مرورى بر زندگى و تلاش هاى علمى آلبرت اینشتین |
|
سالروز درگذشت نابغه حساب احتمالات، یاکوب برنولى |
وقتیکه دانش آموزان دبیرستانى در حال سر و کله زدن با محاسبات دیفرانسیل و انتگرال میباشند، زمانیکه مهندسان، میزان تحمل بار ساختمانهاى خود را حساب میکنند یا موقعیکه قماربازان قهار "سیستم" بازى خود را براى برد حتمى خویش در نظر میگیرند، همه و همه، از یک ابزار محاسبه اى استفاده میکنند، که یک ریاضیدان سوئیسى بنام یاکوب برنولى آنرا با یارى برادرش یوهان، کشف، یا به عبارتى تکمیل کرد. ما امشب در سالگرد درگذشت یاکوب برنولى، یعنى شانزدهم اوت سال ۱۷۰۵ میلادى، شما را با بخشى از زندگى این دانشمند نابغه آشنا میکنم. یاکوب برنولى که در ششم ژانویه سال ۱۶۵۴ میلادى، در شهر بال کشور سوئیس بدنیا آمد و امروز دقیقآ ۳۰۰ سال از تاریخ فوت او میگذرد، ابتدا به تحصیل در رشته هاى الهیات و فلسفه پرداخت. اما علاقه واقعى او، که پدرش، یکى از بازرگانان معروف ادویه در شهر بال، موفق نشد، او را از پرداختن به آن بازدارد، علوم ریاضیات و نجوم بودند. یاکوب، اسرار این علوم را بیشتر به تلاش خود یاد گرفت. او در عین حال برادر جوانترش یوهان، که ۱۲ سال از او کوچکتر بود را نیز، با اسرار این درک علمى آشنا ساخت.برنولى پس از پایان دوره تحصیلى خود در رشته الهیات، به عنوان معلم سرخانه در ژنو آغاز بکار کرد. او طى این دوره، گذارش به کشورهاى فرانسه، هلند و انگلیس افتاد و در همه جا، در تلاش تماس با سران و دانشمندان علوم طبیعى بود. او از جمله موفق به دیدار شاگرد رنه دکارت فیلسوف فرانسوى، یعنى پژوهشگر انگلیسى روبرت بویل شد، که در زمینه خواص گازها به مطالعه مشغول بود. برنولى، پس از بازگشتش به سوئیس از سال ۱۶۸۳ در دانشکده بال به تدریس علم مکانیک پرداخت. ۴ سال پس از آن، او در همین دانشگاه پرفسور رشته ریاضیات شد.از طریق مطالعه نشریه تخصصى "Acta Eruditorum" که در شهر لایپزیگ چاپ میشد، براى نخستین بار توجه برادران برنولى، به طرحهاى ریاضیدان آلمانى گوتفرید ویلهلم لایبنیتز درباره محاسبات دیفرانسیل و انتگرال جلب شد. این ۲ برادر مطالعات خود را در این زمینه تشدید کردند، تا این تئورى جدید را درک کنند و آنها با سیستماتیزه و تکمیل نمودن آن، این روش محاسبه را قابل تدریس و قابل فهم نمودند. لایبنیتز در نامه نگاریهاى خود با آنها، بارها از این زحمات برادران برنولى، قدردانى کرده است.اما متاسفانه روابط بین دو برادر رو به وخامت گذاشتند. یوهان، براى رسیدن به سمت پرفسور ریاضیات دانشگاه بال، با برادرش به رقابت پرداخت و یاکوب، برادر جوانتر خود را به سطحى بودن متهم ساخت. اطرافیان آنها، شاهد بودند که این مناقشات، اغلب لحنى نفرت برانگیز بخود میگرفتند.پس از درگذشت یاکوب برنولى، در سال ۱۷۱۳ میلادى اثرى از او انتشار یافت با عنوان "علم محاسبه احتمالات" که حاصل تلاشهاى او در آخرین سال حیاتش بود و به توضیح حساب احتمالات میپرداخت. در این اثر، برنولى براى نخستین بار در تاریخ علم ریاضیات، قانون اعداد بزرگ را مطرح میسازد، که اساس محاسبات آمار و ارقام است. این امر براى کسانى که تاس بازى میکنند بدین معناست که، هر چه شمار تاسهاى ریخته شده بیشتر باشد، به همان نسبت نیز، احتمال آن افزونتر میشود که، عدد ۶ ریخته شود. اما احتمال آمدن اعداد دیگر نیز، به همین میزان افزایش مییابد.برنولى با جابجائى و تغییر و تحولى که محاسبات خود انجام داد ابزارى بوجود آورد که اگر چه قادر نیست به پیشگوئى تک تک رفتارهاى انسانى بپردازد اما، در محاسبات کلى این امکان را بدست میدهد که، وقوع منطقى اتفاقات، قابل تخمین باشد. برنولى به کسانى که در این دنیا در کنار میزهاى قمار با ورق یا رولت، بنده سیستم بازى خود هستند، اندرز روشنى میدهد بر این مبنا که، "این کاملآ مسلم است که، یک فرمول ریاضى نمیتواند قادر باشد، براى ما آینده را مشخص نماید و کسانى که به چنین امرى معتقدند، در گذشته به جادوگرى اعتقاد داشتند."
|
زندگی نامه سقراط ... |
سقراط را بیشتر از طریق ارسطو به خصوص شاگردش افلاطون میشناسیم. زیرا او در طولزندگیش چیزى ننوشت وبیشتر اطلاعات ما از او از شاگردانش بدست آمده است. که همینامر و مرگ دلخراشش باعث شده است که درکتب زیادى وى با مسیح مقایسه گردد. اونخستین فیلسوف مهمى بود که در آتن بدنیا آمد که بیشتر عمر خود را صرف گفتگو ومباحثهدر کوچه و بازارهاى آتن میکرد. او جوانانى را ازاقشار مختلف و باعقاید گوناگون دورخود جمع میکردو به گفتگو با آنها میپرداخت . که بعدها بسیارى از این جوانان نمایندههاى فکرى فلسفه هاى گوناگون در یونان باستان شدند. که همین امر باعث شد که مکاتبزیادى سقراط را از خود بدانند. او به غیر از مباحثه وتفکر کار دیگرى نمى کرد و شغلخاصى نداشت و نسبت به فردایش بى اعتنا شده بود. در خانه هم دل خوشى نداشت و به فکرهمسر و فرزند نبود و همواره به خاطر این خصوصیاتش با زنش مشکل داشت. البته مى توانگفت که در نهایت زنش به اوعلاقه داشت زیرا بعد از اعدام سقراط نمى توانست به خودتسلى خاطر بدهد. شاید بتوان گفت بارزترین موضوعى که هنگام مطالعه سقراط بهآن برمى خوریم هنر گفت و شنود سقراط باشد. او خود در این باره مى گوید: من نیز مانندمادرم هنر مامایى دارم. مامایى من مامایى حقیقت و دانش است او دایما تاکید مى کرد کهخود چیزى نمى داند بلکه مانند مامایان عمل مى کند یعنى با گفتگویى هدفمند نقاط ضعف وقوت افکار عقاید افراد را به آنها نشان مى دهد و از این طریق به زاده شدن حقیقت ودانش در آنها کمک مى کند. سقراط هنگام بحث با افراد مختلف به شرایط افراد وموقعیت اجتماعى آنان توجه اى نمیکرد. گاهى نیز پرسشهاى او از افراد متشخصى که بااوبحث مى کردند موجب مى شد که تزلزل پایه هاى فکرى و تضاد در عقاید آن شخص روشن گردد. که این موضوع موجب مسخره شدن اینگونه افراد در ملا عام ونتیجتا خشمگین شدن آنهامى شد. روش سقراط بدین گونه بود که ابتدا در بحث اظهار تجاهل مى کرد وسپس براى رفعجهل خود از شخص مقابل سوالاتى مى پرسید سپس شخص را با پرسیدن سوالاتى به نقطه اى خاصهدایت مى کرد و تناقض در افکار و عقاید شخص مقابل را برایش روشن مى ساخت. در اینپروسه تعریف کردن موضوعات براى سقراط از اهمییت خاصى برخوردار بود. چون به اعتقاداو ابتدا باید دانست که منظور از مفاهیمى مانند عدالت , فضیلت ,شجاعت و پرهیزگارىچیست , سپس مى توان در مورد این مفاهیم صحبت کرد. او براى رسیدن به تعریفىصحیح از یک مفهوم از شیوه اى استقرایى استفاده مى کرد بدین معنا که ابتدا مثالها وشواهدى را در باره موضوع مورد نظرش پیدا مى کرد و از این جزییات بدست آمده براىرسیدن به کلیات مطلب استفاده مى کرد.او پس از فهمیدن قاعده کلى آن را براى موارد خاصتطبیق و تعمیم مى داد . مثلا او هنگام گفتگو نظر طرف مقابلش را در باره عدالت جویامى شد ,مخاطب هم براى رسیدن به تعریف مثالهایى را ارایه مى کرد سپس سقراط با نشاندادن روابط و مشترکات مثالها شخص را به تعریفى از مفهوم مورد نظر( مثلا عدالت) مى رساند. بعد از این مرحله سقراط موارد مخالف و متضاد با تعریف را یادآورى مى کردبدین ترتیب فرد مورد نظر دایما مجبور مى شد که تعریف خود را تغییر دهد تا به تعریفصحیحى برسد در این دیالوگها شخص به اشتباهات و ناتوانیهاى خود پى می برد. علیرغم اینکه روش فلسفى سقراط براى ما مشخص و معلوم است ولى افکار و عقایداو در مورد بسیارى از مسایل مهم فلسفى براى ما روشن نیست. زیرا هیچگاه در موردمسئله اظهار اطمینانى قطعى نمى کرد و افکار خود را نمى نوشت. همین موضوع باعث شده استکه تمام دانسته هاى ما در باره سقراط از مطالبى است که شاگردانش مانند افلاطون درباره او ذکر کرده اند. در بسیارى از متون افلاطون نمى توان تشخیص داد که مطلب افکارسقراط است یا عقاید افلاطون است که آنها را از زبان سقراط بیان کرده است. همانطور که قبلا دیدیم فیلسوفان پیش سقراطى توجه خود را به طبیعت و نیروهاىطبیعى معطوف کرده بودند که به نوعى مى توان گفت برنامه کارى آنان گذر از دنیاىاسطوره به عقل بود. ولى برخلاف آنها بیشتر توجه سقراط به مسئله انسان و جایگاهانسان در جامعه بود. سیسرون فیلسوف رومى چند صد سال بعد از مرگ او در این بارهمى گوید: سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد فلسفه را به خانه ها وشهرها برد وفلسفه را واداشت به زندگى و به اخلاقیات و خیر و شر بپردازد. سقراط بر خلافسوفسطاییان که به درک درست و مطلقى از حقیقت اعتقاد نداشتند قصد داشت که فلسفه خودرا بر پایه اى محکم بنا کند . به گمان او این پایه عقل انسان بود.او ادعا مى کرد کهندایى الهى در وجودش قرار دارد که او را هدایت مى کند و همین ندا و وجدان است که بهاو مى گوید چه چیز نادرست و چه درست است. جامعه آن زمان یونان که سقراط درآن زندگى مى کرد جامعه اى بود که سوفسطاییان تاثیر اساطیر وادیان را در زندگى مردمبه شدت کم کرده بودند از این رو سقراط در زمینه اخلاق سعى داشت تعریف کامل وجهانشمولى ارایه دهد تا جایگزینى مناسب براى اساطیر و ادیان باشد . ا وبر خلافسوفسطاییان معتقد بود که تشخیص درست و نادرست بر عهده عقل آدمى است نه بر عهدهجامعه و سیر تحولات آن. او براى نیکوکارى و درستکارى مبنایى عقلى جستجو مى کردومعتقد بود که هرکس درست و غلط را از لحاظ عقلى تشخیص دهد به کار نادرست دست نمیزندو تمام شرهایى که از افراد مختلف مى بینیم در اثر نادانى آنهاست. در روزگارىکه سقراط در آن زندگى مى کرد دموکراسى آتن رو به ابتذال نهاده بود بدین ترتیب که دربسیارى از نهادهاى مهم کشور اعضاى آنها به ترتیب حروف الفبا انتخاب مى شد به طوریکهگاهى در میان آنها کشاورز و بازارى ساده دیده مى شد و یا سران لشگر به سرعت عوضمى شدند. سقراط عقیده داشت که همانگونه که کفاش و نجار به مهارت در رشته وفن خود نیاز دارند حاکم نیز باید تخصص لازم را براى حکومت داشته باشد به عبارت دیگرداراى فضیلت سیاسى براى حکومت باشد. سقراط مدام دموکراسى یونان را به سخره مى گرفت ودائما دم از صلاحیت و شایستگى براى حکومت مى زد . که البته در آن زمان بزرگترین مدعىاین صلاحیت اشراف وثرومتمندان بودند که اعتقاد داشتند این شایستگى براى حکومت ازنژاد و تبارشان حاصل مى شود ولى سقراط معتقد بود که این شایستگى و فضیلت با آموزش وتربیت پدید مى آید و ناشى از روح انسانى است. البته باید توجه داشت که در آن زماناین آموزشها و نوع تربیت بیشتر مخصوص طبقه اشراف بود نه همگان مردم. درشرایطى که جنگ و خطر توطئه و قیام اقلیت ثروتمند جامعه دمکرات یونان را تهدید مى کردسقراط جوانان متمایل به آریستوکراسى را به دور خود جمع مى کرد ودر باره فضیلت سیاسىبا آنها صحبت مى کرد. همین امر باعث شد که حکومت تصمیم به اعدام سقراط بگیرد. دردادگاهى که براى محاکمه سقراط تشکیل شد سقراط به دفاع از خود برخواست که متن دفاعیهاو در Apology افلاطون موجود است. سقراط این امکان را داشت که با طلب عفو از دادگاهخود را از مرگ نجات دهد ولى او نپذیرفت که از عوامى که مدام مورد سخره او بود طلببخشش کند. نقل مى شود که دوستان او امکان فرار وى را از زندان فراهم ساخته بودند ولىاو از فرار نیز امتناع ورزید و در نهایت جام شوکران را سرکشید. |
درباره گالیله ..... |
گالیله در پیزای ایتالیا در 1564 در اواسط دوره رنسانس متولد شد . گالیله فقط اولین کسی که تلسکوپ را رویستارگان متمرکز کرد نبود ، او همچنین دیدگاه متفاوتی نسبت به جهان ایجاد کرد . گالیله استاد نجوم ، ریاضی ، فیزیک ، فلسفه و تبلیغات بود . تصور او (و احتمالاواقعیت ) از یک نبوغ ذاتی بود : زیرک شوخ و اما زننده بود . مردم مهم انجمن او راجستجو می کردند - تا وقتی که کار منفور و خطرناک حمایت از دیدگاه خورشید مرکزیکپرنیک راجع به منظومه شمسی رادر کارهایش انتشار داد: ما این حقیقت راپذیرفتیم که خورشید در مرکز منظومه شمسی است و ما ممکن است گفته باشیم ((هرکسمیداند که خورشید به دور زمین می چرخد وفقط تعداد کمی دانشمند دیوانه فکر میکنندغیر از این است(( .در سال 1543 نیکولاس کوپرنیکوس رساله پیشنهادی اش را کهتمام سیارات به انظام زمین به دور خورشید می چرخند منتشر کرد .این پیشرفت غیرمنتظره برای عده ای به طور محرمانه خوشایند بود برا قدرتمندترین دولت اروپا در آنزمان -کلیسای کاتولیک روم - در وضع موجود مسلما منفعتی وجود داشت . با این همهعقاید نظام -و توانایی اش - رویه زمین مرکزی در جهان باقی ماند. گالیله بهطور آشکارا از دیدگاه جهانی کپرنیکوسدر مقابل کلیسا حمات کرد . روش رهبر کلیسا بادیگر بدعت گذاران نادیده گرفتن آنها یا آسیب رساندن به آنها با برخی شرایط بود . اماکلیسا نمی توانست گالیله را نادیده بگیرد . در سال 1634 گالیله بهدادگاه کلیسا آورده شد و ادعا کرد که دست از عقاید بدعت گذارانه اش درباره منظومهشمسی برداشته است . روبه رو شدن با شکنجه و مرگ ، گالیه را وادار به تسلیمشدن کرد . او هنگامیکه اتاق محاکمه را ترک کرد - زیر لب- گفت بی اعتنا به آنچهمجبور به گفتن شده بود ادعا کرد که زمین هنوز به دور خورشید می چرخد. گالیله بقیه عمر خود را در زیر شیروانی خانه ای تا سال 1642 گذراند 355 سالبعد در سال1992 کلیسا رسما طرح کپرنیک را در مورد متظومه شمسی پذیرفت. |
زندگی نامه نیوتن ... |
ایزاک نیوتن که در روز 25 دسامبر 1642 یعنی سال مرگ گالیله متولد شد از خانواده ایاست که افراد آن کشاورز مستقل و متوسط الحال بودند و مجاور دریا در قریه وولستورپمی زیستند نیوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنیا آمد و چنان ضعیف بود که مادرگمان برد او حتی روز اول زندگی را نتواند به پایان برد پدرش نیز در عین حال اسحقنام داشت و در 30 سالگی و قبل از تولد فرزندش در گذشت. پدرش مردی بوده است ضعیف، بارفتار غیر عادی زود رنج و عصبی مزاج مادرش هانا آیسکاف زنی بود مقتصد، خانه داری بودصاحب کفایت و صنعتگری با لیاقت آیزاک دوره کودکی شادی نداشت او سه ساله بود کهمادرش با بارناباس المیت کشیش مرفه با سنی دو برابر سن خود ازدواج کرد جدایی ازمادر ظاهراٌ سخت بر شخصیت او اثر گذاشت و تقریباٌ مسلم است که رفتار بعدی وی نسبتبه زنان را نیز شکل داد نیوتن هیچگاه ازدواج نکرد اما یکبار(شاید هم دو بار) نامزدکرد به نظر می آمد که تمرکز او منحصراٌ روی کارش بود نه سالی که نیوتن در وولستورپجدا از مادر گذرانید برای وی سالهای دردناکی بود داستانهایی بر سر زبان است کهنیوتن جوان از قبه کلیسا بالا می رفت تا نورث ویتام ده مجاور را که مادرش اینک درآن زندگی می کرد، از دور ببیند. آموزش ابتدایی رسمی نیوتن در دو مدرسه کوچکدهکده های اسکلینگتن و راچفورد صورت گرفته بود که هر دو برای رفت و آمد روزانه بهخانه او نزدیک بودند چنین به نظر می رسد که اول بار دایی اوکه کشیشی به نام ویلیامآیسکاف بوده است متوجه شد که در نیوتن استعدادی مافوق کودکان عادی وجود دارد. بدین ترتیب ویلیام آیسکاف مادر را مجاب کرد که کودک را به دانشگاهکمبریج(که خودش نیز از شاگردان قدیمی این دانشگاه بود) بفرستد زیا مادر نیوتن قصدداشت وی را در خانه نگهدارد تا در کارهای مزرعه به او کمک کند در این هنگام نیوتن 15 ساله بود کمبریج در آن زمان دیگر آکسفورد را از مقام اولی که داشت خلع کرده بهقلب پیوریتانیسم انگلیس و کانون زندگی روشنفکری آن کشور بدل شده بود. نیوتن در آنجامانند هزاران دانشجوی دیگر دوره کارشناسی، خود را غرق مطالعه آثارارسطو وافلاطون می کرد نیوتن در یکی از روزهای سال 1663 یا 1664 شعار زیر را در کتابچه یادداشت خودوارد کرد. افلاطون دوست من وارسطو هم دوست من است، اما بهترین دوست من حقیقت است او از کارهایدکارت درهندسه تحلیلیشروع کرده سریعاٌ تا مبحثروشهای جبری پیش آمده بود در آوریل 1665 که نیوتن درجه کارشناسی خود را گرفت، دورهآموزشی او که می توانست چشمگیرترین دوره در کلتاریخ دانشگاه باشد بدون هیچگونه شناسایی رسمی به اتمام رسید. در حدود سال 1665مرض طاعون شیوع یافت و دانشگاه دانشجویان خود را مرخص کرد نیوتن به زادگاه خودمراجعت کرد همین موقع بود که هوش و استعداد نابغه بزرگ آشکار گشت زیرا تمام کتابهاو جزوه های خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فکر خود آزاد گذاشت که به تنهاییاز منابع خاص خود استفاده نماید در این هنگام نیوتن بیش از 22 سال نداشت ولی بیش ازارشمیدس ودکارت در باره معرفت ساختمان جهان دقیق شده بود نیوتن ضمن دو سالی که در وولستورپ بودحساب عناصر بی نهایت کوچک قانون جاذبه عمومی را کشف کرد و تئوری نور را بنیان گذاشتاین داستان که سقوط سیبی از درخت نیوتن را به فکر کشفجاذبهعمومی انداخته است به نظر درست می آیداو از آن لحظه این پرسشها را برای خود مطرح کرد: چرا سیب به پایین و نه بالا سقوطمی کند؟ و چرا ماه بر زمین نمی افتد؟ این اندیشه ها بعدها او را به کشف قانوننیروی گرانشرهنمون شدند هنگامی که نیوتنچندین سال بعد پاسخ این پرسش را توانست بیابد در واقع یکی از قانونهایفیزیک راکشف کرده بود که بر تمام عالم حکمفرماست قانوننیروی گرانشاو پس از شیوع طاعون و بازگشتبه ملک مزروعی مادرش، طی 18 ماه به آگاهیها و کشفهایی بیش از آنچه که دانشمنداندیگر در طول عمر خود دست می یابند، دست یافت او در این مدت ساخت و ساز قانوننیروی گرانشرا آغاز کرد او در باره نور ورنگهای آن پژوهش کرد دلیل جزر و مد را کشف کرد قوانین و حرکات بخصوصی را به درستیتشخیص دادو معادله هایی برای آن نوشت که بعدها اساس و بنیان دانشمکانیکشد در موردنیروی گرانشنیوتن معتقد بود که نه تنهازمین چنیننیرویگرانشی دارد بلکه تمام اجسام و اجرام چنین خصوصیتی دارند روزی که او منشوری رادر دست گرفت واجازه داد تا پرتو نور خورشید از میان آن بتابد او با این کار کشف کردکهنور سفید به هنگام ورود به منشور شیشه ای منحرف می شود و به 7 پرتونور اصلی با رنگهای گوناگون تجزیه می شود آنها رنگهای رنگین کمان هستند که طیف یا بینابنامیده می شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش او تمام اینکشفیات را در یک دوره زمانی 18 ماهه به انجام رسانید بالاخره طاعون ریشه کن شد و اوبه لندن برگشت تا تحصیلات خود را به پایان برساند او 3 سال پس از آن را صرف کاوش وپژوهش در ماهیت و طبیعت نور کرد او همچنین نخستین دوربین نجومی آیینه ای را ساختتلسکوپ آیینه ای رصد خانه مونت پالومار در کالیفرنیا نیز، که آیینه آن 5 متر قطر دارد براساس اصول و قواعد نیوتن بنا شده است. نیوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلابه ناراحتی عصبی شد از دو ناراحتی عصبی مه نیوتن پیدا کرد اولی ظاهراٌ در سال 1678و دومی در سال بعد از فوت مادر او بود در این دوره وی مدت 6 سال از هر گونه مکاتبهمربوط به تلاشهای ذهنی دست کشید به هر صورت عالم کیهانی بود. دوران مابین 1684 و 1686 از نظر تاریخ فکری بشر مقام ارجمندی دارد در این دوران هالی توانست با تدبیربسیار نیوتن را وادارد که اکتشافات خویش را درنجوم و علم حرکات به منظور انتشار تدوین کند و نیوتن نیز به این کار رضایت داد در سال 1687 در 45 سالگی قانون جاذبه زمین و سه قانون دربارهحرکترا در کتابش مه به زبان لاتین نوشتهشده بود با خرج هالی منتشر کرد نیوتن به مطالعات عظیم دیگری پرداخت که حتی امروزهنیز کامل نشده است و آن اینکه با به کار بردن قوانین علم الحرکات و قانونجاذبهعمومی فرورفتگی زمین را در دو قطب آنکه نتیجه دوران روزانه زمین به دور محورش می باشد محاسبه کرد و به کمک این محاسبهدرصدد برآمد سیر تکامل تدریجی سیاره را مورد مطالعه قرار دهد. نیوتن تغییراتوزناجسام را برحسب تغییرعرض جغرافیاییمکان به دست آورد و نیز ثابتکرد که هر جسم تو خالی که به سطوح مروی متحدالمرکز و متجانس محدود شده باشد نمیتواند هیچگونه نیرویی بر اجسام با ابعاد کوچک که در نقطه غیر مشخصی در داخل آن قرارداشته باشند اعمال کند نیوتن در پاییز سال 1692 هنگامیکه به 50 سالگی رسید نزدیک میشد به سختی مریض و بستری شد به طوریکه از هر گونه قوت و غذایی بیزار شد و دچار بیخوابی مفرط گردید که به تدریج به بی خوابی کامل تبدیل شد خبر کسالت شدید نیوتن درقارهاروپاانتشار یافت. لیکن بعد از آنکه خبربهبودی او را دادند دوستانش شادمان گردیدند. حکمت بریتانیا به منظور قدردانی ازخدمات این دانشمند برگ یک منصب بسیار بالای دولتی به وی اعطاء کرد و او در سال 1700میلادی به عنوان خزانه دار کل سلطنتی منصوب شد منصبی که تا آخر عمرش آن را حفظ کرددر همان سال به عضویت آکادمی علمیفرانسهنیز اتنخاب شد در سال 1705 علیا حضرتملکه آن(ملکه انگلستان) به وی عنوان سر اعطاء کرد و به احتمال قوی اعطای این افتخاربیشتر به مناسبت خدمات او در ضرب مسکوکات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبدعقل و کمال. وی چندی پیش از وفاتش با نگاهی به زندگی علمی طولانی گذشته اشاز آن این خلاصه را بدست داد: من نمی دانم به چشم مردم دنیا چگونه می آیم اما درچشم خود به کودکی می مانم که در کنار دریا بازی می کند و توجه خود را هر زمان بهیافتن ریگی صاف تر یا صدفی زیباتر منعطف می کند در حالیکه اقیانوس بزرگ حقیقت همچناننامکشوف مانده در جلوی او گسترده است آخرین روزهای زندگی وی تاثر برانگیز و از جنبهانسانی قوی و عمیق بوده است اگر چه نیوتن نیز مانند سایر افراد بشر از رنج فراوانبی بهره نماند لیکن بردباری بسیاری که در مقابل درد و شکنجه دائمی دو سه سال اخیرزندگانی خویش نشان داد شکوفه های دیگری بر تاج گلی که بر فرق او قرار دارد میافزاید. در آخرین روزهای زندگی از درد جانگداز اسوده بود در نهایت آرامش در 20 مارس 1727 در 84 سالگی در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسیار در وستمینستر آبی به خاکسپرده شد برای قدردانی از این دانشمند بزرگ واحدنیرو را نیوتن نامیده اند بدون تردید می توان گفت در تاریخ بشریت نامی از مافوق نیوتنوجود نداشته و هیچ اثری از لحاظ عظمت و بزرگی مانند کتاب(اصول) او نخواهد بودلاپلاس بزرگترین ادامه دهنده اکتشافات او در باره اش چنین می گوید: کتاب اصول بنای معظمیاست که تا ابد عمق دانش نابغه بزرگی را که کاشف مهمترین قوانین طبیعت بوده است بهجهانیان ملل خوهد داشت. لاگرانژ در باره او چنین می گوید: نیوتن خوشبخت بود که توانست دستگاه جهان را توصیف کندافسوس که در عالم بیش از یک اسمان وجود ندارد ولتر مشهورترین ستایندگان او چنیننوشته است: ای رازدار آسمانها و ای جوهر ابدی راست بگو تو نسبت به نیوتن حسادت نمیورزی؟ |