مدارای پیامبر اعظم (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان*
چکیده
پیامبر گرامی اسلام (ص) با مخالفان و دیگر اندیشان (مشرکان، منافقان و اهلکتاب) چگونه رفتار نمودهاند، با مدارا و ملایمت یا با نابردباری و خشونت؟ در این نوشتار نشان داده میشود پیامبر (ص) اصل اولیه برخورد خویش را با تمام مخالفان، بردباری و ملایمت قرار داده است. برقراری صلح و انعقاد پیماننامههای بسیار بین پیامبراعظم (ص) و مخالفان آن حضرت، دلیل تمایل شدید ایشان به مدارا و همزیستی مسالمتآمیز است. اما این اصل هرگز باعث نمیگردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینهتوز و توطئهگر، در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت کشف توطئه دشمن، پیمان شکنی، تجاوز آنها به مقر حکومت اسلامی و تهدید کیان اسلام، پیامبر (ص) نیز با قاطعیت و سختگیری تمام رفتار میکردند.
واژههای کلیدی: پیامبر اعظم (ص)، مخالفان، دیگر اندیشان، مشرکان، منافقان، اهلکتاب، مدارا، صلح، نابردباری، پیماننامه.
مقدمه
پیامبر اعظم (ص) دارای روحیه لطیف و قلب مهربان و رئوف بود؛ لذا اصل رحمت و محبت را مبنای دعوت خویش قرار داد. راز موفقیت آن حضرت در تسخیر و تألیف قلبها نیز همین محبت و ملایمت فوقالعاده ایشان است. پیامبر اعظم (ص) به شدت به مردم عشق میورزید و آنها را دوست میداشت و برای هدایت بشر تلاش و دلسوزی مینمود. این تلاش مهربانانه رسول خدا به نحوی بود که قرآن کریم میفرماید:
فلعلّک باخعٌ نفسک علی ءاثارهم إن لم یؤمنوا بهذالحدیث أسفاً؛شاید اگر به این سخن ایمان نیاوردند، خویشتن را به خاطر ایشان از اندوه هلاک بسازی.
اصل اولیه رفتار پیامبر اعظم (ص) این بود که با مخالفان همواره مدارا میکرد و با ملایمت آنها را به دین حق دعوت مینمود. این اصل و رفتار پیامبر (ص) با مخالفان، طبق فرمان خداوند و آیین نامهای است که میفرماید:
وان جنحوا للسلم فاجنح لهااگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.
البته باید توجه داشت که اصل مدارا و صلح و محبت پیامبر (ص)، هرگز باعث نمیگردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینهتوز و توطئهگرشان نیز با همین آییننامه و همواره و در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت تجاوز دشمن، کشف توطئه آنها، پیمان شکنی وکارهایی از این قبیل از طرف مخالفان، پیامبر (ص) نیز به شدت با آنان برخورد مینمود. پیامبر (ص) و اصحاب گرامی وی براساس فرموده قرآن کریم: «محمدٌ رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار» بر کفار سختگیر بودند. در سوره انفال نیز خداوند متعال به پیامبرش دستور میدهد:
«فشرّد بهم من خلفهم؛» کسانی را که با تو در جنگ هستند، تار و مار کن.
و خداوند پیامبر را ملزم میکند که هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نیت او بویی بردی و بیم خیانت داشتی، فوراً با اعلام قبلی، پیمان را لغو کن:
وأما تخافن من قوم خیانةً فأنبذ الیهم علی سواء؛ و اگر از گروهی بیم خیانت داشتی[مانند خودشان] پیمانشان را به سویشان بینداز [تا طرفین بدانند که] به طور یکسان پیمان شکستهاند.
اصول حاکم بر رفتار پیامبر در برخورد با دیگر اندیشان
مخالفان پیامبر (ص) به طور کلی به سه دسته تقسیم میشوند: مشرکان، منافقان و اهل کتاب. اکنون میکوشیم به مهمترین اصول حاکم بر رفتار پیامبر (ص) در برخورد با مخالفان و دیگر اندیشان، به نحو مبسوطتری بپردازیم.
1. مدارای پیامبر اعظم (ص) با کفار و مشرکان
پیامبر (ص) در برابر بت پرستان و مشرکان قریش، چه در آن زمان که در مکه و در آغاز بعثت بود و قدرت و حکومتی نداشت، چه آن هنگام که به مدینه آمده بود و مسلمین دارای قدرت و شوکتی شده بودند، با مدارا و مسالمتآمیز رفتار مینمود. در اینجا به برخی از این رفتارهای مسالمتآمیز و مدارای پیامبر (ص) با مشرکان اشاره میگردد:
1ـ1. دعای پیامبر (ص) برای مشرکان
پیامبر (ص) به جای اینکه برای دشمنان سرسخت و لجوجش نفرین و درخواست عذاب نماید، برای آنان دعا میفرمود. در آغاز بعثت که دعوت همگانی پیامبر (ص) تازه شروع شده بود، در هنگام مراسم حج، مشرکان برای بزرگداشت و تقدیس بتهای خود در مراسم شرکت کرده بودند. آنان چون پیامبر (ص) را دیدند که با عبارت «قولوا لا إله إلا اللّه تفلحوا؛ بگویید: خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید»؛ رسالت خود را به همگان ابلاغ میکند، آن حضرت را سنگ باران کردند، به نحوی که سرتا پای پیامبر (ص) هدف سنگهای مشرکان قرار گرفت و خون از بدن مبارکش جریان یافت. امیرالمؤمنین و حضرت خدیجهJ را از ماجرا آگاه کردند و آن دو بزرگوار در کنار بدن خون آلود پیامبر حاضر شدند و به مداوا پرداختند. در روایت آمده است: خداوند ـ جل و علا ـ فرشته یا فرشتگانی را نزد او فرستاد تا آنچه را خواهد، برآورده کند. فرشته به پیامبر (ص) عرض کرد: این کوهها که مکه را در میان گرفته است به فرمان من است، چنانچه بخواهی کوهها را به یکدیگر نزدیک کنم [تا اهل مکه را در میان خود بفشارند و از بین ببرند]. پیامبر (ص) نپذیرفت و فرمود:
إنمّا بعثت رحمةً، ربّ اهد امتی فإنهم لا یعلمون؛ همانا من برای رحمت مبعوث شدم (نه نقمت و عذاب)، بار خدایا، قوم مرا هدایت فرما که ناداناند.
2ـ1. صلح حدیبیه
صلح حدیبیه یکی از موارد اعجاب بر انگیز و در عین حال باشکوه رفتار مسالمتآمیز پیامبر (ص) را نشان میدهد که پس از مدتی آثار با عظمت آن به روشنی هویدا گردید. پیامبر اعظم (ص) در شوال ششم هجری تصمیم گرفت که برای انجام عمره راهی مکه شود. علت این تصمیم این بود که حضرت در خواب دید که وارد حرم شده، سرش را تراشیده و کلید حرم را در دست دارد. بدین سبب پیامبرگرامی اسلام (ص) اعلام کردند که مردم برای انجام عمره آماده شوند. مسلمانان نیز به سرعت مهیا گردیدند. حضرت دستور فرمودند که مسلمانان تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند و از حمل هر نوع سلاح اضافی خودداری نمایند، تا برای همه اعراب و به خصوص قریش ثابت شود که آنها تنها قصد انجام عمره دارند، نه جنگ.
پیامبر اعظم (ص) همراه مسلمانان در محدوده مکه فرود آمدند و پیامبر (ص) ابتدا عثمانبنعفان را نزد قریش فرستاد، تا آنان را خبر دهد که رسول خدا (ص) تـنـها به منظور زیارت خانه آمده است. قریش عثمان را در نزد خود نگه داشتند و بین مسلمانان شایعه شد که عثمان را به قتل رساندهاند. پیامبر (ص) گفت: از اینجا نمیرویم تا با قریش بجنگیم. سـپـس اصـحاب را برای بیعت فرا خواند و اصحاب تجدید بیعت نمودند. اما رسول خدا (ص) برای جنگ نیامده، بلکه برای عمره و زیارت خانه خدا آمده بود؛ لذا پیشنهاد عاقلانهای برای قریش مطرح کرد و فرمود: جنگ برای قریش تاکنون هیچ ثمرهای نداشته است و او میتواند با آنان قرارداد مدتداری ببندد که در آن مدت آنها از امنیت برخوردار باشند.
پس از مذاکرات و تبادل نظر، قریش سهیلبن عمرو را نزد رسول خدا (ص) فرستادند و به او گـفـتـند: نزد محمد برو و با وی قرارداد صلحی منعقد ساز، اما قرارداد صلح مشروط بر آن باشد که امـسـال بازگردد و از ورود به مکه صرف نظر کند، چه ما به خدا قسم هرگز تن نخواهیم داد که عرب بگوید: محمد به زور وارد مکه شد: «فوالله لایتحدث العرب انک دخلت علینا عنوة.»] سـهـیـلبـنعـمـرو، که از سوی قریش نزد رسول خدا (ص) آمده بود، پس از گفتوشنودی قـرارداد صـلـح را مـنعقد ساخت. در این هنگام عمر از جای برجست، ابتدا نزد ابوبکر و سپس نزد رسـول خدا (ص) رفـت و گـفـت: ای رسول خدا! مگر پیامبر خدا نیستی؟ فرمود: چرا. گفت: مگر ما مـسـلمان نیستیم؟ فرمود: چرا. گفت: مگر اینان مشرک نیستند؟ فرمود: چرا. گفت: پس چرا در راه دین خود تن به خواری دهیم؟ رسول خدا (ص) فرمود: من بنده خدا و پیامبر اویم، امر وی را مخالفت نخواهم کرد و او هم هرگز مرا وا نخواهد گذاشت.
متن صلحنامه
رسـول خدا (ص)، عـلیبنابیطالب(ع) را فراخواند و فرمود: بنویس: «بسم اللّه الرحمن الرحیم.» سـهـیـلبـنعـمـرو گـفت: این را نمیشناسم، بنویس: «بسمک اللهم.» پس از اصرار سهیل، به نوشتن «بسمک اللهم» که مورد توافق طرفین بود اکتفا شد. آن گاه رسول خدا گفت: بنویس: «هذا ما صالح علیه محمد رسول اللّه، سهیل بن عمرو.» سـهـیل بنعمرو گفت: اگر گواهی میدادم که پیامبر خدایی، با تو جنگ نمیکردم. نام خود و پـدرت را بنویس. در اینجا که صدای اعتراض اصحاب بلند شده بود، پیامبر اعظم (ص) آنها را ساکت نمودند و جمله «محمد بنعبدالله» را در قرارداد نوشتند. سپس رسول خدا (ص) فرمود: بنویس: این چیزی است که محمد بنعبداللّه با سهیل بن عمرو بـر آن قرار صلح منعقد ساخت. و توافق کردند که:
1. ده سال جنگ در میان مردم موقوف باشد و مردم در ایـن ده سـال در امـان باشند و دست از یکدیگر بدارند و به سرقت وخیانت نپردازند؛
2. هرکس از اصحاب محمد برای حج یا عـمره یا تجارت به مکه رود، جان ومالش در امان باشد و هر کس از قریش در رفتن به مصر یا شام از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان باشد؛
3. هر کس از قریش بدون اذن ولی خود نزد مـحـمـد بـرود، او را بـه ایـشـان بـازگرداند، و هرکس از همراهان محمد نزد قریش رود، او را بدو بازنگردانند؛
4. هر طایفه و قبیلهای میتوانند با محمد و یا با قریش همپیمان باشند؛
5. محمد(ص) و اصحابش آن سال به مدینه بازگردند، سال آینده میتوانند برای سه روز در مکه بمانند و جز سلاح مسافر یعنی شمشیر غلاف شده، سلاح دیگری همراه نداشته باشند.
از روی این متن دو نسخه نوشته شد و طرفین هرکدام یک نسخه برداشتند. علیبنابیطالب(ع) نویسنده صلحنامه بود و مردانی از مسلمین و مشرکین بر آن گواه شدند.
صلح حدیبیه یکی از مهمترین عوامل موفقیت و گسترش اسلام بود؛ زیرا اولاً با این صلح بود که مکه و طائفه قدرتمند و ذینفوذ قریش موجودیت سیاسی اسلام را پذیرفت. ثانیاً با فرصتی که در نتیجه صلح ده ساله پیش آمد و جنگ در این مدت متوقف گردید و مسلمانان از تعدی قریش و مکیان در امان ماندند، به وضعیت حکومت تازه تأسیس مدینه سر و سامان دادند و به تقویت وگسترش آن پرداختند.
پس از اینکه پیامبراعظم (ص) با درایت کامل بر اساس عهدنامه حدیبیه تجاوزات قریش را متوقف ساخت، دعوت اسلام را در داخل و خارج از مرزهای حجاز گسترش داد و قبائل، گروهها و شاهان بزرگ را دعوت به اسلام نمود و آنها را تحت تأثیر قرارداد. صلح حدیبیه در واقع زمینه ساز فتح مکه وتسلط بر سرزمین حجاز بود. چنان که از جابر نقل شده است: «ما فتح مکه را جز روز حدیبیه نمیبینیم.»[ استفاده ممتازی که پیامبر اعظم (ص) از صلح حدیبیه و از این فرصت استثنایی کرد، ارتباط با قبائل مختلف و دعوت آنان به اسلام بود. این ارتباطات و دعوتها به نحوی مؤثر بود که پس از گذشت مدتی از صلح، اسلام چنان رشد یافت که نزدیک بود بر مکه مستولی شود. در نتیجه این صلح مشرکان و مسلمانان در هم آمیختند و اسلام در دلهای مشرکان نفوذ کرد و عده بیشماری بر تعداد مسلمانان افزوده گردید. در اهمیت و تأثیر این صلح همین بس که پیامبر اعظم (ص) در حدیبیه با هزار وچهار صد نفر به مکه آمد؛ اما بعد از مدتی کوتاه، در فتح مکه با ده هزار نفر وارد مکه شد.
این مطلب نشانه این است که اسلام دین شمشیر و جنگ نیست. اسلام دینی است که هرکسی کمترین شعوری داشته باشد و ذهن او از تعصب و قلبش از حسادت خالی باشد، اگر اسلام به او عرضه گردد، به آسانی آن را میپذیرد. واقدی نیز معتقد است:
جنگ مانعی میان مردم و سخن گفتن بین آنها بود. زمانی که جنگ به صلح تبدیل شد، هرکس کمترین شعوری داشت و درباره اسلام چیزی میشنید، مسلمان میشد، تا جایی که برخی از سران شرک همچون خالدبنولید و عمروبنعاص نیز مسلمان شدند.
3. نمونههای دیگر از مدارای پیامبر (ص)
1ـ3. عفو عمومی مکه و سران کفر
یکی از مهربانانهترین و بزرگمنشانهترین برخوردهای پیامبر اعظم (ص)، اعلان عفو عمومی مکه و بخشش و مدارا با سران کفر و شرک و دشمنان دیرین خود، پس از فتح مکه بود. گروههای متعصب ولجوجی که جنگهای خونین علیه پیامبر (ص) به راه انداخته و اصحاب و یاران آن حضرت را به شهادت رسانده بودند، با فتح مکه و تسلط پیامبر (ص) بر آنها سکوت وحشتآفرینی بر آنها حکمفرما بود و نفسهایشان در سینه حبس شده بود و افکار مختلفی به ذهنشان خطور میکرد. آنان با یادآوری ظلمهایی که بر رسول خدا روا داشته بودند، مجازات سنگینی را انتظار میکشیدند. در چنین وضعیتی پیامبر اعظم (ص) سکوت آنان را شکست و چنین فرمود: «ماذا تقولون؟ وماذا تظنون؟...» مردم بهتزده و نگران، باصدای لرزان گفتند: ما چیزی جز نیکی و خوبی درباره تو نمیاندیشیم... . پیامبر (ص) نیز با خطاب به آنان فرمودند: من نیز همان جملهای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت، امروز به شما میگویم:
لاتثریب علیکم الیوم یغفرالله لکم وهو ارحم الراحمین امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را میآمرزد و او ارحم الراحمین است.
پیامبر مهر و رحمت با این جملات امیدوار کننده، پیام عفو عمومی خود را اعلان نمود و چنین ادامه داد:
شما مردم هموطنان بسیار نامناسبی بودید. رسالت مرا انکار کردید، مرا از خانهام بیرون راندید و در دورترین نقطه که پناهنده شده بودم، با من به نبرد برخاستید؛ ولی من با این جرائم همه شما را میبخشایم و بند بندگی را از پای شما باز میکنم و اعلان مینمایم که: «اذهبوا فانتم الطّلقاء... .
در آن روز جز موارد اندکی که بر میشماریم، همه مورد عفو و بخشش پیامبر اعظم (ص) قرار گرفتند. حتی کسانی که جرم مرتکب شده بودند، همانند وحشی، قاتل حمزه سید الشهدا، نیز بخشوده شدند. شعار پیامبر (ص) این بود:
الاسلام یجبّ ما قبله کسی که اسلام را پذیرفت، از گذشتهاش چشمپوشی میشود.
آن حضرت تنها خون چند نفر را هدر اعلان نمود و فرمود که در هر کجا آنها را دیدند بکشند. این عده عبارت بودند از: عـبـداللّهبـنسـعـدبـنابـیسـرح، عبداللّهبن خطل. حـویرثبن نقیذ، عکرمةبنابیجهل، هـبـاربـن اسـود، مقیسبن صبابه، وحـشـی، هند، فرتنی و قرینه و ساره. علاوه بر اینان، کسانی نیز گریختند و یا پنهان شدند که بیشترشان امان یافتند و مسلمان شدند.
در فتح مکه، امهانـی، خواهر امام علی(ع)، دو نفر ازخویشان شوهرش بنامهای حـارثبـن هـشـام و زهـیـربـن ابـی امـیـه را که گـریـخـتـه و بـه خـانـهاش پناه آورده بودند، پناه داد. علیبن ابیطالب(ع) به خانه وی رفت و گفت: به خدا قسم که اینان را میکشم؛ اما امهانی در خـانـه را بـسـت و مانع از کشتن آنها شد. سپس نزد رسول خدا (ص) رفت، جریان را به اطلاع آن حضرت رساند و از آن دو امان خواست. رسول خدا (ص) نیز در خواست امهانی را پذیرفت و فرمود: «ما هم به هر کسی که تو پناه دادهای، پناه دادیم و هر کس را امان دادهای در امان است.»
رسول خدا (ص) پس از انجام فتح مکه و آرامش مردم، به مسجدالحرام رفتند و سوار بر شتر هفت بار طواف کردند و با چوب دستی خود حجرالاسود را استلام فرمودند و به هر یک از 360 بت که در پیرامون کعبه نصب شده بود، میرسیدند، با همان چوب اشاره میکردند تا به زمین میافتاد.
بـلال بـه دسـتـور رسـول خدا (ص) در کـعبه و یا در بالای بام کعبه اذان گفت و مشرکان مکه که هنوز در تردید بودند، هرکدام سخنی بر زبان راندند. عتاب گفت : خدا پدرم را گرامی داشت که مرد وزنده نماند تا این صدا را بـشـنـود و نـاراحت شود حارثبنهشام گفت: به خدا قسم، اگر حقانیت او بر من مسلم شده بود به او ایـمـان میآوردم. ابـوسـفـیـان گـفـت: من چیزی نمیگویم، چه اگر سخنی بگویم هـمـیـن سـنـگریـزهها او را خـبـر خـواهند داد. پس رسول خدا (ص) بر ایشان گذشت و فرمود: از آنـچـه گـفـتـیـد خـبـر یـافـتـم، و سـپـس گفتار آنان را باز گفت. حارث و عتاب گـفـتند: شهادت میدهیم که تو پیامبر خدایی، چون کسی با ما نبود که تو را بدانچه گفته بودیم خبر دهد.
فتح مکه موجب گردید که رشد تصاعدی اسلام آغاز گردد. تا آن روز قبائل جزیرةالعرب به نحوی منتظر بودند که کار پیامبر (ص) با مکه به کجا میانجامد و چنین تصور میکردند که اگر محمد(ص) بر مکه پیروز شود، یقیناً راستگوست. وقتی پیامبر اعظم (ص) از ذیالجوشن ضبابی خواست که اسلام بیاورد، گفت وقتی اسلام را خواهد پذیرفت که او بر کعبه پیروز شود. بدین طریق هنگامی که خبر فتح مکه در اطراف منتشر شد، همه قبائل اقدام به پذیرش اسلام کردند.
2ـ3. ابوسفیان
این دشمن دیرینه و قسمخورده اسلام و پیامبر اعظم (ص) که علیه رسول خدا جنگهایی همچون بدر کبری، سویق، احد، حمراءالاسد، بدر الموعد و خندق را فرماندهی و ساماندهی کرده و نیز در فتح مکه در دل مردم ترس و رعب ایجاد کرده بود، پس از مخالفتهای مداوم ناکام مانده بود، سر انجام در فتح مکه که پایان خط مبارزات ابوسفیان بود و راه چارهای نمانده بود، ناگزیر با خواندن أشهد أن لا اله الا الله ایمان آورد. پیامبر (ص) نیز او را بدون یادآوری گذشته سیاهش، محترم شمرد، به او مقامی داد و جملات تاریخی خود را چنین بیان نمود:
ابوسفیان میتواند به مردم اطمینان دهد که هرکس به محیط مسجدالحرام پناهنده شود، و یا سلاح به زمین بگذارد و بیطرفی خود را اعلام کند، و یا در خانهاش را ببندد، ویا به خانه ابوسفیان پناه ببرد، ویا به خانه حکیم بن حزام برود، از تعرض ارتش اسلام مصون خواهد ماند.
رسول خدا (ص) در هنگام تقسیم غنائم جنگی غزوه طائف، به ابوسفیان و پسرش معاویه هریک صد شتر داد، به خاطر اینکه دلهای آنان را به اسلام مهربان سازد.
3ـ3. عکرمة بن ابی جهل
او آتش افروز جنگهای پس از بدر است که پیغمبر در فتح مکه خون او را هدر اعلان کرده بود. اما به درخواست همسرش، پیامبر او را بخشید.
4ـ3. صفوان بن امیه
او علاوه بر جنگهای خونین علیه اسلام و پیامبر اکرم (ص)، مسلمانی را به خاطر انتقام خون پدرش امیه که در جنگ بدر کشته شده بود، در مکه جلو دیدگان مردم به دار آویخته بود. لذا پیامبر اعظم (ص) خون او را هدر اعلان نموده بود. وی از ترس مجازات تصمیم گرفته بود که از طریق دریا از حجاز خارج شود. کسی او را نزد پیامبر (ص) شفاعت کرد. آن حضرت با کمال مدارا و مهربانی بزرگترین جانی زمان را مورد عفو قرار داد و عمامه خود را که با آن وارد مکه شده بود به عنوان نشانه امان به وی داد. صفوان پس از این امان وارد مکه شد. پیامبر (ص) باکمال بزرگواری و آزادمنشی به وی گفت: جان و مال تو محترم است؛ ولی خوب است که مسلمان شوی. او دوماه مهلت خواست که در باره اسلام به فکر و بررسی بپردازد؛ رسول خدا فرمود، به جای دو ماه چهار ماه به تو مهلت میدهم تا با بصیرت کامل دین اسلام اختیار کنی. صفوان قبل از چهار ماه به دین اسلام شرفیاب گردید.
5ـ3. عمیر بن وهب
او از قبیله «بنی جمع» و شیطان صفت بود و به بهانه آزادی پسرش که در جنگ بدر اسیر شده بود، با شمشیری زهرآلود قصد جان پیامبر (ص) داشت. پیامبر (ص) به علم غیب قصد او را آشکار ساخت و او در دم اسلام آورد.
6ـ3. وحشی
او غلام هنده است که در جنگ «احد»، حمزه، عموی پیامبر را به شهادت رساند و پیامبر حکم قتل او را صادر کرد. او پس از فتح مکه به طائف گریخت؛ اما پس از مدتی، در وفد ثقیف، ناگهان بر پیغمبر وارد شد و شهادتین گفت و پیغمبر او را بخشید، اما فرمود: به جایی برو که دیگر تو را نبینم. او مسلمان شد و در جنگهای ردّه، مسیلمه کذاب را کشت.
7ـ3. هبار بن اسود
او کسی بود که شتر زینب، دختر پیغمبر، را رم داد و زینب از میان هودج به زمین افتاد و طفل خود را سقط کرد و خود نیز به واسطه همان مرض از دنیا رفت. پیغمبر در فتح مکه خون او را هدر اعلان کرده بود، ولی پس از مدتی بر پیغمبر وارد شد و گفت: «... می خواستم به عجمها پناه ببرم، ولی فضل و بخشش تو را به یاد آوردم... .» او تقاضای بخشش کرد و پیغمبر او را عفو نمود.
8ـ3. قیس بن ربیع
او که از سهم خود در عطایا ناراضی بود و پیغمبر را هجو نمود. اما خود به مدینه آمد و در ضمن اشعاری پوزش خواست و مورد عفو پیامبر قرار گرفت.
2. مدارا و رأفت پیامبراعظم (ص) با منافقان
بیشترین نمونههای تحمل و مدارای پیامبر (ص) با منافقان مدینه نقل شده است. اکنون به برخی از این رفتارهای مهربانانه پیامبر اعظم (ص) به عنوان نمونه اشاره میگردد:
1ـ2. مدارا با عبداللهبنابی
یکی از موارد برخورد محبت آمیز و مدارای پیامبر (ص) با عبداللّه بن ابی، رئیس منافقان مدینه بود که علی رغم اقدامات و خیانتهایش در مراحل گوناگون، پیامبر (ص) علیه او اقدامینکرد.
قرآن کریم با اشاره به جریان غزوه بنی المصطلق از زبان عبداللّه بن ابی، میفرماید: «لئن رجعنا إلی المدینة لیخرجن الأعز منها الأذل»؛کنایه از اینکه پس از برگشت به مدینه، مهاجرین یا پیامبر (ص) را از آنجا بیرون می کند. این خبر به پیامبر (ص)رسید و اصحاب خواستار برخورد شدید با او شدند، تا جایی که مسئله قتل او شایع گردید. پسرش از پیامبر (ص) خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حکم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بکشد و به خاطر منافقی دستش به خون مسلمانی آغشته شود. اما رسولخدا (ص) در پاسخ او فرمود: چنین حکمی مطرح نیست.و اضافه نمود: «تا هنگامی که زنده است، مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار می کنیم.»به قول ابن هشام، همین رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد.
عبداللهابنابی با تمام سرسختیها و مخالفتهایی که با پیامبر (ص)نمود، اما بعد از اینکه در بستر بیماری و مرگ قرار گرفت، آن حضرت با کمال محبت، بردباری و مهربانی به عیادت او آمد. حضرت به او فرمود: چندان که تو را از مخالفت با اسلام و رابطه با یهودیان معاند منع کردم، نپذیرفتی. آیا وقت آن نرسیده که دست از عقاید سخیف و باطل خود برداری و مؤمن و پاکیزه رهسپار آخرت گردی؟ او در جواب آن حضرت گفت: اکنون وقت سرزنش و ملامت من نیست، من در ورطه مرگ و هلاکت قرار دارم. و از پیامبر (ص)خواست که در تشییع جنازهاش حاضر شود و پیراهنش را به او عطا کند که با آن دفن گردد. آن حضرت با کمال بزرگواری و کرامت پیراهن زیرین تن خویش را به او مرحمت فرمود و بعد از مرگش به فرزندش تسلیت گفت، برجنازهاش حاضر شد و نماز خواند. حضرت در جواب اعتراض اصحاب فرمود که پیراهن و نمازش برای او سودی ندارد.
این است نمونهای از برخوردهای بزرگوارانه و مدارای پیامبر (ص) با مخالف لجوج و عنودش که عمری را در مخالفت و دشمنی با آن حضرت سرکرده بود.
برخی دیگر از عملکردهای مسالمتآمیز و مدارای پیامبر (ص)با جماعتی از منافقان که آن حضرت را آزار و اذیت می کردند و آیات قرآن در بیان ماهیت آنان نازل شدند، عبارتاند از:
2ـ2. مدارا با نبتل بن الحرث
او کسی است که درباره پیامبر (ص)گفت: «انما محمد اذن...»،که آیه قرآن درباره او نازل شد:
ومنهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم؛
و از بین شما کسانی هستند که پیامبر (ص) را مورد آزار و اذیت قرار میدهند و میگویند: او گوش است. بگو: گوش خوبی برای شماست.
پیامبر اعظم (ص)درباره او فرمود:
من احب أنینظر الیالشیطان فلینظر الی نبتلبنالحرث؛ اگر کسی میخواهد به شیطان نگاه کند، باید به نبتلبنحرث بنگرد.
اما با وجود این، پیامبر (ص) در عمل با او مدارا مینمود و دستوری از آن حضرت در مقابله با او صادر نشد.
3ـ2. مدارا با ودیعة بن ثابت
او از بنیان گذاران «مسجد ضرار» بود؛ همو که گفته بود: «انما کنا نخوض و نلعب؛ ما همواره فقط شوخی و بازی میکردیم.»
و آیه در حق او نازل شد:
ولئن سألتهم لیقولنّ إنّما کنّا نخوض ونلعب قل أباللّه وآیاته ورسوله کنتم تستهزؤون؛ و اگر از ایشان بپرسی، مسلماً خواهند گفت: ما همواره فقط شوخی و بازی میکردیم. بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند میکردید.
درباره او نیز هیچ گونه برخورد و ناملایمتی از پیامبر (ص) نقل نشده است.
4ـ2. مدارا با مربع
او منافقی بود که در هنگام عبور سپاهیان اسلام از مزرعهاش در جنگ احد، به پیامبر اعظم (ص) جسارت نمود. یاران و اصحاب رسول خدا (ص) میخواستند وی را بکشند؛ ولی آن حضرت با کمال لطف و مدارا از وی در گذشت و فرمود: «با این مرد لجوج کوردل کاری نداشته باشید.»
5ـ2. مدارا با اوس بن قیطنی
در جنگ خندق مسلمانان از هر طرف محاصره شده و در شرایط بسیار بحرانی و سختی قرارداشتند، به گفته قرآن کریم:
إذجاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم و إذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر؛ هنگامی که از بالا و پایین شما آمدند، چشمها از وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود.
در چنین شرایطی سخت و جانکاه، وی حرفهای مأیوسانه و ناامید کننده میزد و به ایجاد اختلاف، تفرقه و تزلزل در بین مسلمانان میپرداخت. او برای فرار از جنگ به پیامبر (ص) گفته بود: «انّ بیوتنا عورةٌ فاذن لنا فلنرجع الیها؛ ای رسول خدا! خانههای ما در خطر دشمن است، ما را اذن ده تا به خانههای خود که در بیرون مدینه است، بازگردیم.»
و این آیه در حق او نازل شد:
یقولون إنّ بیوتنا عورةٌ و ما هی بعورة إن یریدون إلّا فرارا؛میگویند که خانههای ما در خطر دشمن است، این طور نیست، آنها جز فرار از جهاد، انگیزهای دیگری ندارند.
اما پیامبر اعظم (ص) با این منافق خیره سر و تفرقهانداز، هیچگونه برخورد سختی نداشت.
6ـ2. مدارا با مـعتب بن قشیر
وی یکی از کسانی بود که در جنگ احزاب به شدت پیامبر (ص) را تحت فشار قرار میداد. او میگفت: «محمد ما را نوید میداد که گنجهای خسرو و قـیصر را به دست میآوریم، اما امروز جرأت نمیکنیم که برای قضای حاجت بیرون رویم.»
پیامبر اعظم (ص) در برابر این اتهام، تفرقه و تزلزل روحیه مسلمانان از طرف منافقان، در شرایط سخت و حساس، مدارا مینمود و با آنان برخورد نمیکرد.
7ـ2. باز هم مدارا
بشیربن ابیرق (سارق الدّرعین)، ضحّاک بن ثابت (متهم به نفاق و دوستی یهود)، جلاس بن سوید بن صامت (پیش از توبه)، معتب بن بشیر و رافع بن زید، از کسانی هستند که به سبب نفاق و گمراهی آنها، آیه نازل شد:
ألم تر إلی الّذین یزعمون أنّهم آمنوا بما أنزل إلیک و ما أنزل من قبلک یریدون أن یتحاکموا إلی الطّاغوت و قد أمروا أن یکفروا به و یرید الشّیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیدا؛ آیا ندیدهای کسانی را که میپندارند، به آنچه به سوی تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده، ایمان آوردهاند؛ [با این همه] میخواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند، [ولی] شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دوری در اندازد.
پیامبر اعظم (ص) با آنکه آنان را میشناختند، از عملکردشان نیز آگاه بودند؛ اما با آنها برخورد سختی نمیکردند، بلکه با مدارا و لطف در حقشان بر خورد مینمودند.
3. مدارای پیامبراعظم (ص) با اهل کتاب
پیامبر اکرم (ص) در برخورد با اهل کتاب، که معمولاً این مواجهه پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه صورت گرفت، نیز بسیار کوشید که براساس اصل مدارا و رحمت رفتار نماید و با گفت وگو و عهد و پیمان برای زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر بکوشد. خداوند به پیامبر دستور میدهد که یهود و نصارا را در مسائلی که مورد توافق هر دو دسته و نیز اسلام است، به و حدت و همکاری دعوت کند: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم».
با اینکه مقر حکومت اسلامی و اقتدار مسلمانان در مدینه بود و آن حضرت توانایی این را داشت که با اهل کتاب به شدت برخورد کند و آنان را مجبور به تبعیت از دین اسلام نماید؛ اما هیچگاه پیامبر اسلام (ص) اهل کتاب را مجبور به پذیرش دین اسلام ننمود. آن حضرت با مسیحیان لطف و ملایمت میکرد و آنان را در گزینش و پیروی کردن دین اسلام و مسیحیت کاملاً آزاد گذاشته بود. با یهودیان نیز چنین رفتار نموده و در آغاز با آنان معاهده و پیمان بسته و آنها را در پیروی کردن دینشان آزاد گذاشته بود. در ذیل به مواردی از برخوردهای مسالمتآمیز و رفتار مهربانانه پیامبر اعظم (ص) با اهل کتاب اشاره میگردد.
برخورد مسالمتآمیز پیامبر (ص) بامسیحیان
از نظر قرآن کریم اهل کتاب را نمیتوان با یک نگاه واحد مورد ارزیابی قرار داد. مسیحیان را که اهل تلاوت کتاب الهی، سجده کننده و مؤمن به خدا و روز قیامت و متمایل به اسلام بودند، با یهودیان متعصب، لجوج و فتنه انگیز و پیمان شکن که همواره با پیامبر اسلام (ص) از سر عناد و لجاجت رفتار مینمودند و در پی فتنهجویی و از بین بردن اساس دین اسلام بودند، نمیتوان یکی پنداشت. خداوند متعال در آیه شریفه میفرماید:
اهل کتاب همه یکسان نیستند، گروهی به طاعت خدا ایستادهاند و آیات خدا را دردل شب تلاوت میکنند و سجده به جای میآورند و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و در کارهای نیک شتاب میورزند و از جمله صالحاناند.
گفتهاند آیه مذبور درباره مسیحیانی است که متمایل به پذیرش اسلام بودهاند. تفاوت یهودیان و مسیحیان را خداوند متعال در آیه دیگر به صورت روشنتر بیان مینماید و یهودیان را دشمنترین مردم به مؤمنان معرفی میکند، در حالی که نصرانیان را نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنان میداند.
بر این اساس رفتار پیامبر (ص) نیز با این دو گروه متفاوت است. رفتار آن حضرت با مسیحیان آرام و با مداراست. پیامبر (ص) ابتدا موضع و دیدگاه خود را در مورد دین مسیحیت بیان میکند، به تفصیل درباره تولد حضرت مریم، کفالت وی توسط حضرت زکریا و نیز تولد حضرت عیسی(ع) سخن میگوید، اصولی درباره حضرت عیسی و همچنین تورات و انجیل به دست میدهد و دین خود را ادامه راه آنان میداند؛ اما مسیحیان ظاهراً این دیدگاهها را نمیپذیرند و به محاجه میپردازند. به دنبال مجادله مسیحیان، خداوند متعال توسط قرآن کریم به پیامبر اسلام (ص) اطمینان میدهد که آنچه درباره حضرت عیسی(ع) گفته است حق و از جانب پروردگار است و نباید در این باره گفتار مسیحیان او را به شک و تردید اندازد:
الحقّ من ربّک فلاتکن من الممترین[آنچه در باره حضرت عیسی گفته شد] حق از جانب پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان مباش.
مسیحیانی که دیدگاه پیامبر اسلام (ص) را درباره حضرت عیسی(ع) قبول ندارند، آیا آن اندازه به حقانیت گفتار و عقایدشان پایبند هستند که تن به مباهله بدهند؟ خداوند میفرماید:
پس هرکه در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید حاضر آوریم، ما پسرانمان و شما پسرانتان و ما زنانمان و شما زنانتان، ما نفس خود را و شما نفس خودتان را، آن گاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان بفرستیم.
مسیحیان نجران در پی نامه و دعوت پیامبر اعظم (ص) شورایی تشکیل دادند و هیأتی را به نمایندگی در مدینه اعزام کردند، تا از نزدیک با پیامبر (ص) تماس بگیرند و ادله حقانیت و دلائل نبوت وی را بشنوند و مورد ارزیابی قرار دهند. هیأت مزبور متشکل از شصت نفر بود که در بین آنان سه نفر پیشوای مذهبی نیز قرار داشت. هیأت نمایندگی مسیحیان نجران در مدینه با پیامبر (ص) وارد مذاکره شدند و درباره آیین توحید، پرستش خدای یگانه و حضرت عیسی(ع) بحث کردند. مسیحیان حضرت عیسی را به خاطر اینکه پدر آدمی نداشت، خدا میدانستند، در حالی که پیامبر اسلام (ص) این سخن را رد کرد و با تلاوت آیه قرآن در این زمینه: «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب»، فرمود وضع حضرت عیسی از این نظر دقیقاً شبیه حضرت آدم است که بدون پدر از خاک آفریده شد اگر نداشتن پدر دلیل بر خدایی اوست، پس حضرت آدم از این لحاظ از او شایستهتر است، زیرا وی نه پدر داشت و نه مادر. مسیحیان این استدلال پیامبر (ص) را نپذیرفتند. سرانجام پیامبر (ص) به امر خداوند متعال و نزول آیه مباهله، به هیأت نمایندگی نجران فرمود: اگر قانع نمیشوید، راه این است که با همدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفریستیم و از خداوند نیز بخواهیم که دروغگو را هلاک و نابود سازد.
هیأت مسیحیان نیز این پیشنهاد رسول خدا (ص) را قبول نمودند. روز موعود، رسول خدا (ص) همراه علی(ع)، فاطمه زهراJ و فرزندانشان حسن و حسین در مباهله حاضر شدند؛ اما وقتی مسیحیان معنویت این خاندان را دیدند، لرزه بر اندامشان افتاد. اسقف نجران گفت: من چهرههایی را میبینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جا بکند، فوراً کنده میشود؛ بنابراین، هرگز صحیح نیست که ما با آنها مباهله کنیم، زیرا بعید نیست که عذاب دامن ما را بگیرد، همه ما نابود شویم و روی زمین یک مسیحی باقی نماند. لذا مسیحیان ترک مباهله را صلاح دیدند و صلح و جزیه را قبول نمودند.
هیأت نمایندگی مسیحیان با پیامبر اعظم (ص) چنین صلح کردند که مقدار مالیات از طرف آنان به عنوان جزیه در اختیار مسلمانان قرار داده شود و در مقابل امنیت منطقه نجران از طرف پیامبر (ص) تضمین و تأمین گردد. متن صلحنامه را بلاذری نقل کرده است. مسیحیان که برخلاف یهودیان اهل شر و فتنه انگیزی نبودند، از روح دادگری و اصول انسانی صلحنامه پیامبر اعظم (ص) بهرههای فراوان بردند.
برخورد مسالمتآمیز پیامبر (ص) با یهود
پیامبر اکرم 6 برخوردهای گوناگونی با یهودیان داشت که از این میان، تنها جنگهای آن حضرت با بنی قینقاع، بنی نضیر، بنیقریظه و خیبر شهرت یافته است. لیکن درباره برخوردهای مسالمت آمیز رسول خدا (ص) با یهودیان کمتر سخن به میان آمده است. بنابراین شایسته است که برخوردهای مسالمتآمیز آن حضرت با یهود نیز مورد توجه و بررسی قرار بگیرد. برخی از مهمترین برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر (ص) با یهود، عبارتاند از:
پیمان با یهود
مورخان در مورد پیمانهای پیامبر (ص) با یهود اشاره کرده اند، اما به متن آنها چندان توجهی نشده است؛ مثلاً هنگام گزارش جنگهای آن حضرت با سه گروه یهود می گویند: پیامبر با آنان پیمانی داشت که نادیده گرفتند؛ ولی مواد این پیمان را بیان نکرده اند. تنها دو مورد از این قراردادها به طور کامل ثبت شده که یکی مربوط به همه گروههای مدینه است و به پیمان عمومی و موادعه یهود معروف شده و دیگری مخصوص سه طایفه بنی نضیر و بنی قریظه و بنی قینقاع است.
1. پیمان عمومی
در قراردادی که پیامبر (ص) میان مهاجرین و انصار منعقد نمود، از یهود هم فراوان یاد شده است. تنها ابن هشام متن این قرار داد را از ابن اسحاق روایت کرده و ابوعبید ـ معاصر ابنهشام ـ هم در کتاب الاموال آن را آورده استو از آن به بعد برخی از تاریخنگاران آن را یادآوری نمودهاند؛ اما متأسفانه مورخانی همچون ابن سعد، ابن خیاط، بلاذری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشاره ای به آن نکرده اند. متن این پیمان، طولانی است. در اینجا به بخشهایی از آن که مورد نظر است توجه می کنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ای است از محمد پیامبر (ص) بین مسلمانان قریش و یثرب و کسانی که به ایشان ملحق شوند ... هر یهودی از ما پیروی کند یاری می شود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمی شود و دشمنش یاری نمی گردد... یهود هنگام جنگ همراه مسلمانان هزینه جنگی را می پردازند.
یهود بنی عوف و بندگانشان با مسلمانان در حکم یک ملت اند. یهودیان دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را، اما هر که ستم کند، خود و خانواده اش را به هلاکت خواهد انداخت. برای یهودیان بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم، بنی اوس، بنی ثعلبه، جفنه بنی ثعلبه و بنی شطیبه همان حقوق بنی عوف ثابت است. نزدیکان ایشان هم از این مزایا برخوردارند. کسی بدون اجازه محمد(ص) از این مجموعه بیرون نمی رود. از قصاص جراحتی کوچک هم گذشت نخواهد شد. هر که دیگری را ترور کند، خود و خانواده اش را در معرض ترور قرار داده مگر اینکه به او ستم شده باشد. یهودیان و مسلمانان هزینه جنگ را به سهم خود می پردازند... قریش و دوستانشان پناه داده نمی شوند. اگر کسی به مدینه حمله کرد همه دفاع خواهند کرد. یهود اوس و موالی شان نیز از این حقوق برخوردارند.
مهمترین عناوین و مضامینی که در این پیمان عمومی به آنها اشاره شده است، عبارتاند از:
ـ یهودیانی که از مسلمانان پیروی کنند و مسلمان شوند، برای آنان حق مساوات و برابری در زندگی است، آنان در برابر دشمنانشان کمک و یاری خواهد گردید. یعنی هیچگونه الزامی در پیروی کردن از دین اسلام نیست.
ـ چون یهود در برابر دشمنانشان یاری میشود و به اصطلاح نوع معاهدهای نظامی بین آنها و مسلمانان برقرار است، در صورتیکه مسلمانان در حال جنگ باشند، آنان نیز باید سهم جنگی خود را بپردازند.
ـ یهود بنی عوف با مسلمانان یک امت را تشکیل میدهند (ان یهود بنی عوف امة معالمؤمنین).
ـ یهود و مسلمانان دین خودشان را خواهند داشت. موالی و همپیمانانشان مانند خود آنها در این پیمان شریک خواهند بود، مگر اینکه از پیمان خارج شوند.
ـ طوایف دیگر یهودی، مانند یهود بنی ثعلبه، بنی نجار، بنی حارث، بنی ساعده، بنی جشم و بنی شطیبه، مانند یهود بنی عوف هستند؛ یعنی با مسلمانان یک امت را تشکیل میدهند، در پیروی از دینشان آزادند و هم پیمانانشان نیز میتوانند از امتیازات این پیمان برخوردار باشند.
ـ مشاوران و صاحبان اسرار یهود، مانند خود آنان داخل این پیمان هستند. (ان بطانة یهود کأنفسهم).
ـ هیچ یک از یهودیان بدون اذن پیامبر (ص) حق خارج شدن از این پیمان را ندارند.
ـ به شکایات به صورت دقیق رسیدگی میشود و حتی از یک جراحت ساده هم نمیتوان گذشت.
ـ هرکس (چه یهودی و چه مسلمان) دست به ترور بزند، خود و خانوادهاش را در معرض خطر ترور قرارداده است، مگر آنکه به او ظلمی شده باشد.
ـ نفقات و هزینههای یهود به عهده خودشان و هزینههای مسلمانان به دوش خودشان است.
ـ بین یهود و مسلمانان در برابر کسی که از این پیمان خود را کنار کشد و یا با طرف دیگر مخالفت کند و به جنگ برخیزد، حق کمک رسانی به یکدیگر است.
ـ بین مسلمانان و یهودیان باید اصل اعتماد، خیرخواهی و نصیحت حکومت کند، نه گناه و لغزش. کسی در اثر گناه همپیمانش گنهکار شناخته نمیشود (اصل شخصی بودن جرائم).
ـ با مظلوم (چه مسلمان و چه یهودی) همکاری و مساعدت میگردد ( و ان النصر للمظلوم).
ـ شهر مدینه برای طرفین این پیمان نامه( یعنی ساکنین آن)، دارای احترام است.
ـ همسایه مانند خود انسان است، نباید به او ضرری زد و او را از خیری محروم کرد.
ـ همسر کافر پناه داده نمیشود، مگر به اجازه اهل او( شوهر و خانواده اش).
ـ اگر اختلاف و حادثهای بین مسلمانان و یهودیان به وجود آید، مرجع حل اختلاف بین طرفین این پیمان، خدا و رسول اوست. یعنی در صورت بروز اختلاف بین یهودیان و مسلمانان، مرجع رسیدگی تورات و دانشمندان یهودی نیست، بلکه قرآن و پیامبر اسلام (ص) است. به عبارت دیگر یهودیانی که در جامعه اسلامی زندگی میکنند، در امور اجتماعی باید از قوانین جامعه اسلامی تبعیت کنند.
ـ به قریش و کسانی که به آنها کمک میکنند، نباید پناه داد.
ـ یهودیان و مسلمانان بر ضد کسی که بر مدینه حملهور میشوند، با هم همکاری مینمایند و حق یاری رساندن به همدیگر دارند.
ـ مسلمانان و یهودیان اگر برای صلح و آشتی فراخوانده شوند، باید مورد پذیرش واقع شوند، مگر اینکه بخواهند با دین بجنگند.
این پیماننامه را تعداد زیادی از سیره نویسان و تاریخ نگاران ذکر کردهاند. این قرارداد همان گونه که پیداست میان مهاجرین و قبایل مسلمان و یهودیان انصار،بسته شده است. یهودیانی که نامشان در این پیمان آمده شهرتی ندارند و در گزارشهای تاریخی توجه چندانی به آنها نشده است.گویا این یهودیان همان کسانی اند که یعقوبی درباره آنان می گوید: «گروهی از اوس و خزرج به خاطر همسایگی با یهود، آیین یهود را برگزیدند». این گروه ها به جهت اوس یا خزرجی بودنشان کمترین تنشها را با مسلمانان داشته اند. به نظر می رسد، این دسته از یهودیان کم کم اسلام آورده و ارتباطی با یهودیان اصیل نداشته اند. نام گذاری این قرارداد به موادعه یهود چندان درست نیست، چون طرفهای اصلی آن مهاجران مکه و انصار مسلمان مدینه هستند. به هرحال یهودیان موضوع این قرارداد، چه یهودیان معروف باشند و چه نباشند، باید توجه داشت که از جمله یهودیانی هستند که پیامبر (ص) با آنان با مدارا و مسالمتآمیز رفتار نموده و طبق این پیمان حتی از جهت حقوق با مسلمانان برابر و مساوی شمرده شدهاند. این است سیره عملی رسول خدا (ص) با اهل کتاب و آنها که با پیامبر (ص) بر اساس پیمان و قرارداد همزیستی میکردند.
2. پیمان با سه گروه معروف یهود
این پیمان از مهمترین نمونههای برخوردهای مسالمتآمیز پیامبر (ص) با یهود است. متن این قرارداد را که رسول خدا (ص) با سه طایفه بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع امضا کرده، مرحوم طبرسی در اعلام الوری از علی بن ابراهیم نقل کرده است. متاسفانه این متن هم مورد بی توجهی همه مورخان قرار گرفته و هیچ کس قبل و بعد از طبرسی آن را به طور کامل نیاورده است.[75] به هرحال متن این پیمان را که نوع عملکرد و مدارای پیامبر (ص) با سرسختترین دشمنانش را نشان میدهد، از نظر می گذرانیم:
علیبن ابراهیم نقل می کند یهود بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: ای محمد! مارا به چه می خوانی؟ فرمود: به گواهی دادن به توحید و شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و رسالت خودم که من فرستاده او هستم. من کسی هستم که نامم را در تورات می یابید و علما و دانشمندانتان به شما گفته اند که از مکه ظهور می کنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ می کنم... یهودیان گفتند: آنچه را گفتی شنیدیم. اکنون آمده ایم که با این شرایط با تو صلح کنیم، که نه با شما باشیم و نه علیه شما، به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را که علیه توست یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد (حتی ننظر الی ما یصیر أمرک و أمر قومک). پیامبر (ص) خواسته آنان را پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که مضمونش این بود: یهودیان علیه پیامبر (ص) یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مرکب، نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه روز، نباید اقدامی انجام دهند و خداوند بر این پیمان گواه و کفیل است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد، رسول خدا (ص) می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر کند و اموالشان را غنیمت بگیرد. آن گاه برای هر قبیلهای از یهودیان نسخه ای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنی نضیر، حیی بن اخطب، مسئول پیمان بنی قریظه، کعببن اسد و مسئول پیمان بنی قینقاع، مخیریق بود، ک