فهرست مطالب
عنوان صفحه
چكيده 1
مقدمه 2
كليات 3
1- بيان مسئله و علل انتخاب موضوع پژوهش 3
2- اهميت پژوهش 4
3- اهداف پژوهش 5
4- روش پژوهش 5
5- پيشينه پژوهش 5
6- محدوديت هاي پژوهش 6
فصل اول : جغرافيايي تاريخي منطقه كرمانشاهان 7
فصل دوم : بررسي اوضاع سياسي اجتماعي پادشاهان صفويه 12
شاه اسماعيل اول 12
شاه طهماسب 27
شاه اسماعيل دوم 37
شاه محمد خدابنده 39
شاه عباس اول 42
فصل سوم : حكمرانان كرد دوره صفويه 45
فصل چهارم : بررسي نظام اداري دوره صفويه 90
نظام اداري كرمانشاهان در دوره صفويه 90
وضعيت كلهر در دوره صفويه 95
فصل پنجم : نتيجه گيري 99
منابع 103
چکیده
دولت صفویه یکی از دولتهای مهم در تاریخ ایران بوده است
به بخشی از تاریخ در غرب ایران و چگونگی اداره کرمانشاهان در عصر صفویه و رفتار حکومت صفویه با کرد ها مخصوصاً دوایل معتبر کلهر و زنگنه می پردازیم .
ایل کلهر پیش از روی کار آمدن صفویان تا ابتدای حکومت شاه تهماسب اول (984 ه ق ) دارای موقعیت تقریباً مستقل یا خود مختار بوده است. که بعدها با دربار صفوی ارتباط پیدا کرده و 500 نفر افراد به عنوان« یا ساقی » را آماده خدمت در ارتش صفوی کرده است ایل کلهر از سال (998ه ق ) تحت حکومت عثمانی قرار داشت تا اینکه در سال (1012 ه ق ) شاه عباس اول الله وردی خان حاکم فارس را مامور اخراج عثمانی ها از خاک کلهر و تصرف بغداد کرد .همینکه حکومت مرکزی ایران در روزگار شاه اسماعیل صفوی صاحب قدرت و عظمت گردید. اقوام کرد از جمله عشایر زنگنه که از دیرباز انتظار چنین موقعی را داشتند به همدردی با دولت ایران قد علم کردند و در برابر تجاوزات همسایه غربی همه جا مردانه از حقوق خود و ایران دفاع کردند .
این طایفه در زمان شاه اسماعیل صفوی به مراتب عالی رسید و محسود اقران گردید . چون از امراء ایشان کسی نماند، فرقه فرقه به خدمت امراء قزلباشیه مبادرت نموده و در عراق و خراسان استخدام گردیدند و بعضی در زمره قورچیان عظام منخرط گشتند .
دولت صفویه مذهب تشیع را که سالها آرزوی شیعیان بود در ایران رسمیت بخشید و ایران را که قبلاً به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد به صورت دولتی واحد و یک پارچه درآورد و این نقطه عطفی در تاریخ ایران بود .
هدف از این تحقیق شناساندن منطقه غرب ایران در دوره صفویه بود
بنابر این کرمانشاهان و کلهر در دوره صفویه اعتبار ویژه ای پیدا کرده بودند که در روزگار صفوی بیشتر در رابطه با سرزمین مسکونی کردها و عشایر کلهربدان اشاره شده است و از یک ساختار منسجم و قوی برخوردار بود
مقدمه
ميل و علاقه به دانستن اين كه پيش از اين چه اتفاق افتاده از خصلتهاي بشري است. انسانها كنجكاو وتيزبين هستند و در پي يافتن علت و معلولي رويدادهاي گذشته، دائم در تلاشند. در اين پژوهش به بخشي از اين تاريخ در غرب ايران در دوره صفويه ميپردازيم ، زيرا عصر صفوي مرحلهاي مهم از حيات فرهنگي مردم ايران را منعكس ميسازد درمدتي حدود دويستوسيسال از عمر اين سلسله آثار متعددي پديد آمده است اما كمترپژوهشي جامع و بدور از قضاوت ارزشي در اين مورد صورت گرفته است. ثبت وقايع و رويدادها يك سويه و تنها ازجانب كاتبان دولتي به رشته تحرير در آمده است. در نتيجه تاريخ واقعي از رويدادها كه ميراث داران واقعي آن تودههاي زحمتكش ميباشند بازگو نشده است در اين پژوهش تا آنجا كه امكان داشته تاريخ مدون دو طرف را بررسي و با مقايسه آنها صاحبنظران اين بخش از تاريخ ايران را در جريان آن رويدادهاي آن دوره قرار مي دهيم
در پايان از اساتيد
گرانقدر و فاضل جناب آقاي دكتر بهرامنژاد استاد راهنما كه علاوه بر كسب علم درس تقوا و انسانيت در محضرشان كسب كردم و جناب آقاي دكتر سخا استاد مشاور خوبم ، استاد داور و مدير گروه و استادان بزرگواري كه بر حقير سمت استادي داشته و از محضرشان كسب فيض كرده ام و از پشتيباني مادي و معنوي برادران بزرگوار و خوبم آقايان محمد باقر پرويز آيت الله پرويز و اسدالله پرويز و جناب آقاي دكتر رحمت الله علائي با در اختيار گذاشتن و ترجمه بخشي از فرمانروايان كرد به من كمك شاياني نمودهاند و خانمهاآذر سرخاني و سحر طهماسبي تايپيست كتابخانه مجلس شوراي اسلامي كه بنده را در اين پايان نامهياري نموده اند نهايت سپاسگزاري را داشته. آرزوي سربلندي روز افزون براي بزرگواران دارم.
كليات
الف: بيان مسئله و علل انتخاب موضوع پژوهش:
علم تاريخ،موضوع و روش
تعريف تاريخ
تاريخ و شناخت
در تعريف تاريخ گفتهاند:«تاريخ علمياست كه درآن ازحوادثزمانگذشتهبشربحث ميشود.اين دانش ازاهم دانشهايي است كه انسان بدان نيازمنداست زيرا باشناخت امورهمنوعان خود رانيزميشناسد.[1]»
ياپيرنه درتعريفتاريخ گويدكه:«تاريخ عبارت استازداستان رفتار و كردار و دستاوردهايانسانها كهدر جوامع زندگي ميكنند[2]»
رشيد ياسمي در كتاب آيين نگارش تاريخ درتعريف تاريخ چنين اظهار نظر ميكند:«تاريخ را از دوحيث ميتوان مورد بحث قرار داد:يا از اين جهت كه علم حوادث گذشتهحيات بشري است يا ازاين لحاظ كه علم قوانين اين حوادث است،يعني قوانيني كه مدبّرگذشته و حال وآينده بشرميباشند.در مورد اول،تاريخ به معناي اخص نام دارد و درمورد دوم،فلسفه تاريخ يا علم الاجتماع خوانده ميشود[3]
بنابراين ميتوان گفت:تاريخ،پژوهشي علمي است باروش و فن خاص خود،كه به بررسي احوال اجتماعات گذشته تطور و نمو وشكوفايي و انحطاط و سقوط آن ميپردازد.باكسب چنين ديدگاهي،مورخان،تاريخ را بردو نوع تقسيم ميكردهاند.
1-تاريخ سياسي: كه به بررسي و پژوهش در حوادث سياسي،همانند جنگها و اخبار شاهان و حاكمانو سلسلهها و دودمانها و هرجنبهاي از امور سياسي و حكومتي،ميپردازد..
2- تاريخ تمدني: كه به بررسي تطور نظامها و نهضتهاي اجتماعي و اقتصادي و فكري و ديني ميپردازد.
ب- اهيمت پژوهش
علمي بودن تاريخ
تاريخ علم است ولي همانند نجوم از رؤيت و معاينه مستقيم و نه همانند شيمي از طريق آزمايش و تجربه،بلكه از راه نقد و تحقيق حاصل ميشود.بعبارت ديگر قطعيت موضوعآن با آنچه به فيزيك يا رياضيات مربوط ميشودقابل مقايسه نميباشد.بنابراين تاريخ نميتواند جامعه انساني را به عنوان يك پديده ثابت وبيحركت مطالعه كند،ميبايست آن را درطي حركت و تحولش نيز بررسي كند.در اين خصوص بايد به اين امر اشاره كرد كه فرق عمده تاريخ با اكثر علوم مربوط به انسان ظاهراً اين است كه تاريخ انسان را به عنوان يك كل، به عنوان يك موجود متفكر و خود آگاه، بررسي ميكند در صورتي كه جز معدودي از ساير علوم به اين جنبه وجود او نظر ندارند
در تاريخ مانند ساير علوم انساني ديگر شناخت نظري محض آنگونه شناخت است كه مبتني بر مفاهيم كلي يعني آنچه از تصور عليت ناشي باشد. لذا كار يك پژوهشگر تاريخ در هر نهضت و در جريان هر رويداد عبارت از يافتن روابط علت و معلولي آن است در مسأله عليت، پژوهشگر تاريخ را وارد قلمروي ميكند كه منطق تاريخ يا علم شناخت تاريخ است در قلمرو تاريخ تقريباً هر پديدهاي كه هست جنبه نفساني و وجداني دارد- هم از طريق پژوهشگر تاريخ و هم از جهت اشخاص وقايع پس قضاوت و ارزشي كردن در يك زمينه تاريخي بستگي تام به سطح آگاهي، تيزبيني و تسلط بر موضوع پژوهشي پژوهشگر دارد.
ما معتقديم كه تاريخ تنها با پديدههاي رواني سرو كار ندارد بلكه گاه با طبيعت و حوادث آن نيز سر وكار پيدا ميكند ما در اين مسأله از اين جنبه يعني حتي ميدان نبرد و شرايط جوي غفلت نكردهايم.
نقد و ارزيابي تحقيق موضوع مورد پژوهش
در كار تاريخ، شناخت روش و هدف، اهميت خاص دارد تاريخ گردآوري روايات يا مقايسه آنها و شناخت واقعيت حوادث و نيز نظر به توصيه و تفسير اين واقعيات است كه بين جزئيات آن رابطه برقرار ميكند و آنها را به يكديگر پيوند ميدهد ما در تحقيق خود سعي كرده ايم كه به اين نكات توجه لازم داشته باشيم.
در تبيين رويدادهاي تحقيق مورد نظر تلاش نمودهايم كه به سوالات مربوط به چرايي، چگونگي و چيستي آن دوره در حد وسع و آگاهي خود به آن جواب بدهيم. از ديدگاه خود بعنوان يك دانشجو در پايان هر بخش از رويدادها تبيين و علت يابي و نتيجهگيري داشته باشيم. ما در اين تحقيق سعي نمودهايم كه تبيين عقلاني با توجه به ذهنيت خود از وقايع آن دوره (عصر صفوي) در ذهن بپرورانيم و آنرا با توجه به برآورده ساختن اهداف تحقيق خود به كار ببريم.
اهداف تحقيق تاريخي
ازاهداف مورد نظر ما در اين تحقيق
1-آشنايي با روال زندگي نياكانم در اين خطه از سرزمين بزرگ ايران بالاخص با توجه به داشتن ساختار عشايري آن زمان، نظام اداري بوده است.
2-انجام يك پاياننامه شايسته در دوره كارشناسي ارشد رشته تاريخ
3-مطالعه تطبيقي و مقايسهاي وقايع تاريخي بخشي از دوره صفويه از كتب و اسناد دولتي و كتب تاريخي
4-مطالعه در عليت وقايع گذشته از ديدگاه مورخين
ت:
روشهاي دستيابي به سوابق و ادبيات تحقيق
در اين تحقيق ما براي بيان و دستيابي به ادبيات مسأله از اطلاعات مكتوب دست اول و كتب و مقالات و اسناد كتابخانه هاي ملي و مجلس و ملك و دانشگاه تهران بهره جستهايم. و از آن منابع فهرست برداري و سپس مطالعه و فيش برداري و مجلات تاريخي را هم در حد دسترسي به آن اطلاعات مطالعه و نكات لازم و مهم آن را يادداشت و فيشبرداري كرده و در جاي مناسب تحقيق گنجاندهايم علاوه بر اين از كتابشناسيها، نمايهها كتابخانهها و فهرست تحقيقات انجام شده قبل سود برده و تنها در حد ضروري بكار بردهايم. آنچه شايان توجه است در اين تحقيق پايان نامهاي به دليل وسعت منابع بيشتر از منابع اصيل و مبنايي استفاده نمودهايم از كتابخانه مجلس شوراي اسلامي ايران نقشه دوران حاكميت شاه عباس اول را در پايان نامه ضميمه و حدود و مشخصات و شهرهاي مناطق غرب آن زمان را مشخص و شناساندهايم تا حد امكان مدارك و شواهد مورد نياز را كامل نموده و در بين آنها ارتباط منطقي برقرار نمودهايم. تلاش وافر نمودهايم كه از دخالت دادن نظريات شخصي و تعبير و تفيسرهاي غير منطقي خودداري نمائيم و با استفاده از شيوه مقايسه مدارك و شواهد و تحليل منطقي آنها گسستگي هاي اسناد را برطرف نمائيم.
پيشينه يا سوابق تحقيق
با مراجعه به كتابخانه ملي ايران در تهران و دانشگاه آزاد اسلامي واحد مركز و دانشگاه تهران به نظر ميرسد پژوهشهايي در خصوص نظام اداري دوره صفويه در مناطق غرب كشور بالاخص ايل كلهر در دوره صفويه به عمل نيامده، اما پايان نامههايي كه جسته و گريخته اشارهاي به نظام اداري صفويه آنهم در رشته حسابداري و نيز بررسي تشكيلات اداري و ساختار مديريتي در عهد صفويه و يا روش مديريت در وصول ماليات در آن دوره به انجام رسيده است كه جوابگوئي اهداف ما نميتوانست باشد.
البته گاهي براي رسيدن به نتايج اصولي احتمالات را در نتيجهگيري جنگ چالداران بكار بستهايم. از پايان نامههاي ديگران صرفاً بمنظور آشنايي با چارجوب تحقيق تاريخي و نه استفاده و كپي برداري از آن بهره گرفتهايم.
محدوديتهاي پژوهش
دشوا ري هاي كار
1-بدست آوردن اسناد پراكنده از گوشه و كنار شهرهاي بزرگ از جمله تهران
2-مسافرتهاي طولاني و نداشتن محل امن و به زحمت افتادن اقوام
3-درك گذشتهاي دور با اطلاعات مكتسبه از لابلاي كتب دانشگاهي
4-عدم دسترسي به كتابخانههاي معتبر و نداشتن كارت عضويت براي هر يك از كتابخانهها
5-زمان و هزينه انجام اين تحقيق آنچنان كه تمايل قلبي ام بود ميسر نشد.
تسهيلاتي كه در انجام اين تحقيق در اختيارم بوده است
1-كتابفروشيها و كتابهاي كتابخانههاي شهرستان ابهر
2-طي چند مسافرت از كتابخانههاي ملي ايران واقع در بزرگراه حقاني تهران، دانشگاه تهران و كتابخانه ملك و كتابخانه مجلس استفاده نمودهام
3-گزارشها، مجلههاي علمي، فهرستهاي كتب و انتشارات و فرهنگها
4-راهنمايي يكي از همزبانهاي خود كه اطلاعات جامع و مفيدي در اختيار من گذاشتند.
فصل اول
محدوده جغرافيايي تاريخي منطقه كرمانشاهان
جغرافياي تاريخي منطقه: كرمانشاه
كرمانشاه تاتهران 588 كيلومتر فاصله دارد، از شمال به سنندج از شرق به همدان از جنوب به لرستان و از مغرب به اسلام آباد محدود است داراي 34 درجه و 19 درجه عرض شمالي و 47 درجه و 7 دقيقه طول شرقي است، كرمانشاه در جلگه واقع شده و ارتفاع آن از سطح دريا 4410 متر است اين منطقه از مناطق باستاني ايران است و در ادوار مختلف به علت موقعيت مهمي كه داشته تغييرات زيادي در وضعيت سياسي آن پيدا شده است در زماني كه اين ولايت مرز آشور و عيلام و بابل و ماد بود و قبايل آرين هنوز تشكيل دولت واحدي توفيق پيدا نكرده بودند به صورت ملكوك الطوايفي زندگي ميكردند. قسمت شمالي اين ولايت مامبري، قسمت شرقي خارخار، قسمت مركزي (پليبي)، قسمت جنوبي عيلام و قسمت غربي آن را كوسي مي ناميدند. سلسله كاسيتها كه سدهها در كلده سلطنت داشتهاند از سكنه ناحيه كوسي بودهاند محتملا سلطنت مادها در اين منطقه ريشه و پايه گرفته است و نيز ايالت كمبادنه پارتيان كه اينرو خاراكسي از آن نام برده در آنجا بوده است، در كتيبه بيستون به صورت كان پادا ذكر شده است، برخي ديگر از نويسندگان، مركز اين ولايت را با او تانيا باغستانا گفتهاند. دردوره استيلاي اسكندر مقدوني مورخين ازاسامي شهرهاي اين منطقه از جمله كالا يا زگري پل (سر پل ذهاب) و كارينا (كرند) و كنگوبا (كنگاور) نام بردهاند.[4]
داريوش كبير به واسطه اهميت اقتصادي و سوق الجيشي كرمانشاه علاوه بر اينكه آثار تاريخي بيستون را به يادگار گذاشته جادهاي ساخته است كه از بابل به نينوا و سارد اتصال داشته و كرمانشاه را به همدان متصل ميكرده است و با اين اقدام بزرگ ولايت داخلي ايران را با كشورهاي ديگر مربوط نموده و وسايل تسهيل عبور و مرور را ازنقطه نظر لشكر كشي و بازرگاني فراهم ساخته است.[5]
اصطخري و ابن حوقل كه در قرن چهارم هجري به وصف اين آثار پرداخته آن كوه را بيستون ناميدهاند.[6]
ابن حوقل درباره كرمانشاه ميگويد كه شهري زيباست و در ميان اشجار و آبهاي روان واقع گرديده ميوهاش ارزان است و وسايل آسايش فراوان[7]
قرميسين شهري است ميان همدان و حلوان در سر راه حاج. [ابن فقيه گويد] قبادبن فيروز به سبب خوبي آب و هواي كرمانشاهان در آنجا مسكن نموده بود و قصر در آنجا بنا نهاده بود موسوم به( قصر اللصوص)[8] جهانگرد ديگر ابن مهلهل است كه در قرن چهارم از كرمانشاه ديدن كرده و از آثار تاريخي طاق بستان ياد كرده است.[9]
مقدسي اولين نويسندهاي است كه در كتاب خود به جاي نوشتن قرميسين نام فارسي آن يعني كرمانشاه را نوشته و مينويسد مسجد جامع شهر در بازار واقع شده و عضدالدوله ديلمي در آنجا قصري نيكو بنا نهاده بود[10]
ابن مهلهل سياح در قرن چهارم شهر زور را به دليل اينكه بين راه مدائن و دو آتشكده بزرگ ساسانيان واقع بودند و نزد ايران به شهر نيم راه موسوم است ، زماني كه ابن مهلهل آن ناحيه را ديده افراد آنجا به جمعيت هزار خانوار ميرسيد.[11]
ياقوت كه هر دو اسم را ذكر ميكند تفصيلي دربارهي شهر نميدهد و فقط به شرح كتيبهها و خرابههاي واقع در كوه مجاور دهستان ميپردازد.[12]
مستوفي قزويني در قرن هفتم قرميسين را نام ميبرد و ميگويد نزديك كرمانشاهان است چنانكه گويي هر دو يك شهر هستند.[13]
قزويني در قرن هشتم آن را وستام ناميده و اكنون به طاقبستان معروف است از جمله حجاريها تصوير داريوش است در حالي كه پادشاهان خراجگزار خود را به حضور پذيرفته به كتبيهاي به خط ميخي و به سه زبان مختلف.
محدوده كرمانشاهان در عصر صفويه
كرمانشاه در اين دوره محدود است به كوههاي كه فاصله بين رود دياله و گاما سياب ميباشد و از مشرق به كوههاي كنگاور و از جنوب به كوههاي كلهر و از مغرب به خاك عراق و شامل دو ناحيه متمايز است: اول ناحيه كوهستاني كه نقاط آن همه جا يكسان، دوم ناحيه جلگه كه به كلي نواحي آن مختلف است. چين خوردگيهاي اين قسمت منظمتر از كردستان و امتدادشان از شمال به جنوب شرقي و مانند ديواري قرار گرفته.
اراضي آن داراي جنگلهاي وسيع معادن بسياري و به استثناي قسمت سفلاي ذهاب و ماهيدشت و حوالي بيستون در تمام نقاط ديگر آن درخت بسيار است و مناظر مصفايي تشكيل ميدهد در اين قسمت جلگههاي مرتفع، درختان تبريزي و چنار و بيد و درختان ميوه فراوان، باغهاي وسيع آن كه به خوبي آبياري ميشود مانند جنگل به نظر ميآيد. در قسمت هاي كوهستاني بلوط و نارون وانواع سرو ميرويند و از سر پل به بعد درخت خرما ميتوان يافت. كه با درختان مركبات و انجير و انار مخلوط است و بواسطه همين حاصلخيزي فراوان و درختان مختلف سلاطين ساساني آن را مقر سلطنت خود قرار داده بودند. خشكبار آن فراوان و قسمت مهمي را به خارج حمل ميكنند. در قسمت كوهستاني گندم، جو، ذرت،كرچك و توتون به عمل ميآيد. ودر قسمتهاي گرم پنبه و برنج و نيل و غلات كشت مي شود ولي برنج آن چندان خوب نيست و زراعت آن در سنوات اخير بسيار ترقي كرده.
شكار در كوههاي كرمانشاه زياد و خرس و روباه و شغال در همه نقاط آن يافت ميشود.[14]
شهرهاي و بلاد آن
1-كرمانشاه و حومه 2- سنقر كليايي 3- ميان در بند و بالا دربند و زير بند 4- دينور 5- كنگاور 6- ماهيدشت و هارون آباد و فيروز آباد 7- صحنه 8- كرند 9- ذهاب و قصر 10- هرسين
شهر كرمانشاه در 19/34 درجه عرض شمالي و 7/47 درجه طولي شرقي جاري و از شمال شرقي شهر ميگذرد. شهر كرمانشاه چندان قديم نيست و ظاهراً در زمان ساسانيان بنا شده و اهميت آن از قرن نهم هجري در زمان صفويه شروع ميشود. و از زمان صفويه به بعد دولت عثماني عراق را متصرف كرد كرمانشاه چون در نزديك سر حد واقع شده بود مهمتر گرديد و به همين نظر براي شهر استحكاماتي بنا گرديد عمده آنرا شاه اسماعيل ساخت. عثمانيها چندين مرتبه آن را متصرف شدند ولي بالاخره قشون ايران آنها را خارج كرد واز زمان نادرشاه به بعد اهميت آن زيادتر و نفوس آن روبه فزوني نهاد.[15]
از كنگاور به صحنه و از صحنه به پل شاه (كه پل سنگي بزرگي در آنجا بنا شده است) مي رسد از پل شاه به ماهيدشت و از ماهيدشت به هارون و از هارون آباد به خانقين از خانقين به قصر شيرين ميرسد. از قصر شيرين به ينكي خانقين و از ينكي خانقين به كسرو از كسرو به شهروان و از شهروان به بوروص و از بوروص به بغداد ميروند. بعضيها هم عوض عبور از كنگاور راه همدان را پيش ميگيرند كه يكي از معتبرترين شهرهاي ايران است. اما راه دور تر ميشود همدان طرف شمال شرقي واقع ميشود ميان صحنه و پل شاه تنها كوه مرتفعي كه در اين راه وجود دارد سمت شمال مييافتند كه بايد طول آن را عبور كرد. اين پل كوه مثل ديوار است و پرتگاه خطرناكي است و تا اندازهاي كه چشم كار ميكند در بالاي آن صورتهاي متعدد و بزرگ از اشخاصي كه با لباس كشيش ملبس و مجمرهاي بخوران در دست دارند بدون اينكه شخص بتواند دربارهي آن فكر كند يا اهالي آنجا بتوانند بگويند چه طور و چرا آن صورتها در آنجا حجاري شدهاند ديده ميشود. از زير آن كوه رودخانهاي عبور ميكند كه يك پل سنگي روي آن بسته شده است.
در يك روز فاصله از آن كوه، شهر كوچك... واقع شده كه از حيث موقعيت و مكان و آبهاي گوارا و ميوههاي اعلي خصوصاً شرايطهاي خوب براي توصيف خيلي مطبوع و دلپذير است و عقيده ايدهال ايرانيها اين است كه اسكندر بعد از مراجعت از هندوستان در اين شهر مرده است اگر چه برخي ميل دارند كه او در بابل مرده باشد.[16]
چگونگي اداره اين منطقه
كرمانشاهان و كلهر: از سرزميني كه بين ايالات كردستان، لرستان و همدان واقع است و كرمانشاهان ناميده ميشود. به ندرت در مآخذ ما ذكري به ميان ميآيد. از ابتداي دوره سلطنت شاه طهماسب اول (984-930=1576-1524 م.) واقعنامهها بر حسب موقع از حاكم كردهاي كلهر سخن ميگويند كه عشاير كلهر بين كرمانشاهان و مرز ايران ساكن بود گويا در ابتداي امر نفوذ ايران در آنها اندك بوده است. ضمن وقايع سال 950(44-1543 م) كه گروهي براي تنبيه عشاير كلهر همواره ياغي بودند فرستاده شد ما فقط در زمان اسماعيل دوم (985-984) است كه به وضوح به نام حاكم كرمانشاهان بر ميخوريم. در اين مورد خاص مانند ادوار بعد از كرمانشاهان اغلب به نام سنقر و دينور ياد ميشود.[17]
عشاير كلهر حداكثر از زمان شاه صفي (1052-1038=1642-1629 م) تحت نظر حاكم سنقر كرمانشاهان قرار گرفتند. حاكم سنقر و كرمانشاهان از همان هنگام تا (قرن يازدهم هجري) همواره از اتباع قبيله زنگنه بوده است. از شيخ علي خان يكي از وقايع نامهها او را بيگلر بيگي ناحيه بغدادي ناميده است.[18] از ايلان ايل 6-1015(=6-1665م) تا سال 1110(=1698م) سران قبيله زنگنه در دربار سهمي به عهده داشتند بدوا به عنوان (سردار) و بعداً در مقام وزير اعظم و نمايندگان خود را به حاكم نشين گسيل ميداشتند اين حاكم مطابق اظهار لسترنج[19] به هيچ بيگلر بيگي وابستگي نداشت اما خود نيز بيگلر بيگي نبود. [20]
فصل دوم
بررسي اوضاع سياسي اجتماعي پادشاهان صفويه
اوضاع سياسي ايران قبل از صفويه كه نشان ميدهند نيمهشرقي ايران در دست بازماندگان خاندان تيموري قرار داشت و نيمه غربي تحت تسلط آققويونلوها بود. در اين شرايط چالشهاي مداوم بين نيروهاي دولتي و قبايل خواهان استقلال نسبي (منظور نيروهاي تمركزگرا و تمركزگريز) وجود داشت. هر چند بنيان خواهان و شالوده ساختار اجتماعي ايران بر اساس سيستم قبيلهاي و عشيرهاي استوارو در اداره مالكيت اراضي نيز مناسبات سيورغال حكم فرما بود غالب اوقات غلبه با نيروهاي تمرگزگرا بود كه از سوي نظام قبيلهاي و عشيرهاي به شدت حمايت ميشد.
بررسي اوضاع سياسي اجتماعي پادشاهان صفويه
شاه اسماعيل اول موسس دولت سلسله صفويه
شاه اسماعيل اول موسس دولت صفويه در سن 13 سالگي با هفت هزار نفر از صوفيان و مريدان پدرش شيخ حيدر از لاهيجان كه مدت 5 سال پناهگاه .وي بود به اردبيل رفت تا از ارواح اجداد خود استمداد كرده زمام كشور را از دست فرمانروايان عصر خود بگيرد.
شاه اسماعيل اول در مدت كوتاهي به فاصله 2 سال به حمايت و كمك مريدان پدرش و نياكان دائيش توانست از آذربايجان قيام كند قراباغ ولايت روم«آسياي صغير» را بگيرد و از آنجا شيروان و ارمنستان و آذربايجان همه بر او مسلم گرديد و در تبريز پس از غلبه بر پسر دائي خود الوند بيك آققويونلو به سلطنت نشست.
شاه اسماعيل در سال 892 هـ ق متولد شد هنگامي كه پدرش در جنگ با شيروانشاه و آق قويونلوها بود بيش از يك سال نداشت و چون او و برادرانش گرفتار زندان يعقوب شدند. چون خواهر يعقوب مادر اسماعيل ميرزا و برادرانش بود از كشتن آنها صرف نظر كردو به استخر فارس آنها را زنداني نمود و بعد هم آنها را آزاد ساخت.
شاه اسماعيل اول كه خود را سادات و اولاد حضرت علي (ع) ميدانست بدين سبب مفاخره ميكرد و چون از نواده اوزون حسن بيك تركمان آق قويونلو بود به سبب خويشي با آنها خود را وارث و جانشين به حق و قانوني آن خاندان ميشمرد. سيادت وي و نسبتش با امراي ايراني نژاد و متهور را بر آن داشت كه دست به يك كشور گشايي بزند و بسط قدرت و نفوذ دهد سيادت و خون ايرانيت محرك اين پادشاه عظيم الشان گرديد و موجبات كار بر او از طرف خاندان پدري و خاندان مادري فراهم بود. به اضافه كه آشفتگي اوضاع محيط در ملوك الطوايفي هم ايجاب ميكرد كه يك پادشاه مقتدري ظهور كند و يك وحدت سياسي به وجود آورد كه شاه اسماعيل با كمك قزلباشان شيروان و ارمنستان و آذربايجان در كمال سهولت و آسانتر از آنچه خود ميپنداشت گرفت و در تبريز به سلطنت نشست و اين تاجگذاري براي شاه اسماعيل اول با اين عوامل و با توجه به اوضاع و احوال گذشته چنين مي نمايد كه غير از علل و عواملي عادي ظاهر يك صفا و وفاي باطني بود كه از ارواح قدسه الهام و حمايت ميگرفته است. و از اين تاريخ از روي جد و پدرش كه ميخواستند سلطنت ظاهري را هم به سلطنت باطني خود بيفزايند صورت عمل به خود گرفت و در مدت كمتر از ده سال بر سرتاسر ايران سلطه يافت و در سن 23 سالگي بود كه سلطان كشور پهناوري به عرض و طول زمان ساسانيان بلكه افزونتر گرديد زيرا عراق امروز و قسمتي از پاكستان امروز هم با تمام سواحل خليخ فارس به ايران متعلق و در زير سلطه و نفوذ شاه اسماعيل اول در آمد.
شاه اسماعيل تصميم گرفت كه مذهب شيعه را در ايران رسميت بخشيده و اعتقاد به ساير خلفا را از افكار ايراني براندازد علماي شيعه تبريز از اين اقدام به سبب قرب جوار با سنيها بيمناك شدند و شاه اسماعيل را از كثرت اهل سنت آنجا ترساندند تا شاه خطبه نخواند ولي پادشاه صفوي چنين جواب داد:[21] كه مرا به اين كار مامور كردهاند و خداي عالم با حضرت همراه منند و من از هيچ كس بيم ندارم به لطف خدا پيشرفت ميكنم اگر رعيت هم حرفي بگويند شمشير از غلاف ميكشم و به كمك خدا يك كس را زنده نميگذارم روز جمعه خود ميروم و خطبه اثني عشر مي خوانم.
اما شاه در فكر بود، كه ميدانست قزلباش راست ميگويند. چون به خواب رفت، ديد كه از برابرش نور پاك، حضرت امير نمودار گرديد و گفت: اي فرزند دغه دغه به خاطرمرسان.
روز جمعه خطبه ميفرماي كه قزلباش تمام يراق پوش ميآيند و در ميان دو كس از رعيت قرار ميگيرند و در وقت خطبه اگر رعيت حركت كنند ايشان را قزلباش گرفته، ميكشند و به اين طريق بگو خطبه بخوانند. شاه اسماعيل از خواب بيدار شده خوشحال گرديد. دستور داد كه حسين بيگ ﻟﻟﻪ و ابدال بيگ سران قزلباش آمدند. شرح خواب را بيان كرد. ايشان گفتند: حقا بدون اين تعليم نميشود.
روز جمعه شاه رفت و به مسجد جامع تبريز و فرمود مولانا احمد اردبيلي كه يكي از اكابر شيعه بود، بر سر منبر رفت و شاه خود بر فراز منبر رفت و شمشير جهانگيري برهنه كرد. چون آفتاب تابان كشيده، چون شهريار عالم بر پادشاهي قرار گرفت و خزينه الوند پادشاه را به قزلباش قسمت نمود و سكه علي وليالله زدند و خطبه خواندند، اما قزلباش گفتند: اي شهريار فكري ميبايد كرد در خواندن خطبه اثني عشري چرا كه دويست سيصد هزار كس در تبريز و از زمان حضرت تا حال اين خطبه را كسي بر مدار نخوانده و ميترسيم كه مردم بگويند كه ما پادشاه شيعه را نميخواهيم.
نعوذ بالله كه رعيت برگردند. پس ميبايد كه در اين باب فكر ميكرده شاه فرمود كه كه مرا به اين كار وا داشتهاند و خداي عالم با حضرت همراه منند و من از هيچ كس باك ندارم به توفيق الله تعالي اگر رعيت هم حرفي بگويند، شمشير از غلاف ميكشم و به عون خدا يك كس را زنده نميگذارم روز جمعه خود ميروم و خطبه اثني عشري ميخوانم.
آن دو دانگ به آواز بلند بيش باد وكم مبادا گفتند و آن چهار دانگ ديدند كه چون آنان قزلباش خنجرها و شمشيرها در دست، گفتند هر كدام كه نميگوئيد كشته ميشويد.
تمام از ترس خود گفتند بيش باد و كم مباد كه شاه فرمود همين تبرائي تبريز بزرگ در پس و در پيش جلو شاه ميرفت و تبرا ميكرد
آنچه كه سبب شد بعضي خوانين كرد به شاه اسماعيل جذب نشوند سياست ضد ملوك الطوايفي آن پادشاه با سيستم خان خاني بود. سيستمي كه با حكومتهاي خود كامه محلياش در هر جاي كشور اعتنايي به فرهنگ و معنويات و ارزشهاي مشترك تاريخ ايران نمي توانست امين زكي مينويسد شاه اسماعيل موسس سلسله صفويه قصد داشت تا خان خاني و ملكوك الطوايفي را از كردستان براندازد پس به جانب كردستان راند در اين حركت تمامي سرزمينهاي ميان بغداد و مرعش اطاعت او را گردن نهادند و اين علتي بود براي تضعيف قدرت و يكپارچكي ملي و جلب تسلط خارجي به ويژه كه در آن زمان علت ديگري هم پيدا شده بود و آن وجود يك امپراطوري توسعه طلب مسلمان بود كه خود را خليفه مي ناميد و شاه اسماعيل براي آنكه بتواند در اين نواحي به مقابله عثمانيها بپردازد حكومت ولايت كردستان را به امراي قزلباش سپرد.
متأسفانه سياست شاه اسماعيل درست درنيامد و در بند كشيدن امراي كرد و همچنين ديگر تعصب بيجاي امراي قزلباش به ويژه در مورد مذهب تا به آنجا ادامه يافت. كه نظر كردان متوجه دربار عثماني گرديد.[22]
دكتر مسعود گلزاري مينويسد: «پس از خودداري آن كردان از همدستي با شاه اسماعيل درجنگ چالدران كه منجر به شكست شد به خود آمدند و اختلاف مذهبي را كنار گذاشتند و. بار ديگر متوجه سرزمين اصلي خود شدند.[23] »
رشيد ياسمي مينويسد: « شاه اسماعيل سياست بسيار دقيق و به جايي را دركردستان پياده كرد. وي هر قدر به ياغيان كرد سختگيري ميكرد ولي نسبت به ساير امراي كرد آنجا محبت مينمود.»
رشيد ياسمي به شرفنامه بدليسي استناد كرده و هر چند مورد از روي آوردن امراي كرد را به شاه اسماعيل و مورد مرحمت قرار دادن آنان را يكايك دنبال هم ميآورد رشيد ياسمي باز در ادامه از قول امير شرفخان بدليسي مينويسد: «...و د رهر فرصتي كه امراي كردستان به اتفاق امير شرف بن امير بدري اراده ملازمت شاه اسماعيل نموده روانه خوي وتبريز شدند و شاه علي بيگ از ديگر امراي كرد هم ايذا و امانتي كه از طايفه بختي به قزلباش رسيده بود به طاق نيسان نهاده به همراهي دوازده نفر از امرا و حكام كردستان متوجه خدمت شاه اسماعيل شدند. اما شاه اسماعيل ذخيره خاطري كه از امير شرف بدر داشت نميتوانست او را همراه امرا و حكام كردستان در قيد حبس و زنجير كشد كه بعد از مدتي از قيد خلاص شدند اظهار اطاعت به درگاه سلطان سليم خان نمودند سياست سلطان سليم آن بود كه كردان را كه نه از خود بلكه ايراني تبار ميدانست با جلب به سوي خود با حفظ حكومت ملكوك الطوايفيشان در مرزهاي ايران وسيله هرج و مرج و خود كامگي قرار دهد. سلطان سليم كردان را پس از شكست جنگ چالدران تحت اطاعت خود كشيد.[24]
بلافاصله جنگ چالدران درسال 920 اتفاق افتاد عموم مورخان قديم و جديد سلطان سليم و پسرش سلطان سليمان و ديگر سلاطين عثماني تا آخر هر يك در هر زمان به نوبه خود دست به سركو.ب و غارت و كشتار كردان گشودند.
بسياري از كردان هم بودند كه هيچگاه تصور جدا شدن از ايران وزير بال دشمن رفتن را به ذهن خود راه نميداند و از همان آغاز خود را وابسته به شاهان ايراني ميدانستند.[25]
همه كردان ايران به سه گروه تقسيم ميشوند سياه منصور، چگني، زنگنه. اينان از قبيله گوران يا اردلاناند. اينان از اول براي خدمت به شهرياران ايران رفتند[26]
نصرالله فلسفي در كتاب خود كه لشكريان شاه اسماعيل را حدود بيست هزار جنگاور و جانباز نوشته ضمناً در ميان آن لشكريان، از قبايل كرد هم نام ميبرد مينويسد جنگاوران قبايل كرد نيز در سپاه شاه اسماعيل خدمت ميكردند.[27]
1-صادقآيينه وند،علم تاريخ درگستره تمدناسلامي،ج1،تهران،پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي،1377،ص38
2-مايكل استنفورد،«فلسفه تاريخ:رابطه تاريخ،فلسفه و علوم اجتماعي»،در:فلسفه تاريخ،روششناسي و تاريخنگاري،ترجمه وتدوين حسينعلي نوذري،تهران:انتشارت طرح نو،ص109.
3-ياسمي رشيد،آئين نگارش تاريخ 1316،سلسه انتشارات مؤسسه و عظ و خطا به ،1316 صص 11-12
[4]- بيات، عزيزالله (1373) كليات جغرافياي تاريخي ايران، امير كبير، ص 340
[5]- سعيديان عبدالحسين دايره المعارف سرزمين و مردم ايران، كلمه، ص
[6]- اصطخري و بن حوقل به نقل از لسترنج (1337)، سرزمينهاي خلافت شرقي، ص 202
[7]- بيگلري، هرمز، (1367) گذري بر تاريخ باختران (كرمانشاه) از آغاز تا اوايل قاجاريه، جلد اول ص 119.
[8]- ابن فقيه به نقل از ، قزويني، محمد بن محمود، 1373 آثار البلاد و اخبار العباد، امير كبير مترجم جهانگير ميرزا قاجار، تصحيح مير هاشم محدث، . ص
[9] -ابن مهلهل به نقل از ، بيات، عزيزالله، كليات جغرافيايي طبيعي وتاريخي ايران ص 341
[10] -ياقوت جلد سوم و چهارم به نقل از لسترنج سرزمينهاي خلافت شرقي ص 205
[11]- ابن خرداد به، به نقل از لسترج، سرزمينهاي خلافت شرقي، ص 206و25
[12]- ياقوت، جلد سوم و چهارم، به نقل از لسترج، سرزمينهاي خلافت شرقي ص 205
[13]- حمدالله مستوفي به نقل از، لسترنج ص 203
[14] - كيهان، مسعود، (1311) جغرافياي مفصل ايران، مطبعه مجلس، جلد دوم، ص 451
[15] - كيهان، ص 452و 451
[16] - تاورنيه، (1369) سفرنامه ،مترجم نوري، ابوتراب، تصحيح دكتر فريدون شيرازي، جلد اول ص 290و289
[17]- نظام ايلات در دوره صفويه تأليف رهربرن، ترجمه كيكاووس جهانداري، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ص 11و10
[18]- نظام ايلات در دوره صفويه ص 11
[19]- لسترنج ، سرزمين هاي خلافت شرقي ، 1377 ، مترجم محمود عرفان ، ص 91
[20] -ميرزا سميعا ، تذكره الملوك ، ترجمه مسعود رجب نيا ، ص 78
[21]- عمادزاده، حسين، 1370، تاريخ مفصل اسلام و تاريخ ايران بعد از اسلام، ص952و953
[22]- انصاف پور، غلامرضا ، تاريخ سياسي جغرافيايي مردم كرد، ص 57
[23]- مسعود گلزاري به نقل از تاريخ سياسي و جغرافياي مردم كرد ، ص 85
[24]- رشيد ياسمي به نقل از همان كتاب
[25]- زكي بيگ، 3 محمد امين 1381، زبده تاريخ كرد و كردستان. ترجمه يدالله روشن اردلان، توس جلد دوم ص 127
[26]- بدليسي، شرف خان بن شمسالدين، 1377 به، اهتمام شرفنامه ولاديمبر . لييامينوف زرنوف، انتشارات اساطير، 1377ص322
[27]- نصرالله فلسفي به نقل از تاريخ سياسي و جغرافيايي مردم كرد ، ص 123
مبلغ قابل پرداخت 23,328 تومان