فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه... 1
فصل اول: کلیات ...... 4
بیان مسئله..... .. 5
ضرورت و اهمیت تحقیق . 6
اهداف تحقیق ..... ... 7
تعریف مفاهیم و اصطلاحات. . 8
فصل دوم: بررسی و نقد نظریات مطرح.... . 32
پیشینه تحقیق.. . 33
چارچوب نظری – مقدمه.. ... 37
مباحث و مفاهیم نظری تحقیق..... .. 38
اهمیت چارچوب نظری. ... 51
درآمدی بر نظریه وابستگی.. ... 53
دیدگاه کل در جامعه شناسی علم.. .. 56
دیدگاه نظام جهانی ...... . 58
بسترهای توسعه در کشورهای در حال توسعه .. 60
جهانی شدن و توسعه اجتماعی.. . 64
دیدگاه های صاحب نظران ایرانی....................................................... 66
سوالات تحقیق..................................................................................... 67
الگوی تحلیلی تحقیق............................................................................ 68
تعریف مفهومی وعملیاتی مفاهیم بکار رفته در مدل نظری................ 72
فصل سوم: روش تحقیق....................................................................................... 76
1- روش تحقیق................................................................................... 77
2- رسش تحقیق.................................................................................. 79
3- جامعه آماری.................................................................................. 80
4- روش نمونه گیری و حجم نمونه ................................................. 81
5- ابزار گردآوری داده ها ................................................................. 81
6- روش تجزیه وتحلیل داده ها ........................................................ 81
فهرست منابع و ماخذ............................................................................................. 83
مقدمه
جامعهشناسی در ایران از جنبههای گوناگون سیاسی، علمی، تاریخی و فرهنگی میتواند مورد بحث قرار گیرد. این تحقیق به طرح عوامل مؤثر در فرآیند توسعه این علم میپردازد تا امکان مطالعه و بیان زمینههای مختلف پیدایش و رشد جامعهشناسی که مصادف با طرح برنامههای توسعه از دههی 1320 و در ادامه پس از انقلاب اسلامی تا کنون میباشد میسر شود. به همین منظور به طرح تأثیر مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بر شکلگیری جامعهشناسی در ایران پرداخته خواهد شد.
قابل توجه است که آنچه به عنوان جامعهشناسی در ایران از بدو شروع وجود داشته است، با جامعهشناسی در سایر کشورها مخصوصاً جامعهشناسی غرب، متفاوت بوده است.
با اینکه در اصول وجوه اشتراک دیده میشود، اما در زبان، برخورد با مسائل جامعه، نحوهی بررسی مسائل و مشکلات اجتماعی، رابطه با پدیدههای فرهنگی و نحوهی ارتباط با دیگر رشتههای علمی وضعیتی خاص پیدا کرده است.
جامعهشناسی امروزی ایران تحت تأثیر گرایشهای فکری و اجتماعی در طول دهههای گذشته و اندیشههای ناشی از حوادث مربوط به انقلاب اسلامی میباشد. از اینرو میتوان گفت که « جامعهشناسی در ایران» از عناصر چندگانه برخوردار است، زیرا عوامل بسیاری در پیدایش، روند توسعه و شکلگری شرایط امروزی آن مؤثر بودهاند.
پیگیری روند شکلگیری و تحول جامعهشناسی در ایران براساس رویکرد فرا جامعهشناسی است. جامعهشناسی به عنوان ایده و اندیشه تلقی شده که در گذر زمان دچار تحول و تغییر گردیده است. بیان عوامل و عناصر مؤثر در شکلگیری جامعهشناسی در ایران و تحول آن موردنظر میباشد. شناسائی موقعیت جامعهشناسی در ایران میتواند با دیدگاههای متعددی انجام بگیرد. دیدگاههای ممکن در بررسی جامعهشناسی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1) دیدگاه ایدئولوژیک (نقد جامعهشناسی براساس پیشفرضهای مذهبی، سیاسی و انگیزهای) در این دیدگاه، ارزیابی جامعهشناسی با تکیه بر دلیلآوریهای سیاسی و ایدئولوژیک است اما فهم علمی چون جامعهشناسی در ایران که از محصولات و نتایج توسعهی اجتماعی-اقتصادی است بدون استفاده از روشهای تحقیق و پیشفرضهای موجود در نظام جدید که ساختار جدید دارد امکان ندارد.
2) دیدگاه دوم تأکید بر تحقق جامعهشناسی هم چون یک واقعیت تاریخی اجتماعی است. در این دیدگاه با جامعهشناسی علم، جامعهشناسی معرفتی و فرا جامعهشناسی روبهرو میشویم. براساس هر سه دیدگاه در آغاز بایستی ریشهها، زمینهها و موقعیتهایی که موجب پیدایش جامعهشناسی در ایران شده است روشن گردد.
در این تحقیق با توجه به رویکرد نوع دوم، بررسی رابطة علم جامعهشناسی در ایران با جریان توسعهی اجتماعی، اقتصادی و علمی موردنظر میباشد.
فصل اول:
کلیات
بیان مسأله
در اغلب جوامع در حال توسعه مسائل و معضلات فرهنگی و اجتماعی در حوزه علوم اجتماعی قرار میگیرند و متفکران و متخصصین رشتههای این علوم در طرح صحیح موانع و مشکلات نقشی اساسی دارند. در جوامع درحال گذار امروزی که بین صنعت و مدرنیته در نوسان است علوم انسانی به طور اعم و رشتههای علوم اجتماعی به طور اخص با مسائلی روبهروست که مختص این جوامع میباشد. در کشورما و در سالهای اخیر ضرورت توجه به این رشتهها بیشتر به نظر میرسد.
در گذر زمان جامعهشناسی در ایران از علمی صرفاً حاشیهای به حوزه اصلی بحث و گفتگو تبدیل شده و نظر بسیاری از سیاستمداران، روشنفکران و منتقدان را به خود جلب کرده است. جامعهشناسی در ایران از موضوعاتی است که تاکنون به طور جدی و همهجانبه مورد مطالعه و ارزیابی قرار نگرفته است. ضمن آنکه رویکرد نقد و ارزیابی جامعهشناسی در ایران بیشتر بیرون از حوزهی جامعهشناسی صورت گرفته است.
در تحقیق حاضر سعی براین است که ضمن طرح این سؤال که روند شکلگیری، تحول و موقعیت و عملکرد جامعهشناسی در ایران چگونه است؟ و اساساً مشکلات ساختاری این علم چیست؟ شناسائی موقعیت جامعهشناسی در ایران، ریشهها، زمینهها و عواملی که موجب پیدایش و رشد جامعهشناسی در ایران شده است مورد بررسی علمی و موشکافانهتری قرار گیرد و با طرح مسائل و ارائه راه حلها به یک جمعبندی کلی و عمومی در این زمینهها پرداخته شده و درنهایت کمکی به ارتقاء سطح علمی جامعهشناسی و جریان آموزش این علم در دانشگاهها و حل مسائل و مشکلات در جامعه باشیم.
ضرورت و اهمیت تحقیق
وضعیت جدید جامعهشناسی در ایران با ضرورتهای جدید در بازسازی جامعهی ایران پس از انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق و دورهی اصلاحات اجتماعی و سیاسی تا زمان حاضر توأم میباشد. شرایط پیش آمده در کشور، جامعهشناسان را به سوی ایجاد تغییرات بنیادی به لحاظ مفهومی، روشی، موضوعی و بینشی کشانده است.
با رشد و توسعهی جامعهشناسی در فرآیند نوسازی علمی و اجتماعی در ایران نقد و ارزیابی این علم که یکی از محصولات نوسازی علمی است نیازمند توجه همهجانبه میباشد. علم جامعهشناسی در ایران از بدو ورود تا زمان حاضر در فرآیند تحول و تغییر قرار دارد و با وجود اینکه تاکنون به استثنای یک تا دو اثر منتشر شده به صورت معدود، بررسی و ارزیابی از روند تحول و تغییر این علم در ایران با توجه به دورههای تاریخی و سیاسی به عمل نیامده است. ارائهی سیمای دقیقی از وضعیت جامعهشناسی در ایران ضروری به نظر
میرسد.
با توجه به مطالب فوقالذکر ضرورت پرداختن به این موضوع احساس گردیده و به عنوان گامی در جهت رفع این نارساییها و تدوین راهکارها برای توسعه بیشتر جامعهشناسی، تحقیق حاضر صورت پذیرفته است تا بررسیها را در این زمینهها انجام و با جمعبندی از آنها کمکی به حل گوشهای از مشکلات موجود باشیم.
اهداف تحقیق
آنچه ما را در انجام این تحقیق و اهداف مورد مطالعه راهنما بوده است:
الف- اهداف کلی: نقد و بررسی عوامل مؤثر در فرآیند توسعه جامعهشناسی
در ایران با جریان توسعه اجتماعی، اقتصادی و علمی است.
ب- اهداف اختصاصی (فرعی):
1) بررسی پیدایش جامعهشناسی در ایران
2) روند شکلگیری و رشد و توسعه جامعهشناسی در ایران
3) بررسی مناقشات اصلی و فراز و نشیبهای جامعهشناسی در ایران
4) بررسی وضعیت تحقیقات انجام گرفته در حوزهی علوم اجتماعی و به ویژه جامعهشناسی در ایران
5) بررسی وضعیت آموزش جامعهشناسی در ایران (مشکلات و فرصتها)
6) بررسی و پیشبینی آینده جامعهشناسی در ایران
با توجه به موارد فوق، جهت نیل به این اهداف، جامعهشناسی در ایران با رویکرد نقد و بررسی، از زمان شکلگیری این علم در ایران که مصادف با طرح برنامههای توسعه از دههی 1320 تاکنون میباشد مورد کنکاش قرار خواهد گرفت.
تعریف مفاهیم و اصطلاحات (فضای مفهومی)
1) مفهوم جامعهشناسی: جامعهشناسی دانش بررسی جامعه میباشد. جامعهشناسی را میتوان به عنوان مطالعهی نظامیافتهی جوامع انسانها تعریف کرد. این رشته علمی به مطالعهی قوانین و فرآیندهای اجتماعی میپردازد که مردم را نه تنها به عنوان افراد و اشخاص بلکه به عنوان اعضاء انجمنها، گروهها و نهادهای اجتماعی شناسانده و مورد بررسی قرار میدهد. جامعهشناسی مطالعهی زندگی اجتماعی گروهها و جوامع انسانی است. دامنهی جامعهشناسی بینهایت وسیع است و از تحلیل برخوردهای گذرا بین افراد در خیابان تا بررسی فرآیندهای اجتماعی جهانی را دربرمیگیرد.
این علم چشماندازی مشخص و فوقالعاده روشنگر دربارهی رفتار انسانی ارائه میکند. یادگیری جامعهشناسی به معنای رها کردن تبیینهای شخصی دربارهی جهان و نگریستن به تأثیرات اجتماعی است که زندگی ما را شکل میدهند.
جامعهشناسی واقعیت تجربهی فردی را انکار نمیکند، یا دست کم نمیگیرد. اما با ایجاد حساسیت نسبت به جهان وسیعتر فعالیت اجتماعی که همهی ما در آن درگیریم، آگاهی ژرفتری از ویژگیهای خودمان و دیگران به دست میآوریم.
مطالعهی جامعهشناسی متضمن به دست آوردن آگاهی دربارهی خودمان، جوامعی که در آن زندگی میکنیم و جوامع دیگری است که از نظر زمان و فضا با جوامع ما متفاوت هستند. نتایج مطالعات جامعهشناسی باورهای معمول ما را دربارهی خودمان و دیگران هم متزلزل میکند و هم غنیتر میسازد. نتایج به دست آمده از مطالعات جامعهشناسی همیشه با نظرات مبتنی بر باورهای معمول تناقض ندارد. اندیشههای مبتنی بر باورهای معمول اغلب سرچشمههای بصیرت دربارهی رفتار اجتماعی را فراهم میسازند. اما آنچه باید مورد تأکید قرار گیرد این است که جامعهشناس باید آمادگی داشته باشد که در مورد هریک از باورهای ما دربارهی خودمان، هرچند که به آنها دلبستگی داشته باشیم، این پرسش را مطرح کند که آیا واقعاً چنین است؟ با این کار، جامعهشناسی نیز به غنیتر ساختن هر آنچه که در زمان و مکان «باور معمول» است کمک میکند. جامعهشناسی به مثابه کوششی برای درک دگرگونیهای فراگیری که در طول دو سه قرن گذشته در جوامع انسانی رخ دادهاند به وجود آمد. صنعتی شدن، شهرنشینی و انواع جدید نظام سیاسی از جمله ویژگی های مهم جهان اجتماعی امروزی هستند.
جامعهشناسان زندگی اجتماعی را با مطرح کردن پرسشهای مشخص و کوشش برای یافتن پاسخ آنها از راه پژوهش نظامیافته مورد بررسی قرار میدهند.
کار جامعهشناسی متضمن توانایی اندیشهورزی خلاق و دور نگهداشتن خود از عقاید از پیش تصور شده پیرامون روابط اجتماعی است. جامعهشناسی پیوند نزدیکی با دیگر علوم اجتماعی دارد. همهی علوم اجتماعی با رفتار انسانی سروکار دارند. اما توجه خود را به جنبههای گوناگون آن متمرکز میسازند. پیوستگیهای میان جامعهشناسی، انسانشناسی و تاریخ به ویژه مهم است. جامعهشناسی علم است به این مفهوم که متضمن روشهای نظامیافتهی پژوهش و ارزیابی نظریهها در پرتو مدارک و استدلال منطقی است، اما
نمیتواند مستقیماً به قالب علوم طبیعی ریخته شود زیرا مطالعهی رفتار انسانی اساساً با مطالعهی جهان طبیعت فرق میکند.
جامعهشناسان کوشش میکنند مطالعاتشان در مورد زندگی اجتماعی عینی بوده و به شیوهای آزاداندیشانه با کارشان برخورد کنند. عینیت نه تنها به نگرشهای پژوهشگر، بلکه به ارزیابی عمومی از پژوهش و نظریه که یک جزء اساسی جامعهشناسی به عنوان رشتهای علمی است بستگی دارد.
جامعهشناسی رشتهای برخوردار از آثار علمی مهم است. جامعهشناسی
میتواند به شیوههای گوناگون به انتقاد اجتماعی و اصلاحات اجتماعی علمی کمک کند. نخست، درک بهتر مجموعهای از شرایط اجتماعی معمولاً امکان نظارت بهتری را بر آنها فراهم میکند. دوم، جامعهشناسی ما را متوجه
تفاوتهای فرهنگی کرده و امکان میدهد تا سیاستگذاریها بر پایهی آگاهی از ارزشهای فرهنگی مختلف استوار گردد. سوم، میتوانیم نتایج اتخاذ
برنامههای عمل خاص را مورد بررسی قرار دهیم. سرانجام و شاید مهمتر از همه، جامعهشناسی موجب خودروشنگری گردیده و فرصت بیشتری به گروهها و افراد برای تغییر شرایط زندگیشان ارائه میکند.
جامعهشناسی با کوششهای متفکران برای درک تأثیرات نخستین
دگرگونیهایی که با صنعتی شدن در غرب همراه بود آغاز میگردد و همچنان یگانه رشتهی اصلی است که با تحلیل ماهیت آنها سروکار دارد. جهان ما امروز با دنیای اعصار پیش اساساً متفاوت است. وظیفهی جامعهشناسی است که به ما کمک کند که این جهان و آیندهی اجتماعی آن را بشناسیم. در ادامه مباحث مربوط به جامعهشناسی شایان ذکر است که جامعهشناسی جوانترین رشتهی علوم اجتماعی است. واژهی جامعهشناسی را در سال 1838 آگوست کنت فرانسوی در کتاب فلسفه اثباتیاش بدعت گذاشت. کنت را عموماً بنیانگذار جامعهشناسی میدانند. او معتقد بود که علم جامعهشناسی باید برپایه مشاهده منتظم و طبقهبندی استوار گردد.
درس جامعهشناسی در دههی 1890 م. در بسیاری از دانشگاههای اروپا و غرب ارائه شد. در سال 1895 م. مجله آمریکائی جامعهشناسی انتشارش را آغاز کرد و در سال 1905 م. انجمن جامعهشناسی آمریکا بنیان گذاشته شد. اولین مکتب جامعهشناسی مکتب دورکیم بود. این مکتب که توسط جامعهشناس فرانسوی امیل دورکیم تأسیس شد تأکید زیادی بر وجود واقعیتها در سطح اجتماع داشت.
ابوزید عبدالرحمنبن محمدبن خلدون تاریخنگار، جامعهشناس، مردمشناس و سیاستمدار مسلمان است. وی را از پیشگامان تاریخنگاری به شیوهی علمی و از پیشگامان علم جامعهشناسی میدانند که حدود 400 سال پیش از آگوست کنت مؤسس علمی به نام جامعهشناسی (به فرانسه، Sociology) میزیست. ابن خلدون این علم جدید را عمران نام نهاد.
شایان ذکر است با توجه به اینکه بررسی عوامل مؤثر در فرآیند توسعه جامعهشناسی در ایران مورد نظر میباشد درخصوص پیدایش، روند
شکلگیری و تحول آن در فصلهای بعدی به آن پرداخته خواهد شد.
2- مفهوم جامعهشناسی علم
اگر بپرسیم که جامعهشناسی علم چیست؟ میتوان پاسخ داد که در مفهوم گسترده، جامعهشناسی علم رشتهای از جامعهشناسی است که روابط متقابل میان علم و جامعه را مورد بررسی قرار میدهد.
چگونه علم بر ارزشها، آموزش و پرورش، ساخت طبقاتی، شیوهی زندگی، تصمیمگیریهای سیاسی و شیوههای نگرش به جهان مؤثر واقع میشود؟ و به همین ترتیب چگونه جامعه بر رشد و توسعه علم اثر دارد؟ این نوع پرسشها به قدری در افق فکری دنیای معاصر مطرح و آشکار بوده است که بسیاری از علما نخواستهاند در توجه و تعمق در این مسائل آنقدر صبر کنند که
جامعهشناسان به این مسائل بپردازند و از اینرو خود آنها نیز گاهی به خیلی از این مسائل پرداختهاند [Kaplan, 1988:852] با این حال جامعهشناسی علم به بخشی از شناخت هم توجه دارد که به تعریف ماهیت اندیشههای علمی و توصیف روابط آنها با سایر انواع اندیشه (مانند ایدئولوژی، فلسفه، زیباییشناختی، دین) و عوامل نهادی میپردازد. به یک تعبیر دیگر، براساس تعریف فرهنگ «روبر» جامعهشناسی علم مطالعه سیستماتیک روابط میان دانش علمی و مجموعه شرایط اجتماعی حاکم برآن است. میتوان نتیجه گرفت که موضوع جامعهشناسی علم عبارت است از بررسی علم به عنوان یک نهاد اجتماعی، نظام روابط اجتماعی در قلمرو علم و پیوندهای آن با جامعه. جامعهشناسی علم درصدد برقراری رابطه میان ویژگیهای اجتماعی علم و فعالیتهای علمی از یک طرف و خصلتهای معرفتشناسانه از طرف دیگر است. افزون براین، انجام بررسیهایی در زمینه ماهیت اجتماعی شناخت علمی، عوامل اجتماعی مشروطکننده رشد علمی، ویژگیهای فعالیتها و روابط علمی و ... بررسی در حیطه فوق را تکمیل مینماید. جامعهشناسی علوم، علم را یک فرآوردهی اجتماعی خاص میداند و شناختهای علمی را همانند نتیجه فعالیت یک گروه اجتماعی (پژوهشگران) مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
واقعیت آن است که چند سالی بیش نیست که «علم» فینفسه موضوع بررسی علمی قرار گرفته است، هم علم در مفهوم پویا (یعنی تمامی فعالیتهای تحقیقی) و هم در مفهوم سکونی (یعنی مجموعه تولیدات این فعالیتها مانند مجموعه حقایق علمی) در هر دو مفهوم علم میتواند به گونههای مختلف موضوع تحقیق باشد.
زوکرمن زمینه موضوعی مطالعه در جامعهشناسی علم را به سه دسته تقسیم میکند:
1) سازمان اجتماعی و شناختی (Cognitive) کار علمی.
2) روابط متقابل میان علم و مجموعه شرایط اجتماعی مربوط به آن – نتایج اجتماعی علم و تأثیر سایر نهادهای اجتماعی و فرهنگ بر علم.
3) جامعهشناسی و شناخت علمی.
دیدگاههای عمومی در حوزهی جامعهشناسی علم نشانگر تنوع قابل توجهی است.
عدهای در کنار واژهی جامعهشناسی علم، در توسعهی مفهوم جامعهشناسی شناخت علمی تلاش میکنند. زمینهی اندیشه این گروه ادامه مطالعات جامعهشناسی معرفتی به شیوهای جامعهشناسانهتر است.
3- مفهوم جامعهشناسی معرفتی
اصطلاح جامعهشناسی معرفت نخستین بار توسط ماکس شلر مطرح شد. اولین علم را دانشی دانست که موضوع آن، بررسی روابط و پیوندهای میان انواع زندگی اجتماعی و اقسام گوناگون معرفتها است[1].
واژهی آلمانی «Wissenssoziologie» که معمولاً در انگلیسی به «Sociology of Knowledge» ترجمه میشود، به عنوان یک مفهوم در این رشته حائز اهمیت است. واژهی «Wissen» دارای گسترهی معنایی وسیعتری نسبت به واژهی «Knowledge» است. در حالی که واژهی «Knowledge» معمولاً به معنای اطلاعات[2] و دادههای[3] دقیق علمی است، کلمهی Wissen مجموعه اطلاعات فلسفی، مذهبی و زیباییشناختی را نیز شامل میشود.
در جامعهشناسی معرفت، جامعهشناسان به دنبال کشف ارتباط میان پدیدارهای اجتماعی بودهاند. در یک سوی این رابطه، معرفت (انواع نظامهای فکری، اندیشهی سیاسی، معرفت حقوقی، هنر و ...) و در جانب دیگر شرایط اجتماعی و وجودی (عوامل نهادی، ساختی، شخصیتی، فرهنگی، سیاسی و ...) قرار دارد.
جامعهشناسی معرفت میخواخد چگونگی این ارتباط را دریابد و فرآیندی را که از طریق آن انواع معرفت شکل میگیرد و ثبات و تحول مییابد، بررسی کند.
در تعاریفی که از جامعهشناسی معرفت داده شده است نیز محور اصلی همین رابطه و بیان چگونگی نشیب و فراز این ارتباط متقابل است. باید خاطرنشان کرد که جامعهشناسی معرفت، برخلاف بسیاری از رشتههای فرعی جامعهشناسی دارای تعریف و قلمرو معین نیست و به عقیدهی برخی از نویسندگان نمیتوان آن را یکی از رشتههای فرعی جامعهشناسی مانند جامعهشناسی آموزش و پرورش یا جامعهشناسی اوقات فراغت دانست که به بررسی پدیدارهای اجتماعی میپردازد، بلکه بیشتر آن را به یک برنامه علمی شبیه دانستهاند. وجود اختلاف نظر گسترده و ژرف در تعریف، موضوع و قلمرو جامعهشناسی معرفت، باعث میشود که نتوان به سادگی در یک نوشتار به نقل یک تعریف و دیدگاه دربارهی آن اکتفا کرد و آن را در معرفی جامعهشناسی معرفت کافی دانست.
مفهوم فراجامعهشناسی
فراتحلیل را میتوان به عنوان بررسی اصول اساسی دانش انباشتهی موجود تعریف کرد. انواع گوناگون فراتحلیل در جامعهشناسی را میتوان تحت عنوان فراجامعهشناسی گروهبندی کرد. این نوع جامعهشناسی را میتوان به عنوان بررسی کلی ساختار اساسی جامعهشناسی و نیز ساختار عناصر گوناگون سازندهی آن تعریف کرد.
فرفی فراجامعهشناسی را به عنوان علمی جدا از جامعهشناسی تشخیص میدهد، به این معنا که، موضوع بررسی جامعهشناسی جهان اجتماعی است، حال آنکه موضوع بررسی فراجامعهشناسی، همانا خود جامعهشناسی است[4].
مفهوم توسعه[5]
اصطلاح توسعه به صورت فراگیر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد. واژهی توسعه در لغت به معنای خروج از «لفاف» است. در قالب نظریه نوسازی، لفاف همان جامعه سنتی و فرهنگ و ارزشهای مربوط به آن است که جوامع برای متجددشدن باید از این مرحلهی سنتی خارج شوند. در تعریف توسعه نکاتی را باید مدنظر داشت که مهمترین آنها عبارتند از: این که اولاً توسعه را مقوله ارزشی تلقی کنیم، ثانیاً آن را جریانی چندبعدی و پیچیده بدانیم، ثالثاً به ارتباط و نزدیکی آن با مفهوم بهبود[6] توجه داشته باشیم.
دانشمندان علوم اجتماعی از توسعه تعاریف متعددی ارائه کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
مایکل تودارو[7] معتقد است که توسعه را باید جریانی چندبعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشهکن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، سوق مییابد.
برنشتاین[8] میگوید: تلاش برای ایجاد توسعه بار ارزشی به همراه دارد که کمتر کسی با آن مخالف است. اشتیاق برای غلبه بر سوء تغذیه، فقر و بیماری که از شایعترین و مهمترین دردهای بشری هستند از جمله اهداف توسعه به شمار میرود. دادلی سیرز[9] رئیس مؤسسه اطلاعات توسعهی دانشگاه ساسکس توسعه را جریانی چندبعدی میداند که تجدید سازمان و سمتگیری متفاوت کل نظام اقتصادی – اجتماعی را به همراه دارد.
به عقیدهی وی توسعه علاوه بر بهبود میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساختهای نهادی، اجتماعی، اداری و همچنین ایستارها و نظرهای مردم است.
میسرا[10] محقق و صاحب نظر هندی نیز تعریفی از توسعه ارائه داده که در آن بر ابعاد فرهنگی تأکید شده است. به نظر او توسعه از دستآوردهای بشر بوده و پدیدهای با ابعاد مختلف است، هدف از توسعه ایجاد زندگی پرثمری است که توسط فرهنگ تعریف میشود. به این ترتیب میتوان گفت توسعه دستیابی فزایندهی انسان به ارزشهای فرهنگی خود است.
از لحاظ تاریخی پژوهشگران قرن نوزدهم توسعه را در بیان تاریخ انسان به کار میبرند.
اسپنسر و مارکس معتقد بودند که جوامع انسانی از مراحلی (پائینتر) به مراحل (بالاتر) در حرکت هستند. این حرکت با چند قانون کلی و عمومی در مسیری مستقیم است، هر جامعهای از این مراحل یاگذشته و یا درحال گذشتن است و یا اینکه این مراحل یکنواخت را طی خواهد کرد. به بیان دیگر، آنها در جستجوی کشف قوانین کلی برای چنین توسعهای بودند.
توسعهنیافتگی[11]
[12]– فورتادو[13] در تعریف توسعهنیافتگی میگوید، توسعهنیافتگی وضعیتی است که به دلیل عدم هماهنگی بین عوامل اقتصادی و تکنولوژی کاربردی، امکان استفاده همزمان از سرمایه و نیروی کار در جامعه میسر نیست.
توسعهنیافتگی به عنوان ویژگی کشورهایی مطرح میشود که تحت عناوین جهان سوم، عقبمانده، در حال توسعه و غیره از آنها یاد میشود. کشورهایی که بخش وسیعی از فضای جغرافیایی و جمعیت جهان را به خود اختصاص دادهاند. این ویژگی را ناشی از عوامل متعدد داخلی و خارجی میدانند، هرچند که برخی از رویکردهای[14] توسعه چون رویکرد وابستگی[15] تأکید عمده بر عوامل خارجی دارد و توسعهنیافتگی را در قالبی تاریخی و توأم با توسعهنیافتگی مورد مطالعه قرار میدهد. به طور کلی توسعهنیافتگی را وضعیتی دانستهاند که ناشی از روابط نابرابر بین کشورهای توسعهنیافته و توسعهیافته باشد.
1. آشتیانی، منوچهر، درآمدی بر جامعهشناسی معرفتی، ص 34
مبلغ قابل پرداخت 16,875 تومان