مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 2260
  • بازدید دیروز : 1490
  • بازدید کل : 13160948

رابطه باورهای دینی با گرایش به جرم در معتادین


 

فصل اول :

کلیات تحقیق

 

 

 

 

 

 


مقدمه :

از هزاران سال پیش، تعاریف اعتیاد ، سوء مصرف ، مواد موثر بر روان ، تحریک کننده، تخدیر کننده ، خلسه آور ، و تقویت کننده روان در اقلیم ها و بین اقوام مختلف مطرح و جنجال بر انگیز بوده است. (کامکار ،1386).

اعتیاد به مواد مخدر امروزه یکی از معضلات اساسی زندگی بشری به شمار می رود و نزدیک به یک قرن است که جامعه بشری در سطحی گسترده مصم به چاره اندیشی اساسی در مورد این معضل شده است.(رحمدل،1386).

هر روز شمار زیادتری از افراد به مصرف مواد روی می آورند و دچار پیامد های بدنی،روانی ،خانوادگی اقتصادی و اجتماعی می شوند . کشور ما به دلایل فرهنگی ، برخی باورهای نادرست و شرایط ویژه جغرافیایی ( هم جواری با یک کشور بزرگ تولید کننده مواد افیونی) داری شرایط مناسبی برای روی آوردن افراد به اعتیاد است. (عاشوری،1386).

سازمان بهداشت جهانی ماده مخدر را اینگونه تعریف می کند :

هر ماده ای که پس از وارد شدن به درون بدن بر یک یا چند عملکرد مغز تأثیر بگذارد ، ماده مخدر است.

در سال 1950 ، سازمان ملل متحد در مورد اعتیاد به مواد مخدر تعریف زیر را ارائه کرد:اعتیاد به مواد مخدر عبارت است از مسمومیت تدریجی یا حادی که به علت مصرف مداوم یک دارو، اعم از طبیعی یا ترکیبی ایجاد می شود و به حال شخص و اجتماع زیان آور می باشد.

روانشناسان بزرگ از جمله یونگ و اریکسون و آلپورت به نقش و تأثیر مثبت دین بر زندگی افراد پرداخته و آن را معنادار می دانند. مطالعاتی که اتچلی نیز در مورد جوانان انجام داد، سودمند بودن دین را در زندگی آنان نشان داد. در تحقیق او مشخص شد که مذهب عاملی بازدارنده در برابر بسیاری از آسیب هاست. نونیکمر، مکنلی و بلوم در تحقیقی که با هدف بررسی رابطه میان دینداری با سلامت نوجوانان انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که دین داری در برابر اعمالی مثل سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و مصرف ماری جوانا و برقراری روابط جنسی نامتعارف از نوجوانان محافظت می کند ( رستمی، 1384).

تعریف جرم به ماده 2 از قانون مجازات اسلامی :

هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم محسوب می شود.(حسینی،1386).

با توجه به تعریف فوق، گرایش به جرم را می توان اینگونه بیان کرد:

تمایل فرد به انجام فعلی که قانون برای آن مجازات تعیین کرده باشد یا تمایل به ترک فعلی که قانون برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد.

همچنین شرایطی که قبل از انجام جرم وجود داشته اند ، از قبیل : مجرم چه احساسی داشته ، چه افکاری در سر او بوده و جرم او تا چه اندازه خطرناک است و با چه سهولت مرتکب آن می شود، مهم است و برای درک رفتار مجرمانه باید مورد توجه قرار گیرند.

تحقیق حاضر در نظر دارد رابطه بین باورهای دینی معتادین با میزان گرایش به جرم آنان بررسی کند و بیان کند آیا معتادینی که باورهای دینی بالایی دارند گرایش کمتری به جرم دارند؟

بیان مسئله:

دین بهعنوانیکنظامتفسیریمرجع، یکیازبنیادیترینتکیهگاههایروانیانساناستوبهاو امکان می‌دهدتاحتیدرسختترینشرایط،تفسیریازخودوجهانهستیدراختیارداشتهباشد (سلمانی، 1386).

تحقیقات از میزان بالای تاثیر باورهای دینی برسلامت روان خبر می دهند.نتایج نشان می دهند که نقش باورهای دینی در تدوین سلامت روان مشهود است (زارع و همکاران، 1386).

تحقیقات اثر دین بر سلامت روانی ، روابط اجتماعی سالم و سازگار اجتماعی و كاهش آشفتگی‌های روانی را گزارش نموده اند (سلمانی،1386).

نونیکمر، مکنلی و بلوم در تحقیقی که با هدف بررسی رابطه میان دینداری با سلامت نوجوانان انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که دین داری در برابر اعمالی مثل سیگار کشیدن، نوشیدن الکل و مصرف ماری جوانا و برقراری روابط جنسی نامتعارف از نوجوانان محافظت می کند ( رستمی، 1384).

حال مسئله این پژوهش به این نکته می پردازد که آیا بالا بودن باورهای دینی در بین معتادین نیز باعث کاهش میزان گرایش به جرم در این جمعیت می شود؟

 


هدف پژوهش:

هدف از انجام این پژوهش ابتدا رسیدن به این مسئله است که آیا می توان با بالا بردن باورهای دینی معتادین، میزان گرایش به جرم آنها را کاهش داد؟ در ثانی اگر بتوان به حل این مسئله رسید، نقش مراجع مرتبط مثل حوزه علمیه، ستاد اقامه نماز، بسیج، ستاد مبارزه با مواد مخدر و ..... جهت ترویج باورهای دینی در بین معتادین چیست؟

 

اهمیت و ضرورت پژوهش:

از آنجایی که احتمال بروز جرم در بین معتادین زیاد است و از طرفی دیگر بالا بودن باورهای دینی در پیشگیری از دست زدن به جرمهایی مثل خودکشی تأثیر بسزایی دارد (نجفی، 1386) و با توجه به بررسی های متعددی که در زمینه باورهای دینی و جرم شناسی انجام شد و شاهد هیچ گونه تحقیاتی در زمینه، رابطه باورهای دینی معتادین با میزان گرایش به جرم نبودیم، لذا ضرورت این تحقیق را در این دیدیم که بیان کنیم که آیا با افزایش باورهای دینی در بین معتادین نیز می توان ازبروز جرم در این قشر کاست؟

 

سوالات پژوهش:

آیا با افزایش باورهای دینی معتادین ، میزان گرایش به جرم آنها کاهش می یابد؟

آیا با افرایش باورهای دینی معتادین، پرهیز از محرمات آنان کاهش می یابد؟

 


متغیرها:

متغیر مستقل:

باورهای دینی

متغیر وابسته:

گرایش به جرم

متغییر کنترل:

1- جنسیت

2- دین (اسلام)

3- مذهب (شیعه اثنی عشری)

 

تعریف مفهومی متغییرها:

1- باورهای دینی:

به روی آورد كلی شخص كه از دین اتخاذ كرده است ؛ يعنی در ارتباط با يك موجودی متعالی (قدسی)، مجموعه‌ای از اعتقادات، اعمال و تشريفات خاص را در زندگی دارد.(آذربايجانی، 1382).

2- معتاد:

عبارت است از شخصی که در نتیجه استعمال متمادی دارو در بدن وی حالت مقاومت اکتسابی ایجاد شده به طوری که استعمال مکرر آن موجب کاسته شدن تدریجی اثرات آن می گردد بنابراین پس از مدتی شخص مقادبر بیشتری از دارو را می تواند بدون بروز ناراحتی تحمل کند در صورتی که دارو به بدن وی نرسد اختلالات روانی و فیزیکی موسوم به سندرم محرومیت در وی حاصل می شود (آرزومند، 1387).

3- گرایش به جرم:

تمایل فرد به انجام فعلی که قانون برای آن مجازات تعیین کرده باشد یا تمایل به ترک فعلی که قانون برای آن مجازاتی تعیین کرده باشد.

 

تعریف عملیاتی متغیرها:

باورهای دینی:

در این پژوهش عمل به باورهای دینی توسط مقیاس معبد دکتر گلزاری (1377) و آخرین نسخه تجدید نظر شده آن که دارای 65 سوال است سنجیده خواهد شد. که دارای دو مولفه انجام واجبات و پرهیز از محرمات است.

گرایش به جرم:

در این پژوهش گرایش به جرم ، نمره ای است که آزمودنی از تست 19 سوالی که برگرفته شده از بخش انحراف اجتماعی تست MMPI 71 سوالی می گیرد.

معتاد:

هرگونه وابستگی به نوعی از مواد مخدر طبق اضهارات آزمودنی.

جنسیت:

زن یا مرد بودن آزمودنی طبق اظهارات آزمودنی.

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل دوم:

ادبیات و پیشینه تحقیق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در آمدی بر اعتیاد :

برخی از مواد معمولاً تدفین می شوند . ( نیکوتین ، حشیش ، کوکائین ترک ) نیمی دیگر به صورت دهانی مصرف می شوند . ( توهم زاها و آرام بخش ها ) در حالی که دیگر داروها از طریق بینی مصرف می شوند . ( پودر کوکائین و استنشاق شدنی ها ).

برخی از داروها موجب می شوند که مصرف کننده احساس شادی و یا انرژی زیاد نمایند .(آمفتامین یا کوکائین ) برخی دیگر موجب می شوند که مصرف کننده احساس آرامش نماید ( آرام بخش ها ضد اضطراب ها ) در حالی که برخی دیگر ( الکل و نیکوتین ) هر دو اثر را روی مصرف کننده دارند . سومین نسخه تجدید نظر شده راهنمای تشخیص و آماری اختلالات روانی بین سوء مصرف مواد و و ابستگی تفاوت می گذارد . سوء مصرف مواد عبارت است از یک الگوی ناسازگارانه مصرف ماده فعال ساز روانی در حالیکه وابستگی ( که جدی تر از سوء مصرف مواد است ) عبارت است از : از دست دادن کنترل مصرف مواد .

در هر حال هر الگوی مصرف مواد فعال ساز روانی که به نتایج وخیم اجتماعی ، شغلی، قانونی طبی یا پیامدهای بین فردی منجر شود . صرف نظر از این سوء مصرف کننده تحمل فیزیولوژیک یا علایم ترک را تجربه کند مشکل زا مستلزم درمان تلقی خواهد شد ( گودرزی ،1380) .

کمیته کارشناسی: WHO درباره وابستگی تصمیم گرفت اصطلاح های اعتیاد (مشق از فعل لاتین addicere به معنای وابسته شدن شخص بر یک چیز یا شخصی دیگر ) و عادت را به سود وابستگی کنار بگذرد و در سال 1992 وابستگی را چنین تعریف کرد مجموعه ای از پدیده های فیزیولوژیک ، رفتاری و شناختی با شدت متفاوت که طی آن مصرف ماده با مواد روان کنشی بیشترین اولویت را می یابد . مشخصات لازم عبارت است از پریشانی حواس ، همراه با آرزوی بدست آوردن و مصرف ماده مخدر و رفتار جست و جوی دائم ماده مخدر . پیامده های تعین کننده و دشواری آخرین وابستگی به مواد مخدر می تواند زیست شناسی ، فیزیولوژیک یا اجتماعی باشد و به طور معمول این پیامدها دارای اثر متقابل است اصل اساسی در وابستگی عبارت است از آرزوی شدید یا احساس اجبار برای سوء مصرف مواد مخدر که به صورت رفتار وارد نشدنی برای جست و جوی این ماده تظاهر می کند ( شجاعی و سبحانی .1379) .

برای ایجاد اعتیاد مراتبی وجود دارد تا شخص به مرحله اعتیاد کامل برسد معمولاً فردی را معتاد می نامند که جبرا و بدون اختیار خود شخصاً به استعمال یکی از مواد اعتیاد آور مبادرت کند . و در وی وابستگی جسمی روانی ایجاد شود عده ای از صاحبنظران را عقیده بر آن است که هیچ ماده ای اعتیاد آور نیست مگر آنکه در اختیار افراد اعتیاد پذیر قرار گیرد . بنابراین در صورتی که فرد داراری جسم و روان سالمی باشد به ماده روان گردان معتاد نمی شوند و در نتیجه اعتیاد وجود نخواهد داشت . اعتیاد به مواد مخدر به اشکال مختلفی تعریف و محدود شده و صحت جامع بودن تعدادی از آنها مورد تردید قرار گرفته است . تعریفی که واجد تمام خصوصیات اعتیاد و مورد توافق سازمان مختلف بهداشت جسمانی قرار گرفته بدین شرح است .

« اعتیاد یک حالت روانی و گاهی جسمی ناشی از تأثیر دارو بر روی یک موجود زنده است و لزوماً اقتدار و واکنش های خاص و مشخص را در ارگانیزم ظاهر می نماید و همیشه همراه با یک کنش مفرط برای مصرف دائمی یا دوره ای آن داروی بخصوص میباشد » .

« اعتیاد عبارت است از یک پدیده زیستی که به ارگانیزم امکان می دهد خود را تدریجاً با پاره ای از مواد سمی سازش دهد و مصرف روزمره مقادیری از این مواد که برای یک ارگانیزم بکر کشنده است تحمل کند بدین ترتیب است که پاره ای از معتادین به مرفین و هروئین می تواند به میزان دویست یا سیصد برابر مقداری که برای انسان کشنده است مصرف کند (گل پرور،1380).

اعتیاد به مواد مخدر : عادتی مرضی در بکار بردن مواد سمی ترکیب کننده یا آرام بخش دستگاه عصبی که به صورت مطبوع حس درونی و وضع عاطفی را تغییر می دهد . این وضع با اعتیاد تدریجی و حالت نیاز دردناکی که بر اثر نبودن مواد سمی بروز می کند، مشخص می گردد . مواردی که از همه بیشتر بکار می روند عبارتند از تریاک و مشتقات آن ( مرفین ، هروئین و ... ) کوکائین ، حشیش ، اعتیادات واقعی نیز با استعمال الکل قهوه و توتون و غیره بوجود می آید . ( پیر جلیان، 1380 ) .

 

مبانی نظری مربوط به اعتیاد:

دیدگاه های روانکاوی:

اولین دیدگاه مطرح در روانشناسی که بر عوامل شخصیتی در وقوع وابستگی (اعتیاد) تاکید نموده، رویکرد روان تحلیل گری بوده است. بر اساس نگرش روان تحلیل گران ، وابستگی (اعتیاد) به عنوان یک اختلال در ردیف سایر اختلالات تلقی می شود. شخصیت هر فرد از ساختار سه گانه(نهاد، خود، فرا خود) و سطوح سه گانه هوشیاری( هوشیار، نیمه هوشیار، و ناهوشیار) تشکیل شده است. هر انسانی از بدو تولد، مراحل رشد روانی و جنسی معینی را تا دوران بلوغ سپری می کند. چنانچه عبور از هر مرحله تحولی با موفقیت سپری نشود، فرد در آن مرحله تثبیت شده ، در صورت مواجهه با عوامل فشار زا و ناکامی ها در بزرگسالی به رفتار مراحل قبلی رشد بازگشت می کند.تاکید اصلی و تعابیر ارائه شده توسط محققانی با گرایشات روان تحلیل گری غالباً بر مسائل و مشکلات شخصیتی معتادان و تثبیت شدگی در مراحل رشد متمرکز است. مهمترین نظرات مطرح در بین این نظریه پردازان به شرح زیر می باشد.

 

1- محرومیت دهانی یا تثبیت شدگی در مرحله رشد دهانی

فروید که به صورت پراکنده در آثار خود راجع به معتادان اظهار کرده، معتادان را دارای ویژگیهای رفتار برگشت کننده به خاطر تثبیت شدگی در مرحله دهانی می داند. به این ترتیب معتادان افرادی معرفی می شوند که به دلیل عدم ارضاء از ناحیه دهان ، در مرحله رشد دهانی تثبیت شده ، در بزرگسالی به طور افراطی این ارضاء را در مصرف مواد مخدر جستجو می کنند- چیریلو، و همکاران ، (1378) سایر نظریه پردازان روان تحلیل گر نیز تا حدودی بر این محرومیت دهانی تاکید دارند. به باور این گروه، معتادانی با ویژگی تثبیت شدگی در مرحله دهانی دارای مشخصات بارز تردید نسبت به خود، فعل پذیر ، اتکاء به دیگران و دارای توقعات و آرزوهای دور از دسترس می باشند ( ساراسون ،1373، آزاد، 1365).

2- رشد نایافتگی شخصیتی و ناتوانی در غلبه بر بحرانهای رشد و کسب هویت

گروه دیگری از روان تحلیل گران در کنار تثبیت شدگی دهانی، تعابیری از رشد نا یافتگی افراد وابسته به مواد ارائه نموده، اظهار می دارند که افراد معتاد در غلبه بر بحرانهای رشد و کسب هویت، که هر فردی در زندگی خود با آن مواجه است ، دچار ناتوانیهای جدی می باشند. اولوین اشتاین معتقد است، افراد معتاد به دلیل رشد نا یافتگی شخصیتی، در هنگام بلوغ خود را چنان ناکام و ضعیف تجربه می کنند که دستیابی به استقلال فردی و هویتی منسجم را غیر ممکن دانسته، با استفاده از مواد مخدر سعی می کنند، فردیت کاذب و استقلال خود را اعاده کنند.

تایبوت از دیگر نظریه پردازان روان تحلیل گری با اشاره به شخصیت نا کامل معتادان، اظهار می دارد که آنان به شکل افراطی از مکانیسم های انکار و فرا فکنی استفاده کرده ، به نوعی با مصرف مواد سعی می کنند تا از خود در مقابل حقایق جهان بیرون که تجربه آن برای آنها دردناک است، حفاظت کنند(چیریلو و همکاران، 1378، گلد اسمیت، 1977). این تاکید بر ناتوانی در سازش با دنیای اطراف (پیرامون) و همین طور ناتوانی در دستیابی به هویتی منسجم و پایدار ، به طور ضمنی در دیدگاه نظریه پردازان دیگر از جمله رادو، گراور و برگرت (یا برژره) نیز به چشم می خورد. برگرت از بین نظریه پردازان فوق معتقد است ، اعتیاد به مواد مخدر غالباً بر بحرانهای رشدی دوران بلوغ ( به دلیل تثبیت شدگی در مرحله نهفتگی رشد) نا موفق بوده اند. این عدم امکان دستیابی به شخصیت مورد دلخواه و ایده آل، معمولاً با احساسات منفی توأم گشته ، به ترتیبی که فرد رفع آن را در مصرف مواد به عنوان یک سهل الوصول جستجو می کند( چیریلو و همکاران ، 1378) . در مجموع به رغم این نظریه پردازان معتادان دارای ویژگیهایی نظیر احساس پوچی و بی حاصلی نسبت به خود ، کمبود اعتماد به نفس، تمایل به خیال پردازی افراطی، بی اعتمادی نسبت به دیگران و تمایل به گوشه گیری و انزوا می باشند.

 

3- حالت دفاعی سر خوشی آور

برخی از روان تحلیل گران، دلیل ادامه مصرف مواد توسط معتادان را غلبه بر احساس افسردگی که در پی هر بار مصرف مواد پدید می آید، ذکر کرده اند.

روزنفلد در نظریه خود معتادان را افرادی مضطرب و افسرده و دارای احساس نا امنی معرفی می کند و معتقد است معتادان به دلیل حمایت و رسیدگی ناکافی در دوران اولیه رشد (سالهای اولیه زندگی) میزانی از افسردگی ، اضطراب و احساس ناراحتی را تجربه کرده، تا سالیان سال این آسیب دیدگیهای روانی به صورت پایدار در وجود آنها باقی می ماند. بدین ترتیب چنین افرادی در بزرگسالی ، مصرف مواد را به عنوان یک عامل دفاعی در مقابل این حالات نا مطلوب به کار گرفته ، بدینوسیله به سر خوشی کاذب دست می یابند. این حالت سر خوشی پس از مدتی با کاهش اثرات مواد از بین رفته، فرد را وا می دارد تا برای دستیابی مجدد به سر خوشی مواد را دوباره مصرف کنند(والر و ماهونی ، 1999) چنین افرادی دارای ویژگیهای کلی بی اعتمادی نسبت به خود و دیگران و احساس شایستگی و کفایت فردی پایین می باشند.

4- خود شیفتگی و معتادان

خود شیفتگی اصطلاح دیگری است که توسط گروهی دیگر از روان تحلیل گران برای توصیف معتادان استفاده شده است . کوهات (1992) معتقد است، معتادان از تجربیات دردناکی رنج می برند که ناشی از سر خوردگی های شدید در ارتباط با مادر است. بی توجهی مادر نسبت به نیازهای کودک باعث می شود تا کودک به خوبی در جهت تنظیم اعمال و تنشهای خود موفق نشده و در نتیجه ساختار هایی روانی که بتواند از درون کنترل اعمال را بر عهده گیرند، شکل نگرفته است. چنین افرادی جریانات و اشیا بیرونی وابسته باقی می مانند، به ترتیبی که برای کاستی های درونی روانی ، اقدام به مصرف مواد می کنند. کرنبرگ نیز مانند کوهات ، معتادان را افرادی سر خورده از رابطه با مادر دانسته ، مشکل وابستگی و هویت آنها را عاملی برای مصرف مواد معرفی می کند(محسنی ،1375، چیریلو و همکاران ، 1378) .

خصایص کلی معتادان با خصوصیات خود شیفته، وابستگی و اتکا شدید به دیگران ذکر شده است.

 

5- فرا خود تنبیه گر

آخرین عامل مطرح که توسط برخی از روان تحلیل گران به آن اشاره شده، فرا خود تنبیه گر است. این گروه اعتقاد دارند که معتادان به دلیل اضطرابی که حاصل تعارض میان مسائل اخلاقی و تمایلات جنسی و غریزی است( غالباً اضطراب اخلاقی نامیده می شود) تلاش می کنند با مصرف مواد با این اضطراب مقابله کنند. ویژگیهای افراد با فرا خود تنبیه گر ، شامل احساس تنهایی و خجالتی بودن، بی حوصلگی ، تحرک پذیری، بسیار حساس و از نظر جنسی سرکوب گر می شود. در این دسته از افراد ، مواد قادر است، برای مدتی بخشی از مشکلات آنها را رفع نماید(سادوک و گرب ، 1994).

مروری بر دیدگاه های برخی از روان تحلیل گران، به طور اشکاری نشان داد که پیروان این دیدگاه معتادان را افرادی با مشکلات دیرپای شخصیتی معرفی می کنند، که راه حل مشکلات خود را در استفاده از مواد جستجو می کنند این باور طی چندین دهه به عنوان دیدگاه مسلط در نگرش به معتادان بوده است به ترتیبی که تا این اواخر یعنی در سومین راهنمای آماری تشخیص اختلالات روانی نیز افراد معتاد در زمره افراد دچار اختلال شخصیت طبقه بندی شده اند(لیندزی و پاول، 1372) در این باره می گوید : این نگرش مبتنی بر دیدگاه روان تحلیل گری در مورد خصایص روان رنجوری بود. بر اساس این رویکرد اشخاص معتاد به دلیل ویژگیهای شخصیتی مقدم بر مصرف مواد، گرایش به مصرف مواد پیدا می کنند و اعتیاد از این رو نشانه ای از یک مشکل زیر محسوب می شود.

پژوهشهای فراوان منتشر شده در مورد معتادان از دیدگاه اختلاف شخصیت در معتادان چندان حمایتی به عمل نیاورده اند. احتمال کمی وجود دارد که شخصیت اعتیاد گرای یگانه ای وجود داشته باشد و معمولان جمعیت معتادان دارای الگوها و ویژگیهای روانی شخصیتی بسیار نا همگنی هستند(برگرت،1372،بوتزین و همکاران،1993، لیندزی و پاول، 1377، ازاد، چیریلو و همکاران، 1378 والر و ماهونی، 1999).

 

دیدگاه های یادگیری :

در دیدگاه های مربوط به یادگیری ، در باب اعتیاد سه نظریه بر اساس شرطی سازی کلاسیک، یادگیری بر اساس شرطی سازی کنشگر و یادگیری اجتماعی که به آن یادگیری مشاهده ای نیز می گویند، وجود دارد.

الف) یادگیری بر اساس شرطی سازی کلاسیک:

در شرطی سازی کلاسیک به طور ساده، یادگیری حاصل تداعی و پیوند میان محرکها و پاسخها است. هب (1949)در این باره می گوید ، غالباً در آغاز وابستگی به مواد یادگیری نقش اصلی را بازی می کند ولی پس از آن ادامه مصرف مواد، بیشتر با آشکار شدن نشانه های محرومیت و ناراحتیهای فیزیولوژیک قابل توجیه است. در عین حال یادگیری در شکل تداعی میان رویدادهای حسی- محیطی و سرخوشی ایجاد شده توسط مواد به وقوع می پیوندد.

در رویکرد شرطی سازی کلاسیک محرک غیر شرطی، تاثیرات بالقوه بدنی دارو و پاسخ غیر شرطی نیز پاسخهای جبرانی بدن در مقابل اثرات مواد در نظر گرفته می شود . شرطی سازی کلاسیک هنگامی که اثرات بدنی مواد(به عنوان محرک غیر شرطی ) با محرکهای شرطی مانند نشانه های موقعیتی و محیطی در اثر تکرار و مجاورت تداعی می شوند، به وقوع می پیوندد. به این ترتیب فرد وابسته به مواد، در حین مصرف مواد فرا می گیرد که اثرات بدنی مواد را با محیط اطراف تداعی کرده، به زودی نشانه های محیطی به عنوان محرک شرطی قادر است، تمایل و حالاتی را در بدن فرد به عنوان پاسخهای شرطی ایجاد کند. لازم به ذکر است، بخشی از این محرکهای محیطی قادر است، قبل هر گونه مصرف مواد، پاسخهای جبرانی بدن در مقابل داروها را راه اندازی کند، به ترتیبی که فرد معتاد برای دستیابی به اثرات مطلوب ماده نیز به مصرف مقدار بیشتر از ماده مخدر پیدا کند(پروین و جون، 1997) الگوی شرطی سازی کلاسیک مبنی بر ایجاد رابطه میان نشانه های رفتاری و موقعیتی با پاسخهای جسمانی و روانی قادر به تبیین این واقعیت است که وقتی نشانه های معمولی برای تزریق یک دارو به افراد معتاد ارائه می شود، بدون اینکه دارو با ماده ای مصرف شود در پاسخهای شرطی شده ، مثل افزایش دمای بدن و.... افزایش قابل ملاحظه ای رخ می دهد . همین طور نشانه های محیطی آشنا، همچون دوستان یا محله های زندگی که با استفاده از دارو جهت تسکین فشارهای روانی و جسمانی تداعی شده اند، ممکن است باعث بروز پاسخهای جسمانی و احساس کشش شدید درونی برای مصرف مواد بشود ( اولیه ری و ویلسون، 1371، لیندزی و پاول،( 1977).

 

ب) یادگیری بر اساس شرطی سازی کنشگر

در شرطی سازی کنشگر، یادگیری حاصل پیامدهای منفی و مثبت رفتار قلمداد می شود. ویکلر (1948) جزء نخستین کسانی است که نقش عوامل مربوط به شرطی سازی کنشگر را در وابستگی (اعتیاد)مطرح کرده است. ویکلر در این باره اظهار می دارد" هر گاه بعد از پاسخهای خاصی ، در حیوانات به آنان از راه وریدی مواد افیونی یا محرکهای سیستم اعصاب مرکزی مانند امفتامینها یا کوکائین یا باربیتوراتها تزریق شود، سرعت و دفعات این ونع پاسخها افزایش می یابد. به عبارتی کلی تر، مصرف مواد بعد از انجام یک رفتار خاص، حکم تقویت کننده ای را به خود می گیرد که منجر به افزایش و تکرار آن رفتار می شود" همینطور رفتارها و اشیاء مرتبط با مصرف مواد، در اثر همراهی مکرر با تقویت کننده اولیه(مواد مخدر) به تقویت کننده ثانویه تبدیل شده، به همین ترتیب محرکهایی که به طور مستقیم با نشانه های محرومیت تداعی شده اند، ویژگیهای اجتناب شرطی را به خود می گیرند(به نقل از لیندزی و پاول،1377).

از منظری دیگر و در بسیاری از مواقع نیز، مصرف مواد ممکن است، به صورت تقویت کننده منفی عمل نمایند. بدین صورت که حالات نا مطلوبی مثل افسردگی و اضطراب و..... را در فرد پایان داده، شرطی سازی کنشگر به وقوع بپیوندد. این ویژگی تقویت کنندگی مثبت و منفی مواد که در شرطی سازی کنشگر مورد تاکید است، در عین حال دارای تبیینهای نوروفیزیولوژیکی نیز می باشند. همانگونه که در بخش عوامل زیستی فیزیولوژیک اشاره گردید. ویژگی اصلی موادی که مورد سوء مصرف قرار می گیرند این است که آنها بر سیستم های پاداش مغزی تاثیر می گذارند. امروزه اعتقاد بر این است که ویژگی تقویت کنندگی مثبت و منفی موادی کم منجر به وابستگی می شوند، جزو یکی از نیرومند ترین عواملی است که غالباً وابستگی را پایدار می نماید.

 

ج) یادگیری اجتماعی (مشاهده ای)

یادگیری مشاهده ای ، به وسیله مشاهده دیگران و توجه به پیامدهایی که از انجام رفتار مشخصی عاید آنان می شود، به وقوع می پیوندد. طبق دیدگاه وابستگی به مواد، الگویی از رفتار اکتسابی است که غالباً از طریق الگوبرداری پدید آمده، به وسیله پیامدهای متنوع مربوط به مواد تقویت شده است. بر اساس این نظریه افراد نه تنها چگونگی مصرف مواد را از طریق فرایندهای درگیر در یادگیری مشاهده ای، یعنی توجه ، یادسپاری، باز تولید حرکتی و انگیزش فرا می گیرند، بلکه بر اساس آن ممکن است مصرف مواد را به عنوان یک شیوه مقابله با فشارهای دنیای اطراف صرفاً از طریق مشاهده پیامدهایی که از مصرف مواد عاید دیگران می شوند فرا بگیرند. به همین دلیل داروها نه تنها به دلیل اثرات مطلوب همچون سر خوشی که مستقیماً تجربه می شود مورد مصرف قرار می گیرند، در عین حال از طریق تقویت اجتماعی گروه های همسال که غالباً بر اساس استفاده از مواد، افراد را مورد توجه قرار می دهند، به صورت مثبت تقویت کننده هستند. سایر پاداش های حاصل از رفتار های مربوط به مصرف مواد می تواند شامل حذف اضطراب و درد، کاهش خستگی و افسردگی، افزایش احترام به خود در فرد خجالتی و فاقد ابراز وجود و همین طور فرار از واقعیت باشد.

مفهوم باورهای دینی:

دين به تصاوير و چشم‌اندازهای بسيار را به ذهن متبادر می‌كند كه از مهربانی، هند، ارزشها و تمام حوزه‌های صنعتی و شناختی انسان را شامل می‌شود. دين بدون ترديد و كمترين شك و انكاری يكی از مهمترين و با سابقه‌ترين و همچنين جامع‌ترين و ظاهر روح انسان است. (اسلامی، 1383)

واژه باورهای دینی كه در اين پژوهش بكار رفته، در واقع روی آورد كلی شخص كه از مذهب اتخاذ کرده است،اطلاق می‌شود.به طوری كه در ارتباط با موجودی متعالی (قدسی) و مجموعه‌ای از اعتقادات، اعمال و تشريحات خاص می‌باشد.. (آذريايجانی ، 1382).

می‌توان دين را گرايش و وابستگی شديد انسان‌ها به سوی خالق و نيروهای بالا به منظور تبين وجودی خويش در جهان و يافتن معنايی برای هتمی دانست و اين اعتقادات، اعمال و مناسك گوناگون مذهبی را مشخص می‌سازد. همچنين مذهب به معنای راه و محل رفتن است و در اصطلاح به آيين و دين آدمی نيز گفته می‌شود. به عبارت جامع‌تر به روش و برنامه‌ای اطلاق می‌شود كه يك فرد زندگی خود پيشه كرده و جهان و وقايع آن را از آن دريچه می‌نگرد.(اسلامی ، 1383).

پيشينه تحقيقات باورهای دینی:

پژوهش‌های متعددی در مورد اثردین بر سلامت روانی انجام شده و نتايج اكثر مطالعات نشان دهنده اثر مذهب بر بهداشت روانی و اثر منفی مذهب بر علائم بيماری بوده است.

(دین باعث كاهش علائم می‌شود).

اثر دین بر سلامت روانی ، روابط اجتماعی سالم و سازگار اجتماعی و كاهش آشفتگی‌های روانی را گزارش نموده اند و از وجود يك رابطه مثبت بين دین و بهداشت روانی و سازگاری اجتماعی حمايت نموده‌اند (سن و ينتريپ ، 1980 ).

در سالهای اخير پژوهش‌های متعددی در مورد رابطه دین و بهداشت روانی انجام شده است.

تحقيقات نظير كلين برامون و موگر(1983)، در پژوهش خود در مورد اثردین، مقابله به سرطان به اين نتيجه رسيده‌اند كه بين باور دینی و معنای زندگی رابطه‌ای مثبت وجود دارد.

كاكزوسكی ( 1989 ) از بين بيماران مبتلا به سرطان رابطه‌ای منفی بين دین و اضطراب به دست آورده‌اند. اكثر پژوهشها حاكی از آن است كه دین نقش مهمی در مورد استرسهای زندگی دارد و می‌تواند اثر بحران‌های شديد زندگی را تعديل كند.

پاراگرانت به نقل از پاركالارنس و هرب ( 1990 ) و كوك ريمينی ( 1983 ) نشان داده‌اند كه معتقدات دینی بر سازگاری و الدينی كه به تازگی فرزندانشان را به علّت سرطان از دست داده‌اند اثر می‌گذارد . به اين ترتيب بر اثر ديدگاههای دینی متفاوت ، افراد رويدادهای زندگی را به گونه‌ای متفاوت ارزيابی و درك می كنند. مثلا تيلور( 1983) در مطالعه بر روی بيماران سرطانی گزارش داده كه بر افراد دینی سرطان را به عنوان يك چالش و به عنوان امری كه از سوی خدا صدمه‌ای به آن‌ها نمی‌زند. در حاليكه بقيه اعتقاد داشتند كه خداوند ايمان آنان را تقويت می‌كند گزارش می‌نمايد. برای عده‌ای سرطان يك تهديد برای مرگ بوده است و می‌خواهد مطالب مهمی را با آنان در ميان بگذارد ولی آن حادثه يا رويداد خاص را يك جزاء الهی می‌دانند. (قربانی، 1382)

بورو در سال ( 1978 ) ، در خصوص تحقيقات خود اشاره می‌كند پژوهشگران توانسته‌اند روابط معناداری بين ارزشهای ميان خودی دينی و ساير متغييرهای ادراكی انتخاب شغل ، بهداشت روانی ، روابط اجتماعی و سازگاری اجتماعی مورد بررسی به دست آوردند. (قربانی ، 1382) .

در تحقيق ديگری كه با موضوع نقش معنويت در كيفيت زندگی بيماران مبتلا به صرع كانونی انجام گرفته چه بسا مشكلات قابل قياس بيماران مبتلا به صرع عميقا در چگونگی و كيفيت زندگی(QOL) متفاوت است . اين مسئله حاكی از نقش جنبه‌های خاص بررسی نشده می باشد و اين تحقيق به نقش احتمالی معنويت می‌پردازد (سلمانی،1386).

مبانی نظری مربوط به دین:

ديدگاه روان شناسی:

روان شناسان سعی می‌كنند كه مشخص كنند احساسات دینی چگونه وجوديست ، بعضی آن را مربوط به حسّ متعلّق و وابستگی آدمی می‌دانند و پاره‌ای ديگر آن را منشعب از ترس دانسته و ديگران مربوط به غرايز جنسی‌اش می‌دانند و بالاخره كسانی هستند كه آن را نتيجه احساسی كه انسان از « بی نهايت » در خود می‌دانند. ( قربانی ، 1382).

ديدگاه جامعه شناسی:

ماكس وبر معتقد است كه دين جهان را برای بشردرك پذير می‌كند. وبر، طرفدار عقلانيت در قلمرو دين است و آن را به معنای حذف جنبه‌های جادويی دين و رفع تناقض‌ها و ابهام­هايی می‌داند كه دين به عنوان راه رستگاری ارائه می‌دهد ( 1864- 1920)

بينگر معتقد است كه بشر برای زندگی خود يك سلسله ارزشهای فراگير نياز دارد. ارزشهايی كه بايد برای مسائل غايی حيات بويژه معمای مرگ پاسخ‌هايی را فراهم سازد بعلاوه اين ارزشها بايد مشكلاتی چون ناكامی ، رنج و سرخوردگی را برای بشر توجيه كند از نظر وی دين كوششی است برای تبين چيزهايی كه به صورت ديگر نمی توان آن را تبين كرد . اتكاء بر يك قدرت معنوی در شرايطی كه از قدرتهای ديگر كاری برای انسان ساخته نباشد.

 

نظريه يونگ:

اين را نمی‌توان انكار كرد كه دين يكی از قديمی‌ترين و عمومی‌ترين تظاهرات روح انسانی است و بنابراين واضح است كه هر گونه روان شناسی كه سر و كارش با ساختمان روانی شخصيت انسان باشد لااقل نمی‌تواند اين حقيقت را ناديده بگيرد كه دين تنها يك پديده اجتماعی و تاريخی نيست . بلكه برای بسياری از افراد بشر، حكم يك مسئله مهم شخصی را دارد . (قربانی ، 1382).

به نظر يونگ تجربه دينی ، خصلتاً نوع ويژه‌ای از تجربه عاطفی است و به معنی تسليم در برابر يك قدرت برتر است . خواه اين قدرت خدا ناميده شود . خواه ناخود آگاه (اسلامی ، 1383)


نظر ويليام جيمز:

نظر ويليام جيمز در مورد دین، عبارتست از تأثيرات و احساسات و رويدادهایی كه برای هر انسان در عالم تنهايی و دور از همه وابستگی‌ها روی می‌دهد. به طوری كه انسان از اين مجموعه درمی‌يابد كه بين او و آن چيزی كه آن را « امر خدايی » می‌نامد رابطه‌ای برقرار است . و اين ارتباط يا از راه قلب ، يا از روی عقل و يا بوسيله اجرای اعمال مذهبی برقرار می‌گردد (قربانی ، 1382).

جيمز مانند كو، مهمترين ثمره عمرش را تدوين تست‌های انتقادی علمی نگرانه برای سنجش اعتبار تجربه دنيا می‌دانست . وی در كتاب گونه‌های تجربی دينی خود كه مشتمل بر 20 سخنرانی است. بررسی انواع تجربيات دينی پرداخته است. وی ضمن استناد به تجربيات شخصی افراد در حالات جذبه‌ای خلسه و احساسات و حضور نزد پرودگار بوسيله وحدت وجود آورد از مباحث اساسی در فلسفه عرفان است توجه می‌كند.(اسلامی ، 1383).

اريك فرم

فرام ضمن اظهار نارضايتی از اوضاع نا به سامان مادی غرب و نيز به عنوان يك روان شناس اجتماعی ، ضمن اشاره به علل به وجود آمدن مشكلات روحی و گم گشتگی‌ها ، تنها راه نجات غرب را در ايمان خالص به خدای يكتا و عمل بر اساس فرامين خدا می‌داند (اسلامی ، 1383)


فرويد:

فرويد دين را به عنوان سرچشمه رابطه كودك با پدر می‌داند . از اين رو در بعضی از فرهنگ‌ها ، خدا به عنوان پدر آسمان شناخته می‌شود. منشأ ديگر دين از نظر او ، ترسهای اوليه و نياز به حمايت است و تصور خدا را فرافكنی آرزوهای ناخودآگاه كودك درباره قدرت مطلق، مورد حمايت قرار گرفتن و كوشش برای كنترل خشونت جهان می‌داند. فرويد اين گونه نتيجه گيری می‌كند كه دين از درماندگی نشأت گرفته و برای سلامت خرد مفيد نمی‌باشد. فرويد ضمن مجزا كردن اخلاق و دين معتقد بود كه انسان‌ها حتّی اگر به خدا نيز اعتقاد نداشته باشند، می‌توانند حق را از ناحق تشخيص دهند. بر اين مبنا، با در نظر گرفتن راهی برای تمايز دين از اخلاق را مطرح ساخت. (يزدانی ، 1383).

آبراهام فرلو:

فرلو بنيان گذار نهضت سوم روان شناسی است. (پديد آورنده نهضتی به نام رويكرد انسان گرايی در روان شناسی معروف است. اهميت اين ديدگاه فرلو در نشان دادن بن بست‌های حاصل از تفكيك علم و دين و ادعای وجود و حوزه متمايز برای آن دو است. وی با دقت، بن بست‌های نگرش فرويدی و اسكفيری را نشان داد و مدعی شده است كه چنين نگرش‌هايی به كورمال شدن ارزشهای انسانی می‌انجامد.( عروجی ، 1383).

فرلو همچنين با مشخص ساختن افراد خود شكوفا كه به توان بالقوه خود برای رشد رسيده‌اند.معتقد است كه افراد دارای تجارب دينی و ارزشمند به حس يگانگی به عالم می دهند و به احتمال بيشتری نسبت به ديگران به خود شكوفائی نائل می‌گردند (يزدانی ، 1383).

 

گوردون آلپورت:

گوردون آلپورت روان شناس برجسته آمريكايی در گسترده‌های شخصيت و رون شناسی اجتماعی است.وی عميقا ديندار بود و گاهی نيز در خصوص نقش دين و زندگی مطالعه می‌كرد. آلپورت از جمله محققينی است كه سعی كرد به طور اختصاصی و نه در پرتو تئوری‌های عالم تحولی ، درمورد دينداری نظريه پردازی كند (وفايی ، 1378).

آلپورت بر مبنای نظريه‌اش 3 مرحله رای تحول آنچه « ایمان دینی » می‌ناميد . ارائه نمود.

باورهای دينی اشباع از عواطف و احساسات هستند. آلپورت اولين مرحله تحول دینی را خودش باوری اوليه ناميد كه در آن كودك هرآنچه را كه درخصوص دين می‌شنود، باور می‌كند چنين باورهايی يا اقتدار گرايی ، غير عقلانی و كودكانه بودن مشخص می‌شود در مرحله دوم، شك ، همه وجود فرد را فرا می‌گيرد و در نهايت اين شك در برخی از افراد به «ايمان بالغانه» و در برخی ديگر كه شك و باور نيرويی برابر پيدا میكند به « لا ادری گری» می انجامد (وفايی ، 1378).

باورهای دینی درونی و بيرونی :

آلپورت بر حسب باورهای دینی افراد ، آن‌ها را به 2 گروه باورهای مذهبی درونی و بيرونی تقسيم كرده است. افراد دین دار با « باورهای دینی درونی » دارای دینی فراگير با اصول سازمان يافته‌اند.

اين افراد سعی می‌كنند تا آن جا كه ممكن است اين نيازهای غير دينی را با باورها و تكاليف دينی خود هماهنگ سازند. برای اين افراد نيازهای غير دينی هر چقدر هم كه مهم باشند از چنين اهميت نمايی كمتری برخوردارند. معتقد بودن هم يك آيين ، فرد را برای درونی ساختن و پيروی كامل از آن برمی‌انگيزد. افراد چنين انگيزه‌ای دين‌شان استفاده نمی‌كنند. بلكه با آن زندگی می‌كنند. (وفايی، 1378).

افراد با يك « جهت‌گيری بيرونی » از لحاظ نظری دارای باورهای دينی هستند كه فقط اهدافی ابزاری دارند دين را صرفا وسيله‌ای برای نيل به اهداف ديگری در نظر می‌گيرند.

به نظر آلپورت در فرضيه جهت‌گيری دينی بيرونی به 2 مقوله اجتماعی و شخصی بسط يافته است.

طبق اين تقسيم‌بندی افراد دارای جهت گيری «دينی بيرونی اجتماعی» از دین جهت نيل به اهداف و فوايد اجتماعی سودی می­جويند، در حالی كه در «جهت‌گيری دينی بيرونی شخصی» افراد از دین جهت كسب امنيّت و رفاه فردی استفاده می‌كنند. با چنين انگيزه‌ای دين ابزار ارضای نيازهای اوليه خود خواهد بود. يعنی «ديندار بيرونی» به سمت خداوند می‌رود بدون اينكه خود را فراموش كند. (سلمانی، 1386)

مبانی نظری مربوط به جرم:

روانکاوی و جرم:

نظریه روانکاوی مربوط به سببیت در جرم گراد فالک تمایز رایج میان رفتار هایی نظیر اعمال مجرمانه در نظر نمی گیرد. این تمایز جنبه حقوقی دارد؛ به دیگر سخن، جرم رفتاری است که جامعه آن را غیر قانونی توصیف می کند. از یک چشم انداز روان کاوانه، رفتار جامعه ستیز تجلی روارنپریشانه ای است که ریشه های آن را می توان در مراحل اولیه رشد جستجو کرد: میان مجرمان روان پریش و همه آنها که از نظر اجتماعی نمایندگان بی ضرر گروه شخصیت روانپریش محسوب می شوند، تفاوتی اساسی وجود ندارد، فرد قانون شکن شکلی از به عمل در آوردن تکانه هایش را انتخاب می کند که از نظر اجتماعی آسیب زا، یا صرفاً غیرقانونی است. طبق نظر اگوست آیکهون، فراخودف شکل و محتوای خود را از همانند سازی های ناشی از تلاش کودک برای تقلید از والدین، می گیرد. او نه تنها عشق کودک به پدر و مادر، که ترس کودک از نیازهای والدین را بازتاب می دهد. اما،فرویید، اظهار می داشت که اگر غلبه بر عقده اودیپ (در پسران) کاملاً موفق نبوده باشد، فراخود، قدرت و رشد کافی نمی یابد.

فراخود اغلب افراد را از عمل کردن بر محور تکانه های ابتدایی نهاد، باز می دارد. تنها(( خود)) افراد دارای فراخودهای کم رشد را مهار می کند، گرچه، ((خود)) به تنهایی نمی تواند کنترل مطلوبی را بر تکانه های نهاد اعمال نماید. چنین فردی غالباً از درگیر شدن در رفتارهای آسیب زای اجتماعی احساس گناه نمی کند. همچنین، فردی که فراخود در او تخریب گر است، قادر به متمایز کردن اندیشه بد از رفتار بد نیست.
تعارض های حل ناشده میان رشد اولیه و تکانه های نهادی که افراد به طور طبیعی آنها را سرکوب کرده یا از طریق واکنش وارانه یا والایش به آنها پرداخته اند، احساس شدید گناه (ناخودگاه) را در پی دارد. آنها این گناه را (باز هم در سطح ناخودگاه) به عنوان نیازی وسواسی به مجازات تجربه می کنند. برای تخفیف این گناه، فرد مجرم به ارتکاب اعمالی که مجازات به خاطر آنها تقریباً قطعی است، روی می آورد. بزکارانی از این دست قربانیان اصول اخلاقی خویش هستند. مثال آنکه، کارمندان دستگاه های مجری عدالت کیفری غالباً به مواردی برخورد می کنند که در آنها مجرمین آشکارا میل به دستگیر شدن دارند، به همین دلیل برنامه ریزی ضعیفی برای نحوه ارتکاب جرم انجام می دهند. کوتاه سخن آنکه، روان کاوان رفتار مجرمانه را با عملکرد فراخود مرتبط می دانند، یعنی نتیجه روابط نابهنجار فرد مجرم با والدین (پا پدر خوانده و مادر خوانده ) در دوران کودکی. محرومیت ازداشتن والدین (فقدان آنها، کمبود عاطفی، یا وضعیت ناپایدار خانواده) رشد مطلوب فراخود را با دشواری مواجه می کند. بنابراین محرومیت دوران کودکی تأثیر والدین را تضعیف کرده و فرد در بزرگسالی قادر به کنترل مطلوب انگیزش های تجاوزگرانه، خصومت آمیز یا جامعه ستیزانه، نیست. شیوه های مستبدانه یا تنبیهی والدین می تواند به ایجاد فراخودی منتهی گردد که به نوبه خود سختگیر و تنبیهی است و فرد را به روی آوردن به مجازات به عنوان وسیله ای براب تخفیف گناه ناخودآگاه سوق می دهد (افتخاری ، 1388).

 


نظریه های شخصیت و جرم:

نظریه ژان پیناتل:

به عقیده ژان پیناتل تمامی افراد دارای هسته مرکزی شخصیت مجرمانه هستند که دارای چهار جنبه می باشد. خومحوری ، بی ثباتی، پرخاشگری، و بی تفاوتی .

برای اینکه امکان ارتکاب یک جرم سنگین وجود داشته باشد ضروری است که تمامی این چهار مشخصه وجود داشته باشد.

الف: خود محوری:که از آن به عنوان خودبینی هم تعبیر می کنند، یعنی تمایل به اینکه تمامی چیزها را با ملاک خود بسنجند، در واقع اینگونه افراد نمی توانند در مورد یک مسأله اخلاقی از دیدگاه دیگری به جز دیدگاه شخصی خودشان اظهار نظر بکنند. اینگونه افراد در مقابل سرخوردگی و محرومیت، خشمگین شده با عصبانیت واکنش نشان می دهند. خود محوری باعث می شود که مجرم در مورد حقانیت خود و توجیه پذیر بودن جنایتی که مرتکب شده است اطمینان پیدا کند و در برابر رسوایی ناشی از جرمی که درصدد ارتکاب آن است بی تفاوت باشد.

ب : بی ثباتی:تلفیقی از عدم آینده نگری، تزلزل شخصیت و عدم سازمان یافتگی است که در نهایت باعث می شود بزهکار تهدید اعمال مجازات را نادیده گرفته و دست به ارتکاب جنایت بزند. او خوشی زمان حال را می پذیرد بدون اینکه به نتایج بعدی که بواسطه عملکرد وی به وجود می آیند توجهی داشته باشد.

ج : پرخاشگری :نیرویی است که به مجرم اجازه می دهد به موانعی که در طی ارتکاب جرم با آنها برخورد می کند، غلبه کند. پرخاشگری به منظور گذر به سوی ارتکاب جرم ضروری به نظر می رسد.

د: بی تفاوتی:یا به عبارت دیگر بی تفاوتی عاطفی و احساسی به نوعی فقدان احساسات ضروری و خوشایند انسانی است که باعث می شود فرد مجرم در مقابل درد و رنج قربانی خود بی تفاوت شده و ناتوان از احساسات بزهکاری خود باشد. ترحم و همدردی در وی تأثیر ندارد و در جریان ارتکاب جرم صحنه نفرت انگیزی که او به وجود آورده است مانع خویشتن داری وی نمی شود. این حالت بی تفاوتی روانی ممکن است ناشی از عدم تربیت و آموزش صحیح باشد و یا ممکن است بواسطه ویژگی ای ذاتی و ارثی به وجود آمده باشد. گاهی اوقات ممکن است حالت مذکور بواسطه لطمه خوردن عاطفی فرد حادث شده باشد.(صدیق، 1385،).

 

نظریه هانس آیسنک:

صورت اولیه نظریه شخصیت همان (( نظریه شخصیت مجرم)) هانس آیسنک، آمیزه ای از رفتارگرایی، زیست شناسی، و نظریه های شخصیت، است. آیسنک در نقدی بر نظریه های جامعه شناختی به جرم، به جرم به عنوان کنش متقابل میان شرایط محیطی و ویژگی های وراثتی دستگاه عصبی نگریسته است. آیسنک هم مانند بسیاری دیگر از روانشناسان زیستی معتقد بود که تمرکز بر تقابل طبیعت – تربیت راه مناسبی برای حل معضل علت جرم نیست . در یک بحث انشعابی دیگر، آیسنک این سوال را مطرح کرد که چرا همه افراد مرتکب جرم نمی شوند؟ تا این زمان روانشناسان به پرسش متفاوتی پرداخته بودند؛ چه چیز فرد را به ارتکاب جرم واداشته است؟ آیسنک بر این نظر بود که گرچه رفتار مجرمانه یک صفت موروثی نیست، اما برخی ویژگی های موروثی دستیابی به انتظارات اجتماعی را دشوار می سازد. به طور خاص، او به عنوان ارائه توضیحی برای تفاوت های شخصیتی انگشت روی دستگاه عصبی گذ

  انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 310

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما