نظارت بر خود
حتماً تا به حال واژههایی از قبیل محاسبه، مراقبه و ... را شنیدهاید. این اصطلاحات رایج میان علمای اخلاق اسلامی میباشد که در درسهای اخلاق و یا کتب اخلاقی ایشان به وفور یافت میشود. منشأ این اصطلاحات و کاربرد آنها از آیات قرآن کریم و روایات فراوانی است که از سوی ائمّهی اطهار(:) صادر شده و به دست ما رسیدهاند. تقریباً چیزی شبیه این اصطلاحات را در روانشناسی کلاسیک امروزی با عنوان نظارت شخصی یا خودنظارتی یا خودگردانی نیز میتوان یافت. عرض کردم چیزی شبیه این اصطلاحات زیرا تفاوتهایی با هم دارند. هم در شیوهی اجرا و هم در غایت و اهداف اجرای این مقولات.
بنده در این نوشتار سعی دارم تا این اصطلاحات را هم از منظر اخلاق اسلامی و هم از منظر روانشناسی کلاسیک توضیح مختصری دهم و در پایان به ارائهی آزمایش عملی که هر یک از دانشپژوهان بر روی خود انجام دادهاند، بپردازم.
کلیدواژه: نظارت شخصی[1]، خودنظارتی، خودگردانی[2]، محاسبه، مراقبه.
در زندگی برای افراد اطرافمان و یا برای خودمان عادات اخلاقی و رفتاری دیده میشود که گاهی ما را آزار میدهند و تمام سعی خود را بر این میگذاریم تا این صفت رذیله یا رفتار نادرست را از خود دور نماییم. امّا در اکثر اوقات برای ترک این حالت با شکست روبرو میشویم و با وجود اینکه اصلاً دوست نداریم اینگونه فردی باشیم امّا همیشه با شکست مواجه میشویم. برای مثال حتماً افرادی را دیدهاید که دارای صفات بدِ اخلاقی هستند مثل کینه، حسد، حرص، طمع و ... یا اینکه مبتلا به ارتکاب برخی گناهان هستند مانند قضاشدن نماز، دروغگویی، غیبت و ... و همچنین افراد دیگری هستند که مبتلا به گونهای از رفتارها هستند که در صدد ترک آن هستند امّا نمیتوانند و دست خودشان نیست و یا اینکه افراد ناهنجاری هستند و از اینکه اینگونه رفتار میکنند ناراحت نیستند امّا در هر حال این رفتار ناهنجار است و باید درمان شوند. اعمال و رفتاری مانند: خودارضایی، جویدن ناخن، اعتیاد به مشروبات الکلی یا موادّ مخدّر، تیکهای صورت و ... .
در علم اخلاق اسلامی مباحث مفصّلی مطرح شده است برای تعالی روح و اعتلای نفس بندگان و همچنین برای ترک و کنار گذاشتن صفات رذیلهی اخلاقی امّا این مباحث بیشتر جنبهی نظری دارند و کمتر به شیوهی عملیاتی و اجرایی آن پرداخته شده است. مثلاً گفتهاند که باید انسان نفس خود را مراقبه نماید، امّا به این نپرداختند که راه این مراقبه چگونه است و انسان از چه طریقی و با چه شیوهای میتواند مراقبه کند.
در علم روانشناسی کلاسیک به مطالبی پرداخته شده است که جنبهی رفتاری و درمانگری دارند و به تعالی روح و اعتلای نفس اصلاً توجّهی ندارند زیرا اساساً این علم پوزیتویست و سکولار است. امّا فایدهی خوبی که دارد پرداختن به جنبههای عملی و تجربی کار است که به وسیلهی آنها شخصی که مثلاً مبتلا به خودارضایی میباشد، میتواند این رفتار را ترک نماید.
با در هم آمیختن این دوجنبه- اخلاق اسلامی و شیوهی تجربی- میتوان فرمولهای بسیار مناسبی برای تعالی روح و سیر مراتب سلوک نفس طرّاحی کرد و هم میتوان به رفتارهای نابهنجار فردی پاسخ داد.
در این نوشتار ما به همین امر میپردازیم و به توضیح هر دو جنبه خواهیم پرداخت.
برای شروع در هر بحثی بایست به تعاریف از موضوعاتی که در آن بحث مطرح میشوند پرداخت تا هم مطالب روشن و قابل فهم شوند و هم از مغالطه و دعواهای لفظی جلوگیری شود. در این نوشتار ما با اصطلاحاتی روبرو هستیم که باید ابتدا آنها را تعریف کنیم.
این اصطلاح در کتب روانشناسی به گونههای مختلفی ترجمه شده است امّا مراد از همهی این تعابیر گوناگون یک مطلب است و آن همین تعریفی میباشد که برای شما ارائه خواهد شد:
«خودگردنی عبارت است از بازبینی یا مشاهدهی رفتار خویش و تغییر رفتار غیرانطباقی به کمک شیوههایی نظیر تقویّت خویش، تنبیه خویش، کنترل شرایط محرّک، استقرار پاسخهای ناهمساز.» (اتکینسون، 1387، ص 570)
طبق این تعریف از نظارت شخصی با اصطلاح دیگری آشنا شدیم با نام بازبینی رفتار. برای همین تعریفی نیز از این اصطلاح ارائه خواهیم داد:
«بازبینی رفتار خویش عبارت است از ثبت دقیق محرّکها یا موقعیّتهایی که رفتار غیرانطباقی را در او فرا میخوانند و پاسخهایی که با آنها ناهمسازند.»(همان)
کسیکه به مشروب الکلی وابسته است ابتدا وسوسهانگیزترین موقعیّتهای خوردن مشروب را شناسایی میکند، سپس میکوشد بر این موقعیّتها تسلّط پیدا کند و یا پاسخی تهیّه ببیند که با خوردن مشروب ناهمساز باشد. برای نمونه کسیکه برایش دشوار است در وقت نهار با همکاران، مشروب نخورد ممکن است تصمیم بگیرد خودش تنها پشت میز کار نهار بخورد و به این ترتیب با تغییر محیط، از آن موقعیّت اجتناب کند. یا اگر پس از اینکه به خانه میرسد وسوسه میشود با مشروب خود را آرام سازد ممکن است برای رهایی از تنش خود را سرگرمِ کاری مانند بازی تنیس یا پیادهروی کند که هردو با مشروبخواری ناهمسازند. (اتکینسون، 1387)
اصولاً در روش نظارت بر خود به جهت ترک برخی از رفتارها باید به چند نکته توجّه داشت و در برنامهی نظارتی خود به آنها توجّه کرده و آنها را یادداشت نمود:
1. زمان وقوع عمل مورد نظر.
2. تعداد وقوع عمل مورد نظر در بازهی زمانی خاص (فراوانی رفتار).
3. شرایطی که حین انجام این عمل در آن واقع هستیم. اعم از شرایط روحی- روانی، موقعیّت مکانی و زمانی، افراد موجود دور و بر، حالت فیزیکی بدن و ... .
یکی از ویژگیهای روش سنجش رفتاری این است که به خودی خود ممکن است موجب بهبود رفتار شود. مثلاً در مورد شخص چاقی که مرتّباً میزان مصرف کالریهای روزانهی خود را زیر نظر میگیرد، این امر به خودی خود در کاهش وزن او مؤثّر است. (سیف، 1374) و یا مثل مورد شخصی که مبتلا به خودارضایی بوده است و زمانیکه درمانگر از او میخواهد تا تعداد دفعات و زمانهای این عمل در طول یک هفته را برای او بنویسد و گزارش دهد، همین عمل باعث میشود که شرم و حیای گزارش دادن به درمانگر بر بیمار غلبه کرده و این عمل را در طول هفته مرتکب نشود. (مطالب کلاسی)
با توجّه به مواردی که گفته شد شیوهی عملی نظارت شخصی به منظور تغییر رفتار تقریباً مشخّص گردید. در این روش درمانگر باید از بیمار بخواهد تا جدول و دفترچه یادداشتی تهیّه کرده و همیشه همراه خود داشته باشد. سپس در بازهی زمانی مشخّصی، مثلاً یک هفته، به ثبت تعداد دفعات و زمان و شرایط ارتکاب آن عمل بپردازد. سپس با قرار دادن این دفترچه در اختیار درمانگر، درمانگر میتواند به تحلیل این یادداشت بپردازد و با توجّه به مکان و زمان و شرایط اتکاب توصیههای لازم را به بیمار کند. مانند مثالهایی که در بالا ذکر شدند.
پس به صورت نظاممند این مراحل باید طی شوند:
1- تعیین رفتار هدف[3]: آن صفت مثبتی که میخواهیم آنرا افزایش دهیم یا آن صفت منفی که میخواهیم تضعیفش کنیم را معیّن نماییم. سپس زمان و مکان و شرایط وقوع عمل را نیز به صورت دقیق یادداشت نماییم.
2- تحلیل: فلان ساعت که این عمل بیشتر روی میدهد چه خصوصیّتی داشته است؟ فلان مکان چه ویژگی داشته است؟ فلان شرایط چه بودهاند؟
3- اقدام به مراقبت و تقویت مثبت و منفی. مثلاً شرط کند که دیگر با آن دوست نگردد یا در فلان ساعت در مکان خاصّی قرار نگیرد تا مرتکب عمل و رفتار هدف نشود و یا اگر رفتار خوبی است باعث شود که آن عمل انجام شود. و اگر خلاف شرط عمل نمود به تقویت بپردازد. خود را تشویق یا تنبیه نماید. (مطالب کلاسی)
روش تقویت مثبت خاصّ تغییر رفتار و رفتاردرمانی نیست، بلکه در زندگی روزانه به مقیاس وسیع به کار بسته میشود. افراد همواره از طریق ستایش، تمجید، جایزه، پاداش و دیگر موارد به نیرومند ساختن رفتار دیگران میپردازند. معلّمی که با جایزه، نمره و هر وسیلهی تشویقی دیگر رفتار درس خواند دانشآموزان را تأیید میکند از روش تقویت مثبت استفاده میکند. استفاده از تقویت مثبت در زندگی روزانه امری کاملاً طبیعی است امّا آنچه کاربرد روش تقویت مثبت را در تغییر رفتار و رفتاردرمانی از کاربردهای متداول آن متمایز میسازد این است که در تغییر رفتار و رفتاردرمانی روش تقویت مثبت به طور نظامدار به برده میشود و دقّت میشود که درست از آن استفاده شود. (سیف، 1374)
روش تقویت منفی نیز سبب افزایش رفتار میشود. در تقویت منفی حذف تقویتکنندهی منفی یا جلوگیری از وقوع آن رفتاری را که به این نتیجه انجامیده است افزایش میدهد. کودکی که تازه راه رفتن را آموخته است اگر هنگام راه رفتن قدمی اشتباهی بردارد زمین خواهد خورد و عضوی از بدنش درد خواهد گرفت، و بعد برای احتراز از زمینخوردن خواهد کوشید تا از انجام حرکت غلط جلوگیری به عمل آورد. (سیف، 1374) مثلاً کسیکه سعی دارد با برنامهی نظارت بر خود وزنش را کم کند میتواند برای انجام تقویت منفی عکس ناخوشایندی از خودش را که در لباس شنا چاقی او را نشان میدهد تهیّه کرده و هر بار قصد داشت خارج از برنامه پرخوری کند به آن عکس نگاه بیندازد. (اتکینسون، 1387)
1- جوانها بیشتر هیجانی فکر میکنند تا عقلانی، به خصوص نوجوانها که سر پرشوری دارند و به صورت دفعهای تصمیم میگیرند تا همهی اعمال و رفتار خود را نغییر دهند. امّا این سنگ بزرگ نشانهی نزدن است و باید آرام آرام و قدم به قدم عمل شود. به عنوان مثال و برای تشبیه میتوان فرد معتادی را مثال زد که قصد ترک موادّ مخدّر را دارد، نمیتوان این کار را در طول یک هفته انجام داد بلکه به زمان بیشتری نیاز دارد. سمزدایی در طول یک هفته انجام میشود ولی این وابستگی روانی است که فرد را به سمت مواد میبرد و باید زمان زیادی طول بکشد تا فرد از لحاظ روانی هم از فکر و خیال مواد بیرون رود. در اصطلاح گفته میشود که ترک عادت موجب مرض است.
2- در انتخاب موضوع باید روشنگری کنیم به این معنا که مثلاً در تقویت یک کار خوب باید آن موردی را انتخاب کرد که بتوان زود به آن نائل شد. زیرا موفّق شدن در یک کار خود بهترین تشویق و تقویت مثبت است و شکست عامل بیزاری و تنفّر.
3- شرطها باید با موضوع تناسب داشته باشند. مثلاً کسیکه برای هربار نخواندن نماز خود را به خوردن شیرینی محکوم میکند، این تناسب را رعایت نکرده است.
4- شرطها باید به لحاظ شدّت هم با موضوع متناسب باشند. مثلاً برای ترک صفت رذیلهی غیبت که در متون دینی به شدّت از آن نهی شده است و آنرا بدتر از زنا دانستهاند، جریمهی یکصد تومانی به درد نمیخورد و بازدارندگی نمیآورد زیرا این مقدار تنبیه متناسب با بدی عمل مذکور نیست.
در طریق آخرت عقل به منزلهی بازرگان است و مقصد او به دست آوردن سود میباشد که عبارت از تزکیهی نفس است زیرا که مایهی رستگاری آن است. خداوند فرموده است:
امّا رستگاری آن فقط به اعمال شایسته وابسته است. عقل در این تجارت از نفس کمک میطلبد و او را به کار وا میدارد،و در آنچه مایهی تزکیه آن است او را مسخّر خود میکند. همانگونه که تاجر با شریک خود شرط میگذارد تا بتواند بر کارهای او مراقبت کند و سپس عملکرد او را محاسبه نماید و بعد او را مورد عتاب و عقاب قرار دهد، به همینگونه عقل نیازمند است که نخست با نفس شرطهایی برقرار و وظایفی برای او معیّن کند و وی را به راههای رستگاری ارشاد و به سلوک در این راهها ملزم گرداند. سپس از مراقبت در کار آن لحظهای غفلت نورزد و اگر آنرا به حال خود رها کند جز خیانت و تباه کردن سرمایه چیزی از او مشاهده نخواهد کرد، زیرا او همچون بندهی خیانتکاری است که اگر محیط را مناسب ببیند، مال را میرباید. آنگاه پس از فراغت از کار باید عملکرد او را رسیدگی و حسابرسی کند و از وی بخواهد که به آنچه با او شرط کرده وفا کند، زیرا سود این تجارت فردوس اعلا و رسید به سدرةالمنتهی و همنشینی با پیامبران و شهیدان است لذا دقّت و خردهگیری در محاسبهی نفس بسیار مهمتر و لازمتر از تدقیق حساب سودهای دنیا نسبت به نعیم آخرت بسیار حقیر و ناچیز است.
بنابراین بر هر هوشمندی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد حتم و لازم است که از محاسبهی نفس خویش و سختگیری بر آن در تمام حرکات و سکنات و خطوراتِ اقدامات خود غفلت نورزد. همانگونه که آمده است:
عن النَّبَِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا.[5]
عن أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي (علیه السلام) قَالَ: لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْهِ.[6]
چرا که هر نَفَسی از انفاس عمر آدمی گوهری نفیس است که برای آن عوضی نیست و میتوان با آن گنجی خرید که تا ابد نعمتهای آن به پایان نرسد. (فیضکاشانی، 1379)
همانگونه که نقل گردید، مراتب طهارت نفس در کتب اخلاقی مسلمین مانند کتاب محجّةالبیضاء مرحوم فیض کاشانی، معراجالسعادة مرحوم نراقی و کتب فراوان دیگر، به صورت مبسوط و مهمّی ذکر شده است. یکی از دلایل اهمّیّت طرح این مباحث وجود احادیث فراوان از جانب حضرات معصومین(:)میباشد که موجب شدهاند تا انگیزهی کافی و مورد نیاز در دانشمندان مسلمان به وجود آید و به طرح چنین مباحثی بپردازند.
اصول و مراحل طهارت نفس و مراقبت از خود به صورتی مبسوط در کتب اخلاقی ذکر شدهاند و به خاطر شباهت زیادی که با مبحث مورد نظر ما در علم روانشناسی دارد، به طرح این مراحل خواهیم پرداخت تا هم آشنایی بیشتری از این مراحل بهدست آوریم و هم اینکه با دید شفّافتری بتوانیم به مباحث نظارت بر خود در روانشناسی بپردازیم. مراحلی که علمای اخلاق برای طیّ مسیر استفاده کردهاند بسیار شبیه و نزدیک به هم هستند امّا در برخی مراحل تفاوتهای جزئی با هم دارند که به مباحث ما لطمهای وارد نمیسازد و شاکلهی اصلی کار مهم است که دارای پیکربندی محکم و شبیه به هم است.
مراحل زیر در کتب اخلاقی ذکر شدهاند که برخی دارای کمی پیش و پس هستند:
مشارطه، مراقبه، محاسبه، مجازات (مؤاخذه)، مجاهده و نکوهش و سرزنش نفس
حال به مقدار مقتضی به شرح هریک از این مراحل میپردازیم:
1- مشارطه: مرحلهی اوّل طبق سلوک مرحوم فیض کاشانی، مرحلهی مشارطه میباشد. منظور از مشارطه این است که انسان با نفس خود شرط کند که در مسیر تجارت زندگی به او خیانت نکند و فقط به فکر سوددهی برای انسان باشد. از اینرو هنگامیکه بنده روز را آغاز میکند و از فریضهی بامداد فارغ میشود باید ساعتی دلش را برای مشارطه با نفس فارغ گرداند، چنانکه بازرگان به هنگام تسلیم کالا به شریکی که عامل اوست مجلس خویش را برای مشارطه با وی خالی میکند، و به نفس خود بگوید: «من بضاعتی جز عمر خود ندارم و اگر آن از میان رود همهی سرمایهام از دست رفته است و از تجارت و کسب منفعت نومید میشوم.» این روز نو را خداوند به من مهلت داده و مرگم را به تأخیر انداخته و بدان به من اِنعام فرموده است بهطوریکه اگر مرا بمیراند آرزو میکنم که برای یک روز مرا به دنیا باز گرداند تا در آن عمل صالحی انجام دهم. اکنون فرض کن مردهای و تو را به دنیا بازگردانیدهاند؛ بپرهیز از آنکه این روز را ضایع کنی زیرا هر نَفَسی از نَفَسهای آن گوهری است که بهای آنرا نمیتوان تعیین کرد.
ایشان در ادامهی بحث پیرامون مشارطه اینگونه توضیح میدهند:
طبق روایتی که ازصفحهی 267 جلد سوم کتاب شریف بِحارالانوار علّامه مجلسی ذکر شدهاست،او باید به نفس خود بگوید:
«امروز بکوش تا خزائن خود را آباد کنی و آنها را از گنجهایی که اسباب پادشاهی تو است تهی نگذاری. به تنبلی و تنآسایی رو نیاوری. مبادا درجاتی از علّییّن را از دست دهی و دیگران به آنها برسند و دریغ و افسوس آنها برای تو باقی بماند بهطوری که از تو جدا نشود اگرچه به بهشت روی، چرا که درد غبن و حسرت هر چند کمتر از سوز آتش است، لیکن تحمّلپذیر نیست.»
آنچه گفته شد وصیّتی است که در اوقات خویش به نفس خود میکند، پس از آن باید وصیّتش را به اعضای هفتگانهی خویش از سر گیرد، و آنها عبارتند از: چشم، گوش، زبان، شکم، فرج، دست و پا و آنها را به دست نفس بسپارد چراکه آنها در این تجارب رُعایا و خدمتگزار اویند، و اعمال این سوداگری بهوسیلهی آنها به انجام و اتمام میرسد. لذا ، به نفس خود باید سفارش کند که آنها را از معصیت خدا نگه دارد.
باید با هریک از این جوارح مذکور شرط نماید تا در این راه کمک حال نفس باشند در طاعت و بندگی و از اعمال خلاف و مردمآزاری و ... دوری جویند.
سپس باید وصیّت خود را به نفس دربارهی وظایف او نسبت به طاعاتی که در شبانهروز تکرار میشود و نوافلی که بر ادای آنها توانایی دارد و قادر است آنها را زیاد به جا آورد بازگو کند و شرح و چگونگی آنها و نحوهی آمادگی برای آنها روشن و اسباب آنها را فراهم سازد. اینها شرطهایی است که در هر روز به آنها نیاز دارد، لیکن هرگاه انسان به شرطکردن این امور با نفس در طول مدّتی عادت کند و نفس او در وفا کردن به این شرطها فرمانبردار شود از مشارطه در اینها بینیاز خواهد شد، و هرگاه تنها در بعضی از این امور اطاعت کند، به مشارطهی با او در بقیّهی امور نیازمند میباشد. امّا هر روزی از رویدادی تازه خالی نیست و هر حادثهی تازهای حکمی نو دارد و خدا را در آن حقّی است و کسانیکه به چیزی از امور دنیا مانند حکومت یا تجارت و یا تدریس اشتغال دارند حوادث زیاد برای آنها اتّفاق میافتد، زیرا کم است روزی که از حادثهای نو که باید در آن حقّ خدا را ادا کرد، خالی باشد. از این رو باید با نفس خود شرط کند که بر این امور استقامت ورزد و در برابر اجرای حق، فرمانبردار و تسلیم باشد و آنرا از عواقب سستی و اهمال بترساند و مانند بندهای متمرّد و فراری به او پند و اندرز دهد، چرا که نفس بر حسب طبع از طاعت سرپیچی میکند و از بندگی سرباز میزند.
2- مراقبه: هرگاه انسان نفس خویش را وصیّت و بر آنچه ذکر شد با او شرط کند، چیزی باقی نمیماند جز اینکه باید در حال اشتغال به کارها به طور دقیق مراقب آن باشد و با دیدهای تیزبین آنرا زیر نظر بگیرد. زیرا اگر آنرا در حال خود رها سازد سرکشی میکند و تباهی به بار میآورد، و اکنون نوبت میرسد به بیان مرتبهی بعدی از مراتب خودنظارتی که نام آن مرحله، مراقبه میباشد و ما در این نوشتار مختصر به صورت خلاصهای از کتاب مرحوم فیض کاشانی این مرحله را برای خوانندگان نقل میکنیم.
نقل شده است:
«زلیخا به هنگامیکه با یوسف خلوت کرد برخاست و روی بت خود را پوشاند، یوسف گفت: چگونه تو از مراقبت بیجانی شرم میکنی و من از مراقبت خداوند جبّار شرم نکنم؟» (فیض کاشانی، 1379، ص192)
و نیز حکایت کردهاند:
«جوانی کنیزکی را در شب به مباشرت دعوت کرد. کنیزک گفت: آیا شرم نمیکنی؟ پاسخ داد: از چه شرم کنم. جز ستارگان کسی ما را نمیبیند، گفت: پس آفرینندهی ستارگان کجا شد؟» (همان)
حقیقت مراقبه در نظر گرفتن مراقب و توجّه دادن فکر به سوی اوست، و هر کس از کاری به سبب رعایت دیگری دوری جوید گفته میشود: فلانی را در نظر گرفت و جانب او را رعایت کرد. مراد از این مراقبت حالتی است در دل که آنرا نوعی معرفت به بار میآورد و ثمرهی آن پدید آمدن اعمالی در دل و جوارح است.
امّا حالت مذکور عبارت از آن است که دل پیوسته مراقب را رعایت میکند و به او اشتغال و توجّه دارد، و او را ملاحظه و به او بازگشت میکند.
امّا معرفتی که حالت مذکور ثمرهی آن است دانستن این است که خداوند بر ضمایر آگاه و بر اسرار دانا و بر اعمال بندگان ناظر و بر هر کس ؛ هر چه به دست میآورد نگهبان و قائم است. راز دلها مانند ظاهر پوست بدن که در نزد مردم مکشوف است بلکه خیلی قویتر از آن در نزد او آشکار است. این معرفت هرگاه بهصورت یقین درآید، یعنی از شک پیراسته شود، و پس از آن بر دل چیره گردد و آنرا مقهور خود کند- زیرا بسا یقینی که از شک تهی است، لیکن بر دل غلبه ندارد مانند یقین به مرگ- آری هرگاه این یقین بر دل استیلا یابد آنرا به سوی مراعات رقیب میکشاند و همّت وی را متوجّه او میگرداند.
شخص مراقب باید از دو نظر بر اعمال خود مراقبت داشته باشد. یکی قبل از عمل و دیگری در حین انجام عمل میباشد:
امّا نظر اوّل آن است که پیش از عمل بنگرد آنچه را عزم کرده و برای انجام دادن آن به حرکت در آمده به خاطر خداوند و خاصّ اوست یا برای خواهش نفس و پیروی از شیطان است؟ و باید در اینجا درنگ و تحمّل کند تا به مدد انوار حق مطلب بر او روشن گردد. اگر عمل برای خداست آنرا انجام دهد و اگر برای غیر اوست از خدا شرم کند و از آن دست بازدارد. سپس نفس خویش را از اینکه به آن کار رغبت کرده و بر آن عمل بد تصمیم گرفته و در رسوایی خود کوشیده است سرزنش کند، چرا که نفس دشمن اوست مگر اینکه خداوند با حفظ و حراست خود او را مصون بدارد.
امّا از نظر دوم و این عبارت از بررسی چگونگی عمل است تا حقّی را که خداوند در آن داراست ادا شود. و باید نیّت خود را برای اتمام آن نیکو کند و صورت عمل را کامل گرداند و آنرا به کاملترین وجهی که برای او ممکن است انجام دهد، واین روش در همهی احوال ملازم او باشد، زیرا او در هر حال از حرکت و سکون خالی نیست، اگر خدا را در همهی این حالات مراقب و در نظر داشته باشد میتواند با نیّت صحیح و حُسن عمل و رعایت ادب خدا را عبادت کند.
مراقبت در طاعت به این است که دارای اخلاص باشد و عمل را کامل به جا آورد، و مراعات ادب کند و آنرا از آفات نگهدارد. اگر در حال ارتکاب گناه است مراقبت او به توبه و پشیمانی و دل برکندن از گناه و شرمگینی و اندیشیدن است. اگر مشغول کار مباحی است مراقبت او به این است که ادب را رعایت کند و در نعمت بخشندهی آنرا در نظر بگیرد، و شکر آنرا به جا آورد.
3- محاسبه: در خبر است که: «خردمند باید اوقات خود را چهار بخش کند، بخشی را برای رسیدگی به حساب نفس خود اختصاص دهد.» و در روایتی دیگر آمده است که: «بنده از پرهیزکاران نیست مگر آنکه نفس خود را کاملتر ازآنچه با شریک خود محاسبه میکند به حساب کشد.[7]»
همانگونه که درآغاز روز وقتی است که در آن به خاطر توصیهی بزرگان، نفس خود را موظّف به رعایت شرایطی میکند باید در پایان روز نیز او را وقتی باشد که در آن نفس را مورد بازجویی قرار دهد و همهی حرکات و سکنات او را حسابرسی کند، همانگونه که بازرگانان در دنیا آخر هر سال یا ماه یا روز با شریکان خود عمل میکنند، و آنچه آنها را به این کار وادار میکند حرص بر دنیا و بیم بر اتلاف چیزی است که اگر از آنها فوت شود برایشان خیر است و اگر حاصل شود جز روزهای کمی برای آنان باقی نخواهد ماند. در این صورت چگونه انسان خردمند نفس خود را در چیزی که مربوط به خطر شقاوت و سعادت ابدی است به محاسبه نکشد! بیتردید این سهلانگاری سببی جز غفلت و خواری و کمتوفیقی ندارد، و ما از آن به خدا پناه میبریم.
معنای محاسبه با شریک آن است که صاحب مال در سرمایه و سود و زیان مینگرد تا زیاده و نقصان مال بر او روشن شود. اگر زیادتی حاصل شده است آنرا وصول و از شریک تشکّر میکند و اگر زیان کرده باشد از او ضمانت میطلبد و وی را مکلّف میسازد که در آینده آنرا جبران کند. به همین گونه سرمایهی انسان در دینش واجبات است، و نوافل و مستحبّات سود آن است و گناهان زیانهایی است که وارد شده است، و موسم این تجارت سرتاسر روز و کارگزار او نفس امّاره است. از آن رو باید آنرا در ابتدا از واجبات مورد محاسبه قرار دهد، اگر آنها را به طریق صحیح ادا کرده است خدا را شکر گوید و اگر آنرا ناقص به جا آورده است، نفس را وادار سازد که با نوافل آنها را جبران کند و اگر گناهی مرتکب شده است به سرزنش و مجازات نفس بپردازد و از آن بخواهد تا آنچه را در آن کوتاهی کرده تدارک کند. همچنین نگاهها، خطورات قلبی، افکار نشستها و برخاستها، خوردن، آشامیدن، خوابیدن و حتّی سکوت او را مورد بازجویی قرار دهد و از او بپرسد برای چه سکوت کردی؟ و چرا آرامش یافتی؟
و باید نفس خود را در سرتاسر عمر هر روز و هر ساعت و دربارهی همهی اعضای ظاهری و باطنی و از گناهانی که دل و جوارح در هر ساعت مرتکب شدهاند محاسبه کند.
4- مؤاخذه: چنانچه نفس خود را محاسبه کند لیکن او از ارتکاب گناه باز نایستاد، نباید او را به حال خود واگذارد چراکه هرگاه او رها شود ارتکاب گناه برایش آسان میشود، و به آن خو میگیرد و در نتیجه بازداشتن او از معصیت بسیار دشوار میگردد و همین امر سبب هلاکت او خواهد شد. بلکه باید نفس سرکش را مجازات کند و در آن هنگام که به سبب شهوت نفس لقمهی شبههناکی میخورد با گرسنگی شکم را عقوبت دهد، و هرگاه به صورت نامحرم نگاه کند با منع نگاه چشم را به مجازات برساند. همچنین هر عضو از بدنش را با منع از شهوتی که دارد مورد تنبیه قرار دهد.
5- مجاهده: عبارت است از اینکه هرگاه انسان نفس خود را حسابرسی کند و ببیند گناهی مرتکب شده او را به مجازاتهایی که ذکر شد تنبیه کند، و اگر بنگرد در کسب فضیلتها و اوراد و مستحبّات سستی میکند با سنگین کردن اعمال و اوراد و مجبور کردن او به اقسام وظایفی که از او فوت شده، و جیران آنچه در آن کوتاهی کرده وی را مورد عقوبت قرار دهد. زیرا آنهایی که برای خدا کار میکردهاند به همینگونه رفتار کردهاند. یکی از آنها به هنگامیکه نماز جماعت عصر از او فوت شد زمینی را که بهای آن صدهزار درهم بود صدقه داد. اوامر و نواهی خداوند را لگام نفس خویش قرار بده و آنرا مانند کسیکه اسب گریز پا را رام و تربیت میکند و در هر گام آغاز و انجام آنرا به درستی میسنجد به حرکت درآور.
6- نکوهش و سرزنش نفس: بدان دشمنترین دشمنانت نفس تو است که میان دو پهلوی تو است. او امرکنندهی به بدی و میل دارندهی به شرّ و گریزان از خیر آفریده شده و به تو دستور داده شده که او را تزکیه و اصلاح کنی و با رشتهی قهر و زور او را به سوی بندگی پروردگار و آفرینندهی او بکشانی و او را از شهوات و لذّات ناروا منع کنی. لیکن هرگاه او را پیوسته مورد عتاب و سرزنش قرار دهی نفس تو همان نفس لوّامه خواهد بود که خداوند به آن سوگند یاد کرده است و میتوانی امید داشته باشی که بدل به نفس مطمئنّه شود. بنابراین لحظهای از عتاب و سرزنش آن غفلت مکن و مادام که نفس خود را پند ندادهای به پند دادن دیگری نپرداز.
حال که در این نوشتار مختصر هم به نظارت شخصی تجربی و هم به نظارت شخصی اسلامی پرداختیم میتوانیم به برخی نکات اشارهای کنیم. یکی اینکه در نظارت اخلاق اسلامی تقویت مثبت نداریم. البتّه شاید به این خاطر است که شروع این مراحل و الفت با ذات حق، خود آنقدر شیرین است که همان تقویت مثبت و تشویق حساب میشود. به قول شاعر که میگوید:
اگر لذّت ترک لذّت بدانی دگر لذّت نفس را لذّت نخوانی
خوشا به حال کسانیکه این لذّت معنوی را درک کردهاند و از خداوند متعال خواهانیم به ما هم توفیق چشیدن این لذّت را بدهد.
نکتهی دیگر اینکه بحث مراقبه تقریباً معادل نظارت روزانه میباشد و بحث مؤاخذه معادل تقویت منفی یا تنبیه است.
نکتهی دیگر اینکه با تلفیق این دو روش و با نیّت الهی میتوان به صورت کاربردی و عملیاتیتر به طهارت نفس پرداخت و انسان سالک تکلیف خود را در طول روز خواهد دانست و با تهیّهی جدول این بحث، ریز کارهایی را که در صدد تقویت یا ترک آنها است را خواهد دید.
هدف: نظارت بر خود در پانزده روز اوّل محرّمالحرام به منظور آگاهی از تقسیمبندی ساعات در طول روز.
وسایل مورد نیاز: دفترچه یادداشت، زمانسنج.
قرار بر این شد که هر یک از دانشپژوهان از ابتدا تا پایان روز پانزدهم ماه محرّمالحرام برنامهی نظارت بر خود را پیاده کنند و در محورهایی که مشخّص شدهاند زمانسنجی کرده تا معلوم شود که در طول این پانزده روز چه مقدار از شبانهروز به صرف این عناوین خاص سپری شده است. در نهایت میبایست هر کس پانزده تا بیست و چهار ساعت را تحویل دهد و سپس به بررسی آنها بپردازد. از این طریق میتوان نقاط قوّت و ضعف گذران وقت را فهمید و در تقویت و تضعیف آنها کوشید.
1- خواب و استراحت: هر مقدار زمانیکه برای خواب و استراحت صرف میشود. و زمانی که به عنوان مقدّمه برای خوابیدن به کار میرود.
2- غذاخوردن: شامل هر گونه فعّالیّتی که برای غذاخوردن به کار میرود. مثل زمان صرف پختن غذا، خریدن موادّ غذایی، ایستادن در صف نانوایی و ... .
3- عبادت کردن: شامل هرگونه رفتاری که با نیّت عبادی صورت میگیرد.
4- مطالعه کردن: کتاب، اینترنت، روزنامه و ... .
5- ورزش و تفریح: مشاهدهی تلویزیون، پارک، گردش، سینما و ... .
6- نظافت: استحمام، ظرف شستن، جارو، لباس شستن و ... .
7- تبلیغ و فعّالیّتهای فرهنگی: زمانهای صرف شده برای تبلیغ و امور فرهنگی (دههی اوّل محرّم از ایّام تبلیغی طلّاب علوم دینی میباشد.)
8- متفرّقه: هر مقدار زمانیکه از بیست و چهار ساعت شبانهروز در امور مذکور نگنجد جزء این دسته حساب میشود.
بنده نیز این آزمایش که در واقع آزمودنیاش خودم بودم را انجام دادم و دادههای آنرا در جدولی بر حسب ساعت، به تفصیل زیر آوردهام:
این جدول بسیار غنی و دارای اطّلاعات زیادی میباشد که میتوان از هر نظر روی آن کار کرد و نتایج خوبی از آن استخراج نمود. این بررسیها بستگی به این دارد که آزماینده از چه جنبهای بخواهد به این جدول نگاه کند. یک نتیجه این است که میزان عبادت در ده روز اوّل بسیار زیادتر از پنج روز پایانی میباشد. فعّالیّت فرهنگی و تبلیغی نیز به همین گونه است و ده روز اوّل اختلاف بسیار فاحشی با پنج روز آخر دارد. این میتواند نشاندهندهی این باشد که ایّام تبلیغی بسیار سودمند از لحاظ کسب معنویّات و ارتباط با معبود میباشد و برای خودسازی ایّام بسیار مناسبی هستند.
برای کاملتر شدن این جدول میبایست برای هریک از عناوین فراوانی نسبی و سپس درصد فراوانی نسبی را محاسبه نمود تا بتوان به صورت محسوستری به تحلیل نتایج جدول فوقالذّکر پرداخت. برای این منظور این کار را در جدول دیگری انجام خواهیم داد که در ذیل این مطالب خواهد آمد.
1. اتکینسون، ریتا و همکاران. (1387). زمینهی روانشناسی هیلگارد. ترجمهی براهنی، محمّدنقی و همکاران. چاپ دهم. تهران: رشد.
2. سیف، علیاکبر. (1374). تغییر رفتار و رفتار درمانی، نظریهها و روشها. چاپ دوم. تهران: نشر دانا.
3. فیض کاشانی، محسن. (1379). راه روشن ترجمهی المحجّة البیضاء فی تهذیب الاِحیاء. ترجمهی عارف، سیّدمحمّدصادق. چاپ دوم. جلد هشتم. مشهد: نشر آستان قدس رضوی.
مطالب مطرح شده در کلاس روانشناسی تجربی استاد: دکتر خدادادی. پاییز 1389. مؤسّسهی آموزشی- پژوهشی امام خمینی (ره).