مقدمه
ورود زنان به عرصه عمومي بخشي از فرآيند نوسازي دوران گذشته بود كه با بروز انقلاب اسلامي متوقف شد. توقف اين جريان به معني توقف فرايند نوسازي با برداشت ويژه حكومت پهلوي بود. اما نوع رابطه دولت با زنان يعني آمريت دولت در تنظيم قواعد و مقررات مربوط به زنان در حوزه عمومي همچنان پابرجا ماند.
ماهيت دولت عليرغم بروز انقلاب همچنان اقتدارگرا باقي ماند و دولت يكهتاز عرصه اجتماع و سياست بود. حضور فعال دولت در حوزههاي سياست، اقتصاد، فرهنگ و ايدئولوژي ناشي از متضيات زمان، روند تحولات، منازعه قدرت، اهداف انقلابي و ايدئولوژيك بود.
اما مداخله دولت در حوزه مسائل زنان يكنواخت نبوده و در طول دو دهه گذشته نوسانات زيادي داشته است.
در مقطع اوليه پس از انقلاب تا شروع جنگ عرصه عمومي با تعريف خاص و تحديد آن در حوزه سياست، تنها حوزه مجاز و مشروع براي حضور زنان بود. در دوران جنگ كه ويژگيهاي آن متفاوت از دوران انقلاب بود نيز عرصه عمومي، عرصهاي تنگ و متصلب بود. در دوران پس از جنگ و آغاز برنامههاي اقتصادي دولت، عرصه عمومي بتدريج عرصهاي فراخ گرديد و نگاه به زن در اين دوران متفاوت از گذشته شده و بالتبع سياستهاي دولت به تناسب تغيير ديدگاه، دگرگون شد.
دولت انقلابي
انقلاب بهمن 1357 نقطه پايان عمر رژيم پهلوي و آغاز دوران جديدي با داعيههاي انقلابي، ارزشي- مذهبي بود. نظام سياسي جديد همانند همة نظامها پس از انقلاب، از توان و تمركز بيشتري برخوردار بود. بقول توكويل رژيم جديد نسبت به رژيم كهن هم متمركزتر و هم نيرومندتر بود و اين قدرت نوين آفريده انقلاب و يا به تعبيري محصول خودبخودي ويرانيهاي ناشي از انقلاب بود.[1]
شواهد تاريخي نشان ميدهد كه دولتهاي پس از انقلاب، دولتهايي متمركزند؛ اين مساله در مورد ايران كه دولت سابقة نظامهاي سياسي اقتداگر را نيز پشت سر داشت صادق است. انقلاب عليرغم تحول ناگهاني و خصلت ويرانگرانهاي كه بهمراه دارد، همة ساختارهاي اجتماعي- سياسي را بر هم نميزند و دولت جديد به نوعي وارث دولت پيشين است. اين توان انقلابي بانضمام سابقه حكومتي اقتداگرايانه و وجود نهادهاي متناسب با آن به نوعي موجب تداوم اقتداگرايي دولت بود. دولتهاي انقلاب عمدتا دولتهاي مداخلهجو و فعال در زندگي روزمرد مردماند. اين سؤال برجاست كه چرا دولتهاي انقلابي دولتهايي مداخلهجو هستند و چه منبع و مرجعي حق مداخله در حوزة عمومي را به دولت بخشيده است. با مطالعه تاريخ انقلابها و تحولات دوران انقلاب ايران دو دسته عوامل كه هر يك موجبات قدرتمندي و مداخلهگرايي دولت را فراهم نمود بازشناسي ميشود كه بخشي از اين عوامل از واقعيتهاي موجود و بخشي از آنها به آرمانهاي مطلوب باز ميگردد.
واقعيتهاي موجود:
1- با پيروزي انقلاب گروههاي انقلابي در شرايط خاصي قرار ميگيرند. منافع مشترك گروههاي سياسي موجب نزديكي آنها و پيروزي در برابر حكومت پيشين ميگردد. اما اهداف متفاوت آنها نوع خاصي از رژيم سياسي را براي جامعه ميطلبد از همين رو منازعه ميان گروههاي انقلابي براي حاكميت يك فكر، يك گروه و يا يك سازمان سر ميگيرد. موفقيت گروههاي منازعهگر در گروه موفقيت آنها در ميزان و نحوه استفاده از منابع مالي، منابع انساني، قدرت اجبار و منابع ارزشي است.
در منازعه قدرت ميان گروهها، گروهي موفقتر، از ديگران است كه قدرت بسيج منابع بيشتري را داشته باشند. سازمان رهبري و ايدئولوژي ابعاد اصلي روند بسيج انقلابي هستند.[2]
اين روند به نوعي در انقلابهاي بزرگ تكرار شده است. كرين برينتون در مطالعه چهار انقلاب امريكا، انگليس، فرانسه و روسيه منازعة قدرت را در سه دوره بازشناسي ميكند. دوره نخست حكومت ميانهروها، دوره دوم حكومت افراطيون و دوره سوم دوران ترميدور.[3] اين مراحل در مورد انقلاب ايران نيز صادق است. همزمان با پيروزي انقلاب دولت موقت كه به عنوان حكومت ميانهروها و ليبرالها شناخته شده است، تشكيل ميشود. با تشكيل دولت موقت منازعه ميان گروههاي سياسي آغاز ميشود. در بين گروههاي سياسي روحانيت بدليل تسلط بيشتر بر ابزارهاي بسيج موفق ميشود كه منازعه را به نفع خويش به اتمام برساند. مهمترين ابزارهاي آنان عبارت بودند از سازماندهي بسيج كه توسط پايگاههاي ديني همچون مساجد صورت ميگرفت. اجتماعات مردمي كه در مساجد و يا نمازهاي جمعه حضور مييافتند و به طرفداري از دولت تظاهرات برپا ميكردند بنيان حمايت اجتماعي از دولت بودند.[4]
دومين عنصر مؤثر رهبري كاريز ماتيك امام خميني(ره) بود كه با كلام نافذشان در دل توده انقلابي جايگاه ويژهاي داشت. زبان ساده و روشن ايشان، زبان عامه مردم بود و نوعي همدلي ميان آنان ايجاد ميكرد. به نظر آيت ا... مطهري رمز موفقيت امام(ره) در اعتقاد تودههاي مسلمان به اين مسأله بود كه اسلام با روح رهبرشان عجين است. انس و الفت ميان رهبر و توده ناشي از اسلام بود.[5]
سومين عنصر ايدئولوژي بسيج بود. مهمترين كار ويژه ايدئولوژي در عالم سياست مشروعيت بخشيدن به دولت و اعتقاد به عمل اخلاقي دولت و سنجش مستمر عمل دولت بر مبناي اين مشروعيت است.
در انقلاب ايران، مذهب به عنوان ايدئولوژي بسيج پايه عمل قرار گرفت. روحانيون با بكارگيري عناصر اصلي مذهب يعني قيام بر عليه ظلم، شهادت در راه حق، مبارزه با رژيم فاسد و ظلم گذشته، ضديت با سرمايهداري استثمارگر و.... كه پايهايترين باور تودهها بود به قدرت بسيج قابل ملاحظهاي دست يافتند.
با تكيه بر قدرت بسيج، انقلابيون موفق شدند ظرف مدت 4 سال(61-1357) پيروزي خود را تكميل نمايند. در اين مدت قانون اساسي مبتني بر اسلام تصويب شد. گروههاي سياسي معارض پراكنده يا نابود شدند. نهادهاي مناسب براي اجراي احكام اسلامي مطابق با قانون اساسي پديدار گشت و انقلاب فرهنگي براي پالايش همة عناصر و چهرههاي غيراسلامي از جامعه پديد آمد.[6]
2- عامل مهم ديگري كه موجب تمركز و اقتدار كلي و مداخلهجويي دولت انقلابي گرديد ديسيپلين انقلاب است. هر انقلاب عرضه كننده يك سيستم انقلابي و رفتاري خاصي است.[7] اين مساله در مورد انقلاب ايران كه مبتني بر ارزشهاي مذهبي بود نيز صادق است. انقلابيون با تاكيد بر اخلاق و رفتار اسلامي ميكوشيدند نظم و شكل خاصي به جامعه بعد از انقلاب ببخشند. نظمي كه از عناصر و چهرههاي ضد اخلاقي و ضد ارزشي دوران پيشين بري باشد. آنها براي تصفيه جامعه ناگزير در همة حوزهها سرك ميكشيدند و ورود به همة حوزهها را براي خود مجاز ميشمردند، چرا كه متكي بر باورهاي كلي نگر گروههاي اسلامي و انقلابي بودند. اعتقاد به جامعيت اسلام و بيزماني و بيمكاني آن دايره تفسير دين را گسترش ميداد. براي بازسازي جامعه مطابق با تفاسير جديد، انقلابيون ناگزير بودند در حوزههاي زندگي فردي و اجتماعي حضور و مداخله نمايند. مرز حريم خصوصي و عمومي شكسته شد و همه چيز در حوزة عمومي نگريسته ميشد.
انقلابيون كه خود را مسئول پاكسازي جامعه ميدانستند به ابزارهايي براي تحقق ارزشهايشان نيازمند بودند. از اينرو نهادها و نيروهاي مناسب نظامي(كميته و سپاه) و شبه نظامي(حزبالله) پديد آمدند. و به صورت مختلف آشكار و پنهان اين ارزشها را ترويج مينمودند. اين نيروها با هر موردي كه خلاف شئونات اسلامي بود(كه بدليل فقدان ملاكهاي مشخص نوعي تفسير به رأي بود)، برخورد ميكردند. از سوي ديگر نوعي اجبار غيرآشكار نيز در چارچوب مقررات و آييننامهها جاري شد؛ مقرراتي كه در حوزه قضايي، آموزش و پرورش، آموزش عالي و اشتغال جريان داشت، استعلام در خصوص گذشته افراد در فرآيند گزينش نيروي جديد از مراكز و نهادهاي انقلابي در واقع نوعي اجبار مردم به انجام و يا تظاهر به انجام اعمال ديني بود.
3- واقعيت ديگري كه پس از انقلاب و زائيده انقلاب است و بر روند اقتدار دولت در برابر جامعه و مداخلهگرايي آن تأثير ميگذارد تصويب دولت انقلابي در اذهان تودههاست. انقلاب از آن رو كه تمايزات و شكافهاي اجتماعي و طبقاتي رژيم پيشين را نشانه رفته و در صدد از بين بردن كليه امتيازات نارواي قديم و باز توزيع حقوق اجتماعي و ثروت و برقراري عدالت است، انتظارات و اميدهاي خاص پديد ميآورد. بقول هانتيگتن، انقلابها آزادي اندك به بار ميآورند، ولي كارآمدترين وسايل ايجاد برادري و برابري و يگانگي در تاريخ به شمار ميروند. اين احساس يگانگي و اشتراك به كمبودها و دشواريهاي مادي حقانيت ميبخشد.[8]
حمايت از فقرا ضعفا، و نهادن نام انقلاب پابرهنهها و گرسنگان و كوخ نشينان، حكومت مستضعفين،... بر آن، همه حكايت از خواست رهبران انقلاب به اجراي قسط و عدالت در جامعه داشت. اين مفاهيم موجب پيوستن افراد و گروهها و طبقات گوناگون شهري و روستايي به انقلاب شد. نوعي وحدت و احساس تعلق ميان دولت و ملت و ملت پديدار گرديد. مردم دولت را از خود دانسته و براي حفظ و اعتلاي آن ميكوشيدند. آنها در بسياري موارد به عنوان چشمها و گوشهاي دولت انقلابي در منازعه با دشمنان داخلي انقلاب عمل ميكردند. تصوير ذهني مثبت از دولت كه خواهان رفاه و خوشبختي براي همة گروههاي مردم است اقتدار افزاي رژيم در آن مرحله بود. نويدها و وعدههاي اول انقلاب مبني بر مجاني بودن خدمات عمومي و وظيفه دولت براي صاحبخانه شدن همه مردم ظرف سه سال و... امثالهم، از يك طرف تصوير مثبتي از دولت پديد ميآورد و اطاعت تودهها را به دنبال داشت. تاكيد بر ايدئولوژيهايي كه خوشبختي و رفاه عمومي را مطرح ميكنند قدرت بسيج تودهها به دولت ميدهد و بر محبوبيت آن ميافزايد[9] و دولت را در همة حوزهها فعال و نيرومند ميساخت. و از طرف ديگر زمينه تمركز و اقتدارطلبي دولت را افزايش ميبخشيد.
4- بحرانهاي اقتصادي- اجتماعي مقطع بلافصل انقلاب است. يكي از محوريترين اعتراضات انقلابيون به رژيم كهن، نحوة توزيع ثروت در جامعه است و طبيعتا انقلاب اهداف و منابع اقتصادي و مالي حكومت و اطرافيان آن را نشانه ميرود. از همين رو انقلاب، موجب فرار حجم عظيمي سرمايه از كشور ميشود كه ميتواند بحرانهاي اقتصادي بيافريند. در انقلاب ايران مصادره اموال رژيم و اطرافيان آن، ملي كردن صنايع خصوصي (با سرمايه خارجي و داخلي) و تعطيلي سرمايه گذاريهاي خارجي، قطع و كاهش فروش نفت كه مهمترين منبع تأمين منابع مالي بود زمينه بروز بحرانهاي اقتصادي را فراهم ساخت. نقش دولت در تثبيت اوضاع اقتصادي و تأمين مايحتاج اوليه مردم، موجبات محوريت و تمركز دولت را فراهم ساخت.
5- واقعيت مهم ديگر پديده جنگ است. جنگ همواره يك روي سياست بوده است. جنگ معمولا آخرين حربه براي نيل به مقصود است، زيرا در آن با بكارگيري همة ظرفيتها، قصد نابودي حريف در جريان است. همواره پس از انقلابها، جنگ داخلي يا خارجي بروز مينمايد. اگر چه قصد اين جنگها نابودي و براندازي است اما تاريخ نشان ميدهد كه هر انقلابي كه با تهاجم خارجي روبرو بوده از استحكام بيشتري برخوردار شده است. تجربه انقلاب فرانسه و روسيه نمونه اين مسأله است. ايران نيز از اين قاعده مستثني نبود. حملة عراق به ايران، يك سال و نيم پس از انقلاب با هر دليل و بهانهاي كه صورت گرفته باشد قصد براندازي دولت انقلابي را در دل خود داشت.
اما اين جنگ براي رژيم انقلابي ايران فرصتي استثنايي بود و موجبات تحكيم قدرت آن را فراهم ساخت. در اين دوران تركيبي از باورهاي اعتقادي شيعه و ناسيوناليسم ايراني نيرويي عظيم را در جنگ بسيج نمود[10] كه موجبات ثبات را فراهم ساخت. انقلاب موجب افزايش قدرت اجرايي دولت در ايران شده بود اما جنگ موجب بسيج ميليونها نفر گرديد كه خطر جنگ را نه متوجه مرزها بلكه متوجه كيان خود، جامعه و سيستم سياسي ميديدند.[11] به گونهاي كه در پايان جنگ، انقلاب و جنگ در اذهان ايرانيان، نه تنها به لحاظ زماني بلكه به لحاظ علت وقوع نيز يكسان تلقي ميشدند، جنگ ياور انقلاب بود.[12]
البته بطور طبيعي همواره جنگها از آنجا كه ضرورت بسيج منابع را در پي دارند، موجب نوعي تمركزگرايي جهت اداره جنگ و بحرانهاي متعاقب آن ميگردند. اما در خصوص تأثير جنگ بر اقتدارگرايي رژيم ايران چند عامل مؤثر وجود داشت. دستة اول عوامل مادي است و دستة دوم عوامل اعتقادي و ارزشي.
- جنگ موجب پيوند ميان دولت با طبقات پائين جامعه شد. بار اصلي جنگ بر دوش افرادي از طبقات پائين اجتماع قرار داشت كه در قالب گروههاي داوطلب و بسيجي در جنگ شركت ميكردند.
- جنگ موجب اشتغال و سرگرمي نيروها نظامي است واحتمال و امكان كودتا كه در دورانهاي پس از انقلاب افزايش مييابد را منتفي ميكند.
- به بهانه جنگ دولت موفق به سركوب مخالفين خود ميشود.
- جنگ باعث افزايش نيروي نظامي رسمي و گسترش كادر محافظ بود.
- كليه توجهات از مشكلات داخلي به سمت جنگ معطوف ميشود و نقطه صنعهاي سياستهاي دولت مخفي ميگردد.
- متعاقب جنگ بحران اقتصادي منجر به سهميهبندي كالا، حضور فعال مساجد در توزيع سهميهبنديها و مآلا تقويت پايگاه روحانيون در جامعه در آن دوران گرديد. اين در حالي است كه با پيروزي انقلاب اسلامي نقش مراكز مذهبي در هدايت مردم و بحرانهاي سياسي و جا اندازي ارزشهاي اسلامي زياد شده بود. امام خميني پس از پيروزي انقلاب براي خلع سلاح توده مسلح فرمان زير را صادر ميكند: "اسلحه و آنچه از اموال دولت در دست اشخاص است مستقيما توسط امام جماعت يكي از مساجد به كميته مخصوصي كه از طرف نخست وزير تعيين شده است، تحويل دهند و قبض رسيد بگيرند. تخلف حرام و موجب تعقيب است." [15 مسجد به عنوان پايگاه جهت تحويل اسلحه توسط دفتر امام تعيين شد.][13]
از سوي ديگر جنگ ارزشهاي اعتقادي شيعه را مجددا احيا كرد. دفاع از حريم ديني، دفاع از ارزشهاي اسلامي و اخلاقي، امالقري اسلام، انتقاد خون امام حسين(ع)، مفاهيم جهاد و شهادت و ايثار همگي در دوران جنگ به اعلا مرتبه ممكن احيا گرديد. اين مفاهيم و گروندگان به آن در فضاي جنگ، موجي از ارزشها را در ميان خانوادهها احيا كرد. و به عبارت ديگر جنگ موجب احياي ارزشها در سطوح مختلف جامعه گرديد. ارزشهايي كه به دنبال خود عمل اجتماعي را نيز به دنبال داشت. خانوادههاي رزمندگان حافظان ارزشهاي اسلامي در اجتماع بودند. فضاي كلي جامعه متأثر از اين نحوه تفكر بود.
- بانضمام آنكه بازماندگان رزمندگان با انتظارات خاص از رژيم جهت پاسداري از ارزشهايي كه به خاطر آنان فرزندانشان را از دست داده بودند رژيم را در عملكرد پويوليستي خود تقويت ميكرد.
- از سوي ديگر امتيازات خاصي كه براي رزمندگان بدليل شركت در نبرد قائل گرديدند مثل سهميه در ادارات، دانشگاهها، و غيره طرفداران دولت اسلامي را در همة سطوح و لايههاي اجتماعي جاي داد، و بدين ترتيب تركيب و بافت طبقات و گروههاي اجتماعي دگرگون شد. طرفداران دولت در همه جا ديده ميشدند و در همه جا حافظ منافع دولت بودند.
فضا و روحيه جنگي موجب گرديد كه طرح هر گونه بحث و گفتگو در خصوص ماهيت دولت و عملكرد آن متوقف گردد. چه بسا اگر جنگ و فضاي جنگي پديد نميآمد، بدليل كثرت روشنفكران ديني مباحث گستردهاي در مورد ماهيت دولت ديني پديد ميآمد و تنها يك قرائت از دين مورد استناد قرار نميگرفت.
به هر حال جنگ، بسيج امكانات و تمركز قوا، و فضاي ناشي از آن، بحرانهاي اقتصادي همزمان و متعاقب آن، تمركزگرايي رژيم را افزايش داده و چهره اقتدارگرايانة فعال دولت را تقويت نمود.
آرمانهاي مطلوب: آرمان خواهي از جمله عواملي است كه منجر به افزايش نقش و حضور دولت در اجتماع ميشود.
دولت انقلابي معمولا با تكيه بر ايدئولوژي خاص انقلاب پيروز ميگردد. ايدئولوژي انقلابها اگر چه ممكن است براساس دستگاههاي فكري و فلسفي بنا شده باشند، اما اساسا در پي دستيابي به نتايج عملي هستند.[14]
ايدئولوژي بسيج چند كار ويژه اساسي دارد:
- نخستين وظيفه آن نكوهش وضع موجود و يافتن ريشههاي نابساماني و ناروايي متصور است. هر چه به توان گناه ناروائيها را به گردن مقام يا نهادي واحد انداخت و همة شكوهها و اعتراضات را بدان سو متوجه ساخت بسيج كاراتر است.(به همين دليل معمولا ايدئولوژيها ساده و همه فهم هستند.)
- دومين وظيفه ايدئولوژي بسيج ترسيم وضع مطلوب و تعيين اهداف نهايي جنبش و وسايل دستيابي به آنهاست.
- سومين وظيفه تبين تازهاي از تاريخ و عرضه آن به سود جنبش و ستايش از گذشته آن است. در نتيجه، وضع موجود وضع منسوخ اعلام ميگردد كه پاسداران آن بايد به زبالهدان تاريخ افكنده شوند.[15]
در ايران انقلابيون با ترسيم دولت ايدهآل، انديشه سنتي حكومت فقها را احيا و به فعليت درآوردند. آنها كوشيدند فاصله ميان وضع نامطلوب فعلي تا رسيدن به وضع مطلوب آرماني كه حكومت صالحان است را با قدرتمندي دولت پر نمايند.[16]
از آنجا كه دولت براي خود رسالت خاصي در راستاي تشكيل حكومت و ايجاد جامعه مطلوب آرماني قائل بود حوزههاي مختلف حيات مدني شهروندان را براي پاكسازي عناصر نامطلوب و ايجاد زمينه تحقق جامعه مطلوب مورد بازبيني قرار داد. از همين رو به دليل تعريف مجدد روابط و مناسبات اجتماعي براساس تفسير انقلابيون، نوع سياست و حكومت بر شهروندان تابع تفسير واقع شد و انقلابيون جهت برقراري نظم و انضباط و ايدهآلهاي انقلابي در همة مسائل از مسائل عادي و روزمره گرفته تا مسائل اقتصادي، سياسي مداخله نمودند.
چون دولت انقلابي تعيين كننده حد و مرز رفتارها و عمل اجتماعي شده بود، تمركز دستگاههاي اداري، نظامي، اعم از آن نهادهايي كه ميراث رژيم كهن بود، و آن بخش كه مخلوق رژيم انقلابي بود در راستاي اجراي آرمانها و اهداف انقلاب حتمي و گريزناپذير گرديد. به تعبير ديگري به استقرار جمهوري اسلامي نقش برتر دولت در جامعه بشدت ايدآليزه شد و حضور نهادي شده دولت در همة شئون زندگي مردم به نحو بيسابقهاي پايه ايدئولوژيك آن هم به شكل ديني يافت.[17] مردم عميقا مذهبي بوده و براي يافتن پاسخ مسائل و مشكلات شخصيشان نيز به طور روزمره به رهبران مذهبي مراجعه ميكردند.[18] در واقع بدليل نگرش اعتقادي به دولت، كه در قانون اساسي تبلور يافت(كه حكومت از ديدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتي و سلطهگري فردي يا گروهي نيست، بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم كيش و همفكر است كه به خود سازمان ميدهد تا در روند تحول فكري و عقيدتي، راه خود را به سوي هدف نهايي- حركت به سوي الله- بگشايد.[19] نوعي نگرش و گرايش اتاتيستي در ايران پديد آمد و اعمال دولت انقلابي بدليل پشتوانه قانوني و مذهبي آن مشروعيت يافت.
انقلاب به عنوان مقطع مهمي از تاريخ، موجب افزايش قدرت و تمركز منابع قدرت در نزد دولت شده است. دولت انقلابي بنا به ضرورتهاي دوران انقلاب، اهداف و آرمانهاي آن دولت اقتداگراي فعال در همة حوزهها بوده و به تنظيم قواعد و روابط اجتماعي به طور كلي و به مداخله در امور زنان خاص اهتمام ورزيد. ديدگاه غالب دولت در حوزه مسائل زنان تركيبي از ديدگاه سنتي، سنتي مدرن و نوگرا در حوزههاي مختلف بود.
بعد از انقلاب اسلام ويژگي حكومتي شد كه از يكسو به دنبال رژيمي كه مطابق ديدگاه انقلابيون رژيمي فاسد و غيرمذهبي بلكه در برابر اسلام بود به قدرت رسيد. طبيعتا نخستين اقدامات دولت جديد لغو كليه مقررات و كليه حوزههايي است كه متاثر از رژيم سابق فاسد و در برابر شرع است. براي اجراي مقررات و احكام اسلامي و برپايي حكومت و جامعهاي سالم بركناري و لغو مقررات رژيم پيشين كه تالي فاسد آن رژيم هست ضروري مينمايد. در حوزه زنان اقدامات رژيم شاه خلاف شرع مقدس تلقي شد. آزادي زنان به سبك غربي، نوع پوشش زنان، قوانين مدني مصوب رژيم پهلوي، اشتغال اقتصادي و اجتماعي زنان در دوران شاه از مصاديق خلاف شرع و عمل فاسد رژيم تلقي شد.
از آنجا كه زنان در ديد انقلابيون مظهر تعالي يا سقوط يك جامعه بودند، پس اولين گامها و نخستين اقدامات رژيم پس از پيروزي سر و سامان به حوزه زنان بود. لغو قانون حمايت از خانواده- خلاف تفسير سنتي از شرع بود- دعوت و سپس اجبار زنان به برگزيدن حجاب اسلامي و رعايت جوانب شرعي، تعطيلي مهدكودكها و تشويق يا اجبار به بازخريد زنان از مشاغل اداري از جمله رگههاي تفكر سنتي است كه در عمل تظاهر يافت.
اما از سوي ديگر حكومتي انقلابي با ماهيتي ارزشي در ايران حاكم شده بود و طبيعتا در چالش با محيط بينالمللي قرار داشت. وقوع انقلاب و تاسيس نظام جمهوري اسلامي مبتني بر ايدئولوژي اسلامي و به ويژه مذهب شيعه، لذا دين باور و ارزش محور، در تقابل و تضاد با نظام بينالمللي بود و نظام جهاني آن را نقطه مقابل خود تلقي ميكرد.[20]
داوري در مورد انقلاب بر اساس شعارها و ارزشها و مجموعه اقدامات دولت انقلابي صورت ميگرفت، بنابر اين طبيعي بود كه رژيم ايران به رژيمي ارتجاعي، قرن وسطايي و بنيادگرا كه جملگي اشاره به رجعت به سرچشمههاي اولية انديشه مذهبي و ضديت با دنياي مدرن داشت متهم گردد.
نظام اسلامي در جهاني با اين نگرش بايد راه خويش را براي بقا و تاسيس نظام ايدهآل و مطلوب خود و سپس ارائه الگويي مقبول و مطلوب باز مينمود. اگرچه در حوزه حقوق و مسائل فردي و خانوادگي زنان قرباني تب و تاب انقلابيون و نگرش سنتي گرديدند و حقوقي كه دستاورد تلاش بسياري از فعالان زن بود، لغو گرديد، اما در حوزه اجتماعي و سياسي راندن زنان از صحنه نه به نفع انقلاب و نظام اسلامي بود و نه نگرشها و نحلههاي مذهبي مطرح آن را توصيه ميكردند. حضور زنان در صحنههاي انقلاب چه مستقيم و چه غير مستقيم، از عوامل موفقيت و پيروزي انقلابيون بود، و رهبر انقلاب مرتبا به اين نقش و حضور تكيه و تاكيد ميكرد. در مجموعه سخنرانيهايي كه به طور خاصي در مورد زنان و نقش آنان صحبت نمودهاند- حدودا 492 مورد- 281 مورد آن به نقش زنان در انقلاب اسلامي باز ميگردد.
مقوله |
شاخص |
فراواني مطلق |
فراواني نسبي |
نقش مستقيم سياسي (در انقلاب اسلامي ايران)
نقش غير مستقيم سياسي (در انقلاب اسلامي ايران) |
- نقش اساسي زنان در جنبشهاي صدسالة اخير(مشروطه و تنباكو) - قيام و مبارزات زنان در نهضت اسلامي - قيام و مبارزات زنان و مردان در نهضت اسلامي ايران - نقش شهادتطلبي زنان در نهضت و حكومت اسلامي در حصول پيروزي -قيام و مبارزات زنان دوشادوش مردان در نهضت اسلامي ايران - پيشقدم بودن و رهبريت زنان در قيام و مبارزات انقلاب اسلامي ايران - حضور زنان در انقلاب اسلامي ايران اسباب شجاعت مردان - نقش ايثار مادران و شهداء در انقلاب اسلامي ايران - حق و سهم بيشتر زنان در نهضت اسلامي ايران |
20
83 32
13
18
32
31
20 32
|
11/7
50/29 39/11
70/4
41/6
39/11
11
11/7 39/11
|
جمع |
281 |
100 |
به عبارت ديگر از آنجا كه نظام اسلامي در مرحله تاسيس قرار داشت، نياز به كثرت عددي انقلابيون در مواجه با نيروي مخالف، استفاده از زنان انقلابي در برابر زنان متجدد چه به لحاظ فكري و چه عددي ضروري مينمود. بانضمام آنكه نگرش مذهبي سنتي نوين و نوگرا كه زنان را به عرصه انقلاب و مبارزه با رژيم شاه كشانده بود، هنوز فعال و منشأ فكري بسياري از انقلابيون بود.
بنابراين نظام اسلامي از يكسو با چالش نظام بينالمللي و اتهامات آن در مورد زنان روبرو بود و براي نظامي كه داعيه مذهبي- ارزشي و جهان شمولي داشت و مدل نظام اسلامي را براي همه كشورهاي مسلمان توصيه مينمود، راندن زنان، به عنوان نيمي مهم از جامعه به حاشيه، تبعات ناگواري به همراه داشت، از سوي ديگر انقلابيون در منازعه قدرت پاكسازي جامعه به نيروي زنان نيازمند بودند. به همين دليل زنان در حوزه عمومي، جايگاه و حضور يافتند.
در اين زمان بين علايق ايدئولوژيكي و علايق عملي (اقدامات و سياستهاي) رژيم سنخيت وجود نداشت. بين سياستها و اقدامات دولت با اهدافي كه قصد نيل به آن را داشت دوري و فاصله پديد آمده بود. حل اين مساله و پركردن اين فاصله با گسترش و تعميق حوزه عمومي صورت گرفت. زن مسلمان مقبول زني تابع احكام شرعي، فعال و مدافع نظام اسلامي بود. الگوي اين زن در جامعه تبليغ، ترويج و حتي اجبار شد. انقلابيون مطابق اين ديدگاه به تعريف زن پرداختند. براي آنان لغو حقوق اكتسابي زنان طي دوران پهلوي بخشي از ساختن دنياي جديد مطابق تعاليم اسلامي بود، بنابراين مخالفت با شرع مقدس(با تفسير سنتي رايج) محي از اعراب نداشت وزن مقبول مسلمان هرگز چنين كاري انجام نميداد. در عين حال اين زن براي ساختن جامعه اسلامي از همه چيز خويش خواهد گذشت و به دفاع سرسختانه از اسلام و نظام اسلامي در برابر دشمنان خواهد پرداخت.
بنابراين در پيافكني دنياي جديد براي انقلابيون اصلاحطلب و آرمانگرا، همه عناصر رژيم پيشين نفي و عناصر اسلامي جايگزين ميشود. زن كه در رژيم پيشين عامل فساد تلقي ميشد در دنياي جديد ميتواند عامل اصلاح و پاكسازي جامعه باشد. از مجموع 84 سخنراني امام در مورد جنايات و نقشههاي استعمار و رژيم پهلوي دربارة زنان 34 مورد به نقش زنان در ايجاد فساد، استفاده ابزاري رژيم از آنها در اين زمينه اشاره دارد. اين سخنرانيها بين سالهاي 20/1/1341 تا 19/1/63 ايراد شده است.[22] در مقابل در بسياري از سخنرانيها بر نقش سازنده زنان در اصلاح فرد و جامعه به طور كلي و نقش مهم آنان در ساختن جامعه اسلامي تأكيد ميورزند.
اين ديدگاه كه در صحنه قانگذاري و فعاليتهاي انقلابي جاري شد را به عنوان ديدگاه غالب ميناميم. البته تصلب قوانين منتسب به شرع در حوزه خصوصي و عمومي به مرور زمان و به تناسب مقتضيات پيش آمده و يا وضوح اهداف جمهوري اسلامي تغيير نمود. به عنوان مثال ممنوعيتهاي تحصيلي زنان در برخي رشتهها كه در ابتداي انقلاب پديد آمد با توجه به احكام شرعي و هدف جمهوري اسلامي در راستاي اسلامي كردن جامعه تغيير يافت. دولت اسلامي كه مطابق قانون اساسي موظف بود شرايط و زمينه رشد برابر زن و مرد را فراهم نمايد ناگزير از تربيت نيروي زن براي انجام خدمات و يا كارهاي مربوط به نيمه ديگر جامعه بود. بر همين اساس ممنوعيت اين رشتهها بتدريج از بين رفت و حوزههاي ممنوع براي زنان، بدليل نيازهاي دولت اسلامي، گشوده شد.[23] كه ما در فصل بعد به اين موضوع بازخواهيم گشت.
همزمان با پيروزي انقلاب و تاسيس نظام جديد فرهنگسازي و هويتيابي جزء اولين اقدامات انقلابيون بود از اينرو به باز تعريف بسياري از مقولات و مفاهيم منجمله زنان پرداختند. در ديد انقلابيون زنان هم ميتوانستند مايه فساد و هدف تهاجم فرهنگي باشند و هم وسيله سعادت جامعه. برهمين اساس تعيين خط و مرزهاي سعادت و شقاوت جامعه براي آنان بسيار اساسي بود. " همانند ناسيوناليستها و پوپوليستهاي اسلامي در دهههاي اخير كه زن را به موضوع مبارزه قدرت در نزاع ميان قدرتهاي مداخلهگر غربي و نيروهاي مقاومت بومي و سنگر مقاومت هويت اسلامي و دفاع از ارزشهاي فرهنگي در برابر ديگران مبدل ساخته بودند.[24] در ايران نيز زن به عنوان حافظ ارزشهاي اسلامي در برابر دشمنان داخلي و خارجي، مربي نسلها و هستة مركزي خانواده تلقي شد. زن مظهر بازآوري در خانواده و سمبل حفظ ارزشها بود. بنابراين بر دولت اسلامي واجب بود كه در مراقبت از اين موجود مهم همت گمارد. از اينرو دولت انقلابي به سر و سامان دادن وضعيت زنان در حوزه مسائل فردي، خانوادگي، اجتماعي و سياسي اقدام نمود.
نخستين اقدام انقلابيون در مورد زنان لغو قانون حمايت از خانواده دو هفته پس از پيروزي انقلاب بود.
يكي از حوزههاي مبارزه و تنش ميان رژيم پهلوي و روحانيت شيعه در دهة 40 و 50، حوزة مسائل مربوط به خانواده بود. شاه با وضع قوانين و مقررات مختلف كوشيد زنان را از حريم خصوصي و خانواده به عرصة عمومي وارد و در سطح ملي در اين فرآيند داخل نمايد. درست نقطه مقابل اين مساله روحانيون با تعريف زن در حيطه خانواده، او را از دست اندازيهاي دولت و جامعه دور نگه ميداشتند. رسالههاي عمليه مملو از مقررات شرعي در مورد زنان در حيطه خانواده بود. نگاهي كلي به رسالههاي عمليه نشان ميدهد كه رگههاي اصلي تفكر سنتي در قالب احكام و دستورات جاري شده است. مرد به عنوان رئيس خانواده و زنان موظف به تابعيت مطلق از او بودند. اجازه خروج از منزل، تابعيت جنسي و تمايل به فرزندآوري با مرد است، سن ازدواج (حتي پيش از سن تكليف تشويق شده است)، اجازه ازدواج با پدر، و فرزندان طلاق در اختيار پدر هستند. مرد مجاز به صيغه و چند همسري است...[25]
در قانون حمايت از خانواده پارهاي از حقوق زن در خانواده كه مورد قبول مسلمانان و روحانيون شيعه بود، مورد تعرض واقع شد. مطابق اين قانون به زنان حق برابر با مردان در حقوق مربوط به ازدواج، طلاق و خصاصت داده شده بود. حق مطلق مرد در چند همسري، ازدواج موقت محدود و مشروط شده بود.[26]
نطق امام خميني در تاريخ 12/2/42 نشان دهنده مخالفت ديدگاه مذهبي با حقوق برابر زن و مرد است. "با اعلام تساوي حقوق زن و مرد، چندين حكم ضروري اسلام محو ميشود... تساوي حقوق زن و مرد در تمام جهات سياسي و اجتماعي كه كردهاند لازمهاش تغيير احكامي از قرآن مجيد است... [27]
در نگرش انقلابي، خانواده اساسيترين واحد جامعه بوده و مقررات و احكام اسلام (با همان شكل و تفسير سنتي) بر خانواده بايد جاري باشد. لذا قانون حمايت از خانواده كه متعرض اين احكام بوده لغو ميگردد.[28] زنان به ازدواج زود هنگام، تبعيت از همسر و جديت در فرزندآوري و تربيت آنان تشويق ميشوند. رسانههاي گروهي معدود آن زمان نيز در اين راستا گام برميدارند و تلقينات و تشويقهاي مستقيم و غيرمستقيم بدين سمت جهت ميگيرد. مجله زن روز طي مقالاتي بر اهميت ازدواج و خانواده تاكيد ميورزد و از وضعيت جوامع ديگر در اين مورد مثال ميآورد. به عنوان مثال زن روز طي مقالهاي به اهميت ازدواج در نزد زنان ژاپن و تاكيد آنان بر حفظ خانواده به عنوان مدل ميپردازد.[29]
حق و تكليف در قانون اساسي پيرامون خانواده اسلامي دور ميزند. زن به عنوان محور خانواده اسلامي تلقي ميشوند. "خانواده واحد بنيادين جامعه و امكان اصلي رشد و تعالي انسان است و توافق عقيدتي و آرماني در تشكيل خانواده كه زمينهساز اصلي حركت رشد يابنده و تكاملي انسان است، اصل اساسي بوده و فراهم كردن امكانات جهت نيل به اين مقصود از وظايف حكومت اسلامي است. زن در چنين برداشتي از واحد خانواده، از حالت (شيء بودن) و يا (ابزار كار بودن) در خدمت اشاعه مصرف زدگي و استثمار، خارج شده و ضمن بازيافت وظيفه خطير و پرارج مادري در پرورش انسانهاي مكتبي خود پيش آهنگ و همرزم مردان در ميدانهاي فعال حيات ميباشد و در نتيجه پذيراي مسئوليت خطيرتر و در ديدگاه اسلامي برخوردار از ارزش و كرامت والاتر خواهد بود.[30]
دومين موضوعي كه انقلابيون بدان پرداختند مساله حجاب بود. حجاب تا آن زمان امري فردي و مسالهاي اعتقادي براي فرد محسوب ميشد، اما از اين زمان به بعد، به مسالهاي اجتماعي، سياسي تبديل ميشود. در 17 اسفند اعلام شد كه حجاب براي زنان اجباري است. و از اين به بعد در اماكن عمومي و اداري زنان بايد با حجاب اسلامي ظاهر ميشدند. براي انقلابيون حجاب سمبل رد ارزشهاي نظام پيشين و پذيرش ارزشهاي اسلامي بود. اجبار به حجاب، وظيفه انقلابي براي پاكسازي و سالم سازي جامعه جهت نيل به اهداف و ارزشهاي مكتبي بود. اين خواست انقلابيون توسط بخشي از زنان جامعه مورد مخالفت قرار گرفت. براي ابراز مخالفت تظاهرات و ميتينگهايي در دانشگاه تهران و در مقابل كاخ دادگستري برگزار شد. زنان در اين نشست حق مسلط مردان براي تعيين وضعيت زنان را به رسميت بشناسد. پوشش متعارف زنان با توجه به عرف و عادت و اقتضاي محيط به تشخيص خود آنان واگذار شود. حق برخورداري مساوي از حقوق مدني با مردان داشته باشند. امنيت كامل زنان در استفاده از حقوق و آزاديهاي قانوني تضمين شود. هر نوع نابرابري ميان زن و مرد مرتفع گردد. مواضع شغلي فعلي زنان حفظ شود. نقايص قانون حمايت از خانواده در جهت تأمين هر چه بيشتر حقوق از دست رفته زنان رفع گردد.[31]
اعتراضات زنان با دو واكنش همزمان روبرو شد. از يكسو اجبار و حملات مستقيم نيروهاي انقلابي اجتماعات آنان را بر هم زد. از سوي ديگر مقررات دولتي در مراكز اداري اعمال گرديد و زنان بدون حجاب امكان ادامه كار و يا مراجعه به مراكز دولتي را از دست دادند. حجاب و مشخصا چادر، سمبل ارزشهاي انقلابي تلقي شد و مرز ميان دوست و دشمن شناخته شد. ابتدا نزاع بر سر اصل حجاب بود و سپس به نزاعي ايدئولوژيك براي فرم آن نيز تبديل شد. براي جمهوري اسلامي حجاب مشخصا چادر بود. و چون از سوي دولت با اشكال اجبار آميز و غير اجبار آميز قدرت روبرو بود، نوعي فرماليسم بر عرصه حجاب مسلط كرديد. دولت اسلامي از طريق حجاب به نوعي اسلاميتش را بر زنان بار نمود. زنان محجبه و كثرت آنان سمبل قدرت دولت انقلابي بودند. "در عين حال انقلابيون ميكوشيدند كه با توجيه و تبيين منافع موجود در حجاب براي فرد و جامعه زنان را در اين مسير هدايت كنند."[32]
اما دخالت در مساله حجاب تنها در اين حد باقي نماند. تبيين ديدگاههاي اسلام در مورد حجاب، رنگ لباس و نوع پوشش ... و تأثيرات آن بر محيطهاي مختلف [كارگري، دانش آموزي، اداري، تجاري، اماكن عمومي ....][33] در راستاي سياستگذاريهاي دولت بتدريج ترويج ميشد. بنابراين ضمن توجيه ايدئولوژيك، نوع خاصي از پوشش در مراكز مختلف توسط آئين نامههاي اجرايي يا رويههاي ابداعي اعمال شد. به نوعي كه تقريبا از سال 59 زنان بدون حجاب در منظر عمومي ظاهر نميشدند و جمهوري اسلامي موفق به حل مسأله حجاب شده بود. حجاب مرز هويت اسلامي و غير اسلامي بود و براي ساختن جامعه اسلامي، حجاب زن مقدمة واجب بود و همت در حل آن اساسيترين اقدام انقلابيون بود.
در حوزة مسائل اجتماعي و سياسي نيز دولت رفتار خاصي با زنان داشت كه در چارچوب ايدئولوژي انقلابيون ميگنجد. از تابستان سال 58 بتدريج فضاي عمومي و اجتماعي بين زنان و مردان جدا شد. جداسازي مرد و زن در ساحل درياها، آرايشگاهها، وسايل نقليه عمومي (در فاز اول موفق نبود)، مجالس و ميتينگها، فضاهاي تحصيلي، اشتغال، خدماتي و ورزشي از جمله اين تفكيكها بود. تفكيك براي سالم سازي محيط از اختلا زن و مرد كه مخالف احكام شرع بود صورت گرفت. اشتغال زنان نيز تابعي از اين قاعده كلي بود. زنان فارغ التحصيل رشتة حقوق از شغل قضا محروم شدند.[34]
گرچه مجموعة اقدامات انقلابيون در حوزه مسائل فردي، خانوادگي و اجتماعي به نوعي زنان را از ملاء عام و عرصههاي عمومي به عرصههاي خصوصي و خانوادگي فرا ميخواند. اما عليرغم سختگيريهايي كه در دوران نسبت به آنان صورت ميگرفت نياز دولت به نيروي زنان جهت تثبيت نظام سياسي جديد و مباني فكري- ايدئولوژيكي آن موجب شد كه برخلاف ديدگاه سنتي نسبت به زنان كه آنان را از عرصههاي عمومي دور مينمود- از زنان براي حضور در صحنههاي انقلاب ساختن جامعه اسلامي دعوت شود و اين مساله يكي از فازهاي مهم ارتباط ميان انقلابيون و زنان بود. در اين دوران رهبران مذهبي به جاي حقوق رسمي بر ارزشهاي اجتماعي زنان تاكيد ميكردند و ارزش و احترام خاصي براي زنان قائل ميشدند. اين پيامي بود كه ميتوانست هزاران زن را بسيج نمايد. در اين دوران فعاليت شاه در مورد آزادي زنان با عنوان غربزدگي تفسير شد. و زنان را به آزادي واقعي و نفي غرب و ارزشهاي آن كه تجسم بيماريهاي اجتماعي براي زنان بود و همچنين برابري و هويت اصيل انساني دعوت ميكردند.[35]
امام خميني(ره) در خصوص آزادي زنان در جامعه ميگويد: "در خصوص زنان، اسلام هيچگاه مخالف آزادي آنها نبوده است. بعكس اسلام با مفهوم زن شيء شده و به عنوان شيء مخالفت كرده است و شرافت و حيثيت وي را به وي باز داده است. زن مساوي مرد است، زن مانند مرد آزاد است كه سرنوشت و فعاليتهاي خود را انتخاب كند. اما رژيم شاه است كه با غرق كردن آنها در امور خلاف اخلاق ميكوشد تا مانع آن شود كه زنان آزاد باشند و اسلام شديدا معترض به اين امر است. اين رژيم آزادي زن را البته نظير آزادي مرد از ميان برده و پايمال ساخته است، زنان مانند مردان زندانهاي ايران را پر كردهاند و در اينجاست كه آزادي آنها در معرض تهديد و خطر قرار گرفته است. ما ميخواهيم كه زنان را از فسادي كه آنها را تهديد ميكند آزاد سازيم." 16/2/57[36]
در مورد نقش سياسي- اجتماعي زن، امام تاكيد ميكنند كه "زنان در جامعه اسلامي آزادند كه به دانشگاه، ادارات، مجلسين بروند، تنها چيزي كه مانع فعاليت زنان است فساد اخلاقي است كه زن و مرد در آن مساوياند. براي هر دو حرام است. (16/9/57) زن و مرد آزادند كه رأي بگيرند، اسلام با ملعبه شدن زن مخالف است. اينكه زن در دست مردها باشد و به قول شاه "زن خوب است فريبا باشد" ما ميخواهيم اين كلام را بگيريم، اين غلط را بگيريم. ما ميخواهيم زن آدم باشد مثل ساير آدمها، آزاد باشد مثل ساير آزادها (20/9/57)[37]
اعتقاد به خصوص زنان در عرصههاي سياسي- اجتماعي جزء لاينفك ديدگاه امام خميني نسبت به زنان است از اينرو در مجموع سخنرانيهاي ايشان 255 مورد به نقش سياسي و اجتماعي زنان (اعم از مستقيم و غيرمستقيم) در جمهوري اسلامي ايران اختصاص دارد.
مقوله |
شاخص |
فراواني مطلق |
فراواني نسبي |
نقش سياسي و اجتماعي زنان (اعم از مستقيم و غيرمستقيم)
|
- فعال بودن زنان در مسائل سياسي- اجتماعي در جمهوري اسلامي ايران - مشاركت زنان در ساختن جامعه و سازندگي كشور - حق رأي و مشاركت زنان در انتخابات و لزوم آن - جهاد مالي و امداد اجتماعي زنان در نهضت و حكومت اسلامي - لزوم فعال بودن زنان در مسائل سياسي و اجتماعي در جمهوري اسلامي ايران - نقش اساسي و ويژه زن در جامعه |
72
24
40
15
88
16 |
23/28
41/9
69/15
90/5
50/32
27/6 |
جمع |
255 |
100 |
و در مجموعة سخنرانيهاي حضرت امام(ره) در مورد زنان، بيشترين نقشها براي نقشهاي سياسي اجتماعي است.
نقشها |
فراواني |
درصد نسبت به كل نقشهاي موجود |
- نقش سياسي اجتماعي زنان در جامعة اسلامي - نقش زنان در تعليم و تربيت و تهذيب كودكان - تشخص ومنزلت مسلمان در علم و فرهنگ با تاكيد بر تربيت و تربيت و تهذيب نفس - نقش زنان در امور مربوط به پشت جبهههاي جنگ و مشخصه دفاع نظامي - نقش اقتصادي |
255 211 95
49
19 |
54/40 54/33 10/15
80/7
02/3 |
629 |
100 |
از ديدگاه امام به عنوان رهبر انقلاب و انقلابيون، حضور زن در صحنههاي مختلف سياسي اجتماعي، حضوري آزادانه و فعالانه بوده است. به نسبت ساير نقشها، تاكيد بر نقش سياسي اجتماعي، نشاندهنده ديدگاه حاكم نسبت به حضور زن در عرصه عمومي است.
در كنار عامل مهم ديدگاه مثبت رسمي نسبت به حضور زن در اجتماع نگرش اصلاح گرايانه و ضد "فساد" دولت و تلاش جهت پاكسازي جامعه از مظاهر فساد، موجب نگرش مثبت جامعه خصوصا بخش سنتي به حضور زنان در عرصه اجتماع شد، برخلاف رويه دوران شاه كه ورود فرهنگ غربي موجب نوعي بياعتمادي و نگراني از "اخلاقيات" بود، دوران انقلاب و پس از آن نوعي اعتماد را پديد آورده بود. "پس از انقلاب و با تغيير ساختار سياسي و اجتماعي و بويژه آموزشي كشور بستر عيني آمادهتري براي حضور زنان در جامعه پديد آمد. "اعتماد" خانوادهها به "بيرون"، به جامعه و محيطهاي آموزشي، شغلي، هنري و .... بيش از پيش گرديده و زن در گستردهترين شكل آن وارد جامعه شد.[40]
به لحاظ عددي و فيزيكي نيز زنان در اين دوره جزء حاميان دولت انقلابي بودند، تظاهرات زنان در برخي موارد توسط خود زنان برهم زده ميشد، آنان زنان مخالف با حجاب و با قوانين اسلامي را زنان "غربزده" ميخواندند و اجتماعات آنان را به نام ارزشهاي انقلاب برهم ميزدند.
جمعبندي:
در يك جمعبندي ميتوان گفت دولت انقلابي كه در مرحله تاسيس و تثبيت قرار داشت ناگزير از تعريف حوزههاي حضور و فعاليت زنان مطابق ديدگاه انقلابيون بود. در اين تعريف در حوزه خصوصي، مسائل فردي و خانوادگي تفسير سنتي بيكم و كاست به اجراء گذارده شد. هر چند به مرور زمان نحوة تعريف و تفسير احكام، شكل سنتي آن را تا حدي دگرگون ساخت، اما در حوزة مسائل اجتماعي سياسي اهداف انقلابي يعني ساختن جامعه مطلوب عاري از فساد، و اصلاح عرصه عمومي موجب شد كه زنان به عنوان حاملان و مدافعان از ارزشهاي اسلامي نگريسته شوند و حضور و فعاليت آنان در جامعه در راستاي تاسيس نظام اسلامي مورد استقبال و تشويق قرار گيرد. در برابر اين سوال و ترديد و اتهام كه حكومت اسلامي سيري قهقرايي در ارتباط با زنان دارد حضور زنان در عرصههاي سياسي اجتماعي، با حفظ ظاهر ديني و دوري از فساد اخلاقي تشويق و طلب ميشد. از زنان به عنوان نيروي انقلابي در مواجه با غربگرايي يا ارزشهاي غيراسلامي در راستاي تاسيس حكومت اسلامي نام ميبردند و استفاده مينمودند. "حوزه خصوصي- عمومي توسط خود دولت ايجاد گرديد. در حقيقت دولت نقش كليدي در تعريف عرصه خصوصي و عمومي و نحوة رفتار با آنها داشت."[41]
تقسيم و تفكيك دو حوزه خصوصي و عمومي توسط دولت در راستاي تثبيت نقشهاي جنسي به تناسب اهداف انقلابيون در پروسة دولت و جامعه سازي صورت گرفت.
منابع
1- دوتوكويل الكسي، انقلاب فرانسه و رژيم پيشين، ترجمة محسن ثلاثي، تهران: نشر نقره
2- بشيريه حسين، انقلاب