مقدمه
ضرورت توجه به آفات تهدید کننده به منظور حفظ دستاوردها
پس از آنکه دستاوردهای فرهنگی هشت سال دفاع مقدس بررسی شد، باید به آفاتی که این دستاوردها را تهدید میکنند، توجه کرد تا بتوان با بینشی آگاهانه و هوشیارانه با این آفات برخورد کنیم و نگذاریم ثمرات جنگ از بین برود، طبیعی است که اگر با این آفات برخورد نکنیم و جلو رشد و پیشرفت آنها را نگیریم، این آفات به تدریج با ایجاد زمینههایی در جامعه و پیدایش انحرافاتی در گرایشات اجتماعی میتوانند دستاوردهای عظیمی که حاصل تلاش، فداکاری و جانبازی فرزندان اسلام و انقلاب است را از ما بگیرد. آفتهایی که میشود برای این جنگ و دفاع مقدس بیان کرد متعدد است. طبیعتاً شناخت آن ثمرات و پیامدهای ارزشمند و هستی بخش به ما کمک میکند تا بتوانیم اولاً آفتها را به سادگی بشناسیم و ثانیاً برای رفع آنها بکوشیم.
بررسی عوامل پیروزی جنگ
1. اعتقاد و ایمان به خدای متعال و درگیری با نظام کفر
در ابتدا باید عوامل پیروزی در جنگ را بررسی کنیم: اگر دقت کنیم، آنچه موجب ادارهی این جنگ به بهترین وجه شد و نه فقط به یک پیروزی ظاهری رسیدیم بلکه دستاوردهای عظیم را به دنبال آورد پیدایش یک اعتقاد و اخلاق جدید در طول مدت جنگ بود؛ اعتقاد و اخلاقی که پشتوانهی جنگ بود و توانست آن همه زیباییها را در مدت دفاع بیافریند، اعتقاد به ضرورت حکومت دینی و حقانیت ادیان الهی وضرورت حاکمیت ادیان بر سرنوشت بشر بود. باید به این نکتهی مهم توجه شود که در تاریخ همواره دو قطب قدرت ( یکی قطب حق و دیگری قطب باطل) حضور داشتهاند که همیشه با یکدیگر درگیر بودهاند و هر کدام به دنبال غلبه، نفی و محو کامل دیگری بوده است. بالاترین انگیزهی حاکمیت و غلبهی نیروهای فداکار ما بر دشمن اعتقاد و ایمان به خدای متعال بود که توانست برکات الهی بسیاری را بر جامعهی ما سرازیر کند. ایمان به خدای متعال به عنوان بالاترین انگیزه توانست جوانان جامعه ما را در جبهههای نبرد حق علیه باطل حاضر کند و فداکاری آنها را در راه اعتلای کلمهی توحید به حداکثر برساند و از جوانانی که در قبل از پیروزی انقلاب تحت تأثیر فرهنگ منحط شاهنشاهی بودند رزمندگانی بسازد که مناجات شبانگاه آنها زمزمه گوش ملائک بود و شمشیر روزانهشان حسرت هر فردی را برمیانگیخت.
ایمان به خدای متعال اولین و بلندترین گام در راه رسیدن به استقلال، آزادی و تکامل جامعه است. در سایهی این ایمان میتوان به سادگی از هر گونه تنوعات و لذت گراییها گذشت. محبت به خداوند متعال اساس پیدایش نفرت و غضب اجتماعی به کفار و تشکیل جبههی واحد اسلامی برای مقابله با نظام استکباری است. تا هنگامی که ایمان به خداوند متعال شکل نگیرد و محبت او بر محبت دنیا فائق نیاید، نمیتوان با دشمنان مقابله کرد. به قدری که عشق به او در درون انسان توسعه مییابد، جناح بندی و موضع گیری فرد یا جامعه بیشتر هویدا میشود. میل و عشق به خدای متعال، نه تنها میل به قرب اوست، بلکه میل به جاری شدن دستورات و احکام او را در بهنهی زمین است و این خصوصیات از یکدیگر تفکیک نمیشوند. در طول تاریخ هر انقلابی که براساس مذهب شکل گرفته است متکی بر ایمان به خدای متعال و اتکال به او بوده است؛ چنان که در صدر اسلام نیز شاهد این معنا هستیم. یکی از تأکیدات مهم امام راحل(رحمه الله) به مردم، توجه اساسی به همین نکته بود.
ایشان در این باره فرمودهاند:
ما به قدرت طبیعی براین مشاکل و براین مصبیتهایی که وارد شده است فائق نیامدهایم؛ برای اینکه قدرت ما به حسب طبیعت یک قدرت بسیار ناچیز بود در مقابل قدرتهای بسیار بزرگ، مثل قدرت آمریکا و قدرت شاه سابق، با آن ابزاری که اینها در دست داشتند. ما به اینها که غلبه کردیم، ملت ما که در این نهضت پیروز شد، این فقط برای اتکال به خدا بود. در ملت ما که در این نهضت پیروز شد، این فقط برای اتکال به خدا بود. در ملت ما یک تحولی حاصل شد که آن تحول سابقه نداشت؛ آن تحول این طور بود که شهادت را برای خودشان فوز عظیم میدانستند. جوانهای ما الان هم پیش من میآیند، بعضی از آنها و میگویند که شما دعا کنید که ما شهید بشویم! این رمز پیروزی بود که همان طوری که در صدر اسلام مسلمین با این رمز پیش بردند، ملت ما هم با این رمز پیش برد و با این رمز است که ملتها میتوانند پیش ببرند.[1]
رهبر معظم انقلاب نیز ضمن توجه دادن مردم به ایمام و معنویت، چنین میفرمایند: این سؤال مطرح است که این پیروزیهای بزرگ برای ما چگونه به دست آمد. پاسخ یک چیز است؛ در سایهی ایمان و معنویت؛ آن چیزی که شما آن را همواره مثل یک سرمایهی ارزشمندی در دست داشتید و به کمک آن کار کردید. ابزار جنگی در جنگ بلاشک یک عامل فوق العاده مهم است، اما عامل تعیین کننده نیست. زیرا ابزار را انسان به کار میبرد. تا انسان چه جور انسانی باشد. انسانی قوی، متکی به خود و نترس از مرگ یا انسان ضعیف که میخواهد خود را در سایهی ابزار پنهان کند. چه عاملی به انسانها آن قوت را میبخشد که ابزار در دست او به معنای واقعی کلمه ابزاری باشد برای کوبیدن دشمن، ایمان و اتکای به خدا و البته همراه با کاردانی. این را چه کسی داشت و از کدام دلها میجوشید؟ ای جوانان مؤمن و ای تربیت شدههای واقعی اسلام! نسل ما تربیت شدهی اسلام نبود، شما تربیت شدهی اسلامید. شما هستید آن نسلی که وقتی آن مرد الهی و معنوی که نظیر او را امت ما در تاریخ خود کم دیده است به شما نگاه میکرد دل او از امید موج میزد. نسل تربیت شدهی اسلام به برکت ایمان و توکل و اعتقاد به خدا، اعتقاد واقعی به ارزشهای الهی و اسلامی توانست یکی از بزرگترین کارهای دنیا را بکند. مگر شوخی است؟ شما کدام کشور را امروز در دنیا سراغ دارید، بروید سراغ قوی ترین کشورها که اگر همهی دنیا علیه او هم دست شوند بتواند سرپای خود بایستد و دچار تزلزل نشود. بروید در ذهن خودتان این کشورهای قوی دنیا را یکی پس از دیگری ببینید. آیا چنین ظرفیتی در این کشورها هست؟ چه کسی میتواند اینجور بایستد جز آن کسی که دل او، خدای بزرگ و وعدهی نصرت الهی به معنای حقیقی کلمه را باور داشته باشد؟ « ولینصرن الله من ینصره».[2]
اینکه دیگر قابل تردید نیست. واقعیت جامعهی ما و حوادث ما این را ثابت کرد و شما آن جوانان هستید. قدر خودتان را یعنی قدر آن گوهر گران قدری را که در وجود شماست بدانید. تمام مشکلات بزرگ دنیای اسلام میتواند با آن امانت الهی که در دلها و وجودتان است حل شود. اینکه میبینید دنیای اسلام بعد از45 سال ضربه خوردن، خسارت دیدن و قربانی دادن ناگهان به وسیلهی تعدادی عناصر ضعیف، حقیر نالایق و عناصری که ایمان خدا در قلب آنها نیست و روح اسلامی به کلی از آنها بیگانه است و با یک خیانت فضیح از بین میرود و دشمنان، توطئهی خودشان را نسبت به قصیهی فلسطین کامل میکنند، به خاطر این است که این گوهر گران بهایی که در اینجا به فضل الهی به وفور وجود دارد، متأسفانه در آنجاهایی که باید باشد کم است و در بعضی جاها هم اصلاً وجود ندارد.
امروز دنیای اسلام بیش از همه چیز به این احتیاج دارد که جوانا مسلمان و آحاد ملتهای مسلمان به وعدههای الهی اطمینان پیدا کنند و قرآن را باور میکنند. اینکه بگوییم ما ایمان داریم و مسلمان واقعی هستیم کافی نیست. اینکه بیایند جمهوری اسلامی را و امتحان دادهها را و ملتی را که ایمان خود را در عمل ثابت کرده است تخطئه کنند و بگویند آنچه شما میگویید ایمان و اسلام واقعی نیست، اسلام واقعی این است که ما میگوییم، با حرف که کاری درست نمیشود و مطلبی ثابت نمیشود. همه حرف میزنند! ملت ما که حرف میزند این حرف را در میدان عمل ثابت کرده است. ما در این پانزده سال اجازه ندادهایم قدرتهای استکباری در سرنوشت و مسائل ما اندک دخالتی بکنند. این ایمان ماست«ولمارء المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعندنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله»[3] مردم ما وقتی دیدند شرق و غرب همدست و متحد بر سرشان ریختند گفتند ما انتظار این را داشتیم، ایستاند و مقاومت کردند و آنها را از سر خودشان دفع کردند و آنها را ناکام کردند. این تجربهی میدان عمل است. آن که بگوید اسلام واقعی این است که ما میگوییم و بعد برود در عمل چیزی را که مخالف صریح و ضرورت اسلام است صحه بگذارد و یا در مقابل او سکوت و یا عمل کند این یک لقلقه لسان و یک حرف چرند و بی معناست.[4]
بنابراین ایمان الهی به عنوان منشأ اقتدار، امنیت اجتماعی و سرفرازی جامعهی اسلامی در مقابل نظامها و قدرتها شناخته و به عنوان اصلی فراگیر در پیروزی تمامی ملتها در مقابل دولتهای استکباری معرفی میشود.
همانطور که بیان شد، ایمان به خداوند عامل پیدایش نفرت و غضب اجتماعی در برابر کفر و صف آرایی در مقابل آنها است. در طول تاریخ اعتقاد به دو قطب درگیر و همچنین اعتقاد به اینکه این جنگ از مصادیق جنگ حق و باطل در دنیاست از لوازم ایمان به خدا است. یعنی در یک طرف دنیای استکبار و در طرف دیگر دولت و جامعهی اسلام صف آرایی کرده است و سربلندی هر کدام نابودی دیگری را رقم میزند. این اعتقاد جزو انگیزههای اساسی ادارهی جنگ و بالاترین پشتوانه برای هشت سال دفاع مقدس بوده است. به عبارت دیگر جامعهی اسلامی ما با اصل قراردادن یک اعتقاد والا و ارزشمند یعنی حاکمیت دین بر عرصهی زمین و اهتزاز پرچم لااله الاالله بر پهنهی خاک به تمامی قدرتهای شیطانی و استکباری پشت پا زده و برای پیروزی این دفاع مقدس سرمایه گذاری کرده است.
2. پیدایش اخلاق ایثار و از خود گذشتگی
ناگفته نماند که در سایهی اعتقاد به خدای متعال و حقانیت دین و رشد آن، یک اخلاق اجتماعی نیز در جامعه وجود دارد که آن اخلاق ایثار در راه خدای متعال است؛ گذشتن از دنیا( احراز از دنیا) و ایثارگری برای وصول به آرمانهای بلندی که در رأس آنها عزت اسلام است. تجلی این موضوع را در کلیهی وصیت نامههای بسیجیان و پیان روح بخش امام بسیجیان به وضوح میتوان دید.
همان طور که در سیرهی عملی مولای متقیان امیرمؤمنان حضرت علی(ع) این مطلب دیده میشود و از مناجات شبانهی آن حضرت مفهوم ایثار و از خودگذشتگی روشن و مبین است. به پیروی از آن امام مظلوم، رهبر بسیجیان چنین میفرماید:
امروز خمینی آغوش و سینهی خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت برابر همهی توپها و موشکهای دشمنان باز کرده است. همچون همهی عاشقان شهادت برای درک شهادت روزشماری میکند.
شهیدان ما نیز از این نعمت الهی بهره مند شدند و روح و جان خود را با پیامهای رهبرانشان آغشتند و به پیروی از آن بزرگواران به قله زهد و ایثار صعود کردند. در وصیت نامههای شهدا چنین آمده است:
تذکری که به شما دارم این است که زیاد مشغول دنیا نباشید و از غافلان روزگار نباشید، بلکه سعی و کوشش شما در شناخت خدا باشد... و الا هرچه باشد، چند لقمه نانی خواهد رسید و هیچ کس گرسنه نخواهد ماند. شهید همت آقائی
حسین جان! خودت شاهدی از این که احساس میکنم دارم از این دنیا میروم نگران نیستم و بسیار خوشحالم و دوست دارم پرواز کنم، گویا دنیا برایم تنگ است. از همه چیز بریدهام. دنیا برایم قفسی میماند که اندازهی بدنم نیست.
شهید نصرالله محسنی
با وجود این که میدانم این دنیا دوست داشتنی و زیبا است؛ این مطلب را تاکنون دریافتهام که زیبایی دنیا همچون حباب و سرابی است فریبنده. گرچه این دنیا زیباست، لیکن ماندنی نیست. آنچه میماند آخرت است و زندگانی در ان سراست.
شهید علی اصغر جمالی
اینجانب اگر چه وجودم برای اسلام عزیز جز ضرر و زیان چیز دیگری به دنبال نداشت، اما از خداوند تبارک و تعالی میخواهم این خون ناقابل مرا برای آبیاری درخت پر برکت اسلام بریزد تا بلکه خون، گناهانم را بریزد.[5]
شهید مصطفی رهنما
حالا اگر قرار باشد به این عقیده و اخلاق اجتماعی خللی وارد شود، طبیعی است که این اصلی ترین آفتی است که ثمرات الهی دفاع هشت سالهی ما را تهدید و زمینهی چنین دفاعی را از جامعه سلب میکند.
در بخش دستاوردهای انقلاب اشاره شد که در طول هشت سال دفاع مقدس، یک هویت اجتماعی جدید در جامعه ظهور کرد که در سایهی آن هویت، عواطف جامعه رنگ و شکل جدیدی به خود گرفت. از یک سو همکاری، تعاون و هم گرائی که عامل پیدایش وحدت اجتماعی بود و از سوی دیگر نبرد با نظام کفر به صورت جدید و توسعه یافتهای به وجود آمد. گرایشات توسعه یافته به معنای پیدایش اخلاق اجتماعی جدیدی است که در آن حب و بغض بر مدار جدیدی شکل میگیرد و سلم و حرب را حول این مدار جدید آرایش میدهد.
الف) در نسبت با توسعه
1. دنیا گرایی( تغییر صفت ایثار به صفت حرص)
یکی از صفتهایی که برای ادارهی جنگ مهم است، پیدایش عواطف اجتماعی جدید یا به عبارت دیگر، به وجود آمدن شکل جدیدی از عاطفهی اجتماعی است که اگر این عاطفه کم شود یا از بین برود، جامعه مشخص است که دفاع از ارزشها و آرمانهای اسلام امکان پذیر نخواهد بود. بنابراین یکی از آفاتی که پیش روی ما است و ممکن است بر اثر سهل انگاری یا تسامح و تغافل ثمرات هشت سال دفاع مقدس را از بین ببرد، کم رنگ شدن اعتقادات الهی ماست؛ آن اعتقادی که ما را با اشتیاق در برابر جبههی کفر قرار میدهد و در طول تاریخ نیز زمینه ساز نبرد جبههی حق علیه باطل بوده است. اگر به چنین اعتقادی( با آن توان مندی والا) لطمهای وارد شود، به طور حتم زمینهی افول تمام درخشندگیها و آرمانهای جامعه را فراهم خواهد کرد.
امام راحل به عنوان الگویی برجسته در ساده زیستی، مقابلهی بی خوف و هراس با باطل، مدافع بی چون و چرا از حق، بی علاقه به ظواهر دنیا، آزاد از هواهای پست نفسانی، آگاه به زنجیرهای استعمار و پشتوانهی بسیجیان جان برکف، در جملات زیبایی خود دربارهی صفت دنیا گرایی این چنین میسراید:
اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفته آنان و شیاطین و توطئههای آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهای بزرگ برای ملتهای خود کردهاند اکثر ساده زیست و بی علاقه به زخارف دنیا بودهاند. آنها که اسیر هواهای پست نفسانی و حیوانی بوده و هستند؛ برای حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خواری میدهند و در مقابل زور و قدرتهای شیطانی خاضع و نسبت به تودههای ضعیف، ستمکار و زورگو هستند، ولی وارستگان به خلاف آناناند، چرا که با زندگانی اشرافی و مصرفی نمیتوان ارزشهای انسانی اسلامی را حفظ کرد. جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان ظاغوت با تربیت طاغوتی بارآمده بودند هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتی مقابله کنند ولی آنگاه که به دست توانای- جل وعلا- به انسان انقلابی دور از علایق شیطانی متحول شدند آن قدرت عظیم را سرکوب کردند. دستهای جنایتکاری که جوانان عزیز را در رژیم سابق به مراکز فساد کشاند و از انسانهای آزاد، عروسکهای مصرفی تراشید، انگیزه و نقشهشان این بود که هر خیانتی که در آن کشور واقع میشود و هرچه به سر ملت و ذخایر ارزندهی آن میآید و هرچه زنجیرهای استعمار به دست و پای مردم محکم تر میشود، در مقابل بی تفاوت باشند یا به حمایت خمان رویه برخیزند. امروز هم قشر فعال در جبههها و پشت جبههها همان طبقات محروم ساده زیست هستند و در بین آنان از آن وابستگان و دل بستگان به علایق دنیا اثری نمیبینید. خداوند همهی ما را از این قیدهای شیطانی رها فرماید تا بتوانیم این امانت الهی را به سر منزل مقصود برسانیم و به صاحب امانت، حضرت مهدی موعود ارواحنا لمقدمه الفدا رد کنیم.[6]
2. انحراف در اندیشه ( جدایی دین از نظامات اجتماعی)
یکی دیگر از آفتهای مهم تهدید کننده و توطئهی بیگانگان، مأیوس کردن ملتها از اسلام و توانایی احکام اسلام در سرپرستی و مدیریت جوامع و ملل اسلامی است. دشمنان ما همواره به دنبال این هستند که دین را ارتجاعی معرفی کنند. آنها با حیله و افکار باطل خود مترصدند که اسلام ناب را در انزوای اجتماعی قرار دهند و قوانین و مقررات بین الملل را بر آن حاکم کنند و در نهایت آن را از صحنهی تمدن جهانی محو کنند. امام راحلمان نیز این توطئهها را مدنظر داشتند و همواره جوامع را از آن آگاه میکردند. آن گونه که در وصیت نامهی سیاسی الهی خود چنین فرمودهاند:
از توطئههای مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهههای معاصر و به ویژه پس از پیروزی اتقلاب آشکارا به چشم میخورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و یا صراحت به اینکه احکام اسلام که0041 سال قبل وضع شده است نمیتواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمیشود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونهی طرف داری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی سروکار دارند با معنویات و تهذیب نفس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادان و اذکار و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور میکند و حکومت و سیاست و سر رشتهداری بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است. چه اینها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالف مسلک انبیای عظام است و مع الأسف تبلیغ به وجه دوم در بعض از روحانیان و متدینان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابه یک گناه و فسق میدانستند و شاید بعضی بدانند! و این فاجعهی بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود. گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرض مندانه خود را به بی اطلاعی میزنند. زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کج رویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.[7]
این بزرگ مرد تاریخ در جای دیگر با کلام شیوا، شیرین و الهی خود در اثبات حاکمیت دین در جمیع شئونات اجتماعی، نفی انفصال موضوعات و مسائل حکومتی از دین، گریز از معنا کردن دین در محدودهی وظایف فردی و اخلاق و اعتقادات و خزیدن در گوشه مساجد و نپرداختن به حل معضلات اجتماعی به وسیلهی دین فرموده است:
اسلام دین سیاست است؛ دینی است که در احکام آن، در مواقف آن سیاست به وضوح دیده میشود. در هر روز، اجتماعات در تمام مساجد کشورهای اسلامی از شهرستانها گرفته تا دهات و قرا و قصبات، روزی چند مرتبه اجتماع برای جماعت و برای اینکه مسلمین در هر بلدی، در هر قصبهای از احوال خودشان مطلع بشوند، از حال مستضعفین اطلاع پیدا کنند و در هر هفته یک اجتماع بزرگ از همه در یک محل و نماز جمعه که مشتمل دو خطبه است که در آن خطبتین باید مسائل روز، احتیاجات کشور، احتیاجات منطقه و جهات سیاسی، جهات اجتماعی، جهت اقتصادی طرح بشود و مردم مطلع بشوند بر این مسائل، در هر سال دو عید که در آن دو عید مجتمع بشوند... در نماز عید دو خطبه هست که آن دو خطبه هم باید بعد از حمد و بعد از صلوات بر پیغمبر اکرم و ائمه(ع) جهات سیاسی، جهات اجتماعی، جهات اقتصادی، احتیاجاتی که کشور دارد، احتیاجاتی که منطقه دارد در آنها طرح بشود و خطبا مردم را آگاه کنند از مسائل. و از همه بالاتر در هر سال یک مرتبه اجتماع در حج که از همه بلاد اسلامی اشخاصی که مستطیع هستند واجب شده است بر آنها که مجتمع بشوند و باید در آنجا مسائل اسلام در آن مواقفی که در حج هست، در عرفات، بخصوص در منا و بعد در خود مکهی مکرمه و بعد در حرم رسول اکرم این مواقفی که در آنجا هست، در آنجا مردم مطلع بشوند از اوضاع مملکت و از اوضاع تمام کشورهای اسلامی و در آنجا بالحقیقه یک مجلس عالی است و یک اجتماع عالی برای بررسی اوضاع تمام کشورهای اسلامی.
پس مطلب این است، هر روز در محلهها اجتماع و رسیدگی به اوضاع شهر و محله، در هر هفته اجتماع بزرگ در شهرها و در جاهایی که شرایط نماز محقق است، برای بررسی اوضاع شهرستان و بالاتر اوضاع تمام کشور. و در هر سال دو اجتماع بزرگ برای بررسی اوضاع کشورها و در هر سال یک اجتماع بسیار بزرگ از تمام ممالک اسلامی برای حج و آن مواقفی که در حج هست، اجتماعات در آنجا برای رسیدگی به اوضاع تمام کشورهای اسلامی، تمام اینها مسائل سیاسی هست و مسائلی است که باید مسلمین به آن توجه داشته باشند و مع الأسف غفلت از این مسائل شده است. اجتماعات میشود و از اجتماعات نتیجه گرفته نمیشود. مجتمع میشوند مسلمین در مکهی مکرمه و در مواقف، لکن مثل اینکه از هم جدا هستند و غریبه هستند! اجتماعات میشود در بلاد، نمازهای جمعه، نماز عید، لکن افراد مثل اینکه با هم وحدت کلمه ندارند. اسلام دعوت کرده است مردم را به این اجتماعات برای مقصدهای بزرگ.[8]
با توجه به ارشادات و رهنمودهای آن بزرگوار و معمار انقلاب اسلامی اخیراً زمزمههای شومی از برخی محافل فرهنگی، سیاسی و علمی به گوش میرسد که فرهیختگان جامعه را دچار تشویش خاطر کرده و سبب پیدایش انحرافاتی در فهم از دین شده است. آن چنان که بعضی متأسفانه آوای شیطنتهای کفار را سر میدهند و میخواهند دین را از موضوعات اجتماعی جدا کنند. اگر جامعه به این نتیجه برسد که دین را از نظام اجتماعی جدا کند و این احساس باعث به وجود آمدن اندیشهی انحرافی جدایی دین از امور اجتماعی شود، ضرورت مقابله با نفوذ دولت کفر و تمدن لائیک غرب و همچنین ضرورت حاکمیت دین بر شئون اجتماعی تضعیف میشود. این تفکر مسموم در جامعه نهادینه یا به تعبیر دیگر انحرافی در فهم دین پیدا شود و سبکهای باطل جای روشهای صحیح فهم از دین را بگیرند و دین با معیارهای حداقلی تفسیر شود که نسبت به نظامات اجتماعی، هیچ اقتضایی ندارد! ( این حداقل هم یک حداقل فراگیری است که در همهی دنیا به طور نسبی وجود دارد) یعنی با نسبی گرایی در تفکر و فهم دینی میتوان به این اعتقاد رسید که هیچ نظام حق و هیچ نظام باطلی وجود ندارد و همهی نظامها به طور نسبی حق هستند، اگر این انحراف عقیدتی در جامعه به وجود آید که تمدن غرب حق است و اسلام حق حاکمیت ندارد و آن را ( اسلام) به یک حداقل تعریف کرد، طبیعی است به دنبال شکل گیری این اعتقاد باطل، هیچ نیرو و پتانسیلی برای ایجاد حکومت دینی در جامعه و برای دفاع از اسلام و دفاع از کیان حاکمیت اسلام اقدام نخواهد کرد. ممکن است جنگی هم پیش بیاید و احیاناً بتوان انگیزهها را برای دفاع تحریک کرد، اما آن دفاع، دفاع از اسلام نیست؛ بلکه دفاع از خاک و مرز جغرافیایی یا دفاع از یک نژاد است.
اعتقاد به حقانیت اسلام و حقانیت دولت حق وضرورت نبرد با دولت باطل برمدار اسلام، از انگیزههای اساسیای بود که در جامعهی ما یک حرکت عظیم اجتماعی به وجود آورد. دشمنان ما برای از بین بردن اعتقادات اسلامی سرمایه گذاریهای فراوانی میکنند و به دنبال این هستند که اثبات کنند درگیری دو تمدن اسلام و غرب نه تنها ضرورت ندارد، بلکه تعامل مکاتب باعث به وجود آمدن توسعهی اجتماعی و رسیدن به جامعهی فراصنعتی است. تمدنها باید با یکدیگر سازش کنند تا تفاهم جهانی حاصل شود، اگر چنین تفاهمی به وجود آمد تمدن دینی و غیر دینی به شکل مسالمت آمیزی در کنار همدیگر زندگی میکنند. این تفکر که محصول برداشت منفی از دین و اعتقاد به حق حاکمیت کفار هر چند در محدودهی جغرافیایی خودش است، در واقع عامل از بین رفتن روحیه و فرهنگ انقلابی جامعه است؛ در حالی که فرهنگی که در مقابل اسلام قد علم کرده در واقع یک دولت باطلی است که آن دولت با اسلام درگیر است و هیچ گاه سر سازش ندارد و همواره به دنبال هدم و نابودی اسلام و مسلمین خواهد بود. حال اگر در جامعه تفکر باطل تعامل مکاتب تبدیل به یک فرهنگ و از طرف عموم نیز پذیرفته شود، به بتدریج جامعه به سازش و همکاری با دولت کفر رو میآورد.
1. بررسی آثار تغییر در اعتقادات و اخلاقیات جامعه
اگر این اخلاق اجتماعی به وجود آمد. در جامعه که حاصل اعتقاد به درگیری با کفر بود و بر اساس این اعتقاد نیز سلم و حرب اجتماعی شکل گرفته و سازمان یافته بود، احساس بغض و نفرت اجتماعی از نظام کفر و سردمداران سلطه طلب آن نیز به تدریج جای خود را به اخلاقی مسالمت آمیز و یا لااقل انزواگرای از مسائل اجتماعی میداد. یعنی از یک طرف روحیهی مقابله و ستیز اجتماعی در برابر کفار تحلیل میرود و از طرف دیگر روحیهی مقابله در بین خواص و افراد دل سوز جامعه یعنی آنهایی که تمامی هستی و هویت خود را مرهون اسلام میدانند و در پی حاکمیت آن از هیچ کوششی فروگذار نکردند از بین میرود و آنها سر در لاک خود فرود برده و دم فرم میبندند و انزوا و درون گرائی را بر حضور اجتماعی خود ترجیح میدهند.
آثار پیدایش این روحیات در جامعه اولاً تغییر اساسی در حب و بغض اجتماعی است؛ یعنی حب و بغضها و میل و نفرتها بر مبنای چیزی غیر از اسلام شکل میگیرد و حب دنیا و رفاه طلبی جایگزین آن روحیه خواهد شد. به عبارت دیگر هویت اجتماعی جامعه که محوریت آن بر مدار تنظیم حب و بغض است رنگ و بوی مادی خواهد گرفت. ثانیاً علاوه بر تغییر هویت اجتماعی، تغییر مدار حب و بغضها در جامعه عامل اصلی اضمحلال اخلاق ایثار در جامعه و جایگزین شدن اخلاق حرص به جای آن است. یعنی آن روحیهی دیگر گرایی که زاییده روحیهی خدا گرایی در جامعه بود، جای خود را به افزون طلبی و تکاثر به زخارف و تلونات دنیا میدهد و درون گرایی و حفظ منافع خود را سر لوحهی خصوصیات اخلاقی میکند.
در چنین جامعهای همه به دنبال منافع دنیایی خویش و به حداکثر رساندن سهم خود هستند. طبیعی است این اخلاقی هم که جایگزین اخلاق ایثار است، میتواند آفت بزرگی باشد و آثار و ثمرات هشت سال دفاع مقدس را تهدید کند. اگر افراد جامعه به دنبال منافع شخصی خود باشند و بر سر دنیا تفاهم کنند، دیگر کسی در پی دفاع از اسلام، حاکمیت آن و ایثار جان و مال خود برای اعتلای کلمهی حق و عزت اسلام و حفظ آبرو و خون مسلمانان نخواهد بود. اگر در جامعه این دو آفت ( اعتقاد نداشتن به حاکمیت دین و روحیهی حرص گرایی) به وجود اید، روحیهی جنگ و کفر ستیزی از بین میرود. البته ممکن است جنگ و درگیریهایی هم پیش آید، قطعاً نبرد با کفر نیست. زیرا کفر ستیزی در جامعه افول میکند و اثری از آن باقی نمیماند. این احساس ستیز با کفر تابع همان عقیده و اخلاق است. اگر آن اعتقاد و آن اخلاق مخدوش شود، روحیهی درگیری با کفر و استکبار از بین میرود و جامعه دشمنی با کفر را کنار میگذارد و مسئولیتی برای تقابل با آنها احساس نمیکند. این جامعه همواره به دنبال متاع دنیا است و از هر راهی برای رسیدن به اهداف مادی خود استفاده میکند.
در نهایت کار به جایی میرسد که فکر میکند توطئهی علیه اسلام و مسلمین از جانب کفار توهمی بیش نیست و اساساً توطئهای وجود ندارد، اگر هم این احساس کاملاً از بین نرود و جامعه نیرنگ کفار را توطئهای علیه اسلام و حاکمیت دین بداند، دیگر انگیزهای برای دفاع از اسلام وجود ندارد. یعنی زمانی که اخلاق اجتماعی تغییر و همه به دنبال منافع مادی خود بروند و معیار حب و بغض نیز تغییر کند، احساس میکنند خطری اسلام را تهدید میکند، اما انگیزهای برای دفاع از آن ندارند. پس آنچه را که باید به شدت از آن پاسداری و تا پای جان از او محافظت کرد، همان اعتقادات و اخلاقیات اجتماعی است که ثمرهی آن کفر ستیزی است. افول این احساسات در جامعه و حساسیت به کفر و دولت کفر، یکی از آفتهای دفاع مقدس است و مشخص است اگر چنانچه این روحیهی ستیز با کفر از بین برود، روحیهی سازش با دولت کفر به وجود میآید، البته سازش همیشه برای رسیدن به یک مقصد است، اما آن مقصد دیگر نمیتواند حتماً عزت اسلام باشد؛ زیرا فرض براین است که سازش با کفر را پذیرفته و کفر ستیزی را از دست داده است. بنابر این مقاومت اسلامی در جامعه از بین میرود.
این زندگی مسالمت آمیز که جامعه به آن رو میآورد و حاضر است بر سر آن با قدرتها و مستکبران سازش کند، سازش برای بهره مندی بیشتر از لذتهای مادی است که به دنبال آن خداپرستی نیز از بین میرود. انسان برای تأمین معاش خود یا برای تاأمین دنیای خود آن هم نه به شکلی که اسلام و خدای متعال فرموده است، بلکه در قالب هماهنگ با مدنیت مذهب ستیز غرب حاضر به مصالحه با این تمدن مذهب ستیز است و برای رسیدن به مادیات بیشتر هر نیرنگ و ننگی را بر خود میپذیرد و مشتری ذلت روز افزون آن میباشد.
3. فراموشی روحیهی جنگ طلبی و کفر ستیزی
از جمله آفات مهمی که میتواند دستاوردهای هشت سال دفاع مبارک و مقدس ما را از بین ببرد، توجه نکردن به روحیهی مقابلهی با کفر و پیدایش فرهنگ مقابله در طول دفاع هشت ساله است.
شکل گیری فرهنگ در جامعهی اسلامی، شکل گیری فرهنگ جنگ طلبی و سازش نداشتن با کفر است؛ البته به خاطر اسلام نه برای به دست آوردن منافع مادی. زیرا کفر همواره با اسلام مخالف است و هیچ گاه خواستار تعامل با آن نیست. این مطلب به عنوان یک فرهنگ اجتماعی در جامعهی ما پذیرفته شده بود. به عبارت دیگر جامعهی ما با تمامی وجود نبرد با نظام کفر را درک و احساس کرده بود. اگر توطئهای بتواند این روحیهی کفر ستیزی جامعه را از بین ببرد و یا حداقل تضعیف کند آن گونه که برای به دست آوردن منافع مادی خود تسلیم کفر شود و دنیا را محل آرزوها و آمال خود پندارد در این صورت گرفتار خبیث ترین و دردناک ترین آفت و ویروسی میشود که هر لحظه کیان اسلام را تهدید میکند. اگر فرهیختگان فرهنگی و دل سوزان نظام مقدس اسلامی به این موضوع مهم توجه و آن را آسیب شناسی نکنند، میبایست در انتظار یک تهاجم سهمگین فرهنگی باشند که منشأ اصلی آن نیز فعالیتهای سازمان یافتهی نظام کفر است؛ سیل بنیان کنی که به هیچ یک از افراد جامعهی ما رحمی نمیکند و هر آنچه که در راه بیابد میبلعد و از بین میبرد و آن کاری را میکند که در طول سالهای سیاه، رژیم طاغوت با این ملت میکرد و قطعاً نیز از ان شرایط شدیدتر و دردناک تر است. چرا که نظام کفر این بار با تجربههای جدید از شکستهای پیاپی قبل وارد مرحلهی مبارزه و درگیری میشود.
4. پیدایش روحیهی تسالم و تسامح حول محور دنیا
ما هنگامی میتوانیم جنگ و تهاجم دشمنان اسلام را تمام شده تلقی کنیم که معتقد به تسالم و سازش و مصالحهی اسلام و کفر باشیم. البته این تفکر هیچ گاه واقعیت خارجی نمییابد و همواره دشمنان سیلی خورده از اسلام مترصد فرصتی مناسب برای تهاجم مجدد و احیای تمامی قدرتهای از دست رفتهی خود هستند. بنابر این روحیهی کفر ستیزی به عنوان یک فرهنگ ناب اسلامی میبایست همواره در جامعه پا بر جا باشد و توسعه یابد تا بتواند در راه توسعه با ساختارها و سازمانهای جدید برای مقابلهی با استکبار ظهور یابد و اثر فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنها بر ضد اسلام را خنثی کند. نابودی چنین عقیدهای در جامعه اسلامی با نابودی اسلام برابری میکند. این مطلب با دقت در کلمات نورانی و دلنشین امام خمینی(ره) به خوبی معنا میشود، آن گونه که در نشستهای متعدد و بیانهای گوناگون این مسئله را با مردم در میان میگذاشتند و مسئولان را به حفظ روحیهی مقابله با استکبار سفارش و خطرات غافل شدن از آن را گوشزد میکردند. ایشان در دیدار با سران دولت چنین فرمود:
ما امروز باید بغض مسائل را عرض کنیم؛ من جمله اینکه ما نباید حساب کنیم که جنگ تمام شده است، ما باید حساب کنیم که در حال جنگیم، برای اینکه دشمن ما چه دشمنهای بزرگ از قبیل آمریکا و شوروی و چه آنهایی که اذناب آنها هستند از قبیل صدام و امثال اینها – اینها چون با اسلام مخالف هستند و دیدند که اسلام امروز در دنیا یک قدرت بزرگی شده است در مقابل آنها، از این جهت آنها دائماً مشغول نقشه کشی هستند وما نباید از این مسئله غفلت کنیم. باید مردم مهیا باشند، قوای مسلحه مهیا باشند... الان ممکن است که در ایران منتشر کنند که خوب، دیگر مسئله تمام شد و چه شد و مردم را سست کنند و حال اینکه این مسئله تمام نشده است. اینها همیشه دنبال این هستند که کارهای خودشان را نجام بدهند ولو به دست ملتها یا دولتها. در ایران چون نمیتوانند این کار را بکنند، نه ملت با آنهاست نه دولت، از این جهت یک راههای دیگری که دارند دنبال میکنند، از این جهت ما باید بیدار باشیم، جبههها باید پر باشد، ما خودمان را در حال جنگ بدانیم. میبینید که به هیچ چیز از امور اعتنا ندارند، امروز میگویند جنگ، فردا همان جنگ را صلح میکنند؛ باز فردا جنگ شروع میکنند، از این جهت قوای مسلحه ما و ملت ما باید مهیا باشند برای این امر.[9]
حفظ روحیهی مقابله و دفاع به عنوان یک فرهنگ نه تنها در کشور اسلامی ما که از جهات مختلف مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته است، بلکه در بعضی کشورهای اروپایی نیز وجود دارد. کشوری مثل آلمان که به دلیل داشتن روحیهی ناسیونالیستی، ملی گرایی و اثبات برتری نژاد وارد در معرکههای نبرد شد. با نگاهی گذرا به موزههای جنگ کشور آلمان، مشخص میشود که چگونه آن دولت توانسته است با تنظیمات دقیق از تصاویر جنگ و تخصیص بودجههای هنگفت برای فیلم سازی و تصویب کلیهی فیلم نامههایی که منجر به پیروزی آلمان در نبرد با دولتهای متحد شده است و همین طور مظلوم جلوه دادن خود در تمامی صحنههای نبرد، فرهنگ دفاع و مقابله با بیگانگان در مقابل در جامعه خود تثبیت کند. نمایشگاههای جنگ در آنجا به گونهای طراحی شده است که بازدیدکنندگان هنگام خروج در ضمیر ناخودآگاه خویش حقانیت و غلبهی آلمان را میپذیرند. حال آنکه همگان میدانند دولت استکباری و نازیسم« هیتلر» بر اساس یک انگیزهی انحرافی و پوشالی برتری نژاد « ژرمن» شکل گرفت و هیچ حقانیتی را نداشت. در صورتی که دفاع از اسلام عزیز و مقابله با دشمنان آن، دفاع از حق و حقیقت است و هیچ حقی بالاتر و برتر از اسلام نیست.
در یک جامعهی جدید و با هویت جدید همواره ضرورت دو اصل تسالم و تساهل به چشم میخورد. مدار تسالم و تساهل، مدار جدیدی است. همهی جوامع محتاج به تسالم و تساهل هستند در غیر این صورت جامعهای درست نمیشود. تکثر اجتماعی جز در سایهی تعاون، تفاهم، هم دلی، همکاری، هم فکری و هم گرایی به وجود نمیآید. البته، جامعه نیازمند این موارد اما چیزی که مهم است این است که آیا این هم گرایی و وحدت اجتماعی یا به عبارت دیگر وحدت عاطفی، وحدت فکری و وحدت رویه و عمل آیا برای رسیدن به هدفی است یا هیچ هدفی را دنبال نمیکند؟ آیا میشود در جامعهای، انسانها بدون هدف با یکدیگر تفاهم و تسالم کنند یا حتماً باید هدفی وجود داشته باشد؟ طبیعی است آن موضوعی هدف است که شیوهی تفاهم و تسالم را مشخص میکند. چگونگی تفاهم و تسالم از هدف تفاهم و تسالم جدا نیست؛ به تعبیر دیگر ساختار تعاون اجتماعی و همدلی و هم فکری اجتماعی متناسب با اهداف اجتماعی و در حقیقت همان نظام ارزشی است که آن جامعه انتخاب کرده است. اگر هدف توسعهی دنیا ست، پس همدلی برای دنیا به وجود میآید. اگر انگیزهی اصلی جامعه نیل به لذت جویی بیشتر مادی است، تمامی همکاریهایش بر مدار توسعهی بهره وری از ماده شکل میگیرد. بنابراین تسالم به معنای تسالم متناسب با توسعهی مادی است. البته این تسالم هم مطلق نیست؛ یعنی آنجایی که توسعهی رفاه به مخاطره بیفتد، حتماً سازش و تسالک معنایی ندارد. آنهایی که مدعی صلح و سازش بین المللی هستند، آنجایی که احساس کنند تمدن مادی در خطر است، با هزاران توجیه جنگ به راه میاندازند و نسل کشی میکنند. هنگامی که انسان هدفی را انتخاب میکنند اگر احساس کند مسئلهای مانع وصول به آن هدف است، در نهایت برای رفع آن منابع درگیر میشود؛ ممکن است اگر راه دیگری غیر از درگیر موجود باشد از آن طریق عمل کنند اما در پایان اگر امری با جنگ و درگیری به دست آید، حتماً به آن متوسل میشوند. بنابراین اصل جنگ و ستیز یک ضرورت است.
مسئله این است که هدف چیست و نحوهی تسالم و تفاهم از یک طرف و نوع درگیری و ستیز از طرف دیگر چگونه است؟ اگر آرمان اصلی این جامعه عزت اسلام، توسعهی قدرت اسلام و توسعهی پرستش خدای متعال است، طبیعی است که معنای سلم و درگیری تغییر میکند. مدار سلم توسعهی اسلام است و هرکس که به گونهای به دنبال توسعهی اسلام است، جامعه با او سازش دارد و هر کس یا جامعهای که به دنبال توسعهی اسلام نیست، با او در ستیز است. بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت اصل تسامح و تساهل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و همکاری یک ضرورت است و بدون آن جامعهای شکل نمیگیرد. در سوی دیگر آن نیز اصل درگیری و نبرد امری ضروری است. فقط شکل، قالب و قواعد سلم و حرب تابع اهدافی است که جامعهی الهی تعقیب میکند. یعنی اگر حرکت اصلی جامعهای، توسعهی اسلام باشد و عزت اسلام را بخواهد، آن جامعه به یک اعتقاد و اخلاق جدید دست یافته است. بنابراین با نظام کفر به مقابله میپردازد و دیگر زندگی مسالمت آمیزی با آنها ندارد؛ زندگی مسالمت آمیز او، زندگی مسالمت آمیز با اهل ایمان و اهل حق است.
حال اگر روحیهی کفر ستیزی جامعهای دگرگون شود و به جایی برسد که عزت اسلام برای آن اهمیت نداشته باشد، تفکر ستیز با کفر در این جامعه از بین میرود و روحیهی تسالم و تسامح به جای اینکه بر مدار اسلام باشد، بر مدار دنیا شکل میگیرد. براین اساس افراد مورد تسالم و تسامح او نیز دیگر مسلمانان و مؤمنان نیستند. اگر تسامح، تسالم و زندگی مسالمت آمیز برای استفادهی مادی و گسترش بهره وری از دنیا است، باید با کسانی تساهل و تسامح کرد که این بهره وری مادی به نتیجه برسد. پس آفت اجتماعی این است که روحیهی ستیز با کفر به روحیهی ستیز با کسانی تبدیل شود که مانع توسعهی لذت جویی مادی هستند؛ دقیقاً همان چیزی که در حال حاضر در دنیای استکبار وجو ددارد. در دنیای استکبار هم تسالم وجود دارد و هم ستیز، اما ستیز و تساهل و تسامح آنها با ما فرق میکند. جنگ آنان برای به غارت بردن منابع ممالک اسلامی و سازش آنها نیز با کسانی است که برای رسیدن به این مقصد با آنها هماهنگ هستند. آفت فرهنگی دفاع این است که معیارها و ملاکهای آن برای ستیز با سازش با کفر تغییر کند. یعنی به جای جنگیدن با کفار و استکبار با آنها بر سر مسائل و منافع دنیا سازش کنیم. که این نیز ثمرهی همان انحراف در عقیده و اخلاق اجتماعی است؛ یعنی از بین رفتن آن هویت اجتماعی که حاصل دفاع مقدس بود. بنابراین موضع گیری سیاسی و ارتباطات دیپلماسی ما با جوامع دیگر خصوصاً جامعهی غرب و حضور ما در صحنههای بین المللی میبایست به گونهای باشد که این اصول کاملاً رعایت شود. همواره باید کورهی مخالفت با تصمیمات ابر قدرتها داغ نگهداشته شود و برای آنها نباید دل سوزی کرد. ممکن است کسی بگوید در غرب اتفاقات خوبی میافتد و اخلاق در آنجا رعایت میشود و چه بسا آنها در رعایت شئون اخلاقی نیز از ما جلوتر باشند بنابراین دلیلی برای ستیز با آنها وجود ندارد. در صورتی که این روحیه به وجود آید آن جامعه از دفاع دست برمیدارد و دیگر نمیتواند از اسلام دفاع کند؛ چرا که دشمن که از دشمنی کردن دست برنمیدارد و با اسلام دشمنی میکند. اگرچه ممکن است با جامعهی ایرانی به خاطر رعایت برخی ملاحظات کنار بیاید ولی نمیتواند با اسلام تفاهم کند. اگر این احساس از بین ما و جامعهی ما برود، نتیجهی آن تسالم با کفر خواهد بود.
5. پیدایش اختلاف و از بین رفتن وحدت رویه در جامعه
یکی دیگر از آفات دستاوردهای دفاع مقدس این است که وحدت اجتماعیای که جنگ به وجود آورد، از بین برود. معمولاً رویهها و فعالیتهای اجتماعی بر اساس محوریتی خاص صورت میگیرد که اعتقاد به آن مدار و محوریت، در مرحلهی افکار و اندیشهها شکل میگیرد. البته در مرحلهی قبل از آن نیز تعلق و گرایش به آن به وجود میآید و حال انکه محور تصمیم گیریها در مرحلهی حالات و گرایشات اجتماعی توسعهی قدرت اسلام است. یعنی در همهی نهادها و در صحنههای اجتماعی و بین المللی عزت اسلام و عزت مسلمین مدنظر تصمیم سازان و تصمیم گیران اجتماعی و تنها عامل وحدت و هماهنگی رفتارها در جامعه است. اما اگر در جامعه محور بودن ارزشهای اسلامی در سطح تصمیم گیری و تصمیم سازی تغییر کند و عملاً توسعهی رفاه مادی اساس و بنیان شکل گیری گرایش و اندیشهها باشد، رویههای اجتماعی و رفتارها تغییر و ماهیت خود را براساس آن پایه ریزی میکند. در این صورت فرنگ جامعه تحت تأثیر یک فشار همه جانبه قرار میگیرد و از سه جهت خطر او را تهدید میکند:
1. متمایل شدن گرایشات و تعلقات اجتماعی به سمت رفاه و مصرف گرایی و کنارگذاشتن روحیهی ستیز و پیکار با ظلم؛
2. منحرف شدن اندیشه و افکار جامعه و به خصوص نسل جوان که حاملان اصلی فرهنگ اسلام هستند. این انحرافات ممکن است از طریق اعتقاد به تسالم و تساهل در برابر اندیشههای غرب، القا کردن تفکرات ناسیونالیستی و پرهیز از هر گونه محدودیت گرایی در عرصهی فرهنگ، ارائهی مباحث تحت عنوان آزادی، دموکراسی و... باشد؛
3. ایجاد رفتارهای انحرافی اعم از اعمال سلایق مختلف در نحوهی زندگیهای جمعی، خانوادگی، رفاقتی و... یا تقلید از رفتارهای اجتماعی غرب در نوع پوششها، کنشها و... تشویق به زندگی کردن به سبک جامعهی اروپایی و مصرف زدگی، پرداختن به اشتغالات متعدد و متکثر برای کسب درآمدهای مکفی( به دلیل بالا رفتن مخارج و هزینههای مصرفی) و در نهایت دوری از عبادت و بندگی خداوند متعال.
اگر جامعهی ما بر سر اعتقادات الهی خود محکم بایستد و دچار انحرافی نشود، اما در هنگام تهاجمات رفتاری دشمنان اسلام به آن اعتقادات ( به صرف اعتقاد بودن خود) کارآیی خود را از دست بدهند و تسلیم موضع گیریهای رفتاری دشمنان اسلام شوند، در این صورت یک تناقض اجتماعی که حاصل تعارض و تضاد دو فرهنگ است در فرد و یا جامعه ایجاد میشود که از یک سو حاکمیت دین در تمامی شئون اجتماعی را در سر میپروراند و از سوی دیگر تعارض رفتارها و روابط اجتماعی را با آن اهداف به طور عینی و ملموس احساس میکند. این تعارض باعث میشود از یک طرف عدهای به انزوای سیاسی – فرهنگی دچار شوند و از طرفی دیگر عدهای نیز عقاید خود را به نفع فرهنگ رفتاری وارداتی تغییر دهند و در عمل مشوق نظریات غربیان شوند. بعضی نیز پا را فراتر میگذارند و فهم و معرفت خود ر