نوع دوستي و بشر دوستی از نظر اسلام
اسلام دین بشر دوستی است. اسلام حتی مشرک را دوست دارد اما نه از آن نظر که مشرک است، بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خداست و البته از آن جهت که در راه هلاکت و ضلالت افتاده است و راه نجات و سعادت را گم کرده است، ناراحت است و اگر او را دوست نمی داشت در مقابل شرک و بدبختی اش بی تفاوت می بود.
در اسلام حب و بغض هست اما حب و بغض عقلی و منطقی نه احساسی و بی قاعده و ضابطه، دوستی و دشمنی که صرفا از احساس برخیزد منطق ندارد، احساسی است کور و کر که بر درون انسانی مسلط می گردد و او را به هر طرف که بخواهد می کشد. اما حب و بغض عقلی ناشی از یک نوع درک و در حقیقت، ناشی از علاقه به سرنوشت انسان دیگری است که مورد علاقه واقع شده است. یک مثال: پدر و مادر نسبت به فرزند خود دو نوع علاقه دارند: یکی عقلی و منطقی و دیگری احساسی. علاقه منطقی موجب می گردد گاهی والدین با کمال جدیت فرزند خویش را در رنج قرار دهند و موجبات ایلام وی را فراهم آورند، مثلا طفل را در اختیار جراح قرار می دهند. والدین در آن حال اشک می ریزند، دلشان می سوزد و چشمانشان می گرید اما از پزشک می خواهند هر چه زودتر او را تحت عمل قرار دهد، عضو قطع کردنی را قطع کند با همه لوازم و عوارضی که درد و رنج و احیانا نقص عضو دارد. آن اشک در اثر علاقه احساسی است و این تقاضا در اثر علاقه عقلی و منطقی، اگر آنها ملاحظه دل سوختن فعلی را بکنند و علاقه احساسی را بر علاقه منطقی مقدم بدارند و اجازه ندهند که عضوی از اعضای او را ببرند، در حقیقت به مرگ او تن داده اند، اما به منطق عقل و به حکم علاقه به سرنوشت فرزند، پا روی احساسات خویش می گذارند و به ایلام و آزار طفل تن می دهند.
هر انسان عاقلی احیانا برای اینکه درد خویش را درمان کند خود را تسلیم جراح می کند که مثلا انگشت مرا قطع کن او دلش نمی خواهد درد بریدن انگشت را بکشد، همچنانکه از کم شدن یک انگشت فوق العاده ناراحت می شود، ولی این درد را منطقا تحمل می کند و به حکم عقل به این نقص عضوی تن می دهد همانا عقل و منطق است که او را پیش می برد و تقاضا را بر زبانش می آورد، والا احساس در اینجا حکمش بر خلاف این است.
دیدگاه اسلام درباره محبت و دوستی
اسلام به این قضیه از دو بعد نظر میکند.1.بعد انسانی و فطری.2.بعد جنسی و غریزی.
1.اسلام از تمامی انسانها (مؤنث و مذکر) میخواهد که به چشم هم نوع به یکدیگر بنگرند چندان که کرامت انسانی را در میان هم پاس دارند و در رفع حوائج هم بکوشند و از هم حمایت کنند و در گرفتاریها به یاری هم بشتابند و خلاصه (انسان بودن) را ارج بگذارند و بایستی نسبت به انسانهای دیگر احساس نزدیکی و دوستی کنند. در حدیثی آمده که امام صادق(علیهم السلام)در پاسخ به سؤالی در مورد دوستی و محبت فرموده:«هل الدین الا الحب، آیا دین جز دوستی و محبت است؟!»
احادیث بسیار زیادی در خصوص رعایت حقوق مؤمنین و مسلمین از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین(علیهم السلام) وارد شده است که از مجموع آنها این گونه استفاده میشود که اسلام بر مسأله دوستی و محبت که باعث ربط آدمیان به همدیگر و ایجاد نوعی احساس متقابل در میان آنان میگردد پافشاری میکند و این درجه از دوستی و پیوند درونی را یکی از جلوههای ایمان میشمارد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید:«ایمان کسی کامل نیست مگر آن که هر چیزی را که برای خود میپسند برای دیگران نیز بپسندد و آن چه را برای خود زشت میشمارد برای آنان زشت بداند» بر این اساس نگاه بیروح و بیعاطفه به دیگران و مشکلاتی که در زندگی، با آنها دست و پنجه نرم میکنند نگاهی مؤمنانه نیست. حدیث معروف دیگری نیز هست که به روشنی گویای این دیدگاه بلند اسلام است پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:(من لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم، هر کس در اندیشه امور دیگر مسلمانان نباشد مسلمان واقعی نیست
در قرآن از محبت و دوستی این چنین یاد می کند:« امید است که خدا میان شما و میان کسانی از آنان که [ایشان را] دشمن داشتید، دوستی برقرار کند، و خدا تواناست، و خدا آمرزنده مهربان است
2.بعد دیگر جنبة غریزی است که کسی، کس دیگری را تا سر حد طبیعی ترین نیازهایش از قبیل خوردن و آشامیدن دوست بدارد و به او تعلق خاطر بسپارد، در این جنبه محبت و دوستی خود به خود جنبه جنسی گره میخورد . این نوع دوستی را در فضای ذهن بسیاری از جوانان و نوجوانان و حتی برخی از بزرگسالان نیز میتوان دید در این فضاست که در حقیقت افراد مجذوب زیبایی ظاهر و دیگر مسائل برانگیزاننده جنسی قرار دارند و آن چه بیش از همه اهمیت مییابد همین طرق قضیه است.
در نگاه اسلام این گونه محبت ورزیدن و عشق تنها در صورتی که مقدمهای برای ازدواج باشد پذیرفتنی و مقبول است.از این رو مانعی ندارد که مرد به زن مورد علاقهاش که جمالش دستمایه جذبه او شده میل کند، از نظر اسلام مرد میتواند برای فراهم آوردن مقدمات ازدواج و ارزیابی همسر آینده خویش از جنبههای زیباشناختی و مسائل دیگری از این نوع به او بنگرد اما ضابطهمند و در چارچوب تعریف شده و بدون هوی و هوس و شهوترانی افسار گریخته اما آن چه از محبت ورزی، وسیله لهو و لعب و بر هم زننده نظام حاکم بر ارتباط زن و مرد در حوزه زناشوئی گردد، به کلی مردود و ناپسند است. فراتر از این، هر آن چه که سرانجام به انحرافات جنسی بیانجامد از هر نوع چه قلبی، چشمی یا زبانی یا عملی، و یا در نهایت زمینه وقوع انحراف و تحریک جنسی را فراهم کند، از آنجا که پدید آورنده مشکلاتی اخلاقی خواهد شد که آدمی را به باتلاق انحراف خواهد کشید از جنبه دینی و اسلامی مطرود است و خلاصه این که اسلام میخواهد به عاطفه و احساس جنبه عقلی بخشیده شود تا از این رهگذر، انسان افسار عاطفه خویش را به دست عقل بسپارد و از پوسته به ژرفا و مغز فرو رود. اسلام نمیخواهد دختر و پسر جوان به صرف یک نگاه ساده و یا مسائل سطحی دیگر خود را ببازند و آهنگ دلدادگی سرکنند زیرا که قطعاً این مسائل بسیار زودگذر و غیر واقعی است، نظر اسلام نه تنها در این مسأله که در همه روابط انسانی مانند دوستیها و همکاریها و سایر معاشرتها نیز چنین است و از آنجا که انسان دارای دو بعد مادی و معنوی بوده و اسلام نیز برای همه ابعاد او برنامهای دارد در این مورد که یکی از جنبههای مادی انسان است را او را رها نکرده است و آن چه مایه سعادت و کمال وی و دوری و نجات او از شقاوت و بدبختی است بیان نموده و به همین جهت برای این نوع محبت قائل به ضوابط و شرایطی است و خلوت کردن با همدیگر یا دست زدن به کارهایی را که فراهم آورنده تحریکات جنسی است مجاز نمیشمارد، اما با این همه، آنان را از سخن گفتنهای پاک و بیشائبه باز نمیدارد.
بشر دوستی
بشردوستی و مهرورزی در جان و طبیعت پیامبر جای داشت. او نه تنها برای دردهای مادی و نیازهای دنیایی مردم نگران بود، بلکه برای فسادهای اخلاقی و انحرافهای روحی بشری بیشتر نگران بود. تا آنجا که خداوند به او فرمود: «شاید از غصه ایمان نیاوردن آنان خود را هلاک کنی.» پیامبر می فرمایند: « افراد مسلمان در دلسوزی و مهربانی با یکدیگر مانند اندامهای یک پیکر هستند که هر گاه عضوی به درد آید دیگر عضوها نیز دردناک می شوند.» و این بهترین دستورالعمل حیات، مدلی برای ایجاد یک ملت زنده، بیدار، پیشرو و متمدن است.
معنی نوع دوستی و محبت به نظر کنفوسیوس
کنفوسیوس مربی و دانشمند بزرگ چین در تدریس روش خاصی داشت. شاگرانش جداگانه مطالعه می کردند و هروقت مشکلی برایشان پیدا می شد یا سوالی داشتند با استاد در میان می نهادند و کنفوسیوس ایشان را راهنمائی می کرد و جواب پرسششان را می داد. روزی یکی از شاگردان از او پرشید: استد بفرمایید معنی مهر و محبت و نوع دوستی چیست؟ کنفوسیوس جواب داد: معنایش مردم دوستی است.
روز دیگر شاگرد دیگری همین سوال را مطرح ساخت و کنفوسیوس جواب داد: نوع دوستی و محبت به معنای آنست که آنچه برخود روانمی داری بردیگران نیز نپسندی. روز سوم شاگرد دیگری سوال مذکور رامکرر کرد و کنفوسیوس جواب داد : به معنای آنست که انسان باید بتواند جلوی خود را بگیرد و همه اعمالش آمیخته به ادب باشد.
شاگردانی که در کنار استاد بودند، از این جوابهای مختلف به سوال واحد، تعجب کردند و به او گفتند: ای استاد! سوال یکی بود چرا جوابهای گوناگون به آن دادید؟ کنفوسیوس جواب داد: بلی سوال یکی بود، اما سوال کننده یکی نبود. کسانی بودند با تفکرات و نظرات مختلف، و من به هر کدام برطبق حالات و تفکراتش جواب دادم.
اندازه سخن ، شاگردی از استاد موجائی فیلسوف بزرگ چین از اندازه سخنگوئی پرسید. استاد جواب داد: اندازه سخن، به جا بودن سخن است. اگر حرف به جا باشد، بسیار بودنش عیب ندارد،اما اگر بیجا باشد یک کلمه آن هم خارج از اندازه است. قورباغه تمام روز به بانگ بالند آواز برمی آورد، اما فقط باعث درد سر و بیزاری مردم می شود، در حالیکه خروس فقط در سپیده دم آواز خوش و نزم برمی آورد و مردم سراسر جهان به آواز و به فرمان او از جا برمی خیزند و از خواب نوشین بامدادی دل برمی دارند.