رابطه علم و انسانیت
ویژگى علم Science
علم، كوشش مىكند كه ساختارها و روابط جهان را در قالبهاى تجربى و آزمایشى و در اصطلاحات كمى و مقدارى و با محاسبات آمارى، توصیف كرده و تشریح نماید.
حقیقتیك بیانیه علمى در تناسب توصیف قوانین ساختارى كه واقعیت را نشان مىدهد، خلاصه مىشود و علم، در واقع، رسیدگى و تحقیق این توصیف ساختارى از طریق آزمایشهاى تكرارى است. هر حقیقت علمى، اساس و موضوع دو تحول و دگرگونى است:
1. نظر به واقعیت; 2. تبیین تناسب آن.
عنصر «غیر حتمى بودن» هرگز ارزش علمى بودن آزمایش و تحقیق علمى را از بین نمىبرد. این عنصر (غیر حتمى بودن) فقط بینش دگماتیسم علمى ومطلقگرایى علوم را از بین برده و مانع مىشود.
در نتیجه، اگر متكلمان معاصر، توجه به ویژگى اساسى ادعاى علمى داشته باشند وبخواهند كه جایگاهى براى عقبنشینى از حقیقت ایمان، پیدا كنند، قطعا، این روش بسیار ضعیفى خواهد بود كه از حقیقت ایمان بر ضد حقیقت علمى دفاع نمایند.
جدایى قلمرو علم و ایمان
اگر، فردا پیشرفت علمى، سطح غیر حتمیت را (كه مدعاى علم است) پایین آورد و ایمان دائما عقبنشینى خود را ادامه دهد (یك روش غیر ضرورى و كم اهمیت) معلوم خواهد شد كه حقیقت علمى و حقیقت دینى (ایمن) به یك بعد و مفهوم معین، تعلق نخواهند داشت.
علم، حق و توان آن را ندارد كه به قلمرو ایمان دخالت كند و همچنین ایمان توان آن را ندارد كه در حدود علم نفوذ نماید. هر كدام قلمرو خاص خود را دارد. یك بعد از معنى و آگاهى نمىتواند به بعد دیگر آن، دخالت كند.
به عبارت دیگر: علم، تنها خاصیت توصیف ساختار جهان را دارد و دانش هرگز نمىتواند، بار ارزشى داشته باشد. علم، نسبتبه مفاهیم ارزشى، بیطرف است.
اگر، این نكته بر همه آگاهان دانشمند وعالمان دینى، روشن بود، نبود تضاد مفروض میان ایمان و علم، كاملا روشن مىشد. تضاد، واقعا میان ایمان و علم نیست، بلكه میان یك ایمان و یك علمى است كه هر كدام از آنها از بعد ارزشى خود، آگاه نباشد.
غفلت در قرون وسطى
هنگامى كه نمایندگان دینى مسیحیت، در آغاز ظهور و شروع علوم نجوم جدید، مانع شدند و گالیلهى دانشمند را به بهانه مخالفتبا عقاید كلیسا محكوم كردند، آنها آگاه نبودند كه سمبلهاى مسیحیت (با وجود این كه هیئتبطلمیوسى، ارسطویى را به كار مىبردند) با این هیئت جدید، همبستگى ندارد و علم و ایمان كاملا در دو قلمرو جداگانه بودند.
آرى ، اگر سمبلهاى دینى بمانند: (خدا در آسمان است) و (بشر در زمین است) و (شیاطین در زیر زمین است) اگر این سمبلها به عنوان توصیف واقعیت فضاى جهان، فرض مىشدند كه با انبوه موجودات آسمانى (فرشتگان) یا شیاطین پر شدهاند، آن وقت علم نجوم جدید، با ایمان مسیحیت در تضاد مىشد [زیرا علم بىطرف نبوده و چهره ارزشى به خود گرفته بود] از طرف دیگر، اگر دانشمندان فیزیك جدید، همه واقعیت جهان را به حركت میكانیكى و كوچكترین ذرات ماده، پایین آوردند و واقعیت كمى زندگى و ذهن را انكار كنند، آنها ایمانى را اظهار مىدارند هم ذهنى و هم عینى و خارجى.
از نظر خارجى ، علم به صورت معبود آنها آمده است و آنها آماده هستند كه همه چیز را حتى زندگى خود را قربانى این معبود سازند. اما از نظر ذهنى، این دانشمندان، با این فرض و تصور خود، سمبل بزرگ و عظیمالجثهاى ساختهاند به نام: «جهانى كه هر چیز را حتى شور علمى دانشمندان را در دنیاى میكانیسمى بىمعنى خود، مىبلعد» .
در مخالفتبا چنین سمبل اعتقادى، ایمان مسیحیت، آن هم به حق، حق دارد كه مخالفت نماید. علم تنها با علم و ایمان فقط با ایمان مخالفت مىكند. هیچكدام از آنها، حق ندارند كه در قلمرو دیگرى دخالت نمایند. علمى كه ویژگى خود را دارد و علم باقى مىماند، با ایمان كه خصلت ایمانى دارد، هرگز مخالف نیست.
در قلمرو دیگر علوم
این حقیقت ، در مورد دیگر قلمروهاى علمى بمانند: بیولوژى، روانشناسى نیز، صادق است. جنگ معروف میان تئورى تكامل و اعتقاد بعضى از مسیحیان (مخالف آن) جنگ میان علم و ایمان نیست، بلكه تضاد میان علمى است كه نوعى اعتقاد را تبلیغ مىكند.
علمى كه انسان را از انسانیتخود جدا مىسازد با ایمانى كه در تضاد است كه با ادبیات كتاب مقدس Bible تحریف شده است.
بسیار روشن است، الهیاتى كه داستان آفرینش كتاب مقدس را به عنوان یك توصیف علمى، از حادثهاى كه زمانى در آفرینش اتفاق افتاده است، توصیف مىكند و آن را با همان اصطلاحات و روش متدیك علم تشریح مىكند، یك خطا است. (1)
و همینطور، تئورى تكاملى كه نسل انسان را از شكل بسیار ابتدایى حیات مىداند و تفاوت و اختلاف مطلق و بىنهایت انسان وحیوان را نادیده مىگیرد، یك اعتقاد و ایمان است نه علم و تئورى علمى! !
در روانشناسى
این نكته باید در مورد اختلاف فعلى و آینده ایمان با روانشناسى معاصر، نیز ملاحظه شود. روانشناسى معاصر، از مفهوم روح وروان مىترسد. زیرا به نظر مىرسد كه روانشناسى واقعیتى مىسازد كه قابل دسترسى و آزمایش با روشهاى علمى نیست. این ترس و واهمه، بىاساس نیست.
روانشناسى نباید مفهومى را كه با روش علمى خود، تولید نشده، بپذیرد. كار روانشناسى این است كه پروسه انسان را هر چه در امكان دارد، تشریح كند و توانایى آن را داشته باشد كه این توصیف و درك خود را از پروسه انسان، در هر وقتى، جایگزین سازد.
این روش، در مورد مفاهیم معاصر: خود Ego ، فرا خود Superego شخصیت Personality ضمیر ناخودآگاه Unconsciousness ذهن Mind (چنانچه در روانكاوى فروید آمده است) صادق است.و همینطور اصطلاحات سنتى روان Soul روح Sprit اراده Will و...
روانشناسى متدیك، موضوع توصیف علمى استبه مانند دیگر تحقیقات و تلاشهاى علمى كه روش خاص خود را دارند. همه مفاهیم، حدود و تعریفات آن، حتى مفاهیم بسیار معتبر، در حیطه خود روانشناسى مطرح بوده و قابل قبولند.
وقتى دین با ایمان، از یك بعد «وابستگى به وجود مطلق» سخن مىگوید كه بشر زندگى مىكند و در آن فضاى ایمانى، روح خود را مىبازد یا پیروز مىشود و دقیقا از یك زندگى معنوى سخن مىگوید، كارى با مفهوم متدیك روانشناسانه روح، ندارد و در قلمرو آن نمىخواهد وارد شود. یك روانشناسى كه اعتقاد به وجود روان ندارد، این مفهوم ایمانى روح را انكار نمىكند و نه آن روانشناسى كه به نوعى روان (در حیطه روانشناسى) قایل است، روح به اصطلاح مذهبى را اثبات نمىكند.
حیات معنوى و ابدى انسان كه مذهب از آن بحث مىكند، كاملا متفاوت از مفاهیم روانشناسانه معاصر است. اینها، دو حقیقتىاند جداگانه كه هیچكدام در قلمرو دیگرى حق دخالت ندارد.
روانكاوى تحلیلى معاصر، در موارد زیاد، با اظهارات ایمان كلامى، تضاد دارد. این تحلیلهاى روانكاوانهاى كه در مورد انسان به روش علمى صورت مىگیرد، با آن مفهوم طبیعت و سرنوشتى كه ایمان از آن سخن مىگوید، منافاتى ندارد.
انتقاد از فروید
همه آن مباحث قرن نوزدهمى فروید كه به قرن بیستم هم سرایت كرد موضعگیریهاى شدید و لجاجت آمیز او از موضع (2) Puritanism و تاكید روى عشق جنسى و بدبینىهاى او در مورد فرهنگ و تنزل مذهب به انتقادات و اعتراضات ایدئولوژیكى، همهاش یك عقیده بود و نه نتیجه تحلیل علمى.
هیچ دلیلى ندارد به دانشمندى كه در مورد انسان و حالات ناگوار او، برخورد دارد (مانند فروید) این حق را ندهیم كه ایمان را از نظر خود بیان كند و تفسیر نماید [ خاستگاه لیبرالیسم و آزادى خواه انسان غربى، چنین حقى را انكار نمىكند] اما اگر این دانشمند به نام روانشناس علمى، بخواهد به اشكال دیگر ایمان حمله كند و هجوم نماید (چنانچه فروید و پیروانش چنین كارى كردند) او به خطا رفته است. او، در واقع، قلمرو مطالعه خود را با قلمرو دیگر، اشتباه گرفته ومخلوط ساخته است. هرگز چنین خطایى قابل بخشش نیست.
در این صورت، كسانى كه به نوع دیگر ایمان، اعتقاد دارند حق دارند كه از اعتقاد خود دفاع كرده و مانع هجوم وحمله امثال فروید باشند البته، این كار سادهاى نیست كه عنصر ایمان را از عنصر تئورى علمى در روانشناسى تشخیص داد. البته ممكن و احیانا ضرورى است.
توجه به یك نكته
مهم تشخیص و تمایز میان حقیقت و ایمان و حقیقت علم، متكلمان معاصر را به یك نكته مهم هشدار مىدهد و آن، این است كه آنها نباید از اكتشافات علمى در اثبات حقیقت ایمان استفاده كنند.
فیزیك اتمى، بعضى تئوریهاى علمى حسابگرانه جهان را تحت الشعاع قرار داده است. تئورى كوانتوم (موجى) و اصول لاتعینى، این نتیجه را به دنبال دارد.
به فوریت و سرعتشگفتانگیزى، نویسندگان مذهبى، این دیدگاهها را براى اثبات نظریه : آزادى انسان آفرینش الهى، معجزات مذهبى، به كار مىبرند. اما در قلمرو علم، هیچگونه دلیل و اثباتى براى چنین روش و طرز عملى، وجود ندارد. نه از نقطه نظر فیزیك و نه از دیدگاه مذهب، این تئوریها با همدیگر ارتباط ندارند تئوریهاى فیزیكى نهارتباط مستقیمى با پدیده بىنهایت مبهم آزادى انسان، دارد و نه فیضان و تجلى نیروى كوانتوم با معجزات مذهبى، مربوط است.
علم كلام و الهیات، با به كارگیرى تئوریهاى فیزیكى، ابعاد علم و ایمان را با همدیگر مخلوط مىكنند. حقیقت دینى (ایمان) با آخرین اكتشافات فیزیكى بیولوژیكى یا روانشناسى نه قابل اثبات است و نه قابل نفى. (3)
ایمان و حقیقت تاریخى
حقیقت تاریخى و كاملا با حقیقت علمى تفاوت اساسى دارد. تاریخ حوادث منفرد و كل یكپارچه را گزارش مىدهد نه پروسههاى تكرارى را كه ما بتوانیم مكررا آنها را آزمایش كنیم.
حوادث تاریخى، هرگز مورد آزمایش قرار نمىگیرند. تنها تحلیل در تاریخ همچون آزمایش فیزیكى، تطبیق اسناد تاریخى را بررسى مىكند. اگر اسناد یك حادثه مستقل، با هم بخواند و موافق هم باشند، یك ادعاى تاریخى در محدوده خود، قابل اثبات و توصیف مىشود.
اما، تاریخ، تنها، یك سلسله از واقعیات را گزارش نمىدهد، بلكه تلاش دارد كه این واقعیتها را توصیف، تشریح و قابل فهم سازد. فهم تاریخ، شركت و همكارى لازم دارد. این است، تفاوت اساسى میان حقیقت تاریخى و حقیقت علمى. در حقیقت تاریخى، ما سر و كار با تشریح موضوع داریم، اما در حقیقت علمى، موضوع را باید جزء جزء بررسى كرده و توصیف نماییم.
از آنجایى كه حقیقت ایمان با كلیت آن معنىدار است، حقیقت تاریخى، غالبا با آن تطبیق مىشود. وابستگى كامل حقیقت تاریخى به حقیقت ایمانى چنین هویتى را منتزع ساخته است. به این ترتیب، گاهى اظهار مىشود كه ایمان مىتواند یك ادعاى تاریخى پرسشانگیزى را ضمانت نماید. اما كسى كه چنین ادعایى را اظهار مىدارد، فراموش كرده است كه در یك كار تاریخى خالص، دقت نظر ظریف و قابل كنترل ضرورت دارد، چنان كه همین روش در پروسه بیولوژیكى و فیزیكى نیز به كار مىرود.
حقیقت تاریخى، بیش از همه چیز، حقیقت واقعى است نه خیالى و وهمى و لذا با حقیقتشعرى حماسى و رزمى، یا حقیقت اسطورهاى و افسانهاى تفاوت مىكند.
این تفاوت، براى ارتباط حقیقت ایمان با حقیقت تاریخى كاملا قطعى وحتمى است. ایمان، هرگز حقیقت واقعى را نمىتواند ضمانت كند، اما ایمان مىتواند و باید معنى و هدف وقایع را از نقطه نظر تعلق و وابستگى دینى انسان، تشریح كند وتوضیح دهد. با این كار خود، ایمان، حقیقت تاریخى را به قلمرو حقیقت ایمان، انتقال مىدهد.
وقایع تاریخى در ادبیات كتاب مقدس از زمانى كه تحقیقات تاریخى، ویژگىهاى ادبى نوشتههاى كتاب مقدس را كشف كرد، این مساله در منظر عمومى و اندیشه متكلمان قرار گرفته و مورد داورى است.
این نكته، محرز است كه كتاب مقدس (تورات و انجیل) در بخشهاى روایى خود، از عناصر تاریخى ، اسطورهاى و داستانى (افسانهاى) تركیب یافته و در بسیار موارد، بسیار مشكل است كه این عناصر را از همدیگر تفكیك كرده و جدا نمود.
تحقیقات تاریخى این نكته را روشن ساخته است كه به هیچ وجه، حوادث تاریخى شخصیت عیسى ناصرى را كه در كتاب مقدس آمده و به عنوان «مسیح» خوانده مىشود، حتى با كمترین احتمال واقعى، اثبات نمىكند. (4)
همینطور تحقیق مشابهى، در واقعیت تاریخى متون مقدس (نقد كتاب مقدس در اروپا) و سنتهاى افسانهاى آن از مذاهب غیر مسیحى (مثلا زردشتى در اعتقاد به رستاخیز) همین نتیجه را كشف كرده و اثبات مىكند. آنچه روشن است، این ملاك است كه حقیقت ایمان (وابستگى انسان به وجود مطلق) خود را وابسته و متعلق به حقیقت تاریخى كه از داستانهاى اسطورهاى كه احیانا مستند ایمان (مسیحى) قرار مىگیرد، نمىداند. این یك مفهوم انحرافى فاجعه آمیز از ایمان است كه آن را در لابلاى داستانهاى كتاب مقدس جستجو كنیم و برپایههاى انحرافى آن، اعتقاد دینى را پىریزى نماییم. این موضوع امروزه در همه سطوح مردم، روشن است.
مردم، در مغرب زمین به صراحت مىگویند كه آنها اعتقادى به ایمان مسیحى ندارند. زیرا آنها اعتقاد ندارند كه داستانهاى اعجاز آمیز عهد جدید، از اعتبار واقعى و اسناد تاریخى برخوردارند. (5)
پرسشهاى تاریخى مردم به گفتههاى كتاب مقدس اعتقاد ندارند. اما تحقیق درباره محتمل بودن و یا غیر محتمل بودن داستانهاى كتاب مقدس، باید با ابزار یك متد تاریخى و لغتشناسى متین، صورت گیرد.
حتى در مورد ادیان دیگر، این موضوع ربطى به ایمان ندارد كه بگوییم: چاپ موجود قرآن مسلمانان همان متن اصلى قرآن استیا نه؟ با این كه اعتقاد اغلب مسلمانان و پیروان محمد صلى الله علیه و آله و سلم، چنین است. (6)
این موضوع ایمان نیست كه بگوییم: بخشهاى بزرگى از اسفار پنجگانه تورات، مربوط به حكمت كهانت، بعد از تبعیدى عهد بابلى است. یا كتاب آفرینش تورات، بیشتر شامل اسطورهها و افسانههاى مقدس است تا واقعیت تاریخى.
این موضوع ایمان نیست كه بگوییم: آیا انتظار به رستاخیز نهایى جهان، چنانچه در كتابهاى اخیر تورات وعهد جدید، با آن روبهرو هستیم، ریشه در دین زردشتى دارد یا خود مستقلا اصالت دارد؟ این موضوع ایمان نیست كه بگوییم: چه مقدار مواد تاریخى ، اسطورهاى و افسانهاى، در داستانهاى مربوط به تولد مسیح علیه السلام و رستاخیز او تركیب یافته است. این موضوع ایمانى نیست كه بگوییم: چه شرحى از گزارشات نخستین روزهاى كلیسا، بزرگترین احتمال را دارد؟
همه این موضوعات، باید در پرتو تحقیقات تاریخى به اثبات برسند تا صحت و یا عدم صحت آنها معتبر گردد. اینها پرسشهاى تاریخى است نه حقیقت ایمانى.
قلمرو ایمان ایمان مىگوید: چیزى از گرایش انسان به بىنهایت، در تاریخ اتفاق افتاده است. زیرا سؤال از بىنهایت وجود و معنىدار بودن آن، همواره مطرح بوده است. و بشر از روزگاران قدیم، اعتقاد به دین و احساس وابستگى به وجود مطلق داشته است.
ایمان مىگوید: قوانین تورات كه به حضرت موسى علیه السلام داده شده است، براى كسانى كه مورد خطاب و توجه قانون بودند، اعتبار مطلق دارند، مهم نیست كه با این شخص تاریخى به نام موسى، روبهرو بودهاند یا نه؟ !
ایمان مىگوید: واقعیتى كه در عهد جدید (اناجیل) آمده است، این است كه عیسى مسیح علیه السلام براى كسانى كه مورد توجه او بودهاند، نجات دهنده است. مهم نیست كه این تصویر واقعیت دارد و كسى به عنوان عیسى ناصرى وجود داشته استیا نه؟
ایمان، فقط مدعى و اساس خود را معین مىكند و نه چیز دیگر، بمانند: قانون موسى علیه السلام ، عیسى مسیح علیه السلام ، محمد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم، یا بودا مرد الهام یافته شرق.
اما ایمان نمىتواند براى این رجال بزرگ كه بتوانند براى بخش عظیمى از انسانیت مظهر احساس دین ومیل به وجود مطلق باشند، شرایط تاریخى را تعیین نماید.
ایمان، یقینا شامل شرایط و اساس خود است، مثلا حادثهاى در تاریخ به مانند تولد مسیح علیه السلام یا قیام موسى علیه السلام ، تاریخ را به نفع انسان دیندار تغییر دهد و متحول سازد. اما ایمان، شامل معلومات تاریخى نیست كه این حادثه تاریخى حتما اتفاق بیفتد [البته این عقیده نظر مسیحیت معاصر است] .
در نتیجه، ایمان نمىتواند به وسیله تحقیقات تاریخى مورد تردید قرار بگیرد، حتى اگر نتایج آن در رابطه با سنتهایى كه تاریخ گزارش مىدهد، قابل انتقاد باشد.
این استقلال حقیقت تاریخى، یكى از با اهمیتترین نتایج فهم ایمان به عنوان حوزه گرایشى به بىنهایت، مىباشد. (7)
پىنوشتها:
1. البته خواننده به خاطر دارد كه نویسنده، داستان آفرینش كتاب مقدس را سمبلیك و اسطورهاى مىداند، چنانچه در شمارههاى پیشین به آن اشارت رفت.
2.دستهاى از پروتستانتها كه مىخواستند آداب ظاهر و ا حادیث را از مذهب بردارند.م
3. البته تاكید مؤلف روى تئوریهاى علمى: فیزیكى، بیولوژیكى یا روانشناسى است. البته این تئوریها است كه قابل تغییرند وبا مثبتات و مطلقهاى مذهب قابل تطبیق نیستند و به قول كارل پوپر تغییر پذیرى تئوریهاى علمى از خصلتهاى علم است. اما اگر دانشمندان توانستند به بركت علوم عصرى به قانونهاى طبیعت و انسان دستیابند بمانند: جاذبه، قانون زوجیت (منفى و مثبت طبیعت) آنجا به آیهاى و سنتى از سنن طبیعى یا اجتماعى دستیافتهاند و به قطعیت رسیدهاند. این دیگر حتمى است ; و نه تغییر پذیر آنها آیتى از ... آیات خداوندند كه شاهد یگانگى و توحید ذات حقاند; اینگونه موارد علم براى اثبات مذهب خود آیتى است. «سنریهم آیاتنا فى الافاق وفی انفسهم حتى یتبین انه الحق» صدق الله العلی العظیم. و به تعبیر ایان باربور در كتاب ارزشمند «علم و دین» :
«ما ناگزیریم در صدد یك جهانبینى یكپارچه برآییم. «دیدگاههاى مكمل» در تحلیل آخر، دیدگاههاى ناظر به یك جهان واحدند. هم زبان علم و هم زبان دین از نظر مرجع و محتوا واقعنگرند و در هیچیك از این دو حوزه، نمىتوان با افسانهها یا «مجعولات مفید» (به تعبیر پوزتیویستها) سر كرد. هر دو گروه، یعنى هم گزارهها و گزارشهاى علم و هم دین باید در به دست دادن تعبیرى منسجم از كل تجارب بشرى سهیم باشند، نه این كه هر یك زى خود، زبانى باشند بىارتباط با دیگرى.
(ر.ك: ایان باربور، علم و دین، ص2 ، مقدمه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى ، مركز نشر دانشگاهى، تهران 1362) .مترجم
4. مسیحیت عصر جدید، اعتقاد دارد كه عیسى مسیح علیه السلام ، پیش از آن كه شخصیت واقعى و تاریخى باشد، یك شخصیت اعتقادى است و اسناد تاریخى، وجود چنین شخصى را اثبات نمىكند. این اعتقاد به نظر ما بر خلاف واقع است. زیرا از نظر تاریخى گرچه تالیف اناجیل به یك قرن بعد از وفات مسیح (به زعم مسیحیان) مىرسد و تالیف شدهاند (قاموس كتاب مقدس ماده انجیل) ولى حواریون و اصحاب حضرت مسیح كه او را دیدهاند و به موعظههایش گوش فرا دادهاند و آنها را در تالیف اناجیل گرد آوردهاند، شخصیتهاى واقعى و تاریخىاند و شهادت آنها بر وجود عیسى مسیح علیه السلام به طور خبر متواتر، خود سند تاریخى است. علاوه آثار جغرافیایى تاریخى كتاب مقدس در اورشلیم و ماوراى اردن، شاهد تاریخى دیگر است، از طرف دیگر ، شهادت قرآن كریم كه بخشى از تاریخ در آن آمده است، شاهد سومى است كه وقوع واقعى حوادث تاریخى عیسى مسیح علیه السلام را گزارش مىدهد. اینها شواهدى است كه خلاف اعتقاد این روشنفكران را اثبات مىكند. مترجم.
5. این اعتقاد بیشتر درمیان طبقات روشنفكر و گروه پروتستانت كه مؤلف نیز از آنها است، وجود دارد. وگرنه اعتقاد كاتولیكها در اروپاى شرقى و آمریكاى لاتین و دیگر فرقههاى سنتى بر خلاف این اظهار است. چنانچه در پاورقى پیشین یادآور شدم، جغرافیاى تاریخى اماكن مقدس در فلسطین وجود تاریخى و سرگذشت این پیامبر بزرگوار و اصحاب او را نشان مىدهد. (به كتاب «جغرافیایى تاریخى اماكن مذهبى» از آقاى سهیل آذرى انتشارات نور تهران مراجعه شود) .
ما مسلمانان نیز به شهادت قرآن كریم كه حوادث تاریخى ما را نقل مىكند و مىتوان گفتسند تاریخى نیز هست، به وجود مسیح علیه السلام و معجزات او اعتقاد داریم.مترجم.
6. به نظر مؤلف این موضوع باید از راه نسخه شناسى و تاریخ قرآن اثبات شود. به كتاب تاریخ قرآن كریم، دكتر جلالى نائینى مراجعه شود.م.
7. یادآورى یك نكته مهم:
همه مطالب یاد شده كه ترجمه آن در مقاله آمده است، درباره مسیحیت و متون مقدس آن است و گرنه درباره اسلام و تاریخ حیات پیامبر و قرآن مجید، مساله، درستبر خلاف است. امروزه براى همه دانشمندان و شرقشناسان وجود واقعى حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و جزئیات زندگانى او وهمینطور تدوین قرآن كریم و تاریخ آن، كاملا موضوعى واضح و تاریخى است. همه اسناد تاریخ معتبر، بر صحت و درستى شخصیت واقعى رسول خدا و تدوین قرآن كریم، شواهد زندهاى دارد. متاسفانه اضطراب و تناقض گوییهاى كتاب مقدس (اناجیل) درباره مسیح و تعالیم او این شبهه را بر دانشمندان و متفكران اروپایى، مطرح ساخته است كه به چنین داورى در مورد عیسى مسیح و اناجیل بعد از قرن 19 اوائل قرن 20 عهد نقادى كتاب مقدس، منتهى شده است.مترجم