مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 1685
  • بازدید دیروز : 3966
  • بازدید کل : 13111767

تاريخ باستان و معاصر فلسطين


تاريخ باستان و معاصر فلسطين

 

فلسطين قلب ميهن عربي و واسطه العقد و قبله انظار آن است. فلسطين مهد اديان توحيدي بزرگ تاريخ و محل تلاقي تمدنهاست ؛ سرزمين پربركت و زيبايي كه از لحاظ سوق الجيشي، سياحتي و ديني يكي از مهمترين نقاط زمين است .

جغرافيای فلسطين

فلسطين در منتهي اليه غرب قاره آسيا ميان دو خط عرضي 30/ْ29 و 15/ْ33 و دو خط طولي 15/ْ34 و 4/ْ35 شرق گرينويچ واقع است . اين سرزمين بخشي از بلاد شام محسوب مي شود . فلسطين علاوه بر جايگاه ديني كه مهد انبياء و آئين هاي آسماني است به دليل قرار گرفتن در مركز جهان عرب و در حاشيه درياي مديترانه و نيز قرار گرفتن در سه راهي سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا اهميت ويژه اي دارد. قرار گرفتن فلسطين در ميان تمدنهاي متخاصم كهن و قرار گرفتن در مسير جنگها و تجارت از يك سو و تشديد درگيري نيروهاي مهاجم براي تسلط و تصرف آن از سوي ديگر اهميت و حساسيت موقعيت آن را دو چندان كرده بود.

مساحت و مرزهای فلسطين

مساحت فلسطين 27009 كيلومتر مربع است . از شرق به اردن، از غرب به درياي مديترانه، از شمال و شمال شرقي به سوريه و لبنان و از جنوب به شبه جزيره (سينا) مصر و خليج عقبه محدود مي باشد .

سرزمين فلسطين به لحاظ طبيعي به چهار منطقه ذيل تقسيم مي شود :

1ـ دشت ساحلي : ازدماغه الناقورهتا رفح امتداد مي يابد. از سمت شمال تنگ و باريك و به سمت جنوب وسيع و فراخ مي گردد. دشت ساحلي به كشت مركبات و برخي انواع ميوه جات و سبزيجات معروف است. از معروف ترين شهرهايش بايد عكا، حيفا، يافا، لد، الرمله، عسقلان، غزه و رفح را نام برد و معروف ترين بنادر فلسطيني مانند عكا، حيفا، يافا و غزه نيز در اين دشت قرار دارند.

2ـ منطقه كوهستاني: يك چهارم مساحت فلسطين را تشكيل مي دهد و از منتهي اليه شمال شرقي دشت ساحلي تا حوالي النقب امتداد مي يابد.

اين منطقه به صورت ستون فقرات كشور فلسطين است و شامل رشته كوههاي الجليل، الكرمل، نابلـس، قـدس و الخليل مي باشد. حد فاصل كوههاي الجليل با نابلس منطقه وسيع و حاصلخيزي بنام مرج بن عامر واقع است. در اين منطقه درختان زيتون، انجير، انگور، انار و بادام و … كاشت مي شود. از معروف ترين شهرهاي اين منطقه مي توان شهرهاي قدس، بيت لحم، الخليل، نابلس، صفد و الناصره را نام برد.

3 ـ مناطق پست (غور) : به مناطق مجاور رود اردن غور مي گويند و ويژگي آن پايين بودن از مناطق همجوار مي باشد. اين پهنه از شمال تا جنوب، مناطق درياچه الحوله كه توسط صهيـونيستهـا خشـك گرديد، طبريا (با 209 متر زير سطح درياي مديترانه) و درياي مـرده (بحـر المـيت) را شامل مي شود.(وجه تسميه اين دريا، شوري بيش از حد و عدم امكان زيست جانوران دريايي مي باشد) اين منطقه كه با 392 متر زير سطح دريا عميق ترين منطقه جهان به شمار مي رود، 85 كيلومتر طول و عرضي متفاوت دارد. بيشتريـن عرض اين دريـا 16 كيلـومتـر اسـت و مساحت آن به 1015 كليومتر مربع بالغ مي گردد. عميق ترين نقطه دريـا بـه 401 مـتر مي رسد و از معروف ترين محصولات كشاورزي آن موز، مركبات، خيار و گوجه فرنگي است. شهرهاي مهم آن طبريا و اريحا است.

4 ـ منطقه صحراي نقب : اين منطقه در جنوب فلسطيـن واقع است و تا خليج عقبه امتداد مي يابد، منطقه نقب قريب به نيمي از مساحت فلسطين را تشكيل مي دهد.

ايـن منطقـه كم باران است و براي كشت حبوبات و نخل خرما و غيره، مستعد مي باشد. بئر السبع از شهرهاي معروف آن و تأسيسات هسته اي صهيونيستها موسوم به ”ديمونا” در اين منطقه واقع است .

ساكنان اين منطقه (نقب) اندك و اغلب عشاير كوچ نشين هستند .

مشخصات و ابعاد مرزهای فلسطين

درازاي فلسطين از شمال درياچه حوله تاخليج عقبه 430 كيلومتر و پهناي آن متغير است، به طـوري كه در منتهي اليه نقطه شمالي بيـن 15 تا 70 كيلومتراست و در منطقه مياني بين 72 تا 95 كيلومتر و در قسمت جنوبي ايـن عرض بيشتر مي شود، به طوري كه بيشترين عرض جغـرافيـايي فلسطين در منطقـه خان يونس به 117 كيلومتر مي رسد. پهناي فلسطيـن روي خط قدس 82 كيلومتر مي باشد، عرض فلسطيـن در منتهـي اليـه جنوب از چند كيلومتر فراتر نمي رود.

طول مرزهاي مشترك فلسطين با همسايگان خود به شرح ذيل مي باشد :

ـ مرز ساحلي درياي مديترانه 224 كم

ـ مرز با لبنان 79 كم

ـ مرز با سوريه 70 كم

ـ مرز با اردن 360 كم

ـ مرز با مصر 240 كم

ـ مرز ساحلي خليج عقبه 5/10 كم

مرزهاي شمالي و شمال شرقي فلسطين در تاريخ 23/12/1920 با توافق بريتانيا كه در آن هنگام شريك فرانسه (غاصب سوريه و لبنان)بود، ترسيم گرديد و دو سال بعد با هدف زمينه سازي براي برپايي دولت يهود به خاك اين كشور (فلسطين) ، آبهاي بيشتري به آن افزوده شد. امّا مرز مشترك با اردن توسط نماينده عالي بريتانيا و در تاريخ 1/9/1922 تعيين گرديد، بدين ترتيب توسط خطي آبهاي رودهاي اليرموك و اردن را تقسيم كردند و اين خط تا درياي مرده كه سرشار از فسفات، املاح و كانيها است، امتداد مي يابد تا اين منابع ميان اين دوكشور تقسيم گردد. اين خط از مركز وادي عربا گذر كرده و به نيمه خليج عقبه مي رسد . ناگفته نماند كه بريتانيا زمينه را براي برپايي دولت صهيونيستي در فلسطين مهيا مي ساخت تا از اين رهگذر مانع ارتباط و پيوند زميني ميان كشورهاي شام و عراق و كشورهاي مشرق عربي و اسلامي با مصر، مراكش، تونس و حتي سودان شود و امكان وحدت كشورهاي مشرق و مغرب عربي با يكديگر از بين برود .

آب و هوای فلسطين

آب و هواي فلسطين عمدتاً معتدل است و گرچه در مناطق كوهستاني متمايل به سرد و در مناطق پست به شدت گرم است، امّا منطقه صحراي نقب داراي آب و هوايي كويري و خشك مي باشد. ميزان بارندگي در دشت ساحلي متوسط و در مناطق كوهستاني زياد و در برخي مناطق بارش به صورت برف مي باشد و بارندگي در صحراي نقب بسيار اندك است .

فلسطين در آيينه تاريخ باستان

انسانهاي اوليه دوازده هزار سال قبل از ميلاد در فلسطين سكني گزيدند، باستان شناسان در برخي مناطق استخوان بندي انسان پارينه سنگـي را يـافتـه اند. همچنين ادوات و ابزار عديده اي بدست آمده كه انسان عصر حجر آنهـا را براي شكار و غيره بكار مي گرفت. با اكتشاف آتش و نقش آن در سير تحول زندگي بشر، زندگي مردم فلسطين نيز متحول شد. ابتدا به شكار و صيد زميني و دريايي و در مرحله بعد به شباني و كشاورزي روي آوردند . كشاورزي در فلسطيـن تاريخ بس ديرينه اي دارد. با تجمع مردم در روستاها و شهرها، ‌ساختمان و بنا و تملك زمين مرسوم گشت. مردمان فلسطين با صنعت نساجي و سفال و سپس دوره آهن و بكارگيري آن آشنا شدند. شهرهاي اريحا، مجدو و غزه از كهـن تـرين شهرهاي جهان به حساب مي آيند. در سرزمين فلسطين كه حاصلخيزي خاكش زبان زد بود، نژادي موسوم به نژاد درياي مديترانه ساكن بودند. در كشفيات باستان شناسان در منطقه فلسطين آثار انسانهاي كهن و متعلق به سه هزار سال قبل از ميلاد به دست آمده است. از آن پس مهاجرتهاي سامي ها از شبه جزيره العرب به بخشي از بلاد شام آغاز شد كه نخستين گروه مهاجر، آموري ها و كنعانيان بوده اند . كوچ سامي ها به فلسطين و بلاد شام طي چهار دوره صورت گرفته است :

1) مهاجرت كنعاني ها از تبار كنعان بن سام بـن نـوح عليه السلام مي باشند. اين گروه در حـد فاصل هزاره هاي سوم و چهارم پيش از ميلاد از جزيره العرب همجوار فلسطين به اين منطقه مهاجرت كردند . اين گروه ساكنان اصلي فلسطين محسوب مي شوند و سرزمين فلسطين به واسطه نام آنها ”ارض كنعان” لقب گرفت . كنعاني ها با قومي كه قبلا درآنجا ساكن بودند، درهم آميختند و اين ديار را آباد كردند و ساكنان اصلي آن شدند و در سرتاسر فلسطين از جمله در صحراي نقب و غور اردن استقرار يافتند، گرچه به خاطر كشاورزي، دامپروري و تجـارت سكونت دردشت ها را ترجيح مي دادند. كنعانيها تمدن پيشرفته اي را پي ريزي كردند و قريب به 200 شهر از جمله تمامي شهرهاي معروف و قدس و نابلس را بنا كردند . تاريخ نگاران صهيونيست و غربي سعي كردند بنا به سياست استعماري، تاريخ كنعانيها را مخدوش و وارونه جلوه دهند . نام كنعان بر عربيت آنان دلالت دارد ومشابه نام قبايل قحطان، عدنان، غسان است. كنعانيها از اقوام باستاني عرب به شمار مي روند. حتي عهد عتيق تورات، فلسطين را ”سـرزمين كنعان” ناميده است. در قرن سيزدهم پيش از ميلاد قبايل جنگجويي از جزيره كرت و درياي اژه وارد فلسطين شدند كه نام اصلـي آنـان ” Pelest ” بود .

هيرودت، پدر تاريخ يونان نخستين كسي بود كه نام فلسطين را براي آنان برگزيد. پلست ها نام خود را بر اين ديار نهاده و تا به امروز به همين اسم يعني ”فلسطين” ناميده مي شود . پلست ها، دشت ساحلي از غزه تا حيفا را تصرف كردند. آنها همچنين شهرهاي كنعاني نظير عسقلان، غزه و اسدود و غيره را به تصرف خود درآوردند و بدين ترتيب فلسطيني ها با ساكنان اصلي يعني كنعاني ها پيوند خانوادگي برقرار كردند و به تعبيري در جامعه كنعاني ها هضم شدند به طوري كه فرهنگ نوشتاري و گفتاري كنعاني جايگزين زبان فلسطيني شد و تا آستانه ملت واحدي پيش رفتند. فلسطيني ها جذب آيين كنعاني شدند و الهه آنها (دايگون، بعل و عشتار) را مي پرستيدند .

2) مهاجرت آرامي ها، آدومين ها، مؤابين ها، عموني ها وآموري ها كه بخش اعظم آنان در سوريه، جنوب فلسطين و سواحل درياي مرده استقرار يافتند .

يبوسي ها و فنيقي ها نيز در حدود 2500 سال پيش از ميلاد به فلسطين مهاجرت كردند. يبوسي ها و فنيقي ها كه از سلاله كنعاني ها محسوب مي شوند در قدس و حومة آن سكني گزيدند. آنها شهر قدس را بنا نهاده و ابتدا آن را ” ايبوس” و سپس ” اورسالم” نام نهادند. فنيقي ها در سواحل شمال فلسطين و در لبنان مقيم شدند . ”معيني ها ” نيز شهر كنوني غزه را در شمال غزه باستاني ساختند. درآن زمان غزه باستاني مخروبه اي بيش نبود.

3) مهاجرت نبطي ها : اين فرقـه عرب تبار گرچه به زبان عربي تكلم مي كردند اما عربي را با خط آرامي مي نگاشتند. اسامي سران و رهبرانشان نيز نامهايي عربي نظير حارث عباده و مالك، اسامي الهه آنان ذوالشري، لات، عزي، منات و هبل بوده است. اين قوم قرن ششم پيش از ميلاد از جزيره العرب به اين منطقه آمدند. فرمانروايي آنان تا شمال جزيره العرب، درياي مديترانه و شامات (سوريه، اردن تا جلگه فرات) گسترش يافت. آنها همچنين مركز بزرگي يعني شهر ”بترا” را بنا كردند . نبطي هابه منظورتأمين تجارت وبازرگاني خود با قبايل يهـودي (آشموني و مكابين) درگير شدند و در سال 93 ق.م. يهوديان را شكست دادند و قدس را به محاصره درآوردند. با سركار آمدن روميان، نبطي ها شكست خوردند و ناگزيرشدند از محاصره قدس منصرف شوند. نبطي ها با هرودس غير يهودي كه از سوي روميان به پادشاهي يهود منصوب شده بود نيز درگير شدند. گـرچـه نبطي ها شكست سياسي خوردند، اما تمدن آنان همچنان ماندگار ماند .

4) هجرت حضرت ابراهيم (ع) و مهاجرت عبراني ها: حضرت ابراهيم (ع) متعاقب شروع دعوت توحيدي، شكستن بت ها و رويارويي اش با نمرود فرمانرواي مشرك كه او را به درون آتش انداخت و به مشيت الهي از آن نجات يافت حوالي 1900ق.م. به منظور صيانت از دين خود، به همراه برادر زاده اش يعني حضرت لوط (ع) به فلسطين هجرت كردند. حضرت ابراهيم (ع) در شهر ”شكيم” واقع در نزديكي نابلس اقامت گزيد و از آنجا به شهر ديگري و سرانجام در شهر حبرون (الخليل) اقامت كردند. پس از مدتي حضرت ابراهيم (ع) به همراه همسرش سارا به مصر عزيمت كرد و حكمران آن ديار بانو ”هاجر” را به ايشان پيشكش نمود . حضرت بعدها با هاجر ازدواج كرد و از ايشان صاحب فـرزنـدي{حضـرت اسماعيل (ع)} شدند . حضرت ابراهيم (ع) همچنين سيزده سال بعد از همسر اولش يعني سارا صاحب فرزندي شدند و نام اسحاق را براي او برگزيدند. حضرت سپس هاجر و اسماعيل (ع) را در مكه سكونت داد و با مساعدت فرزندش حضرت اسماعيل (ع) كعبه را ساخت.

با فوت سارا حضرت ابراهيم (ع) در الخليل قطعه زميني را ازكنعاني ها خريداري كرد تا مزاري براي همسر و خودش گردد. يهوديان در تورات نيز همين را نقل كرده اند. حضرت ابراهيم (ع) تا زمان درگذشتشان در فلسطين بودند و در غار مكفيله واقع در نزديكي شهر حبرون (الخليل) به خاك سپرده شدند. حبرون بعدها به نام حضرت ابراهيم تغيير نام يافت. ايشان روابط صميمانه و خوبي با مردمان اين ديار داشتند.

اما عبراني ها كه از شرق آمده بودند با عبور از رود اردن بخشهايي از فلسطين را اشغال كردند. وجه تسميه عبراني ها به خاطر عبورشان از رودخانه و يا اينكه چون عشـايـر كـوچ نشيني بوده اند، مي باشد. دودمان آنها ناشناخته است و برخي هم آنها را آموري ها و … مي شمارند. عبراني ها حوالي سال 1020 ق.م. مملكتي را براي خود در مناطقي از فلسطين داير كردند . شاؤول (طالوت) اولين پادشاه عبراني در جنگ جلبوع به دست فلسطينيان كشته شد .

مورخان غربي و يهودي بنا به دلايل سياست استعماري خود ضمن تحريف و مخدوش كردن بخش قابل توجهي از تاريخ در راستاي اهداف شوم خود كوشيده اند عبراني ها را به فلسطين پيوند و نقش آنها را بزرگ جلوه دهند و در اين تلاش مذموم خود به روايات جعلي تورات استناد كرده اند. توراتي كه محصول خاخامهايشان بوده و پيرامون آوارگي يهود به دست بابلي ها به رشته تحريردرآمده است.

فراعنه مصر نيز به منظور تامين مرزهاي شمالي خويش و پيش از آن كه توسط ”هكسوس” شكست بخورند، بر بخشهايي از فلسطين و سوريه حكومت مي كردند. برخي از مورخان بر اين گمانند كه هكسوسي ها در اصـل از تبـار آموري ها و يا قبايلي هستند كه از جزيره العرب كوچ كرده اند. اما وقتي فراعنه دوباره بازگشتند و هكسوسي ها را شكست دادند و از مصر بيرون راندند، از يهوديان و نوادگان آنها كه به همراه حضرت يعقوب و دوازده فرزندش به اين منطقه آمده بودند، در كنار هكسوسي ها در برابر فراعنه مصر قرار گرفته بودند، انتقام گرفتند. در نتيجه (يهوديان) به نـاچـار از مصر گريختند و به همسايه آن يعنـي فلسطيـن كـوچ كردنـد.

فلسطين و ادعای يهود در مورد سرزمين موعود بودن آن

يهود در تورات تحريف شده خويش مدعي اند كه خداوند از زبان حضرت ابراهيم (ع) وعده فلسطين را به يهود داده است و اين وعده الهي به يعقوب (اسراييل) بن اسحاق بن ابراهيم پيامبر منتقل شده است. به ادعاي يهود در حوالي 1800ق.م. خداوند با ”اسراييل” مبارزه مي كند و ”اسراييل” سه بار خداونـد را مغلـوب مي سازد و وقتي ”اسراييـل” متـوجـه مي شود، آنكه را به زمين زده بشر نبوده و خداوند است از برخاستن از روي سينه او سرباز مي زند و از وي مي خواهد سرزمين فلسطين را به او، فرزندان و دودمانش بدهد كه خداوند با تهديد و اجبار مي پذيرد و متعهد مي شود. ( تعالي الله عما يقولون علواً كبيراً )

بدين ترتيب يعقوب و فرزندانش كه چادر نشين بودند به خاطر خشك سالي و گرسنگي كه منطقه آنها را در بر گرفته بود، براي ملاقات يوسف (ع) و خريد گندم رهسپار مصر مي شوند .

حضرت يعقوب (ع) به فلسطين باز مي گردد و در همان جا فوت مي كند. اما فرزندانش در مصر ماندگار مي شوند تا اين كه به همراه موسي (ع) از مصر مي گريزند و بقيه ماجرا … يهوديان كه از ورود به فلسطين بيمناك بودند، شرط مي كنند تا زماني كه مردمان سخت كوش و پرصلابت اين ديار خارج نشوند، وارد آن (فلسطين) نخواهند شد كه درنتيجه مورد غضب الهي واقع وچهل سال در صحراي سينا سرگردان مي شوند. اگر اشاره ها و ذكر داستان برخي انبياء در قرآن كريم نبود، هيچ سند تاريخي درتأييد ادعاهاي يهود وجود نداشت.گرچه قوم يهود انبيا را آزار داده و برخي را كشتند و تكذيب و دروغگو خواندند، اما با اين وجـود بني اسراييل تا آن زمان از نظر ايماني بهترين مردم بودند، چرا كه ديگران بت پرست و مشرك بوده و درمقايسه با ديگران تنها بني اسراييل موحد بودند .

درگيري و كشمكش ميان صاحبان زمين يعني كنعاني ها و فلسطيني ها از يك سو و يهوديان و در رأس آنها يوشع بن نون از سـوي ديگـر ادامـه يـافت. يوشع با بهره گيري از يك زن روسپي براي جاسوسي درمورد صاحبان زمين وگمراه ساختن آنان حدود سال 1190 ق.م. وارد شهر اريحا شد. يوشع و پيروانش اريحا را ويران كردند و مردمانش حتي كودكان و تمامي موجودات زنده را كشتند. آنها همچنين مزارع را به آتش كشيدند . حوالي سال 1025 ق.م. ميان كنعاني ها و فلسطينيان به فرماندهي جالوت از يك سو و يهوديان به رهبري شاؤول در جبهه مقابل جنگ سختي درمي گيرد و فلسطينيان تحت امر جالوت، طالوت (شاؤول) را از پاي در مي آورند .

داوود (ع) آن غلام كوچك موفق مي شود به وسيله تير كمان جالوت را به قتل برساند و فلسطينيان و كنعاني ها شكست مي خـورنـد و داوود پادشاه بني اسراييل مي گردد و حوالي سال 1004 ق.م. دولت منظم و منضبط و منسجمي تاسيس مي نمايد.

سلطان داوود (ع) سپس قدس را تصرف كرد و به پايتختي مملكت خـويـش بـرگزيد. فرمانروايي داوود (ع) قريـب بـه چهل سال ادامه يافت اما به ساير مناطق فلسطين گسترش نيافت و به دور از دشت و ساحل در بلنديها محدود ماند.

به هر حال حضرت داوود (ع) خداجوي و موحد بود و خداوند به ايشان درمقابل اقوام غير مومن نصرت و پيروزي بخشيد. ما به عنوان مسلمان براي داوود پيامبر (ع) احترام قائليم، ولي يهود (قاتلهم الله) نه تنها او را از نبوت جدا ساخته و فقط سلطانش مي پندارند، بلكه ايشان را متهم مي سازند به اين كه بـا داشتن 99 همسر، اوريا را كه يكي از سربازانش بود به خط مقدم نبرد مي فرستد تا كشته شود و خود همسر زيبا و دلرباي او كه عقل و هوش و ايمان را از وي ربوده بود، به همسري اختيار كند .

ما مسلمانان به حضرت داوود (ع) از يهوديان نزديكتر هستيم. پس از حضرت داوود فرزند ايشان يعنـي حضرت سليمان (ع) در سال 976 ق.م. به جانشيني پدر بر تخت نشست و به صنعت و بازرگاني توجه خاصي مبذول داشت. با اين كه حكومتش چهل سال به طول انجاميد اما پيوسته در جنگ با مردم فلسطين بود. حكومت ايشان سرتاسر فلسطين را در برنگرفت به طوري كه منطقه ساحلي در دست فلسطينيان و بخش شمالي در يد كنعاني ها ماند .

يهوديان مدعي هستند كه حضرت سليمان (ع) معبدي را در قدس به سبك معماري كنعاني ساخته و در ساخت آن از كارگران فينيقي صور بهره گرفته است . محل معبد بر فرض صحت ادعايشان، ناشناخته است. گرچه يهوديان مدعي اند كه معبد زير مسجد الاقصي قرار دارد، اما باوجود تمامي كاوشها و حفاريهاي آنان در زير مسجد الاقصي و پيرامون آن هيچ اثري كه دال بر وجود معبد باشد يافت نشد و هر آنچه بود متعلق به يوناني ها، روميان، مسلمانان و اقوام عرب است .

اين مملكت يعني مملكت داوود و سليمـان عمـري بيـش از 80 سال نداشت و پس از فوت سليمان به دو حكومت تقسيم شد :

ــ حكومت نخست در شمـال موسوم به اسراييل و به پايتختي سامـريـا (مجاور نابلس) بود .

ــ حكومت دوم در جنوب معروف به ”يهودا” و به پـايتختـي قـدس (اورسالم) بود .

جنگ و خونريزي ميان اين دو حكومت بالا مي گيرد و ماجرا با استيلاي آشوريان بر حكومت ”اسراييل” فيصله مي يابد و آشوريان شمار كثيري از اهالي را به آشور به عنوان اسير و برده مي برند. اما حكومت (يهودا) جنوبي نيز در سـال 701 ق.م. از سوي آشوريان محاصره مي شود و مجبور به پرداخت جزيه و ماليات مي گردد . اما كسي كه عملاً حكومت يهودا را نابود كرد، بخت النصر پادشاه كلداني بود. ايشان در سـال 586 ق.م. پايتخت يهودا را ويران كرد، معبد را به آتش كشيد و انبوهي از حكـام، فرماندهان و سربازان را به همراه هزاران تن از مردم اين ديار را به اسارت و بردگي گرفت و به بابل برد.

و بدين گونه فلسطين (سرتاسر فلسطين) جزء قلمرو كلداني ها شد و يهوديان همچنان در اسارت بابلي ها ماندند. (خاخامهاي تورات نگار در همين رابطه تورات را مـالامـال از ادعاهاي پوچ و بي اساسي كردند مبني بر اينكه ملت برگزيده خداوند هستند و از اين رهگذر تاريخ كهن را مخدوش ساختند). ايـن وضعيت ادامه داشت تا اين كه كـورش پادشاه هخامنشي به حكومـت بابل پايان داد و از آن هنگام فلسطين تحت فرمانروايي كورش درآمد. در سال 539 ق.م.كـورش تحت تاثير وسوسه هاي ”استير” زن بدكاره يهـودي (شايان ذكر است يهوديان و بويژه يهوديان ايران هنوز هم اين زن را گرامي مي دارند و روزي را كه به نام او اختصاص داده اند جشن مي گيرند و از او به عنوان قهرماني در تاريخ يهود ياد مي كنند)، به آن دسته از يهودياني كه مايل بـه بازگشت به قـدس (اورشليـم) و ساختن معبد !! بودند، اجازه بازگشت مي دهد تا جاسوسان و مدافعان فرمانروايي اش گردند و همين امر تنفر و درگيري مستمر مردم آن ديار با آنان را شدت بخشيد .

درس عبرت آموز

از آنچه شرحش گذشت، براي هر خواننده منصفي، روشـن و مبـرهـن مي گردد كه يهود هيچ گونه حقي در فلسطين نداشته و ندارد و گرچه در برخي مقاطع بر صاحبان راستين سرزمين چيره شده اند، اما حضورشان حضوري تجاوزگرانه و اشغالگرانه بوده است .

يهوديان در طول اين مدت نقشـي توطئه گرانه داشتند و بيشتر به صورت ايادي و مهره هاي نيروهاي بيگانه و به عبارتي آلت دست و مجري نقشه هاي قواي استعمـاري بودنـد و در ايـن راستـا پاره اي از قراين و ادله اي را كه مي توان از بخش نخست نتيجه گرفت، برخواهيم شمرد :

اولاً : شواهد تاريخی

قراين و شواهد تاكيد دارند كه يهود دو هزار سال پس از كنعاني هاي عرب (صاحبان اصلي) وارد فلسطين شده اند. علاوه بر اين، سرزمين فلسطين امتداد “جزيره العـرب” بـود و اين خود نشان مي دهد كه فلسطين حتي پيش از كنعاني ها وجود داشته است و مردم عرب كوچ نشين، اين منطقه را به دليل حاصلخيزي زمين و وفور بارندگي براي شباني و سكـونت بر مي گزينند. از سويي مهاجران و مهاجرتهايي كه پس از كنعاني ها صورت گرفت، از قبايل عـرب بودند و حتي فلسطينياني كه شايد بعدها از درياي مديترانه به اين منطقه آمدند، با مردم اين ديار پيوند و وصلت نمودند و به صورت ملت واحدي در آمدند. جمعي از تاريخ نگاران نيز خاطر نشان كرده اند، عبراني هايي كه چند هزار سال بعد به فلسطين آمده اند، از قبايل عرب بودند و مردماني را پيش از خود يافتند كه گاه با آنها اختلاف پيدا كرده و گاهي اوقات همزيستي كرده اند. به هر حال وجود وحضور يهود، وجودي اشغالگرانه و استعماري مبتني بر قوه قهريه و زور سرنيزه بوده است. افزون بر ايـن هميـن حضـور نامشروع هم به سراسر فلسطين گسترش نيافته بود بلكه دربخشهاي محدودي خلاصه مي شده‌است. اين حضور از نظر زماني هم محدود بوده و در تاريخ چند هزار ساله از دويست سال فراتر نرفته است . البته اين در صورتي خواهد بود كه ما ادعاهاي تورات تحريف شده و برخي باستان شناسان وكاوشگران مغرض يهودي و غربي را بپذيريم، اين در حالي است كه كنعاني ها و ديگر قبايل عرب از هزاران سال قبل در اين زمين سكني گزيدند و به كشت و زرع و آباداني آن پرداختـه و تمدني را بنا نهاده اند.

ثانياً : جنبه سياسی

مردمان اين سرزمين {كنعاني ها، يبوسي ها، آموريها، فينيقي ها} هزاران سال در منطقه سكونت گزيده، از آن خارج نشدند و به استثناي مقطع كوتاه استعماري و اشغال از سوي اقوام ديگر، پيوسته، خود حاكم بودند و به رغم اشغال شدن سرزمين خود هيچگاه آن را ترك نگفته اند و به رويارويي و مقاومت و پايداري در برابر اشغالگر ادامه دادند تا اين كه فتوحات عربي ـ اسلامي منطقه را در برگرفت و مردم عرب فلسطين با نيروهاي فاتح عربي درآميختند و اغلب آنان به دين مبين اسلام گرويدند و بيش از 1400 سال است كه به سربازان و مبلغان اسلامي تبديل شده اند و كشورشان در طول اين مدت به غير از برهه محدود زماني كه از دويست سال تجاوز نكرد، يعني همان دوره اشغالگري صليبي و سلطه آنها بر بخشهايي از فلسطين، كشوري عربي، اسلامي و آزاد بود .

فلسطين پس از جنـگ اول جهاني و به ديگر سخن در حدود كمتر از يكصد سال قبل از سوي انگليس به اشغال درآمد تا اين كشور براي برپايي دولت اشغالگر يهودي در سال 1948 زمينه سازي كند . اما با اين وجود صاحبان راستين (فلسطين) يعني فلسطيني ها و كنعاني ها از ديرباز تا به امروز به نبرد بي امان عليه نيروهاي استعماري انگليسي ـ يهودي ادامه داده و به مقاومت خود تا آزاد سازي سرتاسر فلسطين ادامه خواهند داد. چنانچه اعطاي حق مالكيت به اشغالگري كه براي مدت زماني هر چند محدود سرزميني را به اشغال در آورده، جايز و مشروع باشد، اسپانيا بايد تمامي سرزمين ( اندلس) خود را تقديم عربهاي مسلماني كند كه آن را فتح كردند و براي بيش از پانصد سال در آن دولتي متمدن و پيشرو برپا داشته بودند. برپايه اين فرضيه هند نيز بايد به مسلمانان داده شود چرا كه مسلمانان در اين سرزمين، دولت اسلامي چند صد ساله اي برپا داشته اند و “دهلي” نگين تاج اسلامي بود. همچنين بلغارستان و مجارستان و … كه به دست مسلمانان و عثمانيها فتح گرديد و براي چند سده در دست آنان بود، بايد بـه مسلمـانـان داده شود. نمونه ها در اين زمينه بسيارند.

ثالثاً : جنبه دينی

وقتـي به مسأله، از نظر ديني نگاهي موشكافانه مي اندازيم، اسطوره پيروزي سه نوبتي يعقوب (اسرائيل) پيامبر بر يهودا (خداي يهود) را اكاذيب و افتراهايي نسبت به ساحت قدسي پروردگار و لطمه زدن به حيثيت انبيا خواهيم يافت. داستان دروغيني است كه هدف از آن توجيه يـك دروغ بزرگ ( سرزمين موعود ) مي باشد.

از سويي چنانچه به اين داستان موهوم بـه شكلـي منطقي بپردازيم، بطلان و بي اساس بودن آن را بخوبي درخواهيم يافت زيرا وعده مزبور به اجبار و به اكـراه از پـروردگـار گرفته شده است ( خداوند پاك و منزه است از آنچه مدعي اند). علاوه بر اين آنچه به زور شمشير و اجبار گرفته شود، عقـلاً و منطقـاً بـاطل است. در ثاني اين از عدل الهي به دور است كـه زمينـي را از صـاحبـانش بگيرد و به دودمان پيامبر بزرگـواري عطـا فرمايد كه مي داند اين نسل خبيث بعدها گمراهي مي شوند و تعدادي از پيامبران خود را مي كشند و آزار مي دهند و تكذيب مي كنند و از خداي خود نافرماني كرده و به جاي آن بت (مجسمه گوساله) را پرستش مي كنند. اما چنانچه گفته شود كه بني اسرائيل در آن برهه خداجو و مسلمان بوده اند و مزيتي براي آنان محسوب شود، ما مسلمانان از آنها شايسته تر هستيم، زيرا بر اعتقاد توحيدي و مسلماني خويش پايبند مانده ايم، در حالي كه آنها گمراه شده و همچنان در گمراهي و تباهي خـويـش غـوطـه ورنـد. از طرفي ما ( مسلمانان ) به آن گروه از پيامبراني كه يهـود مدعي اند، به آنها اختصاص دارند، سزاوارتريم. حضرت ابراهيم (ع) مسلمان بود و نه يهودي و يا نصراني، ما (مسلمانان) به نص صريح قرآن كريم از آنها (يهود) به آن حضرت نزديك تريم. علاوه بر ايـن مـا از دودمان اسماعيل ابن ابراهيم ( عليهما السلام )هستيم و از حيث خويشاوندي و نسب همان پيوندي را داريم كه آنها به اسحاق ابن ابراهيم دارند . همچنين ما مسلمانان و از جمله مسلمانان فلسطيني نسبت به تمامي پيامبران و حتي پيامبران بني اسرائيل از يهود اولي تر هستيم . آنها ( يهود ) از دودمان فرزندان هستند كه پدرشان حضرت يعقوب ( اسرائيل ) را آزار دادند و براي كشتن فرزندش حضرت يوسف توطئه كردند و به وي تهمت ناروا زدند و عقل و علم او را زير سؤال بردند . يعقوب (ع) به همراه فرزندانش به شباني و كشت و زرع مشغول بود و زندگي فقيرانه اي داشت و صاحب ملك و جاهي نبوده است. ايشان در سالهاي خشك سالي فرزندان خود را رهسپار مصـر مي كند تا آذوقه با خود به همراه آورند. از ظاهـر امـر چنين بر مي آيد كه سرزمين فلسطين و يا بخشهايي از آن در آن روزگار تابع فرمانروايي هكسوسي هاي حاكم برمصر بود. حضرت يعقوب بعدها به

 

  انتشار : ۱ آذر ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 988

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما