مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1014
  • بازدید دیروز : 2675
  • بازدید کل : 13133011

فلسفه نبوت


فلسفه نبوت

 

مقدمه

واژة «نبوت» ‌در لغت به معناي پيامبري، و واژة «نبي» به معناي پيامبر است. بنابر قول مشهور، ريشة اين دو واژه، كلمة «نبأ» به معناي خبر است، و يا به گفتة راغب اصفهاني، خصوص خبرهايي است كه از نوعي اهميت برخوردارند. يعني خبرهايي كه فايده‎اي بزرگ دارند، و از آن‎ها علم يا ظن غالب حاصل مي‎شود.

و اين ويژگي در مسئله نبوت موجود است؛ زيرا خبرهايي كه پيامبران الهي ـ عليهم السلام ـ به بشر ابلاغ مي‎كنند، از عالي‎ترين اهميت برخوردارند، زيرا كه سعادت و شقاوت بشر با نوع برخورد انسان با خبرهاي پيامبران رقم مي‎خورد. بر اين اساس، پيامبر در اصطلاح شرع به كسي گفته مي‎شود كه خبرهاي مهم آسماني را به بشر ابلاغ مي‎كند.

 

نبوت و رسالت

از اين جا به دست مي‎آيد كه نبوت با رسالت ملازمت دارد، يعني كسي كه به مقام نبوت و پيامبري برگزيده مي‎شود، مقام رسالت و پيام‎رساني را نيز دارد. البته مقصود اين نيست كه دو واژة نبوت و رسالت يا نبي و رسول با يكديگر مترادف‎اند، بلكه مقصود اين است كه در اصطلاح كلامي، اين دو با يكديگر ملازم‎اند. دليل روشن بر اين مطلب آن است كه قرآن كريم آن جا كه از نبوت عامه سخن مي‎گويد، گاه واژة «نبي» و گاه واژة «رسول» را به كار مي‎برد. چنان‎كه فرموده است:

1. «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ.»

2. «لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»

آن چه گفته شد مربوط به مطالعة نبوت و رسالت از ديدگاه كلامي است، يعني، فلسفة نبوت و رسالت ـ چنان‎كه بيان خواهد شد ـ از نظر علم كلام يك چيز است، و از اين نظر تفاوتي ميان نبي و رسول وجود ندارد. و دو آية ياد شده و آيات ديگري كه رسالت و مأموريت پيامبران ـ عليهم السلام ـ را بيان كرده است، تفاوتي ميان پيامبر و رسول نمي‎گذارد؛ ولي از آن جا كه دربارة پيامبران الهي تفاضل و تفاوت مراتب مطرح است، ممكن است در برخي از آيات قرآن يا روايات ميان نبي و رسول فرق گذاشته شده باشد، ليكن فرق مزبور مربوط به مأموريت و مسؤوليت آنان نيست، بلكه مربوط به صفات و ويژگي‎هاي ديگر آنان است. چنان‎كه در روايات آمده است: «رسول كسي است كه در خواب و بيداري فرشتة وحي را مي‎بيند و صداي او را مي‎شنود، ولي نبي كسي است كه فقط در خواب فرشتة وحي را مي‎بيند، و در بيداري فقط صداي او را مي‎شنود.»

شايان ذكر است كه روايات ياد شده، غالباً در تفسير دو آية ذيل وارد شده‎اند:

1. «وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا.

2. «وَ ما أرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى ألْقَى الشَّيْطانُ فِي أمْنِيَّتِهِ.

آية نخست دربارة حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و آيه دوم دربارة عموم پيامبران ـ عليهم السلام ـ است و در هر دو آيه «رسول»‌ و «نبي» بر كساني اطلاق شده است كه مأموريت ابلاغ پيام‎هاي الهي به بشر را داشته‎اند.

بنابراين، از جنبة كلامي، ميان نبوت و رسالت تفاوتي وجود ندارد. با اين حال ظاهر كلام بر نوعي تفاوت ميان رسول و نبي دلالت مي‎كند، بدين جهت از ائمه طاهرين ـ عليهم السلام ـ دربارة تفاوت آن دو سؤال شده است، و آنان تفاوت آن دو را به گونه‎اي كه پيش از اين يادآور شديم، بيان كرده‎اند.

نظرية دوم دربارة تفاوت ميان نبي و رسول ـ كه ديدگاه مشهور ميان متكلمان و مفسران اسلامي است ـ اين است كه رسول، پيامبري است كه مأمور ابلاغ پيام‎هاي الهي به مردم است، ولي نبي، پيامبري است كه حامل پيام‎هاي الهي است، خواه، مأمور به ابلاغ آن‎ها باشد، و يا مأمور به ابلاغ آن‎ها نباشد.

بنابراين ديدگاه، نسبت ميان نبي و رسول، عموم و خصوص مطلق است؛ زيرا هر رسولي نبي هم هست، ولي هر نبيي، رسول نيست،‌ اين نظريه با آن چه ما پيش از اين يادآور شديم كه نبوت و رسالت از نظر كلامي با يكديگر ملازمه دارند، ناسازگار است. با اين حال مي‎توان گفت: مقصود از اين نظريه آن نيست كه در ميان پيامبران كساني بوده‎اند كه در عين اين كه حامل پيام‎هاي الهي بوده‎اند، هيچگاه مأموريت ابلاغ آن پيام‎ها را به مردم نداشته‎اند، زيرا چنين فرضي با فلسفة نبوت كه هدايت مردم است منافات دارد، بلكه مقصود اين است كه ممكن است در شرايطي، فردي داراي مقام نبوت باشد، ولي هنوز به مقام رسالت نرسيده باشد، يعني به دلايلي مأموريت ابلاغ پيام‎هاي الهي به مردم را نداشته باشد. به عبارت ديگر، چه بسا پيامبران الهي قبل از آن كه به رسالت مبعوث شوند، مقام نبوت را داشته‎‎اند، يعني با عالم غيب در ارتباط بوده، و معارفي نيز به آنان وحي مي‎شده است، اما مأمور ابلاغ آن معارف به مردم، و هدايت آنان نبوده‎اند. البته روشن است كه پيامبران الهي در آن زمان به عنوان پيامبر نيز شناخته نمي‎شدند، ولي آن‎گاه كه مأموريت هدايت بشر را عهده‎دار مي‎شدند، هم داراي مقام نبوت بودند، و هم مقام رسالت. و در اصطلاح كلامي، هر گاه نبوت به كار رود، همين معنا مقصود است.

حاصل آن كه: از منظر علم كلام و با توجه به فلسفة نبوت، ميان نبي و رسول فرق نيست، ولي از جنبه‎هاي ديگر مي‎توان ميان آن دو فرق گذاشت. از قبيل آن چه در روايات بيان شده است، و يا فرقي كه از مفسران و متكلمان يادآور شديم، با توضيحي كه دربارة آن ارائه گرديد.

برخي نيز فرق ميان نبي و رسول را براساس كتاب و شريعت دانسته‎اند. به اين صورت كه: نبي و رسول در اين جهت كه مأموريت هدايت و رهبري مردم را دارند تفاوتي ندارند؛ ولي رسول، به پيامبري گفته مي‎شود كه صاحب شريعت مستقل، و داراي كتاب آسماني باشد، و نبي به پيامبري گفته مي‎شود كه صاحب شريعت و كتاب آسماني مستقل نباشد. (به صورت «به شرط لا» يا به صورت «لا بشرط»).

اين نظريه، از اين جهت كه هدايت و تبليغ را مأموريت مشترك نبي و رسول مي‎داند، مورد قبول است؛ ولي از اين جهت كه تفاوت ميان رسول و نبي را به صاحب شريعت و كتاب بودن و غير آن گذاشته است، دليل استواري ندارد، بلكه با كاربردهاي واژة نبي و رسول در قرآن كريم و روايات سازگار نيست، زيرا قرآن كريم، حضرت اسماعيل ـ عليه السلام ـ را رسول ناميده است، در حالي كه او صاحب كتاب و شريعت مستقل نبوده است.

«وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا.

نيز عموم پيامبران را رسول ناميده است:

«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.»

خداوند با ارسال محمد مصطفي راه نجات و سعادت در دنيا و آخرت را براي انسان تامين كرد، اما يكي از مسائلي كه همواره در نزد انديشمندان بزرگ وجود داشته، ضرورت ارسال انبيا از سوي خداوند بوده و اين كه آيا نجات و سعادت بشر از طريق ديگري ممكن نيست؟ در مقاله‌اي كه اكنون مي‌خوانيد، به اين بحث پرداخته شده است و در نهايت نويسنده ، ارسال انبيا را از جانب عقل ضروري مي‌داند.

نبوت و فلسفه آن ازجمله موضوعاتي است كه در گذر تاريخ مورد توجه و عنايت فيلسوفان، متكلمان و عارفان قرار گرفته و گفتمان‌هاي بسياري درباره آن انجام شده است. آنچه روشن است، از اين رهگذر پرسش و پاسخ‌هاي بسياري از واقعيت نبوت تا چرايي رسالت ميان سه گروه ياد شده رد و بدل شده است.

بيشتر دين‌پژوهان نبوت را از ماده «نباء» به معناي خبر آوردن و در اصطلاح دين خبر آوردن از جانب خداوند مي‌دانند، اما شماري ديگر از علما بدان باورند كه نبوت از ماده «نبوه»، به تخفيف واو و «نباوه»، به معني محل مرتفع است. اين دسته در حقيقت اطلاق سمت نبوت به پيامبران را به سبب رفعت معنوي آنان بر ديگر آدميان مي‌دانند.

به هر ترتيب، چه نخستين تعريف مصداق مفهوم نبوت باشد و چه تعريف دوم گواه معناي رسالت باشد، از منظر تمامي اديان الهي، نبوت رابطه ميان پروردگار و آدميان است توسط انساني كه از سوي خود خداوند به پيامبري برگزيده شده است. براساس اين ديدگاه نبي يا پيامبر وظيفه دارد تا سخن خداوند و فرامين احكام او را براي ديگر انسان‌ها بيان دارد و براي آنان به تعبير قرآن مجيد هم بشير و هم نذير باشد.

آنچه از جستجو، مطالعه و كنكاش در منابع حكمي و ديني برمي‌آيد آن است كه مباحث كلامي و گفتارهاي اعتقادي از جهت روش شناسي يكسان نيستند. شماري از آنها تنها با استدلال عقلي و پاره‌اي ديگر فقط با براهين نقلي و گروهي نيز با ياري جستن توامان از دلايل عقلي و نقلي اثبات پذيرند.

به باور برخي انديشمندان، مساله فلسفه نبوت و ضرورت بعثت انبيا از آن دسته مسائل است كه فقط با برهان عقلي و با ياري جستن از خرد مي‌توان آن را اثبات كرد. درحقيقت، اگر بنا بر آن قرار گيرد تا فلسفه نبوت با استمداد از آيات و استناد به روايات ثابت شود آن گاه تسلسلي نادرست پيش مي‌آيد زيرا در اين صورت، اثبات ضرورت بعثت انبيا بر آيات و روايات توقف دارد و اثبات حجيت آيات و روايات نيز به ضرورت بعثت انبيا متوقف است.

بازبيني سير انديشه در اسلام كاونده را بدين نتيجه رهنمون مي‌سازد كه اين مطلب مورد اتفاق متكلمان شيعه و معتزله بوده است. ولي اشعريان كه منكر حسن و قبح عقلي بودند به استدلال عقلي توجه نكردند چراكه لازمه اين استدلال قبول حسن و قبح عقلي بود.

آنچه روشن است و براساس آنچه انسان شناسان بدان معتقدند آدميزاد موجودي اجتماعي است و نمي‌تواند بسان برخي جانداران ديگر به تنهايي زندگي كند، انسان نيازهايي دارد كه بايد با همياري و همكاري ديگر همنوعان خويش آنان را برآورده سازد.

واضح و آشكار است كه با پديد آمدن اجتماع مسووليت‌ها نيز موجوديت مي‌يابند، اما براستي حدود و اندازه اين مسووليت‌ها چقدر است؟ آنچه مشخص است، اين قانون است كه مسووليت‌ها را مرزبندي مي‌كند، اما پرسش‌هاي مهم‌تري كه پيش مي‌آيد، آن است كه چه كسي شايسته وضع قانون است؟ چه كسي تا بدان اندازه صلاحيت دارد كه قانونگذاري نمايد؟ آيا عقل بشري تا بدان ميزان توانمندي دارد كه بتواند قانوني جامع، كامل و به دور از نقص براي تمامي انسان‌ها تدوين كند؟ آيا انساني كه بنا به گفته ويليام جيمز معلوماتش در برابر مجهولاتش بسان قطره در مقابل درياست و به قول آلكس كارل هنوز موجودي ناشناخته است، مي‌تواند مقررات لازم را براي بهتر زيستن انسان‌ها مقرر دارد؟ آيا عقل بشري كه برابر نظر اينشتين هنوز نتوانسته افسانه سر بزرگ معماي خلقت را حل كند ياراي آن را دارد كه دستورالعمل‌هاي لازم و ضروري را براي يك زندگي آرماني انساني صادر كند؟

ژان ژاك روسو، فيلسوف و انديشمند نامي و يكي از پشتوانه‌هاي فكري انقلاب فرانسه، در اين باره بر آن باور است كه «براي كشف بهترين قوانيني كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند و خود هيچ حس نكند، با طبيعت هيچ رابطه‌اي نداشته باشد ولي آن را كاملا بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد، ولي حاضر باشد به سعادت ما كمك كند و...».

منتسكيو، ديگر فيلسوف نامدار فرانسه كه كتاب روح‌القوانين او در ايران واجد اشتهار افزون است، نيز به رغم احترام افزون به عقل و عقلگرايي، عقل بشري را براي نگارش قانوني جامع ناتوان برمي‌شمرد و اذعان مي‌داشت كه «هيچ قانونگذاري نيست كه در قانون نظر خصوصي نداشته باشد.

علتش اين است كه هر قانونگذاري داراي عواطف و افكار مخصوصي است و در همين وضع قانون مي‌خواهد نظرات خود را در آن بگنجاند، ارسطو در وضع قوانين، گاهي مي‌خواست احساسات حسد خود را نسبت به افلاطون تسكين بدهد و زماني علاقه و محبت خود را نسبت به اسكندر ظاهر سازد.

افلاطون از استبداد ملت آتن بيزار بود و اين نفرت در قوانين او محسوس است، ماكياولي دوك والانتينو را دوست مي‌داشت و اين محبت از قوانين او فهميده مي‌شود. توماس مور كه خيلي تحت‌تاثير كتب گذشتگان قرار گرفته بود، مي‌خواست تمام كشورها را بسادگي يكي از شهرهاي يونان اداره نمايد.

هارينگتون يگانه قانون درست را قانون جمهوري انگلستان مي‌دانست، در حالي كه نويسندگان ديگر عقيده داشتند اگر كشوري سلطنتي نباشد، داراي قوانين درست نخواهد بود».

با اين اوصاف، همان‌گونه كه زين‌العابدين قرباني، نگارنده كتاب اسلام و حقوق بشر، نيز اقرار داشته است در عبارات اين دو دانشمند نامدار و ده‌ها افراد ديگر مانند آنان تصريح شده است كه قانونگذار بايد عقل كل باشد. واضع قانون بايد برهمه چيز واقف و بر تمام رموز آگاه باشد و به هيچ‌وجه تحت‌تاثير اميال، علايق و باورهاي شخصي كه موجب عدم رعايت مصالح عمومي است قرار نگيرد.

اما پرسشي كه در اين لحظه به ذهن مي‌رسد آن است كه آيا براستي چنين شخصيتي وجود عيني دارد و آيا در جوامع انساني كسي را مي‌توان جست كه واجد چنين ويژگي‌هايي باشد؟ پاسخ اين پرسش به ضرس قاطع منفي است. حال كه پاسخ منفي است چه كسي را مي‌توان سزاوار آن دانست كه براي انسان‌ها قانونگذاري كند؟

آن عقل كل مورد اشاره ژان ژاك روسو چه كسي مي‌تواند باشد؟ آنچه پيروان اديان آسماني و بسياري از فلاسفه و حقوقدانان بدرستي بدان باور دارند، آن است كه يگانه قانونگذار واجد صلاحيت و شايسته، يگانه خالق و آفريدگار بشر است، زيرا اوست كه انسان را آفريده و از همه اسرار وجود او آگاه است بنابراين تنها پروردگار است كه مي‌تواند با دانش وسيع و جهان‌بينانه، بهترين آيين زندگي را وضع كند و عالي‌ترين و نيكوترين راه و رسم زندگي را بدو بنماياند.

با عطف به موارد يادشده در سطور فوق ثابت مي‌شود كه تنها خداوند يكتا و يگانه صلاحيت قانونگذاري دارد، اما پرسشي كه به ذهن متبادل مي‌شود، آن است كه انسان‌ها چگونه بايد به قوانين وضع شده از سوي كردگار عالميان پي ببرند تا به سعادت و رستگاري رسند؟ آنچه روشن است، تنها پاسخي كه مي‌توان به ادين پرسش داد همان است كه پيروان اديان الهي بدان باور دارند، يعني انتخاب فردي از سوي خداوند به پيامبري و انتقال قوانين او در قالب وحي به وسيله پيامبر به آدميان.

 

فلسفة نبوت

فلسفة نبوت را مي‎توان از دو ديدگاه كلي بررسي كرد:

يكي، از ديدگاه وحي؛ و ديگري، از ديدگاه عقل.

در درس قبل ديدگاه فلاسفه و متكلمان اسلامي را دربارة ضرورت دين ـ كه در حقيقت بيانگر ديدگاه آنان دربارة فلسفة نبوت نيز مي‎باشد ـ مطرح كرديم. آنان اين مسئله را از نگاه عقل بررسي كرده‎اند، از اين رو در اين جا به نگاه وحي دربارة فلسفة نبوت بسنده مي‎كنيم.


قرآن و فلسفة نبوت

قرآن كريم در آيات مختلف هدف از بعثت پيامبر الهي را بيان كرده است. برخي از اين آيات مربوط به نبوت عامه، و برخي ديگر مربوط به نبوت خاصه است، ليكن بايد توجه كرد كه آن چه در مورد پيامبران خاص به عنوان هدف از نبوت آنان بيان شده است، اختصاص به آنان ندارد، زيرا آن چه مطرح شده است دربارة عنوان نبوت و رسالت است، نه ويژگي شخصي آن پيامبر. در هر حال، هدف از بعثت پيامبران از ديدگاه قرآن كريم را در موارد زير مي‎توان جستجو كرد:

1. دعوت به يكتاپرستي و مبارزه با شرك و بتپرستي.

«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ.»

به تحقيق، در ميان هر امتي رسولي را برانگيختيم تا آنان را به يكتاپرستي بخواند، و از پرستش طاغوت باز دارد.

علاوه بر اين آية شريفه، در آياتي كه سرگذشت پيامبران الهي بيان شده است نيز دعوت به توحيد و يكتاپرستي به عنوان هدفي كه در سرلوحه دعوت پيامبران قرار داشته، ياد شده است، چنان‎كه در بيان سرگذشت حضرت نوح، هود، صالح، شعيب ـ عليهم السلام ـ آمده است كه آنان به قوم خود، مي‎گفتند:

«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ.»

 

2. داوري در اختلافات و منازعات.

«كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ.»

اين آية شريفه بيانگر آن است كه: مردم به صورت امتي يك پارچه زندگي مي‎كردند و در ميان آنان اختلافات پيچيده‎اي كه نياز به شرايع آسماني باشد، وجود نداشت، سپس اختلاف و نزاع در ميان آنان پديد آمد، لذا خداوند براي حل اختلافات آنان پيامبران را كه بشارت و بيم‎دهنده بودند، مبعوث كرد، و با آنان كتاب و شريعت آسماني را به حق فرو فرستاد تا مبناي داوري در اختلافات آنان باشد.

دربارة حضرت داود ـ عليه السلام ـ مي‎فرمايد:

«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ.

و دربارة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎فرمايد:

«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ».

 

3. برپايي قسط و عدل در جامعه بشري.

«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ.»

ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن‎ها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق از باطل قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند. واژة «بينه» در لغت به معناي دليل روشن است، و مقصود از بينة پيامبران، استدلال‎هاي واضح و معجزات آنان، و منظور از «كتاب»، كتاب شريعت و مجموعة معارف و احكام الهي است كه مبناي حق و باطل در حوزه عقيده و عمل بشر مي‎باشد، و «ميزان» عبارت از ابزار سنجش حق و باطل و درست و نادرست است، كه بخشي از آن با استفاده از اصول و كلياتي كه در كتاب آسماني و شريعت بيان شده، به دست مي‎آيد، و بخشي ديگر از آن كه به موضوعات و مسايل جزئي مربوط مي‎شود، توسط عقل به دست مي‎آيد. و در نتيجه، عقل و وحي، ميزان تشخيص خوب و بد و درست و نادرست مي‎باشد.

4. تعليم و تربيت.

تعليم و تربيت در چهار آيه از قرآن كريم (كه همگي مربوط به نبوت پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎باشند) به عنوان يكي از اهداف نبوت بيان شده است. چنان‎كه مي‎فرمايد:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ.»

خداوند بر مؤمنان منت نهاد، زيرا از خود آنان رسولي را در ميان آن‎ها برانگيخت تا آيات الهي را بر آنان فراخواند، آنان را تزكيه نمايد و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد، اگر چه آنان پيش از اين در گمراهي آشكار بودند.

تعليم و تربيت از اساسي‎ترين اركان سعادت فرد و جامعة بشري است. و پيامبران الهي براي راهنمايي بشر به مسير سعادت و كمال برانگيخته شده‎اند، و بزرگترين معلمان و مربيان بشر بوده‎اند؛ چرا كه معارف و احكام الهي را به بشر آموختند، و با قول و عمل خويش در جهت پيراستن جامعه از پليدي‎ها و زشتي‎ها گام برداشته، و در طول تاريخ بهترين اسوه‎هاي معرفت و فضيلت براي بشر بوده‎اند.

 

5. اتمام حجت بر بشر.

خداوند عليم و حكيم، انسان را با ظرفيت و استعدادهاي ويژه آفريده است، و انسان قابليت دريافت كمالات مادي و معنوي بسياري را دارد. عقل و فطرت، راه دريافت اين كمالات را تا حدودي روشن مي‎سازند، اما به هيچ وجه كافي نيستند، بدين جهت انسان گذشته از هاديان دروني، به هدايتگران بيروني نيز نيازمند است، هر گاه خداوند هدايتگران بيروني را در اختيار بشر قرار ندهد، و او به بيراهه برود، او مي‎تواند به خداوند احتجاج كند و بر كارهاي خلاف خود عذر و بهانه بياورد. اما با فرستادن پيامبران و رسولان الهي حجت بر بشر تمام شده، و راه هر گونه عذر و بهانه بر وي بسته خواهد شد. چنان‎كه فرموده است:

«رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً.»

در جاي ديگر فرموده است:

«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى.»

 

6. امر به معروف و نهی‌ از منکر

خداوند متعال در آیه 157 سوره اعراف پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را چنین معرفی می‌کند:

"پیامبری که آنها را به معروف (کارهای خوب) دستور می‌دهد و از منکر (کارهای بد) بازشان می‌دارد پاکیزه‌ها را برای آنان حلال می‌کند و ناپاکیها را حرام می‌کند". بسیار پر واضح است که یک کسی که به چنین کاری انجام می‌دهد عقل حکم می کند که باید ابتدا خودش به این دستورات عمل کند، یعنی اهل کار خیر باشد و از کار بد دوری کند و حلال و حرام را خودش نیز رعایت کند تا بتواند بر دیگران نیز دستور دهد تاریخ نیز نشان دهد که حضرت محمد به عنوان یک پیامبر نمونه اعلای یک انسان کامل در عصر جاهلی بود، به عنوان مثال در عصری که شراب خوردن یک کار عادی بوده تاریخی گواهی ندارد مبنی بر اینکه او نیز دست به چنین کاری زده و تا حدی خودش را عاری از هر گونه ناپاکیها و حلال و حرام‌ها کرده بود که به عنوان امین شهرت یافته بود.

 

یا در سوره جمعه آیه دوم پیامبر را چنین معرفی می‌نماید که:

"اوست که از میان ملت امی و بیسواد پیامبری از خدشان برانگیخت تا آیات خدا را برایشان تلاوت کند، از رزائل و مفاسد اخلاقی پاکشان سازد، کتاب را بر آنان بیاموزد، گر چه آنان پیش از آن در ضلالت و گمراهی آشکار به سر می‌بردند. به عبارت دیگر پیامبر یعنی کسی که بر اساس دستور خداوند، جامعه را به عنوان یک اصلاحگر، از مفاسد اخلاقی، اصلاح می‌کند و به وسیله آموزش علم و دانش، آنها را از ضلالت و گمراهی که ریشه آْن از جهالت و نادانیها است، خارج ساخته و هدایتشان می‌گرداند.

و آخرین آیه‌ای که در این بخش بیان می‌کنیم آیه 58 سوره مریم می‌باشد که در واقع جمع بندی مطالب بالاست و آن اینکه:

"آنان پیامبرانی بودند که خداوند نعمتش را بر ایشان ارزانی داشت از فرزندان آدم و از کسانی بودند که با نوح سوار کشتی نمودیم، آنان از خاندان ابراهیم و اسماعیل و از هدایت شدگان و برگزیدگان بودند که هر وقت آیات خدا بر ایشان تلاوت می‌شد گریه کنان بر خاک مذلت و بندگی می‌افتادند.

این بود خلاصه‌ای از نظرات قرآن راجع به پیامبران و اینکه پیامبران قبل از پیامبری صاحب چه کارهایی بودند که لیاقت دریافت نبوت را در خود ایجاد نمودند و بیان کرده که همه آنها اهل نیکی بوده و از کارهای زشت رویگران بودند و دارای علم و دانش بوده و قبل از اینکه اینها به هدایت دیگران بپردازند خود را هدایت کرده بودند. اما افسوس که انسان وقتی به تورات و انجیل می‌نگرد مسئله را عکس اینها می‌بیند زمانی نسبت زنا به پیامبر می‌دهند چرا که هر عقل سلیمی حکم می‌کند که پیامبر که به عنوان هدایت و نجات دهنده نسل بشر است باید قبل از پرداخت به هدایت دیگران خودش به آن مسیر هدایت و راهنمایی کند بر این اساس است که بزرگان دعا کنند خدایا ما را از شر اعمال نیکمان برحذر دار.

فلسفه نبوت در روايات

حضرت امام علي ـ عليه السلام ـ موارد زير را به عنوان اهداف بعثت پيامبران الهي بيان كرده است:

1. تجديد ميثاق فطري ميان انسان و خدا «لِيَسْتَأدُوهُم مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ.»

2. يادآوري نعمت‎هاي الهي بر بشر «وَ يُذَكِّرُوهُم مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ.»

3. تبليغ احكام الهي و احتجاج بر آدميان «وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ.»

4. شكوفا ساختن عقول بشر «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ.»

5. نشان دادن نشانه‎هاي قدرت الهي در جهان آفرينش به آنان:

«وَ يَرَوْهُم آياتِ المُقَدَّرَةِ مِنْ سَقْفِ فَوْقِهِمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ...».

6. اتمام حجت بر بشر: «لِئَلّاً تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الأعْذَارِ اِلَيْهِمْ.

نيز از امام صادق ـ عليه السلام ـ دربارة فلسفه بعثت پيامبران سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمود:

ما به وجود خداي حكيم عقيده داريم، خداوند جسم نيست تا انسان‎ها با مشاهدة او، با او گفتگو كنند و راه هدايت را از او فراگيرند، و نيز همة انسان‎ها اين شايستگي را ندارند كه از طريق وحي با خداوند ارتباط برقرار كنند. بدين جهت، بايد خداوند سفيراني داشته باشد كه آن چه خير و صلاح بشر را برآورده مي‎كند، به آنان بياموزند، و آنان، پيامبران الهي‎اند.

 

منابع

  • قرآن کریم
  • نهج البلاغه
  • اصول كافي، ج 1، كتاب الحجة، باب الفرق بين الرسول و النبي.
  • تفسير تبيان، ج 7، ص 331؛ مجمع البيان، ج 4، ص 91؛
  • تفسير الجلالين، تفسير آية 52، سورة حج، تفسير المنار، ج 9، صص 226ـ225.
  • تفسير كشاف، ج 2، صص 352ـ165.
  • تفسير بيضاوي، ج 4، ص 57. اسرار الحكم، ص 395.

 

 

فهرست مطالب

عنوان صفحه

مقدمه. 1

نبوت و رسالت... 1

فلسفة نبوت... 8

قرآن و فلسفة نبوت... 9

1. دعوت به يكتاپرستي و مبارزه با شرك و بت‎پرستي.9

2. داوري در اختلافات و منازعات.9

3. برپايي قسط و عدل در جامعه بشري.10

4. تعليم و تربيت.11

5. اتمام حجت بر بشر.11

6. امر به معروف و نهی‌ از منکر. 12

فلسفه نبوت در روايات... 14

منابع. 15

 

  انتشار : ۱۹ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 372

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما