تمدن ایلام
آشنایی مختصری با ایلام و بین النهرین
پادشاهی یا امپراطوری
در اینجا ضروری است پیش از آغاز سخن، بکارگیری واژه پادشاهی و امپراتوری برای ایلامیها که برخی از نویسندگان ترجیح در بکارگیری لفظ دوم دارند، توضیح داده شود.
تا آنجایی که اسناد باستان شناسی و تاریخی یاری میکند، ایلامیها که از حوالی هزاره سوم تا هزاره نخست بر بخش بزرگی از مناطق غربی و جنوبی نجد ایران حکومت داشتند؛ فاقد خصوصیتهایی بودند که بتوان لفظ امپراتوری را برای تشریح و تبین گستره فرمانروایی ایشان به کار گرفت.
امپراتوری عموما" به نظام سیاسی اطلاق میشود که توانسته باشد، جماعتهای متفاوت و متعدد را در یک واحد سیاسی، هماهنگ سازد و آنها را تحت قیادت و سیادت یک نظام مرکزی درآورد. در صورتی که پادشاهی ایلام در اوج تفوقش ، سیادتی زودگذر بر بخشهایی از بینالنهرین داشته و حتی تمامی پهنه سرزمین ایران آن روزی را هم شامل نمیشده است.
هر چند پادشاهی ایلام اتحادی از ایلات و طوایف منطقه را شامل میشد، اما چنین اتحادی لزوما" به معنی امپراتوری نبوده، خواننده را نسبت به دچار اشتباه میسازد.
از این رو، ترجیح داده نشده تا در این سلسله مقالهها از پادشاهی ایلامی استفاده شود، تا خواننده نیز حدود و ثغور و دامنه سیادت ایلامیها و تفاوت آن را با امپراتوریهای ایرانی که در کمتر از یک هزار ه بعد از ایلامیها شکل گرفتند، به درستی دریابد.
سرزمین ایران
بر حسب تقسیمات جغرافیایی سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، و بخشهایی از استانهای کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
گفتنی است که اطلاعات ناقص ما از جغرافیای تاریخی ایلام، ناشی از کمبود مدارک و اسناد مکتوب و نیز عدم آشنایی با تمامی سرزمینهای این پادشاهی است.
و هنوز هم نمیتوان مکان دقیق شمار اندک شهرهای ایلامی را که در متون کهن از آنها یاد رفته، به درستی تعیین نمود. از سوی دیگر وسعت جغرافیایی ایلام در منابع باستان، با توجه به شرایط سیاسی و رویکرد نویسندگان باستان ، همواره به یکسان یاد نشده است،
و این که نویسنده از بینالنهرین، شوش یا زاگرس بوده باشد، به تفاوت حدود این قلمرو را ذکر کردهاند. البته متون و نقشهای برجسته به دست آمده، حضور ایلام را در سرتاسر خوزستان، از جنوب تا لیان (بوشهر امروزی) و از شرق تا انشان (مرودشت امروزی) نشان میدهد ؛
در عین حال، هرگاه ایلامیها قدرت و فرصتی یافتهاند، نقشی را در سیاست بینالنهرین هم ایفا نمودهاند و حتی بر بخشهایی از آن سرزمین، اگر چه کوتاه مدت، فرمان راندند.
مناطق ایلامی مرتفع به خوبی شوش شناخته شده نیستند، زیرا بررسی و حفاری در این مناطق تنها در چند ساله اخیر است که اندکی قوت گرفته و به صورت منظم و علمی دنبال شده است؛ هم از این رو، در این مقالهها تأکید کلی بر فرهنگ ایلامی، مختص به فرهنگ جلگه خوزستان و به ویژه شوش دارد.
سرزمین خوزستان از دیر زیستترین مناطق فرهنگی فلات ایران به شمار میرود؛ این منطقه، از هزاره هفتم پیش از میلاد پیوسته محل سکونت انسانها بوده، آثار به دست آمده از آن، گونهای تسلسل فرهنگی را به خوبی نشان میدهد.
در مقایسه، میتوان شباهتهای فراوانی بین عناصر فرهنگی خوزستان و جنوب بینالنهرین مشاهده نمود؛ اما همان گونه که اشارت رفت، بر خلاف گمان بسیاری از مستشرقین، این شباهتها نتیجه تاثیری یک سویه نبوده، بلکه روابطی متقابل در ایجاد آن نقش داشته است.
برای مثال، تزیین ظروف با نقش جانوران، از ابتکارهای هنرمندان ایرانی است که در دورههای مختلف، هرازگاهی برخی از سفالگران بینالنهرینی نیز از آن اقتباس کرده، در آثار خود به کار گرفتهاند.
مقایسه جنس، شکل و تزیین سفال فلات ایران در مجموع برتری چشمگیری را تقریبا" در تمامی دورانهای پیش از تاریخ نسبت به سفال بینالنهرین نشان میدهد. در این باره میتوان به عنوان نمونه، از سفال منقوش باکون و شوش A ، در آغاز هزاره چهارم پ.م نام برد.
کورههای پیشرفته سفالپزی در هزاره ششم پیش از میلاد (در دوره شوش a ) برای نخستین بار در جلگه شوش پدیدار شد و سپس در طول هزاره پنجم پیش از میلاد به دیگر مراکز فرهنگی منطقه راه یافت.
فلزکاران ایرانی و شبه جزیره آسیای کوچک در طول هزاره پنجم پیش از میلاد به طور تقریبا" هم زمان موفق به ذوب فلز گردیدند، نخستین کاشفان فن ذوب فلز در جهان باستان بودند؛ حال آن که این فن بیشت از یک هزار سال بعد به سرزمین بینالنهرین راه یافت.
چرخ سفالگری نیز در اواسط هزاره پنجم پیش از میلاد در فلات ایران اختراع شد و تنها در اواسط هزاره چهارم پیش از میلاد است که میتوان نشانههایی دال بر استفاده از این افزار پیشرفته در بینالنهرین را سراغ گرفت.
سیر تحول ایلام مستقل از بین النهرین
حفاریهای دهه 1350 در تل ملیان در استان فارس، تپه یحیی و شهداد در استان کرمان، شهر سوخته در استان سیستان و نیز اطلاعات مهم به دست آمده از حفریات تل ابلیس در اوایل دهه 1340 در استان کرمان، تصویری را که محققان برای سالیان دراز از فرهنگهای پیش از تاریخ، به ویژه ، فرهنگ و تمدن ایلامی داشتند، دستخوش تغییر و تحول ساخت.
مرکز بزرگ ایلامی صنعت سنگ در یحیی، صنعت ذوب فلز در تل ابلیس و شهداد و محوطه عظیم یک صد و پنجاه هکتاری شهر سوخته، بزرگترین شهر شناخته شده در سرتاسر آسیای جنوب غربی در تمام مدت نیمه نخست هزاره سوم پیش از میلاد است.
این آثار موید این واقعیتاند که در آغاز شهرنشین در مشرق ایران، هم زمان و هم گام با بینالنهرین، مراکز عمده صنعتی و شهری به وجود آمده بود که سیر تحول و تطور آنها مستقل از رشد فرهنگهای سرزمینهای پست جنوب بینالنهرین بوده است.
از سوی دیگر ، گسترش نفوذ سیاسی و فرهنگی ایلامی در سرزمینهای شرقی ایران، وسعت سرزمینهای زیر سیادت این کهنترین پادشاهی ایرانی را نشان میدهد.
جلگه بینالنهرین، مرکز ثقل_خاستگاه فرهنگهای نخستین منطقه
مورخان و باستان شناسان و شرق شناسان، همواره در مطالعه پیش از تاریخ خاورمیانه، نظر خود را معطوف جلگه بینالنهرین ساخته، این سرزمین را مرکز ثقل و در بسیاری موارد، خاستگاه فرهنگهای نخستین منطقه به شمار آوردهاند و حتی دورههای فرهنگی را نیز با دورهای موجود در میانرودان به سنجش و مقیاس گرفتهاند.
دلیل این شیوه و نگرش بیشتر به سبب شناخت وسیع و گسترده باستان شناسان و شرق شناسان از فرهنگها و تمدنهای میانرودان است. در جنوب بینالنهرین، خاستگاه تمدنهای سومری، اکدی و بابلی، دشتی است کوچک و مسطح که مناطق قابل سکونت آن به سواحل رودخانههای دجله و فرات محدود میشود.
این دو رود، که در جنوب میانرودان قابل کشتیرانی هستند، به آسانی میان مراکز فرهنگی واقع در کنارههای خود رابطهای پایدار ایجاد میکردند.
از سوی دیگر، فاصله اندک میان دو رودخانه و فقدان هرگونه مانع طبیعی بین آنها، و نیز وجود کانالهای قابل کشتیرانی، که در طول زمان برای آبیاری و ایجاد رابطه میان محوطههای مسکونی حدفاصل دو رودخانه احداث شده بود. سرتاسر منطقه را به هم مربوط میساخت. این ویژگیها و همچنین حاصلخیزی خاک و عوامل بوم شناسی، سرانجام باعث ایجاد فرهنگی نسبتا" یکپارچه و تشکیل مرکز شهری، و پیدایش تمدن و تشکیلات حکومتی در جنوب بینالنهرین گردید.
این یکپارچگی فرهنگی مهمترین عامل در هماهنگ سازی مطالعات در شناسایی هر چه گستردهتر فرهنگها و تمدنهای بینالنهرین باستان بوده است.
در مقابل، وضعیت خاص جغرافیایی ایران و وسعت آن هرگز این امکان را نمیداد که فرهنگهای نخستین یکپارچه گردند. بخشهای بزرگی از ایران را کوهستانها و کویرها و صحراهای گرم و خشک و بیآب و علف تشکیل میدهد.
این عوامل خواه ناخواه و به طور طبیعی، دوری مناطق مسکونی و کشاورزی و ارتباطات محدود را باعث میگردید؛ در نتیجه، بین این مناطق یا اصلا" ارتباطی وجود نداشت و یا بسیار ناچیز و مختصر بود که به سختی میتوان آثار آن را تشخیص داد. طرفه آن که در برابر فرهنگ نسبتا" یکپارچه در جنوب بینالنهرین، در هر بخش از فلات ایران، یک و گاهی چند فرهنگ مجزا و مستقل از یکدیگر به وجود میآمد و بدین ترتیب مجموعهای از فرهنگهای منطقهای در سرتاسر ایران پدیدار گشت.
مهمتر این که ، تا به امروز مطالعات باستان شناسی موفق به شناسایی محدود کامل جغرافیایی هیچ یک از مناطق فرهنگی پیش از تاریخ در ایران نشده است و اظهار نظرها در این باره، صرفا" از چارچوب حدس و گمان فراتر نمیرود. بدیهی است که در چنین شرایطی و در خلاء یک بررسی اساسی و پایهای درباره فرهنگهای ایرانی، متخصصین و شرق شناسان شباهتهای فرهنگی بین ایران با فرهنگ منسجم و یکپارچه بینالنهرین را به حساب نفوذ فرهنگ بینالنهرین در ایران بگذارند.
البته این به معنی نبود بده و بستانهای منطقی بین دو فرهنگ نیست، بلکه سهم نفوذ هر یک به سبب موارد یاد شده، بیش از آن که مبتنی بر برداشتهای واقعی باشد، ناشی از نظر مستشرقین و دیدگاههای آنهاست.
گسترش فرهنگ سومری در ایلام
در دورانهای تاریخی، فرهنگ سومری ـ اکدی و بابلی بینالنهرین در غرب تا سواحل دریای مدیترانه گسترش یافت و مناطق وسیعی از سرزمینهای ساحلی سوریه و فلسطین را زیر نفوذ فرهنگی کامل خود قرار داد؛ اما در شرق ، این فرهنگ هیچگاه نتوانست هویت فرهنگی همسایه خود یعنی ایلام را از بین ببرد و یا آن را در خود مستحیل سازد.
مدارک به دست آمده از حفاریهای گودین در دره کنگاور ، انشان در دره رود کر در استان فارس و یحیی و شهداد و ابلیس در استان کرمان، به خوبی نشان داده که نفوذ فرهنگ میانرودان هرگز از مرزهای شوش فراتر نرفت.
با وجود این ، بیش از تاریخ ایران هنوز به درستی شناخته شده نیست و در این باره، تنها در آغاز راه قرار داریم. بیتردید، فعالیتهای باستان شناسی گسترده در آینده میتواند نکات ناشناخته بسیاری را درباره دستاوردهای فنی، سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی ساکنان اولیه این سند و بوم آشکار سازد و از این رهگذر، و با شناخته شدن یکی از مهمترین فرازهای تمدن و فرهنگ ایرانی، بنیاد بسیاری از فرضیهها و نظریههای کنون باستان شناسان و مستشرقین را درباره روابط فرهنگی و سیاسی ایران و میانرودان در دورانهای گوناگون آشکار سازد.
گاهنگار و تقسیمبندی تاریخ ایلام
در پایان توضیحات مختصری درباره گاهنگار و تقسیمبندی تاریخ ایلام ضروری است.
تاریخ ایلام با توجه به تقسیمبندی تاریخی در شرق نزدیک باستان؛ در بینالنهرین (دوره بابل قدیم، بابل میانی و بابل جدید در جنوب ؛ و در دوره آشور، آشور قدیم، آشور میانی و آشور جدید) ،
در عصر: پادشاهی کهن، پادشاهی میانی، و پادشاهی جدید؛ هیتیها در آسیای کوچک ( دوران دودمان قدیم ، دودمان میانی و دودمان جدید یا دوره امپراتوری هیتیها) تقسیم شده است.
درباره ایلام نیز آن را به سه دوره ایلام کهن، ایلام میانی و ایلام جدید طبقهبندی کردهاند. در این نوع تنظیم گاهنگار، دوران ایلام کهن از اواسط سده نوزدهم پیش از میلاد (حوالی 1850 پ.م) با دودمان پادشاهی سوکّل مخ آغاز میشود و دوران ایلام جدید با پیوستن سرزمین ایلام به شاهنشاهی هخامنشی پایان میگیرد.
البته این یک دستهبندی کلی است و درباره تمامی ملل شرق نزدیک باستان، دستهبندی جزیی تری هم به چشم میخورد؛ چنان که درباره مصر باستان پیش از پادشاهی کهن، دوره پادشاهی آغازین، بین پادشاهی کهن و پادشاهی میانی، دوره فترت یکم پادشاهی و پادشاهی میانی و جدید، دوره دوم فترت و درباره ایلام، دوره پروتو ایلامی یا ایلامی آغازین که هم زمان با دوره پیدایش خط در بینالنهرین است و حوالی سده بیست و هشتم پ.م پایان مییابد، را در نظر گرفتهند.
حدفاصل دوره پروتو ـ ایلامی و آغاز دودمان سوکّل مخ ، زمانی حدود یک هزار و اندی سال را در بر میگیرد؛ در بینالنهرین نیز با آغاز دوران تاریخی دودمانهای متعددی تشکیل میشود که عبارتند از دوران دودمانهای قدیم، دودمان اکّد ، دودمان لاگاش، دودمان اورسوم و بالاخره دودمان ایسین ـ لارسا.
شاید اندکی درباره مطالب یادشده در این مختصر، خواننده را متوجه این حقیقت ساخته باشد که آشنایی به قدر کفایت لازم از تاریخ و فرهنگهای همسایه و همجوار، تحقیقی ابتر و برداشتی ناقص خواهد بود.
هم از این رو، کوشش شده هم زمان با طرح تاریخ ایران باستان به فراخور به دیگر تمدنهای شرق نزدیک باستان از جمله بینالنهرین و مصر پرداخته شود.
در تهیه این بخش از تاریخ ایران، از تألیفات محقق ارجمند آقای مجید یوسف زاده که با قلمی شیوا و روان و تقسیمبندی مناسب به این دوره از تاریخ ایران زمین پرداختهاند، بهرههای فراوان برده شده است.
این پژوهشگر ایرانی نیز به نوبه خود از تألیفات ایلام شناسان برجستهای نظیر پروفسور ـــ (1936)، والتر هینس (4 ـ 1963) ، رنه بالا (4 ـ 1963) و بالاخره ماتیو استولپر (1984 ) استفاده کردهاند.
در زمینه هنر ایلامی با وجودی که از اثر پییر امیه (1966) موزهدار بخش خاور میانه موزه لوور بهره بردهاند، اما خلاء این کتاب که عمدتا" مصور است را با تحلیلهای خود به طور شایستهای ، جبران نمودهاند.
تاریخ سیاسی ایلام
پادشاهان ایلامی سیماش
فهرست پادشاهان ایلامی شوش
پس از ذکر نام دوازده پادشاه از دودمان آوان به ارائه اسامی پادشاهان ایلامی سیماش و به همین تعداد میپردازد. البته رقم دوازده که با تعداد شاهان آوان برابری میکند غیر واقعی مینماید و باید به آن با شک و تردید نگریست. پادشاهان سیماش به احتمالی متعلق به دودمان جدیدی بودند که از کوهستانهای لرستان در شمال جلگه شوش برخاستهاند. پادشاهان سیماش که در این سلسله مقالات ارائه میشود، صرفا" شاهانی را که با همسایگان غربی خود در رابطه بوده و نامشان در اسناد تاریخی برده شده، معرفی شدهاند:
شو-سین
ایبی-سین
ایندوتویی یکم
ایندوتوی دوم
دودمان سوکل مخ ،ابرتی
شیلهه
شیروکدوه
پادشاهان ایلامی به ندرت از خود سند به جای نهاده اند
گفتنی است که این شاهان به ندرت از خود سندی برجای نهادهاند، شاید به این علت که آنها در سیماش (خرم آباد) میزیستهاند و نه در شوش. در تمام دوران گوتیها که حوالی 2119 پیش از میلاد به پایان آمد و مدتی حدود یک سده به درازا کشید، نام ایلام تنها در کتیبههای گودآ، حاکم لاگاش برده شده است. وی در کتیبهای که بر روی یکی از پیکرههایش حک شده اظهار میدارد که با نیروهایش بر انشان در ایلام فائق آمده است. و در نوشتهای روی یک مْهر ادعا میکند که شوشیها از شوش و ایلامیها از ایلام به نزد او آمدند تا معبد نین ـ گیرسو ، ایزد حامی و نگاهبان شهر لاگاش را بسازند. بنابراین، چنین به نظر میرسد که به هنگام سلطه گوتیها بر شمال بابل، ایلام دست نشاندهی لاگاش بوده است.
غلبه ی اور بر ایلام
در طی دومین سده از فرمانروایی پادشاهان سیماش ، ایلام بار دیگر چهره ضعیفی از خود به تاریخ ارائه میکند، در این دوران ، دودمان سوم اور بر ایلام فرمان میراند که در 2112 پیش از میلاد ، اور ـ نمو آن را بنیان گذاشته بود. در حالی که سرزمینهای پست جلگه خوزستان به دست سومریها افتاده بود، سرزمینهای مرتفع آن در شرق (انشان) به صورت نیمه مستقل بود و سیماش در شمال آزاد و بدون تاریخ باقی ماند.
گسترش قلمرو فرمانروایی از لحاظ سیاسی و نظامی
مهمترین فرمانروای دودمان سوم اور، شولگی (حدود 2047 ـ 2094 پ م) بود. نظر به این که شولگی در طول مدت حکومتش قلمرو فرمانروایی خود را به لحاظ سیاسی و نظامی گسترش زیادی داد، در ایلام آثار متعددی بر جای نهاده است. وی در هجدهمین سال سلطنتش، یکی از دختران خود را به عقد ازدواج فرماندار ورهشه درآورد و در سی و دومین سال سلطنت نیز دختر دیگرش را به ازدواج فرماندار انشان درآورد. با این پیوندهای سیاسی در سرزمینهای تقریبا" خراجگزار در کوهستان، مرزهای شرقی و غربی جلگه شوش، امنیت به وجود آمد؛ هر چند در مورد انشان یاد شده چندان موثر نیفتاد و شولگی یک بار به آنجا لشکر کشید. شولگی همچنین دست کم 9 بار به سرزمینهای شمالیتر شوش واقع در کوههای زاگرس، یعنی محدودهای که قلمرو سرزمینی لولوبیها بود، لشکر برد.
پذیرش فرمانروایی بین النهرین بدون خونریزی
از سوی دیگر، پس از فتح شوش در بیست و هشتمین سال سلطنت شولگی (حدود 2066 پ م) به نظر میرسد که اهالی شوش فرمانروایی بینالنهرین را بدون خونریزی پذیرفته باشند، چرا که اندکی پس از اشغال شوش، فرماندار تازهای از سوی شولگی به حکومت شوش گمارده میشود که احتمالا" ایلامی هم نبوده است. با اطمینان میتوان گفت که در عهد پادشاهی جانشین شولگی شخصی به نام زریقوم که ایلامی نبود به فرمانداری شوش گمارده شد (حدود 2043 پ م) . این شخص را بیشتر شولگی به فرمانداری آشور گمارده بود تا شش سال پیش از انتساب او به سمت فرمانداری شوش در آن سمت باقی مانده بود. بنابراین ، ظواهر امر نشان میدهد که در شوش، اقتدار کامل و صلح و امنیت برقرار بوده است. این صلح و آرامش شاید ناشی از همکاری کاهنان بوده باشد که شولگی به درستی به اهمیت آنها پی برده بود.
کارهای ساختمانی گسترده برای معبد این ـ شوشینک
حفاریهای انجام گرفته در شوش موید این حقیقت است که شولگی کارهای ساختمانی گستردهای را برای معبد این ـ شوشینک، ایزد نگاهبان شوش، انجام داده است. در کتیبهای سنگی، شولگی بیان میکند که او "پادشاه نیرومند اور، سومر و اکد" معبدی را برای "سلطان خویش، ایزد این ـ شوشینک " برپا ساخته است. افزون بر این، هدایای وقفی شولگی به این معبد بسیار متعدد بود. تعدادی از این هدایا برجای مانده است. پادشاهان بعدی ایلامی آنها را به عنوان هدایای وقفی در زیر پی معبد پنهان ساختند. شولگی همچنین مکان مقدسی را برای الههای در شوش برپا ساخت. دو تن از صاحب سومری او، گرزی را که بسیار استادانه ساخته شده بود، به نام فرمانروای خود به این (بانوی شهر) هدیه کردند. همچنین مهره عقیق از شوش پیدا شد، که شولگی آن را «برای سلامت همسر خویش ... به مادر خود، ایزد بانو نین. گال» (بانوی بزرگ ، همسر ایزد سومری ماه) اهدا کرده است. امکان دارد که این چهره به هنگام غارت اور به دست ایلامیها به شوش آورده شده باشد.
طرح دفاعی جدید برای مرزهای پادشاهی دور
شولگی در اواخر حکومت چهل و هشت ساله خویش، طرح دفاعی جدیدی را برای مرزهای پادشاهی دور پایهریزی کرد که برای سه نسل پس از وی پابرجا ماند. تا جایی که مدارک کتبی در ارتباط با اقتصاد سومریها نشان میدهد، در این طرح شولگی یک «لژیون خارجی» ایلامی تشکیل داد و پرداخت حقوق، سپاه مزدوری از کوهنشینان اطراف جلگه شوش پدید آورد و بدین ترتیب کسانی را که بالقوه میتوانستند خطری برای حکومت باشند، به پاسداری از مرزهای خود گماشت. مزدوران این لژیون از شوش، انشان، سیماش و دیگر مناطق ایلامی گرد آمده بودند. که بخشی از آنان را اسیران جنگی تشکیل میداد. این ایلامیها در گروههای بیست الی بیست و پنج نفری جوخه را میدادند و جیره غذایی آنها عبارت از نان جو و آبجو بود؛ فرماندهی آنان نیز به یکی از کارگزاران بلند پایه پادشاه اور سپرده شد که «نماینده بزرگ پادشاه» نامیده میشد و میتوان او را سرفرمانده مرزبان در مرزهای ایلام و کوهنشینان شرق منقور کرد.
با استقرار این لژیون «خارجی» ایلام مدت زمانی دراز آرام گرفت. در سال 2040 پ م ، اَمُرـ سین (2038 ـ 2046 پ م) جانشین شولگی، علیه هوهنور به انشان لشکر کشید و آن ناحیه را به تصرف خویش درآورد و با این پیروزی تمامی منطقه شرق را به زیر سلطه خود درآورد. سه سال پیش از این لشکرکشی، زریقوم به عنوان فرماندار آشور به شوش منتقل شده بود؛ وی به مدت هشت سال در آن مقام باقی ماند.
منبع: سايت اينترنتي
www.daneshnameh.roshd.ir