مهدويت و جهاني شدن
سيد جواد مير خليلي
چکيده
با توجه به اهميت بحث از مهدويت و همچنين تخصصيتر شدن و نگرشهاي عميقتر نسبت به مسأله مهدويت و نيز جايگاه مهم موضوع جهاني شدن به منزله يک پديده، فرايند و يا ايدئولوژي، نويسنده در اين نوشتار در پي اين است تا با پرداختن به اين دو موضوع اساسي و مفهومشناسي آن دو، نسبت بين اين دو را بررسي كند.
از طرفي با پرداختن به آن نوع طرز تلقي از جهاني شدن که با مهدويت، سازگار است، به جنبههاي گوناگون آن ميپردازد و از سوي ديگر، به ابعاد ناسازگار با مهدويت نيز پرداخته ميشود.
مقدمه
از جمله مباحث مهم و کاربردي در عصر حاضر، پرداختن به دو موضوع مهدويت و جهاني شدن است. در همه اديان جهان (اديان ابراهيمي و غير ابراهيمي) باور به يک منجي، نقش مهمي دارد، به گونه اي که يهوديان در انتظار ظهور مسيحا هستند و حتي در کتاب اشعياي نبي، مهمترين مژده مسيحيايي نيز آمده است. مسلمانان، منتظر ظهور فردي به نام مهدي (عج) و مسيحيان در انتظار مسيح (ع) هستند.
هندوان، منتظر «کلکي»، دهمين جلوه «ويشنو» هستند که شمشير به دست و سوار بر اسب سفيد، ظاهر خواهد شد. همچنين بوداييان، در انتظار ظهور بودا به صورت ميتريا (ميتريه) هستند.
در هزاره گرايي زرتشتي، انتظار ظهور سه منجي از نسل زرتشت، مطرح است. اين منجيان، يکي پس از ديگري جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد: 1. «هو شيدر»؛ 2. «هو شيدر ما»؛ 3. «سوشيانس» (سوشيانت).
با توجه به آوردن نام منجيان اديان گوناگون، ميتوان به اين مطلب پي برد که باور به ظهور يک منجي در همه اديان، اعتقاد و باوري فراگير در همه اعصار بوده است. در واقع، همه اين منجيها براي عدالت گستري و به سعادت رسانيدن مردم و پيروانشان در آيندهاي نزديک ظهور خواهند کرد. در حقيقت، اعتقاد به منجي، تنها راه نجات بشري در عصر حاضر است که از ظلم و جور روزگار به تنگ آمده و در انتظار آينده اي روشن و درخشان در پرتو عدالتگستري منجي کيش خود است.
همچنين، جهاني شدن نيز از مباحث محوري و مورد بحث در علوم گوناگون به ويژه در حوزهانديشه بوده است، به گونهاي که اين وضعيت (جهاني شدن)، باعث در هم تنيدگي زمان و مکان، کوچک شدن جهان، همجواري مجازي و پيدايش دهکده جهاني شده است.
با توجه به اين کهانديشوران گوناگون در عرصههاي گوناگون، محور مباحث خود را به اين موضوع اختصاص دادهاند، در اين مقاله به ارتباط و نسبت ميان مهدويت و پديده جهاني شدن پرداخته ميشود. اين که آيا بين اين دو مفهوم، رابطهاي هست يا خير، همچنين پرداختن به اين مسأله که آيا جهاني شدن در همه قرائتهاي خود با مهدويت اسلامي سازگار است و يا خير، در اين جا مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد.
بدين منظور در آغاز به بررسي جهاني شدن و مفهوم شناسي آن ميپردازيم و سپس به مهدويت و ارتباط بين آن دو پرداخته خواهد شد.
جهاني شدن
الف) تاريخچه جهاني شدن
تعيين دقيق نقطه آغاز جهاني شدن دشوار است و از اين لحاظ جهاني شدن، خاستگاه ندارد. دوره تکوين اين روند بسيار طولاني بوده است، اما لحظه دقيق شکلگيري آن مشخص نيست. تکنولوژي لازم (اختراع تلگراف و تلفن) براي ايجاد فضاي اجتماعي فرامرزي مادي تا پيش از قرن نوزدهم فراهم نشده است. با وجود اين، هشياري جهاني مدتها پيش از اين دوره، وارد برخي از تصورات مردم شده است. امکانات تبديل شدن جهانگرايي از تصور به روابط اجتماعي مستقلتر از اواسط قرن نوزدهم به تدريج فراهم شده است. حدود يک قرن پس از دهه 1850 شاهد ظهور نخستين تکنولوژيهاي ارتباطات جهاني، تحکيم نخستين بازارهاي جهاني، برخي از عناصر سرمايهگذاري جهاني و بخشي از جهانگرايي در سازمانهاي خاص هستيم. اين جهاني شدن از نظر وسعت به هيچ وجه با پديدار شدن فوق قلمروگرايي سريع که از اواسط قرن بيستم شاهد آن بودهايم، قابل مقايسه نيست. اگر جهاني شدن را به عنوان توسعه فضاهاي فوق قلمروي تلقي کنيم، شکوفايي آن عمدتاً از دهه 1960 آغاز شده است. هرچند روابط فراجهاني پديده کاملاً جديدي نيست، در چهار دهه پاياني قرن بيستم، آهنگ و مقياس گسترش آن به لحاظ کيفي بيشتر شده است. در سالهاي ياد شده، افزايش بسيار زيادي در تعداد، تنوع، شدت، تثبيت، آگاهي و تأثيرپذيري پديدههاي فرامرزي را شاهد بودهايم.
ب) مفهوم شناسي جهاني شدن
«ديويد هلد»، «آنتوني مک گرو» و ديگر همکارانشان با آن که در کليات مربوط به مفهوم و پديده جهاني شدن و برداشت نظري از آن، خود را همفکر عده گستردهاي از نظريهپردازان جهاني شدن ميدانند، اما ميکوشند چهارچوب مفهومي و تحليلي جديدي را نيز براي درک و تبيين فرايند دگرگوني جهاني ارايه دهند. آنان تعريف مشخصي از جهاني شدن ارايه ميدهند:
فرايند (يا مجموعه اي از فرايندها) که دگرگوني در فضاي سازمانهاي روابط و انجمنهاي اجتماعي را در بر ميگيرد. اين دگرگونيها با وسعت، عمق، سرعت و ميزان تأثير آنها سنجيده ميشود و جريانهاي فراقارهاي، بين قارهاي و بين منطقهاي و نيز شبکههاي اقدام، تعامل و اعمال قدرت را در بر ميگيرد.
چنان که از اين تعريف نيز بر ميآيد، جهاني شدن چه در اوضاع کنوني و چه اشکال تاريخي آن با چهار بعد زمانيـ مکاني شناخته ميشود:
1. وسعت شبکههاي جهاني؛
2. عمق و شدت به هم پيوستگي؛
3. سرعت جريانهاي جهاني؛
4. تأثير ميزان کشش و گرايش به هم پيوستگي جهاني بر جوامع مشخص.
به طور کل، جهاني شدن با تغييرات اساسي ايجاد شده در وضعيتهاي مکاني و زماني تعريف ميشود؛ تغييراتي که در اثر پيشرفتهاي تکنولوژي در زمينههاي گوناگون ايجاد شده و درک مردم را از رابطههاي مکاني و زماني تحت تأثير قرار داده و موجب شده است تا هر دگرگوني در هر نقطهاي از جهان، در زندگيهاي فردي اثر گذارد و جهان بيرون، وارد حريم خصوصي انسان شود و زيست ـ جهان او را به روي يک دنياي بزرگ بگشايد. در اين جا لازم است به برخي از ديدگاهها درباره جهاني شدن پرداخته شود.
1. ليبراليستها؛ جهاني شدن را به معناي شکوفايي جوامع مدني، عامل کاهش موانع در راه تجارت آزاد و باني تعميق وابستگي متقابل ميدانند. بنا به چنين نگرشي است که «فوکوياما» پايان تاريخ را اعلام ميدارد.
2. محافظهکاران و واقعگرايان؛ اينان جهاني شدن را چيزي جز همان آمريکايي شدن نميدانند و ميگويند جهاني شدن به صورت بلعيده شدني تجلي پيدا ميکند که به موجب آن، اقتصادهاي مسلط غربي ممکن است همه ما را ببلعند و براي هميشه به افسانه حاکميت ملي پايان دهند. انديشمندان اين نحلههاي فکري، جهاني شدن را محصول سياست ميدانند.
3. مارکسيستها؛ در اين نگرش به جهاني شدن از زاويه اقتصادي نگريسته ميشود و محتواي جهاني شدن را گسترش جهاني سيستم اقتصادي سرمايه داري معرفي ميکنند.
4. رفتارگرايان؛ از ديدگاه اين مکتب، جهاني شدن ناظر بر حرکت در مسير گسترش هر چه بيشتر ارتباطات انساني در عرصه جهاني است. مک گرو و رابرتسون از جملهانديشوران اين نحله فکري هستند.
5. فرا رفتار گرايان؛ اينان بر اين باورند تحولات جديد پديد آمده در جهان را نبايد به جهاني شدن تعبير کرد؛ در حالي که تحولات جديد، نشان از پايان مدرنيته و ورود به عصر ديگري دارد که از آن ميتوان به عصر جهاني ياد کرد.
هرچند موضوع جهاني شدن از ديدگاههاي گوناگون، تعريف و تحليلهاي متفاوتي درباره آن انجام شده، به مثابه جديترين عامل اثرگذار در تغيير محيط اقتصادي، سياسي و فرهنگي جوامع امروزي جهان، توجه تحليلگران را به خود جلب کرده است.
نويسندگان و پژوهشگران، تعاريف گوناگوني درباره جهاني شدن ارايه داده و هر يک بنا به برداشت، تفسير و تعبير خود از پديدههاي اجتماعي و تأثيرات محيطي، آن را به گونهاي تعريف کردهاند. اين تعاريف با توجه به تلقي ما از جهاني شدن به عنوان يک فرايند، پديده و يا ايدئولوژي به سه گروه بخش ميشوند:
1. در برداشت از جهاني شدن به عنوان فرايند، جهاني شدن يک روند اجتماعي پوياست که در آن قيد و بندهاي جغرافيايي حاکم بر روابط اجتماعي و فرهنگي تضعيف ميشود و در پايان از بين ميرود.
2. در برداشت از جهاني شدن به منزله يک پديده، جهاني شدن رويدادي است که بر گسترش وسيع و عميق تعامل بينالملل دلالت دارد؛ آن چنان که توليد، تقسيم کار و تجارت، جهاني ميشود و دنيا به صورت شبکه اي مرتبط، به يک مرکز داد و ستد تبديل ميشود.
3. در تلقي از جهاني شدن به مثابه يک انديشه و ايدئولوژي، جهاني شدن به تفکر ليبرال دمکراسي غربي اشاره دارد، به گونهاي که مهاجرت، استعمار و انقلاب در تکنولوژي ارتباطات، باعث تداوم، تسلط و تثبيت فرهنگ غربي در سراسر جهان ميشود.
وجه مشترک برداشتهاي گوناگون واژه جهاني شدن، توجه به ويژگي جهاني اين پديده است. تأکيد بر گستره جهاني در جهاني شدن، اين مفهوم را با مفاهيم ديگري مرتبط ميسازد که در آنها بر بعد جهاني تمرکز شده است.
به هر حال، به رغم اختلاف تعاريف، ويژگي «افزايش ارتباطات جوامع با يکديگر و افزايش امکان اثرگذاري بر تصميمات ديگر جوامع» در مصرفي جهاني شدن، انکار ناپذير است. از اين روي، همراه با جهاني شدن، درجه تأثيرپذيري اقتصاد داخلي، فرهنگ بومي و حاکميت ملي، بيشتر از عوامل خارجي است. البته جوامع ميتوانند به تناسب ميزان حضور فعال در صحنه جهاني، اثرگذاري بيشتري نيز پيدا کنندکه کاملاً به نحوه موضعگيري، قدرت، مهارت و فعاليت آنان بستگي دارد. البته در اين جا بايد گفت، با توجه به سه طرز تلقي که در بالا بدان اشاره شد، براي يافتن ارتباط و نسبت ميان جهاني شدن و مهدويت، ميتوان به طرز تلقي که جهاني شدن را پروسه تاريخي ميدانست، تکيه کرد و با اصلاح آن به اين رابطه پرداخت.
برپايه برداشت کساني که جهاني شدن را روندي تاريخي قلمداد ميکنند که به دليل پيشرفت و انقلاب در تکنولوژي ارتباطات فراهم آمده است، جهاني شدن، محصول فشردگي زمان و مکان، بريدن فضاي زندگي مشترک اجتماعي از مکان و همجواري و پيچيدگي ارتباط انسانهاست که در پيدايش فرهنگ مشترک جهاني نمود مييابد. طرفداران چنين نگرشي ميگويند که جهاني شدن، نتيجه انقلاب تکنولوژيک ارتباطي است و وضعيت مطلوب و بهينهاي براي بشر فراهم شده است.
جهاني شدن داراي ابعاد گوناگوني است که هرچند غالب نويسندگان نوعاً بر جهاني شدن اقتصادي تأکيد ميکنند، اما جهاني شدن داراي ابعاد سياسي، فرهنگي، اجتماعي، حقوقي و غيره است.
در اين نوشتار، بيشتر بر بعد فرهنگي آن تکيه ميشود، چرا که براي ارتباط و نسبت ميان اين دو (جهاني شدن و مهدويت) بايد بر اين بعد از جهاني شدن تکيه كرد. البته در کنار اين جنبه از جهاني شدن، از ابعاد فرهنگي، سياسي و اجتماعي هم در بررسي مسأله کمک گرفته ميشود.
مهدويت
در انديشه سياسي شيعه، از آنجا که آموزه امامت، محور و اساس است؛ مباحث سياسي مهدويت نيز داراي جايگاه و اهميت فوقالعادهاي است، چرا که با محقق شدن حکومت جهاني مهدوي، ظلم و ستم از ميان رخت برکنده و مدينه فاضله اسلامي، تحقق مييابد. در واقع، انديشه مهدويت و موعودگرايي در اسلام از چنان جايگاه والايي برخوردار است که پيامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بارها بر آن تأکيد کرده و مردم را به آن اميد دادهاند. از ويژگيهاي بارز مهدويت اين است که ميتوان آن را از ديدهاي گوناگون مورد بحث و بررسي قرار داد. در حقيقت، مهدويت از يک نگاه، تنها يک باور اسلامي به شمار ميرود، اما از منظري کلان، آموزه اي فراگير بوده و حتي در مکاتب بشري نيز گونه اي از تحقق جامعه آرماني در آينده است.
از ويژگيهاي اساسي مهدويت، ميتوان به اين نکات اشاره نمود که در واقع، مهدويت داراي بعدي جهاني است، چرا که مهدويت به گروه و سرزمين يا نژاد خاصي تعلق خاطر ندارد، بلکه تدبيري الهي براي همه انسانها و داراي گستره جهاني است. همچنين انتظار براي ظهور منجي، انتظار تحقق غايت بشري است که به تدبير الهي بر جهان، حاکم خواهد گشت. از ديگر ويژگيهاي جامعه اسلامي عصر مهدوي، تأکيد بر فضيلت و سعادت است؛ در حالي که عصر جديد، صرفاً بر آزادي انسان مبتني است. براي رسيدن به غايت اصلي جامعه مهدوي ـ که همان زمينهسازي براي سعادت، فضيلت و تکامل انسانهاست ـ عدل و داد، يکي از زمينههاي لازم براي تحقق چنين آرمان مهمي به شمار ميرود.
مهدويت و جهاني شدن
با توجه به آنچه درباره جهاني شدن و مهدويت گفته شد، ميتوان اين گونه دريفات که جهاني شدن ايجاب ميکند انسانها در شرايطي زندگي کنند که آرمان فراگير مهدوي در آن مطرح است. همچنين پردازش ماهيت اين زندگي جهاني و نسبت بين آن و جامعه مهدوي و آموزه مهدويت اسلامي نيز مورد توجه است.
با توجه به قرائتهاي گوناگوني که از جهاني شدن بيان شد، ميتوان به اين مطلب اشاره کرد که مهدويت با برخي از قرائتهاي جهاني شدن، سازگار نيست. در اين جا لازم است تا اين تفاسير از جهاني شدن را از هم ديگر جدا کرد تا بتوان آنها را با مهدويت، نسبتسنجي نمود.
اگر جهاني شدن را به معناي غربيسازي و يک پروژه براي اين منظور در نظر بگيريم، به هيچ وجه با مهدويت ارتباط پيدا نميکند، چرا که مباني اين دو کاملاً از يک ديگر مجزاست، به گونهاي که محور و اساس آنها با همديگر تمايز جدي و اساسي دارد؛ براي مثال، محور تمدن غربي، انسان است، در حالي کهانديشه مهدويت بر محور خالق هستي است. همچنين در بحث از دغدغه امروزين غرب و مهدويت؛ دغدغه آن يکي، آزادي است و دغدغه مهدويت، فضيلت و سعادت است. در حقيقت، اگر با نگاهي عميق و متفکرانه به وجوه گوناگون جهاني شدن پرداخته شود؛ اين نتيجه به دست ميآيد که در ابعاد گوناگون، به دليل غايات و دغدغههاي گوناگون هر کدام، اين دو با يکديگر ناسازگارند، چرا که مهدويت با زور، ظلم، ستم، سکولار کردن و... مغاير است، در حالي که با توجه به برخي برداشتها از جهاني شدن، اينها مورد تأکيد و توجه هستند. مثلاً در بحث جهاني شدن اقتصادي که بر سود بيشتر تکيه ميشود، باعث ظلم و ستم جهاني است که با پايمال کردن حقوق ديگران همراه است؛ در صورتي که اين اصلاً با مهدويت سازگار نيست.
پس از پرداختن راجع به برخي از ابعاد ناسازگاري مهدويت و جهاني شدن، اينک به برخي از قرائتهاي جهاني شدن پرداخته ميشود که ميتوان آنها را با مهدويت مرتبط دانست و بين آنها ارتباط برقرار کرد. در واقع، گونهاي از سازگاري ميان آنها به چشم ميخورد. اگر مراد از پيشرفت علوم و تکنولوژي که در مباحث انديشوران سياسي آمده بود، همان بعد توليد علم و آگاهي بخشي باشد، در اين صورت ميتوان گفت که اين قرائت از جهاني شدن درباره رشد تکنولوژي و علوم، با آموزه مهدويت سازگار است. همچنين اين قرائت از جهاني شدن که پيدايش جامعه بشري جهاني را مورد توجه قرار داده بود، نيز به گونهاي با ايده امت واحد اسلامي سازگار است و در نتيجه با آموزه مهدويت.
اما مهمترين سازگاري اين دو در بحث، جدا شدن هويت از مکان است که به طور کامل با مهدويت همخوان و سازگار است، چرا که در گذشته، مکان در شکل دهي به هويت داراي محوريت بوده است، اما پديده جهاني شدن، اين هويتها را دچار نوعي دگرگوني کرده است. در حقيقت، هويت حقيقت انسانها ريشه در فطرت آنها دارد؛ در نتيجه، هر هويتي که با ويژگيهاي فطري و وجودي انسان، شکل گيرد، پايدار و اصيل خواهد بود. در واقع، ساختن اين هويت اصيل از کار ويژههاي اساسي مهدويت است، چرا که وضعيت فعلي جهاني شدن از انجام چنين کار ويژه اي ناتوان است.
نتيجهگيري
در آغاز نوشتار با بحث درباره جهاني شدن، به تاريخچه و مفهوم شناسي آن پرداخته شد و به اين جمع بندي رسيديم که جهاني شدن (Globalization) از مفاهيم رايج شده در سه دهه اخير است. همچنين به برخي ديدگاهها و طرز تلقيها از جهاني شدن اشاره شد. نيز گفته شد که پديده جهاني شدن با رشد تکنولوژي، باعث کوچک شدن جهان يا به تعبيري دهکده جهاني و هم چنين فشردگي زمان و مکان شده است.
همچنين گفته شد که جهاني شدن داراي ابعاد گوناگوني است، اما در اين نوشتار تأکيد ما به دليل نوع موضوع مورد بحث بر پايه بعد فرهنگي و در کنار آن سياسي و اجتماعي است.
در بحث پيرامون مهدويت به اهميت آن در اسلام و نيز در نگرگاه پيامبر اعظم(ص) و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ پرداخته و گفته شد که مهدويت هم داراي بعد جهاني است، زيرا تدبيري الهي براي همه انسانهاست.
در نسبتسنجي ميان مهدويت و جهاني شدن به اين مطلب اشاره شد که با توجه به قرائتهاي گوناگون و متفاوت از جهاني شدن بايد قرائت سازگار آن را با معنا و مفهوم مهدويت در نظر گرفت. پس از توجه به اين موضوع به برخي موارد سازگار و مواردي که سازگار نيستند اشاره شد؛ براي مثال در بحث غربي ساختن و اين که جهاني شدن، يک پروژه باشد، به هيچ وجه با مهدويت سازگار نيست، زيرا از جهت مباني با يک ديگر در تضاد جدي هستند، اما در مورد طرز تلقيهايي از جهاني شدن که با آگاهي بخشي و معاني متناسب با مهدويت، نزديک بود، به سازگاري آنها توجه شد.
در مجموع، اين نوشتار با مطالعه بخش مهمي از آرا و افکار و ديدگاههاي گوناگون درباره جهاني شدن، تلاش كرد به برخي از طرز تلقيهايي از جهاني شدن که با مهدويت سازگار است، دست يابد.
در پايان بايد اشاره کرد که اين دو نه کاملاً با يکديگر ناسازگارند و نه به طور کامل سازگار، بلکه بايد با شناختن دقيق و عميق مباني و طرز تلقيهاي آن دو، به نسبت سنجي ميان آن دو پرداخت.
-------------------------------------
پينوشتها
1. حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ (تهران؛ قم: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)؛ مؤسسه فرهنگي طه؛ مرکز جهاني علوم اسلامي، 1379) ص 120.
2. اشعيا (11: 1-9).
3. حسين توفيقي، پيشين، ص 268.
4. همان، ص 267.
5. همان، ص 267.
6. همان، ص 61
7. Globa lization
8. رونالد رابرستون، جهاني شدن، ترجمه کمال پولادي (تهران: نشر ثالث،1381) ص 35.
9. اين تعبير از مارشال مک لوهان است که در دهه 1965 با طرح اين ايده، پيش گام طرح مباحث جهاني شدن شد.
10. يان آرت شولت، نگاهي موشکافانه بر پديده جهاني شدن، ترجمه مسعود کرباسيان (تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1382) ص 73.
11. همان، ص 76.
12. همان، ص 87-86.
13. حسين سليمي، نظريههاي گوناگون درباره جهاني شدن (تهران: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1384 )ص 31.
14. اکبر عباس زاده، و مهدي عباسي، هويت ملي و جهاني شدن (تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني، 1384) ص 11.
15. محمد نهاونديان، ما و جهاني شدن (تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1382) ص 10-9.
16. همان، ص 10.
17. غلام رضا بهروز لک، سياست و مهدويت (قم: حکمت رويش، 1384) ص 126.
18. محمد نهاونديان، پيشين، ص 28.
19. غلام رضا بهروز لک، پيشين، ص 136.
20. همان، ص 137.
21. همان، ص 143.
22. همان، ص 142.
23. همان، ص 143.
آسيب شناسي فرهنگ مهدوي در عصر جهاني شدن
در اين مقاله، منظور ما از واژۀ آسيب شناسي، شناخت موانع و چالشهاي بالقوه و بالفعلي است که در فرايند جهاني شدن، فرهنگ مهدوي را مورد مناقشه قرار ميدهند. و منظور از چالش، همان معناي مصطلحي است که در علوم سياسي و روابط بين الملل، به کار گرفته ميشود و شامل هرگونه مخاطره، مشکل، درگيري، زد و خورد، تهديد و... است که هم تهديدات نرم و هم تهديدات فيزيکي را در بر ميگيرد (ر.ک: عليپور نجفعلي، بيتا: ص24).
1. چالشها در حوزۀ عناصر فرهنگ مهدوي
تهديدات فرهنگي در درجۀ اول، ناظر به عناصر فرهنگ مهدوي ـ يعني مبادي اعتقادي و باورها، ارزشها و هنجارها و… ـ هستند.
الف. در بعد باور ها:
در اين بعد، مهم ترين بخش، مسائلي است که به هستي شناسي، و معرفت شناسي و انسان شناسي مرتبط است. نوع پاسخ جهاني شدن به اين گونه سؤلات، به نگرش جرياناتي بستگي دارد که بر فرايند جهاني شدن سوار شده و افسار آن را به دست ميگيرند.
در شرايط کنوني دو جريان اصلي مدرنيزم و پسامدرنيزم بيش از ساير جريانات، متولّي امر جهاني شدن هستند و به همين سبب در تعارض آشکار با فرهنگ مهدوي قرار ميگيرند؛ براي مثال يکي از مهم ترين ويژگيهاي هستي شناسي مدرنيزم فردگرايي است. «فردگرايي يعني نفي هرگونه اصل عاليه و برتر از فرديت...يعني خودداري از پذيرفتن يک اقتدار برتر از فرد و نيز يک معرفت برتر از عقل و استدلال فردي» (گنون، 1372: ص82 و 98، به نقل از: ابوالقاسمي و سجادي، 1384، ص55) بنابراين، در انديشۀ مدرن، انسان محوري جايگزين خدامحوري ميشود. از سوي ديگر، پست مدرنها نيز معتقدند هيچ حقيقت عالي و غايت متعالي براي زندگي وجود ندارد. (ر.ک: ابوالقاسمي و سجادي، همان: ص50ـ ص87) لذا در هر دو ديدگاه مسائلي همچون بعثت پيامبران و هدايت اولياي الهي و در رأس آن، امامت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف مورد ترديد قرار ميگيرد که در تعارض آشکار با هستي شناسي مهدوي است.
در بعد معرفت شناختي، يکي از اصلي ترين اصول مدرنيسم، خردگرايي ابزاري است. خردگرايي ابزاري که در مسير تکاملي خويش، به پوزيتويسم منطقي و سپس به ابطال گرايي منتهي ميشود، جز به معرفت تجربي بها نداده و به نفي هر گونه شناخت متافيزيک و ماورايي دلالت دارد که با نگرش مهدوي در تضاد و تعارض قرار ميگيرد.
همچنين از نگاه پست مدرنيستي،گرايش به نوعي تکثرگرايي مشاهده ميگردد که هرگونه مطلق گرايي و فراروايت گرايي را نفي ميکند. در واقع در اين ديدگاه، چه دانش را محدود به ساختار زبان بدانيم و چه تأکيد بر فضاي گفتماني داشته باشيم (ر.ک: ابوالقاسمي وسجادي، همان: ص80)هيچ حقيقت ثابت و بنياديني وجود ندارد و همه چيز حتّي دانش نيز محصول تفسيرهاي ما است.با اين وصف، پست مدرنيزم، يا قائل به هيچ حقيقتي نيست يا هر چه که فرهنگهاي مختلف بيان ميكنند را برداشتي از حقيقت ميداند. اين نگرش،به گونهاي اساس و شالودۀ فرهنگ مهدوي را نشانه ميرود، چرا که در نگرش مهدوي، همه چيز از باورهاي يقيني و قطعي سرچشمه ميگيردو وجود خدا، پيامبران، و امامان معصوم ـ خصوصاًَ آخرين آنها که زنده و ناظر است ـ قطعي و بلاشکّ است. در نتيجه، فرهنگ مهدوي نيز همانند هر فراروايت ديگر، سوژۀ نقد پسامدرنيسم قرار ميگيرد.
بدين سان، جهاني شدن، تحت تأثير نگرشهاي پست مدرنيستي، تنوّع طلبي و ترديد را وارد فضاي فرهنگي جوامع شيعي كرده و به ترويج آن ميپردازد. اين در حالي است که در فرهنگ مهدوي، مؤمن حقيقي کسي است که بيش از ديگران به ايمان قلبي و يقيني نائل شده باشد.
در بعد انسان شناسي نيز در حالي که فرهنگ مهدوي به انسان به عنوان موجودي چند بعدي مينگرد که هر يک از ابعاد وجودي اش نيازمند تغذيه و تکامل و رشد است. جهاني شدن با نگرش مدرنيستي و حتي پست مدرنيستي اش، به دليل نگاه مادّي گرايانهاي که در آنها نهفته است، تنها بعد مادّي وجود انسان را در نظر آورده و تکامل بشر را در گرو تکامل همين بعد ميداند.
کوتاه سخن آن که، جهاني شدن با هر دو رويکرد مدرنيستي و پست مدرنيستي اش، هم در هستي شناسي، هم در معرفت شناسي و هم در انسان شناسي، و در يک کلام، در باورهاي ريشهاي خود با فرهنگ مهدوي در تعارض و تقابل قرار دارد.
ب. در بعد ارزش ها:
گسترش روابط فوق قلمروگرايي، به گونهاي در جريان است که ارزشهاي مورد نظر مدرنيزم يا پست مدرنيزم را ارزشهاي عامّ و جهاني معرفي ميكنند، اين، در حالي است که بسياري از اين ارزشها در تعارض صريح با ارزشهاي جهان شمول مهدوي است.
براي مثال، مدرنيسمي که در هستي شناسي خويش، بر فردگرايي تأکيد دارد، در حوزۀ ارزش ها، متمايل به آزادي خواهد بود و بنابراين بدون ترديد، سرلوحۀ ارزشهاي جامعۀ مدرن، آزادي است... مدرنيته آزادي را عمدتاَ به معني فقدان موانع خارجي و شرايط خالي از اجبار و فشار و عدم دخالت ديگران ميداند » (ابوالقاسمي و سجادي،همان: ص59).
مسلماً اين تعريف از آزادي، با آزادي در فرهنگ مهدوي متفاوت است؛ چرا که« مفهوم مدرن آزادي با خود بنيادي بشر و اعراض آن از مذهب و وحي، محقّق گرديده و بر همان مبنا تداوم يافته است و صبغۀ سوداگرانه و سودپرستانه و قدرت طلبانه دارد» (ابوالقاسمي و سجادي، همان: ص60).
در حالي که در فرهنگ مهدوي، آزادي در چارچوب قوانين شرع و اسلام معنا مييابد. يکي ديگر از ارزشهاي مدرنيزم، حاکميت قانون و برابري برابر آن است که البته قانون مدّ نظر ايشان قانوني بشري است که توسط اکثريت پذيرفته شده است. در انديشۀ مهدوي نيز همه مردم برابر قانون برابرند؛ امّا تنها قانون حقيقي و لازم الاجرا قانون الهي است.
مسالۀ ديگر آن که مدرنيزم با پررنگ كردن برخي ارزشها همچون آزادي، برخي ديگر از ارزشها را ناديده ميانگارد. به ديگر سخن، اين نگرش، ارزشي را فداي ارزش ديگر ميكند؛ براي مثال؛ ارزشهايي چون برابري، عدالت، فساد ستيزي، و... که از مهم ترين ارزشهاي مدّ نظر فرهنگ مهدوي هستند، از نظر اين ديدگاه، مغفول ميمانند.
نگرش پست مدرنيستي هيچ اصلي را ذاتاَ ارزشمند ندانسته و به نفي خصلت استعلايي ارزشها و هنجارها ميپردازد ؛ لذا در بعد ارزشها نيز، ميان فرهنگ مهدوي و قرائتهاي مختلف مدرنيستي و پست مدرنيستي جهاني شدن، تفاوتهاي عميقي وجود دارد.
ج. در بعد هنجارها:
جهاني شدن با ترويج باورها و ارزشهاي گوناگون و حتّي متضاد، شيوۀ خاصّي از زندگي را در جوامع به وجود ميآورد؛ لذا«الگوهاي خاصّي از زندگي را در عرصههاي مختلف حيات بشري مطرح ميکند و به صورت طبيعي با بايدها و نبايدهاي چندي نيز همراه خواهد بود» (سجادي، همان: ص88).
در واقع، شکل گيري هويتهاي چهل تکّه و تو در تو، با لايههاي ضدّ و نقيض هويتي که تار و پود شخصيتي افراد را در دنياي فوق قلمروگرايي شکل ميدهد، در بسياري از افراد به ناچار به انتخاب شيوهاي از زندگي منجر ميگردد که به رهايي از هر گونه تعهّد اخلاقي و پاي بندي به هنجارهاي سنّتي و انساني ميانجامد.
اين گونه است که ما با چالش ديگري در حوزۀ تعليم و تربيت مهدوي مواجه ميگرديم که عبارت است از:
کاهش قدرت والدين و نظام آموزشي در جهت کنترل و هدايت رفتار و اخلاق جوانان...)چنين مساله اي( با تأکيدي که در توسعۀ فرهنگ ديني )مهدوي(بر نقش والدين و نظامهاي آموزشي ميشود، منافات دارد و اين تضاد، خود مانعي بر سر راه بهبود توسعۀ فرهنگ ديني است (ابوالقاسمي و سجادي، همان: ص178).
به طور کلي ميتوان چنين بيان كرد که جهاني شدن با روندي که در پيش گرفته است، با اساسي ترين هنجار فرهنگ مهدوي که همان «عمل به شريعت اسلام» است، منافات دارد.
د. در بعد نمادها:
يکي از چالشهاي اين حوزه، وضعيتي است که در آن، نمادها از حالت تقدّس معنوي بيرون آمده و به فرايند « تجاري شدن فرهنگي» آلوده ميشوند؛ براي مثال، اماکني همچون مسجد مقدس جمکران، مسجد امام حسن عسکري عليه السلام يا قدمگاه، صرفاً از بعد زيبايي شناختي، معماري بناي ساختمان يا طبيعت زيباي اطراف آن، مورد توجّه قرار ميگيرند و اعيادي هم چون روز جمعه يا نيمۀ شعبان و مناسکي همچون دعاي ندبه و... تنها از زاويۀ مطالعات جامعه شناختي و روان شناختي مورد قبول واقع ميشوند. در نتيجه، اين گونه نمادها که خود داراي محتواي ديني و زبان گفتاري يا جسماني يا نوشتاري فرهنگ مهدوي محسوب ميشوند، مورد مناقشه قرار گرفته و تقدّس خويش را از دست ميدهند. از آن بالاتر، حتي گاهي، همين ارزش زيبايي شناختي را نيز از دست داده، و تنها بعد اقتصادي مييابند.
بنابراين هنگامي که نمادها يعني صور سمبليک فرهنگ، ارزش واقعي خويش را از دست دهند محتواي دروني آنها نيز ناديده انگاشته ميشود. به اين صورت، کم کم« نمادهاي غير ديني جايگزين آداب و هنجارها و تشريفات نمادين مذهبي ميشوند» (ابوالقاسمي و سجادي، همان: ص67).
البته جف هينس معتقد است رسانهها در عصر جهاني شدن ميتوانند به فراگير كردن نمادها بينجامند؛ به اين صورت که«رسانههاي نوين ميتوانند با کم کردن شکافهاي اجتماعي، موضوعات و نمادها را از چارچوب اوليه و معنادار خود جدا ساخته و در نتيجه آنها را هرچه بيشتر فراگير نمايند» (هانس،137: ص118). اما آيا خارج کردن نمادها از چارچوب اوليۀ خويش ماهيت آنها را از بين نخواهد برد؟ اين، دقيقاً همان چيزي است که ما را در روند جهاني شدن دچار ترديد و نگراني ميكند.
2. چالشها در حوزۀ ويژگيهاي فرهنگ مهدوي
برخي پيامدهايي که گسترش روابط فوق قلمروگرايي را به طور غير مستقيم به بار ميآورد، ويژگيهاي جهان شمولي، ديني بودن و آرماني بودن فرهنگ مهدوي را با چالش جدي روبه رو ميگرداند. در بعد جهان شمولي، ادّعاي جهان گرايي فرهنگ مدرن، به عنوان يک فرهنگ هژمون و مسلّط،جهان گرايي فرهنگ مهدوي را با چالشي جدّي روبه رو كرد و به عنوان يک رقيب موازي به آورد گاه ميکشاند. در بعد ديني بودن نيز، بيترديد بسياري از پيامدهاي جهاني شدن گرايش به گسترش مادّي گرايي و ماترياليزم دارد، چرا که سکولاريزم« مديريت جامعه و نظارت بر نهادهاي اجتماعي را وظيفۀ عقل و دانش بشري دانسته و براي دين و اهداف و آرمانهاي ديني در اين امور سهم و نقشي قائل نيست» (ابوالقاسمي و سجادي، همان: ص65). چنين نگرشي، وقتي با داعيۀ جهانشمولي ليبرال دموکراسي همراه شود، تا حدّ بسيار زيادي ميتواند به نگرش مهدوي ضربه بزند. زيرا در انديشۀ مهدوي، هيچ چيز نميتواند جايگزيني براي حاکميت دين در جامعه باشد.
در بعد آرماني بودن فرهنگ مهدوي نيز ميتوان گفت در حالي که، انديشۀ مهدوي ترسيم کنندۀ آيندهاي آرماني است که در آن، سعادت افراد بشر در گرو تحقّق فرهنگ آرماني و کمال مطلوب مهدوي است، انديشۀ مدرنيزم، مدعي است که به مصالح حقيقي و واقعياي دست يافته است که سعادت انسان را تأمين ميكنند. بنابراين تحقّق مدينۀ فاضله را در گرو پيروي از ارزشهاي مدرنيزم و تحقق آرمانهاي آن در سطح جهان ميداند.
از سويي ديگر پست مدرنيزم نيز با داعيۀ فرهنگ مهدوي در اين رابطه به مقابله بر ميخيزد.
با اين وصف، هر دو قرائت، مخالف آرمانهاي فرهنگ مهدوي و اشاعه دهندۀ ديدگاههاي متضادّ با اين نگرش ميباشند. اين، در حالي است که جهاني شدن، مروّج و مبلّغ چنين ديدگاههايي بوده و در اين خصوص نيز انديشۀ مهدوي را به چالش فرا ميخواند.
منبع:www.entizar.ir
مهدویت و جهانی شدن/ غلامرضا بهروز لک
طرح مساله
مهدویت و جهانی شدن، هر دو از جمله مباحث مهم و دغدغههای روزگار ماست. اعتقاد به ظهور منجی و مهدویت در معنای عام خود، یک باور دینی فراگیر در بین انسانها بوده است. در ادیان مختلف چنین اعتقادی به نحو ملموس و بارزی تجلی یافته است و منجی با تعابیر مختلفی چون «کالکی» در آیین هندو، «مسیحا» در یهود و مسیحیت، «سوشیانت» در زرتشت و در نهایت، «مهدی(عج») در فرهنگ اسلامی یاد شده است...
چنین تعابیر و باورهایی به رغم تفاوتهای خاص خود در تاکید بر ظهور یک منجی جهت گشودن راه جدیدی فراروی انسان در جهت نیل به سعادت ابدی، مشترک هستند. از این رو مهدویت و منجیگرایی دغدغه تمامی انسانها و در دورانهای مختلف تاریخی بوده است و در روزگار ما نیز که انسان معاصر دچار بیعدالتیها و ظلم در عرصه جهانی است، این مساله حایز اهمیت میباشد.
از سوی دیگر ما در روزگار خویش شاهد پدیده دیگری با عنوان «جهانیشدن» هستیم. وضعیت جهانیشدن با رشد تکنولوژی ارتباطات همراه بوده که موجب فشردگی زمان و مکان، همجواری مجازی، کشآمدن مناسبات اجتماعی در طول مکان، کوچک شدن جهان و در نهایت به تعبیرمارشال مکلوهان، پیدایش «دهکده جهانی» گشته است. حتی چنین وضعیتی برخی را بر آن داشته است که از «پایان تاریخ» سخن بگویند. به هر حال، به رغم تعابیر و تفاسیر مختلف از این پدیده، که در ادامه بحث بدانها خواهیم پرداخت، اهمیت چنین وضعیتی برای ما از دو جهت مطرح میباشد. نخست آنکه ما خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر چنین پدیدههایی در قرن 21 قرار گرفتهایم و بدین جهت شناخت ابعاد آن جهت تنظیم زندگی خویش ضروری خواهد بود. اما وجه اهمیت دیگر این پدیده برای ما نسبت و ارتباط آن با اعتقاد دیرین مانسبت به مهدویت و ظهور منجی موعود(عج) میباشد. در واقع باور ما به شکلگیری حکومتی جهانی توسط حضرت مهدی(عج) چنین پرسشی را مطرح میسازد که چه ارتباط و نسبتی بین مهدویت و حکومت جهانی مهدوی(عج) با پدیده جهانیشدن وجود دارد؟
در تعابیر عامیانه و گاه در برخی مباحث علمی چنین تصوری برانگیخته میشود که بین پدیده جهانیشدن با حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) ارتباط و حتی همسانی وجود دارد. از این رو پرسشی که لازم است در آن تامل شود پرداختن به نسبت بین این دو مفهوم میباشد. وجه اهمیت پرداختن به چنین پرسشی در آن است که به رغم اشتراک ادیان مختلف در اعتقاد به ظهور منجی، تحولات روزگار ما وضعیت متفاوتی را بهوجود آورده است. برای انسان ماقبل عصر تکنولوژی ارتباطات، تحقق یک حکومت جهانی با تصوراتی توام بوده است که به دلیل گستره عظیم جغرافیایی جهان برای انسان آن روز، نحوه تحقق چنین حکومتی، به رغم باور اصیل وی به تحقق آن، در بوته اعجاز و شگفتی قرار میگرفت. تعابیر مختلفی که در روایات و اخبار ملاحم در ویژگیهای عصر ظهور حضرت مهدی(عج)(2) آمده است که صدای آن حضرت را همه جهانیان در هنگام سخن میشنوندیا سیمای مبارک وی را میبینند و تعابیر دیگر، همگی برای انسانهای روزگار پیشین امری شگفت و معجزهآسا مینمود. در حالی که پیشرفتهای تکنولوژی ارتباطی فهم چنین وضعیتی را به طرق عادی برای ما میسر ساخته است. در پرتو چنین تحولاتی است که فهم ما نسبت به برخی از آموزههای دینی روشنتر گشته و ما اینک با بصیرت بیشتری میتوانیم آموزههای دینی -- و جهانی خود را درک کنیم. پدیده جهانیشدن نیز شاید بتواند چنین زمینهای را بیشتر فراهم سازد.
از این رو مساله پیشاروی نوشتار حاضر اینست که چه نسبتی بین حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و پدیده جهانیشدن وجود دارد؟ به تعبیر دیگر چنین پرسشی در ذهن ما برانگیخته میشود که آیا ما در عصر جهانیشدن میتوانیم فراتر از باور دینی -- اعتقادی خود به ظهور منجی موعود، چگونگی تحقق آن را براحتی درک کنیم. آنچه برای انسانهای مومن پیشین صرفاً یک باور دینی -- اعتقادی بود، میتواند برای ما امر ملموستری جلوه نماید و شاهد تحقق زمینههای آن باشیم. و مفهوم جهانیشدن یا مفاهیم دیگری میتوانند برای ما زمینه درک بهتر و روشنتری از چگونگی تحقق حکومت جهانی موعود فراهم سازند.
شاید طرح چنین ادعایی در وضعیتی که «جهانی شدن» خود در معرض چالشها و انتقادهای جدی است و مردمان بسیاری از کشورها به دلیل تبعات منفی آن در تحمیل و گسترش عرصه استعماری صاحبان قدرت و سرمایه در ابعاد اقتصادی -- فرهنگی و سیاسی هر روز به اعتراض برمیخیزند، ابهاماتی را در پی داشته باشد. حتی چنین ابهاماتی با توجه به دیدگاههایی که جهانیشدن را به مثابه یک پروژه غربی یا غربیسازی جهان و یا حتی امریکاییسازی جهان میدانند، بیشتر میگردد.
البته لزوماً جهانیشدن در تمامی قرائتهای خود با مهدویت اسلامی سازگاری ندارد و میبایست جهت فهم وضعیت عصر مهدوی به قرائتهای مناسب تمرکز نمود و حتی اگر چنانچه هیچ قرائتی سازگاری با ایده مهدویت نداشته باشد، وجوه تمایز معین گردد. در برخی از این قرائتها مثل غربیسازی و امریکاییسازی، تباین روشنی وجود دارد. و در برخی دیگر میتوان وجوه تشابه بسیاری مشاهده کرد. در نهایت باید گفت از آنجا که دغدغه اصلی پژوهش حاضر جستجوی ابزار نظری و مفهومی مناسب برای فهم عصر مهدوی(عج) میباشد، این نوشتار خود را مقید به قرائتهای موجود جهانیشدن ندانسته و نهایتاً میتواند قرائت خاص خود را از این مفهوم ارائه نموده واستدلالهای خویش را مطرح سازد.
جهانیشدن و مفاهیم مربوطه
جهانیشدن یا(Globalization) از جمله مفاهیمی است که در سه دهه اخیر تداول یافته است و علاوه بر عرصه مراکز علمی -- تحقیقاتی اذهان بسیاری از جهانیان را به خود مشغول داشته است. سیر تحول تکنولوژی در عرصه ارتباطات و پیدایش انقلاب اطلاعات در نیمه دوم قرن بیستم زمینه گذر از محدودیتهای جغرافیایی -- ملی را فراهم ساخته و این امر موجب کوچکتر شدن جهان و تبدیل عرصه جهانی به یک دهکده گردید که ساکنان آن در ارتباط مستقیم با یکدیگر میتوانستند باشند. مارشال مکلوهان در دهه 1965 خود با طرح ایده «دهکده جهانی» پیشگام طرح مباحث جهانیشدن گردید. واژه جهانیشدن در طول سه دهه گذشته، همزمان با طرح آن در مجامع علمی، تعاریف مختلفی به خود گرفته است. در زبان فارسی نیز به تبع چنین اختلافاتی در واژه لاتین آن، معادلهای مختلفی نیز برای آن پیشنهاد شده است. مفاهیمی چون «جهانی شدن»، «جهانیسازی»، «جهانگرایی»، «جهانگستری» در ترجمه آن به کار رفتهاند.
وجه مشترک برداشتهای مختلف از واژه جهانیشدن توجه به بعد جهانی این پدیده است. چنین مینماید که انسانها توجه خویش را از تمرکز صرف بر قوم و قبیله و منطقه و ملیت خود فراتر برده و اینک افق جهانی یافتهاند. رهیافتهای علمی مختلف نیز بر چنین گسترهای تاکید کردهاند. تاکید بر گستره جهانی در جهانیشدن، این مفهوم را با مفاهیم دیگری که بر بعد جهانی تمرکز میکنند مرتبط میسازد. مفاهیم حکومت جهانی، نظام جهانی، فرهنگ جهانی، جهان وطنی، جهانگرایی و... از این قبیلند. چنین ارتباطی در بحث حاضر حایز اهمیت است. هر چند در سنت اسلامی ما تعبیر جهانیشدن به کار نرفته است اما تعابیری چون حکومت جهانی اسلام، حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) و... مفاهیمی کاملاً مانوس میباشند. هر چند به نظر میرسد علاوه بر چنین اشتراکی بین این مفاهیم با مفهوم جهانی شدن، میتوان ارتباطات عمیقتری را نیز با تعیین قرائت مناسب از جهانیشدن جستجو نمود.
بدون تردید نگرش جهانی از دیرباز برای بشر مفهوم بوده است. بشر به گونههای مختلف درصدد تعلق یافتن به عرصهای جهانی بوده است. نمودهای چنین گرایشی را میتوان در کشور گشاییهای پیشین امپراتوریها و سلاطین، مکاتب فکری و ادیان مشاهده نمود. هر کدام از این عرصهها منظری جهانی مدنظر خویش قرار میدادهاند. اما آیا چنین منظری لزوماً به لحاظ مفهومی با «جهانی شدن» یکسان میباشد؟ در پاسخ به چنین پرسشی دیدگاههای مختلفی را میتوان یافت: «رونالد رابرتسون» معتقد است جهانیشدن فرایندی است که از عصر رنسانس و قرن پانزدهم آغاز گشته است. او پنج مرحله مختلف را برای سیر تطور مفهوم جهانیشدن پیگیری کرده است:
مرحله نخست، مرحله تکوین و شکلگیری اولیه است که از اوایل قرن پانزدهم تا قرن هیجدهم در اروپا آغاز گشته است و بدین سان نظام فراملی قرون وسطایی فرو ریخت و اجتماعات ملی، تحکیم مفاهیم فردی و فردگرایی و ایدههای مربوطه به بشریت و انسان ظهور پیدا کرد.
مرحله دوم، آغاز جهانی