از طريق نمادها تجسم پيدا ميكند و يا نظامي از مفاهيم است كه به انسانها به ارث رسيده و به صورتهاي نمادين بيان ميشود.» دين نيز از نظر گيرتز، بخشي از يك فرهنگ است كه با نمادهاي مقدس و كاركردهاي آنها سروكار دارد «تا روحيات آدمها، يعني آهنگ، خصلت و كيفيت زندگي، سبك اخلاقي و زيباشناختي و حالت زندگي آنها، را با جهانبينيشان، يعني همان تصويري كه از واقعيت و عملكرد اشيا دارند و فراگيرترين انديشههاي آنها درباره نظم، تركيب كند.»6 اين نقش را البته ادياني همچون اسلام و مسيحيت كه متضمن سه نظام ايماني و اعتقادي، نظام ديني و نظام اخلاقي به صورت متداخل هستند، ميتوانند ايفا كنند.
بيترديد دين به عنوان مجموعهاي از معارف قدسي با فرهنگ به عنوان ميراث مادي و غير مادي بشر در فرايند زيست اجتماعي در گسترهاي بيحد و حصر و در بستري به درازي تاريخ همواره با هم روابط دوسويه و متقابل داشته و دارند. شدت اين ارتباط در برخي قلمروها به حدي است كه اساسا تفكيك ميان آنها غيرممكن و گاه محال به نظر ميرسد. به همين دليل، در ميان انبوه تعاريف ارائه شده از فرهنگ، كمتر تعريفي ميتوان يافت كه از توجه به آميزههاي ديني و قدسي عناصر اعتقادي غفلت كرده باشد.
البته اديان بزرگ الهي، سطحي وسيعتر از اين ارتباط را جستوجو ميكنند. ديني همچون اسلام به دليل صبغه الهي، وحياني، ماهيت جهانشمول، فراتاريخي، جاودانگي، اندماجي (ملاحظه توأمان دنيا و آخرت)، جامعيت و ويژگيهايي از اين قبيل، نه به عنوان بخشي از فرهنگ، كه به مثابه گوهر و هسته كانوني آن تلقّي ميشود و نه در عرض ساير نهادها، كه در طول آنها و در موقعيتي فرانهادي جاي ميگيرد. ايجاد تغييرات متناسب در كليت نظام اجتماعي، اصلاح ساختارها، توليد و بازتوليد نهادها، پالايش و والايش فرهنگ، تربيت و تزكيه انسانها، تنظيم روابط، هدايت و كنترل رفتارها، پيوند دادن امور اين جهاني با امور اخروي و... از جمله وظايفي است كه اديان الهي، خود را به انجام آن مسئول ميدانند. به بيان ديگر، بخشي از رسالت جهانشمول آنها شمرده ميشود. به هر حال، ارتباط وثيق و وسيع دين و فرهنگ، قطعنظر از كيفيت آن، روشنتر از آن است كه نياز به بحث و گفتوگو داشته باشد. بيترديد، دين به عنوان جهاني نمادين يا مجموعهاي از معارف و ارزشهاي غايي در شكلگيري بنيادهاي اصلي فرهنگ نقش محوري دارد. به بيان تيليش (Tillich) دين در مقام دلبستگي غايي، گوهر معنابخش فرهنگ و فرهنگ نيز كلّيت صوري است كه در متن آن، مسئله بنيادين دين خود را آشكار ميسازد. دين جوهر فرهنگ، و فرهنگصورتديناست. چنين نگرشي قطعا مانع تثبيت دوگانگي دين و فرهنگ ميشود. هر فعل ديني نه فقط در حيطه منسجم و سازمانيافته دين، بلكه در بيشتر خلجانات غريزي روح و جان به صورتي فرهنگي شكل ميگيرد.9 الياده نيز در بياني مشابه مينويسد:
در بازنگري فرهنگهاي بزرگ باستان و خصوصا فرهنگهاي يونان و جهان اسلام، شايسته است كه در نظر داشته باشيم كه فرهنگ بسي ربط و پيوندها، و لو صرفا از نظر ريشهشناسي، با عبادت و ايمان يعني با دين دارد.
لازم به ذكر است كه دين موردنظر در اين بحث و به طور كلي در مطالعات اجتماعي، دين واقعيت يافته، عيني، انضمامي، تجربه شده و به بياني، دين آميخته با فرهنگ است، نه دين متعلقايمانيامجموعهمعارفموجودوذخيره شده در منابع مكتوب. به بيان هوور (S.M. Hoover):
آنچه در تجدّد متأخر در غرب روي داده، تأكيد بيشتر بر روي مذهبي است كه زندگي و عمل ميشود، اين مذاهب زيسته و تمرين شده به طور زايندهاي در درون قلمرو رسانهها ادغام شده و به سرعت رسانهاي ميشوند.
بديهي است كه دين عينيتيافته و فرهنگيشده، به عنوان يك واقعيت اجتماعي، كليت جامعه و حتي غيرمؤمنان به خود را نيز متأثر ميسازد. از اينرو، در حوزه تعامل دين و رسانه چنين به نظر ميرسد كه فرهنگ از يكسو، بستر و عرصه داد و ستد دين و رسانه و از سوي ديگر، خود در سطحي گسترده محصول و معلول اين تعامل است. به بيان ديگر، دين با واسطه يا در ضمن فرهنگ به رسانه راه يافته و پس از پردازش رسانهاي مجددا به صورت فرهنگي شده در گستره اجتماع انعكاس مييابد. چرخه سه ضلعي دين، رسانه و فرهنگ در يك ارتباط ديالكتيكي پيچيده به مرور زمان به درهم آميختگي هرچه بيشتر دين و فرهنگ منجر ميشود. «رسانه ديني» نيز از نگاه قايلان آن، رسانهاي است كه به انعكاس فرهنگ ديني توليد يافته در جامعه مؤمنان و در سطحي ديگر به فرهنگي شدن تدريجي دين با هدف انتقال و نفوذ آن به ساحتهاي گوناگون رواني و اجتماعي جامعه و افزايش سطوح تماس تودهها با آن كمك ميكند.
نكته پاياني اينكه، رسانهاي شدن روزافزون پديدهها و روابط اجتماعي ـ فرهنگي و كالايي شدن فرهنگ كه خود محصول و معلول فعاليت گسترده و نفوذ و غلبه رسانههاي جمعي و فناوريهاي ارتباطي و اقتصاد فرهنگ است، ضرورت توجه به نقش و اهميت رسانه و نسبت آن با فرهنگ و مصنوعات فرهنگي، به ويژه دين و فرهنگ ديني را مسجل ساخته است.
دين به عنوان مجموعهاي از معارف قدسي و آموزههاي متنازل اصالتا از سنخ پيام بوده و همواره به صورت كتبي، زباني، و رفتاري در اشكال گوناگون و در چرخههاي ارتباطي به صورتهاي عمودي و افقي توزيع و مبادله شده است. دينباوران و مبلغان دين همواره با توجه به شرايط و فرصتهاي تبليغي از رسانههاي موجود و در دسترس براي نشر آموزههاي مورد اعتقاد خويش بهره بردهاند. برخي رسانهها نيز تحت تأثير ضرورتهاي ناشي از تبليغ دين به وجود آمدهاند و برخي نيز در پرتو اين كاربري، رونق و رواج مضاعف يافتهاند. از اينرو، بهرهگيري از رسانهها و فناوريهاي ارتباطي مناسب و عصري در جهت نشر و ابلاغ پيام دين نه داستان ديروز و امروز، كه سنّتي ديرپا و سيرهاي مستمر بوده است. منطق نظري و عملي مؤمنان به اديان الهي در مواجهه با رسانههاي عصري، نه نفي و طرد، كه بيشتر بر استخدام و به كارگيري آنها در راستاي تأمين غايات مطلوب بوده است. مطالعات تاريخي پيرامون رسانههاي مورد استفاده دين و رسانههاي مؤثر در ابلاغ مستقيم و غيرمستقيم آموزههاي ديني نشان ميدهد كه حساسيتها و مناقشاتي كه چند دهه اخير در خصوص تعامل دين و رسانههاي نوين به ويژه رسانههاي تصويري و نمايشي (تلويزيون، سينما، ماهواره و تا حدي اينترنت و...) برانگيخته شده و به طرح مواضع مختلف و بعضا متعارضي منجر شده است، هيچيك در خصوص رسانههاي موسوم به رسانههاي سنتي (كتابت، خطابه، آموزش و تعليم، بحث و جدال، شعر، موسيقي، نقاشي، هنرهاي تجسمي و حتي برخي رسانههاي نوين كلاممحور همچون راديو و مكتوب همچون مطبوعات) زمينه طرح نيافته و يا چندان قابل اعتنا نبوده است. اين پذيرش راغبانه دليل گويايي بر نصاب بالاي سازگاري ميان اين قبيل رسانهها با زبان و پيام دين، دستكم در تلقّي عموم دينباوران بوده است. در عصر و زمان حاضر نيز به رغم برخي ديدگاههاي انتقادي، دين چه به عنوان بخشي از يك فرهنگ، و چه به عنوان يك نهاد يا فرانهاد اجتماعي با رسانه به مثابه يك امر وجودي، يك نهاد يا يك فناوري واسط، لاجرم در گسترهاي از تعاملات و ارتباطات پيچيده و چند لايه به هم آميختهاند. اين ارتباط در جهان، به ويژه در جوامع داراي حساسيت مذهبي، روز به روز در حال افزايش است. بيشتر سازمانهاي مذهبي علاقهمند به بسط و تبليغ دين درصددند تا با استفاده از ظرفيتهاي گوناگون رسانهاي دين، بخش قابل توجهي از تودهها را در معرض تعاليم ديني مورد اعتقاد خويش، به ويژه تعاليمي كه با مسائل روزمره زندگي اجتماعي آنها ارتباط تنگاتنگ داشته و ميتواند به بخشي از نيازهاي آنها پاسخ گويد، قرار دهند.
شواهد عيني نشان ميدهد كه در دهههاي اخير توجه به رسانهها در ميان اديان، به ويژه شاخههاي گوناگون مسيحيت عموميت و رشد قابل توجهي يافته است. واتيكان به عنوان مركز مسيحيت كاتوليك، با اتخاذ موضعي كاملاً مثبت و مشوّقانه، رسانهها را هداياي الهي خطاب كرده و ضمن تأكيد بر مسئوليتاجتماعي وسايل ارتباط جمعي، دستاندركاران كليساي كاتوليك را به استفاده صحيح از فناوريهاي ارتباطي و رسانهها توصيه كرده است. متقابلاً اصحاب رسانه نيزبه دلايلي همچون حضور دين در هسته مركزي فرهنگ و جامعه، جاذبيتهاي ذاتي پيامهاي ديني، انگيزههاي تبليغي، رهايي از سلطه فرهنگ سكولار، تقاضاي مخاطبان، ضرورتهاي برنامهاي، نيازهاي انسان نوين و... خود را ناگزير به مراجعه و بهرهگيري مستقيم و غيرمستقيم از ذخاير فرهنگ ديني و انعكاس آن در قالبهاي گوناگون برنامهاي يافتهاند.
مبلغ قابل پرداخت 9,281 تومان
برچسب های مهم