چکیده
رنگ در هنرهایی مانند نقاشی و معماری مادهی اصلی به حساب میآید. در ادبیات و شعر فارسی نیز مقولهی رنگ از جایگاه ویژهای برخوردار است. شاعر به کمک ذخایر واژگانی بنابه قریحهی شاعرانهاش، تابلوهایی خیالی و نگارین ترسیم میکند و براساس عناصر رنگین طبیعت به رنگ آمیزی این تابلو میپردازد. از جمله مضامینی که اکثر شعرا عموماً و نظامی خصوصاً به آن پرداختهاند، مبحث پیری و جوانی است. توصیفات و تصاویری که از جوانی و پیری در شعر نظامی نمود چشمگیری دارد، توصیف آن براساس عنصر رنگ است. شاعر گنجه به کمک عناصر رنگین طبیعت و نیز به مدد استعارات خیالی، از خصوصیات ظاهری دو نسل جوان و پیر تصویرگری میکند. رنگ سفید، سیاه و سرخ رنگهایی هستند که به صورت مستقیم و غیر مستقیم (استعاری) در اوصاف جوانی کاربرد دارد و رنگهای زرد و سفید در کنار پیری نمود پیدا میکند. از این نظر پژوهش در این زمینه میتواند هرچه بیشتر و بهتر، زیباییهای تصویر نظامی در خصوص پیری و جوانی را بازگو کند. نگارنده در این مقاله کوشیده است به بررسی و تحلیل تصاویر و مضامین مختلف جوانی و پیری بر اساس عنصر رنگ بپردازد.
مقدمه
رنگ عنصر زینت بخش جهان، مایهی آرامش جهانیان است. اولین نگارگری که در نقشهای خود ازاین عنصر بهره گرفته، نقاش عالم هستی خداست. رنگ، علامت ومشخصهی هر چیز و ممیز یک شیء از دیگر اشیا بوده و به کمک ان میتوان سره را از ناسره، پخته را از خام و خوب را از بد تشخیص داد. در انتخاب میوهی رسیده از نارس، به مدد رنگ میتوان بهترین و لذیذترین آن را برگزید؛ رنگها رابطهی مستقیمی با اعصاب انسان داشته و در اشتهای ادمی نیز تأثیر گذار هستند.
هر کدام از رنگها دارای خصوصیات و ویژگیهایی هستند؛ « جوهانز ایتن» (Johannes Itten) در «کتاب رنگ» (The art colour) گرمی وسردی را یکی از خصوصیات رنگها برمیشمرد. رنگهای سرد آنهایی هستند که در انسان احساس سرما پدید میآورند. این رنگها عبارت از آبی و سبز؛ اما رنگهای گرم برعکس رنگهای یاد شده، گرما را القا مینمایند، این رنگها شامل قرمز، زرد و نارنجی میباشند. رنگهای سرد، حالت عقب نشینی و دور شدن، و رنگهای گرم خاصیت نزدیک شدن دارند( ایتن، 1388 :126).
رنگ در هنرهایی چون نقاشی و معماری مادهی اصلی این هنرهاست. در ادبیات و شعر فارسی نیز مقولهی رنگ جایگاهی ویژه دارد؛ شاعری مانند نقاشی هنری است که با تصویر و خیال ارتباط دارد. شاعر به کمک ذخایر واژگانی بنابر قریحهی سرشار خود، تابلوهایی خیالی و نگارین ترسیم کرده، در معرض دید خواننده قرار میدهد. کار نقاش بسی آسانتر از یک شاعر است؛ نقاش در ترسیم صحنهای زیبا به کمک قلم و آبرنگ که هر دو را به شکل محسوس در کنار خود دارد، تصاویری خیالی خلق میکند؛ اما مشکل شاعر نداشتن آبرنگ است. او برای جبران این کمبود برای رنگ امیزی تصاویر تخیلی خود، دست به دامان لغات و واژگان میشود.
« شاعر و نقاش برای ارائهی تصاویر خیال انگیز ابزارهای مشترک به کار میگیرند، مهمترین این ابزارها فرم و رنگ است». (شمیسا و کریمی ، 1384: 104). شاعر با تشبیه زلف پرچین و خم یار فرم را در سخن خود نقش میزند و با تشبیه لب به لعل و رخسار یار به سمن، به رنگ آمیزی تصاویر شعری مشغول میشود. « معشوق ادب سنتی معمولاً گل چهرهای سیم اندام است با موی مشکین، ابرو و مژگان و چشمان سیاه، لبان لعل و خط سبز وزنگاری. عاشق سنتی نیز زرد رویی نزار و خمیده قامت است که اشک خونین همواره به چهرهی زرگونش جاری است و وجودش در سرخی خون غوطه میخورد» (شمیسا و کریمی، 1384: 104). نظامی در بیشتر آثارش؛ بویژه در « هفت پیکر»، توانائی خاصی در توصیف تغزلی و ترسیم تجسمی عناصر طبیعت دارد. او علاقهی وافری به شرح گونهها، رنگها و تناسبات همه جانبهی هر چیز بظاهر کم اهمیتی دارد که برای او از اهمیت و گیرائی خاصی برخوردار است. « توصیف زیبای هفت گنبد، تلفیق کامل رنگ میان هر گنبد با جامه، قائل شدن رنگ برای هر روز هفته و برقرار کردن تناسب رنگ میان هر گنبد که نمایندهی یکی از اقلیمهای هفتگانه است با سیارهی مربوط به آن، بیانگر این حقیقت است که نظامی بیش از هر شاعری در ادب ما، در نزدیک کردن شعر و کلام به هنرهای تجسمی توفیق یافته است» (احمدی ملکی، 1378: 24). حیوانات، طبیعت، درخت و هر برگ و رنگی، برای نظامی، انبوهی از تمثیلها و تشبیهها، استعارهها و ایماهای خاص به همراه دارد. او از خالها و تیره روشنیهای « گور» خرامان و وحشی، ان گونه حرف میزند که گوئی خود آنها را با دقت نگاشته و آراسته است. گوری هموار پشت، با تیرگیهائی قیرگون و روشنیهای شیری رنگ، که به جای بستن زنار به سبک ترسایان، اذینی از خط سیاه بر کمر و شانه درکشیده و درجای ومحل برقع و روبند، بر روی دیدگان و پیشانی، برقعی از پرند و حریر گلناری زده است:
پشت مالیدهای شوشه زر شکم اندودهای به شیر و شکر
خط مشکین کشیده سرتا دم خال بر خال از سرین تا سم
در کشیده به جای زناری برقعی از پرند گلناری
آتشی کرده با گیا خویشی گلرخی در پلاس درویشی
ساق چون تیر غازیان به قیاس گوش خنجر کشیده چون الماس
سینهای فارغ از گریوهی دوش گردنی ایمن از کنارهی گوش ( نظامی، 1380: 72)
باید یاد آور شد که نقاشی نظامی همیشه آشکارا نیست؛ گاه به کارگیری رنگها از طریق تداعی، گاه از طریق ایهام و کنایه و سرانجام بیشتر از همه از طریق استعاره است ( مباشری، 1386: 387). عناصر رنگین طبیعت سازندهی مایههای اصلی این رنگهاست. سنگها و فلزات آبدار و گران بها ( یاقوت، لعل، عقیق، زر، سیم، زمرد...) گلها و گیاهان ( ارغوان، بنفشه، خیری، یاسمن، لاله، نیلوفر، نرگس...) و عناصر رنگارنگ طبیعت در حکم آبرنگی است که شاعر به کمک آنها تابلوی پر روح خود را نقش میزند.
1. رنگهای مرتبط با جوانی
در توصیفات شاعر گنجه جنس شخصیتها، اوصاف این شاعر را تحت تأثیر قرار میدهد؛ آنچه در توصیف مرد جوان و چابک بازگو میشود، چیزی متفاوت تر از اوصاف دختر سیاه زلف است. در اوصاف مرد جوان سخن از بلند بالایی، دلیری، چابکی و قدرت بدنی اوست و کمتر ویژگیهای زیبایی شناسی رخسار و اندام مطرح میشود؛ اما در توصیف دوشیزگان جوان، حرف از زیبایی رخسار و اندام، عشوه و ناز ودلبری آنهاست. زلفهای مشکین چون کمند، خالهای سیاه، چشمان نرگس شهلایی، رخسار سفید متمایل به سرخ، لبهای لعل و... پارهای از این اوصافاند. از آن جهت که در توصیف از جنس مردها، معمولاً در خصوص ویژگیهای باطنی شخصیتها بحث میشود و کمتر شاهد توصیفات زیبایی شناسی در این جنس هستیم، با تکیه بر اوصاف دخترکان جوان و معشوقکان، جنبهی رنگ را در ظاهر شخصیتهای این جنس ( اعم از جوان یا پیر) از سر میگیریم.
- سیاه
ماکس لوشر در توصیف از رنگ سیاه ابراز میدارد :« رنگ سیاه نمایانگر مرز مطلقی است که در فراسوی آن زندگی متوقف میشود. سیاه بیانگر پوچی و نابودی است. این رنگ نشانهی ترک علاقه، تسلیم یا انصراف نهایی است» ( لوشر،1384: 97) اما این رنگ در شعر نظامی بدون آنکه صبغهی پوچی یا نابودی داشته باشد، اوج و منزلتی خاص دارد. سیاهی رنگی است که هر سالخوردهای حسرت از دست دادن آن را میخورد.
از دیدگاه نظامی رنگ سیاه زدایندهی غم هاست. زنگیان سیاه سعاتمندترین انسانهایی هستند که نام و نشانی از غصه را نمیتوان در آنها پیدا کرد؛ چرا که غم و اندوه علم خود را برای همیشه از هر چه سیاه و تیره باشد، برگردانده است. جوانان نیز مستثنی از این موهبت نیستند. زلف سیاه آنان ارزشمندترین یاورانی است که راه ورود غم را بر آنان میبندد:
سیه مویی جوان را غم زداید که در چشم سیاهان غم نیاید
غم از زنگی بگرداند علم را نداند هیچ زنگی نام غم را ( نظامی، 1378: 397)
از آنجا که دامنهی لغات مربوط به رنگ در زبان فارسی محدود و اندک است، شاعر گنجه بیشتر مواقع جهت فرار از تکرارگویی و نیز برای زینت دهی و آرایش کلام، به صورت استعاری معنای این رنگ را در شعر طلب میکند. در ادب فارسی گروهی از قبایل و قومها براساس رنگ پوست (یا دلایلی غیر از آن) نماد رنگهایی قرار گرفتهاند. « هندو رمز سیاهی و ظلمت و کفر و زشتی و جسم؛ و ترک رمز سپیدی و سرخی و معنویت و زیبایی روح است» (شیمسا، 1377: ذیل ترک). زنگیان قومی هستند دیرمیر که در سخن سخنوران مصداق سیاهی و تیرگی قرار میگیرند. « جشن یا حبشه ولایت زنگ یا زنگبار است که مردم آن ( زنگی) سیاهاند» ( همان، ذیل حبش). در بیت ذیل منظور حکیم گنجه از حبش، نه قوم حبش؛ بل موهای سیاه جوانی است:
موی به مویت، ز حبش تا طراز تازی و ترک آمده در ترکتاز ( نظامی، 1385: 94)
در فصلهای پایانی اسکندرنامه، حکیم گنجه نیم نگاهی به گذر عمر و نزدیکی پیری دارد. وی در اثنای کلام به مانند طوطی یادی از هندوستان میکند؛ اما او که حتی از گنجه پا فراتر نگذاشته، چگونه ممکن است با دیدار از هندوستان، یاد آن در دلش نو شده باشد. منظور او از هندوستان، سرزمین جادوان و قوم هندو نیست. دل وی در دوران پیری یاد هندوستان جوانبی را میکند که زلفهای سیاهش یادآور این سرزمیناند:
دلم باز طوطی نهاد آمده ست که هندوستانش به یاد آمده ست ( همان، 1385: 199)
نظامی در مقالت پانزدهم از مخزن الاسرار سخن خود را به نکوهش رشکبران اختصاص داده و خود که در این ایام دوران میانسالی را سپری میکرده، نسبت به حسادت شعرای کهنسال هم عصر خویش واکنش نشان داده و آنان را مدعیانی برمیشمرد که در ایام سفیدمویی دعوی هندو بودن که منظورش همان جوانی است، میکنند:
گرچه جوانی همه فرزانگی است هم نه یکی شاخ ز دیوانی است؟
یاسمنی چند که بیدی کنند دعوی هندو به سپیدی کنند
من که چو گل گنج فشانی کنم دعوی پیری به جوانی کنم (همان، 149)
- سیاه
نقطهی مقابل رنگ سیاه، سفیدی است. « در تحلیل رنگ سفید که اغلب با بی رنگی مرادف است معصومیت غیر قابل لمس و تزکیه را میتوان یافت. رنگ سفید نماد صلح و آزادی بوده، به همین جهت رنگ پرچم صلح سفید است. البته سفید در برخی کشورها چون چین، لباس عزا و ماتم بوده و در قلمرو غزنویان و عباسیان نیز، همین معنا را داشته است. بنابراین سفید در مفهوم مثبت خود، نماد مرگ و وحشت و عناصر فوق طبیعی است ». (نیکوبخت و قاسم زاده، 1384: 216)
رخسار محبوب زیبارو مجموعهی باصفایی متشکل از تضادهاست، سیاهی در کنار سفیدی؛ زلفهای سیاه در مقابل رخسار سفید. نظامی در توصیف زیباییهای بانوی همایون بخت، رخسار این حور بهشتی را در سفیدی همچون لشکر رومیانی میداند که نماد سفیدیاند، با این خصوصیت که سپاهی از زنگیان ( موهای سیاه) آن را احاطه کرده است:
پس یک لحظه چون نشست به جای برقع از رخ گشود و موزه زپای
شاهی آمد برون ز طارم خویش لشکر روم و زنگش از پس و پیش ( نظامی، 1380: 161)
آفتای وقمر نیز، به عنوان عناصر طبیعت، تداعی بخش رخسار روشن و سفید یار نوخط و نوجوان است:
شکن گیر گیسوش از مشک ناب زده سایه بر چشمهی آفتاب (همان، 1376: 255)
نوخطی در نشانده در کمرش غالیه خط کشیده بر قمرش ( همان، 1380: 78)
اما سفیدی تنها در رخسار محبوب خلاصه نمیشود. تن او نیز مانند گوگرد سفید، غرق در سپیدی و آتش افروز دل عاشقان است. شیرین، معشوقهی زیبای خسرو، ضمن انکه نامی شکرین و شیرین دارد، تنش نیز در سفیدی و لطافت گویی شیری است که با شکرآمیخته باشد. لطافت و نرمی قاقم مانند بر و پشت، از دیگر مشخصههای تن عاج مانند اوست:
سپید و نرم چون قاقم بر وپشت کشیده چون دم قاقم ده انگشت
تنی چون شیر با شکر سرشته طباشیرش برابر شیر هشته
ز تری خواست اندامش چکیدن ز بازی زلفش از دستش پریدن ( نظامی، 1378: 391)
- سرخ
این رنگ نمایندهی اتش، قدرت، ایثار و عشق است. اعراب جاهلی « رنگ قرمز را دوست نمیداشتند مثلاً سال قرمز ( السنه الحمراء) به معنی خشکسال بود و مرگ سرخ (میته حمراء) بدترین نوع مرگ بود. اما هنگامی که زبان عربی به مناطق دیگر انتقال یافت، تصورات اهل زبان نیز از رنگها دگرگون شد و رنگ سرخ که بدترین رنگها بود، مظهر زیبایی و جمال گردید». ( شفیعی کدکنی، 1386 : 107) به گونهای که در ادبیات عرب و ایرانی، سرخی و لطافت رخسار محبوب جوان به گلی سرخ مانند میشود. گاه این همانندی فراتر از حد رفته و در قالب تشبیه تفضیل، بسی نیک رنگ تر و لطیف تر از گل فرض میشود، به گونهای که گلاب با دیدن آن رخسار عرق شرم میریزد:
رخی چون کل و آب گل ریخته میان لاغر و سینه انگیخته ( نظامی، 1376: 255)
رخی چون تازه گلهای دلاویز گلاب از شرم آن گلها عرق ریز ( نظامی، 1378: 391)
البته گل رخسار معشوقک جوان، سرخ یکدست نیست. در دل چهرهی سرخ فام او، چون گل لاله نقشی از سیاهی ست. چنین به نظر میرسد که گونهها و لبان آتشین یار، گلبرگهای لاله و خال و چشمان سیاه او نقش سیاه این گل باشد:
جوابش داد سرو لاله رخسار که: دایم باد دولت برجهان دار
فلک بند کمر شمشیر بادت تن پیل و شکوه شیر بادت ( نظامی، 1378: 307)
- زرد
رنگ زرد در هنرها و شاخههای مختلف خیالی معانی متفاوتی دارد. این رنگ « در زمینههای نقاشی هنرمندان قدیم، سمبولی از ماوراء، دنیای شگفت انگیز خورشید و نور و هالهی نورانی قدیسین آیت قداست انها بود » ( ایتن، 1384: 93)؛
اما این رنگ در ادبیات ما، چندان واقع و ارزشی ندارد. « مفهوم منفی این رنگ که نشان از ضعف و بیماری است نشأت گرفته از بیماری به نام یرقان است که در گذشته منجر به مرگ هزاران نفر میشد. رنگ زرد در شعر و نثر فارسی برای ترس، غم، خزان، بیماری، پیری، ناتوانی و دوران طولانی رنج عاشق به کار رفته است» ( نیکوبخت و قاسم زاده، 1384: 219). در شعر نظامی رنگ زرد در تقابل با سرخی قرار دارد؛ همچنان که سیاهی در تضاد با سفیدی است. زردی چهره نشانهی ضعف و پیری و سرخی رخسار گویای سلامتی و جوانی است. رنگ سرخ مقدم بر زرد بوده، و سرانجام چهرهی سرخ، زردی خزان و ضعف پیری میباشد:
بنال، ای کهن بلبل سالخورد که رخسارهی سرخ گل گشت زرد...
... فرو ماند دستم زمی خواستن گران گشت پایم ز برخاستن
تنم گونهی لاجوردی گرفت گلم سرخی انداخت، زردی گرفت ( نظامی، 1376: 34)
حکیم گنجه در بیشتر مواقع به واسطهی ملازمات گلها، تصاویر مربوط به پیری و جوانی را رنگ آمیزی میکند. لاله، گل سرخ و ارغوان مایههای رنگ سرخ و گل زرد و خیری مایههای گل زرد را تشکیل میدهند که در تقابل با یکدیگر قرار دارند:
پیر زنی ره به جوانمرد یافت لالهی او چون گل خود زرد یافت
زرد چرایی؟ نه جفا میکشی تنگدلی چیست درین دلخوشی؟
بر تو جوان گونهی پیری چراست؟ لالهی خود روی تو خیری چراست؟ ( نظامی، 1385 : 164)
ترکیبات زرد شدن گل لاله، سرخی انداختن گل سرخ، خیری شدن لالهی خودروی و نظایر آن گویای ضعف و پیری است که با آمدن خزان پیری گل های رنگین طراوتشان را از دست داده و زرد و پژمرده میشوند. البته برای بازگرداندن سرخی رخسار و مقابله با خزان پیری هم راهکاری وجود دارد. تنها به وسیلهی آب ارغوان رنگ ( می) است که میتوان رونقی تازه به رخسار بخشید. البته منظور نظامی از این می، نه می مادی؛ بلکه بادهی سرمستی از معرفت الهی است:
من که سرسبزیم نماند چو بید لاله زرد و بنفشه گشت سپید
بازماندم زنا تنومندی از کلهداری و کمربندی ( نظامی، 1380: 54)
بنال ای کهن بلبل سالخورد که رخسارهی سرخ گل گشت زرد
دو تا شد سهی سرو آراسته کدیور شد از سایه برخاسته ( نظامی، 1376: 34)
نتیجه
نظامی با خلق و ابداع مضامین نو، تصاویر و تعابیر خاص و شیوهی بیان کاملاً تصویری جریانی جدید در شعر عصر خویش به وجود میآورد. وی با تحمل رنج همه جا میکوشد با بهره گیری از صور خیال مخصوصاً استعاره سخن خود را به شکلهای خیالی بیاراید. توصیفات این شاعر از ویژگیهای زیبایی شناختی و ظاهری جوان و پیر با توجه به ارتباطش با مقولهی رنگ از جایگاه ویژهای برخوردار است. رنگهای سرخ و سیاه به سبب ارتباطشان با رخسار و رنگ مو که هر دو از ویژگیهای ظاهری جوان میباشند با اوصاف جوانی منطبقاند. در مقابل، رنگ زرد که با بیماری یرقان و ضعف و ناتوانمندی مرتبط است، دلالت بر پیری دارد. رنگ سفید نیز در هر دو نسل نمود دارد؛ به لحاظ شفافیت و سفیدی رخسار در جوان و به لحاظ سفیدی زلف در پیر. عناصر رنگ ساز در توصیف از جوانی و پیری معمولاً برگرفته از طبیعت و مظاهر مختلف آن است. کافور، بنفشه، یاسمن، آفتاب، قمر، لاله، خیری نمونههای این عناصرند که به لحاظ رنگ با جوان و پیر مرتبط اند. ضمن آن که ترکیبات زرد شدن گل لاله، سرخی انداختن گل سرخ، خیری شدن لاله، خوروی و نظایر آن نیز که اشاره به ضعف پیری دارد، الهام گرفته از طبیعت و جلوههای آن است. قبایل و قومیتهای مختلف که براساس رنگ پوست ( و یا غیر ان) در ادب فارسی از همدیگر قابل تمییزاند، در شعر نظامی به صورت استعاری ممیز دو نسل پیر و جوان قرار میگیرد. هندوان، قوم حبش و زنگیان به سبب سیه چردگی و ارتباطشان با رنگ سیاه استعاره از موی سیاه جوان بوده و رومیان و قوم طراز نماد سفیدی و زلف سپید پیر میباشند. نظامی در تمجید از جوانی و ترجیح این دوران بر پیری، به شکل ناپیدا و مضمر به توصیف رنگ سیاه که از جلوههای جوانی است، میپردازد و سیاهی را رنگی میداند که غم و اندوه را از دل برمیکند. در جهان دو قشر از انسانها بی غم و اندوه زندگی را به سر میبرند یکی زنگیان و دیگر جوانان. این دو قشر به سبب بهره مندی از رنگ سیاه که رنگی غم زداست در طول زندگی غم و اندوه را تجربه نمیکنند.