لهو و لعب و سرگرمی در اسلام
مقدمه
لهو و لعب یعنی حرکت پوچ و بی معنی که صرفا برای کشتن وقت فراغت است و هیچ ثمری برای دین و دنیا و آخرت آدمی ندارد. لهو و لعب امری است منفی، و مومن هرگز عمر خود را به بطالت نمیگذراند.
خداوند راجع به خود می فرماید ما اهل بازی نیستیم:«و ما خلقنا اسماء و الارض و ما بینهما لاعبین» (زمین و آسمان و آنچه را در میان آنهاست از سر بازی نیافریدهایم.) و انبیا و مومنین را نیز از لهو و لعب، دور میداند:«والذین هم عن اللغو معرضون مومنون » (و مومنین کسانی هستند که کار لغو و بیهوده نمیکنند.)
امام باقر علیه السلام فرمود:«سرگرمی مومن چهار چیز است: رسیدگی به مرکب سواری، گفتگو با برادران ایمانی، خلوت و همنشینی با همسر، و نماز شب.»
امام سجاد علیه السلام در مناجات ذاکرین فرمود:«خدایا توبه می کنم از هر لذتی بدون ذکر تو، و از هر راحتی بدون انس تو، و از هر شادی بدون قرب تو، و از هر مشغولیتی در غیر مسیر طاعت تو ...»
بنابراین در نگرش اسلام، تفریح و سرگرمی باید دور از لغو و پوچی باشد و هدفی والا در بر داشته باشد.
یکی از پرسش هایی که ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است، جایگاه زندگی دنیوی آدمی است؟ برخی از کسانی که در برابر این پرسش قرار می گیرند بر این باورند که زندگی دنیا در بینش و نگرش قرآنی لهو و لعب است.
تفسیری که ایشان از لهو و لعب به دست می دهند می تواند مفهوم زندگی دنیا را چنان فروکشاند که آدمی آرزوی مرگ و رهایی از آن را داشته باشد. اگر همه زندگی دنیا چنان که آیه 17 سوره حدید بر آن دلالت می کند لهو و لعب باشد دیگر چه انگیزه ای است که بر زندگی دنیوی پافشاری شود؟ آیه با آوردن لام جنیست می کوشد بیان کند که همه آن چه را زندگی دنیوی می خوانیم لهو و لعب است و هیچ ارزش و اعتباری برای آن نیست. بنابراین باقی ماندن در این جهانی که سر تا پای آن را لهو و لعب فرا گرفته است چه ارزش و سودی دارد؟
آیا تفسیری که ارایه می شود بیانگر بینش و نگره قرآنی به مساله دنیا و زندگی دنیوی است؟ قرآن چه پاسخی به این مساله می دهد؟ اگر دنیا در بینش قرآنی این گونه است چه انگیزه های در ایجاد و آفرینش آن و حضور آدمی در آن می باشد؟ این نوشتار پاسخی است به این پرسش هایی که ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است و به ظاهر تناقضی میان آیه و اهداف آفرینش و حتی میان آن و آیات دیگر وجود دارد.
جایگاه برتر زندگی دنیوی در نگره قرآن
بی گمان خداوند امری را بی حکمت و هدف انجام نمی دهد و آفرینشی را بی هدف خاص و ارزشی صورت تحقق نمی بخشد. خداوند حکیم و فرزانه هر عملی را بر اساس حکمت انجام و آفریده ای را بر اساس اهداف خاص ایجاد و خلق می کند. دنیا به عنوان یکی از آفریده های الهی نیز از چنین جایگاه و ارزشی برخوردار می باشد.
زندگی دنیوی انسان نیز به عنوان بخشی از هستی و آفریده های الهی در چنین جایگاه بلند و والایی قرار می گیرد و نمی توان سخنی در بیهودگی آن به میان آورد و از ارزش و اعتبار آن کاست.
با این همه چرا خداوند در آیات بسیاری زندگی دنیوی را به لعب و لهو تعبیر کرده است و گاه از آن این گونه مذمت و سرزنش می کند که : "الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم" و یا : "ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور " و یا "و ما هذه الحياه الدنيا إلاّ لهو و لعب و إنّ الدار الآخره لهی الحيوان لوكانوا .یعلمون " و یا «و ما هذه الحياه الدنيا إلاّ لهو و لعب و إنّ الدار الآخره لهی الحيوان لو كانوا يعلمون؛ اين زندگی دنيا جز سرگرمی و بازيچه نيست و زندگی حقيقی همانا [در] سرای آخرت است. ای كاش می دانستند».
اگر زندگی دنیا در تحلیل قرآنی از نظر ارزشی و اعتبار جز سرگرمی و بازیچه نیست چه هدفی و انگیزه ای موجب شده است که آن را بیافریند و یا آدمی را در آن مستقر کرده و برای او وظایف و مسئولیت هایی تعیین و مشخص سازد؟
به نظر می رسد که در این آیات با توجه به آوردن لام جنسیت کوشیده شده تا این معنا و مفهوم القا شود که همه زندگی دنیوی بی هیچ استثنایی زندگی برخاسته از لهو و لعب است و هیچ تفاوتی میان انسانی با انسانی دیگر و زندگی ای با زندگی دیگر نیست؟ چه شخص پیامبری باشد و از کسانی که تنها به خدا می اندیشد و عمل می کند و چه کسی که تنها به زندگی دنیوی چسبیده و به تنها برای آن تلاش می کند تفاوتی نباشد؟
با توجه به آموزه های وحیانی و کلیت روح اسلام و قرآن نمی توان چنین تحلیل و تفسیری را پذیرفت. به نظر می رسد که در این جا نوعی اشتباه و خلط مبحثی صورت گرفته است. آن چه در این آیات مذموم و نکوهش شده است امر خارجی و تکوینی است و یا نحوه برخورد با یک امر تکوینی و بهره گیری از آن مورد نظر است؟
در علم منطق و فلسفه اثبات شده است که حکم به امر خارجی نمی توان تعلق بگیرد و از این شانیت برخوردار نمی باشد که بدان حکم شود و معیار ارزشی و داوری قرار گیرد. به این معنا کارد و شمشیر به عنوان یک وجود خارجی نه خوب است و نه بد و هیچ داوری و ارزش گذاری نمی تواند را روی آن صورت گیرد و یا نمی توان جعل و تشریعی را متعلق آن کرد. این مساله همانند امر جبری و بیرون از اختیار است که حکم نمی تواند بدان تعلق گیرد. بنابراین نمی توان گفت که امری خارجی چون زندگی دنیوی از نظر ارزشی خوب و یا بد است. آن چه بد و خوب است و حکم ارزشی بر آن بار می شود و ارزش گذاری روی آن انجام می شود نحوه برخورد و تعامل با آن است. به این معنا که نحوه برخورد و تعامل بشر نسبت به این موضوع خارجی بد و خوب می پذیرد.
از این روست که زندگی دنیوی به هدف محوریت یافتن آن می تواند بد و ضد ارزشی باشد و اما اگر به هدف محوریت تقرب به خدا و یا انجام مسئولیت ها و ماموریت ها باشد امری ارزشی تلقی می شود.
برخی از انسان ها زندگی دنیوی را محور نگرش و بینش خویش قرارداده و تنها آن را می جویند و این همان چیزی است که در قرآن از آن به خواسته های دنیوی یاد می کند و می فرماید که آنان تنها از آن خلاق و بهره می برند و از آخرت نصیب و بهره ای نمی برند.
آنان همواره با محور قرار دادن دنیا و عمل در راستای بهره گیری از آن حرکت می کنند و هر عملی را برای دنیا انجام می دهند. این مساله ای است که موجب بیهودگی زندگی دنیوی شخص می شود؛ زیرا دنیا به عنوان بخشی از هستی است که در حکم مقدمه برای هستی های برتر می باشد. دنیا بخشی از هستی است که آمیخته به حق و باطل است و در آن شر و خیر به هم در آمیخته شده است. از این رو نمی تواند بخش کاملی از هستی باشد. محوریت قرار گرفتن زندگی دنیا در حکم اصالت یافتن مقدمه و هدف قرار گرفتن آن می باشد. این گونه است که شخص هدف و اصل را فرامی گذارد و مقدمه را به جای هدف و اصل می گیرد.
البته این بدان معنا نیست که آدمی از زندگی دنیوی بهره نبرد. در اندیشه قرآنی زندگی دنیوی دارای دو حکم ارزشی است. بخشی از زندگی دنیوی که از آن به حسنه یاد می شود زندگی است که محوریت آن کمال یابی انسان است و بخشی دیگر سیئه نامیده می شود که در آن زندگی دنیوی خود از مقام مقدمی به هدف تبدیل می شود و اصل فراموش می گردد.
در تحلیل قرآنی کسانی که خواهان بهره گیری از دنیا برای آخرت و کمال یابی خویش هستند انسان هایی هستند که از زندگی بازیچه گونه و سرگرم کننده رهایی یافتند و به آن هدف و معنا بخشیده اند. به این معنا که زندگی دنیوی هر گاه دارای هدف شود از بازیچه و سرگرمی بودن بیرون می رود و همانند زندگی اخروی سرشار از حسنات و حیاه واقعی می گردد.
زندگی دنیوی اگر با هدف و محوریت کمال یابی باشد زندگی معنوی نامیده می شود هر چند که شخص در مقام استعمار زمین باشد و کارهایی در این راستا انجام دهد. یکی از ماموریت های بشر استعمار و آبادنی زمین و تمدنی سازی است و اگر این ماموریت بشر است اگر شخص با هدف آبادانی زمین اقدام کند عمل او از سرگرمی و بازیچه بودن بیرون می رود؛ زیرا لهو و لعب به عملی اطلاق می شود که بر پایه و اساس هدف و انگیزه درستی نباشد. اما اگر هر عملی هنجاری و معروفی بر اساس انگیزه وهدف مشخصی باشد از عنوان لهو و لعب بیرون می رود.
مطلبی دیگری که در این جا سزاوار است بدان اشاره شود حکم لهو و لعب درباره زندگی دنیوی نسبت به زندگی اخروی است. به این معنا که خداوند در این آیات در مقام مقایسه زندگی دنیوی با زندگی اخروی بر آمده است. از آن جایی که زندگی دنیوی در بردارنده دو دسته اعمال و رفتار شر و خیر و حق و باطل است نمی تواند در برابر زندگی اخروی که سرشار از حق و خیر است زندگی کامل شناخته شود. بنابراین حکم و داوری ارزشی در این آیات به شکل نسبی و مقایسه ای انجام می گیرد.
به هر حال آن چه مهم است آن که در تحلیل و نگرش قرآنی زندگی دنیوی همانند مقدمه است و این مقدمه از آن دسته مقدماتی است که بی آن ذی المقدمه تحقق خارجی و درستی پیدا نمی کند. در حقیقت اگر نماز بخواهد تحقق یابد نیازمند طهارت است و طهارت مقدمه برای نماز است. زندگی دنیوی نیز چنین است و هر کس در دنیا با ایمان و عمل خویش شخصیت کمالی خویش را می سازد . از این رو در روایات از آن به مزرعه الاخره یاد شده است. هر کسی آن چه را در زندگی دنیوی می سازد در آخرت درو می کند و آن جا مکانی برای عمل نیست بلکه تنها محور بهره گیری است.
بر هر کس است که از زندگی دنیوی به درستی و کمال بهره برد. این بهره برداری از زندگی دنیوی به این است که در عمل خویش وجه الله را در نظر داشته باشد و هر کار معروف و هنجاری را انجام می دهد هدف آن دست یابی به کمال انسانی و تقرب به خداوند باشد. این گونه است که زندگی از شکل بازیچه و سرگرمی بی هدف بیرون می رود به شکل عمل هدفمدار در می آید و آثار ارزشی بر آن بار می شود.
قرآن از مر دمان می خواهد به مجموعه ای از اعمال و رفتار اهتمام ورزند که زندگی بشر را تشکیل می دهد که از آن جمله تشکیل خانواده و تولید و آبادانی زمین و بهره گیری از آن و احسان و انفاق است. این ها اعمال پسندیده و نیکویی است که که خداوند از انسان خواسته است. اما گاه همین اعمال رنگ سرگرمی و بازیچه به خود می گیرد و آن زمانی است که شخص ازدواج را نه برای کسب آرامش و یا تولید نسل بلکه برای سرگرمی انجام می دهد. این همانند شکاری است که شخص تنها برای سرگرمی انجام می دهد وهدف وی تغذیه و بهره گیری از گوشت شکار نیست. این گونه است که امری سرگرمی و لعب شمرده می شود و شکار ازحلیت خارج می شود.
در تحلیل قرآنی آن چه مهم است نگرش آدمی است. نگرش نیز مولفه های دارد که عبارت از شناخت و عاطفه و رفتار است. اگر نگرش آدمی نسبت به هر چیزی درست و کامل باشد و به شکلی وجه الله و اهداف خاص الهی در آن در نظر گرفته شود در آن هنگام هر امری معنا و مفهوم جدیدی می یابد. اما اگر این گونه نباشد چیزی جز لهو و لعب نخواهد بود. این گونه است که خداوند زندگی کسانی را که نگرش مثبتی به هستی چنان که قرآن تبیین و تشریح کرده ندارند به عنوان زندگی تفاخر آمیز و مانند آن مورد نقد قرار می دهد و این گونه نگرش به زندگی را لهو و لعب بر می شمارد.
به هر حال آن چه زندگی دنیوی را معنا و مفهوم واقعی می بخشد و زندگی طیب و معنوی می سازد نگرش شخص به زندگی است. نگرش آدمی است که به زندگی دنیوی معنای ارزشی می بخشد و آن را از حالت لهو و لعب و سرگرمی و بازیچه بودن بیرون می برد.
نظر علما در مورد موسيقي لهو و لعب
تاكنون قسمت اول از اين مقاله را مطالعه كرديد، در بخش اول نويسنده با بررسي معاني غنا و مسيقي بيان كرد آنچه از موسيقي در شرع مقدس اسلام حرام شده است، قسمتي از نوع دوم موسيقي (مطربي و لهوي و غنا) است كه حرمت اين نوع موسيقي نه ساخته فكر متحجران عرب، بلكه طبق آيات و سنت پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است. اكنون قسمت دوم اين مقاله از نظرتان ميگذرد.
علاوه بر همه اين مطالب دانشمندان غربي خود معترفند كه موسيقي مبتذل و شهواني و پوچ انسان را از واقعيتهاي زندگي جدا ميكند و انسان را در سراشيبي حقيقي قرار ميدهد. «آرتور شوپنهاور» آلماني ميگويد: عيبي كه موسيقي مبتذل و موسيقي بد و ناهنجار دارد اين است كه ما به طور كامل از واقعيات بركنار ميكند.
«ويليام جيمز» در مورد مضرات موسيقي مبتذل ميگويد: ممكن است خداوند از گناهان ما بگذرد، ولي ضعف اعصاب دست از سرما بر نميدارد. مراجع بزرگ تقليد نيز در اين عصر موسيقي مبتذل و مطرب را حرام ميدانند نه مطلق موسيقي را كه در اينجا قسمتي از بيانات برخي از آيات عظام را بيان ميكنيم.
نظر آيتالله خامنهاي در مورد غنا
ايشان ميفرمايند: موسيقي اگر انسان را به ابتذال و بيحالي و واخوردگي از واقعيتهاي زندگي بكشاند حرام است. موسيقي اگر انسان را به گناه و شهوتراني تشويق كند اين نوع موسيقي حرام است. بنابراين مرز موسيقي حرام و موسيقي حلال عبارتند از ايراني بودن، سنتي بودن، قديمي بودن، كلاسيك بودن، غربي بودن يا شرقي بودن آن نيست. مرز آن چيزي است كه من گفتم و آن ابتذال است.
غنا ترجيح صدا به نحوي كه متناسب با مجالس لهو و لعب باشد كه از گناهان بوده و بر خواننده و شنونده حرام است، ولي موسيقي نواختن و آلات آن است كه به نحو معمول در مجالس لهو و لعب گناه باشد برنوازنده و شنونده حرام است وگرنه نواختن و استفاده از ابزارآلات موسيقي في نفسه جايز است و اشكالي ندارد.
موسيقي لهوي و لعبي چيست؟ موسيقي مطرب و لهوي آن است كه به سبب خصوصياتي كه دارد انسان را از خداوند متعال و فضائل اخلاقي دور كرده و به سمت بيبندوباري و گناه سوق ميدهند و مرجع تشخيص موضوع عرف است.
نظر امام خميني(ره) در مورد غنا
غنا، گويي عقل انسان را از كار مياندازد. تعريف فوق را حضرت امام خميني در كتاب «مكاسب محرمه» از استادشان آيتالله محمدرضا اصفهاني نقل كرده و فرمودهاند در صفحه 202 غنا را چنين معرفي ميكنند: بهتر آن است كه غنا را چنين معرفي كنيم، صورت نازك (زير) انسان كه احتمالا زيبايي داشته و به خاطر طربانگيزي براي متعارف مردم (عرف معمول) داشته باشد يا به طوري كه انسان از خود بيخود شده و عقل را به كلي از كار مياندازد. به اين ترتيب ملاحظه ميشود كه امام خميني(ره) براي غنا حدود و مراتبي را در نظر ميگيرند و ديگر اينكه ايشان صداي نازك را كه عقل را از كار مياندازد و مايه پستي و خواري و فساد ميشود غنا ميدانند.
امام خميني(ره) ميفرمايند: آنچه از نظر فيض كاشاني در كتاب «الوافي» و «مفاتيح» و محقق سبزواري در كتاب «كفايةالاحكام» گفتهاند اين است: غنا دو نوع است: غناي حق و غناي باطل.
غناي حق آن است كه تغني (با غنا خواندن) به اشعاري كه بهشت و دوزخ را به ياد ميآورد و انسان را به توجيه و يادآوري به دارالقرار و زيباييهاي نعمات خداوند تشويق كند و غناي باطل آن است كه متناسب با مجالس فسق و فساد لهو و لعب (رقصيدن، پايكوبي و شرابخواري و تداخل نامحرمان) باشد مانند مجالس بنياميه و بنيعباس به شكلي كه مردان بر زنان خواننده وارد ميشدهاند و با كلمات باطل اجرا ميكردهاند و شراب مينوشيدند و با وسايل موسيقي مانند ني و تار همراه بوده است.(14)
اين عبارات بررسي كارشناسانه حضرت امام خميني(ره) درباره نظرات و گفتارهاي فيض كاشاني و محقق سبزواري پيرامون غنا است. با غنا خواندن به اشعاري كه متضمن مصالح ديني و اخروي و موجب توجه به زهد و عبادت و ياد خدا باشد مطلقا حرام نيست. بنابراين شنيدن غنايي كه متضمن اشعاري است كه بهشت و دوزخ را به ياد انسان ميآورد و به آخرت ترغيب ميكند يا نعمات و نعمتهاي خداوند و عبادات و ياد خداوند را متذكر و انسان را در عمل به خيرات و خوبيها تشويق كند.
در اين صورت هيچ مانعي ندارد، زيرا چه جملگي انسان را به ياد حق ميآورد و بسا پوستهاي بدن را به حركت و دلهاي حقجويان را نرم ميكنند و اينجاست كه هر فرد خردمندي پس از شنيدن و استماع انواع آوازها غناي حق را از غناي باطل تشخيص ميدهند.
آيتالله العظمي صانعي در اين خصوص در مورد استفتايي كه ايشان بيان كردند فرمودهاند: به نظر اينجانب تبعا لبعض الاعلام من الفقها (قدس سره) حرمت موسيقي غنا، حرمت محتوايي است و هر صوت و غنا و موسيقياي كه در آن ترويج بيبند و باري و بيعفتي باشد و يا براي عياشي و هوسراني عياشان و هوسرانان خودخواه و غير متعهد و يا ترويج باطل و تخدير افكار و به انحراف فكري كشاندن انسانها باشد و يا از اسلام ، چهرهاي ناخوشايند و خلاف سهولت و عدالت نشان دهد و امثال موارد باشد، در همه و همه غنا و موسيقياش هم حرام است و عامل و خواننده و مستمع، مرتكب دو حرام شدهاند و حتي اگر آيهاي از قرآن هم براي ترغيب به كار حرام و باطل با غنا خوانده شود، غناي آن هم حرام است چه رسد به غنا و موسيقي نسبت به سنت و مسائل ديگر اسلامي.
طبق فتاوي آيتالله العظمي سيد علي سيستاني، موسيقي هنر و فني است كه از هنرها و فنون بشري و در زمانهاي اخير رواج بيشتري دارد. برخي از انواع آن حلال است و ميتوان به آن گوش داد و برخي حرام است و گوش دادن به آن جايز نيست.
موسيقي حلال، آن است كه با مجالس لهو و لعب تناسب ندارد و به عكس آن، موسيقي حرام به موسيقياي گفته ميشود كه با مجالس لهو و لعب هماهنگي دارد. مقصود از متناسب با مجالس لهو و لعب اين نيست كه آن موجب آرامش روحي و تغيير حال و وضع انسان ميشود كه چنان چيزي خوب است و احيانا موسيقي و آواز حلال نيز آن وضع را به وجود ميآورد، بلكه مقصود از آن اين است كه شنونده آن خصوصا اگر با هنر و فن موسيقي آشنا باشد ميداند كه كدام يك با مجالس لهو و لعب و مشابه آنها، تناسب دارد.
نظر آيتالله مرتضي مطهري
البته قدر مسلم در غنا است و آن اين است كه آوازهايي موجب خفت عقل، حال ميخواهد اسماي خداوند باشد يا غير اسماي خداوند ميشود، يعني شهوات را آنچنان تهييج ميكند كه عقل به طور موقت از حكومت ساقط ميشود و همان خاصيتي را دارد كه شراب و قمار داراست غنا محسوب ميشود. تعبير خفت عقل هم تعبير فقها از جمله شيخ انصاري است. آنچه مسلم اين است كه اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست كند و عمل هم نشان داده كه مطلب هم از همين قرار است.
نظر امام موسي صدر
امام موسي صدر با اينكه يك فقيه عالم بودند موسيقي را هم آموختند. ايشان دستگاههاي موسيقي را ميشناختند و به يكي از خواهرزادههايشان كه پدر او موسيقيدان بود، حتي توصيه كرده بودند: سعي كن هفتهاي يك پرده موسيقي را از پدرت ياد بگيري. در اين صورت دريچهاي علمي به رويت باز خواهد شد كه خود جهان ديگري است. ايشان نسبت به برگزاري سرودي در حسينيه ارشاد در سال 1348 خشنود شدند و گفتند: بالاخره هنر و موسيقي دارد در پناه امام حسين(ع) و حسينيه، خود را از چنگال جمود نجات ميدهد. انشاءالله بهتدريج پاي اركستر بزرگ به حسينيهها باز شود و هنرهاي زيبا در خدمت مذهب قرار گيرند.
اين عبارات بررسي كارشناسانه حضرت امام خميني(ره) درباره نظرات و گفتارهاي فيض كاشاني و محقق سبزواري پيرامون غنا است. با غنا خواندن به اشعاري كه متضمن مصالح ديني و اخروي و موجب توجه به زهد و عبادت و ياد خدا باشد مطلقا حرام نيست. بنابراين شنيدن غنايي كه متضمن اشعاري است كه بهشت و دوزخ را به ياد انسان ميآورد و به آخرت ترغيب ميكند يا نعمات و نعمتهاي خداوند و عبادات و ياد خداوند را متذكر و انسان را در عمل به خيرات و خوبيها تشويق كند.
در اين صورت هيچ مانعي ندارد، زيرا چه جملگي انسان را به ياد حق ميآورد و بسا پوستهاي بدن را به حركت و دلهاي حقجويان را نرم ميكنند و اينجاست كه هر فرد خردمندي پس از شنيدن و استماع انواع آوازها غناي حق را از غناي باطل تشخيص ميدهند.
آيتالله العظمي صانعي در اين خصوص در مورد استفتايي كه ايشان بيان كردند فرمودهاند: به نظر اينجانب تبعا لبعض الاعلام من الفقها (قدس سره) حرمت موسيقي غنا، حرمت محتوايي است و هر صوت و غنا و موسيقياي كه در آن ترويج بيبند و باري و بيعفتي باشد و يا براي عياشي و هوسراني عياشان و هوسرانان خودخواه و غير متعهد و يا ترويج باطل و تخدير افكار و به انحراف فكري كشاندن انسانها باشد و يا از اسلام ، چهرهاي ناخوشايند و خلاف سهولت و عدالت نشان دهد و امثال موارد باشد، در همه و همه غنا و موسيقياش هم حرام است و عامل و خواننده و مستمع، مرتكب دو حرام شدهاند و حتي اگر آيهاي از قرآن هم براي ترغيب به كار حرام و باطل با غنا خوانده شود، غناي آن هم حرام است چه رسد به غنا و موسيقي نسبت به سنت و مسائل ديگر اسلامي
طبق فتاوي آيتالله العظمي سيد علي سيستاني، موسيقي هنر و فني است كه از هنرها و فنون بشري و در زمانهاي اخير رواج بيشتري دارد. برخي از انواع آن حلال است و ميتوان به آن گوش داد و برخي حرام است و گوش دادن به آن جايز نيست.
موسيقي حلال، آن است كه با مجالس لهو و لعب تناسب ندارد و به عكس آن، موسيقي حرام به موسيقياي گفته ميشود كه با مجالس لهو و لعب هماهنگي دارد. مقصود از متناسب با مجالس لهو و لعب اين نيست كه آن موجب آرامش روحي و تغيير حال و وضع انسان ميشود كه چنان چيزي خوب است و احيانا موسيقي و آواز حلال نيز آن وضع را به وجود ميآورد، بلكه مقصود از آن اين است كه شنونده آن خصوصا اگر با هنر و فن موسيقي آشنا باشد ميداند كه كدام يك با مجالس لهو و لعب و مشابه آنها، تناسب دارد.
نظر آيتالله مرتضي مطهري
البته قدر مسلم در غنا است و آن اين است كه آوازهايي موجب خفت عقل، حال ميخواهد اسماي خداوند باشد يا غير اسماي خداوند ميشود، يعني شهوات را آنچنان تهييج ميكند كه عقل به طور موقت از حكومت ساقط ميشود و همان خاصيتي را دارد كه شراب و قمار داراست غنا محسوب ميشود. تعبير خفت عقل هم تعبير فقها از جمله شيخ انصاري است. آنچه مسلم اين است كه اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست كند و عمل هم نشان داده كه مطلب هم از همين قرار است.
نظر آيتالله سيستاني
آواز خواندن زن حرام نيست، مگر اينكه مهيج شهوت اجانب باشد. بلي غنا كه آوازخواني لهوي است بر مرد هم حرام است. و علما و آيات عظام مانند امام خميني(ره) ، آيتالله تبريزي، آيتالله نوري نيز چنين نظري دارند كه اگر صداي زن غنا نباشد و باعث لذت جنسي و تهييج شهوت نشود و مفسدهاي نداشته باشد اشكال ندارد.
در مورد موسيقي خوب بايد يك حدودي را رعايت كرد كه اگر از ابتذال درآيد نه تنها حرام نيست، بلكه بعضي گفتهاند كه واجب هم است، امام محمد غزالي در كتاب «كيمياي سعادت» گفته است كه موسيقي 3 نوع است يك نوع واجب است، يك نوع حرام است و يك نوع مباح است، فقط يك نوع موسيقي خوب نيست، زيرا اگر انسان گوش به هر انكرالاصواتي بدهد ديگر نميتواند موسيقي خوب گوش كند، بايد خيلي مراقب باشيد تا بوي خوش به مشامتان برسد. موسيقي خوب را بشنويد و با تمام وجود آنرا حس و لمس كنيد.
حرف آخر
موسيقي زيبا است كه هميشه ماندگار باشد و گوش دادن آن هيچ وقت تكراري و يكنواخت نباشد، يعني بعد از يك مدت زياد باز هم دوست داشته باشي و باز هم آنرا گوش دهي و در خاطر به عنوان يك موسيقي جذاب بماند و ما ميتوانيم اين مسأله را تجربه كنيم اين طور نيست كه همه انواع موسيقي جايز نباشد اگر هنر موسيقي رنگ ديني پيدا كند نه تنها حرام نيست، بلكه ميتواند به عنوان بهترين نوع هنر موسيقي از آن بهره برد و استفاده كرد ميگويند همه بايد برگرديم به دامن عشق و دامن دين.
استاد حسين الهي قمشهاي ميگويد: موسيقي يكي از معجزات پيغمبرخدا يعني حضرت داوود(ع) است.