مرکز دانلود خلاصه کتاب و جزوات دانشگاهی

مرکز دانلود تحقیق رايگان دانش آموزان و فروش آنلاين انواع مقالات، پروژه های دانشجويی،جزوات دانشگاهی، خلاصه کتاب، كارورزی و کارآموزی، طرح لایه باز کارت ویزیت، تراکت مشاغل و...(توجه: اگر شما نویسنده یا پدیدآورنده اثر هستید در صورت عدم رضایت از نمایش اثر خود به منظور حذف اثر از سایت به پشتیبانی پیام دهید)

نمونه سوالات کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات کارشناسی دانشگاه پیام نور (سوالات تخصصی)

نمونه سوالات دانشگاه پيام نور (سوالات عمومی)

کارآموزی و کارورزی

مقالات رشته حسابداری و اقتصاد

مقالات علوم اجتماعی و جامعه شناسی

مقالات روانشناسی و علوم تربیتی

مقالات فقهی و حقوق

مقالات تاریخ- جغرافی

مقالات دینی و مذهبی

مقالات علوم سیاسی

مقالات مدیریت و سازمان

مقالات پزشکی - مامایی- میکروبیولوژی

مقالات صنعت- معماری- کشاورزی-برق

مقالات ریاضی- فیزیک- شیمی

مقالات کامپیوتر و شبکه

مقالات ادبیات- هنر - گرافیک

اقدام پژوهی و گزارش تخصصی معلمان

پاورپوئینت و بروشورر آماده

طرح توجیهی کارآفرینی

آمار سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 364
  • بازدید دیروز : 1901
  • بازدید کل : 13123665

مشخصات فيزيكی خليج فارس


 

مشخصات فيزيكی خليج فارس " بحر الفارسی "

الف : مشخصات فيزيكي


خليج فارس كه امروزه به پيوستگاه و ته آب اروند رود در خرمشهر و بصره تا راس مسندام در شمال عمان اطلاق مي شود در اواسط دوره سوم زمين شناسي حدود 30 ميليون سال قبل در اثر گسترش دهانه شكاف درياي عمان بوجود آمده و از پديده هاي دوران سوم زمين شناسي است كه در حال حاضر 226 هزار كيلومتر مربع پهنا دارد درازاي كرانه اش از دهانه فاو تا بندر عباس 1 هزار و 375 كيلومتر و ميانگين ژرفاي آن 30 متر است و 062%آب هاي سطح كره زمين را در بر مي گيرد در ابتدا وسعت آن بيشتر از دو برابر مساحت فعلي بوده است. اين پهنه آبي قديمي ترين دريايي است كه بشر آن را مي شناخته است بر پايه نقشه هاي تكتونيك خليج فارس جزء كانونهاي زلزله خيز ايران است دانشنامه بريتانيكا در اين خصوص نوشته است " آخرين حركتي كه خليج فارس در معرض آن قرار داشته و دارد عبارت است از بالا آمدن تدريجی است زلزله در خليج فارس متواتر و گاهي بسيار شديد است." اين پهنه آبي گاهواره تمدن جهان و از اولين زيستگاههاي بشر محسوب مي شود ساكنان اين دريا كشتي را اختراع و خاور و باختر را به هم پيوند داده اند. در غرافياي قديم درياي پارس يكي ازبزرگترين دريا ها از 4 دريايي بود كه شناخته شده بود اما اكنون پهنه آبي را كه خليج فارس مي نامند خليجي كه با 1000 كيلومتر مربع طول و بيشتر از 240 كيلومتر مربع عرض متوسط 56% ذخاير نفت جهان را در بر دارد و هنوز هم مهمترين خليج در جهان محسوب مي گردد. خليج فارس با 226 هزار كيلومتر مربع و سعت و 68 ميليارد بشكه ذخيره نفت (56%)كل ذخاير نفت جهان يك آبراه بزرگ و مهم بين المللي است كه از دوره هخامنشيان تا امروز همواره اهميت استراتژيك داشته و بويژه در دوره جنگ جهاني دوم و در دوره جنگ سرد بر اهميت و شهرت جهاني آن افزوده شد و با انقلاب اسلامي ايران و بر هم خوردن معادلات جهاني با بروز سه جنگ موسوم به جنگهاي سه گانه خليج فارس و با توجه به اهميت اقتصادي و جهانگردي كه كشورهاي حاشيه عربي آن پيدا كرده اهميت آن و توجه جهانيان به آن اين منطقه را به مشهورترين نقطه جغرافيايي تبديل كرده است علي رغم فراز و نشيبهاي مختلف تاريخي هنوز هم ايران مهمترين كشور منطقه است كه قسمت اعظم خليج فارس را تحت حاكميت دارد. خليج فارس گرمترين پهنه آبي دنياست ، عريض ترين بخش آن 180 مايل است و عميق ترين نقطه آن 93 متر در 15 كيلومتري تنب بزرگ ، و كم عمق ترين بخش آن در غرب بين 10تا 30 متر است عمق كم خليج فارس باعث شده است كه خشكي مرتب بدرون دريا پيشروي نمايد . در عين شوري زياد آب، 200 چشمه آب شيرين در كف و 25 چشمه كاملاً شيرين در سواحل اين خليج جريان دارد كه همگي از كوههاي زاگرس يا پارس سرچشمه مي گيرند، اروند، كارون، دياله، زاب، جراحي، مند، دالكي و ميناب بزرگترين و پر آب ترين رودهايي هستند كه به خليج فارس مي ريزند. گرماي هوا گاهي در تابستان 50 درجه و برودت آن در زمستان تا 3 درجه گزارش شده است. خليج فارس از نظر منابع طبيعي از غني ترين پهنه هاي آبي جهان است نفت، مرواريد گاز، فسفات، گوگرد ، مرواريد، مرجان، انواع ماهيها و ميگو از جمله ثروتهاي خليج فارس است. بنادر دبي، شارجه، ابوظبي، كويت، بحرين، دوحه ، كيش، بندر عباس، خرمشهر و بصره خليج فارس را به قطب اقتصادي و توريستي جهان تبديل كرده است. خليج فارس از نظر ژيوپلتيك، استراتژيك، نظامي و از تاريخي و فرهنگي يك پهنه آبي مهم و منحصر به فرد در جهان محسوب مي شود. كشفيات باستان شناسي سالهاي اخير در دو سوي سواحل فارسي و عربي خليج فارس ثابت مي كند كه اين پهنه آبي يكي از مهمترين و شايد اولين مركز سكونت انسانها است و گهواره و مرکز تبادل تمدنهای زيادی مانند ايلامی، سومری، آکدی، آشوری، بابلی، مادی، پارسی، يونانی، اسلامی و .. بوده استوجه تسميه و علت نام گذاري خليج فارس آثار باستاني برجاي مانده از شهرهاي ساحلي خليج فارس همانند بوشهر، خارك ، سيراف و بند طاهري حكايت از وجود يك تمدن 6000 ساله در سواحل خليج فارس مي كند. آثار مكتوب و نوشتاري برجاي مانده حدود كمتر از3000سال قدمت دارند و از بسياري از مسايل و حوادث دوره تمدن ايلاميها ، مادها، آشوريها، دراويديان و پيشداديان و تاقبل از حكومت پارسها اطلاع دقيق و روشني وجود ندارد و اين دوره از زندگي ساكنان منطقه هنوز در پرده اي از ابهام وجود دارد. تنها در دوره امپراتوري قدرتمند و پهناور پارس است كه خليج فارس شهرت بين المللي مي يابد. پژوهشگراني كه در خصوص نام خليج فارس تحقيق نموده اند، متفق القول هستند كه نام خليج فارس در تمام قرون و بويژه در 2500 سال گذشته نامي يگانه، بين المللي و بدون معارض بوده است و در خاورميانه بر روي كمتر نامي در ادوار مختلف تاريخي چنين اتفاق و يگانگي در ميان همه نويسندگان و مورخان وجود داشته است. در اين راستا كتب و مقالات ارزشمندي از سوي پژوهشگران ارايه شده است بسياري از آنها سرگذشت خليج فارس و توصيفهايي كه در كتب و نوشته هاي قبل و بعد از ميلاد مكتوب شده است و حتي بعضاً نقشه هاي تاريخي آن را از ابتداي تاريخ گرد آوري و ارايه نموده اند. كتاب سر آرنولد ويلسن Sir Arnold Wilson كه در سال 1928 به نام خليج فارس ( Persian Gulf ) به چاپ رسيده يك نمونه ار اين كتب ارزشمند است. وي ضمن نقد سابقه تاريخي و جغرافيايي خليج فارس و بيان توصيفهاي نويسندگان معرب زمين مشاهدات خود را نيز بيان نموده و نوشته است" هيچ آبراهي چه در گذشته و چه در حال حاضر براي زمين شناسان، باستان شناسان ، تاريخ دانان ، جغرافيدانان، بازرگانان ، سياستمداران و سياحان و دانش پژوهان اهميتي بيشتر از خليج فارس نداشته است اين آبراه كه فلات ايران را از شبه جزيره عربستان جدا مي كند از هزاره قبل از ميلادتا كنون از هويت پارسي و ايراني برخوردار است." در ميان نويسندگان غربي كه در مورد نام خليج فارس تحقيق كرده اند رساله پژوهشــــــــــي سي ادموند بوسورثC .Edmund Bosworth نير از اهميت برخوردار است. وي مطالبي را از 20 مورخ وسياح يوناني و اروپايي، ازسردار يوناني نياركوس( 325-24 ق.م) گرفته تا پريديكس ( 187)، در مورد توصيف خليج فارس بيان نموده است. از آنجا كه اسناد و تاريخ مكتوب ايران قبل از اسلام از ميان رفته است مدارك مستند پارسي كمي وجود دارد ولي تاريخ شفاهي آن دوران كه سينه به سينه نقل شده و فردوسي( 329- 411 قمري)‌ آنها را تحت عنوان "شاهنامه يا نامه باستان" به شعر در آورده نشان مي دهد كه ايرانيان تمامي آبهاي خليج فارس و عمان و درياي عرب امروزي را درياي پارس و اقيانوس هند را " آرياتراس " مي گفته اند. علاوه بر مورخان و سياحان يوناني و رومي كه وي از آنها نقل قول نموده است، مي توان حداقل به 200 نفر مورخان و سياحان سرشناس كشورهاي اسلامي و عربي قرون گذشته نيز كه در توصيف خليج فارس و نامگذاري آن بطور مستقيم و يا ضمني توضيحاتي دارند اشاره نمود. در كتاب مجموعه مقالات خليج فارس ارايه شده در سمينارهاي سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي چاپ 1369. دكتر جواد مشكور در مبحث نام خليج فارس ، جملات و توصيف هاي 47 نويسنده قرون گذشته را در باره وجه تسميه خليج فارس آورده است. نويسنده مصري بنام احمد ميرزا نيز در كتاب عربي خود بنام "خليج الفارسي عبر التاريخ" جملات و توصيف هاي 20 نويسنده عرب قرون گذشته را در باره وجه تسميه خليج فارس آورده است. دركتاب" نام خليج فارس برپايه اسناد تاريخي و نقشه هاي جغرافيايي" تاليف ايرج افشار سيستاني نيز مطالب و توصيفهاي بيشتر از 50 نويسنده اروپايي ، عربي و اسلامي و ايراني سده هاي گذشته در باره نام خليج فارس آورده شده است كه براي جلوگيري از اطاله كلام از بيان جملات آنها خودداري و فهرستي از اسامي مورخان و نويسندگان و مشخصات كتب آنها براي اطلاع بيشترخوانندگان در جدول ضميمه در پايان تحقيق آورده شده است. اين مورخان همگي در كتب خود عبارتهاي ذيل را در وجه تسميه و علت نام گذاري خليج فارس به اين نام ارائه نموده اند: "اين دريا كه از سند و كرمان تا فارس ادامه دارد و به جناوه، مهروبان، سيراف و عبادان( آبادان) ختم مي شود، در ميان همه سرزمينها با نام فارس خوانده مي شود زيرا مملكت فارس از همه كشورها آبادتر، پيشرفته تر بوده و پادشاهان آن همه كرانه هاي دور و نزديك اين دريا را تحت كنترل خود دارند. به روزگار گذشته پادشاهان پارس بزرگتر و قويتر بوده اند و هم در اين روزگار مردمان پارس بر همه كرانه هاي اين دريا مستولي اند". اين عبارتها در دهها كتاب تاريخي وجود دارد. براي نمونه مي توان در صفحه 30 البلدان ابن فقيه و صفحات 5 ، 35 و 109 كتاب مسالك و ممالك استخري و ص 941 صوره الارض ابن حوقل مشاهده نمود كه با مختصر تغيير عينا نقل كرديم. در كتاب البلدان وتاريخ يعقوبي ص 224 به درياي پارس اشاره و نوشته است :" براي سفر به چين از راه خوارزم و تبت روند و اگر از را دريا روي بايد از 7 دريا بگذري اول درياي پارس است كه بايد از سيراف بر كشتي نشست و آخرش راس جمحمه است". همه تاريخ نويسان و جغرافي دانان از خليج فارس تقريباً توصيفات كم و بيش مشابهي دارند. آنها عموماً حدود بحر پارس را شامل درياي عرب امروزي ، عمان تا سند مي دانندو مملكت پارس را نيز از تركيه امروزي تا شام، مصر، بخشي از هندوستان، كابلستان، تخارستان، ماوراءالنهر و عدن ذكر كرده اند. بسياري از آنها همچنين مردمان ظهار(ظفار و اومان) ، بحرين و عدن را فارس ناميده اند. حتي ابن بطوطه( 1304-1377م) در سفرهاي خود در تمام مناطق مذكور با زبان فارسي با مردمان اين مناطق صحبت مي كرده است. همه مورخان مورد مطالعه ما بر اين باورند كه اولين حكومت مقتدر در سواحل اين پهنه آبي را پارسها در سالهاي 559 تا 330 قبل از ميلاد بر پا نمودند و حاكميت امپراتوري پارس برتمام منطقه خاورميانه و بويژه تمام خليج فارس و شبه جزيره عربي تا ظهور اسلام ادامه يافتهو دريانوردان و تجار ايراني در سراسر حليج فارس، درياي سرخ و اقيانوس هند حضور فعالي داشتند و از آنجا كه پارسها قوم اصلي و اكثريت ساكنان سواحل سراسر خليج فارس را تشكيل مي دادند، بسيار طبيعي بوده است كه از اولين سياحاني كه كتاب برجاي مانده مانند فيثاغورس 608 - 509 قبل از ميلاد تا جهانگرداني مانند استانلي و اسپيك و جهانگردان معاصر كه خليج فارس را پيموده و يا از اين پهنه آبي ياد كرده اند همگي آنرا با پسوند پارس توصيف كرده اند. بديهي است كه اين نام گذاري در دوره هاي بعد نيز به اتفاق كلمه مقبول و محفوظ مانده است. به همين دليل بود كه نام خليج فارس بطور گسترده اي در متون مدون و نقشه هاي آن دوران رايج گرديد. از سنگ نوشته ها،‌ مكتوبات و نقشه هاي كهن دوران باستان مانند سنگ نوشته داريوش امپراتور پارسي كه در باستان شناسي هاي تل المسخوتب مصر مربوط به سالهاي قرن پنجم قبل از ميلاد بدست آمده است، لوحه هاي آشوري ، بابلي و نياركوس( 325 قبل از ميلاد) تا هرودوت Herodotus (420-486 ق م) ،كيبقرس كوتوئيس رونوس، بطليموس، فليويوس آريانوس، بلوتحه جغرافي دان مصري (90قبل از ميلاد) ، ابن فقيه، ابن رسته ‌، فردوسي و بزرگ ابن شهريار رامهرمزي تا دوران معاصر همه جا سفر نامه نويسان، سياحان، جغرافي دانان و نقشه نگاراني كه از سراسر جهان اعم از يوناني، رومي، چيني، هندي، ژاپني و اروپاييان به منطقه سفر نموده اند، خليج فارس را با نام اصلي و نامهاي منصوب به سرزمين ايران توصيف نموده اند.

نامهاي سرزمين ايران

برابر اسناد تاريخي و شواهد ، قراين و فرهنگ شفاهي مي توان گفت 4 نام براي كشور ايران و همچنين درياي جنوب ايران بكار رفته است:

1- كشور جم (جمشيد) 2 - مملكت عجم 3- پارس ( فارس) 4- ايران( ايراك، عراق معرب شده ايراك ، ايلام) .

اينكه كدام اسم قديمي تر و حدود جغرافيايي هركدام چه محدوده اي بوده است مورد اختلاف است از آنجا كه در داستانهاي كهن ايراني كه البته با ابهاماتي به نسلهاي هزاره اول ميلادي منتقل و بخشي از آن در بعضي كتب موجود است، جم كه در اوستا، يم و در زبان پهلوي و كردي جمشيد و جمشير و جم و گاهي هجم بيان شده است از اولين پادشاهان و پيامبران ايراني ثبت شده كه بر اساس نوشته ها و داستانهاي شفاهي و كتب خداينامه ها، اختراع لباس، نگارگري، كشف فلز، ساختن گرمابه، پزشكي و جشن نوروز را به او نسبت داده اند صفات اين پادشاه شباهت زيادي به نوح در قران دارد و بعضي وي را با حضرت سليمان يكي دانسته اند. در اوستا آمده است در زمان جم شيد 300 سال مرگ و بيماري نبود اهورا مزدا از او خواست كه پيامبرش در روي زمين باشد ولي او شهرياري را پذيرفت. در يكي از سالها سرما بشدت فزوني يافت او دژي بنام جم كرات ( ورجمكرت) ساخت و حيوانات را در آن جاي داد در دوره او حيوانات فزوني يافتند. او جامي داشت كه در آن تمام اسرار نهان را مي ديد نگاه كردن به گوي شيشه اي و اسرار گفتن از اين دوره رايج شده است، سرانجام او ادعاي خدايي كرد و گمرا شد پس ضحاك بر او چيره شد و به

 

تعبير فردوسي:

مني كرد آن شاه يزدان شناس زيزدان بپيچيد و شد ناسپاس بنابر اين كشور جم شايد قديمي ترين نام ايران باشد كه عربهاي دوره جاهلييت آنرا معرب نموده ، اجم و عجم گفتند و كلمات عجمه عجمو اعجمي و الاعاجم را از آن ساختند. سعدي مي گويد :

چنين گفت شوريده اي در عجم به كسرا كه اي وارث ملك جم
اگر ملك بر جم بماندي و تخت تو را كي ميسر شدي تاج و تخت
شهرت جم و جمشيد باعث شد كه مورخين مسلمان ساخت پرس پليس را بدو منسوب نموده و آنجا را تخت جمشيد ناميدند. پروين اعتصامي نيز چنين سروده است:
تخت جمشيد حكايت كند ار پرسي كه چه آمد به فريدون و چه شد بر جم
مرا زيبد از خسروان عجــــــــم سرتخت كاووس و اكليل جــم
بخشش و هدايا رسم ملوك عجم بود به هنگام ولادت نبي ايوان كسرا انوشيروان ابن قباذ خسرو ملك عجم فرو فتاد

بنا بر اين مي بينيم كه جم كه از شاهان ماقبل تاريخ است از امپراتوران پارسي شهرت بيشتري داشته و در داستانهاي سينه بسينه همواره عظمت او نقل شده است. قبل از اينكه دريانوردان يوناني و مصري نام پرشيا و پلسيا را براي حوزه فلات ايران مرسوم سازند از اين منطقه بيشتر به كشور جم، سرزمين يم، اريتران، ارنا، آريانا و ايران ياد مي شده است بنابر اين به احتمال زياد اسامي، كشور جم و كشور ايران قدمت بيشتري از نام كشور پارس داشته است. از مستندات يوناني و ايراني بر مي آيد كه در سراسر آبهاي ساحلي جنوب ايران سه قوم عمده به ترتيب در شرق پارتها، مكراني ها وكرمانيا در مركز پارسها و در غرب ايلاميها و خوزيها ساكن بودند ولي پارسها بدليل برخورداري از سواحل درياي پارس و دريانوردي از شهرت بيشتري برخوردار شدند و از سال 600 قبل از ميلاد نام آنها بر بخش وسيعي از فلات ايران و سپس به تمام فلات ايران منسوب شد. پارسها گروهي از آرياييها بودند كه به اسب سواري و داشتن اسبهاي ورزيده شهرت داشتند و يكي از معاني كلمه پارس به معني اسب سوار، چالاك و دلير است و اعراب هنوز هم كلمه فارس و فرس را به همين معني بكار مي برند. به همين دليل اسب و سرو در تمام نمادهاي پارسي برجامانده از دوره پارسي بويژه در تخت جمشيد و نقش رستم وجود دارد.

 

معني و تفسير واژه پارس و پرشيا

بر اساس كشفيات باستان شناسي زادگاه انسان اوليه شرق و شاخ آفريقا بوده است يك گروه از اين انسانها كه در سواحل درياي سرخ و درياي پارس تمدني ايجاد نمودند با تغيير آب و هوا به شمال مهاجرت نمودند ولي در هزاره هاي بعد يا عصر يخبندان بسوي جنوب مهاجرت نمودند كه آنها را آريايي مي گويند. پارسها يكي از سه شاخه اصلي قوم آريا هستند كه حدود 5 هزار سال پيش از شمال درياي خزر بسوي فلات ايران مهاجرت نموده اند گروهي كه در خراسان و افغانستان امروزي ساكن شدند به پارتها و آريانها معروف شدند يك گروه نيز در شمال غربي فلات ايران ساكن شدند كه به آنها ماد يا مديا مي گفتند گروه سوم كه به اسب سواري و چابك سواري شهرت داشتند در ناحيه جنوب و سواحل خليج فارس و جنوب كوههاي زاگرس سكونت گزيدند و به پارسها ( اسب سواران ) شهرت يافتند اين قبيله بزرگ آريايي پادشاهي قدرتمندي در جنوب ايران ايجاد كردند كه بدليل دسترسي به آبهاي بين المللي بزودي شهرت جهاني يافتند و نام آنها بر تمام ايران اطلاق شد.
اگرچه آثاري از تمدنهاي مربوط به 6تا 7 هزار سال در بسياري نقاط ايران كشف شده است ولي هنوز زواياي پنهان بيشتر از 10 هزار سال تاريخ گم شده ساكنان فلات ايران ناپيدا است و تنها براي كمتر از سه هزار سال تاريخ مدون ايران، داده ها و نوشته هاي با ارزشي در منابع يوناني، رومي، عربي، و سنگ نوشته ها و لوحه هاي پارسي وجود دارد به بركت ترجمه اين آثار امروزه ديكر كسي نمي تواند كاخ پارسه گراد در استخر پارس و يا تاق بستان را از كارهاي ديوان و اجنه ها بشمارد و منكر ساخت آنها به دست بشر شود امروزه علم باستان شناسي به كمك مورخين شتافته تا رازهاي نهفته در اعماق قرون را كه هيچگاه مكتوب نشده اند و يا اگر هم نوشته شده اند بكلي از ميان رفته اند را آشكار سازد و اميد مي رود در آينده با كشفيات جديد بسياري از ابهامات روشنتر گردد، يافته هاي باستاني ثابت مي كند كه قبل از اعلام امپراتوري جهانگير و فدرال پارس در سال 538 ميلادي توسط كورش ، در شرق ايران ( زابلستان و باكتريا) و هم درغرب (ايلام) پادشاهي هاي مقتدري وجود داشته اند طبق تاريخ شفاهي و داستانهاي باستان نامه فردوسي در شرق و مركز ايران شاهنشهي ايران وجود داشته است كه با تورانيان( سرزميني در غرب سين كيانگ، شرق ازبكستان تا جنوب قرقيزستان امروزي) در نبرد هاي طولاني بود در غرب ايران سومريها و ايلامي و مادها حكومت مي كردند و با ظهور كورش تمام اين مناطق ( ايران، ماد ،ايلام و خوزيه تحت حكومت فدرال پارس و يا پرسيا قرار گرفت. و اين مملكت فدرالي متشكل از 35 پادشاهي، مملكت پارسيا و يا پرشيا ناميده شد با حمله اسكندر و آتش زدن و غارت پرسپوليس و پرسه گراد در دوره اين حكام نيز ايران همچنان پرسيا ناميده مي شد. ايرانيان باستان به اسب عشق و علاقه فراواني داشتند و بسياري از پادشاهان پيروزي خود را مديون اسبهاي تربيت يافته اي مي دانستند كه آنها را اسب پارس، پرس و يا فارس مي ناميدند اعراب كه به اسب خيل و خيول مي گفتند بس از پيروزي بر ايرانيان و به غنيمت گرفتن هزاران اسب پارسي به اسب فارس و به چابك سوار، فارسان و فرسان مي گفتند.

وقتي دريانوردان يوناني در هزاره اول قبل از ميلاد وارد سواحل خليج فارس شدند همه جا با كشتي ها و دريانورداني روبرو شدند كه به پارس شهرت داشتند، در نتيجه آنها نه تنها درياي پارس را پرسيا خواندند بلكه نام پارس را به كل فلات ايران اطلاق كردند و بويژه از دوره كوروش (سيراس) و داريوش ( دارا) كه از قبيله هخامنش يكي از قبايل پارسي بودند و بدليل وجود پارس گرد( يعني شهرپارس يا پايتخت پارس كه يوناني ها نيزآن را پرسه پليس مي خواندند) از اين دوره نام ديهه يا روستاك پارس كه نام بخش جنوب ايران بود بركل ايران اطلاق شد. و بعدها عربها نيز به تقليد از يونانيان، فارس (عربي شده پارس) را جايگزين كلمه عجم نمودند. بنابر اين كلمه پارس ( persia ) داراي دو مفهوم مضيق و موسع است. در معني محدود فارس يعني كسانيكه به زبان پارسي صحبت مي كنند (قوم پارس).

براي مدت مديدي ايران جزيي از سرزمين دارالاسلام بود و هنگاميكه از تمدن پادشاهان قبل از اسلام ياد مي شد از آنها به عنوان ملوك عجم و يا خسرو ( كسري)، بلاد فارس و يا بلاد عجم ، بلاد كسري و مملكت فرس ياد مي كردند و نام ايران براي چند قرن در تاريخ هاي رسمي گم شد (بجز يك دوره كوتاه در زمان صفاريان و سامانيان كه اشعاري در مدح عظمت قهرمانان ايران توسط افرادي چون رودكي سروده شد و با اشعار حماسي فردوسي كه در آن نام ايران 400 بار بكار برده شده است در اذهان مردم زنده ماند و تا اينكه در سال 1258 ميلادي مغولان خلافت اسلامي را سرنگون و بشدت تحت تاثير ادبيات قهرماني ايران واقع شدند و وزراي ايراني آنها القاب پادشاه ايران، شاهنشاه و خسرو ايران، وارث ملك كيان، وارث جم ، جم جاه و را به ايلخانان مغول و بعد به قاجارها دادند و اين القاب در همه جا شهرت پيدا كرد و در اين دوره فرهنگ كهن ايراني به سبك نويني احياء شد. و از اين زمان كلمه ايران بطور پيوسته در ادبيات ايران وجود داشته است اما اروپاييان در تمام ادوار تاريخي از نام كهن ديگر ( پرسيا) استفاده مي كردند تنها در سال 1740 در يك نقشه آلماني نام ايران نيز به چشم مي خورد. اعراب قبل و بعد از اسلام كلمه الاجم( ايراني) را استفاده مي كردند اعراب اين كلمه را از جم گرفته و واژه هاي زيادي از آن ساخته اند از جمله عجمه اعجم( گنگ) و اعجمي ( بيگانه ) و معجم را از آن ساخته و معني آصلي آن را دگرگون نمودند .

از قرن دوم هجري به بعد عربها نيز به تقليد از يونانيان، فارس (عربي شده پارس) را جايگزين كلمه عجم نمودند. بنابر اين كلمه پارس ( persia ) داراي دو مفهوم مضيق و موسع است. در معني محدود فارس يعني كسانيكه به زبان پارسي صحبت مي كنند (قوم پارس).

در مفهوم موسع كه بيشتر دركتب تاريخي مورد نظر نويسندگان و محققان اروپايي در رشته هاي تاريخ و جغرافيا است، فارس يعني همه كسانيكه در فلات ايران زندگي مي كرده اند و بويژه اقوام آريائي. در اين معني فارس شامل همه اقوام فلات ايران، پاكستان، افغانستان و نواحي آسياي ميانه و قفقاز نيز مي شود. اروپائيان كلمه پرشيا را براي تمام مردمان اين مناطق بكار مي بردند و عربها براي اين اقوام از كلمه عجم (ماخوذ و معرب از حرف جم) استفاده مي كردندكه هر دو مترادف ايران محسوب مي شود. آنها فارسها را بدلايل اهميتشان قريش العجم مي خواندندكما اينكه قريش را برترين قبيله عرب مي شمردند.

اروپائي ها كلمه پرشيا را در مقابل عربيا بكار مي بردند و منظور آنها همه اقوام ايراني بود ولي وقتي عربها بتدريج بجاي كلمه عجم از كلمه فارس( پرشيا) استفاده كردند، منظور آنها از فارس بيشتر فارس زبانان بود و گاهي اوقات نيزكلمه فارس را فقط به استان فارس اطلاق مي كردند و گاهي نيز كلمه فارس به پيروان آيين زرتشتي اطلاق مي شد و در مواردي فارس را به معني مجوسي و يا زرتشتي بكار مي بردند. كلمه پارس بعد از اسلام در خود ايران نيز جاي خود را به كلمه عربي فارس داد و مفهوم اصلي خود را از دست داد كاربرد محدود، مضيق و نادرست اين عبارت باعث شد كه دولت ايران در سال 1313 خورشيدي رسماً از همه كشورهاي خارجي بخواهد كه بجاي كلمه دولت فارس (پرشيا) و يا شاه پرشيا از عبارت قديمي تر " ايران" و شاهنشاه ايران استفاده كنند. از اين زمان به بعد نام پرشيا كه در ادبيات اروپايي واژه اي بسيار غني و متضمن ارزشهاي تاريخي و هنري زيادي بود، رنگ باخت و كلمه پرشيا به تاريخ پيوست در حاليكه اصالت نام تاريخي پرشيا و پرس به هيچ عنوان كمتر از نام ايران نبود و حق اين بود كه همانند مصر كه داراي دو نام تاريخي مصر و اجپت(ايكپت) است ايران نيز هردو نام خود را حفظ مي كرد.

 

معني و تفسير واژه پارس و پرشيا

بر اساس كشفيات باستان شناسي زادگاه انسان اوليه شرق و شاخ آفريقا بوده است يك گروه از اين انسانها كه در سواحل درياي سرخ و درياي پارس تمدني ايجاد نمودند با تغيير آب و هوا به شمال مهاجرت نمودند ولي در هزاره هاي بعد يا عصر يخبندان بسوي جنوب مهاجرت نمودند كه آنها را آريايي مي گويند. پارسها يكي از سه شاخه اصلي قوم آريا هستند كه حدود 5 هزار سال پيش از شمال درياي خزر بسوي فلات ايران مهاجرت نموده اند گروهي كه در خراسان و افغانستان امروزي ساكن شدند به پارتها و آريانها معروف شدند يك گروه نيز در شمال غربي فلات ايران ساكن شدند كه به آنها ماد يا مديا مي گفتند گروه سوم كه به اسب سواري و چابك سواري شهرت داشتند در ناحيه جنوب و سواحل خليج فارس و جنوب كوههاي زاگرس سكونت گزيدند و به پارسها ( اسب سواران ) شهرت يافتند اين قبيله بزرگ آريايي پادشاهي قدرتمندي در جنوب ايران ايجاد كردند كه بدليل دسترسي به آبهاي بين المللي بزودي شهرت جهاني يافتند و نام آنها بر تمام ايران اطلاق شد.
اگرچه آثاري از تمدنهاي مربوط به 6تا 7 هزار سال در بسياري نقاط ايران كشف شده است ولي هنوز زواياي پنهان بيشتر از 10 هزار سال تاريخ گم شده ساكنان فلات ايران ناپيدا است و تنها براي كمتر از سه هزار سال تاريخ مدون ايران، داده ها و نوشته هاي با ارزشي در منابع يوناني، رومي، عربي، و سنگ نوشته ها و لوحه هاي پارسي وجود دارد به بركت ترجمه اين آثار امروزه ديكر كسي نمي تواند كاخ پارسه گراد در استخر پارس و يا تاق بستان را از كارهاي ديوان و اجنه ها بشمارد و منكر ساخت آنها به دست بشر شود امروزه علم باستان شناسي به كمك مورخين شتافته تا رازهاي نهفته در اعماق قرون را كه هيچگاه مكتوب نشده اند و يا اگر هم نوشته شده اند بكلي از ميان رفته اند را آشكار سازد و اميد مي رود در آينده با كشفيات جديد بسياري از ابهامات روشنتر گردد، يافته هاي باستاني ثابت مي كند كه قبل از اعلام امپراتوري جهانگير و فدرال پارس در سال 538 ميلادي توسط كورش ، در شرق ايران ( زابلستان و باكتريا) و هم درغرب (ايلام) پادشاهي هاي مقتدري وجود داشته اند طبق تاريخ شفاهي و داستانهاي باستان نامه فردوسي در شرق و مركز ايران شاهنشهي ايران وجود داشته است كه با تورانيان( سرزميني در غرب سين كيانگ، شرق ازبكستان تا جنوب قرقيزستان امروزي) در نبرد هاي طولاني بود در غرب ايران سومريها و ايلامي و مادها حكومت مي كردند و با ظهور كورش تمام اين مناطق ( ايران، ماد ،ايلام و خوزيه تحت حكومت فدرال پارس و يا پرسيا قرار گرفت. و اين مملكت فدرالي متشكل از 35 پادشاهي، مملكت پارسيا و يا پرشيا ناميده شد با حمله اسكندر و آتش زدن و غارت پرسپوليس و پرسه گراد در دوره اين حكام نيز ايران همچنان پرسيا ناميده مي شد. ايرانيان باستان به اسب عشق و علاقه فراواني داشتند و بسياري از پادشاهان پيروزي خود را مديون اسبهاي تربيت يافته اي مي دانستند كه آنها را اسب پارس، پرس و يا فارس مي ناميدند اعراب كه به اسب خيل و خيول مي گفتند بس از پيروزي بر ايرانيان و به غنيمت گرفتن هزاران اسب پارسي به اسب فارس و به چابك سوار، فارسان و فرسان مي گفتند.

وقتي دريانوردان يوناني در هزاره اول قبل از ميلاد وارد سواحل خليج فارس شدند همه جا با كشتي ها و دريانورداني روبرو شدند كه به پارس شهرت داشتند، در نتيجه آنها نه تنها درياي پارس را پرسيا خواندند بلكه نام پارس را به كل فلات ايران اطلاق كردند و بويژه از دوره كوروش (سيراس) و داريوش ( دارا) كه از قبيله هخامنش يكي از قبايل پارسي بودند و بدليل وجود پارس گرد( يعني شهرپارس يا پايتخت پارس كه يوناني ها نيزآن را پرسه پليس مي خواندند) از اين دوره نام ديهه يا روستاك پارس كه نام بخش جنوب ايران بود بركل ايران اطلاق شد. و بعدها عربها نيز به تقليد از يونانيان، فارس (عربي شده پارس) را جايگزين كلمه عجم نمودند. بنابر اين كلمه پارس ( persia ) داراي دو مفهوم مضيق و موسع است. در معني محدود فارس يعني كسانيكه به زبان پارسي صحبت مي كنند (قوم پارس).

براي مدت مديدي ايران جزيي از سرزمين دارالاسلام بود و هنگاميكه از تمدن پادشاهان قبل از اسلام ياد مي شد از آنها به عنوان ملوك عجم و يا خسرو ( كسري)، بلاد فارس و يا بلاد عجم ، بلاد كسري و مملكت فرس ياد مي كردند و نام ايران براي چند قرن در تاريخ هاي رسمي گم شد (بجز يك دوره كوتاه در زمان صفاريان و سامانيان كه اشعاري در مدح عظمت قهرمانان ايران توسط افرادي چون رودكي سروده شد و با اشعار حماسي فردوسي كه در آن نام ايران 400 بار بكار برده شده است در اذهان مردم زنده ماند و تا اينكه در سال 1258 ميلادي مغولان خلافت اسلامي را سرنگون و بشدت تحت تاثير ادبيات قهرماني ايران واقع شدند و وزراي ايراني آنها القاب پادشاه ايران، شاهنشاه و خسرو ايران، وارث ملك كيان، وارث جم ، جم جاه و را به ايلخانان مغول و بعد به قاجارها دادند و اين القاب در همه جا شهرت پيدا كرد و در اين دوره فرهنگ كهن ايراني به سبك نويني احياء شد. و از اين زمان كلمه ايران بطور پيوسته در ادبيات ايران وجود داشته است اما اروپاييان در تمام ادوار تاريخي از نام كهن ديگر ( پرسيا) استفاده مي كردند تنها در سال 1740 در يك نقشه آلماني نام ايران نيز به چشم مي خورد. اعراب قبل و بعد از اسلام كلمه الاجم( ايراني) را استفاده مي كردند اعراب اين كلمه را از جم گرفته و واژه هاي زيادي از آن ساخته اند از جمله عجمه اعجم( گنگ) و اعجمي ( بيگانه ) و معجم را از آن ساخته و معني آصلي آن را دگرگون نمودند .

از قرن دوم هجري به بعد عربها نيز به تقليد از يونانيان، فارس (عربي شده پارس) را جايگزين كلمه عجم نمودند. بنابر اين كلمه پارس ( persia ) داراي دو مفهوم مضيق و موسع است. در معني محدود فارس يعني كسانيكه به زبان پارسي صحبت مي كنند (قوم پارس).

در مفهوم موسع كه بيشتر دركتب تاريخي مورد نظر نويسندگان و محققان اروپايي در رشته هاي تاريخ و جغرافيا است، فارس يعني همه كسانيكه در فلات ايران زندگي مي كرده اند و بويژه اقوام آريائي. در اين معني فارس شامل همه اقوام فلات ايران، پاكستان، افغانستان و نواحي آسياي ميانه و قفقاز نيز مي شود. اروپائيان كلمه پرشيا را براي تمام مردمان اين مناطق بكار مي بردند و عربها براي اين اقوام از كلمه عجم (ماخوذ و معرب از حرف جم) استفاده مي كردندكه هر دو مترادف ايران محسوب مي شود. آنها فارسها را بدلايل اهميتشان قريش العجم مي خواندندكما اينكه قريش را برترين قبيله عرب مي شمردند.

اروپائي ها كلمه پرشيا را در مقابل عربيا بكار مي بردند و منظور آنها همه اقوام ايراني بود ولي وقتي عربها بتدريج بجاي كلمه عجم از كلمه فارس( پرشيا) استفاده كردند، منظور آنها از فارس بيشتر فارس زبانان بود و گاهي اوقات نيزكلمه فارس را فقط به استان فارس اطلاق مي كردند و گاهي نيز كلمه فارس به پيروان آيين زرتشتي اطلاق مي شد و در مواردي فارس را به معني مجوسي و يا زرتشتي بكار مي بردند. كلمه پارس بعد از اسلام در خود ايران نيز جاي خود را به كلمه عربي فارس داد و مفهوم اصلي خود را از دست داد كاربرد محدود، مضيق و نادرست اين عبارت باعث شد كه دولت ايران در سال 1313 خورشيدي رسماً از همه كشورهاي خارجي بخواهد كه بجاي كلمه دولت فارس (پرشيا) و يا شاه پرشيا از عبارت قديمي تر " ايران" و شاهنشاه ايران استفاده كنند. از اين زمان به بعد نام پرشيا كه در ادبيات اروپايي واژه اي بسيار غني و متضمن ارزشهاي تاريخي و هنري زيادي بود، رنگ باخت و كلمه پرشيا به تاريخ پيوست در حاليكه اصالت نام تاريخي پرشيا و پرس به هيچ عنوان كمتر از نام ايران نبود و حق اين بود كه همانند مصر كه داراي دو نام تاريخي مصر و اجپت(ايكپت) است ايران نيز هردو نام خود را حفظ مي كرد.

 

دوره حضور هلنديها

با رانده شدن سلطه گران پرتغالي و اسپانيايي از خليج فارس نفوذ انگليسيها در منطقه زياد شد و هلندي ها نيز در سال 1033 ق 1625 م. با داير نمودن نمايندگي بازرگاني در هرموز و سپس انتقال آن به بندر عباس در سال 1625م. سهمي از بازرگاني خليج فارس را بدست گرفتند، هلندي ها از سال 1623 با اعزام نماينده اي از كمپاني هلندي هند شرقي بنام هوبرت ويس نيخ به دربار شاه عباس و امضاي يك قرارداد 23 ماده اي تلاش نمودند كه بر تنگه هرمز و خليج فارس مسلط شوند با توجه به شدت گرفتن رقابتهاي انگليسيها، فرانسويها و هلندي ها در دربار شاه ايران ، هلنديها مجبور شدند صحنه را ترك نمايند آنها در سال 1753 از بوشهر و 1759 از بندر عباس خارج شدند و 1766 بكلي خليج فارس را ترك كردند. در سال 1664 نيز شركت فرانسوي هند خاوري تاسيس شد و نمايندگي خود را در ايران تاسيس و وارد عرصه اقتصادي و تجاري خليج فارس شد. نادر شاه افشار با نبردهاي دليرانه خود وسعت ايران را به دوران ساساني برگرداند و از جمله كرانه هاي جنوبي خليج فارس مجدداً تماماُ در اختيار ايران قرار گرفت. نادر شاه افشار 1149- 1161 ه.ق بر تمام خليج فارس حاكميت و سلطه ايران را مستقر ساخت ولي از بخت بد ايران با مرگ اين قهرمان ملي در سال 1747 حاكميت ايران بر خليج فارس تضعيف شد. با مرگ نادرشاه از سال 1748 بحرين و راس الخيمه و بعضي قبايل قاسمي از اعطاي ماليات و خراج سالانه به دولت ايران سرباز زدند. اما اين شيوخ را هيچ كشوري در جهان به عنوان دولت و حاكم مستقل به رسميت نمي شناخت و آنها را دزدان دريايي لقب دادند تا اينكه در سال 1820 دولت انگلستان آنها را تحت قيمومت خود در آورد. كارگزاران انگليسي در اين مدت توطئه هاي متعددي براي تصرف و يا تجزيه جنوب ايران بكار بستند اما همه آنها نقش بر آب شد. به هر حال نه هلندي ها و نه رقابتها و منازعات استعماري انگليس، فرانسه، المان و روسيه در خليج فارس هيچكدام نتوانست تغييري در نام خليج فارس ايجاد نمايد.

در تمام اين مدت سياحان و نويسندگان اروپايي و عرب و حتي ايرانياني كه عموماً به زبان عربي مي نوشتند خليج فارس را با همين نام اصلي مكتوب نموده اند اين روند تا دهه 1960 ادامه داشته است. با مراجعه به كتب 300 دانشمند، جغرافيانويس ، مورخ، اديب و سياح مسلمان و عرب قرون گذشته در مي يابيم كه هيچكدام از اين سياحان در كتب خود نامي غير از خليج فارس براي اين خليج بكار نبرده اند. فرانسويها نيز از سال 1664 كه به تاسيس شركت هند شرقي فرانسه اقدام نمودند تجارت با منطقه خل بويژه با بندر عباس شروع كردند اما جنگهاي 7 ساله 1756- 1763 موجبات تضعيف فرانسه را فراهم ساخت. سر هارفور جونز بريگز در بغداد با عثماني ها و جان مالكوم در سال 1801 در ايران اتحادي عليه فرانسه را شكل دادند و شاه ايران فرماني صادر كرد كه بر اساس آن فرانسويها از ورود به خل منع شدند مدت كوتاهي در خليج فارس حضور داشتند كه در تمام مكاتبات خود مانند ساير اروپاييان نام واقعي خليج فارس را بكار برده اند.

 

دوره استيلاي انگليس بر خليج فارس

در اين دوره نيز علي رغم اينكه انگليس شيخ نشينهاي منطقه را تحت انقياد خود در آورد و چشم طمع به سرزمين ايران نيز داشت ولي نتوانست ايده استعماري تغيير نام خليج فارس به درياي بريتانيا را عملي سازد.

همه مورخين غربي ابتدا پرتغاليها و سپس انگليسي كه از سال 1533 وارد خليج فارس شدند از جمله مانند توماس بانيستر ، در كتاب خود در سال 1574 و پت هيلين عالم رباني در كتاب كيهان گرافي سال 1650 ، جان اسپيد 1628 ، ژان باتيست بارون تاورنيه فرانسوي در فاصله 1631تا 1665 6 بار به ايران سفر نموده است. سفرنام تاورنيه محتوي يادداشتهاي جالبي از راهها ، جغرافيا و فرهنگ ايرانيان است فرانسوي ديگر شاردن نيز مانند تاورنيه از خليج فارس توصيفهاي جالبي ارايه كرده است.، لرد كرزننايب السلطنه هند در كتاب ايران و مسئله ايران 1892 ص 464 و 465 ، لرد لانس دان وزير امورخارجه بريتانيا در پارلمان انگليس در سال 1903 به سياستهاي آن كشور در خليج فارس اشاره نموده است، سر آرتور هاردينگ، وزير مختار بريتانيا در دربار مظفرالدين شاه 1900تا 1905م در كتاب خاطرات خود به توصيف خليج فارس پرداخته است سر دنيس رايت . لوريمر در كتاب راهنماي خليج فارس، سر آرنولد ويلسن Sir Arnold Wilson در كتاب خليج فارس توصيفهاي بسياري از مستشرقان در خصوص خليج فارس را بيان نموده و نوشته است" هيچ آبراهي چه در گذشته و چه در حال حاضر براي زمين شناسان، باستان شناسان ، تاريخ دانان ، جغرافيدانان، بازرگانان ، سياستمداران و و سياحان و دانش پژوهان اهميتي بيشتر از خليج فارس نداشته است اين آبراه كه فلات ايران را از شبه جزيره عربستان جدا مي كند از هزاره هاي قبل از ميلاد هويت ايراني برخوردار است. تمامي اسناد و مدارك دولتهاي روسيه شوروي و امريكا . مقامات اين كشورها و از جمله وزراي خارجه آنها مانند گروميكو وزير خارجه شوروي ويليام راجرز وزير خارجه آمريكا و روساي جمهور و مقامات تراز اول كشورهاي مطرح جهان حد اقل يك يا چند بار در گزارشات خود از خليج فارس ياد كرده اند. اين موضوع در خصوص مقامات كشورهاي جهان سوم و ساير كشورها نيز مصداق دارد . دهها نفر سياح و روزنامه نگار ديگر كه به خليج فارس سفر كرده بودند همگي در كتب خود از خليج فارس توصيفهايي مشابهه بكار برده اند همچنين كارتوگرافها در اين دوره همين نام را ترسيم كرده اند و از اولين دايره المعارفها مانند RAISONNE DE SCIENCE 1751 و اولين اطلسها مانند J.B.D.ANVILLE 1760 چاپ فرانسه، خليج فارس بكار برده شده است. همانطور كه قبلاً آورديم مورخين يوناني و اروپايي پيش از ميلاد از قبيل اناكسيماندر ملطي Anaximandre 546-610 ق.م در نقشه جهان كه در كتاب kleinere schriften, . اثر ي .للول.لايپزيك ، 1836 باز نگري و چاپ شده است ، تالس مليتي Thales Melitus (546-640 پيش از ميلاد)، فيثاغورس Pythagore ) ) زايش 608 پيش از ميلاد درگذشت 509 ق. م) ، كوسماس اينديكوپليوس (500-535 ق م) ، هكاتوس (Hecataus 500ق.م) ، هردوت Herodotus (420-486 ق م)، Ptolemeus Quintus Claudius معروف به بطليموس (270-330ق .م ) رياضي دان و ستاره شناس سده دوم پيش از ميلا در كتاب جغرافياي جهان كه داراي 27 نقشه بوده است، كتزياس 380-445 ق.م گزنفن 352-430 ، Eratosthenes) ) ايراتوستين 276-187ق .م و استرابون پدر جغرافيا ( سده اول م) ،گوئينوس كورتوس روفوس Curticus Rufus) ) تاريخ نويس رومي سده اول ميلادي در شرح حال زندگي اسكندر ، Flavius) Arrianus) آريانوس تاريخ نگار يوناني سده دوم ميلادي در كتاب آنابازيس، نويسنده و مورخ رومي پومپونيوس ملا43م ، ديسئاركوس 285-325 ق.م ،" هيپاركوس" جغرافينگار سده دوم پيش ميلاد ، "پوزيدوينوس" جغرافيانگار سوري 15-135 ق.م، آريان 98-171 م ، عيسوب اوسيوس 263-340 م كه به پدر تاريخ عيسوي معروف است ، آگاتانژ 330-226 تاريخ نگار ارمني، موسي خورن مورخ سده 5 م در كتاب ماركوارت يا ايرانشهر و كراتس مالوسي دانشمند سده دوم ق.م، "پليبيوس" (جغرافيانويس يوناني سده دوم ق.م) ، واسكودوگاما ، ماركوپلو، اچ .بي وگان H.B.Vgan سي.اي.بيدولف C.E.Biddulph . پي تر دو لاوابه ايتاليايي 1621 . سرتوماس هربرت انگليس 1627 كارستن نيبور 1765 . گامب فر 1698 هئيت اوزلي 1810 . سر كربنز 1821 . ليو الكساندر 1826 ، بي.توماس B.Thomas . سنت. ايپستن. فيلبي H.ST.Philby آلفونس گابريل 1928 ( عبور از صحاري ايران Duerch Persiens Wuesten ) در 5 قرن اخير بندرت مي توان جهانگردي و يا شرق شناسي را يافت كه به آسيا يا خاورميانه سفر كرده باشد و از خليج فارس نام نبرده باشد، بسياري از سياحان و فرستادگان دول اروپايي و آسيايي كه از سده 14 به بعد از سرزمين هاي شرقي و منطقه خليج فارس ديدن نموده اند در آثار خود از درياي خزر و خليج فارس توصيفهايي داشته اند از جمله :

اودوريك دوپوردنون 1320 م - ژيوزافا باربارو 1474 - ژوفري دوكه انگليسي 1570 - هنريش فون پوزر 1621 - پيترو دلاوال ايتاليايي 1623 - دون گارسيا اسپانيايي 1624 - توماس هربرت 1628 - نيلسون ماتسون گيوپينگ سوئدي 1650 - نيلس ماتسون و گيوپينگ سوئدي 1650 - يوهان البرشت فون ماندلسلو آلماني 1638 - سفرنامه دوآرته بابوزا كه درسال 1865 منتشر شده بحث مفصلي در خصوص خليج فارس و پادشاه هرموز و توصيف جزاير خليج فارس و توصيف قنوات ايران و درياي خزر دارد.

سفرنامه آدم اولياريوس كه در سال 1647 ازطريق شرق آلمان و درياي خزر به اصفهان آمده و خاطراتي نيز از دوست آلمانيش جان آلبرخت ون ماندلسلو در توصيف خليج فارس و مردمان بنادر جنوبي از جمله هرمز نام برده است.

جهانگردي ماركوپلو ، ش. ويكتور چاپ تهران گوتنبرگ 1325

سفرنامه ژان باپتيست تاورنيه فرانسوي (1631-1668 ) ترجمه ابو تراب نوري چاپ اصفهان 1336

سفرنامه شواليه شاردن فرانسوي 1665 چاپ امير كبير تهران 1336

فليپ آنژل هلندي 1668 - ژان تونو 1667 - انگلبرت كمفر آلماني 1685 - ژان كونوس و كرنليس شپلمان و ژان استرويس هلندي 1671 - كرنليس دوبروين 1704 - كارستون نيبور 1765 - موريه 1811 ويليام اوزلي 1812- كرپرتر 1813

سفرنامه فراير Frayer بنام نه سال سفر فراير در ايران از 1672 تا 1681 نقل كرده است اين سفر نامه در سال 1900 توسط بنگاه هاكلويت در سال 1900 در لندن چاپ شده است.

سفرنامه فلاندن ، اوژن ، ترجمه نور صادقي، تهران، اشراقي، 1356

سفرنامه يوشيدا ماساهارو ،ترجمه رجب زاده، آستانقدس رضوي 1373
سفرنامه بلوشر ، كيكاووس جهانداري، تهران، خوارزمي 1363
سفرنامه فيگوئروا ، غلامرضا سعيدي، تهران، نشر نو 1363
سفرنامه مادام ديولافوا، فره وشي، تهران، خيام 1361
سفرنامه سياحتنامه مسيو چريكف، آبه كار مسيحي ، تهران، جيبي 1358
ايران و قضيه ايران ، جرج كرزن، وحيد مازندراني، انتشارات علمي 1367
مشاهدات سفر از بنگال به ايران فرانكلين ويليام، محسن جاويدان، بنياد فرهنگ و هنر ايران 1358
دلند آندره دوليه، زيبايي هاي ايران، محسن صبا، تهران، انجمن دوستداران كتاب 1355
جكسن ويليامز، ايران در گذشته و حال، اميري و بدره اي، خوارزمي 1357
سفرنامه و خاطرات سه سفير جمهوري ونيز در ايران بنام هاي كاترينو زينو (1471 م ) جوزفا باربارو سال 879 قمري ، امبروجيو كونتاريني 879 قمري ، خاطرات اين سه سفير از زبان ايتاليايي به انگليسي توسط بنگاه هلندي هاكلويت Hacklut در لندن چاپ گرديده است
مجموعه قراردادها هاي ايران و انگلستان ، سر ادوارد هرتزلت Sir Edward Hertslet . 1892 لندن.
مجموعه اسناد و عهود ايران، سي.يو.اچيسن C.U.Aitchisson لندن 1933
سفرنامه ژنرال گاردان ترجمه از فرانسه توسط ميرزا علي خان مترجه باشي 1298 قمري
سفرنامه پوتينگر سياح انگليسي 1810 در دربار لطفعلي خان
سفرنامه سرهارد جونز نخستين وزير مختار انگليس در دربار لطفعلي خان
همگي در كتب و يادداشت هاي سفر و در آثار و نوشته‎هاي خود از خليج فارس و يا نعادلهاي اروپايي آن نام برده و از دريا ي شمال ايران نيز با نام هاي هيركان، كاسپين، اركاني، ارقانيا و تپير ياد كرده‎اند.


مي دانيم كه در ادبيات ايراني ، عربي، اسلامي و حتي در ادبيات غربي درياي پارس و بحر فارس و معادلهاي اروپايي آن به تمام آبهاي جنوب ايران تا سواحل حبشه اطلاق مي شده است ولي قلمرو درياي پارس ابتدا در دوره سلطه پرتغاليها و سپس دوره انگليسيها به خليج فعلي كاهش پيدا كرد و انگليسيها بخش جنوب سواحل عمان را درياي عرب ناميدند و شمال عمان را درياي اومان نام گذاري كردند درحاليك اومان بندري پارسي در شمال كشور فعلي عمان بوده است و بدين ترتيب درياي پارس كه قدماء آنرا يكي از 4 درياي بزرگ جهان توصيف مي كردند به منطقه كوچكتر خليج فارس فعلي عقب رانده شده است و ساحل جنوبي آن در قلمرو كشورهاي عربي قرار گرفت و بهانه اي بدست اعراب داد تا به تغيير اين نام كهن باستاني بپردازند.

از کتاب خليج فارس نامی کهن تر از تاريخ

پژوهشي دراسناد و مباني تاريخي نام خليج فارس پرشن گلف

پژوهشي دراسناد و مباني تاريخي نام خليج فارس در حداقل 300 كتاب مهم تاريخي ، جغرافيائي ، ادبي ، مذهبي و علمي قرون گذشته و دو هزار نقشه متعلق به قبل و بعد از ميلاد مسيح، از خليج فارس با همين نام و يا نامهايي مترادف و معادل آن توصيف شده است كه در اين مختصر به گوشه اي از آنها اشاره مي كنيم.

از اولين نوشته ها و مكتوبات عهد باستان تاكنون شاهراه آبي جنوب ايران همواره با نام خليج فارس و درياي پارس توصيف شده است. گواه اين ادعا وجود بيش از 300 كتاب تاريخي مربوط به سياحان و مورخين، ادبا و دانشمندان اروپايي، عرب و مسلمان قرون گذشته و صدها سند و اثر باستاني و بيش از 6000 نقشه تاريخي است كه بسياري از آنها از سوي يونسكو به عنوان ميراث بشريت شناخته شده است. اسناد و تاريخ شفاهي اين نام را از 3 هزار سال تاريخ مدون خاورميانه تا كنون به نسل امروزي منتقل كرده اند. حقيقتي كه دو متفكر بزرگ مصري در مجله الاهرام العربي شماره 219 سال 2001 و كتاب تطوير العلاقات بدان اعتراف و اعلام نمودند كه " هيج سند تاريخي براي تغيير نام خليج فارس وجود ندارد و سكونت فعلي اعراب و وجود دولتهاي عربي در سواحل اين خليج دليل منطقي براي تغيير نام كهن و تاريخي آن نيست. "

1- اسناد تاريخي دوره پارسي ( 560 قبل از ميلاد) تا قرن پنجم قبل از ميلاد اسناد مشخصي در ارتباط با نام دقيق اين پهنه آبي و جود ندارد. در متن سومري پادشاه اور، لاگاش(2494 - 2465 ق م) از عبارت ساحل بالا و در متن پادشاه يوروك 2340-2316 ق م و در متن شاهان آكد، كلمه درياي بالا و درياي پايين استفاده شده است. آشوريها، اكديها، بابليها و ايلاميها هركدام از اين پهنه آبي با كلماتي از قبيل: تالاسا Talassa، مرMare ، كلپيKolpos و دريا Derya كه در واقع هيچكدام اسم خاص نيس

  انتشار : ۲ آذر ۱۳۹۵               تعداد بازدید : 915

دفتر فنی دانشجو

توجه: چنانچه هرگونه مشكلي در دانلود فايل هاي خريداري شده و يا هر سوال و راهنمایی نیاز داشتيد لطفا جهت ارتباط سریعتر ازطريق شماره تلفن و ايميل اعلام شده ارتباط برقرار نماييد.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما