زندگي نامه حافظ
زادگاه و اصل و نسب خواجه:
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با: ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود.در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او بگونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود.در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بودهاست. در اشعار او که میتواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت میشود. آنچه از فحوای تذکرهها به دست میآید بیشتر افسانههایی است که از این شخصیّت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شدهاست. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانوادهای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شدهاست.(با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانوادههای مرفه و بعضاً متوسط جامعه بودهاست.) در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشتهاست.
موطن اصلي خواجه كوپاي اصفهان است و جدش شيخ غياث الدين در اصفهان به شغل تجارت اشتغال داشت و او در نيمه قرن هشتم به شيراز هجرت نمود ودر محله شيادان (واقع در دروازه كازرون) سكني گزيد. در همسايگي شيخ تاجري بنام شيخ عبدالله كازروني مقام داشت كه علاوه بر دادوستد، آمد وشد خانوادگي نيز با او برقرار نموده بود، او در يكي از شبهايي كه به رسم شب چله گرد هم بودند لزوم تشكيل خانواده را براي بهاالدين (پدر حافظ) را به شيخ گوشزد نمود وافزود كه حاضر است، دخترش را به ازدواج او در آورد و غياث الدين نيز از اين پيشنهاد استقبال كرد و بهاالدين با دختر كازروني وصلت نمود. او بزودي صاحب فرزنداني شد كه خليل، عبدالله و محمد (خواجه حافظ) نام گرفتند، در قديمي ترين نسخه دائره المعارف بريتانيكا سال تولد خواجه را نا معلوم دانسته و آنرا سالي ما بين 700 تا 726 مي پندارند، و در متون كهن فارسي نيز چنين است و چيزي بر آن نيافزوده، از كهن ترين نسخ تا منابع جديد تماماً مطالبي مبتني در حدس و گمان است، اما در مورد سال وفات خواجه اختلاف كمتر است و با تفحص در اشعارش بطور تقريب مي توان سال وفات او را 791-792 دانست كه ارگ زمان فوق در مورد تولدش نيز قرين بر صحت باشد، خواجه 70 تا 76 سال عمر نموده است.
كودكي، نوجواني و جواني خواجه:
خواجه پس از تولد در خانه پدر بود و در ناز و نعمت غوطه ور و تا هنگامي كه بها الدين حيات داشت، رفاه خانواده تأمين بود و خواجه نيز اين دوران را به شادي گذراند، روزگار به همين منوال بود تا وفات پدر آرامش و آسايش را از خانه آنان محو كرد و سختي ها نمايان گشت، بطوريكه خواجه از همان اوان طفوليت (سنين 8 سالگي) براي امرار معاش ناچار بود كار كند، لذا مادرش درصدد يافتن مكاني بر آمد تا او را در آن بكار اشتغال ورزد، او در همسايگي خود مردي ظاهراً آراسته يافت كه خواجه را به شاگردي پذيرفت اما اقامت خواجه در نزد وي بطول نيانجاميد و حافظ بزودي آثار سوء اخلاق را در وي مشاهده نمود و از رفتن به نزد او خودداري كرد. از آن پس مدتي بيكار بود تا سرانجام در نانوائي به خميرگيري پرداخت، در مجاورت اين دكان مكتبي بود كه به طالبين علم، دانش مي آموخت و خواجه نيز با پرداخت مبلغي از دستمزد روزانه خود به آن مكتب رفت و با جديت به آموختن قرآن پرداخت بطوريكه حافظ قرآن شد، خواجه در راه آموختن ذوق و افراز خود بروز مي داد و چون استادش چنين مي ديد به او توجه ويژه مي نمود و از علوم زمان هر آنچه مي دانست به او ياد مي داد، خواجه نيز از فرصت استفاده هاي گرانبها كرده و در حين يادگيري قرآن به علوم ادبي نيز روي آورد و سرودن را آغاز كرد گويند، خواجه در آغاز اشعاري بي مايه مي سرود و چون براي ديگران مي خواند وي را استهزاء مي كردند و وي ازاين وضع رنجيده خاطر مي گشت تا سرانجام نذري كرد و 40 شب در مسجد به عبادت پرداخت، او همه شب تا صبحدم بيدار وبا خداي خود راز و نياز مي كرد، تا چهلمين شب فرا رسيد، در اين شب خواجه را خستگي به حالتي ما بين خواب و بيداري فرو برد. و خواجه امير الومنان را در هيبت سقايي ديد كه جامي آب بدو تعارف مي كند و حافظ كه از همه جا بي خبر بود، تصور نمود سقا براي گرفتن پول آب مي دهد، لذا پس از چندبار كه جام آب را رد كرد بر اثر اصرار درويش آنرا گرفت وبه لب نزديك نمود و تنها لب خود را تر كرد و مابقي را برزمين ريخت، و چون جام را پس داد، درويش را ديگر نيافت، اما دنيا برايش رنگ ديگري داشت، هر چه تفحص كرد كمتر يافت آنگاه بود كه فهميد آب از كدامين جام ننوشيده ولي افسوس كه ديگر فايده اي نداشت، اما حافظ رسيد به آنچه كه مي خواست و از آن پس اشعارش شيوا گشت و كلامش عرفاني و بسيار نفوذ كلام خواخه را بدين لحاظ مي دانند. خواجه يادگيري را در مكتب خواجه قوام الدين عبدالله ادامه داد و علاوه بر وي از محضر اساتيد بزرگي چون علامه مير سيد شريف جرجاني و قاضي عضد الدين نيز بهره ها برد و علوم آن عصر را به نيكويي فرا گرفت، قرآن را آموخت و با 14 روايت از حفظ خواند، وي در طول تمام دوران زندگي سراسر حكمت خود هرگز از قرآن غافل نبود.
حافظ در سرودن اشعار عربي نيز همچون فارسي فصيح و بليغ گفته و اشعارش از نظر رعايت صناعات شعري و سليس بودن كلام در مقام بالا قرار دارد، محمد گلندم دوست، يارو همشاگردي حافظ در مكتب خواجه قوام الدين عبدالله پيرامون دانش او مي گويد كه در غالب علوم دستي قوي داشت.
زندگي خصوصي خواجه:
داستاني از دلدادگي حافظ ثبت است كه گويا در ميانسالي به زيبا روئي عاشق مي شود كه ظاهراً از مردم يزد بوده و بواسطه او خواجه زحمت سفر به يزد را متحمل مي گردد اما وصال به معشوق در طالعش نبوده و تنها از اين عشق شور انگيز، شرش براي حافظ مي ماند و گويا تا آخرين لحظات عمر نيز قادر به فراموشي اين عشق ناكام نمي گردد.
همسر و فرزندان:
طبق اطلاعات موثق، بخصوص مندرجات دائره المعارف بريتانيكا و نسخ كهن در زبان فارسي شاعر تا اواسط عمر ازدواج ننموده و در حالي كه به اين كار اشتياق داشت از انجامش خودداري مي ورزيد، او در اشعارش اشتياق خود را به اين كار نشان داده، همچون:
جوي ها بسته ام از ديده بدامان كه مگر در كنارم بنشانند سهي بالائي
وي ظاهراً به مهوشي بلند بالا و گندمگون عشق مي ورزيد كه شاخ نبات نام داشت و با توجه به اشارات مهمي كه خود در اشعارش به او دارد، اگر وي همسر دائمي حافظ نباشد، قطعاً سولگي محبوبه هايش بوده، حال در لباس عشق خاكي يا ملكوتي اما سرانجام خواجه در اواسط عمر ازدواج كرد و از اين وصلت بسيار شادمان گرديد، او درابتدا زندگي شيرين و بي دغدغه اي را آغاز نمود، و تا سرحد جان همسر خود را مي ستود، اما متأسفانه روزگار با خواجه سر جنگ داشت و همسر از جان عزيزترش غير مترقبه راه ديار ديگر پيش گرفت و او را داغدار نمود.
خلق خوي حافظ:
شعر و شاعر و شعراي خوش نوا همواره با شاهان آميختگي داشتند و شعرا براي حفظ خود نيازمند حمايت مقتدران، و هرگاه شاعري از تعاريف بيجا و گزافه گويي پيرامون شاهان باز مي ايستند مورد خشم وغضب قرار گرفته و آرامش از او سلب مي شد، اما حافظ مردي عارف و عارفي پاكباخته بود نمي توانست عرفان خود را فداي شعر نمايد. لذا هرگاه مجبوربه سرودن شعري براي شاه مي شد به توصيف او مي پرداخت و بجاي تعريف خلق وخوي نداشته شاه آنچه را كه داشت بيان مي كرد تا بدين وسيله تمجيد بيجا نكرده باشد، و شايد فقر حافظ كه تا پايان عمر نيز با او بود حاصل طبع راستگوئي باشد و بطور كلي در اشعار حافظ مديحه هاي بي پايه وجود ندارد و از كرنش هاي شاعرانه خبري نيست.
دينداري حافظ:
حافظ مردي متدين بود و چون قرآن را خوب مي دانست به احكام اسلام نيز آشنا بود، او مسلماني پاك نهاد بوده كه برخي او را اهل تسنن و پاره اي اهل تشيع مي دانند، اما اشعارش بر شيعه بودن او گواه است.
دیوان حافظ
دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تا کنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبانهای جهان بهچاپ رسیدهاست. شاید تعداد نسخههای خطّی ساده یا تذهیب شدهٔ آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.
غزلیات
حافظ را چیرهدستترین غزل سرای زبان فارسی دانستهاند موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازلهاست و غزلسرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانهپردازی است.
با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تک بیتهای درخشان، مستقل، و خوشمضمون فراوانی است که سرودهاست. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفتهاست، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانستهاند.
چندین رباعی به حافظ نسبت داده شده که هر چند از ارزش ادبی والایی، همسنگ عزلهای او برخوردار نیستند اما در انتساب برخی از آنها تردید زیادی وجود ندارد. در تصحیح خانلری از دیوان حافظ تعدادی از این رباعیات آورده شده که ده رباعی در چند نسخهٔ مورد مطالعه او بودهاند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت بودهاست. دکتر پرویز ناتل خانلری در باره رباعیات حافظ مینویسد: «هیچیک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی، ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمیافزاید.»
در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت میشود که هر یک نقش اساسی و عمدهای را در بیان و انتقال پیامها و اندیشههای عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطهٔ شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آنها در ادبیات عرفانی که از سدهٔ ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد.
شاید کلمهای دشواریابتر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتابهای لغت آنرا به عنوان زیرک، بیباک، لاابالی، و منکر شرح میدهند، ولی حافظ از همین کلمهٔ بدمعنی، واژه پربار و شگرفی آفریدهاست که شاید در دیگر فرهنگها و در زبانهای کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.
همچون همهٔ هنرهای راستین، شعر حافظ پرعمق، چندوجهی، تعبیرپذیر، و تبیینجوی است. او هیچگاه ادعای کشف و غیبگویی نکرده، ولی از آنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیستهاست و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعت و طینت فارسیزبانان گردیدهاست.
حافظ و پیشینیان
یکی از بابهای عمده در حافظشناسی مطالعهٔ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و همعصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کردهاند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بینظیری، و منحصربهفرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او اینگونهاست. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندیهای آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.
از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالبهای شعری استادان پیش از خود و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی و سلمایی دارد
همین ویژگی کممانند، و نیز عالَمگیری و رواج بیمانند شعر اوست، که از دیرباز شرحنویسان زیادی را برآن داشته تا بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراتوری عثمانی، به صورت زیر برخاستهاند.
حافظ اگرچه به هیچ کشور عربی سفر نکرد، اما پژوهشگران عرب تحقیقات و مطالعات قابل توجهی در زمینه حافظشناسی داشتند. اولین پژوهشگر عربی که کتاب درباره حافظ نوشت ابراهیم امین الشورابی المصری بود که کتابی به نام حافظ الشیرازی شاعر الغناء والغزل فی ایران نگاشت و در آن به حافظ، اندیشههای حافظ و شعرهای او پرداخت. الشواربی همچنین شعر یوسف گمگشته باز آید به کنعان را به عربی ترجمه کرد.
مشهور است که امروز در خانهٔ هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت میشود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، و یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال میگیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال میگیرد ابتدا نیت میکند، یعنی در دل آرزویی میکند. سپس به طور تصادفی صفحهای را از کتاب حافظ میگشاید و با صدای بلند شروع به خواندن میکند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحهای میخوانند و سپس کتاب حافظ را میبوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را میگشایند و فال خود را میخوانند.
علاقه به شیراز
علاقه ودید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش بخوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده میشود یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعهای در روانش و در اندیشهاش سیر میکند. چراکه حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است. لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سرودههایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ.
حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی میرسد. شهر شیراز به یمین دولت شیخ ابواسحق اینجو حکمران فارس از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله شاعر جوان ما با کمال آسایش و راحتی روزگار میگذرانیدند. اماکن خیر در شهر، مساجد، مدارس و خانقاهها و املاک فراوانی که برآنها وقف کرده بودند بهوفور یافت میشد. شیخ ابواسحق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادیهای احتماعی مخیر میداشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد بو اسحاقی با شعف و مصلحت جویی زندگی میکرد و مسائل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفتهٔ ابن بطوطه بهشت روی زمین به شمار میآمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز، در این روزها شاهدجنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریان در شهر بودند که به آواز خوش قرآن میخواندند.
شعرائي كه برخواجه تأثير گذاشته اند:
از شعراي متقدم و هم عصر خواجه كه خواجه ارادتي به آنان داشت عبارتند از: حكيم الياس بن يوسف زكي بن مويد ملقب به نظامي، شيخ فردالدين عطار نيشابوري، افضل الدين بديل بن علي خاقاني، ظهير الدين ابوالفضل طاهر بن محمد بن ظهير فارابي، اوحد الدين محمد بن محمد انوري، كمال الدين اسماعيل اصفهاني، فخرالدين ابراهيم بن عبدالغفار مشهور به عراقي، شيخ مصلح الدين سعدي شيراز، اوحدي مراغه اي، خواجه كرماني، عبيد زاكاني، سلمان ساوجي، كمال الدين مسعود خجندي.
سفرهاي خواجه:
خواجه به ديار خود عشق بسيار داشت و از سفر پرهيز مي نمود اما در اواخر عمر كه موردبي مهري قرار گرفت مسافرتهاي او كه در طول عمر بارها دعوت سلاطين و امراي ديگر سرزمين ها را رد نمود اين بار خود عازم يزد گشته و به دربار شاه يحيي بار مي يابد، و از بد حادثه با طبع خسيس او روبروگشته و در اين سفر به حدي به حافظ بد گذشت كه دراشعار خود يزد را زندان سكندرخواند وشيراز را ملك سليمان.
حافظ يكبار نيز بنا بر دعوت سلطان محمود در شاه دكني عازم هند گرديد، اما چون در هرمز به كشتي سوار شد طوفان برخاست و حافظ جاگذاشتن اسباب خود را در جزيره بهانه نمود و چون كشتي او را در جزيره پياده كرد بجاي خود شعري را براي سلطان دكن فرستاد، همچنين سفري به اصفهان در كتابها به حافظ منسوب است و سفري به بغداد متحمل است و سفري به خراسان براي زيارت امام رضا (ع) قطعي است.
وفات حافظ:
او پس از 70 سال سوختن شمع عمرش خاموش گشت و گويند چون او را براي دفن به قبرستان بردند زاهدان دين فروش از دفن پيكر مطهرش در قبرستان ممانعت بعمل آوردند، همشاگرد و يارباوفايش محمد گلندم به آنان توصيه كرد كه براي اين كار به اشعار خواجه تفال بزنند، پس گفتند تا هر كس شعري از خواجه بردارد بر تكه اي بنويسد و اشعار او را در كوزه اي ريختند؛ كودكي خردسال را نيزآوردند كه يك قطعه از آنرا برگيرد و اين اولين تفال با شعر خواجه بود و چنين آمد:
عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت كه گنـاه دگـران بر تو نخواهند نوشت.
و چون اين شعر بيامد آن عالم نادان قوتي دوباره يافت وبر خواسته خويش پاي فشرد، كه بار ديگر بر تفال حواله شدند و اين بار چنين آمد:
قدم دريغ مــدار از جنـــازه حافــظ كه اگر چه غرق گناه است مي رود به بهشت
و اين بار او ديگر ساكت ماند وبدين ترتيب تربت گلگشت مصلي شيراز تبرك شد و پيكري مطهر از تبار صالحان را در برگرفت.
و در آخر غزلي از حافظ به نام دولت يار:
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد/زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد جناس ناقص، تضاد
آن همه ناز و تنعم كه خزان مي فرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد مجاز، استعاره، تضاد
شكر ايزد كه به اقبال كله گوشه ي گل/ نخوت باد دي و شوكت خار آخر شد استعاره، ايهام
صبح اميد كه بد معتكف پرده غيب / گوبرون آي كه كار شب تار آخر شد تشبيه، استعاره
آن پريشاني شب هاي دراز و غم دل / همه در سايه ي گيسوي نگار آخر شد ايهام، تناسب
باورم نيست ز بد عهدي ايام هنوز / قصه ي غصه كه در دولت يار آخر شد ايهام، جناس ناقص
ساقيا لطف نمودي، قدحت پر مي باد / كه به تدبير تو تشويش خمار آخر شد استعاره، كنايه، تضاد
در شمار ار چه نياورد كسي حافظ را / شكر كان محنت بي حد و شمار آخرشد جناس تام.
آرامگاه حافظ
در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق (متوفی ۷۵۸ ه. ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کردهاست. (در قطعه ای با مطلع «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» شاه جلال الدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه به صورت ضمنی قید میکند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یکسال و در سنه ۷۴۳ حاکم شیراز بودهاست و از این رو میتوان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بودهاست). علاوه بر شاه ابواسحاق در دربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز راه داشتهاست. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین میشدهاست. در این خصوص نیز اشارات متعددی در دیوان او وجود دارد که بیان کننده اتکای او به شغلی جدای از شاعری است، از جمله در تعدادی از این اشارات به درخواست وظیفه (حقوق و مستمری) اشاره دارد.در بارهٔ سال دقیق تولد او بین مورخین و حافظشناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ ه. ق و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ میدانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعهای از حافظ ولادت او را قبل از این سالها و حدود ۷۱۰ ه. ق تخمین میزنند. آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ ه. ق روی دادهاست.
در مورد سال درگذشت او اختلاف کمتری بین مورخین دیده میشود و به نظر اغلب آنان ۷۹۲ ه. ق است. از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی (متولد ۷۷۷ ه. ق) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تألیف جامی (متولد ۸۱۷ ه. ق) به صراحت این تاریخ به عنوان سال درگذشت خواجه قید شدهاست. محل تولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز روی بر نقاب خاک کشیدهاست.
آرامگاه حافظ در شیراز
آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقهٔ حافظیّه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گلهای جانپرور، درآمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شدهاست. امروزه این مکان یکی از جاذبههای مهمّ گردشگری به شمار میرود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشهةای حافظ را از اطراف جهان به این مکان میکشاند.
در زبان اغلب مردم ایران، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیدهاست. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه امامان بهکار میرود، بهخوبی نشانگر آن است که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد. برخی از معتقدان به آیینهای مذهبی و اسلامی، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسوم مذهبی همراه میکنند. از جمله با وضو به آنجا میروند و در کنار آرامگاه حافظ به نشان احترام، کفش خود را از پای بیرون میآورند. سایر دلباختگان حافظ نیز به این مکان بهعنوان سمبلی از عشق راستین و نمادی از رندی عارفانه با دیدهٔ احترام مینگرند.پرویز ناتل خانلری(سال ۱۳۷۵)
http://daneshjooqom.4kia.ir/
برچسب های مهم