مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 2635
  • بازدید دیروز : 1988
  • بازدید کل : 13117995

پروفسور سيد محمود حسابي


پروفسور سيد محمود حسابي فرزند سيد عباس حسابي «معزالسلطنه» در سال 1281 هجري شمسي از پدر و مادري تفرشي در تهران متولد شد. پس از چهار سال، به همراه خانواده (پدر، مادر‌ و برادر) عازم شامات گرديدند. در هفت سالگي، تحصيلات ابتدايي خود را در بيروت، با تنگدستي و مرارت هاي دور از وطن، در مدرسه كشيش هاي فرانسوي آغاز، و همزمان توسط مادر فداكار، متدين و فاضله خود، خانم گوهرشاد حسابي، تحت آموزش تعليمات مذهبي و ادبيات فارسي قرار گرفت.

 

استاد، قرآن كريم را حفظ و به آن اعتقادي ژرف داشت. ديوان حافظ را نيز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدي، شاهنامه فردوسي، مثنوي مولوي، منشات قائم مقام نيز اشراف كامل داشت.

 

شروع تحصيلات متوسطه ايشان مصادف با آغاز جنگ جهاني اول و تعطيلي مدارس فرانسوي زبان بيروت بود. از اين رو، پس از دو سال تحصيل در منزل، براي ادامه به كالج آمريكايي بيروت رفت. در هفده سالگي ليسانس ادبيات، در نوزده سالگي ليسانس بيولوژي و پس از آن مدرك مهندسي راه و ساختمان را اخذ نمود. در آن زمان، با نقشه كشي و راهسازي به امرار معاش خانواده كمك مي كرد. استاد همچنين در رشته هاي پزشكي، رياضيات و ستاره شناسي به تحصيلات آكادميك پرداخت. شركت راهسازي فرانسوي كه استاد در آن مشغول به كار بود، به پاس قدرداني، ايشان را براي ادامه تحصيل به كشور فرانسه اعزام كرد و بدين ترتيب در سال 1924 ميلادي به مدرسه عالي برق پاريس وارد و در سال 1925 ميلادي فارغ التحصيل شد. همزمان با تحصيل در رشته معدن، در ر اه آهن برقي فرانسه مشغول به كار گرديد و پس از پايان تحصيل در اين رشته كار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ايالت «سار» آغاز كرد. سپس به دليل وجود روحيه علمي، به تحصيل و تحقيق در دانشگاه سوربن، در رشته فيزيك، پرداخت و در سال 1927 ميلادي، در بيست و پنج سالگي دانشنامه دكتراي فيزيك خود را با ارائه رساله اي تحت عنوان «حساسيت سلول هاي فتوالكتريك» با درجه عالي دريافت كرد.

 

استاد با شعر و موسيقي سنتي ايران و موسيقي كلاسيك غرب به خوبي آشنايي داشت. ايشان در چند رشته ورزشي نيز موفقيت هايي كسب كرد كه از آن ميان مي توان به ديپلم نجات غريق در رشته شنا اشاره نمود.

 

دكتر سيد محمود حسابي بينان گذار مركز انرژي اتمي ايران در اواخر جنگ جهاني دوم و با پيدايش انرژي اتمي و تحقق پيش بيني اوايل قرن بيستم دانشمند نابغه اين قرن «آلبرت اينشتين» درباره تبديل جرم به انرژي، در سطحي قابل ملاحظه يك سوال و يك نگراني جوامع بشري را فرا گرفت. نگراني مطرح شده ترس مردم، دانشمندان و شخصيت هاي سياسي جهان از دامنه گسترش استفاده از اين نيرو در آينده به عنوان سلاحي مخرب و نابود كننده و وسيله اي براي ارعاب ملت ها در عرصه سياسي و اقتصادي جهان بود. همان ترس كه هنوز هم سايه ترديد و وحشت را بر جوامع بشري گسترده است و حضور اين ترس با نگراني هاي مطرح شده در مقالات، كتب و سخنراني ها در ميان روشنفكران و ظهور فيلم هايي نظير «روز بعد» در ميان ملت ها نمايان مي گردد. و اما سوال مطرح شده از ديد كساني كه با اعتقاد به تلاش در جهت تداوم حضور مسالمت آميز بشر در عرصه جهان، اين پديده را وسيله اي براي پيشبرد اهداف انساني مي خواستند، نحوه به كارگيري آن در خدمت به علم و پيشرفت و توسعه در عرصه هاي صنعت بود. اين گروه با اين باور كه بايد از هر رويدادي در جهت مثبت استفاده و صرفاً جنبه هاي منفي هر پديده را ملاك ارزش يابي آن قرار نداد، معتقد بودند انرژي اتمي نيز همانگونه كه اينشتين مي خواست، مي تواند در خدمت صلح و امنيت قرار گيرد و از امكانات نهفته و بي پايان آن در عرصه هاي مختلف علمي استفاده شود. بازتاب جهاني اين تفكر تشكيل كميته استفاده صلح جويانه از انرژي اتمي تحت نظارت سازمان ملل بود.

 

در كشورهاي مختلف هم انديشمندان و بزرگان علم و فرهنگ، بنابر اعتقاد و نگرش خود، انجام امر را پي گير مي كردند. در ايران، كسي كه با نگرش مثبت در فكر ايجاد مركزي براي مطالعات بر روي اين پديده جديد بر تأسيس يك مركز اتمي پافشاري مي كرد، پروفسور سيد محمود حسابي بود. وي در اين زمينه با پي گيري هاي مكرر و حضور در كميته ها و كميسيون هاي تصميم گيري، فعاليت خود را با تأسيس مركزي براي آزمايش انرژي اتمي در دانشگاه تهران از اوايل دهه سي هجري شمسي آغاز كرد كه همراه با يك سلسله فعاليت هاي بين المللي، از قبيل: شركت ايشان در كنفرانس هاي «استفاده صلح جويانه از انرژي اتمي» در ژنو و بازديد از مراكز تحقيقاتي انرژي اتمي كشورهاي پيشرفته چون شوروي و انگلستان، منجر به تأسيس سازمان هاي انرژي اتمي و حركت ايران در عرصه علوم اتمي گرديد. آن چه در ادامه آورده مي شود، نظري گذرا بر فعاليت هاي استاد در زمينه راه اندازي مراكز مطالعات انرژي اتمي در ايران است.

 

پروفسور سيد محمود حسابي، كه با اندوخته اي از دانش روز و كسب مدارج عالي تحصيلي و علمي در چندين رشته مهندسي و مطالعات جامع در علوم پايه به عنوان اولين فردي كه در ايران داراي دكتراي فيزيك بود به كشور بازگشت، براي نخستين بار موضوع پيشرفتهاي اتمي جهان را در ايران مطرح و توجه افراد را به اين مهم جلب كرد كه ايران نبايد دراين رشته علمي، كه ترقي آينده جهان بدان وابسته است، از ساير كشورها عقب بماند.

 

استاد در زماني از انرژي اتمي در كشور صحبت كرد كه درايران كم تر كسي بود درباره اتم يا انرژي اتمي اطلاعات يا معلوماتي حتي عادي داشته باشد. در آن ايام، دانشجويان دارالمعلمين عالي، كه از شاگردان اوليه استاد بودند، نقل مي كردند: استاد در حين تدريس رشته هاي مختلف علوم جديد، به ويژه فيزيك، در مورد اتم و انرژي نكات علمي جالب كم سابقه اي را مطرح مي كرد. اين مباحث براي دانشجويان بسيار تازه و جذاب بود و علي رغم اين كه تشريح مسائل علمي مربوط به اتم بسيار پيچيده بود، استاد آن را به زبان ساده براي دانشجويان شرح مي داد و فوايد و اهميت شناخت اتم و تأثير و تحول ناشي از آن را در علم و زندگي بشر بيان مي كرد.

 

علاوه بر اين، در همان ايام براي روشن شدن اذهان عمومي چند مقاله نيز از پروفسورحسابي در مطبوعات آن زمان و بولتن هاي منتشره از سوي دانشگاه تهران درج شده است كه تا آن زمان سابقه نداشته و بي ترديد مي توان گفت اين پژوهش ها، نخستين مقالاتي است كه درباره اتم در كشور ما نوشته شده است.

 

در واقع، فكر و انديشه تأسيس مركز انرژي اتمي براي ايران در اوايل سال 1331 به صورت يك ايده مهم توسط استاد شكل گرفت و در اين ايام بود كه ايشان تلاش خود را براي شناساندن اهميت انرژي اتمي به قشر تحصيل كرده و مسئولان امور آغاز كرد.

 

استاد كه بخش عمده اي از مطالعات و پژوهش هاي خود را در زمينه انرژي اتمي گذرانده بود، فكر تأسيس مركز اتمي را در ميان دانشگاهيان ايجاد و به تدريج با اقدامات اساسي تري اين امر را پي گير كرد. بر اساس اسناد و مدارك موجود، در همه مراحل اوليه اقدامات، يعني: از طرح مساله و نامه نگاري به مسوولان، تا مهم ترين اقدامات مربوط به ايجاد مركز انرژي اتمي، استاد حضور داشت و موارد را پي گير كرد تا به تدريج منجر به تشكيل شوراي انرژي اتمي در دانشگاه تهران و بعد ساير مراكز گرديد.

 

نخستين گام اجرايي براي تأسيس مركز انرژي اتمي ايران توسط ايشان در سال 1332 برداشته شد. در آن ايام، استاد، كه كرسي تدريس فيزيك در دانشگاه تهران را داشت، از مسوولان مي خواهد تا نسبت به فراهم ساختن مقدمات ايجاد يك مركز اتمي در دانشگاه تهران اقدام كنند.

براساس پيشنهادهاي ايشان، در سال 1333 مبلغ يك ميليون تومان در بودجه دپارتمان فيزيك دانشگاه تهران جهت تهيه وسايل و سفارش برخي از اسبابهاي آزمايشگاه اتمي به كشورهاي خارجي منظور مي شود و استاد نسبت به سفارش اقلام مورد نياز اقدام مي كند. براي سفارش دادن چنين وسايلي، سفارش دهنده مي بايست آگاهي و احاطه كامل علمي به انرژي اتمي داشته باشد. در آن موقع پروفسور حسابي تنها شخصيتي بود كه اين آگاهي را داشت.

 

استاد در اين مورد براي شاگردان خود در دانشگاه نقل مي كرد: وقتي ايشان انرژي اتمي را در كشور شروع كرد، اين مهم فقط در دو اتاق، در دالان طبقه اول دانشكده علوم راه افتاد كه اين محل در مقابل اتاق رئيس دانشكده ـ اتاق خود ايشان ـ واقع بود.

 

با اين كه در آن روزها فقط سه ـ چهار كشور بودند كه انرژي اتمي را شروع كرده بودند و ما در مقايسه از بسياري از كشورها جلوتر بوديم، ولي متأسفانه در كشور ما عده اي از مسوولان با اين مهم مخالفت مي كردند. شايد بهتر است بگوييم بي اطلاع بودند و از سوي مسوولان كمكي براي انجام اين امر نمي شد.

 

در آن روز، فقط با استفاده از بودجه دانشكده علوم كه بسيار محدود بود، استاد وسايل لازم براي اين كار را به خارج سفارش داد تا حداقل تجهيزات تأمين و كار شروع شود. بودجه آزمايشگاه دانشكده علوم بسيار محدود بود و براي كارهاي جاري استفاده مي شد و حتي همكاران آقاي دكتر خيلي تعجب كرده بودند كه ايشان چطور توانسته اند با اين پول كم، علم جديدي را در ايران راه بيندازند.

 

در آن زمان، افرادي كه با فشار آشنايان سمت هايي را كه حق شان نبود اشغال كرده بودند، دائم نگران بودند كه كارهاي جديد پروفسور حسابي موقعيت شغلي آنها را به خطر انداخته و يك روز جاي آنها را بگيرد و دائم سعي مي كردند نگذارند استاد كاري نو انجام دهد. ولي خوشبختانه با ايستادگي و پي گيري شبانه روزي، بالاخره ايشان اين علم را هر طور كه بود به كشور آورد؛ آن هم در شرايطي كه فقط چند كشور پيشرفته از اين امكانات برخوردار بودند.

 

در سال 1334، پيرو پافشاري هاي استاد جهت راه اندازي مركز مطالعه انرژي اتمي در دانشگاه تهران و در پاسخ به دعوت آكادمي علوم شوروي، ايشان به كنفرانس مذكور اعزام شد. شرح اين كنفرانس كه در تيرماه 1334 در مسكو برگزار شد و وقايع جالبي مانند بازديد ايشان از مراكز و نيروگاه هاي مختلف اتمي شوروي و ملاقات با چرنكوف، دانشمند معروف شوروي و برنده جايزه نوبل، در سفرنامه زيبايي كه استاد در پي اين سفر به وزارت امور خارجه و دانشگاه تهران و ساير مراجع ذي ربط دادند، باعث شد تا در بهمن ماه همان سال وزارت امور خارجه پيشنهاد تأسيس كميسيون انرژي اتمي در دانشگاه تهران براي بررسي مساله انرژي اتمي را ارائه كند. يكي از اسناد مهمي كه به پيشينه چگونگي تأسيس مركز انرژي اتمي در كشور ما مربوط مي شود و نقش اساسي استاد را درا ين زمينه آشكار مي سازد، گزارشي است كه در هفدهم بهمن ماه 1334 از طرف يك كميسيون سه نفري، كه براي رسيدگي به اين پيشنهاد تشكيل شده بود، براي رئيس وقت دانشگاه تهران نوشته شده است. درگزارشي كه كميسيون رسيدگي به پيشنهاد وزارت امورخارجه به رياست دانشگاه تهران ارائه داده، آمده است: اين كميسيون «در ساعت 9 صبح روز سه شنبه 17 بهمن ماه 1334 در دبيرخانه دانشگاه با حضور آقاي دكتر حسابي، دكتر جناب، دكتر بازرگان تشكيل شد و نامه وزات امور خارجه قرائت شد.» سپس، درادامه توضيح داده شده است كه اساتيد فيزيك از چند سال پيش ملاقات ها و مكاتباتي به اين منظور انجام داده اند و با توجه به عدم نتيجه گيري مثبت، از طريق دانشگاه اقدام به سفارش وسايل اوليه لازم براي تأسيس يك آزمايشگاه اتمي نموده اند و مشكل اساسي در امر تكميل اين آزمايشگاه بالا بودن هزينه تجهيزات مورد نياز بوده و با محدوديت بودجه دانشگاه تجهيز آزمايشگاه امكان پذير نگرديده است.

به اين ترتيب، نخستين كميسيون انرژي اتمي ايران متولد و مقر آن دانشگاه تهران تعيين مي شود. در اين جلسه، مطالب و نكات جالبي به رياست وقت دانشگاه تهران اعلام مي گردد تا موضوع را به اطلاع وزارت امور خارجه برساند.

 

نظريات تلخيص شده كميسيون به اين شرح مي باشد:

1- دانشگاه تهران از دو سال قبل فعاليتهايي را در زمينه تأسيس يك آزمايشگاه اتمي آغاز كرده است. براي تأسيس يك آزمايشگاه اتمي حدود 4 ميليون دلار لازم است. همچنين براي نگهداري مـؤسسه و هزينه مستمر ساليانه با در نظر گرفتن حقوق تكنيسين ها و مخارج اعزام محصلين، ساليانه نيم ميليون دلار مورد نياز است.

2- دانشگاه تهران در هفتم اسفندماه 1333 طي نامه اي به مقام هاي مركز اتمي خارج راهيابي كرده است كه چگونه محصلين ايران مي توانند براي تحصيل علوم اتمي در دانشگاه هاي خارج تحصيل كنند.

3- به پيشنهاد دپارتمان فيزيك دانشگاه تهران، در سال 1333 مبلغ يك ميليون تومان براي تهيه وسايل مقدماتي آزمايشگاه اتمي اختصاص يافته است. با تهيه وسايل مورد نظر، كه قسمت عمده آن عبارت از يك رآكتور صد كيلو واتي و يك سينكر و سيكلوترون به قدرت فقط 30 ميليون الكترون ولت مي باشد، مي توان محصلين را دراين رشته تا حدي تربيت نمود تا در مدت نسبتاً كمي بتوانند معلومات خود را در دانشگاه هاي خارج تكميل كنند. همچنين، شرايط براي انجام مطالعات و پژوهش هاي علمي روز تا حدي فراهم مي گردد.

 

كميسيون پيشنهاد دارد: بدون فوت وقت لازم است دانشگاه تهران به كمك دولت مقدمات تهيه وسايل پيشرفت تحقيقات اتمي را در ايران آغاز كند.

 

كميسيون سپس كمكهاي زير را درخواست مي كند:

الف) اعزام محصلين داراي درجات دانشگاهي به خارج براي فراگرفتن اطلاعات اتمي.

ب) دعوت استادان براي مطالعه در رشته اتمي كشورهاي خارج.

 

جلسه كميته انرژي اتمي شركت و در رفع اشكالات مادي اقدام كند. در تداوم اين جلسات،‌ پروفسور حسابي در سال هاي 1343 و 1344 توسط دبير كميسيون، دكتر جمشيد مقيمي، يا وزير اقتصاد وقت به جلسات كميسيون ملي انرژي اتمي دعوت مي شود و در جلسات مذكور حضور مداوم دارد.

 

در تاريخ 2/2/1346، هيات وزيران طي تصويب نامه اي، مسووليت اجراي امور اتمي كشور را به سازمان برنامه محول و پيرو اين امر «دفتر انرژي اتمي» در سازمان مذكور ايجاد مي شود و سازمان برنامه كميته اي به نام «كميته مشورتي انرژي اتمي» را تشكيل مي دهد. در نامه اي به تاريخ 24/2/46، سازمان برنامه ضمن اعلام موارد فوق به پروفسور حسابي، ازايشان براي پذيرش عضويت اين كميته دعوت مي كند. خلاصه نامه مزبور، كه زير عنوان «جناب آقاي دكتر محمود حسابي، استاد محترم دانشگاه تهران» نگاشته شده، به شرح زير است:

 

به منظور مطالعه و بررسي عميق مسائل مورد نظر و مشورت درامور مربوطه، سازمان برنامه در نظر دارد كميته اي به نام «كميته مشورتي انرژي اتمي» مركب از افراد ذي صلاحيت و صاحب نظر تشكيل دهد. وظايف اين كميته به شرح زير مي باشد:

ـ مطالعه فعاليتهاي اتمي كشور و پيشنهاد رفع اشكالات و نقايص احتمالي موجود.

ـ بررسي دقيق كاربرد و استفاده از اشعه و انرژي اتمي در ايران براي كمك به پيشرفت علمي طرح هاي علمي، تجهيزاتي، اجتماعي و غيره.

ـ بررسي احتياجات و امكانات كشور در زمينه انرژي اتمي طي سال هاي آينده و كمك به تعيين برنامه فعاليت هاي اتمي در كادر برنامه عمراني پنج ساله چهارم.

ـ سازمان برنامه با توجه به سوابق و صلاحيت و علاقه اي كه نسبت به پيشرفت امور اتمي كشور داريد، از جناب عالي دعوت مي نمايد با قبول عضويت در «كميته مشورتي انرژي اتمي» موجبات پيشرفت و توسعه امور مورد نظر را فراهم آوريد.

 

در سال 1347، شوراي مركز اتمي دانشگاه تأسيس و دكتر جهانشاه صالح، رئيس دانشگاه تهران، از پروفسور حسابي براي شركت در جلسات شوراي مذكور دعوت مي كند.

 

در همان سال، به پيشنهاد استاد، رياست مركز اتمي دانشگاه به عهده شاگرد ايشان، دكتر علي اصغر آزاد، گذاشته مي شود. پروفسور حسابي در جلسات شوراي مركز اتمي دانشگاه حضور يافته و به عنوان پيش كسوت راهنمايي هاي لازم را ارائه مي دهد.

 

وظايف و اختيارات شوراي مركز اتمي دانشگاه تهران در تاريخ 28/3/1348 طي آيين نامه اي به طور آزمايشي اعلام مي شود. در تهيه اين آيين نامه، استاد نقش اصلي را ايفا مي كند.

 

از جمله دستاوردهاي عمر پر بار استاد و مشاغلي كه در مسند آن خدمات علمي و فرهنگي شايان توجهي ارائه نمود، به چند نمونه زير اشاره مي شود:

 

اولين نقشه برداري علمي و فني:‌ رسم اولين نقشه نوين راه ساحلي سراسري ميان بنادر خليج فارس (سال 1306 هجري شمسي)؛ تأسيس مدرسه مهندسي وزارت راه و تدريس در آن (سال 1307 هجري شمسي)؛ تأسيس دارالمعلمين عالي و تدريس در آن (سال 1307 هجري شمسي)؛ ساخت اولين راديو در كشور (سال 1307 هجري شمسي)؛ تأسيس دانش سراي عالي و تدريس در آن (سال 1308 هجري شمسي)؛ ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي در ايران (سال 1310 هجري شمسي)؛ نصب و راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران (سال 1310 هجري شمسي)؛ تعيين ساعت ايران (سال 1311 هجري شمسي)؛ تأسيس اولين بيمارستان خصوصي درايران به نام بيمارستان گوهرشاد به ياد مادر گرامي شان (سال 1312 هجري شمسي)؛ مامور وزارت راه براي تهيه راه تهران به شمشك جهت معادن زغال سنگ (سال 1312 هجري شمسي)؛ پيشنهاد و تدوين قانون تأسيس دانشكده فني (سال 1313 هجري شمسي) و رياست آن دانشكده تا سال 1315 هجري شمسي و تدريس در آن؛ تأسيس دانشكده علوم و رياست آن دانشكده از سال 1321 تا 1327، و از سال 1330 تا 1336 هجري شمسي و تدريس در گروه فيزيك آن دانشكده تا واپسين روزهاي عمر؛ تأسيس مركز عدسي سازي ـ ديدگاني ـ اپتيك ـ كاربردي در دانشكده علوم دانشگاه تهران؛ ماموريت خلع يد از شركت نفت انگليس در دولت دكتر مصدق؛ اولين رئيس هيئت مديره و مدير عامل شركت ملي نفت ايران؛ وزير فرهنگ در دولت دكتر مصدق (سال 1330 هجري شمسي)؛ پايه گذاري مدارس عشايري و تأسيس اولين مدرسه عشايري ايران (سال 1330 هجري شنسي)؛ مخالفت با طرح قرارداد ننگين كنسرسيوم و كاپيتولاسيون در مجلس؛ مخالفت با عضويت دولت ايران در قرارداد سنتو در مجلس؛ پايه گذاري موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران (سال 1330 هجري شمسي)؛ پايه گذاري مركز تحقيقات و رآكتور اتمي دانشگاه تهران؛ تأسيس سازمان انرژي اتمي و عضو هيئت دائمي كميته بين المللي هسته اي (سال 1330، 1349 هجري شمسي)؛ تدوين قانون استاندارد و تأسيس موسسه استاندارد ايران (سال 1333 هجري شمسي)؛ تأسيس اولين رصدخانه نوين در ايران؛ تأسيس اولين مركز مدرن تعقيب ماهواره ها در شيراز (سال 1335 هجري شمسي)؛ پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان (سال 1338 هجري شمسي)؛ تشكيل و رياست كميته پژوهشي فضاي ايران و عضو دائمي كميته بين المللي فضا (سال 1360 هجري شمسي)؛ تأسيس انجمن موسيقي ايران؛ از موسسين وعضو پيوسته فرهنگستان زبان ايران از سال 1349 هجري شمسي تا آخرين روزهاي حيات؛ فعاليت در دو نسل كاري و آموزش 7 نسل استاد و دانشجو از خدمات ارزنده پروفسور حسابي بشمار مي رود و در همين راستا ايشان از سال 1350 هجري شمسي به عنوان «استاد ممتاز دانشگاه تهران» شناخته شدند.

 

استاد به چهار زبان زنده دنيا: فرانسه، انگليسي، آلماني و عربي مسلط بود و به زبان هاي: سانسكريت، لاتين، يوناني، پهلوي، اوستايي، تركي و ايتاليايي اشراف داشت. در زمينه تحقيق علمي: 25 مقاله، رساله و كتاب از استاد به چاپ رسيده است. تئوري «بي نهايت بودن ذرات» ايشان در ميان دانشمندان و فيزيكدان هاي جهان شناخته شده است.

 

نشان «اوفيسيه دولالژيون دونور» و همچنين نشان «كوماندوردولالژيون دونور»، بزرگترين نشان هاي كشور فرانسه، به ايشان اهدا گرديد. استاد تنها شاگرد ايراني پروفسور اينشتين بوده و در طول زندگي با دانشمندان طراز اول جهان نظير شرودينگر،‌ بورن، فرمي، ديراك، بوهر …….و نيز فلاسفه و ادبايي همچون آندره ژيد، برتراند راسل ……. تبادل نظر داشت. ايشان از سوي جامعه علمي جهان به عنوان «مرد اول علمي جهان» (سال 1990 ميلادي) برگزيده، و در كنگره شصت سال فيزيك ايران (سال 1366 هجري شمسي) ملقب به «پدر فيزيك ايران» گرديد.

 

پروفسور حسابي در 12 شهريور سال 1371 هجري شمسي در بيمارستان دانشگاه ژنو به هنگام معالجه قلبي،‌ بدرود حيات گفتند. يادشان گرامي و راه شان پر رهرو باد. مقبره استاد، بنا به خواسته ايشان، در زادگاه خانوادگي در شهر دانشگاهي تفرش قرار دارد.

 

گزيده اي از فعاليت هاي علمي دکتر حسابي

اولين نقشه برداري علمي و فني در کشور و تأسيس مدرسه مهندسي وزارت راه

تأسيس دارالمعلمين عالي و تدريس در آن

ساخت اولين راديو در کشور

ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي در ايران

نصب و راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران

تعيين ساعت ايران

تأسيس اولين بيمارستان خصوصي در ايران به نام بيمارستان گوهرشاد

تأسيس دانشگاه تهران

تأسيس مرکز عدسي سازي و اپتيک کاربردي در دانشکده علوم دانشگاه تهران

پايه گذاري موسسه ژئوفيزيک دانشگاه تهران

پايه گذاري مرکز تحقيقات و رآکتور اتمي دانشگاه تهران

تأسيس سازمان انرژي اتمي

تدوين قانون استاندارد و تأسيس مدرسه استاندارد ايران

راه اندازي اولين ليزر ايران

تأسيس اولين رصدخانه نوين در ايران

پايه گذاري مرکز مخابرات اسدآباد همدان

مؤسس و عضو فرهنگستان زبان ايران.

 

در زمان ادارة اولين بيمارستان خصوصي در ايران (بيمارستان گوهرشاد، سال 1312ش) با وجود جوً حاكم، كاركنان خانم ملزم به رعايت كامل حجاب بودند و اين نشاني از پايبندي استاد به مباني و اصول اعتقادي بود.کتاب‌خانه شخصي پروفسور حسابي شامل 27400 جلد كتاب در زمينه‌هاي گوناگون ادبي، پزشكي، رياضي، زيست‌ شناسي، ستاره‌ شناسي، فلسفي، فيزيكي، مذهبي و مهندسي ( الكترونيك، برق، راه و ساختمان، شيمي، مكانيك ) است؛ همچنين چندين دايره‌المعارف مانند لاروس، بريتانيكا، بورداس، امريكانا و كتبي در مورد مجسمه‌ها، نقاشي‌ها و موزه‌هاي معروف جهان نيز در آن يافت مي‌شود. پروفسور حسابي مشترك روزنامه‌ها و مجلات معتبري چون نيوزويك، اشپيگل، لوپوان، ساينتيفيك امريكن، فيزيكس تودي، فيزيكس ورد، مجله مركز علمي سزن سويس، نشرية آكادمي علوم امريكا و نشرية آكادمي علوم نيويورك و ... بود. استاد به موسيقي اصيل ايراني علاقه بسيار داشت و مي‌گفت:« موسيقي ايراني يك طرز فكر است، يك فلسفه است و بيان يك آرزوست.» وي به كمك شاگردان خود در دانشكده علوم، مانند دكتر بركشلي به تعيين نت‌ها و اندازه‌گيري دقيق فواصل گام‌هاي موسيقي ايراني پرداخت و به ياري دكتر ناجي با تغيير شكل كاسه تار اين ساز قديمي ايران ايران را اصلاح كرد تا با نت‌هاي مختلف زير و بم خنيدداشته باشد. استاد موسيقي كلاسيك غرب را به‌خوبي مي‌شناخت و در نواختن ويولن و پيانو مهارت داشت، تا آن جا كه برندة جايزه اول مدرسه موسيقي (كنسرواتوار) پاريس، در سال 1306ش(1927م) شد. در ميان موسيقي‌دانان غربي، بيش از همه به باخ علاقه داشت و معتقد بود:« آن قدر موسيقي باخ قشنگ است كه آدم فكر مي‌كند با خدا حرف مي‌زند.» ايشان موسيقي بتهوون، شوبرت، شوپن، موتسارت و ويوالدي را نيز تحسين مي‌كردند.

 

ورزش كوهپيمايي و راه‌پيمايي از ورزش‌هاي مورد علاقة استاد بود. وي در دورة نوجواني در رشته شنا، ديپلم نجات غريق دريافت كرد.از ديگر ورزش‌هاي مورد علاقة استاد مي‌توان از فوتبال، دوچرخه سواري، دو استقامت، دشت نوردي و جز اين‌ها نام برد.

 

زبان‌هايي كه استاد به آن‌ها اشراف داشتند چهار زبان زنده دنيا يعني، فرانسه، انگليسي، آلماني و عربي تسلط داشت و در مطالعات و مكالمات اين زبان‌ها را به‌كار مي‌برد. همچنين به زبان‌هاي سانسكريت، لاتين، يوناني، پهلوي، اوستايي، تركي، ايتاليايي اشراف داشت و آن را در تحقيقات علمي خود به ويژه در امر واژه‌گزيني زبان فارسي به كار مي‌برد.

استاد به آثار ، نويسندگان و شعرايي چون حافظ، سعدي، فردوسي، مولوي،نظامي، باباطاهر و نيز آندره ژيد، شكسپير، شلي، فالكنر، آناتول فرانس، ولتر، هكسلي، همينگوي، راسل، بودلر، راسين، رامبو، ورلن ... علاقه داشتند .بزرگاني كه استاد با آن‌ها در تماس بودند. پروفسور اينشتين، برگمان، بلاكت، ديراك، شرودينگر، بور، تلر، بورن، فرمي، فون نويمن، گودال، ويتسكر، برتران راسل، آندره ژيد، ... استاد مطهري، علامه محمد تقي جعفري، استاد ابوالقاسم حالت، استاد شيخ الملك(اورنگ)، ... وي نزديك به پنجاه سال در جلسات روزهاي جمعه پذيراي علما، فقها، شعرا، ادبا، اساتيد دانشگاه و حتي مردم عادي بود و هر پانزده روز يك بار، در روزهاي دوشنبه با فارغ‌التحصيلان دانشكده فني دانشگاه تهران ديدار مي‌كرد.

استاد فردي خوش‌رو، فروتن و با وقار بود کم سخن مي‌گفت و بسيار مي‌انديشيد. قناعت و صرفه‌جويي از خصوصيات اخلاقي وي بود و هر چه در اختيارش قرار مي‌گرفت، آن را نعمت الهي مي‌دانست. هيچ‌گاه از تحصيل علم غافل نشد و در طول سي‌و هشت سال پاياني عمر، شبي يك ساعت به فراگيري زبان آلماني مي‌پرداخت. مطالعه و تحقيق بر روي مطالب گوناگون، محاسبات تئوري بي‌نهايت‌ بودن ذرات، گوش‌ دادن به اخبار داخلي و راديوهاي خارجي، باغباني، آهنگري، نجاري ونوآوري‌هاي علمي و صنعتي (در كارگاه كوچك خانه) از سرگرمي‌هاي او بود. به همسر و فرزندان خود عشق مي‌ورزيد و به آن‌ها احترام مي‌گذاشت. با وجود مشغلة بسيار، همواره مي‌كوشيد از هر فرصتي براي تبادل نظر و هم‌نشيني با آن‌ها استفاده كند. هر دو شب دو ساعت را به آموزش مطالب گوناگون و پاسخ‌گويي به پرسش‌هاي درسي فرزندان‌شان و همچنين ساعتي را به آموزش فرزندان همسايگان اختصاص مي داد.

 

او مجلس را وادار به تصويب طرح تاسيس دانشگاه تهران کرد(سال ۱۳۱۳) در دولت ، مصدق وزير فرهنگ بود و همان وقت اولين مدرسه‌ي عشايري ايران را تاسيس کرد. بعد از انقلاب خانه‌اش را در بانک گرو گذاشت تا در خانه ، آزمايشگاهي تاسيس کند. در حال حاضر در خانه‌ي او (بنياد پروفسور حسابي) بيش از ۱۰۰ محقق مشغول به کارند.

 

در ديار غربت :بعد از اينکه ما در بيروت بي پناه شديم زندگي سختي را پشت سرگذاشتيم بايدکجا مي رفتيم آن هم در کشور قريب که هيچ کس را نمي شناختيم . تمام اثاثيه ما را پشت ديوار سفارت ريخته بودند و من و برادرم و مادرم کنار اثاثيه نشسته بوديم و بايد واقعيت را قبول مي کرديم . از ته دل به خدا پناه آورديم و چيزي از درون به ما مي گفت که خدا به فريادمان خواهد رسيد . همان که گفته شد قنسولگري ايران در بيروت مستخدمي داشت به اسم حاج علي که همشهري ما بود وقتي ما را با آن حال و روز ديد علي رغم خطراتي که براي ايشان داشت ما را به خانه خودش برد و با احترام بسيار زيادي از ما استقبال کردند و ما ساکن اتاق سرايدار قنسولگري بوديم و بايد حرفها و نگاه هاي اعضاي سفارت خانه و خانواده آنها را که خرد کننده بود گوش مي داديم خوب چاره اي نبود چه مي شود کرد؟ با اين حال سختي هاي بسيار زيادي را متحمل شديم و در حالي که با کمک حاج علي زندگي را مي چرخانديم گاهي هم مادر از جواهرات خود استفاده مي کرد.

اما يک روز که ما مشغول بازي بوديم ناگهان صداي جيغ مادر بلند شد و همگي ما را به داخل اتاق کشانيد با جسم بي جان مادر رو به رو شديم مادر را به کمک حاج علي و دخترش به پزشک محلي برديم و دکتر بعد از معالجه گفتند که او سکته کرده و از گردن به پايين فلج است دنيايي از غم سراسر وجودم را فرا گرفت و با خود گفتم مادر به خاطر من و برادرم سکته کرد وقتي ديد که ديگر هزينه اي برايمان نمانده است.

 

خاطرات کودکي دکتر محمود حسابي :

بايد از زماني شروع کنم که پنج ساله بودم و خانه ما در ميدان شاهپور تهران بود . آخر بازارچه قوام الدوله کوچه پاييني کليساي ارمنه قرار داشت. خاطرات بسياري از خانه محل تولدم دارم هنوز هم وقتي که پايم روي سنگ ريزهاي کنار باغچه اي قرار مي گيرد به ياد آن خانه مي افتم . من و برادرم براي پدر و مادرم خيلي عزيز بوديم و آنها آرزوي هاي زيادي براي ما داشتند يادم مي آيدکه غلام سياه خانه مان يعني نوروز پناهگاهي جزء مادرم نداشت .

به ياد مي آورم که چهار سال داشتم و روي پله ها روبه روي حوض با خانم نشسته بوديم خانم برايم تعريف مي کردند که چند ماهي نمي گذشت که مرا به دنيا آورده بودند مرا در بغل گرفته بودند و برادرم در بغل و دامان حاجيه طوبا خانم مادر بزرگم بود.

مرحوم آقاي نظرالسلطان عسگري که نوه دايي مادرمان مي شدند و از افراد سرشناس فاميل بودند و ضمنا مقام والايي در دادگستري داشتند به خانه ما آمده بودند تا ما را ببيند اول برادرم محمد را بغل گرفت و درباره آينده او گفت: من حدس مي زنم محمد وقتي بزرگ شود درس بخواند و طبيب بشود فکر و طبعش هم طوري است که ثروت زيادي گرد مي آورد ، بعد نصرالسلطان مرا در آغوش مي گيرد و مدت طولاني اي در چشمانم نگاه مي کند و بعد مي گويد اين پسر عجيب است عجيب !

محمود آدم فوق العاده اي خواهد شد ، او جامع العلوم خواهد شد او دانشمند مي شود و افراد بسياري از او سود خواهند برد نام او جاودان خواهدشد اما با اين حال مال منال چنداني نخواهد آورد.

پدرم مي گفتند: وقتي طي سالهاي بعد از سوي مادرم اين حرفها را مي شنيدم فکر مي کردم براي دلخوشي ما و جبران ناراحتي هاي من اين حرفها را مي گويند ، اگر اين حدس من درباره حرفهاي مادرم درست نباشد بايد بگويم: دست کم آقاي نصرالسلطان هرگز سختي ها و ناراحتي هايي را که من بايد در سالهاي بعد با آن دست پنجه نرم کنم نمي دانست.

از لحن بيان پدرم معلوم بود که خيلي راضي نيستند درباره دوران کودکي شان حرف بزنند و باز هم مشخص بود که برخي از قسمت ها را که مربوط به دوران کودکي شان مي شد برايم بيان نمي کنند اما ظاهرا به خاطر خواهش و درخواست من پذيرفته بودند.

 

پدر ادامه داد: بگذار قصه کودکي ام را از زماني شروع کنم که به بغداد رفتيم : جد شما يعني پدر بزرگ من آقاي معزالسلطان اسم کوچکشان علي بود و ملقب به حاج يمين الملک از افراد سرشناس و برجسته هيئت وزيران بود. يک روز به خانه ما آمد از اين تعجب کرديم که چرا صبح به اين زودي نزد ما آمده است پدرم يعني آقاي عباس حسابي ملقب به معزالسلطنه از آن جايي که ايشان را نزد خود فرا نخوانده بود حدس زد که بايد مسئله مهمي در ميان باشد. پدر بزرگ به پدرم گفت : که بايد به عنوان قنسول يا به اصطلاح به عنوان نماينده دولت به شامات بروي . شامات آن موقع شامل سوريه و لبنان فعلي مي شد و همه تحت سلطه ترک هاي عثماني بود و مرکز اين سرزمين ها آن موقع بيروت محسوب مي شد.

 

من و برادرم هرگز نمي دانستيم که اين سفر بيش از يک سال به طول مي انجامد. آن زمان وسيله سفر درشکه ، کجاوه ، اسب و قاطر بود.

بعد از چند روز سفرمان آغاز شد از تهران به شاه عبدالعظيم و از آنجا به قم و کرمانشاه سفر کرديم و از کرمانشاه به طرف کربلا و نجف و بغداد و دمشق حرکت کرديم و از آنجا عازم بيروت شديم. سه ماه در بغداد و کربلا مانديم بعد از اين مدت به طرف دمشق حرکت کرديم و چهارماه هم در آنجا مانديم بعد از اين که پدرم گزارش هايي براي دولت نوشت به سمت بيروت حرکت کرديم.

 

بيروت شهري زيبا و خاطره انگيز بود خانه سفير در بيروت ، خانه بزرگ و مجللي بود و شادي هاي کودکانه در سال نخست اقامت مان در بيروت برايمان بسيار بود.

 

مادرم زني قانع و فداکار بودند و اصلا تمايلات مادي و ثروت اندوزي نداشتند اما بر عکس پدرم ، پدر مدام در حال حساب و کتاب بود اين املاک اش در ايران چه وضعي دارد ؟ يا اين که از دولت چه سمتي بگيرد که بهتر باشد؟ مدام براي کسب پست هاي بالاتر با تهران مکاتبه مي کرد و همين کار ها باعث مي شود مادرم ناراحت بشوند اما مادر زني نبودند که به روي خودشان بياورند. بعد از مدتي پدر تصميم خودش را گرفت تا براي به دست آوردن خواسته هاي مادي و کسب قدرت به ايران باز گردد و من و برادرم را به يک مدرسه شبانه روزي در بيروت بسپارد زيرا بيروت به اروپا نزديکتر بود و مدارسش به مراتب بهتر و پيشرفته تر از تهران بود . همچنين براي نگهداري از ما دايه هايي را در نظر گرفته بود و مي خواست با مادر به ايران باز گردد وقتي ما هم از تصميم با خبر شديم چيزي نمانده بود که از غصه دق مرگ بشويم مگر مي شود که ما غريب و تنها به دور از پدر و مادر آن هم در شهري به آن بزرگي تنها باشيم باور کردنش مشکل بود آيا فقط به بهانه تحصيل من و برادرم پدر مي توانست ما را بي خانواده و بي تکيه گاه رهاکند؟اما خداوند مادري مهربان و با گذشت به ما عطا کرده بود ، مادر تصميم گرفتند که پيش ما بماند و همراه پدر نروند و گفتند من مي خواهم خودم فرزندانم را بزرگ کنم نه دايه ها . پدر براي کسب لذايذ دنيا تصميم خود را گرفته بود او يک باره و در کمال خونسردي ما و مادرم را در بيروت گذاشت و راهي تهران شد. از آن پس پدرم هزينه زندگي ما را هر چند ماه يک بار مرتب به سفارت بيروت مي فرستاد و ما از اين بابت مشکلي نداشتيم.

حدود يکسال از سفر پدرم به شهر تفرش مي گذشت يک روز عصر پيشکار پدرم که اوامر او را اجرا مي کرد و مردي خشن و بسيار سرد بود و خيلي با پدرم هم خلق و خو بود به منزل ما آمد و در خانه را زد ، وقتي در را باز کردم گفت: با خانم جناب قنسول مي خواهم صحبت کنم من به مادر خبر دادم و مادرم بعد از تعويض لباس به داخل سرسراي جلوي عمارت آمدند و به من اشاره کردند که پيشکار را راهنمايي کنم . مادر کنار ميز بلند داخل سرسرا ايستادندتا پيشکار هم مجبور شود بايستد ، مادر نکات دقيق و ظريفي را رعايت مي کردند ، من در صورت پيشکار يک نوع شيطنت کينه و خشونت مي ديدم و در صورت مادرم نوعي نگراني را احساس مي کردم البته رفتار با صلاحت و جدي و مطمئن مادرم باعث شده بود پيشکار جرات بيان خواسته اش را از دست بدهد پيشکار من و من مي کرد تا مادر به او گفتند : حرف تان را بزنيد چرا اين دست و آن دست مي کنيد؟ اي کا ش لال مي شد و هيچ وقت پيغام پدر را به ما نمي رساند ولي اين طور نبود و او لب به سخن گشود و گفت که پدر ديگر هزينه اي براي گذراندن زندگي به ما پرداخت نمي کنند و خواسته بود که هرچه زودتر ما آنجا را ترک کنيم مادر که حسابي جا خورده بودند با حيرت و تعجب پرسيدند حتما جاي ديگري را براي ما در نظر گرفته اند چرا درست سخن نمي گوييد ، پيشکار با لحني بي اعتنا و خونسرد ادامه داد که آقا دستور داده اند ظرف يک هفته بايد خانه را تخليه کنيد در عين ناباوري مادر از پيشکار در خواست نامه اي که از سوي پدر آورده بودند را کردند و نامه را خواندند و حقيقت داشت ، مادر را وحشتي عميق در آغوش گرفت .

آقاي معز السلطنه به تهران مي آيد تا ثروتي بيشتر گرد آورد و از آنجايي که خانواده خود را در بيروت رها کرده با خانمي به اسم همدم الدوله از خانواده سلطنتي قاجار بود آشنا مي شود و با او ازدواج مي کند با اين کار معزالسلطنه شاه مي شود و موقعيت بسيار خوبي براي شرکت در مهمانيها ي دربار است .

معزالسلطنه بعداز چند ماهي از خانم جديد خود مي خواهد که با شاه صحبت کند تا مقام بالاتري را تصاحب کند.متاسفانه شرط خانم همدم الدوله رها کردن زن و فرزندان و قطع خرجي و اخراج آنها از سفارت بود تا همسر اول و فرزندانش را از بين ببرد. از انجا يي که معزالسلطنه حاضر بود براي کسب موقعيت و مقام بالا دست به هر کاري بزند بنابراين شرط زن دوم خود زا پذيرفت و دست به کار شد. حال اين که آقاي حاج يمين الملک که آن روز ها وزير دارايي بود مي توانست به ما کمک کند اما ما هر چه نامه نوشتيم به دستور خانم همدم الدوله نامه ها به دست پدر بزرگ نمي رسيد حتي پدر بزرگ مستمري که جداگانه براي ما در نظر گرفته بودند اما پدرم مستمري را هر ماهه دريافت مي کرد. واقعا عجيب است؟به قول پدرم اگر انسان بخواهد کسي را اذيت کند هيچ موجود ديگري به پايش نمي رسد.

دسيسه پدر براي نابودي خانواده :

روزگار به همين منوال گذشت تا اين که ما 9 ساله شديم يک روز پدرم پيش ما آمدند چون همسر دوم پدر از زنده بودن ما آگاه شده بود و همين مساله باعث نگراني او شده بود وبه پدر دستور داده شده بود که به بيروت بيايد و مادر را با خود سوار کشتي کنند و من و برادرم را به بهانه تحصيل در بيروت بگذارند از آنجايي که مادر نگران آينده ما بود پيشنهاد پدر را پذيرفتند و همراه پدر راهي شدند ما خيلي نگران بوديم چراکه ماجرا طبيعي پيش نمي رفت ديري نگذشت که فهميديم همه اين ماجراها دسيسه اي بيش نبوده و معزالسلطنه براي نابودي ما به بيروت آمده است وقتي که ما در تهران بوديم غلامي داشتيم به اسم نوروز که او هم همراه پدر بود وقتي که از ماجرا باخبر مي شود نزد مادرم مي روند و همه چيز را به مادر مي گويند و از ايشان مي خواهند که هرچه زودتر خود را ازاين دسيسه شوم نجات دهد .

 

مادر وقتي که از ماجرا با خبر مي شود دست به کار مي شود و سرش را به لبه تيز و آهني ستون کشتي که از پشت به آن تکيه داده بود به شدت هر چه تمامتر مي کوبند که بر اثر اين ضربه سرشان شکاف عميقي بر مي دارد به طوري که زمين کشتي پر از خون مي شود به معزالسلطنه خبر مي رسانند او هم به محض ديدن صحنه مادر را به بيرون از کشتي مي برند و همان جا رهايش مي کنند به خيال اينکه از خون ريزي شديد جان سالم به در نخواهد برد اما به خواست خدا مادر زنده مي ماند و با اين فداکاري و تن افليج خود و ايمان راسخ نزد من و برادرم باز مي گردد و معزالسلطنه دست خالي به ايران مي رود.

فاجعه بعدي مربوط به 14 - 15 سالگي من و برادرم مي شود که همسر دوم پدرم باز از سلامتي ما مطلع مي شود و باز پدر را به قصد نابودي ما به بيروت مي فرستد که با دلسوزيهاي حاج علي، باز نجات پيدا کرده و براي آنکه پدر بار ديگر مزاحم ما نشود به جنوب بيروت شبانه اثاث کشي کرديم به طوري که جزء حاج علي کسي از ما خبرنداشت . بله زندگي گاهي خيلي سخت و غير قابل تحمل مي شود انگليسي ها در هنگام سختي ها و تصميم براي انجام دادن کاري به بچه هايشان مي گويند : که تا جايي که مي تواني ببيني و مي تواني بايستي مقاومت کن . من تقريبا اين کار را از کودکي ام آموختم.

در آن دوران مهمترين مساله اين بود که مادري حامي ، معتقد ، متدين و سخت کوش داشتيم با اينکه سکته کرده بود و افليج بود و بيشتر وقتها در بستر بيماري به سر مي بردند اما هيچ گاه نااميد نمي شد و لحظه اي از تربيت و آموزش ما غافل نمي شدند و همين باعث اميدواري و شادي ما مي شد. کار به جايي رسيده بود که ديگر پولي برايمان باقي نمانده بود و چيزي هم براي خوردن نداشتيم من و برادرم ليفه خرما را مي کنديم و با شمع مي تابانديم تا بند کفش درست کنيم و به مغازهاي بيروت سري مي زديم تا هرکس که باري يا کالايي دارد برايش جابجا کنيم تا بتوانيم خرج داروهاي مادر را در آوريم.

در آن هنگام قند پيدا نمي شد و ما از ميوه هاي شيرين ((خروب)) استفاده مي کرديم و مقدار زيادي جمع آوري مي کرديم و نصف آن را خشک مي کرديم براي زمستان هرچند که اين ميوه وقتي خشک مي شد خيلي جويدنش سخت بود اما ما خوشحال بوديم و چاره اي نداشتيم.

 

من با تلاش زياد توانستم ديپلم نجات غريق را بگيرم پس تابستانها به 20 بچه هم قد خودم آموزش مي دادم شنا در سواحل مديترانه آن هم در عمق زياد کار بسيار دشواري بود ديگر روزها همين طور مي گذشت تا زماني که کار داشتيم اوضاع بد نبود اما وقتي بيکار مي شديم شبها من و برادرم داخل کوچه ها راه مي افتاديم و نان خشک جمع مي کرديم آنها را مي شستيم و روي پارچه اي خشک مي کرديم و بعد استفاده مي کرديم با اين حال هيچ گاه به ياد نمي آورم که مادر لب به شکوه و نا رضايتي باز کنند هيچ وقت غصه بي پولي را نمي خوردند تنها نگراني او از بابت درس ما بود که او را عذابي دشوار و سخت بود. اين بود که مادر تصميم گرفت راز دل را با حاج علي در ميان بگذارد با اين که مي دانستند او درگير مسائل خود است ولي چاره اي نبود پس از حاج علي خواهش کرد تا مدرسه رايگان و يا با هزينه کم براي ما پيدا کند و او هم پذيرفت به هر حال هيچ مدرسه اي جزء مدرسه روحانيون رايگان نبود و ما مجبور بوديم که براي درس خواندن نزد کشيش هاي فرانسوي بيروت برويم با نگراني هايي که از جانب مادر با آن حال شان داشتيم پذيرفتيم و فکر کرديم که اين کار باعث خوشحالي بي اندازه مادر مي شود . نگراني من از بابت مادر خيلي بيشتر از اين ها بود چون بايد 6 شبانه روز آنجا باشيم و فقط يک شب اجازه داشتيم که کنار مادر باشيم.

 

 

 

خاطرات دکتر ايرج حسابي فرزند پروفسور محمود حسابي :

پدر روي تخت دراز کشيده بودند و مي لرزيدندو مثل کوره در تب مي سوختند احساس مي کردم تختشان از شدت لرز اندامشان به ديوار مي خورد.

با خودگفتم اين ديگر چه بيماري است که حتما بايد هرسال به سراغ پدر بيايد و ايشان را زجر دهد. بيماريشان سخت بود و تب راحتي را از ايشان سلب کرده بود مادر بالاي سر پدر نشسته بودند و مرتب با حوله اي عرق را از پيشاني شان پاک مي کردند مادر براي معالجه پدر از داروهاي گياهي استفاده مي کردند داروهايي نظير: گل بنفشه ، شير خشت و ترنجبين و گنه گنه يا به اصطلاح فرنگي ها کنين بود که براي درمان مالاريا هم از آن بهره مي بردند.

هر وقت پدرم بيمار مي شدند يا قلبشان ناراحت بود و تب لرز داشتند از خود بي خود مي شدند و اين کلمات را با لحني بسيار آرام و غمگين تکرار مي کردند: آيا لزومي داشت آقاي معزالسلطنه به دو بچه کوچک در يک مملکت غريب آن هم در وسط جنگ جهاني اول گرسنگي بدهند؟

 

خيلي کنجکاو شده بودم که معني اين جمله يا اين حرفها را بفهمم اما با توجه به حال پدر نمي توانستم از ايشان بپرسم . مادر هم هيچ وقت پرده از اين معما بر نمي داشتند زيرا نمي خواستند ماجرايي را تعريف کنند که به گونه اي مربوط به اقوام پدر شود و يکي از نزديکان پدر نزد ما تحقير يا سبک بشود. يادم مي ايد که ان روز پدرم ميان هذيان گفتن بيدار شدند و به من و مادر نگاهي کردند و گفتند: افسوس که سرما خورده ام و نمي توانم آقابيزي را ببوسم - پدرم به جاي اين که مرا به نام خودم ايرج صدا بزنند اين اسم را که به عنوان اسم خودي و اسمي که در منزل مرا صدا مي کردند و به معناي آقاپسر بود روي من گذاشته بودند - بعد رو به مادرم کردند و گفتند: با مراقبتهاي مادر خيلي زود خوب مي شوم .در حالي اين حرفها را به ما زد که ما اصلا انتظار نداشتيم با بيماري و تبي که ايشان را از پاي در آورده بود از ما دلجويي کنند.

اصولا بايد بگويم پدر مرد بسيار مهربان و بزرگواري بودند تا کمي حالشان بهتر مي شد بلند مي شدند و روي تخت مي نشستند و با اين کار سعي مي کردند ناراحتي و غصه را از منزل و اهالي خانواده دور کنند.

پرفسور به خاطر مطالعه زياد در نوجواني و به خاطر اين که پولي براي تهيه عينک نداشتند از همان بچگي چشم شان ضعيف شده و نمره عينک شان 5/13 ونزديک بين بود چشمان پرفسور علاوه بر آستيگمات داراي ناراحتي دو بيني هم بود ، به همين دليل وقتي مي خواستند بخوانند فقط از چند سانتي متري مي توانستدند چيزي را ببينند يا بخوانند آن هم بدون عينک ، وقتي پدر عينکشان را زدند ما را بهتر ديدند و لبخندي پر از مهر و محبت زدند و بعد رو به مادر کردند و گفتند: شما را خيلي خسته کردم اما با مراقبتهاي شما خوب شدم. پدر با اينکه کاملا خوب نشده بودند از فعل خوب مي شوم استفاده نمي کردند بلکه مي گفتند خوب شدم.

من با اين که سن کمي داشتم اما احساس مي کردم که تا چه اندازه پدر ومادر به يکديگر احترام مي گذارند آنها هميشه در حضور ما تمام کارهاي يکديگر را تائيد مي کردند. به خصوص آن چه با همه اعتقاد و ايمانشان انجام مي دادند ، آنها مي دانستند که هر انچه براي هم انجام مي دهند همراه شوق ، عشق و اعتقاد است.

پدر رو به مادر کردند و گفتند: زماني که در سوريه بودم از يکي از سرپرستهاي کارگاه راهسازي جمله اي ياد گرفتم . او هميشه مي گفت(( المعده ام کل داء و الحميه ام کل دواء.)) بعد رو به من کردند و گفتند خوب بگو ببينم معني اين جمله چيست؟ با شادي فراواني گفتم : معده مادر همه ناخوشي هاست و تب مادر همه داروهاست پدر لبخندي زيبا و دلنشين روي لب هايش نقش بسته بودتشويقم

  انتشار : ۴ آذر ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 812

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما