غواصان شهید
عملیات کربلای۴ و عملیات والفجر۸ و تک ایذایی والفجر۸ در منطقه ام الرصاص به عنوان بخشی از عملیاتهای آبی-خاکی جنگ، مورد توجه بوده و ام الرصاص را نیز درگیر کرده است. بازگشت پیکر شهدا از اولین مرحله تفحص در این جزیره حماسههای آنان را دوباره مرور میکند.
جزیره ام الرصاص یکی از جزایر اروند رود است که شاهد چندین عملیات بزرگ در طول سالهای جنگ تحمیلی بوده است. این جزیره که به عنوان یکی از جزایر استراتژیک عراق، همواره جزو برخی محورهای عملیاتی رزمندگان دفاع مقدس قرار میگرفته، شاهد شهادت بسیاری از رزمندگان بوده است. عملیات کربلای4 ، عملیات والفجر8 و تک ایذایی والفجر8 در منطقه ام الرصاص به عنوان بخشی از عملیاتهای آبی-خاکی جنگ، مورد توجه بوده و ام الرصاص را نیز درگیر کرده است. شهدای زیادی از عملیات دو روزه کربلای 4 تا عملیات 75 روزه والفجر8 به عنوان طولانیترین عملیات هشت سال جنگ تحمیلی در این جزیره به یالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) اقتدا کردند و آسمانی شدند و پیکرهای مطهر برخی از آنها به خاطر شرایط منطقه و درگیری شدید آنجا باقی مانده و نیروهای خودی نتوانستند آنها را بازگردانند. نام این شهدا سالها در شمار شهدای مفقودالاثر جای گرفت.
28اردیبهشت ماه امسال بود بود که خبری مبنی بر کشف پیکر 175 شهید غواص و خط شکن در یک گور دسته جمعی با دستان بسته منتشر شد. در واقع پیکر 175 شهید از مجموع 270 شهید تازه تفحص شده که در آخرین مرحله تبادل شهدا از مرز شلمچه وارد کشور شدند، جمعی از غواصان و خط شکنان شهید عملیات کربلای 4 بودند. خط عملیاتی اروند بود که این شهدا نه تنها از آن بلکه از جزیره امالرصاص هم عبور کردند. پس همه آنها خط شکن بودند. نقطهای که شهدا در آن پیدا شدند 15 کیلومتر جلوتر از خط مقدم یعنی ابوفلوس در منطقه ابوالخصیب بود. طبق شواهد موجود، این رزمندگان در حالیکه بیشتر آنها مجرح بودند در خط مقدم به اسارت دشمن درآمدند و جلوتر به شهادت رسیده و پیکرشان با دستها و بعضا با پاهای بسته شده بعد از سالها در یک گور دسته جمعی پیدا شد. هرچند این شهدا مربوط به عملیات کربلای 4 و منطقه عملیاتی اروند و ام الرصاص بودند اما محل شهادت آنها به خاطر اسارت در چنگال رژیم بعث، در محل دیگری رقم خورد. نحوه شهادت و بمب خبری که پیدا شدن این شهدا در سراسر کشور به راه انداخت، نام امالرصاص را بعد از سالها دوباره بر سر زبانها انداخت. تشییع باشکوه و 5ساعته شهدای غواص در 26 خرداد ماه در تهران از خاطرات فراموش نشدنی پایتخت محسوب میشود. نخستین شهدایی که نام منطقه ام الرصاص به عنوان مشهد شهدای کربلای 4 را بعد از سه دهه بار دیگر زنده کرد.
سالهاست که کار تفحص پیکر مطهر شهدا در مناطق مهم عملیاتی هشت سال دفاع مقدس توسط تیمهای تخصصی تفحص صورت میگیرد. چند سالی است که کار تفحص شهدا به کشور عراق هم رسیده است و عملیاتهای برون مرزی تفحص از طریق کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح پیگیری میشود. گروه تفحص، پیکرهای متعددی از شهدا را در مناطق مختلفی از جمله جزیره مجنون، ابوفلوس، ابوالخصیب، کردستان عراق، فاو، زبیدات و... در کشور عراق تفحص کردهاند، اما در تمام این سالها به دلیل فراهم نشدن شرایط تفحص در جزیره امالرصاص و عدم اعلام آمادگی دولت عراق در نشستهای مطرح شده در این زمینه، کشف پیکر شهدایی که در این منطقه به شهادت رسیده و مفقود شده بودند، بلاتکلیف مانده بود، تا اینکه چندی پیش طبق اعلام رسمی کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کار تفحص در امالرصاص نیز آغاز شد.
چندی پیش سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در گفتگو با تسنیم از ورود پیکرهای مطهر 68 شهید تازه تفحص شده خبر داد که بخش اعظم این شهدا را شهدایی تشکیل میدهند که در اولین تفحص در جزیره ام الرصاص کشف شدهاند. سردار باقرزاده در این زمینه گفت: «از مجموع 68 پیکر شهید دفاع مقدس که وارد کشور میشوند، 40 شهید در جزیره ام الرصاص تفحص شده که بعد از 29 سال توانستیم به این جزیره وارد شویم.» شهدایی که در پیروزی بزرگ والفجر8 با رمز یا فاطمةالزهرا(س) رزم این عملیات را آغاز کردند، حالا امروز در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) به کشور خود بازگشتند. این شهدا برای نخستین بار از مرز اروند وارد کشور شدند. این شهدای تازه تفحص شده از مقابل جزیره امالرصاص به وسیله شناور از رودخانه اروند به اسکله بندر خرمشهر منتقل شدند و بدین ترتیب داستان حماسه شهدای جزیره ام الرصاص نیز بار دیگر بعد از گذشت 30 سال از شهادتشان مرور خواهد شد.
در این شرایط مرور عملیاتهایی که جزیره ام الرصاص یکی از محورهای اصلی آن به شمار میآمده و به قتلگاه برخی از شهدای هشت سال دفاع مقدس در سالهای 64 و 65 تبدیل شده است، خالی از لطف نیست:
عملیات ام الرصاص(تک ایذایی والفجر8)
به منظور فریب دشمن، طرح حملهای در منطقه ام الرصاص ریخته شد و در تاریخ 15 بهمن سال 1364 این عملیات صورت گرفت. لشکر ویژه شهدا، تیپ 21 امام رضا(ع)، و لشکر 43 قدر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و لشکر 77 خراسان از ارتش جمهوری اسلامی ایران خود را آمادة حمله به منطقه عملیاتی ام الرصاص میکنند و به سمت مواضع دشمن در این منطقه یورش میبرند.
با توجه به اینکه فعالیت مهندسی رزمی این عملیات برعهده این لشکر قرار داده شده، رزمندگان اسلام شبانه وارد منطقه عملیاتی ام الرصاص میشوند و با فرارسیدن آغاز عملیات، لشکر ویژه شهدا و تیپ 21 امام رضا(ع) به همراه خطشکنهای مجرب با عبور از موانع ایذایی و تلههای انفجاری و با سرعت عمل زیاد بر سر دشمن فرود میآیند. بر اثر بالا آمدن آب، شناورهای سنگین و قایقهای موتوری از روی موانع خورشیدی عبور میکنند و نیروها بدون برخورد با تلههای انفجاری، خود را به سنگرهای دشمن میرسانند.
در همان لحظات اول، مواضع دشمن محاصره و فتح میشوند. وقتی که نیروهای خطشکن با آتش بیامان خود موانع را یکی پس از دیگری منهدم و از سر راه بر میدارند، یگان لشکر 43 با شایستگی تمام، کار انتقال مجروحین و تدارکات را انجام میدهد و همزمان اقدام به زدن پل شناور میکند.
نیروهای عراق با مشاهده اوضاع، در حالی که صدایشان از بیسیم شنود میشود به فرماندهان خود اطلاع میدهند که ایران حمله بزرگی را در منطقه تدارکات میبیند و چنانچه نیروی کمکی فرستاده میشود، ایران ممکن است تا بصره پیشروی کند. دشمن بعثی سراسیمه تعدادی نیرو روانة منطقه میکند و آنگاه با به بکارگیری آتش خمپاره و توپ و حملات هوایی، تلاش میکند مانع حمله گسترده ایران در منطقه بشود. هنگامی که دشمن، حسابی درگیر و متوجه عملیات گمراهکننده امالرصاص است، فرماندهان ایرانی به تمامی لشکرهای عمل کننده دستور عقبنشینی میدهند و نیروها به محلهای از قبل تعیین شده باز میگردند. فرماندهان یگانهای جدید عراق که با تاکتیک حساب شده ایران، حوزه مأموریت خود را ترک کردهاند، به منطقه جدید کشانده میشوند و به خیال رسیدن به دروازههای پیروزی، در انتظار روزهای آینده برای دریافت مدال میمانند.
ناگهان انفجار مهیب و آتش گسترده، منطقه فاو را درهم میکوبد و عراقیها در مییابند که فریب خوردهاند. در پایان عملیات تاکتیکی ام الرصاص، چند فروند هلیکوپتر دشمن تلاش میکنند با شلیک راکت، رزمندگان را هدف قرار دهند که بدون هیچ نتیجهای از تلاش بیهوده خود وامیمانند و رزمندگان اسلام در این حمله علاوه بر گمراه کردن بعثیان از عملیات بزرگ والفجر 8 خسارات و تلفات قابل توجهی به دشمن وارد میآورند.
عملیات غرورآفرین و پیروزمندانه والفجر 8 در 20 بهمن ماه 1364 شروع شد که طولانی ترین عملیات دوران جنگ بود. 75 روز طول کشید و تقریبا تنها عملیات مهمی بود که توانستیم منطقه بسیارمهمی از خاک عراق را به تصرف خود در بیاوریم. یعنی در والفجر 8 ارتباط دریایی عراق با خلیج فارس قطع شد. مثلث فاو که بر روی نقشه می بینید به طور کامل به تصرف ایران در آمد.
جعفر طهماسبی در روایت آغاز این عملیات میگوید: «عملیات والفجر8 با عبور غواصان لشگرهای 21امام رضا علیه السلام، لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام و تیپ الغدیر استان یزد از اروند رود و حمله به مواضع دشمن بعثی درجزیره ام الرصاص درساعت ده شب با رمز یا زهرا سلام الله علیها انجام شد. نیروها در دقایق اولیه با عبور از آب اروند رود خود را به ساحل دشمن رسانده و با ایجاد 4 معبر در موانع دشمن در ساحل جزیره ام الرصاص که شامل سیمهای خاردار ، هشت پر و بشکههای فوگاز بود مسیر را باز کرده و غواصان گروهان والعادیات از گردان قمربنی هاشم(ع) با عبور از معابر خط اول دشمن را تسخیر کردند.
فشار یگانهای عمل کننده در جزیره امالرصاص و تصرف اهداف به حدی بود که دشمن احساس خطر کرده ویگانهای خود را از شهر فاو به منطقه عمومی بصره منتقل کرد و به خیال اینکه فلش اصلی عملیات شهر بصره است، فشار خود را بر رزمندگان یگانهای درگیر در منطقه افزایش دادند. غواصان سایر یگانها با عبور از اروند عملیات اصلی را با حمله به مواضع دشمن درشهر فاو آغاز کردند. رزمندگان عمل کننده در منطقه عمومی خرمشهر و جزیره ام الرصاص بعد از 2 روز با تخلیه مجروحین وشهداء جزیره را ترک کردند.
دشمن در شرایطی که جمهوری اسلامی را فاقد توانایی و قابلیت اجرای عملیات عبور از رودخانه ارزیابی می کرد، پس از مواجهه با حضور قدرتمندانه نیروهای اسلام در شهر فاو و بعد از گذشت سه روز از شروع عملیات، به تدریج نسبت به ابعاد عملیات فاو هوشیار شده و لشکر گارد را وارد منطقه کرد. شتاب زدگی و عدم توجیه کامل نسبت به منطقه، موجب شد که نیروهای لشکر گارد سوار برخودرو و در حال حرکت به سمت منطقه درگیری، در محاصره نیروهای خودی افتاده و به هلاکت برسند. از این زمان بود که نبرد سنگین به مدت 75 روز ادامه پیدا کرد.
عملیات کربلای4 هیچگاه مظلومیت و شجاعت رزمندگان را فراموش نمیکند. عملیاتی که رادارهای آمریکائی به جبران قضیه مک فارلین، تمام جزئیات عملیات را به عراقیها داده بودند. رمز عملیات یا محمد(ص) بود که ساعت 22:45 روز سوم دیماه سال 65 اعلام شد. مظلومیت شهدای عملیات کربلای چهار تداعی کننده غربت و مظلومیت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران باوفایش در روز عاشورا است.
چهار منطقه شلمچه، ابوالخصیب، مقابل ام الرصاص و جزیره مینو – به این دلیل که به لحاظ مانور، آتش، عقبه و پشتیبانی به هم وابسته اند – برای انجام این عملیات بزرگ انتخاب شد. غواص های خودی ساعاتی قبل عملیات به درون آب رفته و به سمت خط دشمن حرکت کردند. در این میان، نیروهای دشمن که کاملا آماده و هوشیار بودند ضمن پرتاب منور، با تیربار و خمپاره به طرف نیروهای ایرانی شلیک میکردند. در مجموع، عملیات خارج از کنترل و هدایت فرماندهی قرار گرفته بود و قبل از هر دستوری یگان ها با توجه به نوع وضعیت و هوشیاری و عکس العمل دشمن به محض رسیدن به ساحل، درگیری را آغاز میکردند. در این حال، رمز عملیات اعلام شد و نیروهای عمل کننده فقط توانستند در جزایر سهیل، قطعه، ام الرصاص، ام البابی و بلجانیه نفوذ کنند. در مقابل، نیروهای دشمن با پرتاب پی در پی منور و اجرای چند مورد بمباران کنار نهر عرایض(عقبه برخی از یگانها) و همچنین اجرای آتش موثر روی رودخانه اروند، عملا سازمان غواصها و نیروهای موج دوم و سوم را به هم زد.
یکی از مناطق حساس عملیات، جزیره ام الرصاص و نوک بوارین بود که به رغم تلاش بسیاری که برای تصرف آن انجام شد، به خاطر هوشیاری دشمن امکان ادامه درگیری از میان رفت. دشمن با شلیک پرحجم تیربار روی آب، از عبور نیروها از تنگه ام الرصاص – بوارین جلوگیری کرد. مضافا به این که به خاطر حساسیتی که دشمن نسبت به ام الرصاص داشت، در پدافند آن از 9 رده مانع طبیعی و مصنوعی بهره میبرد، به طوری که هرگاه از هر خط عقب رانده میشد، در خط بعدی که نسبت به خط قبلی اشراف و تسلط داشت، مقاومت میکرد. در نهایت به منظور حفظ قوا و طراحی مجدد عملیات آتی، از ادامه نبرد اجتناب شد.
ماجرای عملیات شناسایی «غواصان شهید» به فرماندهی «قاسم سلیمانی»
یک شب که با موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند و غواصی میکردند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و به جلو رفتند. وقتی تأخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است.
شگفتیهای فراوانی در جریان رزم، شهادت و تشییع شهدا وجود داشته و دارد. شگفتیهای منظمی که برای جنگ با همه خشونت و ناملایماتش یک وجه ساختارشکن به نام زیباییهای جنگ میسازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشت ساله ما رؤیت شده است، موقعیتهایی که از جنگ ما چیزی بهنام هشت سال دفاع مقدس ساخت. رزمندگان «لشکر 41 ثارالله»: «حمید شفیعی»، «علی نجیب زاده»، «مرتضی حاج باقری» و «ابراهیم پس دست» به فرماندهی «سرلشکر قاسم سلیمانی» به نقل خاطرهای بعد از عملیات خیبر در سال 62 پرداختهاند. آنان در روایتی در دفتر اول لحظههای آسمانی کاری از معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران به یکی از همین شگفتیها اشاره میکنند. این خاطره با عنوان «تجسم کامل» در ادامه میآید:
در سال 1362 بعد از عملیات خیبر، لشکر ثارالله در محور شلمچه مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور کنند. یک شب که با موسایی پور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند و غواصی میکردند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و به جلو رفتند. بعد از مدتی که تأخیر کردند، فکر کردیم کار شناساییشان طول کشیده، لذا منتظرشان ماندیم، وقتی تأخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است. با قایق به جلو رفتیم. هر چه گشتیم اثری از آنها نبود. وقتی کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم بدون آنها به عقب برگشتیم. حسین یوسف اللهی با دیدن قایق ما به جلو آمد. وقتی ماجرا را برای او تعریف کردم، خیلی از این قضیه ناراحت شد. شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو میرفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچهها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.
حسین به خاطر حساسیت موضوع با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم هم خودش را سریعا به جلو رساند و با حسین به داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند، وقتی بیرون آمدند حسین را خیلی ناراحت دیدم، پرسیدم: چی شد؟ گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. لذا ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم. پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی من به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است. بعد از اینکه حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت.
صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم که با خوشحالی به من میگفت: «هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.» پرسیدم: «کجا هستند؟» گفت: «جایی نیستند. دیشب آنها را در خواب دیدم که هر دو آمدند. اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.» بعد گفت: «چهره اکبر خیلی نورانی تر بود. میدانی چرا؟» گفتم: «نه.» گفت: «اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند، دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.» بعد گفت: «دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقیها ما را نگرفتند، ما برمیگردیم.» پرسیدم: «اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟» گفت: «احتمالا شهید شدهاند و جنازههایشان را آب میآورد.» پرسیدم: «حالا کی میآیند؟» گفت: «یکی شب دوازدهم و دیگری شب سیزدهم.» پرسیدم: «مطمئن هستی؟» گفت: «خاطرت جمع باشد.»
شب دوازدهم از اول مغرب مرتب لب آب میرفتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد. اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت 4 صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود مضطرب و شتابزده گفت: «حاج حمید زود بیا اینجا یک چیزی روی آب است و به این سمت میآید.» حاج اکبر مسئول خط و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم، دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موجهای آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد.
چگونگی کشف شهدای غواص از زبان سردار باقرزاده
به گزارش دفاع پرس، سردار "سیدمحمد باقرزاده" فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح در نشست خبری که صبح امروز در محل معراج شهدای تهران برگزار شد، اظهار داشت: 175 شهید غواص و خط شکن از 4 یگان 25 کربلا، 41 ثارالله، 14 امام حسین(ع) و 7 ولیعصر(عج) بودند.
وی با بیان اینکه 175 شهید غواص از مجموع 270 شهیدی بودند که در ماه گذشته از مرز شلمچه وارد کشور شدند، گفت: بعد از سقوط صدام، رقم تفحص شهدا اینقدر بالا نبوده و این به برکت ماه رجب بوده است.
مردم محلی ماجرای شهادت غواصان و خط شکنان را اینگونه برای ما تعریف کردند که برخی از نیروهای ایرانی زخمی بودند که زنده به گور شدند و سپس سگهای وحشی را به جان رزمندگان انداختند و بسیاری از نیروها تشنه لب به شهادت رسیدند.
در قبرستانی که نزدیک العماره بود سه گروه جسد پیدا کردیم. گروه اول شهدای خودمان بودند. گروه دوم شیعیان مظلوم العماره بودند که در انتفاضه اول عراق به شهادت رسیده بودند که زن و کودک نیز در بین آنها بود. دسته سوم اجساد نیروهای عراقی بود که ما در زمان صدام تحویل عراق داده بودیم، ولی آنها به جای تحویل به خانوادههایشان آنجا دفن کرده بودند.
همه غواصان و خط شکنان زنده به گور نشدهاند. چون در برخی اجساد هیچ اثری از تیراندازی و اعدام وجود ندارد.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح در ادامهی این نشست از کشف پیکرهای مطهر 48 شهید دوران دفاع مقدس در خاک عراق طی 2 هفته گذشته خبر داد و گفت: 39 تن از این شهدا در مناطق جنوبی عراق تفحص شدهاند و 9 تن دیگر در کردستان عراق.
جزئیات شهادت ۱۷۵غواص خطشکن/ مظلومیتی که در بازی رسانهای بیشترشد
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین روش متعارف کمیته را پرهیز از بیان برخی جزئیات و صحنههای تفحص دانست و افزود: همواره نگرانی این را داریم که جامعه کشش لازم برای دریافت بسیاری از حقایق جنگ را نداشته باشد.
تخریب چهرههای نورانی فرماندهان، رزمندگان و شخصیتهای مفید جنگ و تحریف به این معنا که بسیاری از حقایق از پایه و اساس منحرف شود و چیزهایی بازگو گردد که حقیقت نداشته باشد، یک خطر است.
پاسخ به برخی شبهات درباره غواصان شهید
وی با اشاره به برخی شبهات مطرح شده در خصوص اینکه چرا باید این تعداد از رزمندگان شهید شوند، بیان داشت: معمولا در تفحصهای اخیر بعد از سقوط صدام، رقم تفحص بالا نبوده است اما اینبار ۱۷۵ شهید کشف شد که از این تعداد ۱۵۰ شهید غواص و باقی خط شکن بودند.
سردار باقرزاده با تاکید بر این نکته که برخی از زخم خوردهها سناریویی را در راستای اهداف خود کلید زدند، خاطرنشان کرد: آنان مطرح کردند که چرا باید این تعداد رزمنده در عملیات شهید شوند و مقصر فرماندهان هستند. عدهای گفتند چه کسی گفته است که این شهدا غواص هستند. ما تاکید کردیم که شهدا غواص و خط شکن بودند. این موضوعی پنهانی نبوده است که بخواهیم پنهان کنیم. کشته و کشته شدن از بدیهیات جنگ است. شبهه شد که مگر ممکن است خط شکن اسیر شود.
پیکر غواص شهید
این شهدا مربوط به چهار یگان خط شکن و غواص از یگانهای ۲۵ کربلا، ۴۱ ثارالله، ۷ ولی عصر(عج) و ۱۴ امام حسین(ع) هستند.
فرمانده کمیتهی جستجوی مفقودین با بیان اینکه اطلاعات مربوط به شهدا دم دستی نیست و باید پس از خارج کردن پیکرها از منطقه بررسی شود، تصریح کرد: اگر بخواهیم جزئیات را با سرعت بیان کنیم، این کار درست نیست. مضحک ترین صحبتها از شبکههای ضدانقلاب منتشر شد که این شهدا، شهدای جنگ تحمیلی نیستند و در جنگ با داعش به شهادت رسیدند. البته ما شهدای مدافع حرم را با افتخار تشییع میکنیم و مشکلی نداریم که بگوییم در دفاع از حرم آل الله شهید دادهایم.
همپیمانان صدام امروز در عراق و سوریه و یمن در حال جنایت هستند
سردار باقرزاده مظلومیت شهدا و سند رسوایی جنایت بعثی را موضوع فراموش شده این جریان دانست و گفت: همپیمانان صدام امروز در عراق و سوریه و یمن در حال جنایت هستند و غرب که مدافع سرسخت صدام بود امروز شریک جرم این جنایتها است و مدافعان حقوق بشر که در زمان جنگ، رسانههای آنان در کوچکترین موضوع هیاهو میکردند، امروز سخنی نمیگویند.
وی با بیان اینکه برخی میگفتند کاش موضوع شهدا بازگو نمیشد، تا کی میشود مظلومیت شهدا را پنهان کنیم، عنوان کرد: در روزگاری عدهای از بهترین فرزندان این کشور جنگیدند و به هر دلیلی به اسارت درآمدند و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند و بعضا زنده به گور شدند.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین تاکید کرد: همه غواصان و خط شکنان زنده به گور نشدهاند. چون در برخی اجساد هیچ اثری از تیراندازی و اعدام وجود ندارد.
وی افزود: این شهدا از اروند و سپس ام الرصاص عبور کردند و در نقطهای که پیدا شدند تا خط مقدم، ۱۵ کیلومتر فاصله داشت. اینان خط شکن بودند.
روایت مردم محلی از شهادت غواصان
سردار باقرزاده تصریح کرد: مردم محلی ماجرای شهادت غواصان و خط شکنان را اینگونه برای ما تعریف کردند که برخی از نیروهای ایرانی زخمی بودند که زنده به گور شدند و سپس سگهای وحشی را به جان رزمندگان انداختند و بسیاری از نیروها تشنه لب به شهادت رسیدند.
وی با اشاره به جریان یکی از تفحصهای شهدا افزود: در قبرستانی که نزدیک العماره بود سه گروه جسد پیدا کردیم. گروه اول شهدای خودمان بودند. گروه دوم شیعیان مظلوم العماره بودند که در انتفاضه اول عراق به شهادت رسیده بودند که زن و کودک نیز در بین آنها بود. دسته سوم اجساد نیروهای عراقی بود که ما در زمان صدام تحویل عراق داده بودیم، ولی آنها به جای تحویل به خانوادههایشان آنجا دفن کرده بودند.
فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح در ادامهی این نشست از کشف پیکرهای مطهر ۴۸ شهید دوران دفاع مقدس در خاک عراق طی ۲ هفته گذشته خبر داد و گفت: ۳۹ تن از این شهدا در مناطق جنوبی عراق تفحص شدهاند و ۹ تن دیگر در کردستان عراق.
نحوه شهادت يكي از 175 شهيد غواص
پيكر مطهر شهيد غواص سيدجليل ميريوركي بعد از گذشت 29 سال همراه با 175 شهيد غواص تازه تفحص شده، شناسايي شد و به آغوش خانوادهاش بازگشت.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، پيكر مطهر شهيد غواص سيدجليل ميريوركي بعد از گذشت 29 سال همراه با 175 شهيد غواص تازه تفحص شده، شناسايي شد و به آغوش خانوادهاش بازگشت. شب بيست و يكم ماه رمضان عطر شهادت در استان البرز پيچيد و حضور شهيد ميريوَركي بار ديگر افتخاري بزرگ را براي اين شهر به ارمغان آورد. سيدجليل 27 سال بيشتر نداشت كه در عمليات كربلاي 4 در منطقه امالرصاص آسماني شد. بسيجي دلاوري كه به خوبي راه و رسم ولايتمداري را ميدانست و نحوه شهادت مظلومانهاش در كنار 175 شهيد غواص دست بسته و زنده به گور شده، به خوبي گواه اين مدعاست. آنچه در پي ميآيد حاصل همكلامي ما با خانواده اوست كه بعد از 29 سال چشمانتظاري به تازگي به ديدار عزيزشان نائل شدهاند. آذر آهنگري همسر شهيد از روزهاي دلتنگي و اميد به ديدار يار زندگياش ميگويد؛ از غواص دست بسته كربلاي4.
ما اهل الموت قزوين هستيم. سيدجليل متولد 1338 در قزوين بود. خاله شهيد واسطه آشنايي من با ايشان شد. آن زمان من كارمند مدرسه بودم و سيدجليل هم كارگر يك كارخانه. صحبتهايمان را كرديم و به تفاهم رسيديم. بعد مراسم عقد را برگزار كرديم و شش ماهي نامزد مانديم و بعد مراسم سادهاي گرفتيم و زندگي مشتركمان را آغاز كرديم. سال 1360بود. به خاطر شرايط كاريام، ابتدا در نظرآباد كرج، بعد هشتگرد و بعد كرج اقامت كرديم. مدت زندگي من با سيد جليل تنها سه سال بود. در همه اين سه سال هم جمعاً يك سال و نيم در كنار ما حضور داشت. زماني كه راهي جبهه و جهاد شد، پسرم جواد دو سال داشت و دخترم زهرا را باردار بودم.
اولين بار اعزام همسرم به جبهه مربوط به كارخانه محل كارش ميشد. با گروهي از مهندسان شركت به جبهه اعزام شد. او در كارخانه هم نمونه بود. همواره تلاشش براي رفع مشكلات كارگرها بود. نگاه ويژهاي به كارگرها داشت. آنها را حمايت ميكرد. نماينده انجمن اسلامي كارخانه بود. در خانه نيز عاشق خانوادهاش بود و براي من حكم ستون مستحكمي را داشت كه با شهادتش خانهام ويران شد. خيلي بخشنده بود، آنقدر كه دو روز بعد از عروسي همه لباسها و كفش و وسايلش را به يك داماد تنگدست بخشيده بود.
بار اول كه رفت، يك هفتهاي در جبهه بود تا اينكه برگشت. نميدانم جبهه با او چه كرده بود كه وقتي آمد ديگر تاب ماندن نداشت. آن يك هفته ماندن در جبهه كار خودش را كرده بود. شهدا و همه آنچه از جبهه ديده و شنيده بود او را دلبسته و شيداي جهاد كرده بود.
سيدجليل بعد از آمدورفت به جبهه، در پايگاه بسيج يك دوره سه ماهه آموزش ديد. من باردار بودم به او گفتم: نرو، من تنها هستم. نميدانم بايد چگونه بگذرانم. گفت: نگران نباش، زود ميآيم. رفت و يك ماه ديگر بازگشت. بعد از يك ماه دوباره عزم رفتن كرد و كوله بارش را بست. گفتم: اين بار نرو...
گفت: «امام فتوا داده است بايد جبههها را پر كنيم.» عاشق امام خميني (ره) بود. اين بار ميخواست برود خط مقدم. آموزش غواصي ديده بود و تيربارچي هم بود. همه كار در جبهه انجام داد. خودش متقاضي انجام كارهاي سخت ميشد. اخلاق خيلي خوب، اخلاص و اعتقادات پاكش او را نمونه كرده بود. آخرين باري كه راهي شد من حس غريبي داشتم. به خدا ميگفتم: خدايا چطور در نبودش بچهها را بزرگ كنم. وقتي رفتم بدرقهاش، در مسير گريه ميكردم اما او اصلاً حرفي نميزد. صحنه آخر از ذهنم نميرود. نميخواستم مانع رفتنش شوم. نميخواستم بعداً عذاب وجدان بگيرم. او براي دفاع از مملكتش ميرفت و من خوشحال بودم كه نسبت به كشورش احساس مسئوليت ميكند. زماني كه رفت نميدانست فرزند دوممان دختر است، اما در وصيتنامهاش نوشته بود اگر دختر بود يا پسر چه كارهايي را برايش انجام بدهم.
در نهايت همسرم در روند عمليات كربلاي 4 در امالرصاص، زماني كه در حال تيراندازي به دشمنان بعثي بود، مجروح ميشود. دوستانش بالاي سرش ميروند و پيشاني مجروحش را ميبندند اما حلقه محاصره تنگتر ميشود و دشمن از زمين و هوا آنها را مورد حمله قرار ميدهد. فرمانده دستور عقبنشيني ميدهد و همرزمانش خيلي تلاش ميكنند تا سيدجليل را هم به عقب برگردانند اما تعداد مجروحان زياد بوده است.
آنها از منطقه فاصله ميگيرند و عراقيها بالاي سر شهدا و رزمندگان مجروح كربلاي4 ميرسند. دوستانش بعدها برايمان تعريف كردند كه ما از دور همه اتفاقات را ميديديم اما كاري از دستمان بر نميآمد. عراقيها به مجروحان تير خلاصي ميزدند و زندهها را به شهادت ميرساندند. دستان و پاهاي تعدادي از غواصان و خطشكنان زنده را ميبستند و آنها را در گورهايي دسته جمعي مدفون ميكردند. سيدجليل هم تيربارچي بود و هم غواص. دستان او را هم بسته بودند و در ميان ديگر دوستانش زنده به گور كرده بودند.
چهار دي ماه 1365 در عمليات كربلاي 4 به شهادت رسيد. اما نبودن پيكر و هيچ نشاني از او، ما را 29 سال چشمانتظار نگه داشت. زماني كه خبر شهادتش را براي من آوردند دخترم زهرا دو روزش بود. قبل از اينكه خبر شهادت را برايم بياورند، خوابش را ديدم. سيدجليل آمده بود، كنار رودي و تعدادي عكس شهيد براي من آورده بود از او پرسيدم اينها چيست؟
گفت اينها عكس شهدا هستند. نگاه كردم ميان عكسهاي شهدا، عكس سيدجليل من هم بود. گفت: ببين من هم شهيد شدهام و پيش شهدا هستم. آن روز خيلي بيتابي كردم. تا اينكه دو روز بعد خبر شهادتش را برايم آوردند.
يك سال اول مفقود شدن همسرم، خيلي دشوار بود. وقتي ميديدم پدري فرزندش را در آغوش گرفته خيلي اذيت ميشدم. به خاطر مشكلات زندگي و تنهاييام كنار خانوادهام منزل اجاره ميكردم. فرزندانم جواد و زهرا به لطف خدا بزرگ شدند. من هميشه به مادرشوهرم ميگفتم تو سختيهايت با من فرق دارد، دلتنگيهايت جنس ديگري دارد. تو فرزندان ديگري هم داري اما من...
و فقط خدا كمكمان كرد و جواب سختيها را با بازگشت پيكر شهيد داد و با آمدنش همهمان سرافراز شديم.
من همواره اميد داشتم كه همسرم برگردد. همهاش فكر ميكردم ميشود زمان به عقب برگردد. اوايل كه آزادهها به كشور ميآمدند به حال خانوادههايشان حسرت ميخوردم و همهاش منتظر بودم كه همسر من هم ميان آنها باشد. اما خبري نشد.
تشييع شهدا كه ميشد من راهي ميشدم. همه عظمت تشييع شهدا و حضور مردم را كه ميديديم به خودم ميگفتم يعني ميشود يك روزي پيكر شهيد گمنام من هم ميان اين مردم و با دستان با مهر دوستداران شهدا تشييع شود. همه نگرانيام اين بود كه پيكرش آمده و در نقطهاي در گمنامي و غربت مدفون شده باشد. وقتي همرزمانش را ميديدم، دلم سخت ميگرفت. وقتي ميديديم تابلوي شهدا را نصب كردهاند با خودم ميگفتم: كاش يك روز عكس شهيد من را هم اينگونه با عظمت نصب كنند و من همه اينها را به لطف خدا ديدم.
اما وقتي طنين آمدن پيكر شهداي گمنام و 270شهيد و غواصان كربلاي4 در كشور آغاز شد، ندايي دروني به من اميد داد كه پيكر همسرم هم در ميان اين شهدا است. همه مشخصات همان بود. سال 1365، كربلاي4، غواصان خطشكن...
شناسايي از روي كارت پايان خدمت
قبل از اعلام شناسايي پيكرش هم خواب ديدم. 29 سال از نبودنهايش ميگذشت خبر شناسايي پيكرش اميد را در دل ما زنده كرد. شهيد قبل از عمليات پلاكش را درآورده بود. اما وسايل شهيدم را شناختيم. آينهاي كه هميشه در كنار عكس امام خميني(ره) همراهش بود، شانه و مهر نمازش.
پيكر شهيد از روي كارت پايان خدمت سربازياش شناسايي شد و ديگر نيازي به آزمايش دي اناي نبود. وسايلش را به ما تحويل دادند البته در كنار آن ريسماني هم كه دستانش را با آن بسته بودند به ما تحويل دادند. تكههايي از استخوان پيكر همراه با جورابي كه در استخوان پايش مانده بود و جمجمهاي كه ديگر چيزي از آن نمانده بود.
خيلي خوشحالم كه پيكر شهيد27 سالهمان بعد از 29 سال به خانه بازگشت. خدا دلمان را شاد كرد. انشاءالله روزي بشود كه همه گمنامها بازگردند. شهدا زندهاند و ما در اين مدت اين را كاملاً حس و درك كردهايم. در مشكلات ما را همراهي ميكرد و دعاهايش كمك حال ما بود. در اين سالها هر زمان مشكل داشتم، شهيدم كمكم ميكرد. خيلي به داد دل من ميرسيد و همراهيام ميكرد. با آمدنش همه نبودنها و سختي اين سالها را تلافي كرد. از مردم استان البرز تشكر ميكنم كه در مراسم تشييع پيكر شهيد همراهيمان كردند. آنها سنگتمام گذاشتند، من اصلاً باورم نميشد كه آرزوي من درباره تشييع شهيدم، محقق شده باشد. دخترم ميگفت: مامان من ديگر وجود پدر را احساس ميكنم. ديگر پدردار شدم. ديگر تنها نيستم. روزي دو بار براي زيارت مزار پدرش ميرود. انگار بچهها تازه متولد شدهاند. آنها شهيد را از آن خود ميدانستند و همينطور هم هست. شهيد متعلق به همه ملت است.
منابع:
برگرفته از سایت اینترنتی
http://shohadayeiran.com/fa/news
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/450451
http://fashnews.ir/fa/news-details/35001/