فن نويسندگي
تهيه و تدوين: منوچهر لك
ويژهي دورهي تربيت بدني
جزوهاي كه فراروي شماست، با هدف ارايه روشي كاربردي در تعليم انواع نوشتههاي فارسي و آشنايي بيشتر دانشجويان با قواعد نگارش و رسمالخط و انواع نوشتههاي موجود، گردآوري شده است. به اين اميد كه بتواند نيازهاي روزمره مخاطبان را در انواع نگارش مانند: نامهنگاري، گزارش نويسي، مقاله نويسي و روش تحقيق برآورده كند.
متأسفانه بيشتر آثار موجود در زمينههاي آيين نگارش و انواع نوشتهها و مكاتبات اداري در حد تئوري و نظري بوده و زمينهي فراگيري انواع نگارشها را براي خوانندگان فراهم نكرده است و همانند نظام آموزشي، فاقد كارآيي و پويايي و ناتوان از رفع نيازهاي روزمره است و چه بسا سبب دلزدگي و دلسردي خوانندگان ميشود. اين جزوه نيز ميبايست به طور كاربردي و عملياتي در فراگيري انواع نوشتهها به كار گرفته شود و اگر به مطالعه تنها و تمرين نكردن اكتفا شود، سودي در بر نخواهد داشت.
در اين جزوه، براي جلوگيري از درازگويي و خستگي خوانندگان، سعي شده است تا حد امكان در بيان مطالب خلاصهگويي شود. به همين دليل لازم است دانشجويان محترم در موضوعهاي مختلف، زمينههاي تمرين را فراهم سازند تا در مرتبهي عمل، ابهامات و اشكالهاي احتمالي آنها مشخص و رفع شود.
گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن مصلحي تو، اي تو سلطان سخن
آيين نگارش زبان فارسي
زبان: زبان از ديدگاه زبان شناسان يك نظام است كه از علائم و نشانهها تشكيل ميشود. به عبارت ديگر زبان به مجموعه نامحدودي جمله كه با اعمال تعدادي محدود قاعده بر روي مجموعه واژه توليد ميشوند گفته ميشود.
كاركردها (نقشها)ي زبان
زبان داراي يك نقش اصلي و سه نقش فرعي است. نقش اصلي آن ايجاد ارتباط است چرا كه زبان در مرحله نخست وسيله ايجاد ارتباط است.
نقشهاي فرعي شامل:
محل انديشه: انسان بدون داشتن زبان نميتواند به تفكر بپردازد.
حديث نفس: انسان توسط زبان به بيان نفسانيات و احساسات دروني خود ميپردازد.
آفرينش ادبي: نقشي كه به وسيله آن شاهنامه فردوسي، مثنوي مولوي و... ايجاد شده است.
اهميت زبان از ديدگاه زبانشناسان
زبان از آنجا كه نمايشگر كردار انسان است مورد بررسي روانشناسان قرار ميگيرد. هر نويسنده به تناسب ساختار روحي و دروني خود، زبان را دستمايه تصوير باطن خود ميسازد و بدين سان الگوي سنجش شخصيت او زبان نگارش اوست.
تاريخ زبان
زبان شناسان از طريق بررسي تاريخي يكايك زبانها و استخراج قواعد حاكم بر ساخت و نظام آنها و سنجش و تبليغ اين قواعد درون دستگاهي با يكديگر به اين نتيجه رسيدند كه برخي از زبانها داراي رابطه خويشاوندي با هم هستند. مهمترين خانوادههاي زباني شناخته شده عبارتند از:
1. هندو و اروپايي 2. سامي و حامي 3. اورالي (فينو) 4. اويغوري، آلتايي 5. زبانهاي منفرد
زبانهاي هندو و اروپايي: هندو و اروپايي به اقوامي اطلاق ميشود كه در روزگاراني بس كهن در نواحي جنوب روسيه امروزي در دشتها و استپهاي ميان جنوب سيبري، درياچه آرال شمال درياي خزر و قفقاز ميزيستند. از اواخر هزاره سوم پيش از ميلاد بنا به ضرورت ناچار به مهاجرت شدند و در سرزمينهايي از جنوب آسيا تا شمال اروپا پراكنده شدند به اين دليل به هندو اروپايي شهرت يافتند.
تاريخچه زبان فارسي
قديميترين دورههاي كه از زبانهاي ايراني آثار و مداركي در دست داريم دوره باستان خوانده ميشود. از ميان زبانهاي متعدد ايراني در دوره باستان كه همگي از زبان ايراني كهن منشعب شدهاند تنها آثار و مداركي از چهار زبان:
1. مادي 2. سكايي 3. اوستايي 4. پارسي باستان بازماندهاند.
دوره فارسي باستان
اين زبان در نواحي جنوبي ايران (فارس) رواج داشت و به همين دليل فارسي خوانده شد تنها اثري كه از اين زبان بر جاي مانده است كتيبهها و نوشتههاي متعلق به شاهان هخامنشي است. اين نوشتهها بر الواح سنگي، گلي، نقرهاي، طلايي همچنين سكهها، مهرها، نگينها، ظروف و... حكاكي شده است.
خط ميخي
خطي كه براي نوشتن كتيبههاي فارسي باستان به كار رفته است. مركب از علائم و اشكالي بدين شكل است: كه ظاهراً شبيه ميخ است و به همين دليل ميخي ناميده ميشود، خط ميخي از چپ به راست نوشته ميشده است. در اين خط ميخها براي نشان دادن واژهها و آواهاي زباني به صورتهاي گوناگون (به صورت منفرد يا چسبيده، كوچك يا بزرگ) در كنار هم قرار ميگرفتند.
دوره فارسي ميانه
زبانهايي كه حد فاصل بين زبانهاي باستان و دوره اخير ايران هستند زبانهاي دوره ميانه ناميده ميشوند. بعد از حمله يونانيان به ايران دولت سلوكي تشكيل شد و در حدود يك قرن به خط و زبان ايراني توجه كمتري شد به همين دليل هيچ اطلاعاتي از زبان فارسي در اين دوره نداريم. بنابراين زبانهاي ايراني دوره ميانه در دوره اشكاني و ساساني به كار ميرفتند. از اين زبانها ميتوان به پهلوي اشكاني، پهلوي ساساني، بلخي و خوارزمي اشاره كرد. زبانهاي ايراني غربي را به طور كلي پهلوي ميخوانند.[1]
زبان رسمي و اداري رايج در دوره اشكاني را پهلوي اشكاني و در دوره ساساني، پهلوي ساساني ميخوانند. پهلوي اشكاني و پهلوي ساساني نزديكي خاصي دارند و تنها اختلاف آنها اختلاف لهجه و آوايي است.
دوره جديد (زبانهاي ايراني جديد)
سومين مقطع در بررسيهاي تاريخي زبانهاي ايراني دوره جديد است. اين دوره از آمدن اعراب به ايران آغاز ميگردد و تا زمان حاضر ادامه دارد. زبانهاي ايراني دوره جديد از آن جهت كه در حال حاضر به كار ميروند زبانهاي زنده محسوب ميشوند مانند: طبري، گيلكي، كردي، لري.
زبان فارسي جديد
از ميان زبانهاي ايراني دوره جديد زبان فارسي، زبان رسمي، اداري، علمي و ادبي اين دوره است. اين زبان دنباله طبيعي جدايي ناپذير زبان فارسي ميانه است كه اصطلاحاً پهلوي خوانده ميشود. بنابراين ميتوان گفت كه صورت تحول يافتهاي از فارسي باستان نيز ميباشد. زبان فارسي جديد با نام (دري) و به مفهوم دربار، اداره و دولت خوانده ميشود.
در دوره جديد براي نوشتن زبان فارسي دري از خط عربي استفاده ميشود. بدين ترتيب زبان عربي بعد از نفوذ خلافت بغداد در سراسر ايران گسترش يافت و طبيعي است كه به دست آوردن شغلهاي دولتي مستلزم فرا گرفتن و استفاده از زبان عربي بود زيرا اين زبان امكان ارتباط با سراسر قلمرو خلافت را فراهم ميآورد.
مثال: دانشجويان دوره تربيت بدني به كلاس وارد شدند.
گروه1 گروه2 گروه 2
تعاريف: الفباي فارسي= از حروف صامت و مصوت تشكيل شده است.
صامت: حروف بيصدا: ب، پ، ت و... مصوت: حروف صدادار
مصوت: 1. مصوتهاي كوتاه : َ ِ ُ 2. مصوتهاي بلند: آ او
اي
جمله: بزرگترين واحد زبان است كه از واحدهاي كوچكتري تشكيل ميشود. هر جمله به يك يا چند گروه، گروه به واژه، واژه به تكواژ و تكواژها به واحدهاي مجزا و متوالي به نام واج تقسيم ميشوند.
اجزاي تشكيل دهنده جمله
واحدهاي زبان عبارتند از:
1. واج: كوچكترين واحد بيمعناي زبان است كه يك يا چند تاي آن در ساختمان واحد بزرگتري بنام تكواژ به كار ميرود. مثلاً: تك واژ (دير) و (در) هر كدام از سه واج تشكيل شدهاند.
2. تكواژ: كوچكترين واحد معنادار زبان را تكواژ مينامند. هر تكواژ از يك يا چند واج ساخته ميشود.
تكواژ گاهي كاربرد و معناي مستقل دارد. مثل: كيف، كتاب و گاهي معنا و كاربرد نامستقل دارد كه به آن تكواژ وابسته گفته ميشود. مثل: ستان در واژه: دبيرستان كه معناي مكان دارد اما به تنهايي به كار نميرود.
3. واژه: واحدي از زبان است كه از يك يا چند تكواژ درست ميشود. مانند: درخت، دانشجو
4. گروه: هر گروه از يك يا چند واژه ساخته ميشود و در ساختمان جمله به كار ميرود. مثال: عصر ناصرخسرو، عصر شكوفايي فرهنگ اسلامي است.
اركان جمله
هر جمله از دو بخش نهاد و گزاره تشكيل ميشود. نهاد اصليترين قسمت جمله است كه گزاره درباره آن خبر ميدهد. پس گزاره خبري است كه دربارهي نهاد داده ميشود. «نظامي گنجوي معروفترين شاعر داستانسراي فارسي است.»
انواع فعل
1. گذرا: فعلي است كه براي محقق شدن غير از نهاد به اجزاي ديگري هم نياز پيدا ميكند.
علي آرش را آورد. پرستار دارو را به بيمار خوراند.
2. ناگذر: فعلي است كه براي انجام غير از نهاد به هيچ جزء ديگري نياز ندارد. علي آمد.
جملات ناگذر معمولاً دو جزيي هستند.
انواع جمله
1. جملههاي دو جزيي: جملاتي هستند كه فعل آنها ناگذر و براي انجام شدن فقط به نهاد نياز دارند. مانند: كبوتر پريد.
نهاد: كبوتر گزاره: پريد
2. الف) جملههاي سه جزيي: مفعولخواه: جملاتي هستند كه داراي فعل گذرا ميباشند.
مفعول: گروهي اسمي است كه پس از آن نشانه (را) باشد يا بتوانيم آن را اضافه كنيم. مثال: مشركان بتها را ميپرستيدند.
نهاد: مشركان ----- گروه اسمي
بتها را ----- گروه اسمي (مفعول)
گزاره: ميپرستيدند ------ گروه فعلي
ب) جملههاي سه جزيي مسند خواه: جملاتي هستند كه فعل آنها اسنادي است (است، بود، شد، گشت، گرديد)
الف) مسند: گروه يا كلمهاي است كه فعل اسنادي به آن نياز دارد.
مثال: ايران سرزمين دليران است.
نهاد مسند فعل اسنادي
نهاد: ايران ------ گروه اسمي
گزاره: سرزمين دليران ------- گروه اسمي (مسند)
است------ فعل اسنادي
ب) مسند: كلمهاي است كه توسط فعل اسنادي به نهاد نسبت داده ميشود. مثال: پسر همسايه ما مهندس ساختمان است.
ج) جملههاي سه جزيي متمم خواه: جملاتي هستند كه فعل آنها گذرا است و براي تحقق به متمم نياز دارند.
متمم: گروه اسمي است كه پس از حرف اضافه بيايد (حروف اضافه: از، به، با، براي، در، درباره و...)
در اين جملات معناي فعل بدون متمم ناقص است.
مثال: سربازان با دشمن جنگيدند.
نهاد حرف اضافه متمم فعل
نهاد: سربازان------ گروه اسمي
گزاره: با دشمن ------ گروه اسمي (متمم)
جنگيدند------ گروه فعلي
3. جملات چهار جزيي: جملاتي هستند كه فعل آنها غير از نهاد به دو جزء ديگر هم نياز دارند. اين دو جزء معمولاً مفعول و متمم يا مفعول و مسند هستند.
مثال: علي كتابهايش را از كتابخانه گرفت. (مفعول و متمم)
نهاد مفعول نشانه مفعول حرف اضافه متمم فعل
نهاد: علي -------- گروه اسمي
گزاره: كتابهايش را از كتابخانه دانشگاه گرفت.
مفعول : كتابهايش را متمم: از كتابخانه دانشگاه فعل: گرفت
مثال: باران هوا را سرد كرد (مفعول- مسند)
نهاد مفعول نشانه مفعول مسند فعل
نهاد: باران ------ گروه اسمي
گزاره: هوا را (مفعول) ------- گروه اسمي
سرد (مسند) ------- گروه اسمي
كرد (فعل) ------- گروه فعلي
4. جملات يك جزيي: مثال: (سلام) و دو جزيي با حذف فعل (خداحافظ) (تولد مبارك)
علائم نشانه گذاري (سجاوندي)
هنگام سخن گفتن براي نشان دادن روابط بين واژهها و جملات از علائم نگارشي استفاده ميكنيم. اين نشانهها مانند علائم راهنمايي و رانندگي ميباشند و به صورت قرارداد وضع شدهاند. اين نشانهها عبارتند از:
1. نقطه (. )
الف) در پايان همه جملهها به جز جملههاي پرسشي و تعجبي. مانند: هوا ابري است.
ب) پس از حرف يا حروفي كه به صورت نشانه اختصار به كار رفته باشد. مثال: سياست خارجي ج.ا.
2. ويرگول (،)
الف) ميان جملههاي غيرمستقل كه در مجموع جملهي كامل مي سازند. مانند: او با تلاش بسياري كه كرد به مقصود رسيد.
ب) پس از منادا مانند: اي مسلمانان! بپا خيزيد. اي خدا! مرا ببخش.
ج) هرجا كلمه يا عبارتي به عنوان بدل در جمله آورده شود قبل و بعد آن ويرگول گذاشته ميشود. مثال: اخوان، شاعر معاصر سراينده شعر معروف خوان هشتم است.
د) بين كلمات هم پايه به جاي و ميآيد. مثال: فردوسي، مولوي، سعدي و حافظ از بزرگان شعر فارسي هستند.
ه( بين دو كلمه كه ممكن است خواننده آنها را با كسره اضافه بخواند. مثال: احمد اسب، سواري را فرا گرفته است. مادر، حسن را به مدرسه برد.
و) به جاي مكث كوتاه در جمله. مثال: اگر شبها همه قدر بودي، شب قدر بيقدر بودي.
3. دو نقطه (:)
الف) قبل از نقل قول مستقيم. مثال: نويسندگان ميگويند: (شرط درست نوشتن، درست فهميدن است.)
ب) هنگام بر شمردن اجزاي يك چيز. مثال: اساس نگارش خوب رعايت چند نكته است: چشم باز، گوش شنوا
ج) مقابل كلماتي كه ميخواهيم آنها را معني كنيم. مثال: حليت: پيرايه، زينت
4. علامت سؤال (؟)
الف) در پايان جملههاي پرسشي. مثال: آيا همه دانشجويان آمدهاند؟
ب) براي نشان دادن مفهوم شك و ترديد. مثال: وفات حافظ در سال 721 (؟) بوده است.
ج) براي نشان دادن مفهوم تمسخر و استهزا. مثال: او نابغه (؟) است.
5. علامت تعجب (!)
الف) در پايان جمله تعجبي، تأكيدي و عاطفي. مثال: عجب هواي سردي!
ب) پس از اصوات. مثال: هان! آه! از اين روزگار
6. گيومه (« »)
الف)سخني كه به طور مستقيم از جايي يا كسي نقل ميشود. مثال: به قول سعدي: «بنياد ظلم در جهان اندك بود هركس چيزي بدان مزيد كرد، تا بدين غايت رسيد.»
ب) اسامي، عناوين و اصطلاحات علمي يا فني (فقط بار اول). مثال: «فضا سازي» در آغاز، ميانه يا پايان نوشته نقش مهمي ايفا ميكند.
7. نقطه ويرگول (؛)
الف) براي جدا كردن جملههايي كه از جهت ساختمان و مفهوم مستقل به نظر ميرسند ولي در يك عبارت طولاني با يكديگر وابستگي معنايي دارند. مثال: براي نگارش خوب بايد درست فكر كردن؛ منابع را جمعآوري كرد؛ فهرستها را تنظيم كرد.
ب) در بيان توضيح و مثال پيش از كلمههاي مثلاً، فرضاً، يعني و مثال: صور خيال؛ يعني كاربرد آرايههاي خيالانگيز.
8. خط فاصله (-)
الف) براي جدا كردن جمله متعرضه. مثال: حافظ شيرازي- كه او را لسان الغيب ناميدهاند- قرآن را با چهارده روايت از حفظ داشت.
ب) هنگامي كه دو كلمه بر روي هم دو جنبه مختلف از يك منظور را نشان دهند. مثال: مباحث هنري- ادبي، نزديكي خاصي با هم دارند.
ج) به معني «تا» و «به» براي بيان فاصله زماني و مكاني. مثال: قطار تهران- مشهد وارد ايستگاه شد. گروه سني 13-7 سال ميتوانند از گلستان استفاده كنند.
د) در مكالمه بين اشخاص داستانها يا نمايشنامهها يا ذكر مكالمات تلفني در ابتداي جمله به جاي نام گوينده.
مثال: - در مقابل امير تعظيم كن.
- ساكت شو.
ه( هرگاه كلمه در آخر سطر نگنجد يا قرار دادن يك خط فاصله بقيه آن را در سطر بعد مينويسيم. مثال:
اساس يك نوشته خوب استفاده از منبع-
هاي مختلف است.
9. سه نقطه (...)
الف) براي نشان دادن جملات و كلمات محذوف يا ادامهدار. مثال: گزارش انواعي دارد: ورزشي، سياسي و...
ب) سخن ناتمام. مثال: شما... زبانم لال
ج) براي نشان دادن كشش در گفتگو و گفتار. مثال: آها...ي حسين كجايي؟
د) افتادگي كلمه يا كلمات از يك نسخه خطي. مثال: سعدي در سال 503ه. ق در شهر... وفات يافت.
10. قلاب [ ]
الف) مطالبي كه جزء اصل كلام نباشد. مثال: معلم به كلاس وارد شد [ابراز احساسات دانشآموزان] و بر جايش نشست.
ب) در تصحيح متون قديم كلمات الحاقي يا توضيحات احتمالي در قلاب گذاشته ميشود. مثال: گفت: من مردي طرارم [تو] اين زر به من امانت دادي.
ج) دستورهاي اجرايي در نمايشنامهها. مثال: حسين با [قيافه جدي] گفت: آيا تو اكنون حاضري به اين سفر بيايي؟
11. پرانتز ( )
الف) معني و معادل يك كلمه. مثال: زبان معيار (استاندارد) زبان ملي ماست.
ب) توضيح بيشتر. مثال: آثار سعيد نفيسي سه گروه است: يكي تصحيح (غزليات عطار و...) دوم تحقيقات ادبي (شرح آثار رودكي و...) و سوم
ج) ذكر تاريخ، شهرت، تخلص، نام سابق و... . مثال: شهر همدان (هگمتانه) بارها پايتخت بوده است.
12. ميز (/)
الف) براي جدا كردن روز ماه و سال. مثال: من در تاريخ 31/6/42 به دنيا آمدم.
ب) براي جدا كردن مصراعهاي يك شعر كه به صورت پيوسته نوشته ميشود. مثال:
خانه دوست كجاست/ در فلق بود كه پرسيد سوار/ آسمان مكثي كرد.
13. ستاره (*)
الف) براي توضيح يك كلمه در پاورقي. مثال: شروع دوره رنسانس به اوايل قرن يازدهم ميلادي بر ميگردد.
ب) به نشانه شروع يك مطلب جديد در اين حالت معمولاً سه ستاره در وسط سطر ميآيد.
14. پيكان (← )
الف) براي نشان دادن نتيجه. مثال: (از سر وا كردن) چند جزء دارد← از (حرف اضافه) + سر(اسم)+ وا (پيشوند)+ كردن (مصدر)
ب) در معني رجوع كنيد. مثال: بهار← ملك الشعرا
15. ايضاً ( ً )
الف) علامت جملات و كلمات مشابه. مثال: ساده نويسي يعني خودداري از كاربرد كلمات پيچيده. مفاهيم بيگانه
16. آكلاد { }
براي نشان دادن انشعاب. مثال: ويرايش سه نوع است:
1. فني 2. محتوايي 3. تخصصي
17. تساوي =
براي نشان دادن تساوي ميان دو مطلب. مثال: توانا بود هركه دانا بود= هر كه داناست، تواناست
شيوه خط فارسي
«شيوهي خط فارسي» اصل بر چند مطلب است: رعايت موازين دستور زبان فارسي، رعايت استقلال كلمات، پيروي واژگان بيگانه از شيوه نگارش فارسي، سهولت در خواندن و نوشتن.
نكات مورد توجه در نگارش فارسي:
1. رعايت استقلال كلمات: هر كلمه داراي معني مستقلي است و در جمله نقش دستوري دارد. پس هنگام نوشتن بايد استقلال آن حفظ شود. مانند: چشمپوشي←چشمپوشي جستجو←جستوجو
2. تركيبهاي عربي پركاربرد در فارسي را بهتر است جدا بنويسيم. مثال: عنقريب: عنقريب
معهذا← معهذا (در جايي كه براي اين اصطلاحات معادل فارسي وجود دارد بهتر است از آن استفاده كنيم. مانند: عنقريب ← به زودي لذا← بنابراين
3. «را» نشانه مفعول است و بهتر است كه جدا نوشته شود:
كتابرا← كتابرا ترا←تو را آنرا← آن را
4. «ها» يكي از نشانههاي جمع فارسي است كه بهتر است جدا نوشته شود. مانند: ايرانيها← ايرانيها كتابها← كتابها
5. «مي» نشانه استمرار يا نشانه اخباري بودن فعل است و بهتر است كه جدا نوشته شود: مثال: ميشنود← ميشنود
6. «تر» و «ترين» نشانه صفت تفضيلي و عالي هستند كه بهتر است جدا نوشته شوند. مثال: آسانتر← آسانتر
7. «اين» و «آن» صفت و ضمير اشاره هستند كه بهتر است جدا نوشته شوند. مثال: اينگونه← اينگونه
از اينرو← از اينرو اينجانب← اينجانب
8. «اي»: حرف ندا است كه بهتر است جدا نوشته شود. مثال: ايخدا← ايخدا
9. «يك»: بهتر است جدا نوشته شود. مثال: يكطرفه← يكطرفه
10. «به» حرف اضافه است كه همه جا جدا نوشته شود. مثال: به مسجد، به نام خدا، به طرف، لابهلا، دربهدر
- «ب» پيشوندي همه جا پيوسته نوشته ميشود. مثال: بفرمود، بگفت، بخورد
- در برخي از تركيبهاي عربي پيوسته نوشته ميشود. مثال: بلاتكليف، بلاشك، بلافصل
11. «ها»ي بيان حركت: به جزء بعد نميپيوندد. مثال: گلمند← گلهمند گلدار← گلهدار علاقمند←علاقهمند
- «ها»ي ملفوظ به جزء دوم خود ميپيوندد. مثال: بهداشت، شهپر، شهيد، رهبر
12. كلماتي كه به «ها»ي بيان حركت ختم ميشوند در صورتي كه با «الف» و «ن» جمع بسته شوند يا «ي» مصدري بگيرند، (ه) را از دست ميدهند و يك واج ميانجي (گ) ميگيرند. مثال: واژه← واژگان تشنه← تشنگي يا تشنگان
13. «ة» منقوط كه در پايان برخي كلمات عربي وجود دارد جز چند مورد به «ت» تبديل ميشود.
مثال: رحمة← رحمت، حكمة← حكمت، زكاة← زكات، دايرة المعارف← دايره المعارف، عاقبه الامر، خيمه، اشاره، معاوضه، معاينه، (در اينها «ة» فقط نقطههاي خود را از دست ميدهد.)
14. پسوندهاي فارسي هميشه، پيوسته نوشته ميشوند. مانند: گلنار، نمكدان، ستمكار
15. ضماير ملكي پيوسته نوشته ميشوند: صندليمان، كتابم، دستتان، خانوادهشان
16. همزه پايان برخي كلمات عربي در فارسي حذف ميشود. مانند: انشاء← انشا، املاء← املا
17. كلماتي كه ختم به همزه ميشوند هرگاه مضاف يا موصوف واقع شوند به جاي كسره اضافه «ي» ميگيرند. مثال: ابتداء← ابتدايي، عقلاء← عقلايي، دائره← دايره، دائم← دايم، دلائل← دلايل
18. همزه كلمههاي بيگانه روي كرسي «ئ« نوشته ميشوند. مثال: رئوس، ژئوفيزيك، كاكائو، سئول، تئاتر
19. همزه ماقبل مفتوح بر كسي «ا» نوشته ميشود. رأس، مأخذ، جرأت، مسأله، هيأت
20. همزه ماقبل مضموم بر كرسي «و» نوشته ميشود. مثال: رؤيا، رؤسا، مؤمن، سؤال
21. همزه ماقبل مكسور بر كرسي «ي» نوشته ميشود. مثال: بئر، لئام، تبرئه، تخطئه
درست نويسي در زبان فارسي
شرط يك نوشته خوب جز محتوي علمي و دقيق آن، خالي بودن از اشتباهات زباني است. تعدادي از اشتباهات رايج در زبان فارسي عبارتند از:
1. از كاربرد كلمات زايد و بينقش (حشو) در جمله پرهيز كنيم. مانند: سال عامالفيل، سير گردش كار، شب ليلةالقدر، سنگ حجرالاسود، مدخل ورودي، مسلح به سلاح، دوباره بازگشتن، مثمرثمر، حسن خوبي
2. جملات بايد آنچنان روشن و گويا باشند كه مخاطب از آنها دو يا چند معني را برداشت نكند.
مثال: آنها هشت خواهر و برادرند
الف) آنها هشت خواهر و هشت برادرند.
ب) جمعاً هشت خواهر و برادرند.
3. از كاربرد تعابير نامناسب، دشواريهاي كلامي و الگوهاي بيگانه پرهيز كنيم. چرا كه با عبارتها بايد گويا و قابل فهم باشد. مثال: خيابانها از كثيفي رنج ميبرند←خيابانها كثيف است.
زلزله بم از تلفات زيادي برخوردار بود←زلزله بم تلفات زيادي داشت (برخوردار هميشه با فعل مثبت ميآيد).
4. تكيه كلامهاي گفتاري نبايد در نوشته راه يابد. مثل: عرض كنم كه، به قول معروف، خدا وكيلي
5. از كاربرد جملههاي طولاني پرهيز كنيم.
6. سعي كنيم چند جمله را با يك فعل به هم عطف نكنيم، چرا كه اگر تعداد افعال و جملهها بيشتر باشد جملهها كوتاهتر و قابل دريافتتر ميشوند.
7. ضمير و مرجع آن يك جا به كار نميروند. مثال: اگر انسان كار خوبي از او سر بزند←اگر كار خوبي از انساني سر بزند.
8. سعي كنيم به جاي واژگان بيگانه از برابرهاي مناسب استفاده كنيم. مثال: سيستم←نظام يا سامانه
كامپيوتر← رايانه فول تايم←تمام وقت
9. در جمله از دو كلمه پرسش استفاده نميكنيم. مثال: آيا چگونه ميتوان به هدف موردنظر رسيد؟
10. بعضي از افعال حرف اضافه ويژهاي دارند، در كاربرد آنها دقت كنيم. مثال: او به شنيدن اين سخن عصباني شد؟ گوش دادن به، عصباني شدن از
خلاصه نويسي
خلاصه نويسي براي صرفهجويي در وقت و درك درست موضوع مورد مطالعه استفاده ميشود. به ما كمك ميكند كه در هنگام نوشتن از تكرار پرهيز كنيم.
امروزه خلاصه نويسي به عنوان يك ضرورت در آمده است.
ميتوان هر متني را با دو روش خلاصه كرد:
الف)با حفظ سبك نويسنده: در اين روش پس از مطالعه كلي اثر، زير نكات مهم و مطالب اساسي خط كشيده ميشود و در پايان همه آن جملهها را با همان سبك نويسنده بازنويسي ميكنيم. در اين سبك بدون دست بردن به نحوه بيان يا زبان خاص نويسنده متن خلاصه ميشود.
ب) بدون حفظ سبك نويسنده: در اين روش بدون حفظ سبك و سياق زبان و بيان نويسنده مفهوم كلي متن را از زبان خود به طور خلاصه نقل ميكنيم.
به هنگام خلاصه نگاري، ابتدا بايد نوشته را به دقت بخوانيم و به درستي مفهوم و هدف اصلي نويسنده را درك كنيم. در ضمن مطالعه زير نكات مهم خط ميكشيم يا از آنها يادداشت برداري ميكنيم. پس از بررسي يادداشتها اگر نكته زايدي برخورد كرديم آن را حذف ميكنيم. و اگر مطلبي را فراموش كرده بوديم، آن را اضافه ميكنيم و در نهايت نوشته را يكسان ميكنيم.
رعايت تناسب در تمامي متن خلاصه شده مهم است. يعني هم متن به يك ميزان خلاصه شود، در متن موردنظر نبايد تصرف يا تحريف كرد يا مطلبي را بر آن افزود. در ابتداي مطلب مأخذ را به صورت كامل نوشته، نام نويسنده و هدف از خلاصه كردن را ذكر ميكنيم و پس از پايان خلاصه نويسي در صورت نياز نتيجه را از نظر خود در چند سطر مينويسيم و نوشته را نقد ميكنيم.
مقاله نويسي
مقاله قالب نگارشي است كه براي مقاصد خاصي تهيه ميشود و مثل هر نوشتهاي انواع گوناگون دارد. زبان نگارش مقالهها متناسب با موضوع و مخاطب ميتواند انواعي داشته باشد. مانند: مقالات اجتماعي، اخلاقي، ديني، سياسي، ادبي، علمي و حجم مقالات نيز متفاوت است. از مقالههاي كوتاه گرفته تا مقالههاي بلند، معمولاً حجم يك مقاله بين 500 تا 5000 كلمه است. مطلبي كمتر از اين را نميتوان مقاله دانست و بيشتر از اين مقدار نيز رساله محسوب ميشود.
مقالهها براساس چگونگي تهيه به سه دسته تقسيم ميشوند:
مقالههاي پژوهشي و تحقيقي: اساس تهيه اين گونه مقالهها آزمايش، تحقيق، تجربه، آمار و اسناد، بر پايه منطق و استدلال است و حدس و گمان، احساس و تخيل در آنها جايي ندارد. دقت، امانت، سادگي بيان، منطق استدلال از ويژگيهاي اصلي اين گونه مقالههاست.
مقالههاي توصيفي: در اين گونه مقالهها، نويسنده ميكوشد تا با دقت و موشكافي شرح دقيق صحنهها و وقايع، حوادث، مسايل، زشتيها و زيباييها را براي خواننده مصور سازد.
مقالههاي تحليلي: در برخي مقالههاي سياسي- اجتماعي يا ادبي و هنري، صرفاً با تكيه بر ذهن و احياناً مطالعه برخي منابع به نگارش دست ميزنيم. آمار، آزمايش، تجربه و نمونه برداري در اين گونه مقالات كمتر دخالت دارد.
مقالهها بر حسب لحن و نوع بيان به دو دسته تقسيم ميشوند:
1. مقالههاي جدي: كه براساس استدلال و منطق يا تحقيق نوشته ميشوند.
2. مقالههاي انتقادي: كه درباره يك موضوع اجتماعي، سياسي، ادبي، هنري به دور از اغراض شخصي ارزيابي، نقد و داوري ميشود.
ويژگيهاي يك مقاله خوب: يك مقاله خوب در مجموع بايد ويژگيهاي زير را داشته باشد:
1. ساده، گويا و داراي يك فكر مركزي و يك نكته محور باشد.
2. بين مطالب آن پيوستگي منطقي وجود داشته باشد.
3. جامع و مانع باشد يعني شامل همه نكات مربوط به موضوع و مانع نكات خارج از موضوع باشد.
4. ابتكار، نوجويي، تنوع و تازگي در آن ديده شود.
5. نگارشي ساده، بيپيرايه و رسا داشته باشد.
6. مطالب آن تكرار نباشد.
7. در صورت نياز از آمار، شواهد و نمودار و ... استفاده شود.
8. ارجاعات دقيق باشد.
9. تمامي منابع در پايان ذكر شود.
10. زبان مقاله از ابتدا تا انتها يكدست باشد.
11. از توهين، تمسخر، چاپلوسي و كاربرد واژگان نامناسب به دور باشد.
12. نكات مربوط به ويرايش، نشانه گذاري و پاراگراف بندي در آن رعايت شود.
13. بخشها و فصلهاي اصلي و فرعي آن به خوبي تهيه شده باشد.
14. جمع مقاله با سطح مخاطب و اهميت موضوع متناسب باشد.
15. شروع و پايان مناسب و مرتبط با موضوع داشته باشد.
مراحل تهيه مقاله
1. انتخاب موضوع
2. مطالعه دقيق موضوع
3. تفكر درباره موضوع
4. جمعآوري اطلاعات
5. طرح مقاله (چارچوب)
6. يادداشت برداري
7. تنظيم يادداشتها
8. نوشتن بندها براساس يادداشتها
9. بازخواني اصلاح و ويرايش مقاله
10. پاك نويس كردن
11. ذكر منابع و مآخذ
قسمتهاي مختلف يك مقاله
1. عنوان
2. چكيده
3. واژگان كليدي
4. مقدمه
5. متن
6. نتيجهگيري
7. ذكر منابع و مآخذ
فهرست منابع و مآخذ
http://daneshjooqom.4kia.ir/
[1]. پهلو به معني شهر
برچسب های مهم