مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1492
  • بازدید دیروز : 2694
  • بازدید کل : 13165630

مقاله149-طراحي مجتمع فرهنگی شمس تبریزی


مقاله149-طراحي مجتمع فرهنگی شمس تبریزی

فهرست

 

صفحه

 

مقدمه1

 

فصل اول: تعاريف عملياتي

 

1-1- فرهنگ 8

1-1-1- مفهوم شناسي فرهنگ و وي‍گي هاي آن 8

1-1-2- ويژگيهاي فرهنگي 10

1-1-3- نماي شماتيك فرهنگي 11

1-1-4- شاكله بندي فضاي شناختي فرهنگ 12

1-1-5- مجموعه فرهنگي 13

1-2- شمس تبريزي

1-2-1- سخن شمس : آينه شخصيت او 19

1-2-2- خود پنهان گري و مردم آزمائي 21

1-2-3- پرخاشكري مهربان 22

1-2-4- دشمن تقليد 23

1-2-5- ميزبان بزم خدا 23

1-2-6- آواره اي در جستجوي گمشده 24

1-2-7- سيماي انسان والا در مثنوي مولانا 25

1-3- فضا

1-3-1- مفهوم فضا 29

1-3-2- طراحي فضاي شهري 34

1-3-3- نقش طراحي از ديدگاه ارزشي 34

1-3-4-از نظر اكولو‍ژي 35

1-3-5- از نظر عدالت اجتماعي 35

1-3-6- ادارك فضا 36

1-4- جمع بندي 39

 

فصل دوم : بيان مسئله صفحه

 

 

1-2- هويت 42

2-1-1- هويت و معماري 42

2-1-2- هويت پايدار در معماري 43

2-1-3- هويت ناپايدار در معماري 44

2-1-4- راه حل بحران 44

2-1-5- معماري ، مرگ و جاودانگي 45

2-2- هنر ، سرچشمه ي فرهنگ 47

2-2-1- ارتباط هنر و فرهنگ و تاثير آن بر زندگي 48

2-2-2- معماري به عنوان بستر فرهنگ 48

2-2-3- هماهنگي و سازگاري معماري و طبيعت 49

2-2-4- انسان ، طبيعت ، معماري 50

 

فصل سوم: بيان اهداف و مباني نظري طرح و بررسي نمونه هاي موجود

 

3-1- بيان اهداف

3-1-1- هدف كلي 54

3-1-2- هدف كلان 54

3-1-3- اهداف خرد 55

3-1-4- مباني نظر عام طرح 55

3-2- نيازهاي فرهنگي و روان انسان در شهرهاي جديد

3-2-1- ضرورت ايجاد مراكز فرهنگي 56

3-2-2- مراكز فرهنگي در جهان 57

3-2-3- مراكز فرهنگي در ايران 58

3-3- بررسي نمونه هاي مشابه

3-3-1- مركز هنرهاي زيبا و نمايشي دانشگاه فلوريدا 61

3-3-2- مركز فرهنگي و لفسبورگ 62

3-3-3- فرهنگسراي خاوران 64

3-3-4- فرهنگسراي نياوران 66

 

فصل چهارم : بستر طرح صفحه

 

4-1- معرفي استان آذربايجان شرقي 70

4-1-1- حدود تبريز 71

4-1-2- بررسي ويژكي هاي طبيعي شهر تبريز 72

4-1-3- آب و هوا و اقليم 73

4-1-4- حرارت 73

4-1-5-- بارش 74

4-1-6- وزش باد 75

4-1-7- فشار هوا 76

4-1-8- تابش نور خورشيد 76

4-1-9- زمين شناسي 77

4-1-10- زمين لرزه هاي ثبت شده تبريز 78

4-2- بررسي تاريخي شهر تبريز

4-2-1- جغرافياي تاريخي و فرهنگي 78

4-2-2- تبريز در دوره قاجاريه 79

4-3-2- تبريز در دوره پهلوي 80

 

فصل پنجم : سايت آناليز

5-1- معرفي سايت 83

5-2- دلايل انتخاب سايت 83

5-3- همجواريها 84

5-4- ديد و منظر 85

5-5- بررسي آلودگي صوتي 85

5-6- يافته هاي بخش مطالعات زمينه 85

5-7-بررسي ويژگي‌هاي طبيعي شهر تبريز 86

 

 

 

 

 

فصل ششم : تاسيسات صفحه

 

 

6-1- سيستم هاي گرمايش و سرمايش 91

6-1-1-سالن هاي نمايش 91

6-1-2- سيستم تهويه صحنه 92

6-1-3- كتابخانه و موزه ها 92

6-1-4- فضاهاي آموزش ، اداري و فعاليتهاي مشابه 92

6-1-5- غذاخوري و تريا 92

6-2- سيستم روشنايي 93

6-3- سيستمآتش نشانی 93

 

 

 

فصل هفتم : برنامه فيزيكي

 

7-1- تحليل 95

7-2- برنامه هاي فيزيكي 96

7-3- مباني برنامه ريزي 100

7-4- طرح جامع فيزيكي 110

7-5- جمع بندي برنامه فيزيكي 114

 

 

فصل هشتم : طرح 115

مقدمه:

 

 

همانطور كه از نام موضوع مشخص است مجموعه فرهنگي را مي توان مكاني براي تجمع جوانان و تحقيق و مبادله اطلاعات فرهنگي و هنريو ادبی، به طوركلي جايگاهي رفيع، براي ارتقاء سطح فرهنگي و علم و دانش تودة جوان دانست.

محلي كه علاوه بر گذراندن اوقات فراغت و سرگرمي در سنين مختلف مي تواند به نوعي تجلي گاه فرهنگ و هنر گذشتگان و تغيير و رشد آن در حال حاضر باشد.

علل مختلف انتخاب موضوع براي سايت مورد نظر به شرح زير است.

  • جبران كمبودهاي فرهنگي و تعالي سطح دانش و اطلاعات هنري در اين زمينه
  • پوشش اوقات فراغت و برنامه ريزي صحيح براي اين زمانها (مخصوصاً براي جوانان)
  • آشنايي مردم با هنر و هنرمندان و بالا بردن سطح دانش و اطلاعات مردم منطقه از هنر معاصر

 

 

شمس تبریزی:

 

«شمس تبريزي» کيست؟ فرشته‌اي در هيأت انسان و يا انساني در چهار چوب بسته‌ي تن با همه‌ي ضعف‌ها، حسدها و پويايي‌ها و شکوفايي‌ها. آيا مي‌توان انسان آسماني را در گستره‌ي خاک سراغ گرفت؟ و اگر سراغ چنين انساني را بگيريم، آيا حکايت از ساده نگري و يکدست انديشي ما ندارد؟

شمس تبریزی کیست که این چنین مولانا را آشفته و بیدل و دستار می نماید؟ و مولوی را بر آن می دارد که دیوان شعری بسیار با ارزش و فاخر به نام شمس بسراید و به وی تقدیم کند.

شمس الدين محمد پسر علي پسر ملک داد تبريزي از عارفان مشهور قرن هفتم هجري است، که مولانا جلال الدين بلخي مجذوب او شده و بيشتر غزليات خود را بنام وي سروده است.

در واقع ما شمس را بیشتر از طریق مولانا و از پنجره سروده ها و غزل های شوریده ی وی است که می شناسیم و آنچه روشن است اثری است که شمس بر مولوی می گذارد و زندگی مولوی را مملو از عشق و عرفان و وارستگی می نماید و او همچون صوفی صاف شده ای تولدی دیگر می یابد.

پرداخت به گوشه ای از زندگی شمس تبریزی نه تنها به معنی فراموش کردن مولانا نیست بلکه این پرداخت، چراغی بر مجموعه ی زندگی مولای روم می تاباند که یکی از چهره های عمیق ادبیات ماست. بزرگی مولانا و مراد او شمس تبریزی در آن است که با وجود زمینی بودن و با وجود داشتن همه ی ضعف های انسانی، چنان پوینده و چنان بزرگند که تاریخ فرهنگ و ادب ایران وجهان نمی تواند زایندگی ها و تآثیر ژرف اندیشه های آنها را بر نسل های انسانی ندیده بگیرد.

 

 

بيان مسئله:

 

تاثير فرهنگ بر هنر، هنر بر فرهنگ، فرهنگ بر معماری، بخصوص درقرن حاضر، صد چندان شده است. اين تاثير به حدي است كه نفوذ هركدام از حوزه هاي يادشده در ديگري درپاره اي موارد باعث تغييرات بنيادي شده است و از طرف ديگر نمي توان يك هنرمند يا فيلسوف يا عالم را به تنهايي در حوزه خودش مورد مطالعه قرار داد. گاه يك هنرمند با اثر هنري خود سخني فيلسوفانه و يا عالمانه مي گويد و يا كار فيلسوف، رابطه گفتارها و انديشه‌هاي وي با مردم و درك آنها از جانب ايشان، مي‌تواند هنر باشد. اما وجود اين تعاملات نيازمند ايجاد فضاي مناسب براي هنرمندان، ادیبان و عارفان درهر شهري مي باشد، شهرهايي چون شهر تبریز نيز با توجه به سابقه فرهنگي و تاریخی خود نيازمند اينچنين فضاهايي هستند.

 

هنر، سرچشمه ی فرهنگ

هر فرهنگ بازتاب سیستم ارزشی یک نظام اجتماعی است. در مفهوم جامع می توان گفت که دانش و هنر مظاهر این بازنمایی هستند. در حالی که دانش در جهتی شدیداً عقلانی گام بر می دارد و تنها با شعور انسان سروکار دارد، هنر چیزی است ادراکی که با احساس سروکار دارد که این جنبه ی غیرعقلانی و احساسی فرهنگ همانند جنبه ی علمی آن، قدمتی طولانی دارد.

هنر که ارنست کریز آن را رؤیاهای زیباشناختی می نامد، به نظر فروید نیز سرآغاز فرهنگ است. به این ترتیب هنر در گذشته ی دور به تعبیر امروز نیز استحاله ی ترفیعی اعمال و رفتار آئینی با محتوای نمادین بوده و هست، هنر چیز مستقلی نبوده است، بلکه جزئی از ساختار اجتماعی- اخلاقی بوده است.

 

ارتباط هنر و فرهنگ و تأثیر آن بر زندگی:

هر قوم و ملتی یا هر فردی به طریقی می اندیشد، می نگرد و به شکلی استنباط می کند، به عبارت دیگر دارای هدفی است. آداب و رسوم، سنتها و... بیانگر نگرش خاص به هستی و نشانی است از نحوه ی نگرش به آرمان ها. از اینجاست که فرهنگ هر قومی شکل می گیرد و در زندگی کارایی پیدا می کند. فرهنگ عامل هم بستگی قومی است و عامل تفاهم. تفاهم به معنای کامل کلمه و به معنی " فهم از دو طرف" و این نقطه ی تلاقی هنر و فرهنگ است.

 

معماری به عنوان بستر فرهنگ:

هر جامعه ای با هر سیستمی اداره شود و هر نوع ایدئولوژی که بر آن حاکم باشد دارای اهداف و آرمان های خاص خود می باشد. وظیفه ی اصلی فرهنگ، نمایش این ایده های ذهنی است به وسیله ی نمود اشکال عینی. در فرآیند این استحاله، معماری نقش اساسی به عهده دارد.

هرمان موتسیوسکه از اولین نظریه پردازان در ورک بوند آلمان در سال 1911 میلادی چنین می نویسد:

" معماری وسیله ی واقعی سنجش فرهنگ یک ملت بوده و هست. هنگامی که ملتی می تواند مبل ها و لوسترهای زیبا بسازد، اما هر روز بدترین ساختمان ها را می سازد، دلالت بر اوضاع نابسامان و تاریک آن جامعه دارد. اوضاعی که در مجموع، بی نظمی و عدم سازماندهی آن ملت را به ثبات می رساند هر بنایی به عنوان جزئی از فرهنگ معماری این وظیفه را دارد که یک اندیشه ی ذهنی را از طریق فرم ظاهری خود، عینیت بخشد و به این ترتیب نمودی خواهد بود برای سنجش این فرهنگ."

در جوامع رو به رشد و در حال توسعه، لزوم بازنگری به ارزش ها و عناصر فرهنگی، نابسامانی اقتصادی و هرج و مرج های رفتاری، همه و همه باعث گردیده است تا لزوم عرصه هایی کالبدی که بتواند مجموعه ای مدون از آموزش های غیر رسمی را خارج از نظام آموزشی رسمی ارائه نماید، بیش از پیش حس می گردد.

در نظر گرفتن مسئله زمان و مكان درهمه رويدادها امري عاقلانه است درعصري كه تبليغات به شكل گسترده همه جنبه هاي زندگي انساني را در بر گرفته است و ديگر راههاي برقراري ارتباط و انتقال پيام متفاوت شده اند، آيا وجود فضاهاي فرهنگی كه پايگاهي براي اشاعه هنر و فرهنگ در جامعه باشد و بتواند روحيه ادبی و هنری بشر را زنده نگهدارد، ضروري نيست؟

گروه هدف عامه مردم به صورت عام و قشرادبی به ویژه ادبا و عرفا و در مطالعه موردي ادیبان شهر تبریز به صورت خاص خواهند بود. مکان پروژه شهرتبریز (انتخاب سايت بر اساس توانمندي منطقه و تطابق آن با رويكرد پروژه صورت خواهد گرفت.) و مکان ارائه پروژه، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی مشهد خواهد بود.

مسلما نمود عيني بخش نظري، بخش طراحي خواهد بود كه در واقع نمايشگر خواسته هاي نظري است و مي تواند به عنوان پيشنهاد در جهت طراحي مجتمع فرهنگی شمس تبریزی مطرح گردد وبا داشتن مجموعه اي از فضاهاي هنري و فرهنگي، نياز هنرمندان و قشر وسيع هنردوستان و ادیبان وعارفان استان آذربایجان شرقی را براورده سازد.

 

اهداف پروژه:

هدف کلی :

طراحي مجتمع فرهنگی شمس تبریزی

 

هدف كلان :

توجه به فرهنگ و نقش و تأثیر آن بر معماری و طراحی فضاها در راستای هویت بخشی به فضاهای ادبی و عرفانی در جهت هماهنگی با روحیه ادبا و عرفا.

 

اهداف خرد :

1- توجه به توسعه و ترويج انديشه فرهنگی و ادبی به عنوان هدف اصلي يك مركز فرهنگی

2- ايجاد فضاي مناسب جهت برگزاري نشست هاي ادبی بين ادبا و عرفا

3- ايجاد فضاي مناسب جهت برپايي سمينارو جشنواره ادبی و فرهنگی در راستاي اهداف آموزشي پژوهشي و اطلاع رساني

4- هدايت مجموعه در جهت ارتباط با مراكز فرهنگي و هنري در داخل و خارج از كشورو ايجاد شبكه هاي اطلاعاتي

5- وجود فضاي مناسب جهت جمع آوري و نگهداري منابع خاص اطلاعاتي

 

 

 

1- چکیده تحقیق :

 

پيوند هايي كه در يك گروه كوچك و تحت نظارت به دست و پاي فرد بسته شده بود، حال براي هميشه پاره شده اند. او در ميان توده اي از انسان هايي كه با اصل و نسب مختلف در شهرها دور هم جمع شده و موجوديت غيرقابل انكاري دارند، گم مي شود. مردم زيادي در اطراف شخص هستند كه او فقط گذري با آنها روبرو مي شودو از اين رو با هيچ يك از آنان نمي تواند از نزديك آشنا شود. عواطف اجتماعي مي توانند فقط در يك دايره ي كوچك و ثابت از انسان هايي كه زندگي خود را با يكديگر تقسيم مي كنند، رشد كند. وقتي كه چهره ها و شخصيت هاي بيگانه در اطراف بلاانقطاع عوض مي شوند، روح انسان براي اين كه خود را از سرگرداني حفظ كند، به انزوا پناه مي برد. بنابراين آزادي به بهاي انزوا پرداخت شده است. صرفنظر از محيط خانوادگي هركس به حال خود گذاشته شده است.

اینجاست که باید او را دریافت، درد نهان او را فهمید و به شیوه ای که پسندیده و مطلوب باشد، سلامت روان را به او بازگرداند.

با توجه به ويژگيهاي امروزي زندگي شهرنشيني و تبعات آن براي قشرادبی، لزوم به وجود آمدن فضايي كه امكان حضور سازنده ادیبان و عارفان را در عرصه جامعه هنري فراهم آورده احساس مي شود. براي رسيدن به چنين منظوري ايجاد فضايي براي ظهور و فعاليت تخصصي ادیبان و هنرمندان در شاخه هاي مختلف ادبی كه آن هنرمندان در شاخه هاي مختلف بتوانند نيازهاي خود را براي حضور در اجتماع فرهنگی و ادبی برآورده كرده و موجب تبادل انديشه و اطلاعات ایشان بشود، احساس مي شود.

توسعه و ترويج انديشه هنري و فرهنگی و ادبی، برگزاري نشست هاي ادبی بين ادبا و عرفا، برپايي سمينارو جشنواره، ارتباط با مراكز فرهنگي و هنري در داخل و خارج از كشور، جمع آوري و نگهداري منابع خاص اطلاعاتي،ايجاد شبكه هاي اطلاعاتي با ديگر مراكز فرهنگي را مي توان از اهداف این مجموعه فرهنگی برشمرد كه در سه قسمت اهداف پژوهشي، اهداف اطلاع رساني تخصصي واهداف آموزشهاي تخصصي خلاصه مي شود.

 

منظورازانتخاب اين عنوان تنها طراحي يك فضا نيست، بلكه بررسي نقش و تاثيرعوامل طراحي دو بعدي در طراحي هاي سه بعدي است، به عبارت ديگر بررسي عواملي كه بتوانند معماري را در جايگاه هنري و فرهنگی آن ياري رسانند.

چنانچه شناخت نسبت به اين حوزه مفاهيم پايه هنري و ادبی كامل صورت بپذيرد، درك معنا، انتقال پيام، مفهوم فضا بهتر دريافت مي گردد و در خلق فضاهاي بهينه، مي توان كارآمدتر عمل نمود، لذا اين رساله به دنبال شناخت اين اصول و پايه ها ومفاهيم حركت مي نمايد تا در رابطه با طراحي فضاهاي معماري بتوان كارآمدتر عمل نمود. هدف در اين ميان پيدا كردن و تركيب عناصرو كيفيتهايي مي باشد كه بتوانند دريك سيستم به وحدت لازم برسند و كيفيت مورد انتظار را براي برطرف كردن نيازهاي مخاطبان مجموعه ايجاد كنند.

 

 

-1- سیستم های گرمایش و سرمایش

به منظور ایجاد شرایط محیطی منا سب در فضاها علاوه بر رعایت ملزومات اقلیمی، توجه به سیستم های حرارتی و برودتی نیز لازم است ، در این زمینه باید خصوصیات و نیاز های هر فضا مشخص شود تا با توجه به سیستم های مختلف که وجود دارند، بهترین را بر گزید. در نتیجه کنترل هم زمان درجه حرارت، رطوبت، پاکیزگی هوا و توزیع مناسب آن در فضا است که محیط آرام و همراه با تأمین آسایش پدید می آید و به طور کلی هدف از کاربرد سیستم های تهویه مطبوع، ایجاد چنین محیطی برای افراد است. این سیستم ها به 4 گروه تقسیم می شوند که این تقسیم بندی بر مبنای چگونگی اعمال اثرات گرمایش و سرمایش به فضای مورد نیاز انجام می گردد:

  1. سیستم انبساط مستقیم
  2. سیستم تمام آب مانند فن کویل
  3. سیستم تمام هوا مانند هوا ساز
  4. سیستم هوایی- آبی

 

5-1-1- سالن های نمایش

مراکز نمایشی مکان های پر جمعیتی هستند و در طراحی تأسیسات آن ها باید حداکثر جمعیت و بدترین شرایط را در نظر گرفت. وظیفه کارکرد تهویه مطبوع فراهم کردن احساس راحتی و رضایت برای تماشاگران است و لیکن محافظت رویه صندلی ها و پرده ها، سطوح فلزی و ... کارکرد کمکی دیگری در تهویه مطبوع می باشد. زیرا ممکن است بر اثر رطوبت بیش از حد، سطوح فلزی خوردگی پیدا کرده و پوسیده شوند و یا پارچه ها رنگ خود را از دست بدهند و یا به وسیله گرد و غبار از بین بروند. به همین دلیل توزیع هوای مطبوع عاری از گرد و غبار و رطوبت مناسب نه تنها در راحتی افراد تأثیر دارد بلکه محافظت وسایل و موارد مذکور نیز مؤثر است.

به طور کلی به منظور کنترل رطوبت و دریافت هوای مطبوع، سیستم تمام هوا برای فضاهای وسیع مورد استفاده قرار می گیرد و باید کانال هایی با حداکثر 60 سانتی متر ارتفاع در سقف برای رفت هوا و گاهی برگشت پیش بینی می شود.

 

 

5-1-2- سیستم تهویه صحنه:

یکی از مهم ترین مسائل در طراحی تأسیسات مکانیکی سالن های تئاتر، مسائل مکانیکی آن است به دلیل وجود نورهای زیاد پروژکتورها و فعالیت زیاد هنر پیشه ها و تعرق آنها، مسئله توزیع و تخلیه مناسب هوا در روی صحنه از اهمیت بسزایی برخوردار است. با تخلیه هوا از اطراف چراغ های روی صحنه می توان حدود 40 تا 60 درصد گرمایی را که توسط این چراغ ها تولید می شود، کاهش داد.

 

5-1-3- کتابخانه ها و موزه ها:

تأسیسات مکانیکی این فضا باید به گونه ای در نظر گرفته شود که در تمام طول سال درجه حرارت و رطوبت ناشی را تأمین کند و به علاوه آلودگی های موجود را نیز حذف نماید. بنا براین سیستم ایده آل، سیستمی است که به نحو مطلوبی تنظیم شده وبه کمک تجهیزات مرکزی (تولید هوا) شرایط لازم از جمله کنترل رطوبت را تأمین نماید.

 

5-1-4- فضاهای آموزشی، اداری و فعالیت های مشابه:

با توجه به اینکه در فضاهای مورد نیاز ازدحام جمعیتی مشابه با سالن های تجمع وجود ندارد و ارتفاع سقف ها خیلی بلند نمی باشد. برای منترل بهتر و استقلال سیستم تهویه مطبوع هر یک از فضاهای فوق الذکر استفاده از فن کویل مناسب به نظر می رسد.

 

5-1-5- غذا خوری و تریا

در چنین فضاهایی تجدید هوا اهمیت خاصی دارد، زیرا بوی غذاها و دود حاصل از سیگار باید از طزی تخلیه هوا رفع گردد و ضمناً محل صرف غذا باید در فشار ثابت نگه داشته شود و از آنجا که امکان ورود هوا از فضای آشپزخانه به سالن اصلی رستوران وجود دارد، فشار هوای داخل آشپزخان باید همواره منفی نگه داشته شود تا بوی غذا به فضای مجاور نفوذ نیابد. بنابراین فضای آشپزخانه همچنین آبدارخانه ها و سرویس ها نیاز به هواکش ورودی برای تأمین هوای تازه ندارند و فقط باید هوای داخل آنها تخلیه شود.

تأسیسات مرکزی مجموعه مورد نظر در آخرین سطح زیر حیاط قرار دارد.

 

5-2- سیستم روشنایی:

منابع نوری و چراغ های قسمت های مختلف با توجه به نوع کاربری آنها انتخاب می شود. در قسمت های اداری و کارگاهی عموماً از چراغ های فلورسنت استفاده خواهد شد. در رستوران ها و اماکنی از این قبیل با توجه به نوع کاربری و وسعت محل و تعداد استفاده کنندگان ترکیبی از چراغ های فلورسنت و رشته ای دکوراتیو مورد استفاده قرار می گیرد. فضاهای نمایشگاهی بیشتر از چراغ های دکوراتیو رشته ای مانند spot lights روشنایی می گیرند و محل های عمومی دیگر مانند راهروها، کتاب فروشی ها و... با توجه به وسعت فضا و نوع معماری از ترکیبی از چراغ های فلورسنت و رشته ای استفاده می کنند و به منظور هماهنگی بیشتر با معماری بناها، سعی خواهد شد تا چراغ ها بیشتر از نوع توکار باشند. در مورد روشنایی عمومی سالن اصلی نمایش باید اذعان داشت که برای هر چه زیباتر کردن اجرای روشنایی باید یک هماهنگی تنگاتنگ بین آرشیتکت ها و مهندسین تأسیسات الکتریکی وجود داشته باشد. به همین منظور سعی خواهد شد تا در عین ایجاد هماهنگی از هر روش پخش نور مستقیم و غیر مستقیم در تأمین روشنایی عمومی سالن اصلی نمایش استفاده شود.

 

بخش اول:مطالعات

فصل اول: تعاریف عملیاتی

در اين فصل واژه هايي كه در روند پروژه تأثير گذارند،‌مورد بررسي قرار مي گيرد.

عنوان تحقیق: طراحی مجموعه فرهنگی شمس تبریزی با رویکرد ادراک فضا

این واژگان شامل فرهنگ، مجموعه فرهنگی، شمس تبریزی، فضا و ادراک فضا است که در زیر به آن ها پرداخته شده است.

 

1-1- فرهنگ:

فرهنگ تکنیک واقعیتی ارزنده و تاریخی است که دگرگونی ویژه ای در صنعت پدید آورده، زیرا اگر چه بدون تردید در افزایش و تکامل ابزار تولید مؤثر بوده و حتی در جهان، نظری سود جویانه افکنده و حقایق را در جهان از یاد برده است در عوض توانسته است تغییرات قابل ملاحظه ای را به وجود آورد.

فرهنگ مانند سرزمين، مانند خردمندي و شادي و خوشبختي، نه وارد كردني است نه خريدني. فرهنگ و خردمندي به تدريج و با تلاش مستمر نسل ها، مثقال مثقال به وجود مي آيند، اما حفظ آنها به خصوص در چنين روز و روزگاري به تلاشي مضاعف نياز دارد، وگرنه خروار خروار از دست مي روند!

1-1-1- مفهوم شناسی فرهنگ و ویژگی های آن:

فرهنگ جوهر اساسی حیات انسانی و فصل ممیز بین انسان و حیوان است. در نگاهی کلان فرهنگ، روح، هویت و موجودیت هر جامعه است که در قالب های ویژه ای بروز و ظهور می یابد، فرهنگ هر جامعه، مهم ترین شاخص برای معرفی سیمای آن جامعه است، اصولاً تصور جامعه ای عاری از فرهنگ غیر ممکن می نماید. اساس جامعه و محور واقعی آن فرهنگ است.

اصطلاح فرهنگ (Culture) به عنوان فرآورده ی اجتماع بشری در حوزه های مختلف علوم اجتماعی، تعریف های گوناگونی یافته و برداشت وسیع، گسترده و همه جانبه ای از این واژه به عمل آمده است. تعاریف متعدد از سوی صاحب نظران عرصه های مختلف علوم، بیانگر دیدگاه متنوع فکری و فرهنگی در این باره است. چرا چنین است؟

فرهنگ با انسان سروکار دارد، می توان آن را نقطه تمایز بین انسان و حیوان دانست، انسان ها هم حقیقتی تودرتو و ضمیری لایه لایه دارند، وقتی که اصطلاح فرهنگ در مورد انسان به کار می رود، با توجه به تعاریف متعدد انسان و نیز حقیقت پیچیده و تو در توی آدمی، احتمال توافق بر سر چندوچون فرهنگ، بسیار کم می شود.

فرهنگ واژه ای فارسی و مرکب از دو جزء است، فر به معنای جلو، بالا، بر و پیش آمده است و هنگ نیز از ریشه ی اوستایی تنگا به معنای کشیدن و سنگینی وزن است.

در واقع به طور ساده، فرهنگ هوایی است که در آن نفس می کشیم و زندگی می کنیم. در تعریفی ساده، فرهنگ چیزی است که به زندگی ارزشی حیاتی می بخشد. یعنی جوهر زندگی است و برای آن معنا ارائه می کند. به عبارت دیگر، پاسخگویی دغدغه های بشری و مسایل اساسی اوست که بدون آنها زندگی انسان، معنا و مفهوم بنیادی خود را از دست می دهد. برخی آن را مجموعه نگرش ها، ارزش ها و هنجارها می دانند و بعضی هم آن را مجموعه علم، هنر و معنویات یک جامعه تلقی می کنند. عده ای قایلند که مفهوم فرهنگ اطلاق می شود بر منظومه ی فکری تصریح شده یا حتی صیقل ناخورده ای که حدود، ثغور، حریم، میزان و مرزهای رفتاری را در جامعه تعریف می کند و به همان دلیل، الگوی رفتاری خاص و همخون با نظام ارزشی حاکم بر رفتار جمعی ارایه می کند. بعضی دیگر معتقدند مجموعه آداب، اندیشه ها، دیدگاه ها، اعتقادات و ارزش های یک قوم را که اولاً برخوردار از وحدت تألیفی باشد و ثانیاً اقیانوس دوار آن قوم را فرا گرفته باشد و ثالثاً آدمیان غافلانه و غیر مختارانه در آن غوطه ور باشند، فرهنگ می نامند. در یک تعریف آن را مجموعه ی پیچیده ای متضمن معلومات، معتقدات، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب، رسوم و تمامی تمایلات، قابلیت ها و عادات مکتسبه، که آدمی در حالت عضویت در یک اجتماع حاصل می نماید دانسته اند و به اعتقاد برخی دیگر فرهنگ شامل مجموعه سنت ها، باورها، آداب و اخلاق فردی یا خانوادگی یا اقوامی است که پایبندی ایشان به مفاهیم، اسباب تمایزشان را نسبت به سایر اقوام دیگر رفتارهای آدمیان در هر جامعه، دارای قالبی است که می توان آن را فرهنگ نامید.

مرحوم جلال آل احمد فرهنگ را تحویل بار مرده ها به زنده ها تعریف کرده اند.

پارسونز فرهنگ را الگویی می داند که به رفتار فرآورده های عمل بشری مربوط است و می تواند به ارث برسد.

1-1-2- ویژگی های فرهنگی:

با توجه به تعریف های مزبور و دیگر تعاریفی که از فرهنگ شده، نکات زیر شایان توجه است:

  1. ویژگی مهم فرهنگ سیالیت و قدرت قابل انتقال بودن آن از عصری به عصر دیگر است. نسل ها آینده وارث نسل پیشین از حیث باورهای فرهنگی هستند. اصولاً قوام و پایداری فرهنگ با انتقال آن از نسلی به نسل دیگر صورت می گیرد. قابلیت انتقال فرهنگ از طریق اجتماعی شدن و توسط نهادها صورت می گیرد.
  2. ویژگی دیگر فرهنگ اکتسابی بودن و فراگرفتنی بودن آن است، روش آموزش و نیز پذیرش ارزش ها و باورهای فرهنگی، روشی غیر مستقیم، غیر استدلالی، غیرمختارانه و به عبارت دیگر القای غیر مستقیم است.
  3. بیشتر مردم باید باورهای فرهنگی را پذیرفته باشند به تعبیر دیگر مشترک بودن و عموم پسندی ویژگی همه ی فرهنگ هاست. فرهنگ باید در بین بیشتر مردم رایج باشد، چه مفهوم فرهنگ در ارتباط با کل جامعه معنای جدید می یابد، البته خرده فر هنگ ها که خاص گروه های ویژه ای است از این امر مستثنی است، ضمن اینکه خرده فرهنگ ها، دیگر به عنوان فرهنگ عمومی جامعه شناخته شده نیستند.
  4. فرهنگ زمان بردار است و شکل گیری آن به زمان نسبتاً طولانی نیاز دارد، ایستایی نمی پذیرد و البته با گذشت زمان نیز متحول خواهد شد. از بین بردن برخی باورهای فرهنگی در زمان کوتاه ممکن است، اما ایجاد باورهای فرهنگی تازه به صورت ریشه ای و عمیق در میان مردم، در کوتاه مدت به سادگی امکان پذیر نیست. در یک برهه ی خاص، برخی باورهای فرهنگی به صورت محورعمل می کنند و برخی ضعیف تر، که علل و دلایل متفاوتی می تواند داشته باشد که در جای خود قابل بررسی و تأمل است.
  5. فرهنگ اجتماعی است و خاستگاه آن اجتماع بشری است، یعنی هر فرهنگی در جامعه شکل گرفته، باور شده و معنا و مفهوم یافته است. از طرف دیگر فرهنگ ها مهم ترین و اصلی ترین وسیله و ابزار حفظ جامعه است، چرا که عناصر مختلف اجتماع از طریق بستر فرهنگی به هم پیوند می خورند.
  6. انتقال و سیلان فرهنگی از نسلی به نسل دیگر نیازمند ابزار و وسایل است تا به صورتی علمی و اصولی روابط فرهنگی نسل های جدید با نسل های پیشین حاصل آید، مجموعه عواملی همچون خانواده، رسانه، مدارس و دانشگاه ها و جامعه، ارزش های فرهنگی و راه و روش زندگی با قالب فرهنگی آن را منتقل می نمایند. زبان، ادبیات، آموزش در سطوح مختلف، هنر با تمام ابعاد آن، هنرمند، آداب، رسوم، تعلقات، باورها، اندیشه ها، رفتارهای سیاسی و اجتماعی، تبلیغات و رسانه هایی مثل مطبوعات، کتب، صدا و سیما، فیلم، تئاتر، شعر، موسیقی و بسیاری دیگر از این جمله اند. بعضی مانند هنر، آموزش و رسانه ها در انتقال نسل به نسل فرهنگ جامعه، نقش اساسی تری به عهده دارند.

 

1-1-3- نمايشماتيكفرهنگ:

  • فرهنگ،اساسهويتجامعهاست. فرهنگاعمازمظاهرفرهنگيمانندزبانوخطوامثالاينهاوآنچهباطنواصلتشكيلدهندهپيكرهفرهنگملياستمثل : عقايد،آداباجتماعي،مواريثملي،خصلتهايبوميوقومياينهااركانومصالحتشكيلدهندهفرهنگيكملتاست.
  • فرهنگ به مثابه روح جامعه، ضمن تأثیر گذاری بر تمامی امور جامعه، خود ممکن است تحت تأثیر همین امور قرار گیرد.
  • فرهنگامريثابتوتغييرناپذيرنيست.
  • فرهنگ،برتماميابعادجامعهتاثيرمستقيمدارد. كليهفعاليتهاياجتماعيازبرنامه ريزيهايكليوسياستهايكلانكشورگرفتهتاامورجزئي ترجامعه،بطوركاملدرارتباطمستقيمباامورفرهنگيقراردارند.
  • فرهنگ،سازندهذهنيتيكايكافرادوتعيينكنندةرفتارعمومياست.
  • فرهنگ،هموارهبايدتحتنظارتوحمايتقرارداشتهباشد. فرهنگكشوربهيكنظم،جهتگيري،جهتيابيوانسجامبخشهايدولتيوغيردولتيدربابفرهنگاحتياجدارد.
  • انواعفرهنگعبارتنداز: فرهنگملي،فرهنگعمومي،فرهنگتخصصي،فرهنگسازماني.

 

1-1-4- شاكلهبنديمعناشناختيفرهنگ:

برای واژه ی فرهنگ تعاریف متعددی ارائه شده است. ریشه ی لاتین این واژه (culture) به معنی کشت و کار و آباد کردن و کاشتن زمین و بارور ساختن آن بوده است. که به تدریج مفهوم آن در ادبیات و علوم راه یافت و در قرن 18 میلادی نویسندگان آن را به معنی پرورش رانی و معنوی به کار بردند. فرهنگ به مجموعه ی آگاهی ها، گرایش ها، عادات و رفتارهای غالب در اکثریت مردم یک جامعه که در تنظیم مناسبات فرد با خداوند، با خویشتن، با دیگران و با طبیعت تجلی پیدا می کند، اطلاق می گردد. نظام فرهنگی یک جامعه یکی از 4 نظام (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) کلان جامعه است. فرهنگ در تعامل با دیگر مؤلفه های قدرت ملی، به عنوان یک زیرساخت با تعیین هویت و جهت مؤلفه های سیاسی، اجتماعی و دفاعی امنیتی می تواند در روند توسعه ی یک کشور تأثیرگذار و نقش آفرین باشد.

درموردفرهنگسهديدگاهكاركردگرايانهبهچشمميخورد،عدهايفرهنگرامقولهايخيليسادهميپنداشتندوفكرمي كردندكهباالزامواجبارميتوانفرهنگجامعهراتغييرداد،اينديدگاهافراطياست. درمقابل،ديدگاهيتفريطياستكهفرهنگراامريپيچيدهميداندكهاصلاقابل مديريتنيستومعتقداستكهنبايدبهمهندسيومديريتفرهنگپرداخت. ديدگاهسوميهموجودداردكهديدگاهمتعادلاست،براساساينديدگاهنهميتوانفرهنگرارهاكردونهباالزامواجبارودستورميشودبافرهنگبرخوردكرد .نظريهدرستنظريهسوماست. ليبراليسموفاشيسمدردوطرفافراطوتفريطقراردارند . فرهنگليبراليسمفرهنگپيرواميالانسانياست،درجامعهليبرالارزشها،باورها،جهان بينيو ... نسبيبهشمارميرود. نگاهسوماعتداليومعقولوفرهنگموردقبولماونشاتگرفتهازمنبعوحياست. اينفرهنگپيشرووراهنمااست،زيراهمداراياجزاءومفروضاتثابتوهماجزامتغير(كهتحتتاثيرفكروانديشهمتفكران،رسوموشرايطتغييرميكنند)است .

 

 

 

1-1-5- مجموعه فرهنگی:

معماران گذشته ما انسان هاي چند بعدي بودند كه به همه ي علوم زمان خود از جمله رياضيات،‌هندسه، نجوم، طب و ساختمان سازي تسلط داشتند و بالطبع از همه دانش خود در جهت ايجاد بنايي كه شايسته زندگي انسان ها باشد، استفاده مي كردند؛ اين بزرگان همواره به اين نكته توجه داشتند كه معماري و ساختمان سازي بايد مطابق با هويت و اصالت و سنت هاي غني ايرن زمين باشد.

از همان زماني كه معماري جدا از فرهنگ و سنت جامعه و كشوري بررسي و اجرا گردد، انحطاط معماري آغاز خواهد شد.

در كشور ما نيز متأسفانه با آن همه سوابق درخشان فرهنگي، انحطاط در معماري مصادف با شروع انقلاب صنعتي در غرب آغاز گشت.تبادل فرهنگي بين ايران و غرب و تقليد سبك هاي غربي در جامعه تأثيرات خود را در همه شئون به نحو مطلوبي به جاي گذاشت به گونه اي كه بر معماري، اين ظريف ترين هنر انساني هم اثرات خود را عيان ساخت.

معماري ايران دچار گسست فرهنگي گرديد و پيشرفت سلسله مراتبي هنر ساختمان سازي كشورمان، دستخوش تغييرات و زوال تدريجي شد كه اين جدايي سنت و فرهنگ از معماري تا به امروز باعث انحطاط و انحراف معماري و شهرسازي ايران گشته است. مشخصاً از دوره قاجار بود كه با گسترش تبادلات فرهنگي با غرب و ورود صنعت كه منشأ غربي داشت،‌سبك هاي تقليدي در سيماي شهر ها نمايان گشت.

در معماري امروز ايران بايد به دنبال راهكاري براي پيوند دوباره و تلفيق فرخنده اين هنر با فرهنگ و سنت از يك سو و علوم نوين و معدن ساختمان از سوي ديگر بود؛ تا ديگر بار نه تنها فن و تكنولو‍ژي بلكه زيبايي و هنر جايگاه خود را در معماري به دست آورند.

با توجه به اینکه رکن اساسی هر جامعه را فرهنگ آن جامعه می سازد و با توجه به این نکته که رشد فرهنگی در جامعه ما چندان شکوفایی نداشته است لذا چنین به نظر می رسد برای جبران این کمبود لازم است مراکزی چند در شهر های مختلف میهن ما ایجاد شود.

محیط فرهنگی از آن زمینه زندگی انسان حکایت دارد که تلاش انسانی واسطه، آفریننده و یا سازمانده آن بوده است و از این رو آمیخته با ارزش های فرهنگی پذیرفته شده است.

بازشناسی هویت فرهنگی و تعلقات اجتماعی در محله های شهری یک ضرورت اجتماعی و فرهنگی است و در جهت پیشبرد اهداف استراتژیک مدیریت شهری نقش بسیار مهمی دارد. مجمئعه های فرهنگی می توانند از جنبه های فرهنگی و اجتماعی، به عنوان میراث فرهنگی ارزشمند نیاکان یکی از عوامل اصلی هویت بخش محله های شهری با ارائه جذابیت های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود در شناساندن ارزش ها به مردم حتی گردشگران نیز مفید واقع شوند. اماکن تاریخی و فرهنگی هر جامعه ای نشان دهنده ی هنجارها و ارزش های جامعه است و به نوعی هویت فرنگی و اجتماعی (cultural and social identity) در بر گیرنده ی اصل و منشأ فرهنگ هر جامعه ای است. به طوری که کیستی و چیستی هر جامعه ای را به وضوح نشان می دهند. این هویت از خردترین جزء فرهنگی و اجتماعی را در بر می گیرد. میراث فرهنگی در نقش یک عامل هویت ساز بیانگر چیستی و کیستی یک جامعه یا یک شهر و روستاست و چون با زندگی مردم در آمیختگی دارد، پس پدیده ای زنده است.

یک اثر تاریخی و فرهنگی می تواند باعث لذت بردن انسان ها از زیبایی وهنر شود. این نگاهی است که از قدیم وجود داشته است و در زمان فعلی شدت بیشتری گرفته است.

این توجه و شناخت می تواند در توانمند سازی و افزایش ظرفیت ها و ارتقای کیفیت زندگی مؤثر واقع شود. نقش مدیریتی شهری در احیاء، حفظ و توسعه این میراث فرهنگی در شیوه های حفظ و بازسازی مناسبت ها، آیین ها و میراث فرهنگی محله ای و بازتولید سرمایه های فرهنگی دارای کمال اهمیت است.

 

1-2- شمس تبریزی:

شمس الدين محمد پسر علي پسر ملک داد تبريزي از عارفان مشهور قرن هفتم هجري است، که مولانا جلال الدين بلخي مجذوب او شده و بيشتر غزليات خود را بنام وي سروده است. از جزئيات احوالش اطلاعي در دست نيست؛ همين قدر پيداست که از پيشوايان بزرگ تصوف در عصر خود در آذربايجان و آسياي صغير و از خلفاي رکن الدين سجاسي و پيرو طريقه ضياءالدين ابوالنجيب سهروردي بوده است. برخي ديگر وي را مريد شيخ ابوبکر سلمه باف تبريزي و بعضي مريد باباکمال خجندي دانسته اند. در هر حال سفر بسيار کرده و هميشه نمد سياه مي پوشيده و همه جا در کاروانسرا فرود مي آمد و در بغداد با اوحدالدين کرماني و نيز با فخر الدين عراقي ديدار کرده است. در سال 642 هجري وارد قونيه شده و در خانه شکرريزان فرود آمده و در آن زمان مولانا جلال الدين که فقيه و مفتي شهر بوده به ديدار وي رسيده و مجذوب او شد. در سال 645 هجري شبي که با مولانا خلوت کرده بود، کسي به او اشارت کرد و برخاست و به مولانا گفت مرا براي کشتن مي خواهند؛ و چون بيرون رفت، هفت تن که در کمين ايستاده بودند با کارد به او حمله بردند و وي چنان نعره زد که آن هفت تن بي هوش شدند و يکي از ايشان علاءالدين محمد پسر مولانا بود و چون آن کسان به هوش آمدند از شمس الدين جز چند قطره خون اثري نيافتند و از آن روز ديگر ناپديد شد. درباره ناپديد شدن وي توجيهات ديگر هم کرده اند. به گفته فريدون سپهسالار، شمس تبريزي جامه بازرگانان مي پوشيد و در هر شهري که وارد مي شد مانند بازرگانان در کاروانسراها منزل مي کرد و قفل بزرگي بر در حجره ميزد، چنانکه گويي کالاي گرانبهايي در اندرون آن است و حال آنکه آنجا حصير پاره اي بيش نبود. روزگار خود را به رياضت و جهانگردي مي گذاشت. گاهي در يکي از شهرها به مکتبداري مي پرداخت و زماني ديگر شلوار بند ميبافت و از درآمد آن زندگي ميکرد.

ورود شمس به قونيه و ملاقاتش با مولانا طوفاني را در محيط آرام اين شهر و به ويژه در حلقه ارادتمندان خاندان مولانا برانگيخت. مولانا فرزند سلطان العلماست، مفتي شهر است، سجاده نشين باوقاري است، شاگردان و مريدان دارد، جامه فقيهانه ميپوشد و به گفته سپهسالار (به طريقه و سيرت پدرش حضرت مولانا بهاءالدين الولد مثل درس گفتن و موعظه کردن) مشغول است، در محيط قونيه از اعتبار و احترام عام برخوردار است، با اينهمه چنان مفتون اين درويش بي نام و نشان ميگردد که سر از پاي نمي شناسد.

تأثير شمس بر مولانا چنان بود که در مدتي کوتاه از فقيهي با تمکين، عاشقي شوريده ساخت. اين پير مرموز گمنام دل فرزند سلطان العلما را بر درس و بحث و علم رسمي سرد گردانيد و او را از مسند تدريس و منبر وعظ فرو کشيد و در حلقه رقص و سماع کشانيد. چنانکه خود گويد:

در دست هميشه مصحفم بود در عشق گرفته ام چغانه

اندر دهني که بود تسبيح شعر است و دوبيتي و ترانه

حالا ديگر شيخ علامه چون طفلي نوآموز در محضر اين پير مرموز زانو مي زند (زن خود را که از جبرئيلش غيرت آيد که در او نگرد محرم کرده، و پيش من همچنين نشسته که پسر پيش پدر نشيند، تا پاره ايش نان بدهد) و چنين بود که مريدان سلطان العلما سخت برآشفته و عوام و خواص شهر سر برداشتند. کار بدگوئي و زخم زبان و مخالفت در اندک زماني به ناسزا راني و دشمني و کينه و عناد علني انجاميد و متعصبان ساده دل به مبارزه با شمس برخاستند.

شمس تبريزي چون عرصه را بر خود تنگ يافت، بناگاه قونيه را ترک گفت و مولانا را در آتش بيقراري نشاند. چند گاهي خبر از شمس نبود که کجاست و در چه حال است، تا نامه اي از او رسيد و معلوم شد که به نواحي شام رفته است.

با وصول نامه شمس، مولانا را دل رميده به جاي باز آمد و آن شور اندرون که فسرده بود از نو بجوشيد. نامه اي منظوم در قلم آورد و فرزند خود سلطان ولد را با مبلغي پول و استدعاي بازگشت شمس به دمشق فرستاد.

پس از سفر قهر آميز شمس افسردگي خاطر و ملال عميق و عزلت و سکوت پر عتاب مولانا ارادتمندان صادق او را سخت اندوهگين و پشيمان ساخت. مريدان ساده دل که تکيه گاه روحي خود را از دست داده بودند، زبان به عذر و توبه گشودند و قول دادند که اگر شمس ديگر بار به قونيه باز آيد از خدمت او کوتاهي ننمايند و زبان از تشنيع و تعرض بربندند. براستي هم پس از بازگشت شمس به قونيه منکران سابق سر در قدمش نهادند. شمس عذر آنان را پذيرفت. محفل مولانا شور و حالي تازه يافت و گرم شد.

مولانا در اين باره سروده است:

شـمـس و قـمـرم آمـد، سمـع و بـصـرم آمــد وآن سيـمـبـرم آمـد، آن کـان زرم آمـد

امــروز بــه از ديـنـه، اي مــونــس ديــــريـنـه دي مست بدان بودم، کز وي خبرم آمد

آن کس که همي جستم دي من بچراغ او را امـروز چـو تـنـگ گــل، در رهگـذرم آمـد

از مــرگ چــرا تـرسـم، کــاو آب حـيـات آمـد وز طعنه چرا ترسـم، چون او سپرم آمد

امـروز سـلـيـمـانــم، کــانـگـشـتـريـم دادي زان تـاج مـلـوکـانـه، بر فرق سرم آمـــد

پس از بازگشت شمس ندامت و سکوت مخالفان ديري نپائيد و موج مخالفت با او بار ديگر بالا گرفت. تشنيع و بدگوئي و زخم زبان چندان شد که شمس اين بار بي خبر از همه قونيه را ترک کرد و ناپديد شد و به قول ولد (ناگهان گم شد از ميان همه) چنانکه ديگر از او خبري خبري نيامد. اندوه و بيقراري مولانا از فراق شمس اين بار شديدتر بود. چنانکه سلطان ولد گويد:

بانگ و افغان او به عرش رسيد ناله اش را بزرگ و خرد شنيد

منتهي در سفر اول شمس غم دوري مولانا را به سکوت و عزلت فرا مي خواند، چنانکه سماع و رقص و شعر و غزل را ترک گفت و روي از همگان درهم کشيد. ليکن در سفر دوم مولانا درست معکوس آن حال را داشت؛ آن بار چون کوه به هنگام نزول شب، سرد و تنها و سنگين و دژم و خاموش بود، و اين بار چون سيلاب بهاري خروشان و دمان و پر غريو و فرياد گرديد. مولانا که خيال مي کرد شمس اين بار نيز به جانب دمشق رفته است، دوباره در طلب او به شام رفت؛ ليکن هر چه بيشتر جست، نشان او کمتر يافت و به هر جا که ميرفت و هر کس را که مي ديد سراغ شمس ميگرفت. غزليات اين دوره از زندگي مولانا از طوفان درد و شيدائي غريبي که در جان او بود حکايت مي کند.

ميخائيل اي. زند درباره هم جاني شمس تبريزي و مولانا جلال الدين محمد بلخي (مولوي) چنين اظهار نظر مي کند: « بطور کلي علت اينکه مولوي ديوان خود و تک تک اشعار آن را نه بنام خود، بل به نام شمس تبريزي کرد، نه استفاده از آن به عنوان ابزار شعري و نه احترام ياد رفيق گمگشته را ملحوظ کرده بود. شاعر که رفيق جانان را در عالم کبير دنياي مادري گم کرده بود، وي در عالم صغير روح خويشتن مي يابد. و مرشدي را که رومي بدين طريق در اندرون خويش مي يابد، بر وي سرود ميخواند و شاعر تنها نقش يک راوي را رعايت مي کند. لکن از آنجا که اين اشعار در روح او زاده شده اند، پس در عين حال اشعار خود او هستند. بدين طريق جلال الدين رومي در عين حال هم شمس تبريزي است که سخنانش از زبان وي بيرون مي آيد و هم شمس تبريزي نيست. و شمس ذهنيتشعر است، آفريننده شعر است، قهرمان تغزلي اين اشعار است، و در عين حال در سطح اول، سطح تغزلي عاشقانه که در اينجا به طور کنايي پيچيده شده است، عينيت آن نيز بشمار ميرود. تمايل جلال الدين به سوي وحدت مطلق است. لکن شمس تبريزي به درک حقيقت آسماني نايل آمده بود، در آن محو شده بود، و بخشي از آن گرديد بود. بدين ترتيب نخستين سطح ادراک که در شعر صوفيانه معمولا به وسيله يک تعبير ثنوي از سطح دوم جدا ميشود، در اينجا به طور ديالکتيکي به سطح دوم تعالي مي يابد.

در هر حال زندگاني شمس تبريزي بسيار تاريک است. برخي ناپديد شدن وي را در سال 643 هجري دانسته اند و برخي درگذشت او را در سال 672 هجري ثبت کرده اند و نوشته اند که در خوي مدفون شده است.

اين عارف کم نظير ايراني يکي از آزاد انديشان جهان است که بشريت به وجودش فخر خواهد کرد. مجموعه تقريرات و ملفوظات وي بنام مقالات موجود است که مريدانش آن را جمع کرده اند. از جمله گفته است:

« اين مردمان را حق است که با سخن من الف ندارند، همه سخنم به وجه کبريا مي آيد، همه دعوي مي نمايد. قرآن و سخن محمد همه به وجه نياز آمده است، لاجرم همه معني مي نمايد. سخني ميشنوند، نه در طريق طلب و نه در نياز، از بلندي به مثابه اي که بر مي نگري کلاه مي افتد. اما اين تکبر در حق خدا هيچ عيب نيست، و اگر عيب کنند، چنانست که گويند خدا متکبرست، راست گويند و چه عيب باشد؟»

1-2-1-سخن شمس: آئينه‌ي شخصيت او

«سخن شمس»، آئينه شخصيت پيچيده دوزيستي، درونگر، و خودگراي اوست. در عين روشني، مبهم است. در عين دلپذيري، شلاق‌گونه است. فشرده و كوتاه است. نغز است. از آموزش و آرمان، گرانبار است. از اينروي فراز آنها، به تندي، نمي‌توان، درگذشت. بلكه با آنها، بايد زيست. در آنها، انديشيد. بر آنها، مرور كرد. بدانها، مأنوس گشت. از ظاهر آسان‌نماي آنها، عبور كرد، و به عمق باطن آنها، راه يافت، تا به پيام، به درونمايه، به هدف آنهاــ نزديك كردن به چيزي، دوردست! ــ فرا در رسيد!

سخن شمس، چنانكه خود معترف است، دوچهره‌اي است. درونه و برونه دارد. نقابي ظاهراً مستقل، بر سيماي باطني گريزنده و لغزان است. دوبعدي است. دوزيستي است. نيازمند به بازخواني و دوباره كاوي است.

«سخن شمس»، ويراسته نيست. به احتمال قوي، وي همه را، ننوشته است. اگر هم پاره‌اي از آنها را نوشته باشد ، احياناً هيچ‌گاه ديگر آنها را نپرداخته، از نو باز ننگاشته، و پاكنويس نكرده است.«سخن شمس»، قالباً بي‌مقدمه آغاز مي‌شود. بدون پرسه و معطلي، بدون طي بيراهه، و پريدن به اين شاخ و آن شاخ، به‌طور مستقم، به سوي هدف مي‌تازد. و شمس، خود بدين كيفيت سخن خويش، آگاه است، و از آن با غرور، ياد مي‌كند: «سخن شمس»، جهشي، خودبه‌خود، وحشي، تند، توفنده، كوبنده، و يكباره است. با اين وصف، گه‌گاه، تا اوج شعر ــ شعر والا و باشكوه، خوش‌نوا و منظم، و پرذوق و لطيف ــ فرار پيش مي‌رود. و اين جا و آنجا، چه بسيار سخن منظوم فارسي، در برابر جاذبه نثر شعرگونه شمس، رنگ فرومي‌بازد:«اهل اين ربع مسكون، هر اشكال كه گويند، جواب بيابند ...: جواب، در جواب، قيد در قيد، و شرح در شرح! «شمس»، گزيده‌گوست. موقع‌شناس، و «مخاطب‌گزين» است. سخنش، هرجائي نيست. با هركس، و به‌هر هنگام، سخن نمي‌گويد. بلكه با شرط‌ها، و نازهاي ويژه، همراه است! در سخن‌گوئي و مخاطب‌گزيني شمس، همچنان آشكارا، منش پيش‌رفته استخواني وي ــ خودگرائي، خوداصيل‌ بيني، و قياس به‌نفس او ــ به شدت منعكس است.مستمع بايد تابع شمس، شيوه استدلال، آرمان زيرساز سخن وي باشد، نه شمس! شمس، هرگز تابع «روانشناسي مستمع»، ميل او، منطق او، باور داشت‌هاي او، و سرانجام سطح درك او نيست. در غير اينصورت، خاموشي را، بر سخنگوئي، ترجيح مي‌دهد.شمس، بگاه سخن نيز، سخنش بيشتر جنبه‌ي گفت تنها دارد، نه گفتگو. شمس را، مناظره نيست.«اگر سخن من، چنان استماع خواهد كردن كه به‌طريق مناظره و بحث، و از كلام مشايخ، يا حديث، يا قرآن، نه او سخن تواند شنيدن، نه از من برخوردار شود! و اگر به طريق نياز، و استفادت خواهد آمدن، و شنيدن كه سرمايه نياز است، او را، فايده باشد. شمس، تنگ‌حوصله است. بازارياب نيست. از پي مشتري نمي‌گردد، و عوام‌فريبي نمي‌كند. از اين‌رو، با كاربرد هرگونه دستورالعمل روانشناسي توده، به خاطر بازاريابي و جلب عوام، مخالف است. خواستار شيوه استثنائي دويدن صيد از پي صياد است، نه روش متداول پي‌جويي صياد از صيد! و ديرگيري‌ها و تنهايي‌هاي او نيز، همه از اين خوي، سرچشمه مي‌گيرد. حتي، زماني كه شمس را، بر اين خوي خودگرايي او، متذكر مي‌سازند، و از وي مي‌خواهند كه سخن بايد بر وفق صلاح، و درك مردم گويد، خشمگين مي‌شود، و گوينده را، فاقد صلاحيت چنين دستوري به خويش، مي‌خواند.

شمس، مخاطبان خود را مشخص كرده است. وي مي‌داند كه روي سخنش با كي است. از اين‌رو، به هنگام اعتراض، نسبت به پيچيدگي سخنش، آشكارا، اعلام مي‌دارد كه:«صريح گفتم ... كه:ــ سخن من، به فهم ايشان، نمي‌رسد!… مرا … دستوري نيست كه از اين نظير (مثال)هاي پست گويم! آن اصل را مي‌گويم، بر ايشان، سخت مشكل مي‌آيد! نظير آن، اصل دگر مي‌گويم، پوشش در پوشش، مي‌رود! ….«مخاطب شمس»، ابرمرد است، انسان والاست، شيخ كامل است، كسي است كه مسئول رهبري مردم است! روي سخن شمس، متوجه رهبران است، نه پيروان.«مرا در اين عالم، با عوام، هيچ كاري نيست! براي ايشان، نيامدم! اين كساني كه رهنماي عالم‌اند، به حق، انگشت، بر رگ ايشان، مي‌نهم!»

«شمس»، تنها به خاطر حرف، حرف نمي‌زند. وي را تا گفتني نباشد، و يا تا زمان و مكان را، مناسب نيابد، لب به سخن نمي‌گشايد. ليكن، هنگامي نيز كه ابلاغ پيامي را لازم مي‌شمارد، در خود، چيزي گفتني، احساس مي‌نمايد، آنگاه، بي‌پروا از مقتضيات زمان و مكان، با احساس مسئوليتي رهبرانه، لب به سخن مي‌گشايد، و مستمع خويش را، از فراسوي قرن‌ها، مخاطب قرار همي‌دهد:

«چون گفتني باشد، و همه عالم، از ريش من، درآويزد كه مگر نگويم ... ، اگرچه بعد از هزار سال باشد، اين سخن، بدان‌كس برسد كه من خواسته باشم!»

در نظر «شمس»، كم و بيش، همه، احياناً بدون آنكه خود بدانند يا بخواهند، به‌گونه‌اي «منافق»اند ــ حتي ياران به ظاهر صميمي، و يكدل و همرنگ. دورويي و نفاق، شيوه اضطراري زندگي، در جهان سوءِ تعبيرها و سوءِ تفاهم‌هاست! دورويي، وسيله‌اي دفاعي، در «نبرد ــ شيوه» زندگي است.

1-2-2- خودپنهان‌گري و مردم‌آزمائي: دو شيوه دفاعي شمس

كوتاه سخن، «شخصيت شمس»، مرموز و «رازگرا» است. او انساني «درونزي» است. بيشتر از آنچه كه بيرون از خود زيسته باشد، در خويش زندگي كرده است. وي نه‌تنها، از نظر نظام رواني خويش، چنين است، بلكه در خود زيستي را، ضمناً به‌عنوان يك روش دفاعي لازم، به عنوان يك نبرد شيوه‌اي ايمن تر در زندگي، در جهاني بي‌تفاهم و نا ايمن، براي خويش برگزيده است. «خودپنهان‌گري»، و «مردم‌آزمائي»، دو شيوه‌ي مكمّل يكديگر، و دفاعي شمس‌اند.

«شمس»، در خود پنهان مي‌شود، و در فراسوي دژ ناشناسي و گمنامي خويش، كمين مي‌كشد. كسي را در نظر مي‌گيرد. انگاه، ناگهاني و پرخاشگرانه، چون يك شكارچي ماهر، حمله ضربتي را بسوي هدف، آغاز مي‌كند. اگر هدف، آزمايش ضربتي شمس را، با خوش‌روئي و قبول، پاسخ گويد، شمس يكباره از آن او مي‌شود. «شمس»، خود «شكار صيد خويش» مي‌گردد!

«هركه را دوست دارم، جفا پيش آرم! آن‌را قبول كرد، من ... از آن او، باشم!»

«آري، مرا قاعده اينست‌كه: هر كه را دوست دارم، از آغاز، با او، همه قهر كنم!»

«اكنون، همه جفا، با آنكس كنم كه دوستش دارم!»

«شمس»، خود را مي‌شناسد، و روش خويشتن را، نيز آزموده است. به‌خود اعتماد دارد، و نيز نسبت به واكنش ديگران، در برابر جاذبه شخصيت خويش، اطمينان مي‌دهد.

«شمس»، آگاهانه معتقد است كه همه‌چيز را براي همه‌كس نمي‌تواند گفت، و نيز نبايد گفت. واكنش توده‌هاي بي‌تفاهم، اگر متعصب باشند، «تكفير» است، و اگر لاابالي و بي‌تعصب باشند، «نيشخند» و «تحقير» است. از اينروي، سرانجام، پس از همه گفت‌هاي خود، تأكيد مي‌كند كه سخن، بيش از اين نيارم گفتن. تنها «ثلثتي، گفته شد».

1-2-3- شمس: پرخاشگر مهربان

«شمس» كم‌حوصله، تندخو، يكدنده، پرخاشگر، سختگير و انعطاف‌پذير است. به هنگام معلمي و مكتب‌داري، اين تندخوئي و انعطاف‌ناپذيري خويشتن را آزموده است. به هنگام تنبيه، به هيچگونه، از سختگيري‌هاي خود، نمي‌كاهد. ليكن در دل آرزو دارد كه اي كاش، درباره‌ي رفتار خارج از مرز، و بيرون از اصول تربيتي كودكي كه به قمار دست آلوده است، وي را آگاه نمي‌ساختند. و يا اي كاش، زمانيكه او به جستجوي كودك، در حين انجام خلاف، مي‌رود، كودك را آگاه مي‌ساختند، و از خشم او مي‌گريزاندند. ليكن به هنگام عمد، و يا جهل و ناشناسي عوام، نسبت به او حتي با همه اهانت‌هاي خويش، نمي‌توانند خشم او را برانگيزند. شمس، در عمق دل، حتي توان ديدار شكنجه‌هاي تباهكاران را نيز ندارد .

1-2-4- شمس: دشمن تقليد

تيپ استخواني «خودگرا»ست. متكي به خويش، استقلال‌طلب، و گريزان از تابعيت و تقليد است. «تقليد» در نظر او، بمراتب از «نفاق اضطراري» بدتر است. فسادها، بيشتر از تقليد، سرچشمه مي‌گيرند.زيرا تقليد، يعني خود نبودن، يعني خود فروختن،يعني كوركورانه سرسپردن! تقليد يعني بردگي، يعني گوسفند صفتي، يعني تائيد استعمار، يعني تشويق استثمار، يعني زورگوپروري، و اعانت به ظالم! از اينروي هر فسادي كه در جامعه پديد آيد، منشاء آن‌را كم و بيش، به گمان شمس، در تقليد، بايد جستجو نمود! و از نظر شمس، تقليد، تقليد است، ديگر چه الگوي آن «كفر» ــ ايمان ناراستين ــ و چه «ايمان» ــ باورداشت راستين ــ باشد! موضوع تقليد، هرچه باشد، نمي‌توان آب پاكي بر سر تقليد، فرو ريزد، و از پليدي آن، بكاهد .

1-2-5- شمس: ميزبان بزم خدا

دگرگوني، خلاقيت و زايائي هنري مولوي در زندگاني دومش، تنها در شاعري او، خلاصه نمي‌شود. بلكه در موسيقي، و تأثيرپذيري شعر و موسيقي و رقص از يكديگر، ظاهر مي‌گردد.

تصريح شده است كه مولوي، موسيقي مي‌دانسته است. و رباب مي‌نواخته است.و حتي به دستور او، تاري بر سه‌تار سنتي رباب مي‌افزايند. همچنين نيز تأكيد شده است كه تنوع گسترده‌ي مولوي در انتخاب وزن و قالب شعر، از موسيقي‌شناسي او پربار گشته است. ليكن از طرفي ديگر نيز جاي ابهامي نيست كه مولوي، تا پيش از آشنائي با شمس، حتي سماع نمي‌دانسته است. و آئين رقص چرخان را شمس به وي آموخته است: رقصي دائره‌وار كه هم امروز نيز بنا بر شيوه‌ي آن، درويشان مولوي را، بنام «درويشان چرخان»، مي‌شناسند!شمس سازنده‌ي «مكتب مولوي»، و پدر دو قلوي آن است. و در تاريخ تصوف ايران، تنها نيز در مكتب مولوي است كه شعر، موسيقي، رقص، و عرفان، همه در هم مي‌آميزند. از يكديگر متأثر مي‌شوند، و از همدگر، كمال و اثر مي‌پذيرند!شمس، «موسيقي»را تا حد «وحي ناطق پاك»، و نواي چنگ را، تا حد«قرآن فارسي»، بالا مي‌برد و مي‌ستايد. و «مكتب مولوي»، ميراث اين آموزش و ستايش را، به بهاي همه تعصب ورزي‌ها، قرن‌ها، بجان مي‌خردع و تا به امروز آن را، همچنان زنده مي‌دارد. «مولوي»، پس از برخورد با شمس، موسيقي دوستي و سماع را، تابدان حد گسترش مي‌دهد كه حتي بطور هفتگي، مجلسي ويژه‌ي سماع بانوان، همراه با گل افشاني و رقص و پاي‌كوبي زنان، در قونيه برپا مي‌دارد و اين‌ها، همه از مردي مشاهده مي‌شود كه تا سي و هشت سالگي خود، مجتهدي بزرگ، و يك «مفتي حنبلي»بشمار مي‌رفته است!

1-2-6- شمس: آواره‌اي در جستجوي گمشده!

«شمس» براي جستجوي خويش، رنج سفرهاي طولاني را بر خود هموار مي‌دارد. و در اين سفرها، به سير آفاق، و انفس، نائل مي‌گردد. تا جائيكه صاحب‌دلانش، «شمس‌پرنده»، و بدانديشان، «شمس‌آفاقي»، يعني ولگرد و غربتيش، لقب مي‌دهند .

شمس، در سفرهاي خود، به ماجراهاي تلخ و شيرين بسيار، برخورد مي‌كند. گرسنگي مي‌كشد. بخاطر امرار معاش، مي‌كوشد تا فعله‌گي كند، ليكن به سبب ضعف بنيه، و لاغري چشمگيرش، او را به فعله‌گي هم نمي‌گيرند . بدانسان كه از بي‌تفاوتي انبوه مسلمانان، نسبت به گرسنگي و تنهائي خود با تأثر تمام، به ستوه مي‌آيد .

«شمس» با آزمايش‌ها و خطاهائي شگفت، روبرو مي‌شود. راست‌گوئي مي‌كند، از شهر بيرونش مي‌كنند. ضعف اندامش را كه زائيده‌ي گرسنگي و فقر است، بر وي خورده مي‌گيرند. دشنامش مي‌دهند. طويل و درازش مي‌خوانند. طردش مي‌كنند، و به وي، نهيب مي‌زنند كه:

ـ «اي طويل، برو! تا دشنامت ندهيم!»

اگر درمي چند داشته باشد، در كاروان‌سراها، مي‌خوابد. اگر نداشته باشد، مي‌كوشد تا مگر به مسجدي پناه آورد، و لحظه‌اي چند، در خانه‌ي خدا ــ در پناه بي‌پناهان ــ برآسايد! ليكن با شگفتي و اندوه فراوان، درمي‌يابد كه خانه‌ي خدا هم، خانه‌ي شخصي خدا نيست. بلكه خانه‌اي اجاره‌اي است. و صاحب و خادمي ضعيف‌كش، بي‌رحم، و ظاهرپرست دارد. در برابر همه‌ي التماس‌هايش كه مردي غريب است، پاره‌پوش گرسنه‌ي بي‌خانمان را، با خشونت تمام، بي‌شرمانه و اهانت‌آميز، از خانه‌ي خدا هم، بيرون مي‌افكنند!

دگرباره، با همه اشتياقش براي «زبان فارسي»، چون تبريزيش مي‌يابند، پيشداورانه، زادگاهش را بر وي خورده مي‌گيرند، و بدون انگه بخواهند، خود او را بشناسند، و درباره‌ي وي حكمي جاري سازند، تنها به جرم «تبريزي بودن»، جاهلانه خرش مي‌خوانند .آفاقي و ولگردش مي‌گويند. ديوانه‌اش مي‌نامند، و مردم‌آزارانه، شب‌هنگام، بر در حجره‌اش، مدفوع آدمي، فرو مي‌پاشند! و نه تنها، در مسجد و در مدرسه، بلكه در خانقاه درويشانش نيز، در حين جذبه‌ي سماع اهل دل، آزادش نمي‌گذارند. توانگران متظاهر به درويشي، در سماع هم از آزار و اهانتش، دست فرو باز نمي‌دارند. تحقيرگرانه و كينه‌توزانه، در ميان حرفش مي‌دوند، به وي طعنه مي‌زنند، و موجبات آسيب وي، و رنجش خاطر حامي او، مولانا را، فراهم مي‌آورند!

«شمس» بارها، به زيبائي زندگي تصريح مي‌كند. از خوش بودن و رضايت خاطر خويش، دم مي‌زند. ليكن، با اين وصف، بارها نيز طعم تلخ ملالت، نوميدي، دلتنگي، تحمل مشقت، فراق، آوارگي و گرسنگي را كشيده است . و جهان را، عميقاَ پليد و پست، ديده است. در فراسوي چهره‌ي خويش، قلب رنج ديده و اندوهبارش، بارها، آرزوي مرگ كرده است. چنانكه روزي در برابر جنازه‌ي نوجواني كه به اتفاق، آن‌را از كنارش مي‌برند، حسرت‌زده اظهار مي‌دارد كه:

ــ « اين نامراد حسرت را كجا برند؟! …ما را ببرند كه سال‌ها، درين حسرت، خون جگر خوريم، و آن، دست نمي‌دهد!

5-3- سیستم آتش نشانی:

سیستم های آتش نشانی درون بنا به منظور جلوگیری از گسترش آتش سوزی و خاموش کردن آن تا رسدن ماشین های آتش نشانی پیش بینی می شوند. در فضاهای اداری، راهروها و نظایر آن از جعبه های آتش نشانی توکار که شامل شیلنگ همراه با قرقره و افشانک خروج است، استفاده می گردد. این سیستم برای اطفاء حریق خصوصاً در مراحل اولیه آتش سوزی مناسب است، با توجه به با ارزش بودن کتاب ها در مخازن کتابخانه ها و تجهیزات کامپیوتری بخش های کامپیوتر، این فضاها از حساسیت بیشتری برخوردارند . برای حفاظت آنها از سیستم لوله کشی گاز هالوژن استفاده می شود. این گازها بر خلاف آب برای کتاب ها مضر نیستند و پس از بروز آتش و فرمان از دتکتورها شیر منطقه مورد نظر باز شده و گاز به منطقه آتش سوزی پاشیده می شود.

فضای باز مجموعه کلاً برای عابر پیاده طراحی شده است، با این وجود ورودی ها و مداخل مجموعه به گونه ای پیش بینی می گردند که امکان ورود ماشین آتش نشانی در مواقع خطر وجود داشته باشد.آنه

 


مبلغ قابل پرداخت 19,440 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۶               تعداد بازدید : 688

دیدگاه های کاربران (0)

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما