تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی (ع)
منابع مقاله:
فصلنامه ندای صادق، شماره 20، عظیم زادهاردبیلی، فائزه؛
چکیده:
با توجه به اهمیت و جایگاه مدیریت در نظامها و سازمانهای بینالمللی و ترویج مدیریت نوین بر آن شدیم تا با تبیین دیدگاههای ارزشمند امام علی علیه السلام به عنوان مدیری مدبر و کارآمد در تشکیل نخستین حکومت اسلامی - شیعی گامی هرچند کوتاه در احیای این تفکر شیعی برداریم; چرا که امروزه جزئیات این مبانی دینی به عنوان یک نظریه جدید علمی و کاربردی با موفقیت قابل اجرا است . مقاله حاضر با بررسی بیش از 65 منبع دارای دو بخش عمده است: بخش اول به تبیین مبانی علم مدیریت، معرفی مکاتب و ارائه نظریههای کلاسیک و نئوکلاسیک و نوین پرداخته است که میتواند زمینه تطبیق این نظریه را با افکار و آرای امیرالمؤمنین علیه السلام مهیا کند . بخش دوم نیز به تبیین تئوری و مبانی اعتقادی حضرت امیر علیه السلام در مدیریت و عناصر و ارکان آن - سازماندهی، برنامهریزی، کنترل، نظارت، هماهنگی - شایسته سالاری و ویژگیهای مدیران موفق به بررسی اقسام سوء مدیریت و معضلات نظام مدیریتی میپردازد . ذکر نمونههای موفق، نقش مناسبات انسانی، و از همه مهمتر مدیریت عشق و خصوصیات این مدیریت از دیگر موضوعات مطرح شده در این مقاله است .
کلید واژهها:
مدیریت، مدیریت اسلامی، سازماندهی، برنامهریزی، کنترل، نظارت، مدیریت تولید
حمد و ستایش خدای را که توفیق نگارش این مقاله را عنایت فرموده; مقالهای که تحت عنوان تئوری مدیریت از دیدگاه امام علی علیه السلام و با الهام و تعمق در نهجالبلاغه و کتب ارزشمند دیگر تدوین یافته است . به بهانه این کلام تفحصی در نهجالبلاغه نمودم; کتابی که رزمندگان آن را کتاب شجاعت میخوانند و اهل دل آن را کتاب اشک و عشق میدانند ولی تعبیر زیبای حضرت امام خمینی رحمه الله که نهجالبلاغه را افتخار مکتب تشیع میدانند، از همه رساتر و گویاتر است; چرا که در سیر تطور حکومتها و خلافتها همواره تشتت آرا و عقاید منجر به اعمال روشهایی خلاف سیر انسانیت و وحدانیت الهی گردیده است و در این میان صاحب نهجالبلاغه مولی الموحدین الگوی تمام عیار مدیریت و خلافت و امامت در لابلای مفاهیم عمیق خود به بیان عناصر، ارکان، وظایف، اهمیت و شیوههای مدیریت پرداختهاند که ما نیز امید آن داریم در این مجال کوتاه پیمانهای از این اقیانوس بیکران علم و معرفتبرگیریم .
بخش نخست:
دیباچهای بر علم مدیریت و جایگاه آن همراه با بررسی مکاتب مدیریتی
فصل اول:
علم مدیریت و تعریف آن در مکاتب مدیریتی:
1- مدیریت و معانی آن:
معنای لغوی مدیریت «اداره کردن» است و مدیر یعنی اداره کننده، که اسم فاعل از مصدر اداره بر وزن اقامه میباشد . (1) پس مدیر یعنی گرداننده و مدیریتیعنی گرداندن یک دستگاه، اداره، شهر یا . . . ، در جهت هدف خاص خودش; این تعبیری از مدیریت مطلق است که قریب الافق با وظایف روابط عمومی است; زیرا قبل از آنکه علوم مدیریت تنظیم شود و شکل بگیرد، روابط عمومی مدتها بازوی شخصیتهای تاریخ در اداره امور کشورداری بوده است . (2)
در متون اسلامی کلمه مدیر نیامده ولی به کلمه مدبر اشاره شده است: فالمدبرات امرا (3) برخی از مفسران نیز اشاره به مدیریت ملائکه دارند و ملائکه را مدیران جهان مادی معرفی میکنند . (4) البته لازمه مدیریت، تدبیر است زیرا تا کسی تدبیرکننده (مدبر) نباشد، نمیتواند مدیر باشد .
2- تعریف علم مدیریت:
در سیر تحول دانش مدیریت طی قرون و سالهای اخیر، کوششی مداوم در جهتیافتن عناصر مشترک در تصمیمگیری و اداره سازمانها مشاهده میگردد که اساس علم مدیریت را تشکیل داده است .
پیشرفت علم و تمدن در زمینههای گوناگون زندگی جوامع بشری، همواره پیچیدگیهای روزافزونی را از نظر تشکیلات و اداره در سازمانها به وجود آورده است که باعث تجدید نظر پژوهشگران علوم مدیریت در اصالت تئوری مدیریتشده است . (5)
از نظر سنتی مدیریت عبارت است از: «به کار گرفتن کلیه امکانات موجود در موقعیتی خاص به منظور رسیدن به هدف یا هدفهای مشخص .»
تعریف سنتی مدیریت مبتنی بر قبول اصول منطق (6) و اعمال منطقی است . جیمز تامپسون (7) ضمن مطالعات خود در مورد سازمان به این امر اشاره میکند که اصل منطق سبب محدود کردن دامنه عملیات مدیریت میشود و اعمال سازمان منحصرا باید در آن محدوده صورت گیرد (8).
یکی از مشخصات جدید و پدیدههای بارز رشته مدیریت که از اهمیت اصل منطق تئوری سنتی میکاهد، مساله «عدم وجود ، جیمز تامپسون و پرفسور تی دانکن (11) نشان میدهد که پیشرفتسریع تکنولوژی و تغییرات محیطی عوامل اصلی در محیط و شرایط کار سازمانهاست . یافتن عوامل مشترک در تصمیمگیری و اداره سازمانها نیاز به اتخاذ «روش علمی» دارد . با توجه به آنچه گذشت، تئوری مدیریتبراساس تعریف زیر پایهگذاری میگردد:
«مدیریت دانشی استبرای چگونگی اداره و هدایتسازمان جهت رسیدن به نتایج مطلوب .» (12)
توجه اساسی علم مدیریتبه اخذ تصمیمات صحیح، با توجه به روابط موجود میان هدفهای مطلوب و امکانات سازمان میباشد . از نظر دانش مدیریت وظیفه اصلی یک مدیر (13) تصمیمگیری به روش علمی، با اتکا به باورهای الهی است . ضمن آنکه در علم مدیریت جهت مسائل و مشکلات کیفی، روشهای کیفی وجود دارد، روشها و تکنیکهای کمی نیز بهچشم میخورد . در علم دیریتخواه روشهای کمی یا کیفی مورد نظر باشد، برای اتخاذ تصمیمات منطقی و در نتیجه ایجاد طرحهای مناسب عملیاتی به طریقه علمی و تجربی از بررسی عملیات استفاده میگردد . بطور خلاصه تعریف علم مدیریت اسلامی را، شاید بتوان بدینگونه قالببندی کرد:
باورهای الهی و معارف دینی برنامهریزی و سازماندهی تصمیمگیری مهارتهای مدیریتی همراه با خلاقیت تولید یا اجرای طرح
به تعبیر دیگر مدیریت را میتوان متاثر از نظام ارزشی حاکم بر آن سازمان دانست; (14) بطور خلاصه مدیریت در یک نظام ارزشی عبارت از: فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامهریزی، سازماندهی و بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت میگیرد . این تعریف پنج محور دارد:
1- مدیریتیک فرایند است .
2- مفهوم نهفته مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است .
3- مدیریت مؤثر، تصمیمات مناسب میگیرد و به نتایج مطلوب میرسد .
4- مدیریت کارا، به تخصیص و مصرف مدبرانه منابع گویند .
5- مدیریتبر فعالیتهای هدفدار تمرکز دارد .
اصول مدیریت و نظام ارزشی
«نمودار شماره 1»
(؟)
3- مدیریت چیست ؟
1- 3- مدیریت امانت است:
مسند مدیریت، امانتی الهی است که به مدیر سپرده شده است و او باید از این امانت الهی بشدت مراقبت کند . مولای متقیان علی علیه السلام درباره این امانت الهی میفرماید:
. . . و ان عملک لیس لک لطعمة و لکنه فی عنقک امانة و انت مستدعی لمن فوقک . لیس لک ان تقتات فی رعیة و لا تخاطر الا بوثیقة و فی یدیک مال من مال الله عز و جل و انت من خزانه حتی تسلمه الی و لعلی ان لا اکون شر ولاتک لک و السلام; «مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست; بلکه امانتی بر گردن تو است و کسی که از تو بالاتر است از تو خواسته تا نگهبان آن باشی . وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی، یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی، به کار بزرگی ستبزنی . اموالی که در دست توست از آن خداوند میباشد و تو خزانه دار هستی تا آن را به من بسپاری . امیدوارم که برای تو بدترین فرمانرواها نباشم . و السلام .» (15)
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر المیزان این امانت الهی را چنین تعریف میکند: الامانة شیء یودع عند الغیر لیحتفظ علیه ثم یرده الی من اودعه; «امانت چیزی است که برای نگهداری به دیگری سپرده میشود تا وی بر آن محافظ باشد و پس از محافظتبه امانت گذار، باز گرداند . (16) »
2- 3- مدیریت تکلیف است نه حق:
حق و تکلیف دو مقولهاند که در یک سو حرکت میکنند; حق به معنی استفاده، بهره و سود و تکلیف، به معنی وظیفه است .
در نظام اسلامی، واگذاری، قبول و احراز مناصب اجتماعی و مدیریتی تکلیف است; نه حق یا وسیله سودجویی . (17)
3- 3- مدیریتیا ریاست ؟
مدیر باید مدیریت را برای خدمتبخواهد; به عبارت دیگر خدمت نباید وسیلهای برای حاکمیتباشد; بلکه حکومتباید وسیلهای برای خدمتباشد .
مدیر قبل از آنکه ریاستمدار باشد، خدمتگزار است و با تیغ تیز مدیریت در جهتخدمتگزاری، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم میکند .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه سه نفر با هم به سفری رفتید، توافق کنید و یکی را رئیس کنید .
و گفتار حضرت علی علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر (18) نیز گویای این امر است . ریاست مستلزم مدیریت است . رئیس باید بتواند اداره کند; اداره کردن نیز تدبیر میخواهد و رئیس و مدیر باید اهل تدبیر و دوراندیشی باشد و بتواند دبیری کند . مسلم است که مدیر بیش از آنکه حاکم باشد، هادیاست . چنین مدیرانی مدیریتی آمیخته با هدایت و حکومت دارند .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: و لا تکونن علیهم لعبا ضاریا تغتنم اکلهم; «مبادا در منصب مدیریتبرخوردهایتبا آنان مانند جانور درندهای باشد که خوردنشان را غنیمتشمری .» (19)
4- ضرورت و اهمیت مدیریت در اسلام:
مدیریتیکی از ارکان زندگی اجتماعی است; زیرا در اجتماع، منافع و مقاصد افراد و سرنوشت اشخاص با یکدیگر ارتباط و اشتراک پیدا میکنند . ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی تا آنجاست که حتی بسیاری از حیوانات که بصورت اجتماعی زندگی میکنند براساس فرمان غریزه، مدیری را برمیگزینند . حال انسانها که بصورت اجتماعی زندگی میکنند، بطریق اولی نیازمند سازماندهی، برنامهریزی و سیستمی هستند که بتواند آنها را به اهدافشان رهنمون سازد . مدیریت و راهکارهای آن و تربیت مدیران لایق از اهم مبانی فکری دینی محسوب میشود . انسان نمیتواند به گونهای ناموزون و همچون وصلهای ناهمرنگ در جهان هستی زندگی کند . او به همان اندازه که از نظام، تشکیلات و مدیریت فاصله گیرد با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد و محکوم به فناست . (20)
تشیع و ضرورت مدیریت:
در تفکر شیعی، ضرورت مدیریت را باید در امامت جستجو کرد; زیرا امامت از نظر شیعه، به عنوان یک اصل اعتقادی، چیزی جز مدیریت جامع و کامل نیست: الامامة ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا; «امامت، ریاستی عمومی در امور دین و دنیاست .» (21)
شجره طیبه امامت، ریشه در زمین وحی دارد و با آب عصمت و طهارت سیراب میگردد و از نور وجودی نبوت تغذیه میکند و شاخههای سرسبزش بر سر امت اسلامی و جامعه بشری سایه میافکند; مدیریتیکی از شاخههای این درخت تناور است . امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه . . . لیثیروا لهم دفائن العقول; «خداوند پیامبران خود را در میان مردم برانگیخت تا با مدیریتخویش ذخایر پنهان استعدادها را استخراج کنند .» (22)
در نظام اداری و اجتماعی اسلامی، مدیریتها از امامت ریشه میگیرند; در واقع باید گفت: مشروعیت مدیریت در جامعه دینی ناشی از پیوندی است که با امامت دارد . هرگاه این رابطه قطع گردد، کلیه حرکتها مشروعیت و خاصیتخود را از دست میدهند .
آنچه که باید بدان اشاره کرد، این است که مشکل جامعه ما مشکل «کمبودها» نیست، بلکه مشکل «ضعف بعضی از مدیریتها» است که هرگاه با الهام از مبانی معنوی اسلام اصلاح گردد، بسرعت میتوان بر مشکلات فایق آمد .
فصل دوم:
نقش رهبری و تعلیم و تجربه در مدیریت:
1- رهبری اصل تفکیکناپذیر مدیریت اسلامی
آنچه امروزه تحت عنوان رهبری (23) مطرح است، جایگاه ویژهای را فراتر از کاربرد سیاسی آن در امور دولتی، بازرگانی، صنعتی و از همه مهمتر مدیریت علمی به خود اختصاص داده است . در زمینه مدیریت، رهبری، اصلی تفکیکناپذیر از مدیریت است; زیرا اگر بپذیریم که رسالت مدیر اسلامی بر اساس تعالی و تولید است، تعالی انسانها جز با برخورداری از صفات رهبری میسر نیست . و به عبارت دیگر، افزایش تولید و تکامل کمی و کیفی آن جز با حضور یک مدیر رهبر امکانپذیر نیست .
بدین ترتیب که مدیر اسلامی دارای دو رسالت «تعالی» و «تولید» در درون سازمان است . مکتب منبع تغذیه فکری و روحی مدیر جهت تحقق اهداف عالی و مقدس در درون سیستم است و بهرهوری اکتشافی است . ولیکن رسالت دیگر «مدیر» یعنی «تولید» در درون یک سیستم، متکی و متصل به علوم و پیشرفت آن است; لذا مدیر اسلامی برای بهرهوری در زمینه تولید، باید در جریان پیشرفت علوم دنیا نیز قرار داشته باشد . هنر مدیر اسلامی نیز این است که توازن و تعادل بین «تعالی» و «تولید» را در صحنه زندگی اجتماعی حفظ کند . (24)
تعالی مکتب اکتشافی مدیریتاسلامی تولید علم تکوینی
2- نقش تعلیم و تجربه در مدیریت:
شکوفایی سرشت مدیریت در انسانها به دو عامل تعلیم و تجربه نیازمند است . حتی رهبران الهی و انبیا نیز همراه با هدایت الهی تعلیم دیده و تجربه میاندوختهاند .
استاد شهید مرتضی مطهری در یادداشتهای خود چنین آورده است: برخی معتقدند علت اینکه پیامبران حنیف چوپان بودهاند، این است که تمرین رهبری کنند و مخصوصا فاصله فکری آنها با امت، آنان را از رهبری مایوس نکند; البته هر رهبری فطری غیر معصوم نیازمند تجربه و تعلیم است . وقتی پیامبران تمرین چوپانی میکنند، تکلیف دیگران روشن است . (25)
تعلیم و تجربه دو عامل اساسی برای شکوفایی استعداد و فطرت امامت، رهبری و مدیریت است . و نیاز رهبر به این دو عنصر چه در جهت امامت نور و چه در جهت امامت نار قطعی و غیر قابل تردید است . و عنصر سومی هم هست که قرآن بدان اشاره میکند .
3- نقش شرح صدر در مدیریت
شرح صدر در کنار تعلیم و تجربه لازمه مدیریت است و انسان را به سوی تکامل، پویایی و انسانیتسوق میدهد .
شرح صدر ظرفیت فکری و روحی است . به تعبیر قرآن هرگاه ظرفیت روانی انسان برای پذیرش حق گسترش یابد، نورانیت و بینشی برای او حاصل میشود که در پرتو آن، حرکت انسان در جهت تکامل خود و جامعه تصحیح میگردد .
افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه; «آیا کسی که خداوند ریشهاش را برای پذیرش اسلام گسترده ساخته و در نتیجه با نور الهی گام برمیدارد همانند انسان تاریکدل است؟» (26)
مولی الموحدین در روایتی میفرماید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دعای روز عرفه از خداوند میخواست: اللهم اجعل فی قلبی نورا و فی سمعی نورا و فی بصری نورا . اللهم اشرح لی صدری و یسرلی امری ; «خدایا! در قلبم نور، در گوشم نور، و در دیدهام نور بگذار! خدایا سینهام را گشاده و کارم را آسان ساز!» (27)
4- مدیریت امری فطری استیا اکتسابی؟
آیا مدیریت دانشی است مانند خواندن و نوشتن که همگان میتوانند آن را بیاموزند؟ آیا مدیریت احساسی همچون شعر سرودن است؟ آیا ریشه در فطرت انسانها دارد و یا امری اکتسابی است؟ مدیریت مانند سرودن شعر است که برخی ذوق آن را دارند و برخی ندارند . عدهای ممکن است دانش سرودن شعر را فرا بگیرند; ولی شاعر نشوند . تعلیم و تجربه در سرودن شعر تنها برای کسانی مفید است که بطور فطری ذوق شعری داشته باشند . مدیریت نیز با خون انسانها آمیخته است . در واقع باید گفتبینش مدیریت و رهبری در برخی از انسانها فطری است و برخی سرشت مدیریتی ندارند . به کسی که سرشت مدیریتی ندارد در هیچ مدرسهای نمیتوان مدیریت آموخت . ممکن است او فیلسوف توانایی بشود، لیکن بی تردید مدیر و رهبر خوبی نخواهد شد . دانش مدیریت را فرا خواهد گرفت ولی هنر مدیریت را نخواهد یافت . (28)
فصل سوم:
معرفی اجمالی مکاتب و تئوریهای مختلف در مدیریت
الف) مکتبهای مدیریت
دانش مدیریت مبتنی بر سیر تحولی است که بنا به گفته دانشمندان اروپایی ریشه در اندیشهها، تجربهها و نوشتههای پشتیبانی دارد که بویژه در سده بیستم به این مهم همت گماشتند . ولیکن ما امروز برآنیم که از مظلومیت ابرمرد تاریخ تشیع، امیرالمؤمنین علیه السلام سخن برانیم که بحق بنیانگذار علم مدیریت و شیوههای صحیح حکومتداری بودهاند; هموکه اصول و مبانی مدیریتش بر پایه اعتقادات الهی، احیای ارزشها، نظم، برنامهریزی عدالت و مساوات و . . . بود . در این مجال کوتاه به بررسی اجمالی مکاتب مدیریت میپردازیم ; سپس تئوری مدیریت امام علی علیه السلام را تبیین میکنیم .
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که اداره اماکن و سازمانها از دورههای پیشین در نزد مصریان، چینیان، ایرانیان، رومیان و سایران دارای بینشی خاص بوده است .
1- نظریههای مکتب کلاسیک:
این مکتب شامل سه نظریه است:
1- نظریه مدیریت علمی
2- نظریه اصول گرایان
3- نظریه بوروکراسی
1- 1- نظریه مدیریت علمی (29):
صاحب این نظریه فریدریک وینسلو (30) تیلور میباشد . مدیریت تیلور (31) مبتنی بر چهار اصل است:
1- برای یافتن بهترین راه حل میتوان مشاغل را مشاهده و تجزیه و تحلیل کرد .
2- برای هر شغل میتوان بهترین کارکن را به گونهای علمی برگزید و آموزش داد .
3- با پرداخت مزد تشویقی - بر پایه میزان تولید میتوان بالاترین مقدار تولید ممکن را بدست آورد .
4- مدیر، مسؤول برنامه ریزی، آماده سازی کار و کنترل است و کارکنان باید تنها دستورات را انجام دهند . این مدیریت جنبه مکانیکی معینی دارد .
2- 1- نظریه اصول گرایان
در بحبوحه جنگ جهانی اول، افرادی نظیر هنری فایول (32) فرانسوی تجربیات خود را در کار مدیریتبصورت اصول چهاردهگانه ارائه دادند:
1- تقسیم کار; 2- اختیارات ; 3- انضباط ; 4- وحدت فرماندهی; 5- وحدت مدیریت ; 6- وابستگی منافع فردی به هدف کلی ; 7- جبران خدمات کارکنان ; 8- تمرکز ; 9- سلسله مراتب ; 10- نظم ; 11- عدالت ; 12- ثبات ; 13- ابتکار عمل ; 14- احساس یگانگی .
POSDCORB(35) که مخفف برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت، هماهنگی، گزارشدهی و بودجه بندی است، جمعبندی کردند .
3- 1- نظریه بوروکراسی:
آنگاه که توجه عمده تیلور و فایول در سیستم مدیریتبه کسب مؤثر اهداف متمرکز بود، توجه ماکس وبر (36) (1920- 1864) به این مساله معطوف شد که چگونه میتوان ساختار مناسبی به یک سازمان داد؟ نظریه وبر نظریه دیوان سالاری (37) است . این جامعهشناس آلمانی در آغاز سده بیستم نظریه خود را مبتنی بر پنج محور تنظیم کرد (38):
1- تقسیم کار و تخصص
(Division of labor and spicializaition)
2- جهتگیری غیر شخصی
(Impersonality)
3- سلسله مراتب اداری
(Hierachy of Authoty)
4- قواعد و مقررات
(Rules and Regulations)
5- جهتگیری شغلی
(careerorientation)
2- مکتب روابط انسانی (39)
نهضت رفتارگرایی یا اصول روابط انسانی در امریکا تحت رهبری «التون مایو» (40) شروع شد . نهضت روابط انسانی با بررسیهای وسیع در کارخانه «هارتون» (41) وابسته به شرکت «وسترن الکتریک» (42) در اواخر دهه 1930- 1920 تا اوایل دهه 1940 در شیکاگو پدید آمد . این آزمایشها به منظور تعیین ارتباط شرایط فیزیکی کار با مقدار تولید آغاز شد و نتایج زیر را در پی داشت: (43)
1- تاثیر هنجارهای اجتماعی و انگیزههای روانی بر تولید، بیشتر از مشوقهای اقتصادی است .
2- کارگران برای رویارویی با تصمیمهای یکجانبه مدیریت از سازمان غیر رسمی بهره میگیرند .
3- تخصص بتنهایی کارایی را افزایش نمیدهد .
4- افراد، انسانهای فعال هستند و همچون ماشین بیجان عمل نمیکنند .
5- ارتباط بین اعضا و گروهها بسیار مهم است و رهبران غیر رسمی از توانایی خوبی برخوردارند .
6- مؤثرترین روش رهبری برپایه مشارکت و رعایت انصاف و توجه به زیردستان استوار است .
3- نظریههای نوین مدیریت:
الف) نگرش نظامگرا (44)
مدیریت نظام گرا در بردارنده کاربرد نظریه سیستمی در اداره نظامهای بزرگ و کوچک است که با استفاده از کارهای انجام شده، در ازای کارهای داده شده ماموریت کل سازمان را بر حسب مدل سیستمی داده، پردازش و بازده از دیدگاه بهبود بخشیدن به عملیاتشان تحلیل میکند . (45)
ب) مدیریت اقتضایی (46)
کاربرد نگرش اقتضایی نیازمند آن است که مدیران بتوانند موقعیتهای گوناگون را بدرستی تشخیص داده وضعیت کنونی سازمان را با آن هماهنگ کنند; بعبارت دیگر، هرآنچه مدیر در عمل انجام میدهد به مجموعه شرایط موجود وابسته است . (47)
ج) نظریه نقشهای مدیری:
این نظریه مینتز برگ (48) است، و با مطالعه منظم فعالیتهای پنج مدیر اجرایی به این نتیجه رسید که برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی و کنترل، جزء وظایف مدیر نیست; بلکه مدیر به فعالیتهای دیگری میپردازد که عبارتند از:
(1- ج) نقشهای متقابل شخصی: مانند رئیس تشریفات و رابط
(2- ج) نقشهای اطلاعاتی: گیرنده، نشردهنده، سخنگو
(3- ج) نقشهای تصمیمگیری: سوداگری، آشوب زدایی، تخصیص منابع، مذاکره
«نمودار شماره 2»
(؟)
ب - وجه تمایز مدیریت اسلامی با سایر مکاتب مدیریت:
مدیریت اسلامی پیش از آنکه علم باشد، یک مکتب است; از این رو وظیفه مکتب، ارائه راه حلهایی است که با مفهوم عدالتخواهی سازگار باشد . اگر علم نیز خواهان خدمتبه مکتب یا تعالی انسانها باشد، باید با سیر مطالعاتی مکتبی که در یک سیر اکتشافی استبدین نتیجه رسید که جهانبینی حاکم بر کاربرد این «علم» در حیطه «تولید» ، یک جهان بینی الهی و نشات گرفته از وحی است .
لذا سیر مطالعاتی مکتبی پیرامون مدیریت اسلامی یک سیر اکتشافی است . و باید از «روبنا» به طرف «زیربنا» باشد که با روش مطالعه «علمی» که یک سیر تکوینی و از «زیربنا» به «روبنا» است، متفاوت است .
وجه تمایز مدیریت اسلامی با اشکال دیگر مدیریت در این است که در جوامع سرمایهداری (بورژوازی) و یا سوسیالیستی، اداره امور مردم در دست عدهای از سردمداران حکومت است ; در حالی که در نظامهای الهی بویژه اسلامی وجه تمایز در «اسلامی» بودن نظام مدیریتی و متکی و مبتنی بودن این نظام بر پایه اصول لا یتغیر «وحی» میباشد .
این مکتب اکتشافی است نه تکوینی ; بدین معنا که هر لحظه باید مطلب تازهای از متن مکتب و از دریای زلال و عمیق معانی قرآن برداشتشود; لذا بدنبال نزول قرآن، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام تبیین کننده این مفاهیم بودهاند; پس هرگونه سیر تکوینی بر افکار الهی ممنوع است و مدیران باید تابع و حافظ ارزشهای تبیین شده توسط رهبران حکومت اسلامی باشند; حکومتی که سیاست و دیانت آن جدای از هم نیست و سیاست آن متکی و مبتنی بر فرامین الهی است .
وجه تمایز دیگر مدیریت اسلامی این است که مدیریت اسلامی همانگونه که قبلا متذکر شدیم مبتنی بر دو اصل تعالی و تولید است تعالی انسان و تولید کالا . این کالا زمانی ارزشمند است که در خدمت تعالی انسان باشد، ولی در مکاتب شرق و غرب اصول مدیریت مبتنی بر محور تولید است; نه افزایش مکارم اخلاقی و اعتقادات .
پس نتیجه میگیریم که مدیریت اسلامی مبتنی بر حضور یک مکتب «الهی» یا «اسلامی» است و قبل از آنکه «سازمان» تشکیل داده شود، مکتب پایهگذاری میشود . (49)
تشویق، محبت و احترام متقابل از ارکان این مدیریتبه شمار میرود .
بخش دوم:
تئوری و مبانی مدیریت از دیدگاه امام علی علیه السلام
فصل اول:
اهداف و مبانی اصلی در مدیریت:
از آنجا که اهداف مدیریت در اسلام، جدا از اهداف حکومت اسلامی - که مدیریتها جزئی از پیکره آن است - نیست، باید اهداف حکومت اسلامی اهداف اصلی یک مدیر در چهار چوب مدیریتش باشد; البته اهداف خرد و کلان هر سازمان و ادارهای خاص آن سازمان است، ولی باید در راستای اهداف جامع نظام اسلامی باشد .
در یک بررسی، چهار هدف عمده بیش از همه موارد جلب توجه میکند (50) که حکومت اسلامی و مدیریتهایی که از آن نشات میگیرد در مسیر این اهداف گام برمیدارند:
1- آگاهی بخشیدن به انسانها
2- تربیت معنوی و احیای ارزشهای اخلاقی
3- اقامه قسط و عدل بصورت حرکتی مردمی برخاسته از متن جامعه
4- آزادی انسانها در حریم قانون و شریعت
مبانی مدیریت اسلامی:
مبانی مدیریت اسلامی دارای ویژگیهای زیر است:
1- قائل بودن به نظام حمد و تشکر (51)
حمد - تفکر + تشکر
2- تقوا و نظم: تقوا و نظم عواملی هستند که باعث فراگیر شدن نظام مدیریت الهی میگردند . بنابراین نظام حمد در یک جامعه اسلامی اینچنین تعبیر میشود:
نظامفراگیر (حمد) نظام تفکر (باتقوا) + نظام تشکر (باتقوا)
امام علی علیه السلام میفرماید: العجب یفسد العقل; «خودپسندی و خودبینی عقل را فاسد میکند .» (52)
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
گربود اندیشهات، گل، گلشنی
وربود خاری، تو هیمه گلخنی
اصلیترین هدف نظام مدیریت الهی، قرآنی و اسلامی (نظام مشارکت) کرامتبخشیدن به متقیان، مؤمنان و تمامی انسانهای وارسته عالم است که آن را با ایجاد نظام حمد و تشکر فراگیر انجام میدهد . در این نظام باید از پیشنهادهای خوب و مفید مردم به شایستگی تقدیر و تشکر کرد; این کار موجب رشد فکرها، اندیشهها و انسانها میگردد .
3- اصل مشارکت: در نظام مدیریتی اسلامی، مدیر، کارکنان، دولت و ملت همگی از مشارکتسود میبرند تنها کسانی که ضرر میبینند، سودجویان و ظالمان هستند . (53)
تقوا و نظم مغز نوآوری، خلاقیت - تذکر ویادآوری
4- عبادات و اصول اخلاقی:
صلاة و امر به نماز (نظام رحمت و نعمت و برکات فراگیر)
تسبیح (نظام پاک و منزهسازی فراگیر)
ایمان (نظام ایمن سازی فراگیر)
ناس (نظام مردم گرایی فراگیر)
حسنات (نظام بهترین سازی فراگیر)
رسالت (نظام ارتباطات با کیفیت فراگیر)
اسلام (نظام سلامت طلبی فراگیر)
این ویژگیها ضامن اجرای قوانین در جامعه است .
فصل دوم:
ارکان مدیریت:
برنامهریزی
1- تعریف برنامهریزی: (54)
برنامهریزی عبارت است از: «تفکر در کلیات و جزئیات برنامه» یا تعیین و اتخاذ شیوهها و روشهایی که ما را به بهترین نتیجه مطلوب برساند . (55)
به عبارت دیگر برنامه، هدف و خط مشی، شرح عملیات و روش اجرای عملیات در هر سازمان است . (56)
در هر برنامهریزی مدیریتی صنعتی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و . . . باید به شش سؤال پاسخ داد: (57)
1- چه ; 2- چگونه; 3- کی ; 4- کجا; 5- چرا ; 6- بوسیله چه کسی
2- اهمیتبرنامهریزی:
از آیات و روایات برمیآید که برنامهریزی در اسلام از اهمیتبسزایی برخوردار است . امیرالمؤمنین علیه السلام در زمینه برنامهریزی میفرماید: امارات الدول انشاء الحیل; «بقای مناصب و دولتها، برنامهریزی و چارهاندیشی در امور است .» (58)
یقینا فرد و سازمان برای رسیدن به اهداف خویش به برنامهریزی نیاز دارند . (59) نیاز به برنامهریزی از این واقعیت نشات میگیرد که همه نهادها و سازمانها در محیطی متحول فعالیت میکنند .
3- هدفهای برنامهریزی
این اهداف عبارتند از:
1- 3) افزایش احتمال رسیدن به هدف از طریق تنظیم فعالیتها
2- 3) افزایش جنبه اقتصادی
3- 3) تمرکز بر مقاصد و اهداف
4- 3) تهیه ابزاری برای کنترل
4- فواید برنامهریزی:
1- 4) برنامهریزی مانع ندامت است و به انسان تدبیر میدهد . علی علیه السلام میفرماید: التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم; «آینده نگری قبل از شروع کار تو را از پشیمانی ایمن میسازد .» (60)
2- 4) برنامه ریزی حلال مشکلات است .
امام علی علیه السلام در این خصوص میفرماید: من قعد عن حیلته اقامتة الشدائد; «کسی که چارهاندیشی را رها کند، با شداید درگیر خواهد شد .» (61)
3- 4) برنامهریزی راه استفاده صحیح از امکانات را میسر میسازد .
امام علی علیه السلام در این باره میفرماید: التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة; «ظرافت و دقت در برنامه ریزی، بهتر از امکانات است .» (62)
امام علی علیه السلامدر این باره میفرماید: التلطف فی الحیلة اجدی من الوسیلة; «ظرافت و دقت در برنامهریزی، بهتر از امکانات است .» (63)
5- انواع برنامهریزی و اولویتهای آن
برنامهریزیها یا دراز مدت (جامع یا استراتژیک) و یا کوتاه مدت (عملیاتی) هستند . در برنامهریزی دراز مدت و جامع، خطوط کلی و آینده سازمان تبیین میگردد . این برنامهریزی کلان و جامع، به برنامههای مقطعی و کوتاه مدت جهت میدهد . و از پراکندگی و گاهی تعارض و تضادها در برنامه جلوگیری میکند . در برنامهریزی عملیاتی خطوط کلی برنامه جامع در اجزای مناسب خرد شده و هر جزء بصورت هدف در برنامههای عملیاتی تعیین میگردد . پس میتوان برنامهریزی عملیاتی را اینگونه تعریف نمود: «برنامهریزی عملیاتی را میتوان پیشبینی عملیات برای نیل به هدفهای معین با توجه به امکانات و محدودیتها و خطوط کلی ترسیم شده در برنامه جامع تعریف کرد .» (64)
باید گفتبرنامهریزی در راس وظایف مدیر قرار دارد و شالوده مدیریت است .
پس برای رسیدن به هدف مورد نظر، باید قبل از تلاش فیزیکی یا اقدام به انجام کار، تلاش ذهنی یا برنامهریزی کافی صورت بگیرد .
سازماندهی
1- سازمان و سازماندهی
یکی دیگر از ارکان مدیریت، سازماندهی است . سازمان مجموعه مرکبی است از واحدهای جزئی که هریک به سود بقیه، عهدهدار انجام کار معینی هستند . (65)
سازماندهی نیز تجویز چرخه روابط رسمی بین افراد یک سازمان و منابع آن، به منظور دستیابی به اهداف آن است . (66)
2- مبانی سازماندهی و عملیات آن (67)
برای سازماندهی، مبانی مختلفی چون هدف، وظیفه، نوع تولید، عملیات، منطقه عملیات، ارباب رجوع یا مشتری وجود دارد .
از مهمترین مسائل در سازماندهی و تجدید سازمان، گزینش و بکارگیری افراد درستکار و شایسته در سازمان است . حضرت علی در نامهای خطاب به مالک اشتر ملاکهای گزینش کارگزاران را بیان میفرماید; از جمله اصالت مذهبی و خانوادگی، تقوا، شرم، حیا و حزم; (68) نکته مهمی که امام در این گزینش به آن اشاره میکنند «والقدم فی الاسلام المتقدمة» استیعنی کسانی را برگزین که در اسلام پیشگامتر بودهاند . در جای دیگر حضرت در سازماندهی نیروهای یک مدیر میفرماید: لا تتکل فی امورک علی کسلان; «بر انسانهای کسل در کارهایت تکیه نکن» (69)
تقسیم کار
در تئوری حضرت امیر علیه السلام تقسیم کار یکی از مبانی و اصول مدیریت است; زیرا مدیر بوسیله تقسیم کار میتواند به اصل کنترل و نظارت مبادرت کند و بدون تقسیم کار این امر باطل است .
وظایف داخل یک سازمان یا اداره به دو بخش عمده تقسیم میشود:
1- وظایف خاص مدیریت
2- وظایف مربوط به اجرای عملیات . (70)
1- اهمیت تقسیم کار:
هانری فایول میگوید: تقسیم کار یکی از قوانین طبیعی است که منظور از آن بدست آوردن نتیجه بهتر و زیادتر است . هرچه عملیات سازمان توسعه یابد، اهمیت تخصص و تقسیم کار بیشتر میشود . در تقسیم کار باید از تمایلات طبیعی افراد استفاده کرد; زیرا افراد کاری را که از عهده انجام آن بخوبی برمیآیند ; با میل بیشتری قبول میکنند و این عمل به کارآیی آنها میافزاید . این تقسیم کار باید در اموری باشد که عرفا نیاز به آن هست; در اموری که فقط به خدمات یک نفر نیاز هست تقسیم کار مفهومی ندارد . (71)
در مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام تقسیم کار بر اساس شایستگیها انجام میپذیرد . مدیر امور را بر مبنای لیاقت و شایستگی افراد توزیع میکند . اگر مجاری امور، مشخص و معین نباشد و به اصل تقسیم کار توجه نشود، امور مختل میگردد و حتی در برخی موارد اصطکاک ایجاد میشود . وظیفه مدیر و حاکم اسلامی تبیین وظایف است . رعایت اصل لیاقت از احراز مشاغل بر مبنای جایگزینی روابط بر ضوابط جلوگیری میکند .
و فی الله لکل سعة و لکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه و لیس یخرج الوالی من حقیقة ما الزمة الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانة بالله و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل; «برای تمامی این گروهها نزد خداوند گشایشی است و هریک به مقدار اصلاح کارشان بر حاکم حق دارند، والی نسبتبه انجام وظایفی که خداوند برعهده او گذاشته است توفیق پیدا نمیکند; مگر به کوشش و کمک خواستن از خداوند و مهیا ساختن خود بر ملازمتحق و شکیبایی و استقامت در برابر آن; خواه بر او سبک باشد، خواه سنگین .» (72)
کار انجام شدنی باید به یک فرد و یا واحد اداری مناسب اختصاص یابد . مدیران نباید خود کارهای عملی فراوانی را عهدهدار شوند و یا در گسترش سرپرستی مستقیم بکوشند .
پس از دستهبندی کارها باید برای هر قسمت مسؤولی را انتخاب و حدود اختیارات او را مشخص کرد . حضرت علی علیه السلام در ادامه نامه خود به مالک اشتر میفرماید: واجعل لراس کل امر من امورک راسا منهم لا یقهره کبیرها و لا یتشتت علیه کثیرها; «ای مالک! باید برای هر کدام از کارهایتیک رئیس انتخاب کنی، رئیسی که کارهای مهم او را مغلوب نسازد و کثرت کارها او را پریشان و خسته نکند .» (73)
امام علیه السلام همچنین در وصیتبه امام مجتبی علیه السلام میفرماید: واجعل لکل انسان من خدمتک عملا تاخذه به فانه احری ان لا یتواکلوا فی خدمتک ; «فرزندم! برای هریک از زیردستانت کاری تعیین کن تا اگر آن را انجام نداد او را مؤاخذه و بازپرسی کنی; زیرا این روش سزاوارتر است تا یکدیگر را وانگذارند .» (74)
هماهنگی
مدیر تشکیلات با یک سلسله حرکتها و برنامههای منظم، واحدهای مختلف سازمان را به یکدیگر ارتباط میدهد و عامل اصلی برای ایجاد پیوند بین افراد و واحدهای سازمان میباشد . هماهنگی و هم سویی در یک سازمان از چنان اهمیتی برخوردار است که هرگاه در مجموعهای وجود نداشته باشد آن مجموعه دیگر مجموعه نخواهد بود و مدیری که قادر به ایجاد این هماهنگی در سطح سازمان خود نباشد، مدیر نیست . مسائلی که در هماهنگی باید در نظر گرفته شود، عبارتند از:
1- تقویت انسجام سازمان
2- توزیع تلاشها بین همه افراد و واحدها
3- جلوگیری از اصطکاک و خنثی سازی
4- بازدهی بیشتر و بهتر در مقابل زحمت کمتر
5- سرعتبخشیدن به کارها
6- تقویت روابط انسانی و افزایش محبت
در مدیریت اسلامی، «وحدت» و هماهنگی از اصول بنیادی محسوب میشود; زیرا «امامت» سازمان «امت» را از طریق آموزشهای گوناگون فکری و عملی با پیوندهای مختلف به یکدیگر مرتبط میسازد . (75)
در واقع تقسیم کار و طبقهبندی وظایف و نیز هماهنگ کردن عملیات واحدها در یک سازمان در تشکیل سازمان اهمیتبسزایی دارد: یکی از طرق مؤثر، هماهنگ کردن عملیات، تقویت ریاستسازمان است . هر واحد در یک سازمان مانند چشم و گوش رئیس سازمان است . یکی از اصول هماهنگی، تقابل در هماهنگی است ; به عنوان مثال، اگر یک سازمان از چهار واحد (الف)، (ب)، (ج) و (د) تشکیل شده باشد، کافی نیست که فقط واحد (الف) با سه واحد (ب و ج و د) هماهنگ باشد، بلکه واحد (ب) با سه واحد دیگر و همینطور سایر واحدها با واحدهای دیگر میتوانند تضمین کننده یک هماهنگی کلان در یک سازمان باشد . (76)
تصمیمگیری
یکی از بزرگترین و مهمترین ارکان مدیریت که میتواند رمز شکست و یا موفقیت مدیر باشد، «تصمیمگیری» است . امیرالمؤمنین علیه السلام رای افراد عاقل را موجب نجات آنان میداند: رای العاقل ینجی (77) و نیز میفرماید: رای الرجل میزان عقله (78); «میزان عقل مرد، اندیشه اوست .»
تصمیمهای صحیح و عاقلانه، امور مختلف سازمان را نظام میدهد و حرکت و ارتقا به سوی اهداف را رقم میزند; چه بسا «تصمیمگیری» دقیق که موجب کمال سعادت انسان شمرده شود . حضرت میفرمایند: اذا اقترن العزم بالحزم کملتسعادة (79); «هنگامی که تصمیم با دقت همراه شود، سعادت کامل میشود .»
1- جریان تصمیمگیری و تئوری سیستم
نقش مدیر از دید تئوری سیستم حاوی دو جنبه عمده (80) و قابل بحث میباشد: جنبه اول: آنکه میتواند فعالیت و وظیفه اصلی مدیر در هر سازمان را به تصمیمگیری در مورد مسائلی از قبیل سیاستهای اجرایی، مقررات، روشها، نیروی انسانی . . . بیان نمود و جنبه دوم آنکه جریان تصمیمگیری از طریق یک سیستم فعال بین «دادهها» و «ستادهها» (81) شکل میگیرد . در یک سیستم درست، مدیران بر اساس نتایجحاصل از تصمیم گیریهایشان ارزیابی میشوند; معمولا مدیران بنا بر ضرورت حرفهای تصمیم گیرندهاند ولی بیشتر آنان از اینکه چگونه از تحلیل به تصمیم برسند، ناتوانند . تصمیمگیری فرایندی است که در شرایط مختلفمدیرانتصمیماتمختلفمیگیرند که ارتباط مستقیم با «مساله یابی» دارد تا یک مدیر مساله یابی نکند و مسائل را نشناسد، نمیتواند آن را حل کند; لذا در تعریف تصمیمگیری باید بگوییم:
«تصمیمگیری فرایندی را تشریح میکند که از طریق آن راه حل مساله معینی انتخاب میگردد .» (82)
2- مراحل تصمیمگیری
با توجه به مسائل ذکر شده در صفحات قبل، تصمیمگیری نیاز به شش مرحله دارد:
1- 2- تشخیص و تعیین مشکل اساسی در سیستم
2- 2- یافتن راه حل ممکن برای مشکل شناسایی شده
3- 2- انتخاب معیار و ملاک جهتسنجش و ارزیابی راه حلها
4- 2- مقایسه راهحلها با هم و بررسی نتایج هر راه حل
5- 2- سنجش راه حلها با توجه به معیاری که در بند (3- 2) تعیین گردید و نتایجبدست آمده در (4- 2)
6- 2- انتخاب یک راه حل مناسب از بین همه راه حلها (83)
به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام برای هر مشکلی راه حلی هست ولیکن یافتن آن نیاز به تدبیر دارد: لکل ضیق مخرج (84); «برای هر تنگنایی راه خروجی هست .»
کسی که آرا و راه حلهای مختلف را بیازماید، میتواند لغزشگاهها را با دید وسیع بشناسد .
حضرت علی علیه السلام میفرماید: من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء (85); «کسی که از آرای گوناگون استقبال کند، لغزشگاهها را خواهد شناخت .» و نیز میفرمایند: اضربوا بعض الرای ببعض یتولد منه الصواب (86); «افکار مختلف را با یکدیگر مقایسه کنید; راه صحیح از آن به دستخواهد آمد .»
3- عوامل مؤثر (لوازم) در تصمیمگیری
در چرخه تصمیمگیری عوامل زیادی دخیل هستند . تصمیمگیریها در خلا صورت نمیگیرد و عوامل محیطی، درونی، فرصت زمانی، همه و همه در تصمیمگیری مؤثرند . تصمیمات معمولا دو بخش هستند: 1- تصمیمهای متعارف (عادی) 2- تصمیهای غیر متعارف (غیرعادی .) معمولا تصمیماتی که بر اساس خط مشی روشهای اجرایی، قوانین و عادات گرفته میشوند، از نوع متعارف هستند و وقت زیادی از مدیر میگیرند، ولی آنچه مهم است و عوامل شکست مدیران را معمولا ایجاد میکند «تصمیمات غیر متعارف» هستند; تصمیماتی که در رابطه با مشکلات و وضعیتهای غیر معمول اخذ میشوند . (87)
از جمله عوامل مؤثر در تصمیمگیری عبارتند از:
الف - عاقبت اندیشی و دوراندیشی:
هنگام تصمیمگیری باید به عواقب و جوانب امر بیندیشیم و نتایج آینده آن را لحاظ کنیم . امیرالمؤمنین علیه السلام در این خصوص میفرماید: و ناظر قلب اللبیب به یبصر امده و یعرف غوره و نجده (88); «چشم دل انسان خردمند پایان کارش را میبیند و نشیب و فراز خویش را میشناسد .»
مولوی در کتاب مثنوی موضوع عاقبتاندیشی را چنین میبیند:
حبذا دو چشم پایان بین راد
که نگه دارند دین را از فساد
آنکه پایان دید احمد بود که
دید دوزخ را همینجا توبتو
دید عرش و کرسی و جنات را
بردریده پرده غفلات را
گر همی خواهی سلامت از ضرر
چشم ز اول بند و پایان را نگر (89)
«عاقبت نگری» در کارها که در واقع نگرشی عمیق به آینده است از اصل «آیندهنگری» سرچشمه میگیرد و این اصل از اهمیت فوق العادهای برخوردار است . المؤمنون هم الذین عرفوا ما امامهم . (90); «مؤمنان کسانی هستند که آینده خویش را میشناسند .»
ب - ابهام زدایی: یکی از وظایف مدیر جهت ایجاد هماهنگی این است که از هرگونه حرکتی که به این هماهنگی ضربه میزند، قاطعانه بپرهیزد . اسلام دین صفا، صمیمیت و محبت است . یکی از حرکات شیطانی که میتواند ساختار یک سازمان را بر هم ریزد «اصل نجوی» است . در گوشی صحبت کردن یکی از اعمال شیطانی جهت فتنهانگیزی است: انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا (91); در گوشی سخن گفتن از اعمال شیطان است و منافقان با چنین عملی میخواهند مؤمنان را دلتنگ و اندوهناک کنند .»
مدیر موفق کسی است که از هرگونه حرکت و اعمال ابهام آور و شبههانگیز در محیط کار ممانعت و پیشگیری کند و اجازه ندهد رفتار و گفتار مشکوک و چند پهلو سازمان موفق او را به انحطاط بکشد و ذهن کارکنان را مغشوش سازد . ابهامات و شبهات ایجاد شده میتواند در تصمیمات مدیر مؤثر واقع شود .
ج - مشورت: «مشورت» از ماده «شور» به معنای استخراج رای و نظر صحیح است . مشورت، عامل بازدارنده از استبداد رای و شخصیت