مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1696
  • بازدید دیروز : 3600
  • بازدید کل : 13090434

مرگ سياوش در شاهنامه


مرگ سياوش در شاهنامه

 

داستان سياوش يكي از سوگنامه هاي اصلي شاهنامه را تشكيل مي دهد و كيخسرو هم كه آخرين چهره اساطيري شاهنامه است.

سياوش يك نام اوستايي بنام قهرمان سياه است. او دو چهره برجسته دارد؛ يكي چهره اساطيري و ديگري چهره حماسي. اين دو چهره او زمينه هايي متفاوت ولي ريشه هايي يكسان دارند. سياوش اسطوره جزو ايزدان است و قداست دارد. او را نماد پاكي و رستگاري و خداي مرگ راستين و شهادت مي دانند. البته خداي گياهي نيز به شمار مي آورند چرا كه بعدها از خون او گياه مي رويد. استاد مهرداد بهار، سياوش را باز مانده آيين قديمي و اصيل در بين النهرين مي نامد و آورده است كه ايزدي بوده است به نام تموز كه او را بسيار شبيه به سياوش مي دانند؛ چرا كه اعتقاد براين بوده است كه تموز در زمستان شهيد مي شود و دوباره در ابتداي بهار زنده مي شود و با زنده شدنش گياهان و نباتات مي رويند.

سوگ سياوش در ايران قديم گرامي داشته مي شده است و حتي در بخارا و نقاطي ديگر براي او سوگواري مي كرده و او را ايزد شهادت مي دانسته اند. مرگ او يكي از اندوهبارترين مرگهايي است كه در حماسه هاي ملي جهان به ثبت رسيده است. اين مرگ كه بسيار ناجوانمردانه صورت گرفت در دوره آميختگي رخ مي دهد كه البته با رستگاري و رهايي ايرانيان به پايان مي رسد.

سياوش در حماسه نيز پهلواني است كه فرزند كيكاووس است. نه تنها ايزد نيست بلكه يك انسان است و قبلا نيز ذكر شد كه خدايان اساطيري در حماسه تبديل به قهرمانان زميني مي شوند. سياوش حماسه قرباني دسيسه هاي دربار كاووس مي شود. البته سودابه است كه باعث و باني تمام اين دسيسه هاست. او ايراني نيست بلكه اهل هاماوران در جنوب غربي ايران است كه اصيلتي عرب دارد. در آن زمان هاماوراني ها جزو دشمنان ايران بودند و اصولا اين وصلتها در جريان صلح نامه ها و براي آشتي دو ملت انجام مي شوند و اينجاست كه درمي يابيم او به هيچ وجه ايران دوست نبوده است و به نوعي در پي جبران ستمهاي قديم ايران به آنهاست.

داستان از اين قرار است كه سودابه عاشق سياوش مي شود و همان عشق است كه باعث طرد و نهايتا نابودي سياوش مي شود. در ادامه مي بينيم كه سياوش از سودابه دوري مي كند و سودابه به منظور تلافي كردن به دسيسه چيني مي پردازد. نزد كاووس می رود و اذعان مي كند كه سياوش قصد تعرض به وي را دارد. كاووس با وجود آنكه مي داند كه پسرش سياوش گناهكار نيست ولي براي اثبات اين قضيه آزمايش عبور از آتش را به اجرا مي گذارد.

در ايران باستان براي اثبات گناهكاري يا بي گناهي متهم دو روش را بكار مي بردند:

اول اينكه آتش بزرگي همانند آتشي كه زرتشتيان در آتشكده ها داشتند برپا مي كردند و فرد را از آن عبور مي دادند. اگر سالم بيرون مي آمد بي گناه بود در غير اين صورت حتما كشته مي شد. ديگر اينكه آب گوگردداري را كه سوگند نام داشت به فرد مي خوراندند. واژه سوگند خوردن هم از آنجا نشات مي گيرد و معناي آن آب گوگرددار خوردن است. سياوش از اين آزمون دشوار سالم بيرون مي آيد و همانند يوسف از آتش به سلامت عبور مي كند. البته تفاوت او با يوسف اينست كه يوسف پس از اين ماجرا رو به اعتلاء و پيشرفت مي رود ولي سياوش افول مي كند و تباه مي شود. در ادامه داستان هم مي بينيم كه او سودابه را مي بخشد و از كشتن سودابه صرف نظر مي كند. سپس جنگي ميان ايران و تورانيان درمي گيرد و افراسياب به ايران حمله مي كند. سياوش هم با اجازه گرفتن از كيكاووس داوطلبانه به جنگ مي رود تا خود را از اين مخمصه و تهمتي كه به او زده اند برهاند و هم احساس مي كند كه ادامه حياتش در ايران جايز نيست. كاووس هم براي خلاص شدن از دست سياوش از اين پيشنهاد استقبال می کند و سپاهي را به ياري سياوش مي فرستد.

پس از هفت سال جنگ و درگيري بالاخره سياوش و افراسياب صلح مي كنند و پيمان نامه اي بين خود به اجرا مي گذارند. كاووس كه ازاين صلح نامه مطلع مي شود به سياوش پيغام می فرستد و از او مي خواهد كه گروگانها و اسرايي را كه از تورانيان گرفته است بكشد و پيمان را زير پا بگذارد ولي سياوش هرگز اين كار را نمي كند؛ چرا كه او نماد نيكي و وفاداري به عهد است و بنابر سنت اوستا عمل مي كند كه مي گويد: «پيمان خود را نشكن حتي اگر با دشمن باشد». سپس مخالفت شديد كاووس را مي بينيم و سياوش درمي يابد كه ديگر اميدي براي بازگشت به ايران نيست و چنانچه برگردد حتما توسط كاووس دستگير مي شود؛ چرا كه كاووس تصور مي كند كه سياوش با افراسياب همدست است. از اين رو سياوش به عنوان يك ايراني اصيل مجبور به زندگي در سرزمين دشمن مي شود. افراسياب وزيري داشت بنام پيران ويسه كه فرد خردمندي بوده است. او افراسياب را مجاب مي كند تا سياوش در توران زندگي كند و حتي دختر افراسياب را به همسري او در مي آورند. سياوش نيز به ناچار سالها زندگي در سرزمين بيگانه را مي پذيرد و در آن سرزمين دو شهر و كاخ بزرگ بنا مي كند: يكي «كنگ دژ» و ديگري «سياوش كرد». اين دو كاخ عظيم و قدرتي كه سياوش دارد رشك دشمن را برمي انگيزد و دشمنان عليه او توطئه هايي انجام مي دهند؛ چراكه احساس مي كنند سياوش قصد دارد در آنجا قدرت بگیرد و حكمراني كند. در راس اين دسيسه ها گريسيوز، برادر افراسياب است كه با او صحبت مي كند و نظر او را نسبت به سياوش برمي گرداند. در واقع سياوش، هم در ايران و هم در سرزمين دشمن دچار دسيسه و نيرنگ مي شود. كم كم اين تهمت ها و توطئه ها به قدري زياد مي شود كه افراسياب به سیاوش به چشم دشمن مي نگرد و به دستور او سياوش را در «سياوش كرد» گردن مي زنند و به شهادت مي رسانند.

مرگ سياوش جنبه اساطيري نيز دارد چرا كه از خون او گياهي بنام پرسياوشان مي رويد. در سوگ سياوش ما آيين هاي زيادي در ايران قديم داشته ايم. نمونه آن در كتاب سيمين دانشور است كه مي بينيم مردم فارس آيين سووشون را داشته اند. حتي در منطقه كهگيلويه تا همين سي سال قبل آيين سوسياوشون را گرامي داشته اند كه همان سوگ سياوش است.

ما در آيين ايراني نكته اي جالب توجه داريم و آن حاجي فيروز است. به گفته مرحوم بهار، پيراهن سرخي كه حاجي فيروز برتن دارد نماد خون سياوش است و چهره سياه وي هم نماد مرگ سياوش مي باشد و برگرفته از نام وي «قهرمان سياه» نيز هست. البته بيشتر هم به اين ارتباط دارد كه او از دنياي مردگان به دنياي زندگان مي آيد و نويد شادي و نوروز است. در واقع داستان شهادت او برگرفته از باور قديمي زرواني گري نيز هست كه به هرحال اين مرگ بايد رقم بخورد و فقط تضاد بين خير و شر نيست، بلكه اين تقديرگرايي است كه شادي، پايان جهان و هزاره رستگاري را رقم مي زند و نور بر ظلمت پيروز مي شود.

در پايان داستان سياوش، پسر او كيخسرو انتقام پدرش را از تورانيان مي گيرد و باعث رهايي و رستگاري ايرانيان مي شود و همين كين ستايي هم از آيينهاي قديمي و اصيل ايرانيان بوده است. شهادت سياوش را با تصليب حضرت عيسي مسيح هم مقايسه نموده اند؛ چون روزي كه او كشته مي شود آسمان تيره مي شود و طوفاني تيره سراسر جهان را فرا مي گيرد كه درست همانند زمان پس از تصليب حضرت مسيح است.

حال به سرگذشت كيخسرو مي پردازيم. همانطور كه مي دانيد كيخسرو از كيانيان است. كيانيان سلسله اي دين آور و روحاني بودند كه كاوي هم نام داشتند. كي به معناي فرزانه و دانا مي باشد و خسرو هم معناي خوشنام مي دهد. در ادبيات هندي او را از ياران ايندرا مي دانند كه خداي بزرگ جنگ است و شخصيت جنگاوري و انتقامجويي او در اساطير هندي نيز به چشم مي خورد. او واپسين چهره دوره اساطيري شاهنامه است و در دوره رستگاري واقع است. زماني كه سياوش مي ميرد پيران ويسه به نوعي زن و فرزند سياوش را نجات مي دهد و آنان را در خفا به ايران مي رساند. كيكاووس كناره گيري مي كند و سلطنت را به كيخسرو واگذار مي كند؛ چرا كه خود را در مرگ سياوش مقصر مي داند اما بعضي از پهلوانان به مخالفت مي پردازند و شرطي را براي سلطنت مي گذارند كه آن شرط فتح «بهمن دژ» است. در ميان پهلوانان تنها كيخسرو است كه موفق به فتح بهمن دژ مي شود. او بهمن دژ را فتح مي كند و در آنجا آتشكده اي بنا مي كند. اين نمايانگر ديدگاه ديني كيخسرو نيز هست كه دژ بت پرستان را تسخير می کند و دين بهي را گسترش مي دهد. او علاوه بر پهلواني، شخصيت ديني و آرماني دارد.

به هرحال او به سلطنت مي رسد و سپس 40 سال به جنگ با تورانيان مي پردازد. در واقع او ناجي ايران و مغلوب كننده افراسياب است. افراسياب شكست مي خورد و آواره و فراري مي شود و تمام توران زمين به دست ايرانيان مي افتد. يكي از پهلوانان، افراسياب را كه پنهان شده بود اسير می کند و به ايران مي آورد. در ايران كيخسرو او را گردن مي زند و انتقام سياوش را از او مي گيرد.

در شاهنامه و حماسه ايراني، دو نوع پادشاهي به چشم مي خورد. يكي حكومت آرماني است مانند حكومتي كه كيخسرو انجام داد و ديگري حكومتي مانند حكومت گشتاسب است كه نمونه حكومت جبر و ظلم و ستم است. در ابيات پاياني هر داستان به خوبي در مي يابيم كه فردوسي مدافع حكومت آرماني بوده است.

آنچه كه در مبارزات كيخسرو اهميت دارد فقط زور بازو و دلاوري هاي وي نيست، بلكه عزم ملي و اتحاد ايرانيان در آن اهميت دارد. در داستان كيخسرو مشاهده مي كنيم كه تمام اقشار ملت متحدند و عزم ملي و ديني در آنان به چشم مي خورد و درمي يابيم كه در يك برهه زماني خاص، ايرانيان همدل و يكپارچه شده اند و پس از 40 سال مبارزه موفق مي شوند استقلال ايران را رقم بزنند.

نكته جالبي كه در شخصيت كيخسرو وجود دارد و در شخصيتهاي ديگر شاهنامه وجود ندارد اينست كه او عملكردي نامتعارف و فرازميني دارد و مانند شخصيتهاي انساني عمل نمي كند.

يكي از وجوه شخصيتي او اينست كه پس از 60 سال حكومت از سلطنت كناره گيري مي كند. يعني شخصيتي كه پس از سالها توانست سالار ايران و جهان شود به يكباره به سلطنت پشت مي كند و اين البته در اوج قدرت اوست. كيخسرو پس از يك هفته نيايش تمام فرماندهان و پهلوانان را دعوت مي كند و در نزد آنان با حكومت و فرمانروايي خداحافظي مي كند. او شب هنگام به سمت چشمه اي مي رود و ديگر از او اثري يافت نمي شود و از نظر شاهنامه جاودان مي شود. اين نشان دهنده آنست كه وي از نظر اساطيري دوباره به صورت ايزدان درآمده است و به آسمان مي رود. بنابراين او داراي بن مايه هاي ايزدي نيز مي باشد. اسب زيباي كيخسرو هم كه در اصل اسب پدرش سياوش بوده است، اسبي جادويي است و وي با سوار شدن برآن از نظرها پنهان می شود و به آسمان مي رود. اين اسب هم جنبه متافيزيكي و آسماني دارد. در واقع درست است كه سياوش به شهادت مي رسد اما كيخسرو اين درخت فروافتاده را دوباره سبز مي كند و ميوه اي كه از آن مي رويد، رستگاري است؛ همان كاري كه ايزد تموز كرده است. وي در زمستان مي ميرد و دوباره در بهار زنده مي شود و نتيجه اش شادي و سرسبزي بهار است. زمستان نماد مرگ گياهي و نباتي است و كيخسرو ميوه مرگ سياوش و نماد زندگي پس از مرگ است.

از لحاظ ديگر كيخسرو از همكاران سوشيانس مي باشد. سوشيانس منجي بشريت است و كيخسرو پس از عروج به آسمان در روز پايان جهان (البته به اعتقاد ايرانيان باستان) در كنار ساحل درياچه اروميه ظهور مي كند و رستاخيز را رقم مي زند. او نماد آرزوهاي يك ملت است و اوست كه آرزوي ملت ايران را كه همانا رستگاري است برآورده مي سازد. اين در اسطوره ها و حماسه هاي ايران تجلي يافته است.

اسطوره همانگونه كه گفته شد ويژگي هاي كهن الگويي يك ملت را بيان مي كند. كهن الگوي ملت ايران هم اينست كه درست است كه تيرگي و ظلمت بر جهان حاكم است ولي روزي سوشيانس و كيخسرو مي آيند و اهريمن را نابود می کنند و جهان نور را برپا مي سازند. اتفاقا اين روز را كه روز رستگاري است ششم فروردين مي دانند. چرا كه اين روز مقدس است و روز تولد زرتشت نيز هست.

آخرين نكته مهم در مورد كيخسرو جام اوست. شاهنامه برخلاف بسياري از تواريخ كهن و باستاني مثل تاريخ طبري كه جام جهان بيني را به جمشید منسوب كرده است؛ آنرا به كيخسرو نسبت داده است. اين موضوع بسيار جالب توجه است. جام جهان نما، جامي بوده است كه كل جهان در آن قابل مشاهده و پيشگويي بوده است. در اصل راهنماي بشر و ايرانيان بوده است. در واقع اين جام متعلق به كيخسرو بوده است و او با شخصيت ويژه خود اميدهاي ايرانيان را زنده مي كند و سرنوشت ايرانيان را با آن جام تغيير مي دهد. او با داشتن اين جام نماد يك انسان كامل است و اين وجه از شخصيت وي را در متون ديگر نمي بينيم.

شاهنامه فقط شخصيتهاي كهن را توصيف نكرده بلكه آنها را تحليل هم نموده است. شاهنامه، كيخسرو را كه از هر نظر به كمال رسيده است نماد انسان كامل و آگاه به جهان مي داند و شخصيت معنوي و والايي برايش قائل است. اين در حالي است كه هنوز در زمان شاهنامه و قرن چهارم ما متون عرفاني نداريم و متون و نگرش عرفاني از قرن پنجم شكل مي گيرد و در قرن ششم و هفتم به اوج مي رسد. در قرن سوم و چهارم كه عصر خردگرايي است متون عرفانی بسيار كم است. بنابراين كيخسرو را مي توان نخستين گرايش عرفاني در نظر گرفت؛ چرا كه او جهان را وداع مي كند و در اوج قدرت از سلطنت كناره مي گيرد و به آسمان عروج مي كند و اين يعني سيطره معنويت بر قدرت كه در متون آن زمان به چشم نمي خورد و چنين نمادي از يك انسان كامل نمي بينيم.

اين آغاز يك نگرش معنوي به هستي است. فردوسي اگرچه به داستان سرايي و حماسه و اسطوره پرداخته است ولي در پشت و وراء اين داستانها و تراژديها نتيجه و نگرش خاصي را مدنظر داشته است. نتيجه غايي داستانها و از جمله داستان كيخسرو كه همان مفهوم انسان كامل است براي حماسه سرا اهميت دارد. به راستي فردوسي يك شخصيت جهاني است. يك شخصيت جهاني به آينده بشر و آينده انسان اهميت مي دهد و فقط داستان و ماجراهاي سرگرم كننده بيان نمي كند، بلكه پيام نهايي او پيامي براي بشر و انسانهاست كه آزاده باش، سياوش گونه باش و....

به همين خاطر است كه فردوسي را حكيم خوانده اند. به راستي كه او حكيم و بسيار دانا و با ذكاوت بوده است. براي او در شاهنامه هميشه پيروزي نور بر ظلمت مهم بوده است و اين پيام آن حكيم براي ماست و به منظور آن سالها تلاش نموده و حماسه ها و سوگنامه هاي زيادي را خلق كرده است.

اين در حالي است كه ما هرگز دين خود را به آنان ادا نكرده ايم. فردوسي پا به پاي هومر كه او را بزرگترين حماسه سراي جهان مي نامند حركت كرده و حماسه هاي بزرگي را رقم زده است، ولي ما در شناساندن آن حماسه ها به جهانيان كوتاهي كرده ايم و حتي در شناساندن به مردم خودمان هم ناكام بوده‌ايم.

 

 

منبع:

برگرفته از سایت - باشگاه اندیشه http://bashgah.net/pages-34497.html

  انتشار : ۴ آذر ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1873

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما