فهرست مطالب
مقدمه و كليات...پيشگفتار.....
بخش نخست: مباني نظري بحث
فصل اول: نظام سياسي و اجزاي آن....
1- نظام و كاركردگرايي...
2- نظام سياسي.....
3- ساختار سياسي....
4- فرهنگ سياسي...
5- كار ويژههاي نظام سياسي....
منابع فصل اول.
فصل دوم: مفهوم رشد و توسعه اقصادي....
1- ارتباط رشد و توسعه اقتصادي...
2- ارتباط بخش خصوصي با رشد اقتصادي....
3- نگاهي اجمالي به الگوهاي مهم توسعه اقتصادي..
منابع فصل دوم......
فصل سوم: نظام سياسي و روند توسعه اقتصادي..........................................
1- ارتباط عملكرد نظام سياسي با توسعه اقتصادي ................................
2- نقش مثبت يا منفي نظام سياسي در روند توسعه اقتصادي.................
منابع فصل سوم.........................................................................................
فصل چهارم: پيشينه تاريخ ايران و اروپا.........................................................
1- وضعيت نظام سياسي، اقتصادي اروپا و نحوه شكلگيري آن.............
2- بررسي تطبيقي وضعيت نظام سياسي و اقتصادي ايران با اروپا.........
منابع فصل چهارم................................................................................................
بخش دوم: نظام سياسي و توسعه اقتصادي بعد از انقلاب اسلامي
فصل اول: چشمانداز تاريخي............................................................................
1- دولت و اقتصاد قبل از نقلاب................................................................
2- عامل اقتصاد در پيروزي انقلاب...........................................................
منابع فصل اول...........................................................................................
فصل دوم: شكلگيري نظام سياسي و اقتصادي..............................................
1- نظام سياسي و قانون اساسي...............................................................
2- مفهوم اقتصاد اسلامي و توسعه...........................................................
منابع فصل دوم..........................................................................................
فصل سوم: عملكرد نظام سياسي در بُعد توسعه اقتصادي.............................
1- انتخاب برنامههاي اقتصادي.................................................................
2- اجراي برنامههاي اقتصادي..................................................................
منابع فصل سوم.........................................................................................
فصل چهارم: ارزيابي چند معيار در روند توسعه اقتصادي............................
1- تقويت قانون و نظم...............................................................................
2- آزادي مطبوعات....................................................................................
3- امنيت و ثبات سرمايهگذاري.................................................................
4- مشاركت عمومي و عزم ملي.................................................................
نتيجه...........................................................................................................
كتابنامه.....................................................................................................
بخش نخست:
مباني نظري بحث
فصل اول: نظام سياسي و اجزاي تشكيل دهندهي آن
1- نظام و كاركردگرايي
هنگامي با دقت به محيط اطراف خود نظر كنيد دستگاههاي با اجزاي معين، هماهنگ و منظمي ملاحظه خواهيد كرد كه كاركرد آنها به خاطر رسيدن به يك هدف كلي ميباشد. در صورتي كه در يكي از اجزاي اختلال يا نارسايي ايجاد شود هدف كلي آن سيستم مختل ميشود. و نظام مهندسي آن به هم ميخورد. هم مانند بدن انسان كه قلب، مغز و ديگر اعضا تشكيل شده است و با كاركردي همآهنگ تعادل زيستي را حفظ مينمايد.
با آغاز قرن 19 ميلادي دانشمندان به اكتشاف بزرگي در علوم طبيعي دست يافتند و با اختراع ساعت، هواپيما و ... اين نظام مهندسي را كه در طبيعت موجود بود به كار گرفتند. اما با گسترش علم اثباتي در حوزه علوم اجتماعي كه تحت پوشش جامعهشناسي سياسي شكل كاملا جديدي به خود گرفت علوم طبيعي را براي شناخت دولت بكار گرفت و علماي بزرگ و علاقمند علوم اجتماعي در قرن 19 را واداشت تا تجربه در علوم طبيعي را به علوم انساني تعميم دهند.
به همين دليل كاركردگرايان معتقدند كه هر پديده اجتماعي داراي يك كليت است كه اين كليت از اجزاي خاص خود تشكيل شده است. علم ميتواند پيوستگي رابطه اين اجزا را شناسايي نمايد و هدف كلي يك سيستم را بهتر مورد ارزيابي قرار دهد. عناصر تشكيل دهنده اين ساختهاي اجتماعي به گونهاي است كه ميل به ثبات دارد. سپس واحدهاي كوچكتر نيز داراي سازمان و به صورت نظامي به هم پيوسته عمل مينمايند كه نقش هر كدام و ميزان مشاركت آنها در حفظ الگو و هدف نهايي سيستم مورد اهميت است. از كساني كه طرفدار اين نظريه و يا به عبارتي از بانيان اين انديشه بود «تالكوت پارسونز» است. وي از تعادل در نظام و سيستم صحبت به ميان آورد و بيان داشت كه نظامهاي اجتماعي به طور كلي نوعي گرايش به يكپارچگي و هماهنگي و سازواري با محيط دارند كه همين موضوع باعث خواهد شد تا آن نظام يا سيستم پابرجا باقي بماند و متعادل باشد.2
ميتوان گفت نظريه كاركردگرايي از علوم مكانيكي گرفته شده و جامعه را مجموعه ابزارگونه فرض ميكند و از روابط بين نظام اجتماعي و نظام سياسي سخن به ميان ميآورد. در دوره معاصر غرب مسلطترين نگرش همين نظريه اصالت كاركرد بود كه فونكسيوناليسم نيز نام دارد همان طوري كه قبلا گفته شد ريشههاي فكري اين انديشه به تالكوت پارسونز و به اميل دوركهايم برميگردد كه خود اين انديشمندان مفاهيم اساسي آن را (سيستم و كار ويژه) از علوم فني گرفتهاند كه در آثار مهندس رودلف كلاسيوس ديده ميشود.3 به هر صورت كل جامعه همانند يك سيستم عمل مينمايد كه هر كدام از اجزا وظايف خاص خود را انجام ميدهد. با همديگر همكاري دارند و اين همكاريها يك طرفه يا يك جانبه نيست بلكه متقابل و مكمل است. محيط آنها قابل شناسايي است و همچنين تاثيرپذيري و تاثيرگذاري از همديگر را ميتوان كشف نمود.
2- نظام سياسي
«اصطلاح نظام سياسي در گستره وسيعي از معاني به كار ميرود. گاه به حكومت يا دولت اطلاق ميشود و گاه علاوه بر اشكال مقرر، اشكال رفتار سياسي عملي را شامل ميشود و عبارت ديگر، هم سازمان حقوقي دولت و هم نحوه عمل آن را دربر ميگيرد. در كليترين تعريف نظام سياسي به مثابه مجموعهاي از فرايندهاي تعامل يا خرده نظامي از نظام اجتماعي ديده ميشود كه با ساير خرده نظامهاي غيرسياسي نظير نظام اقتصادي در تعامل است. به اين تربيت نظام سياسي ضمن آنكه خود خرده نظامي از نظام وسيعتر اجتماعي است با ساير خرده نظامهاي موازي از جمله نظام اقتصادي در تعامل است.»4
نظام سياسي، هم مانند هر نظام ديگر كه از مجموع متغيرهاي كه داراي كنشها و واكنشهاي هستند و بر روي هم اثر متقابل دارند تشكيل يافته است.
در درون هر نظام با روابطي كه ميان عناصر تشكيل دهندهي آن وجود دارد يك هدف دنبال ميشود. رابرت دال، كهكشانها، تيمهاي فوتبال، قوههاي مقننه و احزاب سياسي هر كدام را يك سيستم ميداند. نظام با اجزاي متفاوت و با روالي منظم و مرتبط يك هدف را دنبال ميكنند. ما ميتوانيم نظامهاي مصنوع كه انسان آن را بوجود آورده و يا كاملا طبيعي كه در طبيعت بوده است را ملاحظه كنيم. نظامهاي كه انسان آنها را ساخته يا دريافتهاند مانند نظام مكانيكي، نظام فرهنگي يا نظام سياسي است.5
دانشمنداني مانند ماكس وبر، ديويد ايستون و ديگران هر يك تعريفي از نظام سياسي ارايه كردهاند. ماكس وبر هنگامي ميخواهد از نظام سياسي تعريف ارايه نمايد از قدرت و محدود جغرافيايي مشخصي نام ميبرد. وي قدرت توسط كارگزاران در اين محدوده را قدرت مجاز و مشروع قلمداد ميكند هرچند با رعب و وحشت توأم باشد و آنقدر به اين قدرت اهميت ميدهد كه باعث جدايي نظام سياسي از بقيه نظامها و پابرجا شدن آن و همچنين وجه مشخص و پابرجاي آن است. ديويد ايستون هم از كنشهاي متقابل كه از اين طريق ارزشها، خدمات و كالاها براساس همان قدرت براي تمام بخشهاي متفاوت و مختلف يك جامعه تقسيم ميشوند اسم برد وي اضافه ميكند كه اين سهمبندي براساس قدرت معتبر همان تصميمات مسؤولان در سه قوه مجريه، قضائيه و مقننه براي جامعه ميباشد. مانند يك بنگاه اقتصادي كه بعد از توليد كالاها آنها را ميان مردم توزيع ميكند و بستگي به نيازها متفاوت توليد و توزيع نمايد. دستگاهها حكومتي نيز براساس امنيت احترام، درآمد مشاركت رفاه برقراري ارتباط متفاوت ميباشد.6 نظام سياسي همان عناصري است كه با يك قاعده مشخص و با يك پيوند خاص در يك رژيم سياسي بكار گرفته ميشود اين مجموعه ملموس است و با نهادهاي كه دارد كاربرد قدرت را ممكن ميكند. اين موضوع در هر نوع حيات سياسي ديده ميشود. و ميتوان آن ويژگيهاي مرتبط يا پيوستگي منطقي را شناسائي كرد. و بدين طريق اصول، قوانين حاكم و نهايتاً دولت را درك كرد.7 گاهي ميتوان در ميان قواي سهگانه در نظام سياسي قوه مجريه را نيز تقسيم نمود و از قوه مجريه سياسي و قوه مجريه اداري نام برد. به اين معنا كه از يك هيأت جمعي مقامات كه قدرت اجرايي دارند توجه داشت.8 در صورتي كه نظام سياسي تابعي از تغييرات ساختاري آن نباشد ميگويند آن نظام سياسي از پيچيدگي بيشتري برخوردار است و نهادينه شده است.9
در قسمت چگونگي كاركرد نظام سياسي بايد عنوان كرد همانطوري كه ارگانيسم انسان در برخورد با محيط تاثير ميپذيرد. با كمك حواس خود ميتواند حفظ حيات نمايد يا به عبارتي ديگر خود را با محيط انطباق دهد تا به تعادل برسد. نظام سياسي هم در چنين تشبيهي احتياج به يك انطباق با محيط اطراف خود دارد.
«چهارچوب كاركردگرايي» پارسونز بر اين اعتقاد بوده است كه به چند دليل جامعه انساني را ميتوان يك ارگانيسم بيولوژيك تصور كرد نخست آنكه اجزاي گوناگون يك ارگانيسم با نهادهاي مختلف تشكيل دهندهي يك جامعه مطابقت دارد و همانگونه كه در ارگانيسم اجزا در وابستگي متقابل و تعامل با يكديگر هستند، نهادهاي يك جامعه نظير اقتصاد با هم پيوند دارند. دوم آن كه همانطور كه هر بخش ارگانيسم كار خاصي انجام ميدهد كه براي ادامهي حيات ساير قسمتها ضروري است هر نهادي هم كار مشخصي را براي اثبات و رشد جامعه انجام ميدهد از نظر پارسونز هر جامعه بايد داراي چهار كاركرد باشد كه در غير اين صورت از بين خواهد رفت. اين كاركردها عبارتند از.10
1- انطباق و سازگاري با محيط كه توسط اقتصاد انجام ميشود.
2- حصول به هدف توسط حكومت
3- ايجاد يكپارچگي (پيوند نهادها به يكديگر) توسط نهادها حقوقي و مذهبي
4- حفظ الگوي ارزشي از طريق خانواده و آموزش و پرورش
در واقع پارسونز بر اين عقيده بود كه اگر يكي اجزاي در درون سيستم به هر دليلي دچار تغيير شود. قسمتهاي ديگر سيستم هم براي اينكه تعادل را حفظ كنند واكنش نشان ميدهند
شكل چگونگي ارتباط يك نظام سياسي با محيط اطراف و اجزاي خود به ترتيب زير ميباشد
|
همانطوري كه در بالا ملاحظه ميشود. نظام سياسي بايد پاسخگوي تقاضاهاي كه از محيط به نظام وارد ميشوند، باشد مثل نياز به امنيت، حق مشاركت، كنترل بازار و غيره. در قسمت نهاده همچنين از حمايتهاي مانند پرداخت ماليات، اطاعت از قوانين ... برخوردار است.
در قسمت دادهها مجموعه تصميمات، قوانين و راهبردهاي يك نظام ديده ميشود بازخور هم چيزي است كه از تاثير دادهها بر نهادها بوجود ميآيد و ممكن است مثبت يا منفي باشد. و اين موضوع باعث تجديدنظر در مراحل بعد خواهد شد.
در فرآيند تبديل شدن خواستهها به تصميم در يك نظام سياسي با نظام سياسي ديگر يك تجزيه و تحليل كلي وجود دارد كه تقاضاها يا خواسته تنظيم ميشود و در جريان عمليات با يكديگر تركيب ميشوند تا به مرحله قانونگذاري ميرسد سرانجام اجراي مقررات و نحوه اجراي اين قوانين بر طبق قانون از اهميت برخوردار است. در گزينش سياسي همان استخدام افرادي است كه در واقع نقش اجراي اين مقررات را دارد. نظام سياسي براي آنكه بهتر بتواند با محيط ارتباط برقرار نمايد فرد را با فرهنگ سياسي و ايفاي نقش شهروند آشنا ميكند.
بسياري از محققاني كه توسعه را براساس رهيافت سيستم عملكردي بررسي ميكنند بر اين باورند كه بيثباتي در ميان كشورهاي جهان سوم به خاطر تاكيد بر تواناييهاي تنظيمي (تقويت نيروهاي نظامي) و نمادين، به جاي تمركز زياد بر تواناييهاي پاسخگويي، استخراج و توزيعي است.11
در يك نظام سياسي آنچه باعث حفظ و انسجام و همبستگي اجتماعي ميشود ايدئولوژي و قانون اساسي است و دستگاه قضايي حل منازعه ميكند. قوه مجريه و بوروكراسي و دستگاه اجرايي در نظام سياسي كار ويژه نيل به هدف و انطباق با شرايط جديد جامعه، همچنين ارتباط با نظام اقتصادي را برقرار مينمايد.12
آنچه از نظر انديشمندان اهميت دارد و به شناخت آن تلاش نمودند نظام سياسي است زيرا نظامهاي ديگر مانند نظام آشتي، نظام اداري نظام مذهبي را متعلق به جامعه سنتي دانستهاند كه با شرايط قبل از مدرنيته هماهنگ است و مطالعه آنها به عنوان نظامي جديد مورد علاقه نبوده است.13
در نظام سياسي گاهي بين سياستمداران و كاركنان تفاوت گذاشته ميشود اينكه شاخه اجرايي صرفاً بخشي از بوروكراسي است كه به طور چند خدمت اداره امور جامعه را انجام ميدهد.14
ديويد ايستون معتقد است حمايت مردم از يك نظام سياسي در قسمت درون دادهها همان پرداخت مالياتها و عوارض، فرمانبرداري از قوانين، احترام و تمكين از اقتدار كشور و احترام به رسوم و نهادهاي ملي ميباشد.15 كه ميتوان در اخذ تصميمات و اجراي برنامههاي يك نظام سياسي كمك نمايد.
در تقسيمبندي نظامهاي سياسي يك ايده مشترك بين پژوهشگران وجود دارد كه براساس هنجارهاي رايج انجام ميشود به قرار زير است.16
1- سيستم ليبرال دموكراسي؛ 2- سيستم برابريخواه اقتدارگرا
3- سيستم سنتگراي نابرابريخواه 4- سيستم مردمگرا
5- سيستم اقتدارگراي نابرابريخواه
به طور معمول باتوجه به هنجارها رژيمها به دموكراسي در مقابل گروسالاري و رژيمهاي ليبرال در مقابل اقتدارگرا يا رژيم پيشرو در مقابل محافظهكار قرار ميگيرد.
تقسيمبندي ديگر در نظامهاي سياسي: 1- نظامهاي سياسي رياستي
2- نظامهاي سياسي پارلماني 3- نظامهاي سياسي تكحزبي، طبقهبندي ميشود.17
در نظام سياسي رياستي، تفكيك قوا به طور مطلق وجود دارد در نظام سياسي پارلماني، تفكيك قوا به طور نسبي پذيرفته شده است. و در نظام سياسي تكحزبي قوه قهريه از اهميت برخوردار است.
ساختار سياسي
يكي از بخشهاي اصلي هر نظامي، ساختار آن است. منظور از ساختار مجموعهاي از عناصر يك نظام است كه وابستگي بسيار شديدي بين آنها وجود دارد. به طوري كه تفكيك آنها ممكن نميباشد گويي كه اين اجزا از بقيه نظام سرسختتر هستند و يك نوع همبستگي خاص دارند اين همبستگي ملموس و عيني ميباشد. ميتوان انسجام اجزا را شناسايي كرد و متوجه شد كه جدا كردن آنها به كل نظام صدمه ميزند. مانند ساختار فرهنگي، ساختار سياسي، ساختار اقتصادي كه هر كدام به ترتيب مربوط به نظام فرهنگي، نظام اقتصادي ميباشند. همچنين ميتوان ملاحظه نمود كه ساختارهاي هر كشور در هر نظام با كشور ديگر متفاوت است.
در هر صورت فعاليتهاي كه قابل مشاهده هستند و با قانونمندي و براساس ميزان پيشرفت و توسعهيافتگي متفاوت هستند همان ساختارها در يك سيستم ميباشند.16
به عقيده ديويد آپتر نهايدهاي سياسي به حكومتي و غيرحكومتي تقسيم ميشود. نهادهاي سياسي حكومتي شامل سه شاخه اجرايي، قانونگذار و قضايي است در شاخه اجراي نظام سياسي وظيفه دارد اهداف مردم و خواستههاي آنها را به اجرا گذارد و هرچه در اجراي موفقتر باشد از سوي مردم بيشتر حمايت خواهد شد
وظايفي كه ميتوان به اين شاخه نسبت داد. عبارتند از:
اجراي قوانين، حفظ نظم و امنيت، تداوم دادن به توليد اقتصادي، تامين رفاه اجتماعي و ايجاد ارزشهاي جديد و تداوم هنجارها و رسوم مقبول گذشته و شاخه قضايي نيز يك نهاد سياسي حكومتي است. كه از طريق تصويب قوانين و مقررات دلخواه بوسيله گروههاي اجتماعي منافع طبقاتي را تامين ميكند. احزاب سياسي مهمترين نهاد سياسي غيرحكومتي محسوب ميشوند. احزاب به عنوان شاخصترين ابزار در اقدامات سياسي مانند رقابت به چانهزني و مذاكره شركت مينمايند. به جز احزاب ميتوان از گروههاي ذينفوذ و اتحاديههاي صنفي و شغلي و گروههاي فشار كه غيرحكومتي هستند نام برد.
براي شناخت بيشتر ساختار سياسي بايد نهادهاي سياسي را مورد مطالعه قرار داد. «مجموعه نهادها و مراكزي كه قدرت سياسي را در دست دارند و يك كليت واحد را به وجود ميآورند، ساختار سياسي بايد ابتدا به آرايش نيروها و توزيع يا تمركز قدرت توجه كرد و سپس به نهادها و سازمانها از يك سو و افراد و نفراتي كه به ايفاي نقش ميپردازند از سوي ديگر پرداخت قدرت سياسي مهمترين معياري است كه ميتواند از سوي ديگر پرداخت قدرت سياسي مهمترين معياري است كه ميتواند ماهيت و نوع ساختاري سياسي را آشكار سازد. و اين نقطه مشترك تمام نظريههاي سياسي است.»17
فرهنگ سياسي
فرهنگي سياسي هم مانند ساختار سياسي يكي از بخشهاي مهم نظام سياسي است با اين تفاوت كه فرهنگ سياسي يك جنبه ذهني دارد. هر فرهنگ سياسي شامل ارزشها، احساسات و آداب و رسومي ميباشد كه در يك جامعه خاص رواج دارد. مفهوم فرهنگ سياسي جنبه خرد و كلان دارد و محصول تاريخ نظام سياسي ميباشد. و ريشه در رفتار عمومي و نيز تجارب شخصي دارد.
«فرهنگ سياسي عبارت است از انگارهها و ايستارها نسبت به اقتدار، مسئووليتهاي حكومتي و الگوهاي مربوط به جامعهپذيري سياسي در اين روند، ميزان شناخت اهداف نهادها و ساختارهاي سياسي، اعتقادات، جنبههاي عاطفي و سرانجام معيارهاي موجود براي قضاوت در مورد قدرت و سياست حايز اهميت است»18
براي فرهنگ سياسي مختصات و ويژگيهاي كه اشتراك هر فرهنگ را ميرساند بيان ميكنند همه آنها بسيار كلي و انتزاعي هستند، كيفيت اخلاقي ارزشي نوع رفتارها را تعيين ميكنند. البته ارزشهاي كه از ثبات نسبي برخوردارند. همچنين انديشمندان بزرگ براي فرهنگ سياسي يك نوع تقسيمبندي قايل ميشوند. كه طبقهبندي آنها به صورت زير ميباشد.
1- فرهنگ سياسي محدود: در اين نوع فرهنگ سياسي مردم تصوير روشني از نظام سياسي ندارند، منابع، هدفها، امنيت و توسعه ملي را نميشناسند.
2- فرهنگ سياسي تبعي: افراد از كارايي سياسي چنداني برخوردار نيستند فقط نخبگان سياسي سخنگوي خواستههاي مردم هستند. در اين نوع فرهنگ سياسي مردم خود را شركتكنندگان فعال در فرايند سياسي نميپندارند. و حالت انفعالي دارند. بيشتر تبعيت ميكنند.
3- فرهنگ سياسي مشاركتي: مردم در اين نوع فرهنگ سياسي فعال هستند در طرح خواستهها و تقاضاها و نيز در قسمت دادههاي يك نظام سياسي نقش دارند و نسبت به رفتار نخبگان سياسي حساسند. به نظام سياسي كمك ميكنند و در تصميمات او را ياري ميكنند.19
اما در مورد فرهنگ مدني در يك جامعه بايد گفت كه در جامعهاي با فرهنگ مدني ميان ساختار سياسي و فرهنگ سياسي همآهنگي وجود دراد. افرا به طور فعال در سياست مشاركت ميكنند. همچنين ميان ارزشهاي مُحلي و قومي و ارزشهاي ملي و هرگونه تغيير و تحول در سنتها به سوي مدرنيته مناسبت وجود دارد. ارتباط منطقي مابين منافع عمومي و خصوصي وجود دارد. فرهنگ مدني با توازن و تعادلي كه در جامعه ايجاد مينمايد راه توسعه را هموار ميكند.20
رونالد چيلكوت در بحثي تحت عنوان نظريههاي فرهنگ سياسي به تفسير فرهنگ سياسي در دو سطح عام و خاص ميپردازد. و از بررسي صورتبندي كه آلموند- پاي- وربا به آن پرداختهاند در سطح عام ميپردازد در همين سطح از انديشمند ساموئل بيد كه فرهنگ سياسي را نوعي الگوي انديشهها و سنتهاي مربوط به اقتدار ميدانست ميپردازد. وي در تفسير فرهنگ سياسي در سطح خاص به بررسيهاي تجربي پيرامون ارتباطات و جامعهپذيري به كار ميبندند.21
كار ويژههاي نظام سياسي:
آنچه در كار ويژههاي نظام سياسي بايد مورد مطالعه دقيق قرار گيرد تا شناخت بيشتري را حاصل نمايد عبارت است.
1- كارآيي نظارت 2- كارآيي استفاده از منابع 3- كارآيي توزيع يا توان توزيع صحيح و مناسب كالا، خدمات و افتخارات بين افراد و گروههاي اجتماعي 4- كارآيي پاسخگويي 5- كارآيي نمادين (سمبليك).24
همچنين ورودي و خروجي هر نظام كه مورد نظر آلموند و پاول بوده است. در كارآيي نظارت به معناي نظارت و هماهنگي رفتار افراد و گروهها از هر طريق ممكن از جمله راههاي اداري و وضع قوانين ميباشد كه در كار ويژه مشخص ميشود كه چقدر دولت سرسخت، تاميتخواه است يا دموكراتيك است در قسمت كارآيي استفاده از منابع نيز استفاده درست از منابع طبيعي و خدادادي است از جمله نيروي انساني كه نظام سياسي كشورهاي جهان سوم از آن كمتر استفاده مينمايند
همچنين نظام سياسي بايد پاسخگوي تقاضاي برآمده از سوي افراد و گروهها باشد كه پيرامون آن به سر ميبرند بعضي از نظامها واكنش سريع و مناسبي در برابر تقاضاها دارند و بعضي خير در كارآيي نمادين برانگيختن احساسات مردم و ايجاد همبستگي بين مردم بسيار مفيد است. به عنوان مثال يادآوري افتخارات ملي، تأكيد ارزشها و غيره، به همين دليل وروديهاي يك سيستم از اهميت بالاي برخوردار است كه مردم خواستهها را به اطلاع تصميمگيرندگان ميگذارند به وسيله گروههاي ذينفوذ و اصناف و غيره. همچنين شعارهاي اساسي كه احزاب سياسي عرضه ميكنند يك خواسته همگاني است كه مردم به دنبال آن هستند. در قسمت خروجيها، تدوين قوانين براي اداره امور جامعه و روابط دولت با جامعه به وسيله قوه مقننه حاصل خواهد شد.
دوم راهكارهاي اجراي قوانين يا چگونگي اجراي آنها از طريق آئيننامهها كه به وسيله قوه قضائيه انجام ميشود و سرانجام كار بست عملي قوانين يا پياده كردن آنها در جامعه توسط قوه مجريه اجرا خواهد شد.
منابع فصل اول
1- حسين بشيريه، جامعهشناسي سياسي، چاپ چهارم، تهران، نشر ني 1377 ص 23
2- سيد عبدالعلي قوام، نقد نظريههاي نوسازي و توسعه سياسي، چاپ اول، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي 1374 ص 63
3- عبدالرحمان عالم، بنيادهاي علم سياست، چاپ دوم، تهران، نشر ني 1375 ص
4- محسن شانهچي، تمركزگرايي و توسعهنيافتگي در ايران معاصر، چاپ اول، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1379 ص28
5- عبدالرحمان عالم، همان كتاب ص
6- سيد عبدالعلي قوام، همان كتاب صص 64،65
7- محمدرضا مايلي، نظام سياسي و توسعه، چاپ اول، تهران، نشر ارائه 1378 ص 26
8- محسن شانهچي، همان كتاب، ص 29
9- برتران بديع، توسعه سياسي، ترجمهي احمد نقيبزاده، تهران، قومس 1383 ص 22
10- سيد عبدالعلي قوام، سياستهاي مقايسهاي، چاپ سوم، تهران انتشارات سمت 1380 ص 31
11- همان. ص 32
12- حسين بشريه، همان كتاب، ص 86
13- D. Apter, the politics of modernization, Chicago university press, P. 25
14- محسن شانهچي همان كتاب ص 35
15- David Easton An Approach to the Analisis of political system "world politics" 1957. P. 390
16- عليرضا اقبالي، تفكر اقتصادي احزاب و گروههاي سياسي در ايران، چاپ اول، تهران، چاپخش 1381 ص 32
17- عبدالحميد ابوالحمد، مباني سياست، چاپ هفتم، تهران، نشر قومس 1376 ص 198
18- محمدرضا مايلي، همان كتاب، ص 31
19- سيد عبدالعلي قوام، همان كتاب، ص 70
20- احمد نقيبزاده، درآمدي بر جامعهشناسي سياسي، چاپ دوم، تهران، انتشارات سمت، ص
21- محمدرضا مايلي، همان كتاب ص 37
22-
23- رونالد چيلكوت، نظريههاي سياست مقايسهاي، چاپ اول، تهران نشر مؤسسه خدمات فرهنگي رسا 1377 ص 347
24- احمد نقيبزاده، همان كتاب ص 170
فصل دوم: مفهوم رشد و توسعه اقتصادي
1- ارتباط رشد و توسعه اقتصادي
رشد اقتصادي شرايط توسعه اقتصادي را فراهم مينمايد زيرا موجب افزايش و انباشت سرمايه در جوامع خواهد شد. و به همين دليل است كه بعضي از علماي اقتصادي رشد و توسعه اقتصادي را مترادف دانستهاند. در مباحث مربوط به كشورهاي جهان سوم «مفهوم رشد» در معناي اقتصادي آن به كار ميرود و شاخص آن توليد ناخالص ملي (GNP) ميباشد، كه هرچه افزايش يابد آن كشور از رشد اقتصادي برخوردار است و اگر رشد مداوم داشته باشد ميتوان از توسعه اقتصادي سخن به ميان آورد.
رشد همان تغيير كلي هر متغيير طي دوره معين زماني گفته ميشود. كه مهمترين شاخص آن در اقتصاد، توليد ناخالص (GNP) ميباشد، توسعه اقتصادي در تعريف به معناي رشد اقتصادي مداوم همراه با تغييرات كيفي و كمي ميباشد. زيرا بر خلاقيتها و نوآوريهاي انسان نيز تاكيد دارد زيرا باعث خواهد شد كه ما به كالاها و خدمات بيشتري دست پيدا كنيم، در اين مباحث نظريات متفكراني مانند روستو، آرتور لويس مورد اهميت است. با بهرهبرداري اقتصادي و كاهش هزينهها ميتوان بازده توليد را افزايش داد و همچنين با افزايش دانش علمي و تحقيق در بخش توليد و تكنولوژي مناسب و با انباشت سرمايه در امور توليدي و زيربناي شرايط رشد و توسعه اقتصادي را فراهم نمايد.1
والت ويتمن روستو از جمله انديشمنداني است كه ميگويد رشد اقتصادي بلافاصله توسعه اقتصادي را به دنبال دارد و ميگويد رشد اقتصادي يك روند اتوماتيك است كه با بكارگيري نيروهاي بالقوه وضعيت زندگي را بهبود ميبخشد او معتقد است توسعه پنج مرحله دارد 1- جامعه سنتي، 2- آماده براي خيزش 3- خيزش به جلو 4- رفتن به سمت بلوغ و كامل شدن 5- دورهي مصرف زياد.
همچنين او ميگويد انگيزهي سودجويي و منفعتطلبي دارند، قدرتمندترين انگيزهاي بود كه موجب رشد اقتصادي كشورهاي پيشرفته قرن 18 و 19 گرديد روستو تاكيد دارد كه اين نقش حكومتها و قدرت سياسي است كه امكانات لازم را فراهم ميكند خصوصا در مراحل اوليه نوسازي. به نظر او ايجاد انگيزه از ناسيوناليسم و احساسات مليگرايانه بايد استفاده كرد. نظام سياسي براي ايجاد انگيزه بايد احساسات ميهني و ملي را برانگيزند. وظيفه بخشهاي اقتصادي براي رسيدن به رشد اقتصادي از طريق الويتبندي و بكارگيري منابع و سرمايهگذاري به عهده دولت ميباشد. روستو رشد سريع صنايع كارخانهاي يكي از ابزارهاي ضروري و مهم ايجاد دگرگوني اقتصاد ميداند و موفقيت آن را منوط به واكنش مثبت جامعه ميداند. او ميگويد كشورهاي عقبمانده براي دستيابي به رشد اقتصادي ضمن اينكه حكومتها بايد ناسيوناليسم را ميان مردم تبليغ و ترويج كنند و فرم ملي را فراهم نمايند. شيوههاي زندگي و توليد مناسب را فراهم و ثبات سياسي، اجتماعي را فراهم كنند. شيوههاي زندگي و توليد مناسب را فراهم و ثبات سياسي، اجتماعي را فراهم كنند. او پيدايش و تقويت بخشي خصوصي فعال و مستقل را در قالب برنامههاي توسعه ملي توسط حكومت پيريزي و اجرا ميشود ذكر ميكند. نقش نظام سياسي در همراه كردن بخش صنعتي و خصوصي مستقل را ضروري ميداند. وي از نوسازي و نوگرايي متوازن ميان نهاده و ساختارها و باورهاي اجتماعي و سياسي با نهادها و ساختارهاي اقتصادي سخن به ميان ميآورد و ميگويد اين توازن باعث ثبات سياسي در جامعه ميشود و رشد سريع را دامن ميزند. از جمله كساني كه طرفدار نظريات روستو ميباشد اسپنگلر است. او ميگويد همگام با تغييرات در ساختارهاي اقتصادي و پيدايش بخش خصوصي جديد بايد ساختارهاي قانوني مناسب نيز كه برخاسته از روند پيچيده شده جامعه و گسترش تقسيم كار اجتماعي است. سازمانهاي خصوصي مورد حمايت قانون ميتوانند با يك برنامهريزي درست از طريق نهادهاي قانوني در حكومت و مديريت مشاركت نمايند. خلاصه مطلب اينكه انديشمنداني مانند روستو ابتدا به لزوم رشد اقتصادي توجه نموده و بعد از اينكه رشد و رفاه در بخش اقتصاد حادث شد ميخواهند آن را به ساير بخشهاي اجتماع تسري دهند. روستو نمايده نظريه نوزي ميباشد. در اين نظريه مهمترين عامل توسعه «سازماندهي و بازدهي اقتصاد داخلي است، نظريهپردازان نوسازي معتقدند كه توليد تخصصي، مبادله آزاد و تقسيم كار بينالمللي موجبات تسهيل توسعهي اقتصاد داخلي كشورها را فراهم ميسازد اين نظريهپردازان تاكيد ميكنند كه كليد توسعه اقتصادي، ظرفيت اقتصادي داخلي در پاسخگويي به تغييرات قيمت و موقعيتهاي اجتماعي- سياسي كشورهاي جهان سوم جستجو شود توسعهنيافتگي دراين چهارچوب به ضعفهاي بازار داخلي، عدم بازدهي اقتصادي و كنترلهاي اجتماعي نسبت داده ميشود»3 در نظريه نوسازي وظيفه اصلي انباشت سرمايه كه همان رشد اقتصادي را فراهم ميكند به عهدهي خود دولتهاي جهان سوم است.
مبلغ قابل پرداخت 19,440 تومان