نام تحقيق:
بررسي نظريه قرارداد اجتماعي (هابز- لاك- روسو)
مقدمه
نظريه قرارداد اجتماعي اولين بار از طرف حقوقدان نامي و مشهور هلندي بر نام آقاي «هوگو گروسيوسي» اظهار و عنوان شد بعد از آقاي هوگو گروسيوسي دانشمندان و افراد ديگري مانند هابز- پوفند روف- جان لاك- كانت و غيره كه همگي از پيروان و طرفداران حقوق طبيعي بودند آن را تشريح كردند. به عقيده دانشمندان ذكر شده انسانها از ابتداي خلقت و شروع آن به حالت طبيعي يعني اجتماعي زندگي نميكردهاند و در آن زمان همه افراد آزادي فراوان و تمام و كمال داشتند و تابع و مطيع هيچ گونه قوه و قدرت بشري و انساني نبودهاند اما چون افراد براي تأمين و بدست آوردن وسايل و ملزومات زندگي خود مجبور بودند با قوا و نيروي طبيعي مبارزه و نبرد كنند پس با زندگي طبيعي امكان پذير نبود تا بر آن قوا پيروز شوند پس با همديگر توافق كردند قراردادي ببندند و دولتي را تشكيل دهند كه اين قرارداد را نامش قرارداد اجتماعي نهادند ما در اين تحقيق اين قرارداد را از نظر سه تن از معروفترين اصحاب آن يعني هابز- لاك و روسو بررسي ميكنيم.
هابز ميگويد قواي جنسي و شهواني و عواملي كه آدمها را خواستار صلح ميكند عبارتند از:
1- ترس از مرگ
2- ميل به چيزهايي كه براي زندگي آسوده ضروري به نظر ميرسد
3- اميد بر تلاش و كوشش شخصي براي رسيدن به آن چيزها
4- عقل كه اصول صلحي را كه آدمها بر پايه آن ميتوانند به موفقيت برسند بدست ميدهد.
هدف و منظور اصلي آدمها كه معمولا خواستار آزادي و تسلط بر ديگران هستند در ايجاد آن قيدها بر خود كه زندگي كردن در جامعه نياز آن است اين است كه اول بقا و پايداري خود و بعد رفاه بيشتري را براي زندگي خودشان تأمين كنند يعني ميخواهند خود را از آن وضعيت تأسف آور جنگ آزاد كنند كه اين وضعيت ناشي از شهوتهاي عادي آدمها است هر كجا كه عاملي براي جلوگيري آنها وجود نداشته باشد تنها راه برپا داشتن چنين قدرت مشتركي كه بتواند از آنها در مقابل حمله بيگانگان دفاع كند و هر يك را از آسيب يكديگر ايمن و محافظت دارد و در نتيجه براي آنها امنيتي بوجود آورد كه در پناه آن بتوانند از بهره كار خود و نتايج زمين نيازهاي خود را بدست آورند و زندگي رضايت بخشي داشته باشد آنست كه همه قدرت و نيروي خود را به يك مرد و يا گروه و انجمني از مردان واگذار كنند تا به اين وسيله ارادههاي گوناگون آنان بصورت يك اراده در بيايد و پيماني كه هر فرد با فرد ديگر منعقد ميكند بدين صورت است كه هر فرد به افراد ديگر بگويد كه من حق حاكميت بر خود را به اين به اين مرد يا گروهي از مردان واگذار كنند تا به اين وسيله ارادههاي گوناگون آنان بصورت يك اراده واحد درآيد و پيماني كه هر فرد با فردي ديگر ميبندد.
بدين صورت است كه هر فرد به افراد ديگر بگويد كه من حق حكومت بر خود را به اين مرد يا گروهي از مردان واگذار كردهام تنها به اين شرط كه تو نيز حق خودت را به او واگذار كني و به اين صورت مانند من همه اعمال او را خوب و شرعي بداني وقتي كه اين كار صورت گرفت گروهي كه به اين صورت در حالت يك شخص با هم متحد ميشوند دولت يا اجتماع سياسي تشكيل ميشود و بدين طريق لوياتان بزرگ و عظيم بوجود ميآيد كه ما صلح و امنيت خود را بر آن مديون هستيم دولت را در صورتي تاسيسي ميگويند كه گروهي از مردم با هم موافقت كنند و هر فرد با فرد ديگر پيمان ببندد كه خود را تسليم حاكميت يك مرد يا گروهي از مردان كند و از طرف بيشتر آنان حق صحبت كردن از جانب شخص او به آن مرد يا گروهي داده شود يعني او را نماينده خود كنند و همه آنها خواه آنكس كه به او رأي موافق داده باشد و يا آنكس كه بر عليه او رأي داده باشد بايد همه اعمال و آراء آن فرد يا گروه را شرعي بدانند و همانند اعمال و آراء خودشان بشمارند تا بتوانند در كنار همديگر با صلح و آرامش زندگي كنند و در برابر بيگانگان در امان باشند.
كاملا معلوم است كه توماس هابز در اينجا با اهميت اساسي كه براي توافق مردم در تأسيس يك قدرت حاكمه قائل است چنين فكر ميكند كه در تحليل نهايي به نفع همه مردم است كه بر قرارداد خود پايبند باشند و راه عدل و انصاف را بپيمايند و از همه قوانين طبيعت پيروي و تبعيت كنند مردم تنها به يك دليل به تأسيس يك قدرت حاكمه اقدام ميكنند و آن ميل آنه برقراري صلح و امنيت است به همين دليل حاكماني كه بر آنان ميگذارند بايد براي رسيدن به اين هدف به اندازه كافي از امكانات قدرتي برخوردار باشد يعني هابز عقيده دارد كه حاكم بايد قدرت فراوان و همه جانبهاي را در دست داشته باشد حاكم بر اثر قدرت و اختياري كه به وسيله همه افراد كشور در اختيار ايشان گذاشته ميشود از چنان قدرتي برخوردار ميشود كه ميتواند با ترسي كه در دل آنها ميافكند ارادههاي آنها به صورت واحد و كل درآورده تا بدين صورت صلح و امنيت در داخل اجتماع برقرار شود و مردم با تعاوني و مشاركت متقابل براي رفع دشمن خارجي آماده شوند وجود چنين حاكمي از جوهر و مايه اصلي اجتماع سياسي تشكيل شده است كه تعريف آن چنين است شخصي كه جماعت بزرگي از مردم براساس پيمانهاي متقابلي كه با هم انعقاد ميكنند خود را قادر به رعايت اعمال او ميدانند بدين منظور كه او بتواند با استفاده از قدرت و امكانات آنها آن طوري كه لازم ميداند صلح را ميان آنها برقرار ميكند و نيروي دفاعي مشتركي را براي آنها ايجاد كند حقوق و اختيارات آن فرد يا افرادي كه مردم با رضايت خودشان قدرت حاكمه را به او واگذار ميكنند از تاسيس اجتماع سياسي ناشي ميشود كه عبارتند از:
1- چون قراردادي بستهاند پيمانهاي قبلي كه با اين پيمان فرق داشته باشد لازم الاجرا نيست.
2- چون حق نمايندگي را به شخص ديگري دادهاند كه حكمران آنان است هيچ عملي از طرف حمكران پيمان افراد را از بين نميبرد پس هيچ يك از افراد نميتوانند خود را از تابعيت حاكم رها كنند.
3- چون بيشتر مردم با رضايت خودشان شخص حاكم را برگزيدهاند آن عدهاي هم كه كم بودهاند و با انتخاب حاكم موافق نبودهاند بايد مانند بقيه افراد به حاكميت آن شخص رأي دهند.
4- عمل حاكم هرچه كه باشد نميتواند به مردم و زيردستانش آسيبي بزند و هيچ كس هم نميتواند او را به ظلم و ستم متهم كند.
5- اتباع نميتوانند حاكم را عادلانه بر مرگ محكوم كنند و يا با مجازاتهاي ديگر محاكمه كنند.
6- حاكم بايد درباره عقايد و نظراتي كه مخالف صلح هستند يا به ايجاد صلح كمك ميكنند حق داوري داشته باشد.
7- حمكران بايد از حق رسيدگي به اختلافات مردم و قضاوت درباره مردم برخوردار باشد.
8- حق اعلان جنگ و صلح هم از لوازم حاكميت است.
لاك عقيده داشت كه حكومت مدني نتيجه قرارداد و امري دنيوي است و دست الهي و پروردگار در انتخاب آن دخالتي ندارد لاك معتقد بود مردم بوسيله قرارداد از وضع طبيعي ميگذرند و بر وضع سياسي وارد ميشوند آدمها آنطور كه ثابت شده با حق آزادي كامل و بهرهبرداري كامل از همه حقوق و امتيازات قانون طبيعت بدنيا ميآيند و هر فردي با همه افراد بشر در دنيا برابر و مساوي است و طبيعت به او اين حق را داده است كه نه تنها از دارايي و اموال خود كه شامل جان- آزادي و اموال در برابر صدمهها و آسيبها است مواظبت كند بلكه در برابر ديگران هم به هنگام قانون شكني و تجاوز به حقوقشان قضاوت و داوري كند و آنها را به كيفر اعمالشان برساند.
اما تنها وقتي اجتماع سياسي بوجود ميآيد كه همه اعضاي آن از حق طبيعي خود گذشته و آن را به دست جامعه بسپارند و در هر حالتي بتوانند براي احقاق حق خود به قانوني كه آن جامعه وضع ميكند توسل جويند و كمك بخواهند و به اين صورت كار قضاوتهاي شخصي افراد پايان ميگيرد و جامعه خود داور اصلي اعمال مردم خواهد شد و درباره همه اختلافاتي كه ميان افراد آن جامعه در هر مورد بروز كند تصميمگيري ميكند و هر شخصي كه جريمهاي بر عليه اجتماع انجام دهد با كيفري كه قانون تعيين كرده به مجازات ميرسد پس تنها وقتي اجتماع سياسي يا مدني بوجود ميآيد كه عدهاي از آدمها در يك جامعه جمع شوند و هر يك از آنها از حق خود كه مربوط به اجراي قانون طبيعت است بگذرد و آن را به عهده همه بگذارد هر جا كه عدهاي از افراد كه در وضع طبيعي بسر بردهاند وارد جامعه شوند تا يك جمعيت يا يك واحد سياسي بوجود آورند و يك حكومت فائقه را انتخاب كنند اجتماع سياسي تشكيل ميشود يا در غير اينصورت امكان دارد هر شخصي به اجتماع سياسي كه قبلا تشكيل شده بپيوندد و عضويت آن را قبول كند بدين صورت فردي كه به جامعه بپيوندد به آن جامعه قدرت و حق وضع قوانيني را داده است تا آن جامعه قوانيني را كه طبق خوبي و نياز كلي جامعه است وضع كرده است و متعهد شده كه در صورت نياز براي اجراي قوانين با جامعه همكاري كند و اين باعث ميشود كه افراد از وضعيت طبيعي بيرون آيند و به يك اجتماع سياسي وارد شوند و دولتي تشكيل دهند كه قدرت قضايي را در اختيار داشته باشد و بتواند در مورد اختلافات آنان تصميمگيري كند و اعضاي آن جامعه را از گزند همديگر حفظ كرده و در امان نگه دارد در اين جامعه سياسي قانونگذار و مجري خودش دولت است ولي اگر افرادي دور هم جمع شوند و هر طور كه باشد متحد شوند و چنين قدرت فائقهاي كه بتوانند در صورت لزوم از آن كمك بخواهند ميانشان بوجود آيد هنوز در وضع طبيعي بسر ميبرند.
از اين عبارات اينطور بنظر ميرسد كه جوامع سياسي تنها از يك راه تشكيل ميشوند و آن هم رضايت افراد است از آنجا كه همه افراد و آدمها طبيعتا آزاد و برابر و داراي استقلال هستند و هيچ كس را نميتوان از حقوق طبيعيش محروم كرد و بدون رضايت خودش به زير قدرت سياسي شخص ديگر وارد كرد تنها راهي كه ميشود شخص از آزادي طبيعي مرحوم شود و زير سلطه اجتماعي برود اين است كه با افراد ديگري براي تشكيل يك جامعه موافق كند تا به وسيله آن آسودگي و تندرستي و زندگي صلح آميزي برايشان تشكيل شود و با امنيت بيشتري از دارايي و اموال خود بهرهمند شوند و در مقابل كساني كه عضو آن جامعه نيستند ايمني بيشتري داشته باشند افراد آدمي شمارشان هر چه باشد ميتوانند اجتماع سياسي را بوجود آورند زيرا اجتماع آنها صدمهاي به آزادي ساير افراد نميزند و آنان ميتوانند از آزادي خود در وضع طبيعي بهرهمند باشند همين كه تعدادي از آدمها براساي رضايت خود جامعه يا حكومتي برپا كنند جامعه بوجود ميآيد و واحد سياسي تشكيل ميشود كه در آن بيشتر افراد حق اراده امور كلي جامعه را به دست ميآورند.
هر فردي كه با رضايت خود و ديگران واحدي سياسي بوجود ميآورد و حكومتي در آن بنيان مينهد خود را در مقابل هر كدام از افراد آن جامعه متعهد ميسازد و تابع تصميم و رأي بيشتر و رأي اكثريت قرار ميدهد در غير اينصورت قرار داد اوليهاي كه او با بقيه افراد براي تشكيل يك اجتماع منعقد كرده ارزش و اعتباري ندارد و اگر بخواهد آزادي خود را حفظ كند و زير قيد هيچ قانوني در نيايد همچنان در وضع طبيعي باقي ميماند زيرا اگر رضايت بيشتر افراد را نتوانيم به عنوان تصميم همه جامعه بپذيريم هيچ چيز غير از رضايت افراد نميتواند موجب اتخاذ تصميم كلي براي اجتماع باشد بنابراين كساني كه از وضع طبيعي بيرون ميآيد و تشكيل جامعه ميدهند بايد بدانند كه از هر حقي كه براي جامعه ضروري باشد بايد گذشت و آن را به دست بيشتر افراد جامعه سپرد در اين قسمت جان لاك با سادگي بيش از حد و شايد هم بطور ناگهاني به بررسي يكي از جديترين مسائلي ميپردازد كه جوامع دموكراتيك معمولا با آن روبرو و مواجه هستند دموكراسي از لحاظ نظري در جامعهاي وجود دارد كه همه افراد در حكومت دخيل و سهيم باشند.
پس از اين مفهوم اين چنين استنباط ميشود كه در يك دموكراسي همه شهروندان بايد به اقدامات دولت رضايت دهند و آن را تاييد كنند ولي اگر يك دموكراسي يا در حقيقت هر حكومت ديگري بخواهد به انتظار رضايت آزادانه همه افراد بنشيند نميتواند موجوديت خود را حفظ كند زيرا بطور قطع كار آن به هرج و مرج ميانجامد از سوي ديگر اگر دموكراسي حكومت اكثريت باشد افراد بسياري ديگري در سرنوشت اجتماع دخالت نميكنند و از نظر آنان اين نوع حكومت كاملا با درندهترين و وحشيانهترين حكومتهاي ستمگر خواهد بود.
هر چند دست كم بايد گفت كه بعضي از موارد لاك مبهم و نامشخص و مشكوك بنظر ميآيد ولي احتمالا هيچ كس منكر وجود اين ادعا نميشود كه در بعضي جوامع و كشورها بوده و هستند كه براساس رضايت به معناي مورد نظر او تأسيس شدهاند ايراد و اشكالي كه امكان طرح آن بسيار و فراوان احتمال دارد اين است كه اغلب جامعههاي سياسي براساس زور تأسيس و بوجود آمدهاند و لاك بطور كلي اين حقيقت را ناديده ميگيرد يا ايراد ديگري كه ممكن است با طرح اين مسئله عنوان و مطرح شود كه چرا جان لاك اجتماع سياسي را بگونهاي تعريف ميكند كه بيشتر جوامعي را كه مردم بطور معمول سياسي مينامند از شمول تعريف وي بيرون شوند اگر نخواهيم كه گفتار لاك را به كلي پوچ و بيارزش بدانيم بايد قبول كنيم كه وي كاملا به آن واقعياتي كه مبناي اين اعتراضات ميتواند باشد واقف بوده است ولي آن واقعيات به نظر خاص وي هيچ ارتباطي ندارد.
يكبار ديگر بايد گفت كه جان لاك ميان چيزي كه هست و آنچه كه بايد باشد تفاوت قائل ميشود و درباره آن چيزي كه بايد باشد حرف ميزند به همين دليل لاك به هيچ وجه منكر نميشود كه بيشتر جوامع در حقيقت براساس زور بنا شدهاند براساس رضايت و خواست افراد محققا اگر تا جايي كه تاريخ ميتواند با گذشته ما را هدايت و راهنمايي كند به پژوهش اصل و منشأء جوامع سياسي بپردازيم بطور كلي اين موضوع را در مييابيم كه جوامع اوليه تابع حكومت و دستگاه اداري يك فرد قرار داشتهاند و اين فرد در اغلب مورد يك حكمران مطلق بوده است ولي اين امر فقط حاكي از اين حقيقت است كه اوضاع بيشتر آنطوري كه بايد باشد نيست زور هيچ وقت نميتواند نشان دهنده حقيقت باشد اگر يك فرد تا هر مدت و به هر كيفيتي عملا به اعمال قدرت بر افراد ديگر بپردازد بجز در صورتي كه آن افراد به حاكميت وي رضايت بدهند به هيچ روي اعمالش از لحاظ اخلاقي توجيه پذير نخواهد بود از آنجا كه يك اجتماع سياسي يك اجتماع اخلاقي هم ميتواند باشد پس نميتوان بسادگي هر جامعهاي را سياسي خواند.
از مهمترين طرفداران قرارداد اجتماعي است كه اين نظريه را تكميل كرد و يك سلسله نتايج علمي از آن بدست آورد نظريه روسو در رابطه با منشاء دولت در كتاب معروف او بنام قرارداد اجتماعي بيان شده است به نظر روسو انسان از اول به حالت طبيعي زندگي ميكرده است و در آن حالت افراد تابع هيچ نوع قدرت انساني نيستند و تماما آزاد و مساوي و برابر بودهاند.
از نظر روسو حالت طبيعي با حالت حيوانيت كاملا فرق دارد و معني آن اين است كه چون انسان ذاتا موجودي متفكر است به همين دليل در حالت طبيعي نيز تابع قوانين طبيعيت بوده است ولي چون انسانها در حالت طبيعي در معرض خطرات شديدي قرار دارند و نميتوانستند به تنهايي عليه اين خطرات اقدامي كنند به همين دليل براي اينكه قدرت آنها زياد شود و بر طبيعت غلبه كنند و بقاي خود را تضمين كنند با يكديگر همكاري كردند و تنها وسيله همكاري بوسيله دولت بود و فقط دولت ميتوانست اين عمل و فعاليت را انجام دهد.
بنابر نظر روسو قرارداد اجتماعي كه باعث تشكيل دولت گشت قطعا مورد توافق عموم واقع گرديده است زيرا در حالت طبيعي هر فردي آزاد است و هيچ كس حق ندارد او را بدون رضايت خودش زير نظر اداره حكومت جديد درآورد روسو ادعا ميكند كه اين رضايت ممكن است خيلي صريح و يا آرام و آهسته صورت گيرد او ميگويد اشخاصي كه به ميل خودشان دولت تشكيل ميدهند به هيچ وجه مطيع و زير نظر افراد نميشوند و هيچ گونه فداكاري و از خود گذشتگي نشان نميدهند زيرا در برابر حقوقي كه به دولت واگذار ميكنند در حاكميت ملي شريك و سهيم ميشوند روسو از نظريه قرارداد اجتماعي يك سري نتايج ميگيرد كه مهمترين آنها موارد زير است:
1- دولتي كه بر طبق قرارداد اجتماعي تشكيل شده است همه افراد وظيفه دارند از اراده عمومي اطاعت و پيروي كنند.
2- تمامي افراد مساوي و برابر هستند و تفاوت در وظايف مردم برعكس قرارداد اجتماعي است.
3- چون حاكم عادل است و ظلم و ستمي نميكند و امكان دارد قدرت دولت نامحدود شود.
4- حاكميت ملي منتقل نميشود يعني حاكم نميتواند اعمال خود را به فرد يا گروهي از افراد انتقال دهد.
5- چون حاكميت غيرقابل انتقال است به مرور زمان هم عوض نميشود زيرا چيزي كه قابل انتقال نيست با مرور زمان عوض نميشود.
نظريه قرارداد اجتماعي كه از طرف سه فيلسوف بزرگ بنام توماس هابز- جان لاك و ژان ژاك روسو مطرح شد داراي تفاوتها و اشتراكاتي است.
روسو گفت از راه قرار اجتماعي ميتوان اين انجمن يا جامعه را بوجود آورد اما اين قرار با قراري كه هابز و لاك تصور كرده بودند متفاوت است در قرار اجتماعي هابز همه حقوق به يك اقتدار كه وظيفه دارد امنيت را تأمين كند تسليم شده است اين همان مفهوم قرار اجتماعي است كه روسو بطور خاص آن را رد كرد در قرار اجتماعي لاك مردم توافق ميكنند جامعهاي به وجود آورند و پس از آن امنيت خود را به حكومتي واگذار ميكنند كه نماينده و مسئولان آنهاست و قدرت خود را از حقوقي كه مردم با خود به دولت مدني آوردهاند گرفته است روسو با اين نوع واگذاري امنيت و حقوق مخالف بود و گفت با دادن اختيار قانونگذاري به نماينده آزادي خود را از دست ميدهيم افزون بر آن در قرار اجتماعي روسو چون حقوق اجتماعي است نه طبيعي آن طور كه نظريه لاك ايجاب ميكرد نميتوان آنها را بر پايه فردي گذاشت.
قرار اجتماعي روسو مستلزم آن است كه هر عضو همه حقوق خود را بر جامعه تسليم كند نظريه قرار اجتماعي نظريهاي است كه اساس فلسفي دولت نويني است برطبق اين نظريه اصل حق الهي سلطنت جاي خود را به اصل همرايي و رضايت شهروندان براي زندگي در سايه قدرت و عدالت دولت (جمهوري يا سلطنت مشروطه) ميدهد اين نظريه در سدههاي هفدهم و هجدهم در اروپا تكوين يافت و اين سه متفكر (هابز- لاك- روسو) در فرمولبندي آن سهم داشتهاند ولي ريشه آن در آثار يوناني و رومي (افلاطون وسوكرسيوسي) يافت. نظريه قرارداد اجتماعي براي توضيح اصل و بنياد عقلي تاسيس دولت از يك حالت فرضي بنام حالت طبيعي آغاز ميكند كه در آنها انسانها در حالت بي سروري (آنارشي) آزادانه در طبيعت زيست ميكردهاند و از دهشها يا آزارهاي طبيعت برخوردار بودهاند سپس با شناخت عقلي و با توجه به سودمنديهاي نظم و قانون تن فرمانبرداري از دولت ميدهند و آزاديهاي طبيعي خود را فدا ميكنند و به محدوده آزاديهاي فردي قدم ميگذارند كه قدرت و نظم دولت محدود كننده و در عين حال تضمين كننده آنست بنابراين قرارداد اجتماعي سازشي است نانوشته ميان اعضاي يك جامعه و بنابر درخواست همگاني براي آن كه در روابط خود در زير حاكميت دولت با مسئوليت متقابل عمل كنند و بر مبناي همين قرارداد ضمني است كه دولت پديد ميآيد.
نظريه قرارداد اجتماعي اساسا وسيلهاي بود براي انتقاد از قدرت سنتي مستقر در آستانه ظهور دولت- ملتهاي جديد و جست و جويي بود براي يافتن پايه نظري عقلي براي دولت همين نظريه است كه پايه دموكراسيهاي جديد را ميگذارد كه در آنها اساسا حكومت همرايي مردم براي زيستن در جامعه سياسي است رساله لوياتان اثر توماس هابز- دو رساله در باب حكومت اثر جان لاك و قرارداد اجتماعي اثر ژان ژاك روس مهمترين آثاري هستند كه مفهوم قرارداد اجتماعي را شرح كردهاند و بخصوص كتاب روسو اثري ژرف بر روي رهبران و پيشروان فرانسه داشته است در مورد حالت طبيعي يعني وضع انسان پيش از در آمدن در زير قدرت دولت نظر اين سه تن متفاوت است هابز زندگي انسان را در حالت طبيعي گرگ آسا ميداند يعني سرشار از خشونت و درندگي كه در آن شناخت حق از باطل وجود ندارد اما لاك برآنست كه در حالت طبيعي شناخت حق زندگي و مالكيت وجود داشته ولي آنچه وجود دولت را ضروري كرده وجود قدرتي براي پايش نظم و امنيت است بنابراين به نظر او شرط فرمانگذاري فرد از حكومت آنست كه حكومت نه تنها از زندگي بلكه از دارايي شخص نيز حمايت كند روسو انسان را در حالت طبيعي ساده و شاد و در عين حال بري از قوه داوري عقلي و حسي اخلاقي و مسئوليت ميداند پس انسانها با دست كشيدن از عمل آزادانه و گردن نهادن به قانون و حكومت حسي تعهد اخلاقي و مدني يافتند و دولت براي حفظ بنيان اساسا اخلاقي خود ميبايد بر رضايت فرمانگذاران تكيه كند برخي از نظريه پردازان قرارداد اجتماعي از جمله هابز مفهوم قرارداد اجتماعي و حالت طبيعي را يك فرض غيرتاريخي و يكسره نظر ميشمردهاند كه تنها بصورت فرضيه براي روشن كردن مسائل بنيادي سياست مفيد است.
1- هابز نوشته تاك ريچارد ترجمه حسين بشيريه
2- قرارداد اجتماعي نوشته ژان ژاك روسو ترجمه عنايت الله شكيباپور
3- تاريخ فلسفه غرب نوشته برتراند راسل ترجمه نجف دريابندري
4- خداوند انديشه سياسي نوشته والتر جونز ترجمه علي راميني
5- قرارداد اجتماعي ژان ژاك روسو ترجمه مرتضي كلانتريان
6- جان لاك رساله دوم در باب حكومت در آزادي فرد و قدرت دولت ترجمه و تأليف محمود صناعي
فهرست مطالب
عنوان صفحه
قرارداد اجتماعي ژان ژاك روسو. 9
|
1- موضوع تحقيق: بررسي نظريه قرارداد اجتماعي هابز- لاك- روسو
2- چرايي موضوع: بررسي انديشه اين انديشمندان و نظرات آنان در مورد قرارداد اجتماعي چرا كه قرارداد اجتماعي يكي از مهمترين موضوعات مطرح شده آن زمان بوده است.
3- سوالات تحقيق: تفاوت بين اين سه انديشمند در مورد نظريه قرارداد اجتماعي چيست بر اهميت و نقش اين نظريه در زمان حاضر چگونه است؟
4- مولفههاي تحقيق: در خود تحقيق آورده شده است
5- نتيجهگيري: پايان فصل
|
عنوان تحقيق: نقش سياست خارجي نومحافظ كاران آمريكا در دوران بوش پسر
فصل اول: كليات تحقيق
1- طرح مسئله: تأثير قوي سياست خارجي نومحافظه كاران
2- پيشينه تحقيق: از زمان روي كار آمدن بوش پسر تحقيقاتي صورت گرفته است.
3- اهداف تحقيق: بررسي نقش سياست خارجي نومحافظه كاران
4- سوال اصلي: آيا نومحافظه كاران در سياست خارجي بوپ تأثيري داشتهاند؟
5- متغيرها : متغير مستقل: سياست خارجي نومحافظه كاران
متغير وابسته: دوران رياست جمهوري بوش پسر
6- فرضيه: نومحافظه كاران تأثير فراواني دارند
7- تعريف مفاهيم: مفاهيم پيچيده ندارد و نياز به توضيح نيست
8- حدود تمركز: از زمان انتخاب بوش پسر تا زمان حاضر
9- روش تحقيق: كتابخانهاي و سياستهاي اينترنتي
10- پيامدهاي آزمون: بنيادي
11- فصل يا سازماندهي تحقيق: سازماني
|
فصل دوم: تأثير سياست خارجي نومحافظه كاران بر بوش پسر