مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 955
  • بازدید دیروز : 2694
  • بازدید کل : 13165093

نگاهی به پیوند ادبیات و هنر


- نگاهی به پیوند ادبیات و هنر

هنر وادبیات، برای خدمت به انسان و پاسخگویی به بخشی از نیازهای روحی او پدیدار شده و همراه با دگردیسی زندگی، دچار تحول شده‌اند. نخستین دست‌نوشته‌های آدمی، نقاشی را به ذهن متبادر می‌کند واولین زمزمه‌های او، یادآور شعر و ادبیات است، از همین رو می‌توان نتیجه گرفت که پیوند این دو، پیشینه‌ای به دیرینگی تاریخ بشر دارد.

پیوستگی درونی و ذاتی هنر و ادبیات در پاره‌ای موارد، به ‌قدری زیاد است که نمی‌توان این دو را از هم تفکیک کرد. اولین نکته‌ای که باید به آن توجه کرد، جامعیت این دو واژه در گذشته است و فضای حاکم بر ادبیات و هنر، برخاسته از این نوع نگرش است. ادبیات (literature) در معنای عام و سنّتی خود، به اندازه‌ای گسترده و درازدامن است که هر نوع نوشته را دربرمی‌گیرد و شامل تمام دانش‌هایی است که در قالب ادبیات جلوه یافته‌اند؛ ولی در معنای خاص و امروزی خود «به آثاری در گونه‌های (Genres) برجستة ادبی یعنی حماسه، درام، غزل، رمان، داستان کوتاه و قصیده اطلاق می‌شود» (Cuddon, 1984: 365).

هنر نیز در گذشته، مفهوم سنّتی‌ای داشت که شامل تمام دستاوردهای فکری و عملی انسان بود و در دایرة محدود واژة art قرار نمی‌گرفت بلکه تمام کمالات و فضایل بشری را شامل می‌شد. ریشة این واژه را سانسکریت می‌دانند که از ترکیب کلمة «سو» (نیک) و «نر» (مرد یا زن) شکل گرفته و در زبان اوستایی حرف (س) به (هـ) تبدیل شده و «هونر» در فارسی میانه به صورت «هنر» درآمده است. گروهی دیگر این کلمه را شکل گرفته از «هو» (خوب) و «نر» (مرد) می‌دانند.

کادول (Caudwell) هنر را واکنش هوشیارانه‌ و ژرف انسان نسبت به جهان می‌داند (تامسون، ۲۵۳۶: ۶۶) که مطابق آن، انسان می‌کوشد تا جهان را با خلاقیت خود بازآفرینی کند. شاید یکی از جامع‌ترین تعاریف هنر که هنرهای امروزی را در خود جای می‌دهد، عقیدة ورون (لاتین) (۸۵- ۱۸۲۵) باشد که «هنر تجلی احساس (emotion) است که از خارج، به وسیلة ترکیب خط‌ها، شکل‌ها، رنگ‌ها و یا از راه توالی اشارات و حرکات، صداها یا الفاظ که تابع اوزان معینی هستند، انتقال می‌یابد» (تولستوی، ۱۳۴۵: ۶- ۴۵).

پاسخ به این سؤال که ادبیات، گونه‌ای از هنر است یا هنر شاخه‌ای از ادبیات، ارتباط مستقیمی به نگرش ما دارد که هنر و ادبیات را در مفهوم عام یا خاص خود در نظر بگیریم و یکی از آن دو را زیرشاخة دیگری قرار دهیم امّا در هر حال، باید گوشه چشمی به سخن یاکوب برونوفسکی (Jacob Bronowski) داشته باشیم که این دو «در یکدیگر سهیم‌اند و این مهم‌تر از تفاوت‌های مضامینی واقعی است که از یکدیگر جداشان می‌کند» (طلا مینایی، ۲۵۳۶: ۹).

- هنر به معنای عام از دیدگاه نظامی

نظامی از جمله شاعرانی است که از گونه‌های مختلف هنر در اشعار خود بهره برده و به آن‌ها پرداخته است. او به گونه‌ای در باب هنرهای مختلف سخن می‌گوید که گویی همة آ‌ن‌ها را تجربه کرده است. کاربرد واژه‌ها و اصطلاحات هنری در ادب فارسی، پیشینه‌ای دیرین دارد اما هنر نظامی در به‌کارگیری شخصیت‌های هنری در اشعار است. اگرچه این شخصیت‌ها، ساختة نظامی نیست و در آثار پیش از او نیز می‌توان ردپایی از آن‌ها به دست آورد، امّا باید پذیرفت که این شخصیت‌ها در منظومه‌های نظامی، رنگ و بوی دیگری می‌یابند و به نوعی، دست پروردة نظامی محسوب می‌شوند که از بافت کلی داستان جدا نیستند.

هنر در آثار نظامی، «به معنای بسیاری از قبیل حسن و شجاعت و حرفه و پیشه و فنون رزمی و سخنوری و شاعری و پیکرتراشی و نوازندگی و تقوی و حتی هر عمل به ظاهر بد، که منتهی به خیری باشد، به کار برده شده» و با این توصیف روشن می‌شود که در اشعار نظامی، هم نگاه جامع و سنتی به هنر دیده می‌شود و هم نگرش خاص به آن. درونمایة این تحقیق، هنر به معنای خاص را دربرمی‌گیرد امّا در ابتدا بایسته است، نگاه کلی نظامی به هنر را بررسی کنیم:

خلاقیت هنری و آفرینش دوبارة طبیعت، یکی از سنجه‌های تمییز بین انسان‌هاست و نظامی نیز آن را معیار برتری انسان‌ها بر یکدیگر می‌شمارد:

نجوید کسی بر کسی برتری
ج

 

زهر پایگاهی که والا بود

مگر از طریق هنر پروری

 

هنرمند را پایه بالا بود

(نظامی، [بی‌تا]۱: ۲۵)

او اعتقاد دارد که هنر لطیفه‌ای است که آن را نمی‌توان در پس پرده‌ای نهفت چراکه خود را در وجود آدمی پدیدار می‌کند:

هنر تابد از مردم گوهری چو نور از مه و تابش از مشتری

(همان: ۳۸)

نظامی خود هنرمند است و شاید به همین دلیل، سخنانی مطرح می‌کند که امروزه هم مصداق دارند. او به صراحت به ارتباط بالندگی هنر در وجود هنرمند و میزان اقبال مردم اشاره دارد؛ همانگونه که پسند مردم، هنر را پرورده می‌کند، هنر بدون نواخت جامعه، فرجامی جز تباهی نخواهد داشت:

گر هنری در تن مردم بود چون نپسندی هنری گم بود

گر پژسندیش دگرسان شود چشمة آن آب دوچندان شود

مردم پروره به جان پرورند گر هنری در طرفی بنگرند

(نظامی، ۱۳۸۴: ۴۲۵)

از طرف دیگر، تشخیص و تمییز هنر و اهل هنر را، در گرو تجربه و تحقیق می‌داند که این توان در وجود همه کس یافت نمی‌شود:

قدر اهل هنر کسی داند آنکه عیب از هنر نداند باز

کاو هنرنامه ها بسی خواند زو هنرمند کی پذیرد ساز

(نظامی، ۱۳۴۴: ۲۰)

باورداشت نظامی این است که هنر در سرشت همه وجود دارد امّا شرط دیدن هنر، داشتن دیدة هنربین است:

در همه چیزی هنر و عیب هست عیب مبین تا هنر آری به دست

(نظامی، ۱۳۸۴: ۳۶۷)

- هنر به معنای خاص از دیدگاه نظامی

شاید بتوان گفت نمایی از هر آنچه در گذشته خنیاگری نامیده می‌شد، در آثار نظامی جلوه نموده است؛ چه خنیاگری «شامل موسیقی، آواز، شعر، داستان‌سرایی و رقص می‌باشد که در ارتباط با امور بزمی، رزمی، درمانی، دینی و ماوراءالطبیعه، تولد، عروسی، عزاداری، جشن‌های سالیانه و دیگر مراسم انجام می‌گیرد» (امان‌اللهی، ۱۳۸۷: ۱۵):

نشسته به رامش ز هر کشوری غریب اوستادی و رامشگری

نواساز خنیانگران شگرف به قانون اوزان برآورده حرف

بریشم نوازان سغدی سرود به گردون برآورده آواز رود

سرایندگان ره ژهلوی ز بس نغمه داده نوا را نوای

همان ژای کوبان کشمیر زاد معلق زن از رقص چون دیو باد

ز یونانیان ارغنون زن بسی که بردند هوش از دل هر کسی

(نظامی، [بی‌تا]۲: ۵- ۲۸۴)

افزون بر آن، رگه‌هایی از برخی هنرها که هگل در «نظام هنرها» از آن‌ها نام می‌برد، که رسالت آشکار کردن توان‌های نهان روح را بر عهده گرفتند و آن را به شکل‌های متفاوتی به انجام رساندند (احمدی، ۱۳۷۴: ۱۰۶)- در آثار نظامی یافت می‌شود.

الف) موسیقی در اشعار نظامی

«موسیقی را با جملاتی نظیر «علم صداها»، «هنر صداها» و یا صداهایی که دارای ریتم (sounds series of)، ملودی یا آهنگ و ساخت (structure) هستند، تعریف می‌کنند» (رفیع‌پور، ۱۳۷۵: ۳۵).

پیشینة ارتباط انسان و موسیقی به ماجرای خلقت بازمی‌گردد؛ در آن هنگام که روح از ورود به کالبد آدمی سربازمی‌زند، او را با نوای موسیقایی در تن جای دادند:

... پس فرمان الهی شرف نفاذ یافت که روح به جسد آدم نقل کرده، متمکّن شود. از آنجا که لطافت و نزاهت روح بود و اکنون دارد از تحویل به جسد آدم علی نبیّنا و علیه‌السّلام متوهّم و متنفّر بود. چون رحمت پروردگار دربارة ابوالبشر نامتناهی بود. ندای عزّت به جبرئیل علیه السّلام رسید که به لطایف‌الحیل روح را به مسکن ابدی او راه نماید. روح‌الامین به فرمان ربّ‌العالمین به درون پیکر مطهّر حضرت ابوالبشر درآمده، به آواز حزین و مقام راست کلمة «درآ در تن» ادا فرمود. مقارن این حال روح به درون حضرت خیرالخلایق آدم علیه‌السّلام درآمد ... (منسوب به ارموی، ۱۳۲۲: ۱۱۰).

بررسی تاریخ نشان می‌دهد که خنیاگران و موسیقی‌دانان از جایگاه ویژه‌ای در جامعة ایرانی برخوردار بوده‌اند تا جایی که در برخی نظام‌ها، طبقة اجتماعی خاصی را تشکیل داده‌اند. بسامد بالای استفاده از اصطلاحات موسیقی و یادکرد روایت‌هایی از سرگذشت خنیاگران در ادبیات فارسی، نمود دیگری از جایگاه والای آنان در اجتماع است:

نوا بازی کنان در پردة تنگ غزل گیسوکشان در دامن چنگ

به گوش چنگ در ابریشم ساز فکنده حلقه‌های محرم آواز

(نظامی، ۱۳۸۳: ۳۵۹)

«تمامی کوشش موسیقی ایرانی در طول قرن‌ها، ایجاد انسانی متعادل بوده است» (فلامکی،۱۳۶۹: ۱۲۲)؛ و هدف نظامی هم جز این نیست. او «با اطلاع کافی و جامع از ابزار موسیقی، چگونگی نواختن، طرز ساختن، جنس و نوع مواد سازنده، کاربرد آن‌ها در موقعیت‌های مختلف، زیر و بم نواها و بسیاری اطلاعات دیگر از موسیقی، این ابزارها را به خوبی به کار گرفته و تصاویری بکر آفریده است» (امین، ۱۳۸۵: ۲۷). در داستان خسرو و شیرین، آن‌جا که دو دلداده با سخن گفتن ره به جایی نمی‌برند، نظامی با ظرافت و هنرمندی، باربد و نکیسا را به عنوان رمزگوی آن دو وارد عرصه می‌کند تا مصداق این کلام هاینریش هاینه (Heinrich Heine) باشد که «هرجا که کلام نتواند پیش‌ رود، موسیقی آغاز می‌شود» (احمدی، ۱۳۷۴: ۱).

باربد نوازنده‌ای است که در موسیقی صد دستان داشته و نظامی، سی لحن او را ذکر کرده است:

درآمد باربد چون بلبل مست گرفته بربطی چون آب در دست

ز صد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز

ز بی‌لحنی بدان سی لحن چون نوش گهی دل دادی و گه بستدی هوش

(نظامی، ۱۳۸۳: ۱۹۰)

و نکیسا هنرمندی است که زمانه در لحن آواز از او خوشگوتری را به یاد ندارد:

نکیسا نام مردی بود چنگی ندیمی خاص، امیری سخت سنگی

کز او خوشگوتری در لحن آواز ندید این چنگ پشت ارغنون ساز

ز رود آواز موزون او برآورد غنا را رسم تقطیع او برآورد

(همان: ۲۵۷)

شکوه‌های شیرین که از زبان نکیسا بیان می‌شود، معقول و پذیرفتنی است؛ به همین دلیل، خسرو نیز به موسیقی پناه می‌برد تا ساخت خود را از ننگ بی‌وفایی مبرا کند. دو رازگوی از زبان دو دلداده سخن آمیخته با هنر می‌گویند و عرصة سخن را که تنگ‌میدان شده بود، فراخی می‌بخشند.

برخی بر این باورند که «هیچ گونه قراردادی برای تعبیر و تفسیر صوت‌های عرضه شده بین نوازنده و شنونده وجود ندارد» (قطبی، ۱۳۵۲: ۱۲۲) و «موسیقی در قلب پدید نمی‌آورد مگر آنچه در قلب است» (فارمر، ۱۳۶۶: ۸۱) به همین دلیل، خسرو و شیرین، نوای موسیقی را بر مقتضای روحیات و حالات درونی خویش برداشت می‌کنند و از اینجاست که خواننده انتظار وصال این دو را در وجود خویش پررنگ‌تر می‌یابد.

ب) نقاشی در اشعار نظامی

در قرون اولیه چون خطی اختراع نشده بود «یک نقاش در عین نقاش بودن، نویسنده نیز به شمار می‌رفت» (جانسون، ۱۳۵۱: ۱۹) بنابراین یکی از اولین شیوه‌های انتقال پیام و شاید، دیرینه‌ترین هنری که در زندگی انسان‌ها پدیدار شده، نقاشی است.

تقلید از طبیعت و بازآفرینی آن در نقاشی فراوان دیده می‌شود اما این، تقلیدی صرف نیست بلکه اهل این هنر «چون خواهند اصل چیزی را تصویر نمایند، تصویری سازند شبیه به اصل ما بهتر از آن» (ارسطو، ۱۳۵۳: ۶۹). بهتر است جادوی نقاشی و قدرت سحر کنندة آن را از زبان نصرالله منشی که تقریباً معاصر نظامی است، بشنویم: «نقاش چابک دست، از قلم صورت‌ها انگیزد و بپردازد چنانکه به نظر انگیخته نماید و مسطح باشد و دیگری مسطح نماید و انگیخته باشد» (منشی، ۱۳۷۱: ۶۷).

گذشته از اینکه «صور خیال در شعر فارسی و نقاشی ایران به هم منطبقند و نظیر همان توصیف‌های نابی را که سخنوران از عناصر طبیعت به اشیا و انسان ارائه می‌دهند، در کار نقاشان هم می‌توان یافت» (مقدم اشرفی،۱۳۶۷: ۱۱)؛ مظاهر مشهور نقاشی نیز در داستان‌ها و حکایت‌های منظوم فارسی وارد شده‌اند که شاپور از بارزترین نمادهای آن است:

ز نقاشی به مانی مژده داده به رسام در اقلیدس گشاده

قلم زن چابکی، صورتگری چست که بی کلک از خیالش نقش می‌رست

چنان در لطف بودش آبدستی که بر آب از لطایف نقش بستی

(نظامی، ۱۳۸۳: ۴۸)

پس از فریفته شدن خسرو بر تصویری از شیرین، شاپور تصویری از خسرو را به اقامتگاه شیرین می‌برد؛ شیرین نیز دلباختة تصویری می‌شود که صاحب آن را نمی‌شناسد:

نه دل می‌داد از او دل برگرفتن نه می‌شایستش اندر بر گرفتن

به هر دیداری از وی مست می‌شد به هر جامی که خورد از دست می‌شد

چو می‌دید از هوس می‌شد دلش سست چو می‌کردند پنهان بازمی‌جست

(همان: ۶۰)

دقت در این نکته که هم خسرو فریفتة تصویر شیرین می‌شود و هم شرار عشق خسرو، با تصویرگری شاپور در جان شیرین می‌افتد، اوج تأثیر هنر نقاشی را نشان می‌دهد و نظامی با ظرافتی خاص، شاپور را «رنگ‌آمیز» می‌خواند که به اعتقاد نگارنده، هیچ اصطلاحی نمی‌تواند شاپور را کامل‌تر از این توصیف کند که همزمان به هنر نقاشی و فریبکاری او اشاره داشته باشد:

به پاسخ گفت رنگ آمیز شاپور که باد از روی خوبت چشم بد دور

(همان: ۶۷)

مناظرة نقاشان چینی و رومی که در شرفنامه (۴۰۲) مطرح شده، قابل اعتناست اما این حکایت از بسیاری توجه، دست‌فرسود گشته و ما به داستان «صورتگری مانی در چین» می‌پردازیم. وقتی که چینیان از سفر مانی به کشور خود مطلع می‌شوند، تصویری از حوض آب نقاشی می‌کنند که طبیعی می‌نماید. مانی به مجرد رسیدن به چین و از شدت تشنگی، کوزة سفالی خود را در تصویر نقاشی شده از حوض فرو می‌برد اما کوزه، به دلیل برخورد به زمین، می‌شکند. همین امر مانی را متوجه فریب چینیان می‌کند و او به تلافی این کار:

برآورد کلکی به آیین و زیب رقم زد بر آن حوض مانی فریب

در او کرم جوشنده بیش از قیاس کزو تشنه را در دل آمد هراس

بدان تا چو تشنه در آن حوض آب سگی مرده بیند نیارد شتاب

(نظامی، [بی‌تا]۲: ۴۰۵)

نظامی در این قسمت با تعبیر «کلک فرمان پذیر» اوج مهارت مانی را در نقاشی بیان کرده است. پیامبری که کتاب او نیز به صورت نقاشی است و چینیانی که خود نماد نقاشی‌اند، به او می‌گروند.

ج) معماری و هنرهای مربوط به آن در اشعار نظامی

معماری یا موسیقی منجمد، (طلا مینایی، ۲۵۳۶: ۱۳۶) از جمله هنرهایی است که هنرهای مستظرفه (Minoral Arts) نامیده می‌شوند؛ اصل و اساس مهم در این دسته از هنرها، انجام کاری ویژه است (آپچان، ۱۳۴۸: ۱۲) و نتایج واقعی به بار می‌آورند (احمدی، ۱۳۷۴: ۶۲).

با وجود این‌که در هنر معماری، جنبة نمایشی یا رضایت‌بخشی اثر هنری در فرع قرار می‌گیرد (آپچان، ۱۳۴۸، ۱۲) امّا در عین حال «کامل‌ترین هنری است که می‌تواند تعادل درونمایه و شکل را در میان هنرها نشان دهد.» (احمدی، ۱۳۷۴: ۱۰۶) در بین این توصیف‌ها، تعبیر فرانک لوید رایت (Frank Lioyd Wright) هم شنیدنی است: «هر معمار بزرگی، الزاماً شاعر بزرگی است زیرا باید معبر حساس زمان و عصر خود باشد» (طلا مینایی، ۲۵۳۶: ۸۵).

در بررسی آثار نظامی، دو شخصیت برجستة این هنر، فرهاد و سنمار هستند و نکتة جالب این است که هنرمندی این دو شخصیت به گونه‌ای در مرگ آن‌ها تأثیر دارد. هنگامی که شیرین برای انتقال شری به قصر خود، از شاپور کمک می‌خواهد، شاپور، فرهاد را به او معرفی می‌کند:

به تیشه چون سر صنعت بخارد فلک را مرغ بر ماهی نگارد

به صنعت سرخ گل را رنگ بندد به آهن نقش چین بر سنگ بندد

به تیشه سنگ خارا را کند موم به پیشه دست بوسندش همه روم

(نظامی، ۱۳۸۳: ۲۱۶)

فرهان سنگ‌بستی پدید می‌آورد که شیر از آن‌جا به قصر شیرین روان می‌شود. آشکار شدن دلباختگی فرهاد به شیرین خسرو را به غیرت وامی‌دارد و پیمانی فریب‌آمیز منعقد می‌شود که فرهاد به شرط کندن بیستون بتواند با شیرین ازدواج کند. فرهاد بیش از این‌که کوهکن باشد، عاشق شیرین است و عشق، از کوهکنی او نیز پیداست. اولین کاری که او در بییستون می‌کند، تصویرگری سیمای شیرین بر کوه است:

بر آن کوه کمرکش رفت چون باد کمر دربست و زخم تیشه بگشاد

نخست آزرم آن کرسی نگه داشت بر او تمثالهای نغز بنگاشت

به تیشه صورت شیرین بر آن سنگ چنن برزد که مانی نقش ارژنگ

(همان: ۲۳۷)

سنمار نیز از نمادهای معماری است که بعد از تصمیم نعمان برای ساختن قصری باشکوه، وارد داستان می‌‌شود:

هست نام آوری ز کشور روم زیرکی کاو ز سنگ سازد موم

چابکی چرب‌دست و شرین‌کار سام دستی و نام او سنمار ...

گرچه بناست وین سخن فاش است اوستاد هزار نقاش است

(نظامی، ۱۳۴۴: ۳۷)

سنمار با به‌کارگیری توانایی و هنر خویش در طول پنج سال، بنایی بی‌نظری می‌سازد که سپیده دمان، کبود؛ نیمروزان، طلایی؛ و شبانگاهان، سفید رنگ می‌شود اما سرانجام او هم بهتر از سرنوشت فرهاد نیست چه برای این‌که کاخی بهتر از خورنق برای دیگری نسازد، او را از فراز کاخ به پایین می‌اندازند:

گفت اگر مانمش به سیم و به زر به از اینی کند به جای دگر

کارداران خویش را فرمود تا برند از دز افکنندش زود

(همان: ۳۹)

د) شعر و آواز در آثار نظامی

شعر خود بخشی از ادبیات است که تأثیرگذاری بیشتر، آن را فاخرترین گونة ادبیات کرده است تا جایی که توصیة پیشینیان بر این است که «هر آن سخن که در نثر بگویند در نظم مگوی، که نثر چون رعیت است و نظم چون پادشاه، آن چیز که رعیت را نشاید، پادشاه را هم را نشاید» (عنصرالمعالی، ۱۳۵۲: ۱۹۰)

در توصیف شعر نمی‌توان از کلمات کمک گرفت و بهترین کار هم‌آوایی با ژان کوکتو (Cocteau Jean) است که «از شعر گریزی نیست. کاش می‌دانستم چرا!؟» (فیشر، ۱۳۵۴: ۶).

پدیده‌ای که در ابتدای پیدایی خود، مقوله‌‌ای همگانی و قومی بود امّا تحولات و دگرگونی‌های زندگی بشر، منجر به تحولاتی در تمام پدیده‌های اجتماعی شد که شعر هم یکی از آنهاست. «بر اثر این تحولات، شعر، خصلت قومی، همگانی، غنایی و گروهی خود را از دست می‌دهد و به ترانة ویژه، دربارة سرنوشت فرد تبدیل می‌شود» (هاوزر، ۱۳۵۷: ۷۹).

در کنار شعر، هنرهای دیگری نیز پرورش می‌یابد که یکی از آن‌ها موسیقی آوازی است. «شاید بدان سبب که در ایران، شعر رواج بیشتری داشته و هنرهای گوناگون موسیقی‌سازی، کمتر معمول بوده است و نیز علل تاریخی دیگر، موسیقی آوازی- که همراه با شعر عرضه می‌شود- اهمیّت زیادتری یافته است» (دهلوی، ۱۳۸۱: ۱۷). در ادبیات فارسی، شعر و آواز به طور معمول همراه هم هستند و شواهد زیادی برای این همراهی یافت می‌شود که نمونة بارز آن وجود شاعران خوش آوازی چون رودکی است:

رودکی چنگ برگرفت و نواخت باده انداز کو سرود انداخت

(رودکی، ۱۳۷۳: ۱۰۰)

نظامی در آثار خود گریزی به شعر و شاعری هم می‌زند و برخی از شخصیت‌های داستانی او، شاعرانی هستند که آواز خوشی دارند و اشعار خود را بر سر کوچه و بازار می‌خوانند. توصیفی که افراد قبیلة لیلی از مجنون می‌کنند، بدین‌گونه است:

کآشفته جوانی از فلان دشت بدنام کن دیار ما گشت

آید همه روز سرگشاده جوقی چو سگ از پی اوفتاده

در حلة ما ز راه افسوس گه رقص کند گهی زمین بوس

هر دم غزلی دگر کند ساز هم خوش غزل است و هم خوش آواز

(نظامی، ۱۳۶۴: ۱۱۳)

ارتباط لیلی با مجنون، به زبان شعر است و دلیل آن هم کاملاً مشخص است؛ شعر هنری است «به سبب محتوایش، همیشه برتر از سایر هنرها قرار می‌گیرد. هیچ یک از هنرهای دیگر یارای آن ندارند که یک سوم آنچه شعر به ما می‌گوید، عرضه کنند» (چرنیشفسکی، ۳۵۷: ۱۲۷). بنابراین اگر شعر به عنوان زبان عاشقانه انتخاب می‌شود، امر شگرفی نیست. لیلی، افزون بر زیبایی، در نظم سخن هم فصاحتی دارد و ابیاتی بکر می‌سراید:

لیلی که چنان ملاحتی داشت در نظم سخن فصاحتی داشت

ناسفته دری و در همی‌سفت چون خود همه بیت بکر می‌گفت

(همان: ۱۳۰)

بدیهه سرایی، نشانة تبحّر فراوان شاعر است که صاحب چهارمقاله، آن را رکن اعلای شاعری می‌داند (نظامی عروضی، ۱۳۳۱: ۵۶) و از دیدگاه نظامی، مجنون به این توان شعری رسیده است که نامة لیلی را با بدیهه‌سرایی پاسخ می‌دهد:

او نیز بدیهه‌ای روانه گفتی به نشان آن نشانه

زین‌گونه میان آن دو دلبند می‌رفت پیام گونه‌ای چند

(همان: ۱۳۱)

برای هر آوازه‌خوانی، درک مفهوم شعر و هماهنگی موسیقی و صدا از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و دربارة مجنون، سرچشمة همة اینها یکی است. او شاعر است و شعر خود را با صدای خود می‌خواند. بنابراین آنچه او می‌خواهد، بدون واسطه و به ساده‌‌ترین و دلنشین‌ترین وجهی به مخاطب انتقال پیدا می‌کند.

مجنون ز مشقت جدایی کردی همه شب غزل‌سرایی

هردم ز دیار خویش پویان بر نجد شدی سرودگویان

(همان: ۱۱۰)

هـ) توجّه نظامی به خوشنویسی (Calligraphy)

خط یکی از بزرگ‌ترین اختراعات بشری است که علاوه بر برقراری ارتباط، از عوامل رشد و بقای فرهنگ و تمدن بوده است. بر این اساس، پیشگیری از بروز اشتباه در نگارش و کتابت، از دغدغه‌های انسان‌ها بوده است چه «خط کالبد معنی است و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد، دراک معانی ممکن نگردد» (منشی، ۱۳۷۱: ۴۱) باروری این انگیزه و حس جمال‌پرستی انسان منجر به پدیداری هنر خوشنویسی گردیده است.

خوشنویسی یکی از صنایع ظریفة بصری است که آن را جلوه‌ای از زیبایی روح و به تعبیری زبان دست شمرده‌اند. ظهور اسلام، یکی از عواملی بود که این هنر را تقویت کرد چرا که لزوم نگارش قرآن به خط زیبا، توجه به خوشنویسی را تأکید می‌کرد تا جایی که در حدیثی منسوب به پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده که خط زیبا، فریضه‌ای بر مسلمانان و از کلید‌های روزی است.

ردپای خوشنویسی هم در آثار نظامی گنجوی قابل پیگیری است و او به شیوة خود، به این هنر التفات داشته و فراخور کلام از آن استفاده کرده است:

در حال رسید قاصد از راه آورده مثال حضرت شاه

بنوشته به خط خوب خویشم ده پانزده سطر نغز بیشم

هر حرفی از او شکفته باغی افروخته تر ز شب چراغی

(نظامی، ۱۳۶۴: ۴۸)

از سوی دیگر، اهمیّت کار دبیران درباری، خوب و خوش نوشتن را تقویت می‌کرد و همین امر دستمایه‌ای برای نظامی بود که در آثار خود به زیبانویسی و یاد کرد وسایل نگارش آن روزگاران بپردازد:

طلب کرد کآید ز دیوان دبیر به کار آورد مشک را با حریر

دبیر نویسنده آمده چو باد نوشت آنچه دارا بدو کرد یاد

روان کرد کلک شبه رنگ را ببرد آب مانی و ارژنگ را

یکی نامة نغز پیکر نوشت به نغزی به کردار باغ بهشت

(نظامی، [بی‌تا]۲: ۱۸۳)

نتیجه

هنر چیزی جز آمیختگی خیال و احساس نیست که گونه‌ای از زیبایی را متبلور می‌سازد. حال اگر این آمیختگی «در قالب لغات بیان شود، آن را حکایت و داستان می‌نامیم و اگر بر روی کاغذ ترسیم گردد، آن را تصویر می‌خوانیم» (جانسون، ۱۳۵۱: ۹) بنابراین، در یگانگی هدف عملی هنرمندان، اختلاف نظری نیست و گونه‌های مختلف هنر، تنها در صورت و قالب ارائة آثار ادبی متفاوتند به بیان دیگر «شاعر بر روی کلمات مکث می‌کند، همچنان که نقاش بر روی رنگ‌ها و آهنگساز بر روی صوت‌ها» (سارتر، بی‌تا: ۱۸).

آنچه مسلم است این‌که روح هنر، درونمایة آمیخته با زیبایی و احساس آن است که در ظرف‌ها و قالب‌های متفاوتی جلوه می‌کند و شاخه‌های گوناگون هنر را پدید می‌آورد و اگر از دیدگاه کلی به تمام گونه‌های هنری بنگریم این روح واحد را در آن‌ها مشاهده خواهیم کرد. به عبارت دیگر «تجسم هنری حتی آنگاه که به حد اعلا در یک قالب فردی نمایان می‌شود، شامل کلیّت و آیینة جهان است» (کروچه،۱۳۵۰: ۲۱۵) که برخاسته از روح هنر است.

پاگانو (Pagano) هنر را چیزی می‌داند که «زیبایی‌های پراکندة طبیعت را یکجا گرد آورد» (تولستوی، ۱۳۴۵: ۳۱) و تلاش هنرمند برای گردآوری زیبایی‌ها، کاستن فاصلة عالم درون و عالم برون است که هرچه فاصله کمتر شود، زیبایی‌ها چشم نوازتر و هنر متعالی‌تر می‌شود. امّا هنرمندی نظامی را باید به گونه‌ای دیگر به داوری نشست چراکه او هنر را در هنر مي‌آمیزد و ما به آسانی و با یک نگاه سطحی و گذرا می‌توانیم آمیختگی هنرها را در برخی از شخصیت‌های داستان‌های او مشاهده کنیم. برای نمونه، شیرین با نقاشی دلباخته می‌شود، تصویری از او دلبری می‌کند، پیکره‌اش بر کوه نقش می‌بندد و نظامی او را به زبان شعر توصیف می‌کند.

نظامی بر آن است که با بهترین شیوه، از عوامل برانگیزانندة احساس، برای دستیابی به هدف خود استفاده کند و کاربرد همین عوامل، به اشعار او، تأثیری ژرف و عمیق می‌بخشد. عنصر تخیّل که عالی‌ترین تأثیر را در انسجام و شکل‌گیری اثر هنری دارد، در اشعار نظامی موج می‌زند. تیزبینی و ظرافت نگاه او در بیان جزئیات کم‌نظیر است به گونه‌ای که از کوچک‌ترین مسائل چشم‌پوشی نمی‌کند و در پاره‌ای اوقات نمایشنامه‌های امروزی را به یاد می‌آورد. او به خوبی خود را در گذر شراره‌های هنری قرار می‌دهد و بعد از درک کامل آن لحظه‌ها و خلسه‌ها، زبان هنری را به کار می‌گیرد و آنچه را که خود از آن لذت برده است، به مخاطب عرضه می‌کند.

افزون بر هنرمندی نظامی، از توانمندی ادبیات هم نباید غافل شد و باید تأثیر آن را در هنرمندی نظامی در نظر گرفت. عده‌ای ادبیات را «پرکارترین، باارزشترین، پردامنه‌ترین، تواناترین، پرپیرایه‌ترین و گویاترین ... هنرها می‌دانند» (قطبی، ۱۳۵۲: ۱۲۲). شاید یک گونة هنری بتواند با زبان خود، تعبیرگر دیگر هنرها هم باشند اما گسترة ادبیات، از هنرها فراتر رفته و به تمام امور زندگی بشر مي‌رسد. «هرگاه شعر به طور مستقل در هنر ادبی یک ملت یافت نشود، بدان دلیل است که با مجموعة ادبیات آن ملت- که وسیلة عمومی تاریخ، دین، جادو و حتی قوانین قضایی است- درآمیخته است» (اسپرک، ۲۵۳۷: ۶۴۵).

از تمام آنچه گفته شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که هنر نظامی در این است که ظرفیت بالقوه ادبیات را با هنرمندی خود به کار گرفته و با وفاداری به ویژگی‌های خاص هر هنر، در نهایت آن را به شکل ادبیات عرضه کرده و تعالی آن را نشان داده است. به همین دلیل در آثار نظامی نیز، پیوند ادبیات و هنر از هم ناگسستنی است و این دو، چونان تار و پودی به هم درتنیده‌اند که نمی‌توان میزان دخالت و تأثیر هر کدام را در آثار درخشان نظامی مشخص کرد. به همین عبارت دیگر، هنر شاعری و شاعری هنری به طور مشترک در پدیداری این آثار سهیم‌اند.

- زن و مرد، در آینة داستان‌های نظامی گنجه‌ای

سه جزء از خمسة نظامی، به مناسبات عاطفی و عشقی زن و مرد توجه دارد. در این سه اثر: (لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر)، آنچه به درونمایة داستان‌ها تار و پود داده و بر رفتار و کردار اشخاص داستان تحرک می‌بخشد، مسئلة سعادت زن و مرد است. در لابلای بیت‌های آثار نامبرده، ما شاهد رفتار و کردار داستانی مردمانی هستیم، که تحت تأثیر کنش و واکنش عاطفه نسبت به جنس مخالف و جاذبة زیبایی انسانی، تک و پو می‌کنند. اشخاص داستان‌ها بیشتر از سلک شاهزادگان، درباریان و صاحبان حرفه و هنرند و هر یک به اعتبار مقام اجتماعی و پیشة خود عمل می‌کند؛ البته با افزودن این نکته که بیشتر عمل نهایی آنها در سایه روشن روابط عاطفی و زیبایی‌جویانه‌شان روان می‌یابد.

البته نظامی یگانه شاعری نیست، که شور و هیجانی را، که بر کشش و شیفتگی زن و مرد مترتب است به توصیف می‌گیرد و او نیست، که آن را سرآغاز نهاده و یا به پایان رسانیده است. واقعیت این است، که تصویر و توصیف شگفتی‌های مناسبت عاطفی و عاشقانة زن و مرد، یکی از ممیزه‌های ادبیات کلاسیک فارسی، خاصه شعر داستانی ایران است. این همانا موضوعی است، که شعر فارسی از همان اوان پیدایی خود به آن گرویده و از آن به مثابة سرچشمه ابدی سرشت انسانی خود مایه گرفته و آن را آنچنان که برازندة عاطفه و عشق انسانی است سروده، مسائل آن را به پیشواز رفته و بدینگونه خواننده و شنوندة خود را در جریان تجربة اجتماعی و فردی رفتاری نهاده، که گوهر راستین زندگی خانوادگی در جامعة بشری است. توصیف مادی، شاعرانه و معنوی (عرفانی) این پدیده، آن رشته‌‌ای است، که وامق و عذرا، تا غزل‌های سعدی و حافظ را به نبض این درونمایه می‌آکند. گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که شعر کلاسیک فارسی به برکت این رشته زنده است.

با اینهمه آنچه نظامی را در این مقال برجسته می‌کند و او را در این معنی از پیشینیان اخلاف وی متمایز می‌کند، خاستگاهی است که نظامی از آن بر این پدیده می‌نگرد و آن را توصیف می‌کند. مروری بر آثار او نشان می‌دهد، که وی گشایندة بابی خاص در این رهگذر بوده است، بابی که نه شاعران پیش از او به آن چنین نگریسته‌اند و نه آنان که پس از وی و با عنایت به دستاوردهای او داستان سروده و از عشق زن و مرد سخن گفته‌اند. نظامی با تصویر و تعبیرهایی که از طرز تلقی زن و مرد از یکدیگر و واکنش یکی به امیال و آرزوهای دیگری در این‌باره به دست می‌دهد، در واقع یکی از معضل‌های زندگانی فکری و احساسی انسان مشرق‌زمین یا دست‌کم ایران را به میان می‌آورد، که هنوز پس از هشتصد و اندی سال همچون بختکی سایة خود را بر ذهن و رفتار زن و مرد روزگار ما نیز حفظ کرده است: زن آن نیمه‌ای است که مرد تنها با پیوستن و زندگی با او و در پوشش وی سجیة اجتماعی یافته و انسانیتش به کمال و جمال می‌رسد. اما مرد بی‌آنکه تمامی به عمق این مقام زن در انسانیت خود توجه کند، به زن چونان شرّ ناگزیری می‌نگرد، که رسالت و خرسندی خود را در مقهور کردن او می‌داند.

نظامی شاعر زندگی است. و زندگانی آدمی بهترین تجلی ادبی خود را در توصیف عاطفه و عشق زن و مرد و بنیاد خانواده می‌یابد. نظامی بی‌تردید بزرگترین استاد توصیفگر این رابطة بنیادین جامعه انسانی است. عشق و عاطفه، که تجلی سرشت انسانی و طبیعی‌ترین انگیزة رویکرد آدمی به همنوعان و جمال و کمال جهان هستی است، در داستان‌های نظامی توصیف زیبای آرمانی و اخلاقی یافته است. ارائة آرمانی واقعیت‌های زندیگ آدمی در تمایز از عرف روزمره یکی از عمده‌ترین شاخصه‌های هنر نظامی است. اغلب چنین است، که پدیده‌های زندگانی و رفتاری به صفتی یا سجیه‌ای جز آنچه در وهلة نخست به نظر می‌آیند، آراسته می‌گردند و ارزش ادبی می‌یابند. هنر نظامی اغلب در آرمانی (ایدئالیزه) کردن چیزها، به مدد برخی خواص نهفته یا نادر آنها بروز می‌کند. این ارائة آرمانی بیش از همه و بهتر از هر چیز در توصیف رابطه و رفتار زن و مرد دیده می‌شود.

زنان در مقایسه با مردان، در نزد نظامی خود بسنده‌تر، اعتماد به نفس‌دارتر و کم‌توقع‌تر پرداخته‌ شده‌اند. آنها اغلب پشتوانة آرامش و پناه مردان‌اند. مردان، که پارة تن آنان بوده و در دامن آنان پرورش یافته‌اند، گویی پس از یک دورة دوری و بیگانگی (سال‌های نوجوانی) بار دیگر به سوی آنان روی می‌آورند، تا در بازجویی اصل خویش، راه و رسم انسانگی بیاموزند.

عشق لیلی، مجنون را شیفته و شیدا می‌کند و به حالت عرفانی اعتلاء می‌دهد، و به حکمت زندگی در دامن طبیعت، که مادر هرگونه هستی است، واقف می‌گرداند. عشق به شیرین، فرهاد را به کارهای شگفت‌انگیز و شهرت‌پاکبازی در عشق می‌رساند، و خسرو را از شاهزاده‌ای عشرت‌جو و تنوع‌طلب به همسری شایسته می‌رساند. فرهاد و خسرو هر دو میوگان کیمیای عشق‌اند: آن یکی تنها به قید وجود معشوق می‌تواند زندگی کند؛ این یکی قربانی خشونت عشق می‌گردد. و شیرین (زن) وقتی همزاد خود (مرد) را از دست می‌دهد، می‌میرد تا عشق را جاودان کند.

در توصیف رفتار عاطفی مرد و زن، نظامی اغلب به سلوک و رفتار مردان توجه انتقادی دارد. از همین رو نیز زمینه‌هایی را در روابط این دو به توصیف ادبی می‌گیرد، که این رابطه در اثر کوشش یکجانبه یا شتابزدگی مرد، گرفتار تنش می‌گردد و یا اینکه مرد در کوشش برای جلب توجه زن با شکست روبرو می‌شود. یکی از دلایلی، که در این رهگذر از سروده‌های شاعر مستفاد می‌شود، پافشاری مرد در رسیدن به مقصود است، بدون توجه به آنکه رأی زن در آ‌ن‌باره چیست. امر دیگری که ذکرش لازم می‌نماید این است، که نظامی سعادت و کامیابی در زندگانی زن و مرد را در پرتو رسمیت دادن به احساس عاطفة آن دو در ازدواج طرفین می‌بیند.

زن در داستان‌های هفت‌پیکر شخصیتی است وارسته، به دور از عقده و واقف به امکانات و وظیفة طبیعی و اجتماعی خود. زنان این اثر، متین و دارای استقلال نظری و عملی توصیف شده‌اند. زن از لابلای داستان‌های هفتگانه تکیه‌گاه و شریک زندگی زیبایی است، که مرد به او ناگزیر است و معنی زندگی خود را در روی آوردن به او می‌یابد. زن در نظر نظامی، نیمه‌ای از زندگانی فردی و اجتماعی است، که مرد را متوجة جمال و کمال زندگانی می‌کند؛ از این رو بر مرد است، که رفتار خود را با او برازنده کند، شخصیت او را به دیده گیرد و انتظار او را برآورد، تا بتواند به سعادت در زندگی نائل گردد.

گفتنی است، که نظامی بر نقش باروری زن، تأکید خاص ندارد. این بدان معنا تواند بود، که شاعر، زن را بیش از همه به عنوان نیمه‌ای در زندگانی فردی و اجتماعی برانداز می‌کند، که مظهر محبت، عاطفه و آرامش در زندگی است. زن از نظر زندگی همواره نقش مادر، خلاّق زندگی انسانی و تجسم جمال و کمال انسانی را داشته است. نظامی به سجیه‌های انسانی و اجتماعی زن توجه داشته، بی‌آنکه رسالت او را در تداوم نسل انسانی، انکار کرده باشد.

 

 

  انتشار : ۱۹ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 1102

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما