جنگ چالدران
جنگ چالدران میان سپاه قزلباش ایران به فرماندهی شاه اسماعیل یکم صفوی با ارتش عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم یکم در ۳۱ مرداد ۸۹۳ هجری خورشیدی رخ داد. محّل این نبرد در دشت چالدران (در شمال آذربایجان غربی) بود. در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و با اینکه سلحشوری بسیاری به خرج دادند، به دلیل کمی نفرات و نداشتن اسلحههای گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیر و کمان میجنگیدند. پس از این جنگ، بخشی از شمالباختر ایران که شامل غرب کردستان و دیاربکر بود، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد.
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند و علاوه بر این چون ایرانیان در آن زمان استفاده از سلاحهای گرم را ناجوانمردانه میدانستند، درپی به دست آوردن آن نرفته بودند و همین موضوع از دلایل اصلی شکست آنان در این جنگ بود. دلیل دیگر شکست قزلباشها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.
ساختمان یادبود جنگ چالدران در محل وقوع جنگ
علت وقوع جنگ
صفویان در پی فعالیت و سازماندهای فرهنگی در طول دو قرن (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی) توانستند با حمایت قبایل پیرو خود (قزلباشها) حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند و در پی فشارهای عقیدتی بر علویان در امپراتوری عثمانی، صفویان با جمع آوری و پناه دادن به آنها و بویژه نیروهای ینی چری نیروی نظامی قوی از نیروهای ینی چری تشکیل دادند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران امپراتوری عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت و لذا لشکرکشی به سمت ایران را شروع کرد. این جنگ در دشت چالدران آغاز و پایان یافت.
قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی با پیوستن صوفیان ترکمنی بود که بیشترشان در نواحی آناتولی و شام زندگی میکردند.در واقع بخش بزرگی از قبایل قزلباش پیش از پیوستن به شاه اسماعییل در آناتولی زندگی میکردند و پس مهاجرت قبایل اصلی نیز بخش بزرگی از مردمان آناتولی که در سرزمینهای خود باقی مانده بودند هم پیرو و یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکههای منظم خود و توسط خلفا ، ددهها و ... مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود تشویق میکردند.شاه اسماعیل نیز خود به خوبی از این امر آگاه بود و در نامهای به سلطان عثمانی این مطلب که بسیاری از مردمان ساکن در سرزمینهای عثمانیان پیرو او هستند را به رخ او کشیده بود. بدون شک ادامه حکومت سنی مذهب عثمانیان بدون محدود یا نابود کردن این روند کاملاً با مشکل مواجه میشد.به گفته برخی مورخین اگر در جنگ چالدران شاه اسماعیل به پیروزی میرسید شاه اسماعیل به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بی شک روند گسترش تشیع صفوی امپراتوری عثمانی را که تازه در ابتدای کار بود از صفحه روزگار محو میکرد همه این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و محتوم را برای هردو طرف محیا میسازد.اما برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که فقط تسریع کننده بودند.
شاه اسماعیل در تلاشی ناکام از رقبای سلطان سلیم پس از مرگ سلطان بایزید حمایت و پشتیبانی کرد.در مقابل سلطان سلیم اندکی پیش از شروع جنگ دست به قتل عام شیعیان در قلمرو عثمانی زدو کسانی هم که کشته نشدند داغ زده شدند و به متصرفات اروپایی تبعید شدند.
نبرد سرنوشت
سلطان سلیم با سپاهی که تعداد آنرا در حدود صد هزار نفر نوشتهاند به سمت ایران حرکت کرد تا اینکه در اول رجب ۹۲۰ قمری (مرداد ۸۹۳) به دشت چالدران در شمال غربی خوی رسید و در آنحا اردو زد. تعداد نفرات ایران را در این جنگ حدود چهل هزار نفر نوشتهاند. پیش از نبرد شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی نبرد تشکیل جلسه دادند.نور علی خلیفه و محمد خان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی که از روشهای جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه داشتند پیشنهاد کردند که قبل از انکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد حمله را از پشت به آنها آغاز کنند.این نظر کاملاً منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیش خان استاجلو مواجه شد که البته نتیجه آن شکستی سخت و تلخ بود.
شاه اسماعیل به عثمانیان فرصت داد تا آرایش دفاعی خود را کامل کنند. دوازده هزار ینی چری مسلح به شمخال در پشت زنجیرهای از توپها قرار گرفتند مانعی که به صورت سدی تفوذ ناپذیر در مقابل سپاه ایران که بیشتر سواره نظام بودند قرار گرفت. با شروع جنگ جناح راست سپاه ایران جناح چپ عثمانیان را در هم کوبید و فرمانده آنها حسن پاشا نیز کشته شد.صلابت نخستین یورش سپاه ایران به حدی بود که سلطان سلیم لحظاتی پس از شروع در گیری به گمان اینکه کارش با شکستی برق آسا به اتمام رسیده در پی گریز از معرکه بود. اما با شروع به کار کردن توپهای باقی مانده نتیجه جنگ به سرعت به نفع او تغییر کرد. استفاده از توپخانه برای ایرانیان مصیبت بار بود.بسیاری از سپاهیان ایران و بسیاری از فرماندهان و صاحبان مناصب در معرکه کشته شدند و خود شاه اسماعیل نیز با فداکاری چند قزلباش جان سالم از معرکه به در برد. سلطان سلیم پس از در هم شکستن سپاه صفوی به دلیل ترس از وجود تله به تعقیب سپاه ایران نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد.
نتایج شکست
نخستین نتیجه نظامی جنگ از دست رفتن ناحیه دیار بکر و بخشهایی از کردستان بود.سلطان سلیمان شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نو پای صفویه از نابودی حتمی نجات یافت.
اما ضربه روحی ناشی از این شکست برای شاه اسماعیل خرد کننده بود به طوری که پس از آن هیچگاه در هیچ جنگی مستقیما فرماندهی را به عهده نگرفت و در بسیار از موارد حتی از کارهای روزمره سلطنت نیز کناره میگرفت. تا پیش از این شاه اسماعیل هیچگاه در هیچ جنگی شکست نخورده بود و خود را شکست نا پذیر میدانست.این شکست در روحیه قزلباشان نیز به شدت اثر کرد و عقیده شکست ناپذیری شاه اسماعیل را در ذهن اکثر آنان از میان برد. از این پس دیگر اطاعت قزلباشان از شاه بیشتر به عنوان اطاعت از شاهی مقتدر بود تا مرشد کامل. تأثیر این تغییر روحیه را میتوان به خوبی در رفتار امرای قزلباش در زمان شاه تهماسب یکم مشاهده نمود.
عدم استفاده از سلاح آتشین به خصوص توپ در این جنگ بر خلاف نظر بسیاری از مورخین و به شهادت متون تاریخی ناشی از عدم آشنایی ایرانیان با اینگونه سلاحها نبود بلکه علت این بود که شاه اسماعیل و اکثر پیروانش استفاده از آین گونه سلاح را دور از مروت و مردانگی میدانستند.بر اساس سفرنامههای اروپاییان و به خصوص ونیزیانی که پیش از شاه اسماعیل ا زایران دیدن کرده بودند ایرانیان حتی از زمان سلطه آققویونلوها با این نوع اسلحه آشنایی داشتهاند.
امپراتوری عثمانی
امپراتوری عثمانی یک قدرت سیاسی امپراتوری بود که از ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی در منطقه مدیترانه حکومت میکرد. این امپراتوری در اوج قدرت خود (قرن ۱۶ میلادی) مناطق آسیای صغیر ، اکثر خاورمیانه، قسمتهایی از شمال آفریقا، قسمت جنوب شرقی اروپا تا قفقاز را شامل میشد. قلمرو رسمی حکومت عثمانی در اوج قدرت به ۵/۶ میلیون کیلومتر مربع میرسید.
منشاء عثمانیان
عثمانیان شاخهای از ترکهای اوغوز بودند که در اواخر امپراتوری سلجوقیان ازترکستان به آسیای صغیر کوچ کردند. در آن زمان سلجوقیان روم که قسمتی از سلسله دولتهای سلجوقی بودند در این سرزمین فرمان میراندند. ترکان عثمانی اندک اندک در نواحی غرب آناتولی به یک قدرت منطقهای و متحد سلاجقه تبدیل شدند وبعدا جانشین سلجوقیان گشتند. ایشان نام خود را از عثمان که رهبر ایل ایشان بود گرفته بودند.
نخستین شاه سرشناس ایشان سلطان محمد دوم معروف به سلطان محمد فاتح، بود که توانست یا چیرگی بر قسطنطنیه (استانبول) به فرمانروائی امپراتوری روم شرقی پایان دهد. تاریخنگاران این زمان را پایان قرون وسطی و آغازرنسانس میدانند.
سلطان سلیم نوهٔ سلطان محمد بود که در جنگ چالدران شاه اسماعیل اول صفوی را در سال ۱۵۱۴ میلادی شکست داد و عثمانی بر مناطق غربی ايران دست یافت در نتيجه نواحی غرب ایران که شامل آذربایجان، سرزمین کردستان، و عراق بود از ایران جدا شد. در جنگ هاى بعدى آذربايجان به ايران برگردانده شد ولی سرزمین کردستان و عراق تحت كنترل عثمانی باقى ماندند.
سلطان سلیم با چیرگی بر سرزمینهای اسلامی خود را خلیفهء اسلام خواند. سلیمان قانونی فرزند او همدوره با شاه تهماسب صفوی بود و نیروهایش را تا پشت دروازههای وین هم رساند.
اقتدار و شکوه امپراتوری عثمانی
دولت عثمانی به عنوان بزرگترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسی شناخته میشود. این دولت در سدههای هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد. از سده چهاردهم، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت و در اوائل نیمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراتوری امپراتوری روم شرقی (بیزانس) جای گرفت. بدینسان، در پایان سده پانزدهم دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت؛ اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد. در این دوران، عثمانی نه تنها - از نظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع، اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت - اولین دولت اروپایی به شمار میرفت، بلکه از نیمه سده شانزدهم میلادی خود را وارث رسمی خلافت اسلامی و رهبر جهان اسلام نیز میدانست. در این زمان عثمانی کشوری پهناور بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراتوری هابسبورگ) امتداد داشت، بخش عمده سرزمینهای جنوب در یای مدیترانه و شبه جزیره عربستان را دربرمی گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزها ی ایران محدود بود. از منظر اروپاییان غربی این دولت مهمترین تجلی تمدن اسلامی به شمار میرفت و دادوستد و تعارضهای فرهنگی و سیاسی و نظامی با آن نقش اصلی در تکوین انگارهای داشت که غربیان از اسلام کسب کردند.
سرآغاز انحطاط امپراتوری عثمانی
مورخین مرگ سلیمان قانونی (۲۰ صفر ۹۷۴ ق./ ۵ سپتامبر ۱۵۶۶ م.) را نقطه عطفی در تاریخ عثمانی و سرآغاز فرایند انحطاط تدر یجی این دولت میدانند. در واقع، این انحطاط هر چند در اواخر سده شانزدهم میلادی، پس از مرگ سلیمان، رخ نمود و در نیمه اول سده هفدهم شتاب گرفت، ولی بنیانها ی اجتماعی آن در دوران حکومت سلیمان و در اوج شکوه دولت عثمانی تکوین یافت.
سیر افول مداوم دولت عثمانی مقارن و همپیوند با سیر ظهور و اعتلای روزافزون تمدن جدیدی است که در اروپای غربی سربرکشید. این دو تحول مواز ی بخش مهمی از فرایند عظیمی را شکل داد که سرنوشت بشر یت را در طول سدههای اخیر رقم زد و سرانجام در اوایل سده بیستم میلادی جغرافیای سیاسی کنونی جهان را پدید آورد.
عوامل انحطاط امپراتوری عثمانی
در بررسی علل انحطاط عثمانی باید نقش عوامل چهارگانه:
افزایش جمعیت و عدم تناسب آن با اراضی زیرکشت،
تأثیر سلطه غربیان بر قاره اروپا و ظهور اقتصاد جدید پلانت کاری،
گشایش راه دریایی تجارت غرب با شرق،
خرابکاری و مقابله نظامی و اطلاعاتی قدرتهای اروپایی معارض عثمانی،
را اصلی دانست و دو عامل بعدی رشد فساد در ساختار سیاسی و تحجر اندیشه دینی و سیاسی را فرعی تلقی کرد.
بنابراین، فساد در ساختار سیاسی و تحجر در اندیشه دینی را نباید بهعنوان عواملی تعیین کننده و سرنوشت ساز ارز یابی کرد. برای رسیدن به شناختی عینی و به دور از ذهنگرایی و خیالپردازی از علل واقعی تفوق غرب و افول عثمانی، و سایر دولتهای غیر غربی، باید بر نقش عوامل چهارگانه نخستین تأکید کرد و فساد در ساختار سیاسی و تحجر در اندیشه و ایستایی در فرهنگ را بنوبه خود به عنوان پیامد و معلول عوامل فوق بشناسیم.
نابودی امپراتوری عثمانی
امپراتوری عثمانی سالها چون ابرقدرتى بر گوشهای از جهان دربرگیرندهٔ، سرزمین کردستان، سرزمینهای عربی، آسیای صغیر و بالکان فرمانراندند. با شکست در جنگ جهانی اول امپراتورى عثمانی فروپاشيد و جای خود را به ترکیه داد. پس از فروپاشى امپراتورى عثمانی و پيدايش كشور تركيه اين نواحى به دست كشورهاى پیروز در جنگ، بعضا تقسيم و يا مستقل گرديدند.
منابع
غفاریفرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، سازمان سمت، ۱۳۸۱.
تحریکات قزلباشان در کشور عثمانی - جنگ چالدران و ازدست رفتن شمالغرب ایران
راجر سیوری ایران در عصر صفوی . چاپ سیزدهم ۱۳۸۴ تهران
Godfrey Goodwin: The Janissaries. Saqi Books, London ۱۹۹۷
David Nicolle: The Janissaries. Osprey, Oxford ۱۹۹۵
↑ غفاریفرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، ۱۳۸۱. (صص ۸۹ تا ۱۰۲)
↑ تحقیقاتی در ایران عصر صفوی، صص ۱۰۳-۹۲
↑ جهانگشای خاقان، صص ۴۹۴-۴۹۲