قرآن كريم
مقدمه
قرآن ، کتاب دینی اسلام و یکی از ثقلین است. قرآن که از ریشهٔ «قرء» گرفته شدهاست که معنی لغوی آن «جمع نمودن، فراهم کردن و همچنین خواندن» است. در سوره علق به این معنی اشاره میشود.
در باور مسلمانان، این کتاب در یک دورهٔ۲۳ ساله از جانب خدا و از طریق جبرئیل بر محمد، که آخرین پیامبر میخوانندش، فروفرستاده شدهاست. مجموع این فروفرستادهها (وحی) به گونهٔ کتابی گردآوری شده که قرآن نام دارد. قرآن دارای ۳۰ جزء، ۱۱۴ سوره و ۶۲۳۶(عدد کوفی)=۶۲۲۶(عدد شامی)=۶۲۱۴(عدد مدنی)=۶۲۰۴(عدد بصری) آیه است.
مسلمانان قرآن را کتاب مقدس دین خود میدانند و از آن با القابی چون «کریم» و «مجید» یاد میکنند. برای ایشان، این کتاب بازآفرینی زمینی از مفاهیم اصلی آسمانیست که ابدی و ازلی هستند. قرآن خود را به عنوان «لوح حفاظتشده» («اللَوح المحفوظ»، ۸۵:۲۲) میخواند.
ساختار
آیه
آیه در واژه به معنی نشانهاست و در اصطلاح کوچکترین واحد تقسیم قرآن است. این کلمه در قرآن به همین معنای خاص نیز به کار رفتهاست. یک آیه میتواند چند حرف، چند کلمه، یک یا چند جمله و یا یک یا چند بند (پاراگراف) باشد. طبق محاسبهٔ کامپیوتری تعداد کل آیات قرآن ۶۲۳۶عدد است. (رامیار، تاریخ قرآن:۵۷۰) برخی آیات نظیر آیهٔ نور (نور، ۳۵)، آية الكرسي (بقره، ۲۵۵)، آیهٔ تطهیر (احزاب، ۳۳) و آیهٔ حجاب (نور، ۳۰ و ۳۱) با نامهای خاصی مشهورند.
مسلمانان باور دارند ترتیب آیات قرآن توسط محمد طبق وحی تنظیم شدهاست.[نیازمند منبع] عدهای از دانشمندان مسلمان معتقدند که برخی آیات نظیر آیهٔ «اکمال دین» (مائده، ۳) به هنگام گردآوری و تدوین از جای اصلی خود خارج شدهاند.متن قرآن به ظاهر فاقد آغاز، میانه و پایان است. ساختار آن غیرخطی و مانند یک تار عنکبوت است.شماری از منتقدین همچنین به موارد حشو، فقدان پیشزمینه و استمرار در آیههای قرآن اشاره کردهاند.
سوره
سوره در لغت به معنای «بُریده شده» است و در اصطلاح واحدی است دربرگیرندهٔ گروهی مستقل از آیات قرآن که مَطلَع «بسم الله الرحمن الرحيم» و مقطعی دارد. به اعتقاد شیعیان هر سورهٔ قرآن - جز سورهٔ توبه - با آیه «به نام خداوند بخشندهٔ مهربان» آغاز میشود. و اهل سنت «بسم الله» را جزء سوره نمیدانند. در قرآن کلمهٔ «سوره» به همین معنا به کار رفتهاست؛ مثلاً در آیهٔ تحدی (مبازره طلبی) (بقره، ۲۳).
قرآن ۱۱۴ سوره دارد. هر سوره یک یا دو نام دارد، که معمولاً از کلمهای از آن سوره گرفته شدهاست. برخی معتقدند ترتیب سورهها توسط پیامبر تعیین شده و برخی بر این باورند که آنها به هنگام گردآوری در زمان عثمان کما بیش به ترتیب طول مرتب شدهاند. سورههای قرآن به دو دستهٔ مکی (فروفرستاده شده در مکه) و مدنی (فروفرستاده شده در مدینه) تقسیم میشوند. سورهها لزوماً وحدت موضوعی ندارند. نام رایج و تعداد آیات هر یک در انتهای این مقاله آمدهاست.
دیگر تقسیمبندیها
قرآن به ۳۰ بخش تقریباً مساوی به نام جزء تقسیم شدهاست. هر جزء از دو قسمت مساوی به نام حزب تشکیل شدهاست و احزاب به نصف و ربع حزب تقسیم میشوند (برخی نیز هر جزء را به چهار حزب تقسیم میکنند و در این صورت ۱۲۰ حزب داریم).
فارسیزبانان یک ربع از قرآن را هفتک مینامیدند.در برخی مکتبهای قدیم، کودکان نخست هفتک (از ۱ تا ۷) قرآن را بدون دانستن معنی حفظ میکردند و بعد به بقیه امور حفظی و معانی میرسیدند.
سبک
سبک آیات قرآن با زمان پیدایش و نیز محتوای آنها متناسب است. سورههای مکی از سورههای مدنی مسجعترند. همچنین آیاتی که به حوادث قیامت و بیم و امیدِ آن میپردازند، بیشتر احساسات خوانده را منقلب میسازند و آیاتی نظیر آیات احکام به گونهای است که خرد خواننده را مخاطب قرار میدهد.
مسالهٔ دیگر تفاوت آشکار سبک قرآن با سایر سخنان روایت شده از پیامبر اسلام و نیز سخنان چون علی بن ابیطالب است.
متن پاشان
اسلوب متعارف نگارش اغلب کتابها، روایت خطی است؛ یعنی از یک نقطه به عنوان مقدمه آغاز و پس از بیان مستندات و استدلالات به نتایجی میرسد. اما قرآن بدین معنا آغاز و پایانی ندارد و میتوان آن را از هر قسمتی آغاز نمود، بی آنکه نیاز باشد بیش از چند آیه به عقب بازگشت. به بیان دیگر هر رکوع مستقل از باقی متن گویاست، جز در مواردی معدود نظیر سوره یوسف که تمام آن وحدت موضوع و مضمون دارد.
دیدگاه اسلامشناسان اروپایی
نولدکه میگوید قرآن ناپیوسته و پاشان است. ریچارد بل این را از بیدقتی مولفان میداند.
پیدایش
مسلمانان همگی قرآن را وحی و الفاظ آن را عیناً و دقیقاً از جانب خدا میدانند، که توسط روح الامین (جبرئیل) بر محمد نازل شدهاست.
برخی غیر مسلمانان قرآن را متنی میدانند، که محمد خود آن را بیان کردهاست. برخی از ایشان نیز معتقدند قرآن یک کار گروهی و نوشته شده توسط اشخاص مشخصی است که محمد تنها یکی از آنها بودهاست.
گردآوری
متن قرآن در سه مرحله گردآوری شد، تا نهایتاً به صورت امروزین یا اصطلاحاً «مصحف» درآمد. نخست زمان محمد. سپس زمان ابوبکر و در آخر زمان عثمان. در دورههای بعدی رسم الخط آن اصلاح شد.
زمان محمد(ص)
در زمان حیات پیامبر، وی قرآن را بر مسلمانان میخواند. برخی آن را حفظ میکردند و برخی بر تکههای چرم، استخوانهای شانه و دنده گوسفند و شتر، چوب درخت خرما، سنگهای صاف و صیقلی و گاه کاغذ مینوشتند. از آنجا که هنوز قرآن بر پیامبر وحی میشد و متن آن ناقص بود، امکان «کتاب ساختن» آن وجود نداشت. «جمع قرآن در زمان رسول خدا را اصطلاحاً تألیف گویند.» در زمان حیات پیامبر ۳۷ نفر حافظ کل قرآن بودند. (رامیار، تاریخ قرآن:۲۵۵) و تعداد کاتبان وحی که برای خود نسخهای برمیگرفتند به بیش از پنجاه نفر میرسیدهاست.
زمان ابوبکر
در این زمان جنگهای ردّه بین مسلمانان و از دین برگشتگان و متنبّیان رخ داد، که در آن تعدادی از حافظان قرآن کشته شدند. به پیشنهاد عمر و به دستور ابوبکر «زید بن ثابت» که از کاتبان وحی و حافظ قرآن بود، مأمور جمع آوری قرآن شد. «زید همه نوشتههای قرآنی را ولو آنکه دهها حافظ و دهها نوشته مطابق آن بود، با اخذ حداقل دو شاهد یکی از کتابت و یکی از حفظ میپذیرفت.» قرآن توسط زید طی ۱۴ ماه و تا زمان فوت ابوبکر در سال ۱۳ هجری به صورت مجموعهای از صحیفهها جمع آوری شد و طبق وصیت ابوبکر در اختیار عمر و سپس دخترش «حَفصه» قرار گرفت.
زمان عثمان
در زمان عثمان با توجه به گسترش سرزمین مسلمانان تا ایران، شام و مصر نیاز بود به سرعت متن واحدی از قرآن در تمام سرزمینهای مسلمان منتشر شود. همچنین به علت فوت یا کشته شدن تعدادی از حافظان و نویسندگان وحی بیم تفرقه در متن قرآن وجود داشت. از این رو، خلیفه عثمان با جمعآوری نسخههای مختلف دست به یکسانسازی قرآن زد. وی انجمنی متشکل از «زید بن ثابت»، «سعید بن عاص»، «عبدالله بن زبیر» و «عبدالرحمن بن حارث» تشکیل داد. این گروه با همکاری دوازده نفر از قریش و انصار کار تهیه نسخه نهایی را انجام دادند. آنها تمام نوشتههای قرآن موجود را گرد آوردند و با تکیه بر شهادت شاهدان و حافظان نسخه نهایی یا «مصحف امام» را تهیه کردند، که معروف به مصحف عثمانی است و به خط کوفی ابتدایی بود. این کار در فاصله سالهای ۲۴ تا ۳۰ هجری قمری انجام شد و از روی آن ۵یا شش نسخه تهیه شد. دو نسخه در مکه و مدینه نگهداری شد و باقی نسخهها به همراه یک حافظ قرآن که نقش راهنمای درست خوانی را داشت، به بصره، کوفه، شام و بحرین ارسال شد.
عثمان برای دستیابی به «توحید نص» یا یگانگی متن قرآن دستور داد، تمام نوشتههای موجود قرآن را با آب و سرکه جوشانده و محو کنند، تا ریشه نزاع و اختلاف از بین برود. نسخههایی که نابود شدند شامل قرآن عبدالله پسر مسعود -که گویا فاقد دو سوره فلق و ناس بودهاست.- ابی پسر کعب بودند و قرآن امام علی نزد وی و فرزندانش باقی ماند و گرچه وی در گردآوری قرآن مستقیما حضور نداشت، در هیچ جا و در زمان خلافت صحت متن گردآوری شده را رد نکردهاست. صاحب نظران مسلمان معتقدند این نسخهها عموماً از نظر لغوی، املایی و تعداد سورهها تفاوت جزئی داشتهاند. اما به هر حال عموم مسلمانان حتی خاندان علی و سایر مخالفان خلافت بر صحت نسخه عثمان در طول تاریخ تاکید کردهاند.
نظر مشهور جمع آوری در مورد جمع آوری قرآن همین است که ذکر شده اما محققین متاخر نظر بر جمع آوری قرآن در همان زمان محمد (پیامبر) دارند و روایات ونقلهای مربوط به جمع آوری قرآن بعد از محمد را متناقض یا ناظر به اموری دیگر (نظیر تکثیر مصحف یا توحید مصاحف میدانند.
اصلاحات بعدی
نسخه عثمان به خط عربی اولیه نوشته شده بود، که بدون علامتگذاری، اعراب و حروف «والی»(حروفی که نوشته میشود و خوانده نمیشود) است. تا زمانی که اسلام محدود به سرزمینهای عرب زبان بود، اعراب مشکلی در قرائت قرآن نداشتند. اما با گسترش سرزمینهای اسلامی مردمان غیر عرب زبان نمیتوانستند قرآن را درست بخوانند. برای حل مشکلات ناشی از آن و مقابله با اشتباه خواندن قرآن به دستور علی «ابوالاسود دوئلی» اقدام به اعراب گذاری قرآن نمود. روش او برای این کار بر اساس شیوه رسم الخط سریانی بود. سپس در طی قرن اول به دستور خلفا و امرای اموی «یحیی بن عامر» و «نصر بن عاصم» حروف مشابه نظیر ب، ت و ث را نقطه گذاری کردند. یزید فارسی حرف «الف» را به قرآن افزود(در عربی الف و همزه دو حرف متفاوت محسوب میشود.) در قرن دوم هجری «ابوعبدالرحمن خلیل بن احمد بصری» که اصلیتش ایرانی است، علم نحو و عروض را ابداع کرد و علائم همزه، تشدید و ساکن را وضع کرد و روش امروزی ثبت حرکات را ایجاد کرد. در طی قرن سوم هجری رسم الخط قرآنی معیار(استاندارد) موجو بودهاست و ابوحاتم سجستانی(سیستانی) رسالهای در رسم الخط قرآن نگاشته، که بخشهایی از آن امروزه موجود است. همچنین خط عربی بتدریج طی چند قرن از «کوفی اولیه» به «نسخ» که امروزه قرآن را بدان مینویسند، تحول یافت.
نسخهای که امروزه بیشترین استفاده را دارد در سال ۱۹۲۲ (میلادی) توسط دانشگاه الازهر مصر تایید شدهاست و اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان شیعه نیز معتقدند چیزی از آن کاسته یا به آن افزوده نشدهاست.
قرائت قرآن
قاریان هفتگانه(قرّاء سبعه) و راویان چهارده گانه
ن.ج. داود، مترجم عرب قرآن در مقدمه ترجمه خود از قرآن مینویسد: «با توجه به اینکه قرآن در اصل به خط کوفی نوشته شده بود و دارای حرکت و نقطه نبود، قرائتهای مختلفی از آن توسط مسلمانان بوجود آمدهاست که به یک اندازه دارای ارزش و رسمیت میباشند».
با توجه به نوشته این دانشمند دینی، نوشتارهای مختلفی از قرآن وجود دارد، اما طبیعت این نوشتارهای مختلف چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید در نظر داشت که قرآن توسط اشخاصی که «قاری» قرآن حساب میشوند نوشته شدهاست و با نام این افراد به یادگار ماندهاست. قرائتهای مشهوری از قرآن در قرنهای اولیه اسلام وجود داشت. این قرائتهای مختلف قرآنی در نهایت توسط افرادی که نوشتن میدانستند بصورت نوشته در آمد، به آن افراد راوی گفته میشود که قرائتهایی از قرآن را روایت کردهاند. بنابر این در واقع هر نسخه از قرآن نقل قولی است که توسط یک راوی از یک قاری قرآن انجام گرفتهاست و قرآن را نمیتوان خواند مگر اینکه به یکی از راویها و قاریها اعتماد کرد.
نوشتار زیر که توسط یک مسلمان نوشته شدهاست این مهم را با جزئیات بیشتری شرح میدهد: «قاریان بسیاری وجود داشتند و تعداد آنها به دلیل اینکه افرادی که قرآن را حفظ کرده بودند میمردند زیاد شد و کار آنها اهمیت بیشتری یافت و به دلیل اینکه قرآن با خط بسیار ابتدایی عربی نوشته شده بود و فاقد حرکت و نقطه بود باعث شد که خواندن و درک قرآن دشوار شود، بنابر این در قرن ۴ام اسلامی تصمیم بر این گرفته شد که قرائتهای مختلف قرآنی را از هفت قاری اصلی جمع آوری کنند و برای هر قاری دو راوی قرار دادند تا قرآن را با دقت و با حرکت و نقطه بنویسند. و نتیجه این کار ۷ قرآن اساسی بود که هرکدام دو راوی داشت و همگی با حرکت و نقطه بود که با یکدیگر اندکی اختلاف داشتند».
این کار در سال ۳۲۲ هجری قمری توسط خلیفه المقتدر سازماندهی شد و بالاخره انجام گرفت. دکتر شجاع الدین شفا در کتاب پس از ۱۴۰۰، سال برگ ۱۰۱ مینویسد: «در قرن چهارم هجری ابن مجاهد، یکی از فقهای بزرگ بقداد، به اتکاء حدیثی از پیامبر نظر داد که قرآن در هفت قرائت وحی شدهاست و هرچه جز آن باشد مخدوش است، و این نظر مورد تایید دستگاه خلافت نیز قرار گرفت. بدین ترتیب هفت قرائت مختلف از قرآن که هرکدام از آنها به یکی از فقهای بزرگ قرون اول و دوم هجری در شهرهای مهم جهان اسلام ارتباط داده میشد در سال ۳۲۲ هجری توسط خلیفه المقتدر به رسمیت شناخته شد. بعد از آن در دو مرحله متوالی سه و چهار قرائت دیگر بر آنها اضافه شد، بطوریکه سر انجام شمار قرائتهای مجاز قرآن به چهارده رسید (که حافظ ما در غزلی که انتاب آن بدو مورد تردید است، مدعی از برداتن همه آنها است). متن قرائتی برگزیده جامع دانشگاه الازهر که چاپ مصر رایج قرآن در جهان امروز بر اساس آن صورت گرفتهاست، منسوب به فقیهی بنام عاصم بن ابی النجود است. که در سال ۱۲۷ هجری در کوفه درگذشتهاست».
این قرائتهای رسمی از این قرارند:
نافع، از مدینه سال ۱۶۹/۷۸۵- ابوعبدالله نافع بن ابی نعیم مدنی، مُکنَّی به «ابی رویم» میباشد. نافع اصلاً از اصفهان بود و در مدینه میزیست و در همانجا (به سال ۱۷۶یا ۱۶۹) درگذشت، یادآوری کردهاند که وی قرآن را نزد ابومیمونه، «مولی ام سلمه»، همسر رسول خدا (ص) قرائت نموده است. روایان وی عبارتند از: ورش و قالون.
ابن کثیر، از مکه سال ۱۱۹/۷۳۷ - (عبدالله بن کثیر مکی) از ایرانیانی بود که کسرای ایران او را با کشتیهایی که به یمن فرستاده بود برای فتح حبشه گسیل داشت. ابن کثیر مردی فصیح و بلیغ... بود. و از جمع صحابه عبدالله زبیر و انسبنمالک را درک کرده بود. روایان وی عبارتند از: بُزِیّ و قٌنبل.
ابو عمرو الاعلی، از دمشق سال ۱۵۳/۷۷۰ - ابوعمروبن علاء بصری وی اهل ایران بودهاست و در میان قرّأ سبعه از لحاظ کثرت اساتید و شیوخ قرائت، کسی به پایة او نمیرسد، و قرآن را در مناطق مختلفی مانند مکه و مدینه و بصره و کوفه بر استادان زیادی قرائت کرد. سیدحسن صدر، ابیعمرو را شیعی میداند. راویان قرائت وی عبارتند از: دوری و سوسی (وی ایرانی و اهل شوش بوده است).
ابن عامر، از بصره سال ۱۱۸/۷۳۶ - وی در زمان عمربن عبدالعزیز و قبل و بعد از آن، امام مسجد دمشق (جامع اموی) و قاضی و پیشوای آن دیار بوده واز معمّرترین قرّأ سبعه به شمار میرود. ابن عامر بنا به قول صحیح به سال ۱۱۸ هجری قمری در نود و نه سالگی از دنیا رفت. راویان قرائت ابن عامر عبارتند از: هشام و ابن ذکوان.
حمزه، از کوفه سال ۱۵۶/۷۷۲ - حمزةبنحبیب زیّات کوفی حمزه اصلاً ایرانی است و زمان صحابه را درک کردهاست و شاید برخی از آنها را دیده باشد. حمزه نیز مانند عاصم شیعی است و قرآن را بر امام صادق (ع) خوانده است. شیخ طوسی نیز حمزه را از اصحاب امام صادق (ع) معرفی کردهاست. در وجه ملقب شدن حمزه به «زیّات» مینویسند که وی با آوردن روغن از کوفه به حلوان و آوردن پنیر و گردو از حلوان به کوفه امرار معاش میکرد.
الکسائی، از کوفه سال ۱۸۹/۸۰۴ - وی از مردم سرزمین ایران بودهاست و گویند در میهن خود در «طوس» یا «ری» وفات کرد. وی قرائت را چهار بار از حمزه اخذ کرد، به طوری که میتوان به قرائت او اعتماد نمود. کتابها و آثار زیادی به کسائی منسوب است. راویان وی عبارتند از: حفص دوری و ابوالحارث.
ابوبکر عاصم، از کوفه سال ۱۵۸/۷۷۸ - عاصم بن ابی النجود کوفی از مردم کوفه است، عاصم از قرّأ هفتگانه و شیعی است و قرآن را بر ابی عبدالرحمن عبداللهبنحبیب سلمی شیعی ـ که از یاران امیرالمؤمنین علی (ع) بود... قرائت کرد. عاصم با یک واسطه راوی قرائت امیرالمؤمنین (ع) است. به همین جهت گفتهاند فصیحترین قراآت، قرائت عاصم میباشد، زیرا وی قرئت اصیل آورده است. خوانساری در کتاب روضات الجنان در شرح احوال عاصم مینویسد: «وی پارساترین و پرهیزگارترین قرّأ، و رأی او درستترین آرأ در قرائت به شمار میرود». قاطبة دانشمندان شیعی، قرائت عاصم را فصیحترین قراآت دانستهاند. روایان وی عبارتند از: حفص و ابوبکر عیاش.
آمارهایی دربارهٔ قرآن
تعداد کل آیات قرآن ۶۲۳۶ است. البته در این رقم هم اختلاف هست. مثلاً در این محاسبه، «بسم الله الرحمن الرحیم» فقط در سورهٔ فاتحه (اولین سورهٔ قرآن) شمرده شدهاست (البته بجر سوره فاتحه؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» که در ابتدای همه سورههای قرآن جز سوره توبه که «بسم الله الرحمن الرحیم» ندارد- قرار دارد جزء آیه اول آنها محسوب میشوند.)نظراتی دیگر نیز در این باره بسیار موجود است, برای مثال اشخاصی میگویند ۶۶۶۶ و اشخاصی دیگر میگویند ۶۲۳۴.
بسته به روش شمارش و تعریف کلمه و نیز نحوهٔ رسمالخط, اعداد مختلفی برای تعداد کلمات و حروف قرآن گفته شده. مشهورترین آنها ۷۷۷۰۱ کلمه و ۳۲۳۶۷۱ حرف است.
قرآن ۱۱۴ سوره دارد. سورهٔ۹ قران سوره توبه «بسم الله الرحمن الرحیم» ندارد اما سورهٔ۲۷ قران یعنی سورهٔ نمل ۲ «بسم الله الرحمن الرحیم» دارد. طولانیترین سوره قرآن سوره بقره یا گاو است که شامل ۲۸۶ آیهاست. کوتاهترین سوره قرآن هم کوثر با ۳ آیهاست.
بلندترین آیه قرآن، آیه ۲۸۲ بقرهاست که در ان ۲۰ حکم الهی آمدهاست. کوتاهترین آیه قرآن نیز آیهٔ۶۴ سورهٔ الرحمن است که رنگ باغ بهشتی را توصیف میکند.
دیدگاهها درباره قرآن
مسلمانان
«قرآن وحی نامه اعجازآمیز الهی است، که به زبان عربی[شیوا(فصیح)] به عین الفاظ توسط فرشته وحی، جبرئیل، از جانب خداوند و از لوح محفوظ بر قلب و زبان پیامبر اسلام هم اجمالا یکباره و هم تفصیلا در طول بیست و سه سال نازل شده.»
اعتقاد عموم مسلمانان و آن است که قرآن کتاب آسمانی و مقدس اسلام است، که طبق مندرجات آن و باور مسلمانان توسط وحی الهی به محمد فروفرستاده شد و معتبرترین متن دینی نزد مسلمانان است و مسلمانان آن را معجزه و سند اثبات نبوت محمد میدانند. تمام مذاهب اسلامی جز معدودی از دانشمندان بر صحت متن آن اتفاق نظر دارند و اختلاف در نحوه خواندن متن، تفسیر و احیانا ترتیب آن است. میزان این اتفاق نظر به حدی است، که شیعیان دوازده امامی ایران و وهابیان عربستان از قرآن با رسم الخط واحدی استفاده میکنند.
مستشرقان
مستشرقان دیدگاههای متعددی درباره قرآن داشتهاند. برخی چون گلدزیهر بوده و برخی نظیر آربری به آن خوشبین بودهاند. حتی برخی نظیر ماسینیون و کربن به اسلام و قرآن ارادت داشتهاند.
ناباوران
دیگر صاحبنظران معمولاً روایت کلی مسلمانان از وقایع را میپذیرند. اما، بر این باورند که مفاهیم قرآن بیشتر ریشههای زمینی دارند و قبل از تولد پیامبر اسلام این مفاهیم در میان مذاهب مختلف اقوام عرب وجود داشتهاند. اثباتگرایان(positivist) و علمباوران (scientisist) مطالب غیر علمی قرآن در مورد طبیعت و انسان را از جمله اشکالات این کتاب میدانند.
همچنین برخی از ناباوران قرآن را پدیدهای با منشأ بشری میدانند، زیرا که بین سبک و لحن و موضوع سورههای مکی و مدنی تفاوت وجود دارد. سورههایی که پیامبر اسلام در مکه گفته - سورههای مکی - بیشتر حالتی اندرزگونه و همراه با مهر و محبت است ولی سورههای پس از کوچ به مدینه که مدنی خوانده میشوند، حالتی از خشم را بر میانگیزد و لطافت سورههای مکی را ندارد، چرا که طبق تعبیر و استدلال ایشان پس از کوچ، پیامبر درگیر با مسائلی از قبل جنگ، جاسوسی، تفرقه افنکی و دیگر مسائلی شد که در مکه هیچ تجربه نکرده بود. البته عدهای آن را مرتبط با نفس شکل گیری حکومت و اقتضائات آن میدانند.
برخی از خاورشناسان شکگرا همچنین معتقدند که آموزههای پیامبر اسلام به تأثیر از جوامع یهودی حجاز، و به طبع به تصور او روایتی جهانشمول از وقایع تاریخی بودهاست. آنان به بخشهایی اشاره میکنند که در آیه خدا مستقیما یا در شخص سوم مورد خطاب گرفته و یا درآیه به افراد مختلف و از جمله به خدا قسم یاد میگردد.
مبارزهطلبی
مسلمانان معتقدند که قرآن معجزه پیامبر و اثبات کننده درستی ادعای پیامبری اوست.
قرآن در آیاتی منکران وحیانی بودن را به مبارزه طلبیدهاست. ازجمله در آیه ۲۳ سوره بقره میگوید «و اگر در آنچه بر بنده خویش فرو فرستادهایم شک دارید، اگر راست میگویید سورهای همانند آن بیاورید و از یاورانتان در برابر خداوند یاری بخواهید.»در آیات متعددی از قرآن از منکران وحیانی این کتاب خواسته شدهاست، که اگر میتوانند نظیر آن را بیاورند. البته در آیهای درخواست شده که کتابی مثل آن بیاورند. در آیه دیگر ده سوره ذکر شده و آیه بالا یک سوره نیز در اثبات مدعای بشری بودن قرآن کافی دانسته شدهاست. از موارد دیگر مبارزهطلبی قرآن ادعای انسجام و عدم تناقض در متن آن است. «چرا در قرآن تدبر نمیکنند؟ که اگر از غیر خدا بود، اختلافهای زیادی در آن مییافتند»
از سویی، افرادی نظیر مسیلمه نیز خود را پیامبر خوانده و عباراتی نظیر الفيل، ما الفيل، و ما ادريك ما الفيل، له ذنب و بيل، و خرطوم طويل را گفتهاند.
يقين در قرآن
واژه يقين
یقین در لغت به معنای اعتقاد جازم قلبی است و آنچه در اثر تشکیک مشکک زائل نشود. اما در مصطلحات عرفانی در معنای یقین اختلاف است .
نقل است از وجود مبارک حضرت امام صادق (ع) که فرمودند:
« الیقین یوصل العبد الی کل حال ، سنی مقام عجیب» : یقین بنده را به هر موقعیت ممتاز و مقام عجیبی می رساند.
و هم از ایشان نقل است که می فرمایند : حد توکل ، یقین است . یعنی در هر کاری به قدرت و حکمت و رحمت بی پایان الهی یقین داشته باشیم و این یقین، همان توکل است . به عبارت دیگر حد یقین آن است که با وجود خداوند از چیزی واهمه نداشته باشیم .
یقین سبب می گردد تا آدمی هر امر نیکی را به نحو پیوسته انجام دهد و عملش راه انحراف نپوید و به مقصود نائل شود. هشام بن سالم از حضرت امام صادق (ع) نقل نموده است که :
« عمل پیوسته اما اندک ، همراه با یقین، نزد خداوند افضل است از عمل بسیار بدون یقین »
پس می بینیم که جایگاه والای یقین تا چه مرتبه ای است و مقیمان در این مقام تا چه اندازه بر ذات باریتعالی موقن هستند .
درجات يقين
یقین سه درجه است .
درجه اول : علم الیقین که عبارت است از اینکه بنده آنچه را از حق ظاهر گشته بپذیرد ، یعنی شریعت و آنچه را که پیامبران آورده اند قبول نماید.
درجه دوم : عین الیقین است و دلالت دارد بر آنکه بواسطه درک حقایق در عالم قدس از استدلال و علوم عقلی بی نیاز می گردد و از خبرو علومی که از آیات و روایات و منقولات و مأثورات شرعی استفاده می شود، بواسطه عیان وکشف و شهود عینی حقایق مستغنی می شود.
درجه سوم : حق الیقین ،آخرین درجه از مراتب سه گانه یقین است . یعنی تحقق به حقیقت علم حق تعالی، و آن عبارتست از تابش صبح کشف، یعنی نور تجلی حقیقت، بر ظلمت بنده بتابد و بر آن استیلا یابد، مانند تابش نور سپیده دمان که تاریکی شب را در می نوردد.
حضرت سید الشهداء (ع) در نهایت مقام یقین به سر می بردند و مرتباً سعی بر آن داشتند تا این یقین را به اهل و اصحاب و یاران خویش و نیز تسری داده و حجت را بر ایشان نیز تمام نمایند.
در شب عاشورا امام (ع ) اصحاب را مورد آمایش قرار می دهند و یقین آنان را اینگونه می آزمایند ؛
« من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و خاندانی نیکوکارتر وپیوند جوتر از خاندان خود سراغ ندارم خداوند همه شما را پاداش نیک دهاد. بدانید من ، سرانجام فردایمان را از این دشمنان می دانم ، اکنون نگران شمایم و آزادتان گذاردم ...»
و البته یقین حاصل از متابعت از امام معصوم، آنچنان در روح و جان ایشان ریشه دوانید بود که هفتاد و دو ستاره پر فروغ یقین بر آسمان شهادت درخشیدند و سر از اطاعت امام برنتافتند .
وجود نازنین حضرت زینب (س) در تمامی وقایع و حوادثی که در ایام ده گانه حضور در کربلا و پس از شهادت ابی عبدالله (ع) و آغاز رسالت پیامداری و حراست از حریم حسینی (ع) با چنان توکلی به ذات باریتعالی و چنان یقینی قلب و قدم خویش را همراه فرمودنده بودند، که حتی واقعه جانگداز ظهر عاشورا، را مشاهده نموده و ذبح عظیم را ملاحظه کردند . اما با توکل به ذات باری و یقین به صحت عمل حسین (ع) اعمال و عقاید خویش را در راه یقین و وصول به مقصود تنظیم نمودند . تا آنجا که در مقابل جسارتهای سران حقد و ستم هم چون ابن زیاد و یزیدین معاویه تنها به ذات پاک حق توکل نموده ، به اوشکایت برده وتصریح می نمودند: که راه ما مرضی خاطر حق است و به این نکته یقین داشتند و در آغاز و انجام خطبه ها می فرمودند: اعتماد من به ذات پاک حق است و این چنین است که اگر یقین به مرحله خود نرسیده باشد، انسان در حد توکل نیز نتوانسته به صدق طی طریق نماید چه رسد به آنکه رضای به قضا و قدر الهی داده و بر آن صبر زینب گونه نماید . یقین زینب (س) که پرورده خانه و خانواده وحی است ؛ در قبال سئوال پرنفرت ابن زیاد که پرسید .
«کیف رایت صنع الله باهل بیتک» : دیدی خدا با برادان و خویشانت چه کرد؟
زینب (س ) فرمود : کتب الله علیهم القتال ، فبرزو الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم
فیحا جون الیه و یختصمون عنده .
ای پسر زیاد ! سرنوشت برادرم و یارانش از ابتدا کشته شدن بود و اکنون به سوی مرتبه عالیه و خوابگاه متعالیه خویش رفتند . خدا ترا باآنها یکجا جمع کند و ایشان با تو در حضرت پروردگاری مخاصمت کنند و انتقام برادر مظلوم مرا از تو باز گیرند.
یقین زینب (س) بر لسان مبارکش جاری است آن گونه اعتمادی بر رحمت و قدرت و حکمت حضرت دوست دارد که در واویلای مصیبتها و هجوم سیاه ترین ایام پر آشوب و در وداع سخت با پیکر عطشان و عریان برادر به لطف حق امیدوار است و در مجلس شوم یزیدیان اظهار می دارد که :
ما رأیت الا جمیلا « هر چه بود زیبایی بود و ندیدم مگر زیبایی را»
قرآن كريم از ضرورتى كه حاصل شرايط چهارگانه يقين است با عباراتى از قبيل «لاريب فيه» و مانند آن ياد مىنمايد مثلاً مىفرمايد: «ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين؛ در آن كتاب (قرآن) ترديدى در آن راه ندارد و هدايت براى متقيان است» (بقره/ 2). مفاد لاريب اين است كه قرآن ضرورتا حق است و چون در آن كتاب دعوت به مبدء و معاددعوى وحى و رسالت است، دعوى آن نيز ضرورتا حق مىباشد.
در جاى ديگر مىفرمايد: «ربنا انك جامع الناس ليوم لاريب فيه ؛ پروردگارا تحقيقا تو مردم را براى پاداشى در روزى كه وقوع آن ترديدناپذير است جمع مىنمايى» (آل عمران/ 9) مفاد آن اين است كه فرا رسيدن روزى كه پروردگار در آنبندگان را جمع مىنمايد ضرورتا حق است.
نگا: معرفتشناسى در قرآن، آيتاللهعبدالله جوادى آملى، اسراء قم، چاپ اول 1378ش، ج 13، تفسير موضوعى، صص 255 - 256.
واژه يقين به معناى پيشگفته با مشتقات گوناگون در قرآن چندين نوبت تكرار شده است (ر.ك: رعد/ 2 - بقره/ 4 و118 - مائده/ 50 - نمل/ 3 و 82 - روم/ 60 - لقمان/ 4 - سجده/ 24 - جاثيه/ 4 و 20 - طور/ 36 - حجر/ 99 -واقعه/ 95 - حاقه/ 51 - مدثر/ 47 - نساء/ 157 - انعام/ 75 - شعراء/ 24 - دخان/ 7 - ذاريات/ 20) از ديدگاه قرآن يقين داراى مراتبى است: علماليقين، عيناليقين و حقاليقين. قرآن كريم علماليقين را پلى براىعيناليقين قرار داده است، (تكاثر/ 5 و 6) اگر يقين از مرحله معرفت مفهومى و ذهنى به معرفت عينى و خارجى باريابد، انسان آنچه را كه به آن معرفت مفهومى و ذهنى دارد، بالعيان مشاهده خواهد كرد. در آيات تكاثر خداوندمىفرمايد اگر آدمى به علماليقين برسد مىتواند جهنم را ببيند؛ يعنى اگر به مرحله علماليقين برسيم رهتوشهاى داريم كه ما را با عيناليقين آشنا مىسازد. بالاتر از آن «حقاليقين» است، حقاليقين آن است كه انسان نه تنها شاهد حق باشدبلكه عين شهود قرار گيرد و فانى از غير و باقى بالله شود. از خود چيزى نداشته باشد و در معرفت الهى غرق شود. ازديدگاه قرآن «حقاليقين» يعنى يقين حقى كه بالاتر از آن در بخش معرفت نمىتوان فرض كرد، (حاقه/ 51).
در باب يقين ر.ك: مراحل اخلاق در قرآن، آيتاللهعبدالله جوادى آملى، اسراء قم، 1377، ج 11 تفسير موضوعى، صص 351 - 356.
به هر روى بايد توجه داشت كه يقين مفهومى و ذهنى و در واقع علم و جزم به ثبوت محمول براى موضوع و جزم به امتناع سلب محمول از موضوع و قابل زوال نبودن اين دو جزم غير ازيقين عينى و شهود حقيقت است.
نتايجى كه از آيات در باب يقين مىتوان گرفت چنين است:
1- آيات الهى مىتوانند علتى براى حصول يقين به خداوند باشند، (رعد/ 2).
2- آنان كه از تباه شدن در خيالات و پندارهاى بازيگرانه ذهنى و غرق شدن در جهالتها خوددارى نموده و به مقام شامخ تقوا رسيدهاند به آخرت يقين دارند، (بقره/ 4).
3- وصول به يقين بدون معرفت وكار و كوشش قابل تحقق نيست، (حجر/ 99).
4- بهرهوران از يقين راه خويش را ادامه داده و باكى از موانع در سير خود ندارند، (سجده،/ 24).
در اين باره ر.ك: شناخت از ديدگاه علمى و ديدگاه قرآن، صص 493 - 499.
5- يقين چون از شؤون معرفت و علم است به معروف و معلوم تعلق مىگيرد و چون اسماى حسناى الهى كه معروفاست تعدد دارد معرفتها و يقينها متنوع خواهند بود و هر معرفتى در حد خود از يقين برخوردارند. ازاينرو مىتوانبراى يقين انحاى گوناگونى به لحاظ متعلق آن تصور كرد.
6- عمده مراتب يقين بر حسب متعارف يقين علمى (علماليقين)، يقين عينى (عيناليقين) و يقين حقى (حقاليقين)است،(نگا: تسنيم (تفسير تربيتى قرآن مجيد)، آيتاللهعبدالله جوادى آملى، نشر اسراء قم، چاپ اول پاييز 1378ش، ج 2، صص 205 و 206).
7- چون متعلق يقين كه اسماى حسناى الهى است نامحدود مىباشد، حد خاصى از حصول يقين يا شهود آن رانمىتوان پايان مرحله يقين دانست. حقيقت يقين نورى است تشكيكى كه هم فزونىپذير است و هم حد خاصىندارد، (همان و ميزانالحكمه، محمد محمدى رىشهرى، مكتبالاعلام اسلامى قم، چاپ اول 1363ش، ج 10، ص 790).
- يقين به خداوند اقسامى دارد و براى رسيدن به هر يك، راهى ويژه را بايد پيمود:
الف) يقين عقلى و نظرى (علم اليقين): اين مرحله اولين مرتبه يقين و نيل به آن كمال قوت نظرى است. براى رسيدن به اين مرتبه بايد جهاد و خيزش علمى، كلامى و فلسفى نمود و با تحقيقات و كاوشهاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را يكى پس از ديگرى خرق نمود تا بتوان از پرتو خورشيد تابان معرفت، بهره گرفت. در اين زمينه مطالعه كتابهاى زير سودمند است:
«بهترين راه شناخت خدا» ، محمدى رى شهرى ؛ «آفريدگار جهان» ، مكارم شيرازى ؛ «اثبات وجود خدا» ، چهل تن از دانشمندان «خدا در قرآن»، شهيد بهشتى ؛ «اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج 5» ، علامه طباطبايى - شهيد مطهرى ؛ «كليات فلسفه» ، ترجمه دكتر مجتبوى ؛ «علل گرايش به ماديگرى» ، شهيد مطهرى
ب ) يقين قلبى و شهودى: در اين مرحله به جاى سير با پاى چوبين استدلال، با بال تزكيه و تصفيه نفس از جميع رذايل و خبائث؛ از جمله خودبينى و دنيا پرستى كه ام الرذائل است و با آراستن دل به جميع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مىتوان خدا را با تمام وجود يافت. به قول حافظ:
شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس ورنه هر كو ورقى خواند معانى دانست
از اين رهگذر به آن جا مىتوان رسيد كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدايى را كه نبينم بندگىاش نمىكنم». اين كشف شهودى و احساس باطنى نيز مراتبى دارد كه اول آن «عين اليقين» و آخر آن «حق اليقين» است و هر يك از آن دو را نيز درجاتى است بىشمار. آن كه به چنين جايگاه رفيعى رسيد، ديگر جهان شگفت خلقت را دليل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمىدهد؛ بلكه به كشف لمى با رؤيت جمال و كمال حق، مخلوقات را كه چيزى جز فعل او و درعين ربط و تعلق به او نيستند باز خواهد شناخت. چنان كه ابا عبدالله(ع) در دعاى شريف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «... كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك، ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك، عميت عين لاتراك عليها رقيبا ؛ چگونه بر تو به چيزى استدلال شود كه در وجود به تو نيازمند است؟! آيا غير تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشكار كننده تو باشد؟ راستى كى پنهان گشتهاى تا نيازمند دليل براى راهنمايى به سويت باشى؟ و كى دور گشتى تا آثار و نشانهها، رساننده به سويت باشند؟ آه، چه نابيناست چشمى كه تو را مراقب خود نبيند!»
یقین به معاد
قرآن كتاب انسانسازى و تربيت است و در اين مسير قسمت مهمى از مسايل تربيتى را از طريق ايمان به معاد و توجه به حساب و قيامت، تعقيب نموده است.
قرآن حدود 1400 بار از مسالهى معاد و خصوصيات آن سخن به ميان آورده است. و بيش از يك ششم قرآن، انسانها را به معاد و ياد روز رستاخيز دعوت مىنمايد.
ايمان به معاد يعنى ايمان به يك زندگى ابدى كه همه چيز آن از روى حساب است. ايمان به معاد يعنى ايمان به دريافت كيفر و پاداش اعمالى كه ما در دنيا انجام دادهايم. يعنى هيچكدام از نيكىها و بدىهاى ما نابود و فانى نمىشود، بلكه انسان در گرو اعمال خود است. چنين عقيدهاى نقش عميقى در پرورش روح انسان دارد.
در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند آيه مىپردازيم:
«يوم تجد كل نفس ماعملت من خير محضراً و ما عملت من سوء» (370)
«روز قيامت روزى است كه هر كس آنچه را از كار نيك يا بد انجام داده حاضر مىبيند.»
«خشعاً ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر» (371)
«انسانها از قبرها بيرون مىآيند، در حالى كه چشمهايشان (از وحشت) خاشع و به زير افتاده است و همچون ملخهاى پراكنده (بىهدف) به هر سو مىدوند.»
«يوم يَفِرّ المَرءُ مِن أخيه و اُمّه و أبِيه و صاحِبَته وَ بَنيه لِكلّ امرءٍ مِنهم يَومَئذٍ شأنٌ يُغنِيه» (372)
«در آن روز انسان از برادر خود فرار مىكند و (نيز) از پدر و مادرش، و از زن و فرزندانش مىگريزد و هر كس در وضعى قرار دارد كه او را به خود مشغول كرده است.»
اين آيات چند نمونه از صدها آيات قرآن درباره روز قيامت است. روزى كه ندامتگاه گنهكاران است. روزى كه راه برگشت و راه فرار در آن نيست، روزى كه همه اعمال مردم در كارنامههايشان ثبت است.
مهم اين است كه ما معاد را فراموش نكنيم و همواره به ياد آن باشيم، گرچه ايمان و يقين قطعى به آن نداشته باشيم، بلكه ظن و گمان به آن داشته باشيم، براى تربيت كافى است. چنانكه مىخوانيم:
«ألا يَظنّ اُولئك انّهم مَبعُوثون لِيَوم عَظيم يَومَ يَقومُ النّاس لِربّ العالَمين» (373)
«آيا اين كم فروشان گمان نمىكنند كه در روز بزرگى برانگيخته خواهند شد، روزى كه همه مردم در پيشگاه پروردگار برانگيخته خواهند شد.»
پيشوايان و معاد
پيامبران و امامان و اولياء خدا همواره به ياد معاد بودند آغاز دعوتشان از مبدا و معاد شروع مىشد و لحظهاى از فكر معاد غافل نبودند. اگر غذاى داغ و يا آفتابِ گرم را مىديدند به ياد روز قيامت مىافتادند، و در پرتگاهها، ياد معاد آنها را از ارتكاب گناه باز مىداشت.
هنگامى كه عقيل برادر على عليه السلام از آن حضرت تقاضاى كمك اضافى از بيت المال كرد، حضرت عليه السلام آهن تفتيده و سوزانى را نزديك دست برادرش عقيل برد، وقتى فرياد عقيل برخاست على عليه السلام به او فرمود:
تو از شعله آتش كوچكى كه بسان بازيچه در دست انسانى است فرياد مىكشى و فرار مىكنى، اما برادرت را به سوى آتشى مىكشانى كه شعله قهر و غضب پروردگار آن را افروخته است!
و در سخنى مىفرمايد:
«واتّقوا ناراً حرّها شديد و قَعرها بعيد و حُليتها حَديد و شرابها صديد»