مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1109
  • بازدید دیروز : 1990
  • بازدید کل : 13096422

یغما نیشابوری


من يكي كارگر بيل به دستم ، بر من

نام شاعر مگذاريد و حرامم مكنيد

یغما نیشابوری

بيش از 10 سال است كه يغما در نيشابور زندگي نمي كند و در هيچ جاي ديگر اين دنيا هم زندگي نمي كند . امروز اگر بخواهي او را ببيني با تمام كوشش نبوغ بشري ، باز هم كار به جايي نمي رسد . يغما 16 سال است كه روي در نقاب خاك كشيده حيدرش مي گفتند و خشتمال بود ، مرد بود و آزاده . در تمام روزهاي زندگيش كار كرد و در تمام ايام حياتش شعر گفت .

او در جايي مي گويد : (( من از همان روزهاي كودكي كه بزرگترهاي صومعه در شبهاي بي پاياني زمستان ، دور كرسي ، شاهنامه و امير ارسلان مي خواندند ، با لذت و ولع گوش مي دادم . شايد مي دانستم كه شعر در خونم مي جوشد )) .

از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجري شمسي ، حتي يك بار ، نام قدر ، نزاع و خشم را نبرد و حتي يك نظر ، چشم از فقر برنداشت . آخرين شب عمرش را زير يك سقف چوبي و در ميان ديوارهاي گلي كه با خشتهاي خودش سامان گرفته بود خوابيد و چنان آرامشي در درون داشت ، كه خوابش تا ابد خواهد پاييد .

در جاي ديگري مي گويد : (( نام شناسنامه من ((يغما)) است . اما مردم هنوز اين را باور نكرده اند . گمان مي كنند تخلص من است . مردم در بسياري از موارد گمان مي كنند ، مردم اند ديگر ! ))

تحقيقاً هيچ آدمي از ديدنش ، جسارتش ، محبتش و خشتش پي به شعرش نمي بردد ، اما از شعرش همه اينها بر مي آيد . در طول 20 سال كه عقل داشتنم ، مي ديدمش و مي شناختمش .

از هيچ انساني بد نگفت و هيچ حيواني را آزار نداد . آدمها انسانها ، حيوانها ، هر كدام در جاي خود بودند ، همه در جاي خود .

حيدر ، فرزند محمد و كشور يغما ، از مهاجران كوير يزد – خور و بيابانك – بود كه دو نسل پيش از حيدر ، براي زيارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت ، درماندند . هر طايفه به گوشه اي رفت و خانواده حيدر بيگ در صومعه مسكن گرفت .

حيدر ، پس از تولد تا 30 سال ، آدم خاصي نبود . شايد اصلاً آدمي نبود . بچه اي فقير ، كودكي شرور ، نوجواني نا آرام و عاشق پيشه ، جواني كنجكاو ، بي سواد و باز هم عاشق ، مردمي در آستانه نيمه عمر .

هنوز به درستي نمي دانم يغما چگونه يكباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فيلسوف بشود – به برخي رموز و دقايق ادبي ، تاريخ ادبيات ، علوم ديني و قرآن پي برد . آنچه از خودش شنيده ام اين است كه اين يك روند تدريجي و بطئي بود و در طول ده پانزده سال از ((آب ، بابا)) به سرايش شعر رسيد . مادرم اما اعتقاد ديگري دارد و چون با او مي ريسته ، نمي توان يكسره اعتقادش را انكار كرد ، اگر چه كاملاً هم پذيرفتني نيست .

او مي گويد : ((پدر خواب نما شد . او هيچ ، نه مي دانست ، نه مي خواند و يكباره . . . ))

(همسر يغما) سالها قبل از مرگش به ديگران گفته بود كه حيدر از سرباز خانه براي او نامه مي نوشته و مي فرستاده .

و هر چه بيشتر جستجو كردم كمتر به نتيجه رسيدم . نظر من همان است كه از يغما شنيدم. كوشش سالها ، قريحه ناب و خواهش بي انتها در دانستن به اين كار استوارش كرد.

بايد در حدود 40 سالگي ، او با اين ابياتش را سروده باشد و آخرين شعرش را دو سه روز قبل از مرگ . 24 سال و مي گفت كه 40 هزار بيت شعر دارد . هرگز اين گفته اش را نياز مردم و اشعارش را نشمردم . و آنچه از اين 40 هزار بيت شعر بشودش ناميد ، آنقدر است كه 40 ساعت مدام طول مي كشد بخواني و بفهمي .

بيشترين سطور زندگي اش را در عشق نوشته و در سياست ، هيچ نگفته است . اما همان گونه كه هر انساني – حتي شاعر هم نباشد از هر درس سخن مي گويد ، اين آشفته فقير و ازاد نيز در همه مقوله ، سخن دارد .

سبك اشعارش به تعبير ادبي ، سهل و ممتنع است و به روايت عوام ، همه فهم . به احتمال قوي نمي توانست مشكل سرايي كند ، هر چند از اين كار ، نفرت هم داشت . من مي گويم و هيچ استبعادي هم ندارد كه غلط كنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر يادداشتهايي در نجوم دارد كه فكاهيانه است . شايد هم به قول خودش پانصد سال ديگر آنها را بايد فهميد . حرف اضافي در اين بابها زياد داشت ، اما ، خوب شعر مي گفت ، مهربان بود ، از آدميت نصيبي برده بود . به هر كه اهل كار نبود – و عمدتاً كار يدي – دشنام مي داد و قيد نام را زده بود ، وقتي مادرش را مي ديد ، از ياد گذشته ها به سختي مي گريست و از رنج و فقر بي حد خالي سفرگان ، بس شكوه داشت .

نان اگر بردند از دست تو ، نان از نو بساز

جان اگر از پيكرت بردند ، جان از نو بساز

آب اگر بر روي تو بستند بي باكان دهر

تو ز اشك ديدگان ، جوي روان از نو بساز

سركشان را رسم خانه سوختن آسان بود

تا تو را دست است در تن ، خانمان از نو بساز

خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل

گر جهان تو برند از كف ، جهان از نو بساز

خيره سرها را ، سري باشد به ويران ساختن

گر كه ويران شد ، به رغم سركشان از نو بساز

شكوه ات از آسمان بي جا بود اي آدمي !

تو خداوند زميني ، آسمان از نو بساز

كيست خورشيد فلك تا بر تو صبحي بردمد ؟

خود بكوش و مطلعي بهتر از آن از نو بساز

شعر اگر شعر است و بر دل مي نشيند خلق را

گر زبانت لال شد يغما زبان از نو بساز

در طريق عشقبازي تا به كي بايد دويد ؟

تا به كي اميدواري ؟ بر هدف بايد رسيد

هر دو گيتي در بهاي يك نگه بايد فروخت

نقد جان گر خواست بهر بوسه اي ، بايد خريد

غرق خون به بايد آن جسمي كه بايد خاك شد

بر فراز دار به ، قدي كه مي بايد خميد

شهد شيرين شهادت خورده ، ني جام شراب

گر به زير تيغها دم بر نمي آرد شهيد

اي سوار مركب خورشيد ! خالي كن ركاب

زان كه راه عشق را با سينه مي بايد خريد

گر كه يغما ساكن كوي تو شد عيبش مكن

با پر و بال شكسته ز آشيان نتوان پريد

ارزش گويش نيشابوري :

گويند كه عمر و ليث صفار چون نيشابور را به زير نگين در آورد ، گفت : ((شهري را گرفته ام كه گل آن خوردني ، بوته آن ريواس و سنگهاي آن فيروزه است )) .

امروز اگر آن دلاور سيستاني بر نيشابور دست مي يافت جاي آن بود كه نخست از گرفتن شهري بر خويشتن ببالد كه گنجور گوهرستان واژه هاي ناب پارسي است .

گويش هاي محلي فارسي ، چه در جاي جاي ايران كنوني رايج باشد . چه بيرون از مرزهاي سياسي ، در حكم ذخاير ارزنده اي است كه انبوهي از واژه ها ، اصطلاحات امثال ، افسانه ها ، اشعار و تصنيف هاي فارسي را نگه داشتن و گردآوري ، ضبط ، تحقيق و نشر اهم آنها ضرورتي انكار ناپذير است .

نيشابور با آن گذشته درخشان تاريخي و فرهنگي ، تاريخ هنوز از عهده شمارش بزرگان و دانشوران اين سرزمين بر نيامده ، يكي از ارزشمندترين گونه هاي گويش فارسي را تا امروز پاس داشته است . حفظ تلفظ هاي درست و كهن ، همچون مراعات دقيق واو و ياي معلوم و مجهول ، حفظ بسياري كنايات ، استعارات و امثال برخي از وجوه از زندگي گويش نيشابوري است كه در اين نوشته بدانها اشارتي هست .

عناصر دستوري

در گويش نيشابور بسياري عناصر دستوري ارزنده بر جاي مانده كه برخي امروز متروك و ناشناخته است و شناسايي آنها بس سودمند تواند بود ، از آن ميان به ذكر چند پسوند بسنده مي كنم .

الف) «وك» (واو مجهول + كاف تازي ) . اين پسوند كه پس از اسامي و گاه اصوات مي آيد و معمولاً صفت نسبي مي سازد ، كاربرد بسيار دارد و هنوز زنده و تقريباً فعال است ؛ همانند :

-بادوك badok : خودپسند و پرافاده

-ترسنوك tersunok : ترسو ، گويا با وساطت نون وقايه

-گيلوك gilok : گل آلود

ب) «له» (لام مفتوح + هاي غير ملفوظ ) .

اين پسوند كه معناي نسبت مي دهد ، پس از اسامي قرار مي گيرد و اسمي ديگر مي سازد و موارد استعمال آن بسيار است ؛ همچون :

-آوله ahvla و اوله avla : آبله و تاول ، منسوب به «آو» (= آب)

-چله cala چاله ، گويا منسوب به «چه» (=چاه)

چيكله chikela : قطره . منسوب به «چيك» (صداي افتادن قطره) .

ج) «يخ» ( مصوت معلوم ياء + خاي معجمه ) . اين پسوند پس از اسامي معناي شباهت دارد و صفت مي سازد ؛ مانند :

-پتيخ pettikh : آشفته . ماننده به «پت» pat كه در نيشابور نخ در هم پيچيده و مانند آن را گويند .

-تريخ terikh : راست ايستاده . گويا ماننده به «تير»

-زرنيخ zernikh: بيمارگونه و زرد روي . گويا ماننده به «زر» با وساطت نون و قايه .

د) «او» ( مصوت الف + واو صامت ) . اين پسوند معناي شباهت دارد و پس از صفاتي مي آيد كه بر عيب و نقصان دلالت مي كند و صفتي ديگر مي سازد ؛ مانند :

-شلاو shallav : شل گونه

-كراو karrav : كر گونه

-لنگاو langav : لنگ گونه

ه) «نا» ( نون + مصوت الف ) . اين پسوند پس از صفات مي آيد و اسم مي سازد ؛ مانند :

-تنگنا tanguna : جاي تنگ

-سوزنا suvzuna & sevzuna : سبزه عيد

خزانه واژگان :

شناسايي واژه هاي ناشناخته متون پارسي كهن و بازيافت واژه هاي فنا شده فارسي از ميان گويش هاي موجود يكي از نيازهاي بنيادي زبان و ادب فارسي است كه گردآوري ، ضبط و تحقيق در گويش نيشابوري ، بخش چشمگيري از اين نياز را برآورده مي سازد .

گويش كنوني نيشابور از واژه هاي دخيل عربي ، تركي و زبان هاي ديگر تهي نيست ، اما راه يافتن اين واژه هاي بيگانه جاي واژه هاي بومي را تنگ نكرده بلكه لختي بر غناي آن افزوده است . حبات هزاران واژه ناب فارسي در گويش مردم اين سامان شاهد اين مدعا است . بسياري از واژه هاي نيشابوري در فرهنگها و متون كهن پارسي به كار رفته و ريشه بسياري را در زبانهاي ايراني كهن توان جست كه از اصالت ترديد ناپذير اين گويش حكايت دارد اما مي خواهم بگويم كه ارزش آن روي ديگر سكه بسي افزون تر است ، يعني واژه هاي نابي كه در فرهنگها و متون نيامده و آنها را نيشابوري مي شناسند . منتخبي اندك از واژه هاي جالب توجه نيشابور :

آغشگه aghushga : پنجره و دريچه كوچك جزء اول آن «آغش» (= آغوش) است .

ابوالفتح عمر بن خيام نيشابوري مشهور به عمر خيام در نيشابور متولد شد ، بر اساس شواهد گمان مي رود كه عمر خيام در سال 439 هجري قمري مطابق با 426 هجري شمسي و منطبق با سال 1048 ميلادي متولد شده است . و احتمالاً در سال 517 هجري قمري مطابق با 502 هجري شمسي و 1124 ميلادي وفات كرده است . او بدون شك بزرگترين رياضيدان عصر خود بوده و بر نجوم ستاره شناسي ، فلسفه و فيزيك و پزشكي مسلط بوده است . دانشمندي كه علاوه بر علوم فوق بر موسيقي و علوم اسلامي نيز صاحب بصيرت بوده است . متاسفانه بعد از تهاجمات پي در پي اقوام ترك و يورشهاي ظالمانه لشكر چنگيز خان مغول كه به ترتيب در قرون 6 و 8 هجري صورت گرفت تعداد بيشماري از آثار تاريخي ، ادبي و علمي ايران براي هميشه از دست رفتند .

در حقيقت فقدان اطلاعات مربوط به زندگي و آثار عمر خيام به علت وضوع چنين ويراني و غارت عظيمي است كه صورت گرفته است .

با اين حال اطلاعات مختصري كه درباره شخصيت چند بعدي او به دست آمدن است نشان مي دهد كه او انساني متفاوت ، محتاط و خردمند بوده و سرشتي عزلت جويانه داشته است . خيام در زمان حيات خود به خاطر تبحرش مورد احترام و ستايش قرار داشته و از او با القاب محترمانه اي چون ارباب و خداوند فيلسوفان و تالي ابن ايسنا ياد مي شده است .

يكي از قابل توجه ترين موفقيت هاي علمي عمر خيام تدوين تقويم سال شمسي بود . او كارش را به كمك گروهي از ستاره شناسان مشهور عصر خود در سال 452 هجري قمري آغاز كرد . اين تقويم پنج قرن قبل از تقويم گريگوري كه در سال 1582 ميلادي تنظيم شده تدوين گرديده است . در اين تقويم بطور مشخص اولين روز سال جديد ايراني يا نوروز را آغاز فصل بهار قرار داده است ، روزي كه با روز بيستم و يا بيست و يكم مارس برابر است . تقويمي كه عمر خيام تدوين كرده حتي امروز نيز يكي از دقيق ترين روز شمار هاي جهاني است ، تقويمي كه پس از جلال الدين ملكشاه سلجوقي حاكم آن روز ايران كه دستور تدوين اين اثر علمي را داده بود به تقويم جلالي مشهور گرديد . علاوه بر اين موفقيت علمي حدود بيست كتاب و رساله را به او نسبت داده اند . بي گمان هنوز نياز به پژوهش و بررسي است تا شايد روزس گستره كامل دانش و نبوغ اين حكيم فرزانه آشكار گردد ، زيرا تنها در آن صورت است كه ما قادر خواهيم بود دامنه وسيع علم و دانش اين شخصيت خيره كننده را ارزيابي كنيم .

جدا از آثار علمي منحصر به فردش ، عمر خيام اوقات خود را به نوشتن رباعياتي كه عمد تا به سئوالاتي فلسفي اختصاص داشته صرف كرده است . سوالات اساسي كه او در اشعارش مطرح كرده است پس از نه قرن از وفاتش و عليرغم پيشرفت هاي علمي انسان هنوز بي پاسخ مانده اند .

عمر خيام در رباعياتش ناداني و نااميدي انسان را در مواجهه با جهان وسيع و پر رمز و راز باز مي نمايد . يكي از دغدغه دائمي او ناتواني ما در توضيح و تفسير چگونگي آغاز و انجام اين جهان است . راستي چرا بايد انسان در دنيايي متولد شود كه سرانجامش مرگ است ؟ سئوالات مهمي كه انسانهاي بي شماري در طول اعصار و در سراسر جهان آن را از خود پرسيده اند اما هرگز پاسخ آن را در نيافته اند .

به دليل فقدان پاسخ به چنين سئوالات اساسي است كه عمر خيام راه چاره را در ترويج عشق براي زندگي و لذت بردن از شادي هاي زودگذري كه انسان در موقعيت گوناگون به دست مي آورد و جستجو مي كند مي داند . ترانه هاي عمر خيام اغلب از مي به عنوان سمبلي براي شادماني و فارغ شدن از خود استفاده مي كند .

احساس غير قابل اجتناب عدم امنيت ناشي از جنگ ها ، تغييرات مداوم كشور و زيان هاي ناشي از بيماريهاي فراوان ، عمر خيام و ديگر شاعران ايراني را وا داشته است تا بر اهميت زندگي در زمان حال تاكيد ورزند .

اما راجع به تقدير ،عنصري سرگردان در انديشه خيام كه بدون تفسير مي ماند : عاملي كه تا اندازه اي به دست خود انسان ساخته مي شود و تا حدي به ماهيت هر فرد و بسياري از پديده هاي زندگي مربوط مي گردد و يكي از جنبه هاي آفرينش هستي است فكر شاعر ما را رنجور مي كند . بنابراين بيچارگي انسان و فقدان درك جهان اطراف او منبع الهام براي نويسنده اين رباعيات زيبا شده است ، رباعياتي كه همچنان در ادبيات ايراني مطرح است .

انديشه خيام به شاهكار شعري او حياتي بخشيده كه تاكنون ارتباطش را حفظ كرده است . گر چه عمر خيام در طول زندگي اش به خاطر اشعارش كه آنان را پنهان داشته بود بهع شاعري شهرت نداشت اما تقريبا يك قرن بعد از مرگش چند رباعي به او نسبت داده شد . در قرن يعد سي و شش رباعي را جزو آثار او قلمداد كردند كه سي و چهار تا آن ها به پرسش هاي فلسفي اختصاص داشت . در سالهاي بعد تعداد اين رباعيات تا حدود يك هزار و دويست رباعي افزايش يافت . از آنجا كه عمر خيام مخصوصا محقق و دانشمندي بود كه به حوزه هاي متنوع علاقه مند بوده بنابراين غير ممكن است كه واقعا بيش از يك دهم رباعياتي را كه به او نسبت داده مي شود سروده باشد . لذا بايد در اين مورد شديدا محتاط بود ، زيرا تعداد كثبري از اين يك هزار و دويست رباعي از شأن فكري يا استاندارد هاي شعري كه از يك فرد خردمند و دانا انتظار مي رود خيلي به دور است . در رباعياتي كه احتمال زياد او سروده است ، عمر خيام لاف از شايستگي هاي شراب و خوشي هاي زندگي مي زند .او همچنين نظريات فلسفي اي را كه براي مفتيان دين غير قابل قبول است بيان مي كند و بدين ترتيب خود را در معرض خطر خشم كساني كه نگرش محدود به قوانين تحميلي ناشي از تفسير شان از اسلام ايجاب كرده بودند قرار مي دهد . به راستي مي توان تصور كرد كه عمر خيام رباعياتش را در هنگامه هاي تنهايي و تفكر مي سروده است و سپس آنها را براي اشخاصي كه او را به خوبي مي شناخته اند و در شك و انديشه او سهيم بوده اند مي خوانده است .

 

 

 

  انتشار : ۸ دی ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1811

دیدگاه های کاربران (0)

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما